به جواب داكتر سيد محمد يفتلى!
درست دو روز بعد از انتشار شمارهء(61) ’’آزادي‘‘، آقاي مصطفي روزبه مدير مسوول’’مشعل‘‘ برايم تيلفون نمود، كه برعلاوه آقاي (بشير بغلاني) كه با آنها در ’’نهضت ميهني‘‘ هميار است، بشير بغلاني ي دومي نيز وجود دارد و خبر منتشره شماره (61) ’’آزادي‘‘ كه گويا بر ضد آقاي موصوف در ولايت فراه مظاهره شده است، شامل حال اولي نيست.
من با اينكه مسووليت آن خبر را بدوش نداشتم، براي اينكه بيشتر مطمئن گردم به آدرس آن سايت كه هيچگاه قبلا به آن وارد نشده بودم، مراجعه و از صحت بودنِ آن متيقن شدم. اما از اينكه ما دو بشير بغلاني داريم، بايد اعتراف كنم اطلاعي نداشتم، از اينكه آقاي يفتلي نوشته اند، آن خبر در روي سايت در حال حاضر موجود نيست، حتما" با مطلبي ديگري تعويض شده است.
آقاي روزبه را كه گاه گاهي تيلفون ميكردند و فقط با آواز شان آشنا بودم، آنروز زياد ناراحت و عصباني يافتم. او آنقدر در اصلاح اين خبر عجله نشانداد، كه همانروز عكسي از آقاي بغلاني را برايم ارسال و اصرار ورزيد تا در سايت ’’آزادي‘‘ آن خبر را اصلاح نمايم. از اينكه حتي در معتبر ترين روزنامه هاي جهان نيز بعضا" چنين اتفاقي مي افتد، ما نيز بران شديم تا در شماره(62) آنرا با پوزش از خوانندگان اصلاح نمائيم.
ولي قصه در اينجا تمام نشد، تا اينكه همين امروز مورخ (15) جون، دوستي عزيزي برايم اطلاع داد، كه در ردِ آن خبر، داستاني بزرگي در صفحه آريايي به نشر رسيده است. او عقيده داشت، كه آقاي روزبه و ديگر دوستان’’نهضت ميهني‘‘ را اين خبر نه، بلكه نشر مقالات متعدد در’’آزادي‘‘ به آدرس آنها، وادار ساخته است تا حد اقل در صدد دفاع برآيند. چنانچه كه محترم نور محمد سنگر در آخرين مقاله اش كه در’’آزادي‘‘ چاپ شد، بعد از آنكه ’’نهضت ميهني‘‘ را سُبك و سنگين كرد، در جاي نوشته است، كه چرا به جواب مقالات’’آزادي‘‘ در رابطه با ’’نهضت ميهني‘‘ پرداخته نمي شود؟...
از آنجائيكه تا هنوز آن سكوت تحميلي، بر رهبران’’نهضت ميهني‘‘ سايه انداخته است، آقاي روزبه و اين داكتر صاحب يفتلي، بنابر همان عنعنه كه صفوف بايد(در امتياز در صف آخر و در قرباني در صف اول باشند)، اينبار نيز براي هيچ قرباني ميدهند و در دفاع از آناني قرار ميگيرند، كه تاريخ آنها را محكوم كرده اند، از اينرو من نميخواهم با اين دوستانِ هيچكاره ولي كلان كاره در ’’نهضت ميهني‘‘، در يك مقابله اي سر سختانه قرار بگيرم، كاش چنين نامه اي از آدرس همه كاره هاي(!) ’’نهضت ميهني‘‘ به آدرس ما مي بود، آنگاه جا داشت تا به بحث ها و تحليل هاي عميق برويم. ولي از آنجائيكه اين دوستان(آقايون روزبه و يفتلي صاحب) بي جواب نمانند، روي بعضي نكات نظر شان، مكث كوتاهي مينمايم:
هموطنان عزيز ما كاملا" در جريان اند، كه بعد از حوادث يازدهم سپتامبر به آدرس دوستان’’نهضت ميهني‘‘ مقالات و نوشته هاي زيادي در’’آزادي‘‘ نشر شده است. اينكه آقاي روزبه و دوستش يفتلي صاحب مي گويند، كه همه نوشته ها عليه’’نهضت ميهني‘‘ از نام من(ن. روشن) بوده، كمي خنده آور است. آقاي يفتلي اگر با همكاران’’آزادي‘‘ آشنائي ندارد، دوست نزديك اش آقاي مصطفي روزبه، همكاران قلمي’’آزادي‘‘: محترم محمد نبي شوريده، محترم نور محمد سنگر كه در ’’مشعل‘‘ نيز نوشته هاي داشته اند، محترم عبدالواحد فيضي كه فكر ميكنم نيمي از دوستان’’نهضت ميهني‘‘ با او آشنا اند، محترم غفار عريف كه آقاي روزبه شخصا" ايشانرا مي شناسد، محترم انجنير عبدالحسين تلاش سابق معاون شاروالي كابل، انجنير محمد يوسف آرينتا كه يك تن از كادر هاي فعال و سابقه دار در رشتهء خويش اند، محترم صمد راحم سابق رئيس اتحاديه صنفي رياست خانه سازي، محترمه شريفه راحم يك تن از زنان پيشتاز در سازمان دموكراتيك زنان افغانستان و محترم عظيم شهبال نوابي شاعر محبوب افغاني، را بخوبي ميشناسند، كه هر يك آنها در مورد’’نهضت ميهني‘‘ نوشته ها و تحليل هاي نقادانه داشته اند. آقاي روزبه ميتوانند كلكسيون’’آزادي‘‘ را در مقابل ديدگان خود بگشايد و با نوشته هاي اين دوستان به آدرس ’’نهضت ميهني‘‘، يكبار ديگر آشنا شوند.
آقاي يفتلي در آغاز نامه اش، با تعجب اين سوال را مطرح ميكند كه، ’’آزادي‘‘ چه هدفي دارد و بعد ميرود به سراغ كسانيكه روزگاري همكار’’آزادي‘‘ بودند و حكم ميكند كه ’’آزادي‘‘ در نبود آنها، اكنون راهِ انحراف را در پيش دارد و ارزش هاي نشراتي را رعايت نمي كند و از آزاديهاي كشورهاي غربي، گويا كه سود ناجايز مي برد.
من ندانستم كه به جز آقاي غلام دستگير صادقي، كه زماني همكار’’آزادي‘‘ بودند و حالا نيستند، ديگر كدام يك از همكاران خويش را از دست داده ايم؟ و دليل اينكه آقاي صادقي ديگر نتوانست با’’آزادي‘‘ باشد، اين بود كه او ديگر در گرو نظريات و عقايد ديروزش درست به سان ديگر اعضاي’’نهضت ميهني‘‘ نبود و سرانجام به اصل خود پيوست.
خوب بياد دارم كه آقاي غلام دستگير صادقي طي مصاحبه اي با يكي از روزنامه هاي دنماركي، بدون حد اقل تبصره روي نقش سازمانهاي استخباراتي امريكا، انگليس و پاكستان در مورد ايجاد طالبان و بعد به قدرت رسانيدن آنها در افغانستان، از امريكا خواست تا با از بين بردن طالبان، تحول مثبتي در افغانستان بوجود آورد. و من آن مصاحبه را در شماره (43)’’آزادي‘‘ صريحا" مورد انتقاد قرار دادم. ’’آزادي‘‘ با چنين همكار قلمي، كه با صداي رسا اينبار از ابر قدرت ديگر، از امريكا مي طلبد تا بر كشورش تجاوز نمايد و مردم بي پناه و ستمديده اي آنرا با پرتاب بم ها و راكتهاي كروز، به خاك و خون كشاند، چگونه ميتوانست در كنار ديگر آزاديخواهانِ پيرامون’’آزادي‘‘، قلم بزند؟! قلم زدن براي دعوت يك تجاوز ديگر؟! اين مجال را ما ديگر برايش نداديم. اين ما بوديم كه نامش را از ليست اعضاي هئيت تحرير دور كرديم.
لذا ضرور نيست آقايون روزبه و يفتلي، بخاطر از دست دادنِ چنان قلم زن!، براي ’’آزادي‘‘ اشك تمساح بريزند. و اما اگر اين اشاره به محترم محمد نبي عظيمي باشد. بگذار در اين مورد نيز چيزي بنويسم:
با محترم محمد نبي عظيمي روابط’’آزادي‘‘ همان است كه بود. اگر ديريست مطلبي از آنها در’’آزادي‘‘ نشر نشده، فقط به دليل معاذير صحي ايشان مي باشد.
عظيمي صاحب چند ماه قبل يك جلد از دومين رُمان خويش را به’’آزادي‘‘ اهداء كرد و ما نيز متقابلا" آنرا در يكي از شماره هاي’’آزادي‘‘ معرفي نموديم. ايشان به تاريخ اول جون همين امسال، از حصول شماره (61) اطيمنان داده و به مناسبت هشتمين سالروز آغاز نشرات’’آزادي‘‘، اين پيام را ارسال داشته اند، كه در شماره (62) نشر خواهد شد:
’’... دوست گرامي آقاي نجيب روشن!
سلام ها و تمنيات نيك مرا قبول فرمائيد. شماره 61 آزادي برايم رسيد، مطالب جالبي داشت كه از خواندن آنها فيض فراوان بردم و بدينوسيله از رسيدن آن اطيمنان ميدهم و هم اظهار سپاس مي نمايم. اجازه دهيد تا موقع را غنيمت شمرده در آستانه هشتمين سالروز اين نشريهء گران ارج، كه روزگاري من نيز كه توانائي و نيروي قدم زدن و قلم زدن را داشتم، براي شما در غنامندي هرچه بيشتر اين مجله آرزو نمايم و سالروز تولد آنرا براي شما و علاقمندان آن از ژرفاي قلب، تبريك و تهنيت ميگويم.
بادرود و سپاس- م. نبي عظيمي، اول ماه جون 2004ع‘‘
بلي خواننده اي عزيز! اين بود تازه ترين تماس محترم عظيمي صاحب با’’آزادي‘‘. بايد خاطر نشان سازم كه با تأسف سال قبل عظيمي صاحب دچار سكته اي قلبي گرديد و در پيامي كه از ايشان بعدا گرفتم برايم نوشته بودند كه، داكتر معالج اش جدا" توصيه كرده است تا از نوشتن و مصروفيت هاي (فكري) كه هدف قلمي بوده است، بپرهيزد. بياد دارم كه عظيمي صاحب در اين مورد نيز برايم نوشته بود:’’ ...آيا در چنين اوضاع و احوال ميشود فكر نكرد؟‘‘ لذا بنابر همين دليل، من اخلاقا ايشان را وادار به نوشتن نكرده ام. زيرا در قدم اول، صحت و سلامتي ايشان براي ما، از اهميت زيادي برخوردار است.
و چند كلمه در باب اهداف’’آزادي‘‘ كه دوست ما آقاي يفتلي از آن بي خبر اند:
يكي از اهداف مهم’’آزادي‘‘ آن بود، تا براي اعضاي صادق و واقعا" وطنپرست ح.د.خ.ا موقع داده شود، تا مانند ديگر پناهندگان در رابطه با مسايل كشوري و جهاني، ابراز رأي نمايند، زيرا اكثريت نشرات برون مرزي در آن سالها(سال 1992 بعد از سقوط داكتر نجيب و سرازير شدن اعضاي حزب به غرب)، مقالات و نوشته هاي اعضاي ح.د.خ.ا را نمي پذيرفتند و با تعصب برخورد ميكردند.
هدف دومي براي ايجاد همچو يك نشريه آن بود، تا فريادِ در گلو خفه شده اي هزاران عضو صادق حزب، كه جز ترقي و تعالي وطن و خوشبختي مردم افغانستان، ديگر هدفي نداشتند و در بازيهاي سياسي قدرت ها، حوادث يكي پي ديگر بر آنها تحميل گرديد، بگوش مردم رسانيده شود و واقعيت هاي افغانستان كه متاسفانه در اكثر نشرات بيرون و درون كشوري، تحت تاثير جو سياسي بين المللي آنزمان، مسخ شده بودند، بايد به اطلاع مردم رسانيده ميشد، كه خوشبختانه’’آزادي‘‘ در اين هردو هدف، كامياب و پيروزمند بوده است.
از واقعيت هاي افغانستان نام برديم، كدام واقعيت ها؟
بخشي از آن واقعيت ها و عوامل جنگ، كه توضيح درست آنها در ميان مردم بنابر نا آراميهاي داخلي ناشي از جنگ تحميلي، يا صورت نگرفته بود، و يا هم ناقص و ناكافي بودند. همچنان توضيح واقعيتهاي تلخ درون حزب و حاكميت هاي ح.د.خ.ا كه نبايد از مردم شريف و زحمتكش افغانستان پوشيده نگهداشته ميشد و تا ساليان دراز چون راز باقي مي ماند. ضرور بود تا روي اختلافات فركسيوني داخل حزب، انگيزه ها و عوامل آن و حتي آنانيكه بدان متوسل شدند، بايد به اطلاع مردم ميرسيد، تا اعتبار از دست رفته اي ح.د.خ.ا دوباره اعاده ميشد.
توضيح اشتباهات و لغزشهاي فكري و گرايشهاي قومي و زباني عده يي از رهبران حزب، كه يكي از عوامل اساسي تراژيدي افغانستان به حساب ميآيد، بايد براي مردم صورت ميگرفت. متأسفانه مردم عادي چه، كه حتي روشنفكران و اكثر تحصيلكرده هاي ما، تا هنوز از اختلافات اصلي ميان جناح هاي ’’خلق‘‘ و ’’پرچم‘‘ واقف نيستند و چيزي نمي دانند.
لذا توضيح انبوه اين گونه مسايل از زبان خود حزبي ها، بيك ضرورت روز مبدل شده بود. مردم زيادتر تشنه اي آن بوده و هستند، تا واقعيت ها را از زبان آناني بشنوند و يا بخوانند، كه بازيگران اصلي آن سياستها بودند و يا با حوادث، گام بگام پيش مي رفتند. اين ضرورت زماني بيشتر احساس شد، كه رهبران ح.د.خ.ا مقيم در اروپا، كه بايد در همان اولين ماه هاي عودت شان به اين سرزمين ها، از آن حقايق سخن مي راندند، متأسفانه همه سكوت كردند و به انزواي سياسي كشانيده شدند. ولي سپاس به همه آنانيكه، آن سكوتِ مرگبار را شكستند و تا امروز در اين راه مقدس، براي’’آزادي‘‘ قلم ميزنند!
اين بود مسايل كلي ايكه، خواستم خيلي فشرده به آنها اشاره نمايم. اما در نامه اي آقاي يفتلي مطالبي به آدرس شخصي خودم نيز آمده اند، كه ناگزيرم در آن موارد نيز تذكراتي بدهم:
در نوشتهء آقاي يفتلي اين تلاش به وضاحت مشاهده ميشود، كه موصوف در صدد و جستجوي بدنام ساختن’’آزادي‘‘ و گرداننده اي آن است. او ميخواهد با به اصطلاح بدنام جلوه دادن بعضي مقامات حزبي و دولتي دوران حاكميت هاي ح.د.خ.ا، باعثِ به انزوا كشيدن مخاطبش گردد. در حاليكه برعكس من بر همه گذشته هايم مي بالم و به هيچصورتي از عقايد ديروزم نادم و پشيمان نيستم.
من هيچگاه سوابق كاري و سياسي خود را پنهان نكرده ام، چه از محاسبه باكي نداشته ام. اينكه آقاي يفتلي نوشته اند كه كارمند امنيت دولتي بودم، مگر كارمند ISI، CIA و يا MI6 مي بودم؟! در حقيقت او به زعم خودش خواسته است آنرا بحيث گويا نقطهء ضعفم، چون سلاحي بكار گيرد.
بلي، من در رياست امور سياسي امنيت دولتي بحيث كارمند سياسي (مربي اساسنامه و برنامه عمل حزب) براي چند سالي ايفاي وظيفه كرده ام. از آنجائيكه هر وظيفه با همه قدسيت اش استعداد ميخواهد، من از ادامهء كار در آن اداره عاجز بودم و همان شد كه به كمك و تضمين يكي از ياران و همصنفان دوران فاكولته ام، محترم كبير خوژمن كه در كشور سويس زندگي دارند، بحيث كار شناس كميته كنترول كميته مركزي حزب، بكارم در دستگاه كميته مركزي ادامه دادم.
و آن اعتراض ديگر كه در سال 1988 به پاكستان رفته ام و كشور را در جنگ اعلان ناشده ’’امپرياليستي‘‘(خوشحالم كه براي بار نخست اين كلمه را از قلم يك عضو’’نهضت ميهني‘‘ ميخوانم) تنها گذاشته ام، بايد بگويم كه:
من در سال 1988 نه، بلكه در سال 1990 يعني درست بعد از تدوير دومين كنگرهء حزب، كشور را ترك گفتم و به پاكستان رفتم. اينكه چرا از راه پاكستان، بخاطري آن بود كه روسيهء دوران گرباچف ديگر با پاكستان فرقي نداشت... چرا، مگر بايد از راه مسكو به اروپا وارد ميشدم؟!...
من نه تنها به پاكستان رفتم، بلكه دو سال تمام در شهر پيكنگ مركز جمهوريت مردم چين نيز زندگي كرده ام. اگر اين مسأله نيز ميتواند از ’’پاينت‘‘ هايم بكاهد و به نقاط ضعفم بيفزايد، آقاي يفتلي ميتوانند آنرا ياد داشت نمايند، (داشته آيد بكار!).
آقاي يفتلي در جايي ديگري مي نويسند كه:’’... از يكطرف به آقاي عظيم شهبال امكان ميدهد كه هرچه در چنته دارد به آدرس يكي از خوشنام ترين شخصيت هاي ح.د.خ.ا بنويسد... ولي از طرف ديگر نامهء مجعولي(شايد هدف مجهول باشد- نگارنده) از نام چند نفر اعضاي حزب از خيرخانه كابل در مذمت شهبال به نشر ميرساند...‘‘
اولا بايد گفت كه كجاي اين عمل تعجب دارد؟ در حاليكه هردو جانب حق دارند اظهار رأي بكنند: يكي نوشت و ديگري پاسخ داد. من شخصا" وقتي آقاي شهبال تيلفوني تماس گرفتند، من از حصول چنين نامه اي به آنها معلومات دادم و ايشان در جواب بسيار منطقي فرمودند كه:’’ بگذار بنويسند، شايد گفتار من كاملا درست نباشد، هرچه است نشرش كنيد...‘‘
ثانيا، چرا اين خوشنام ترين شخصيت را نام نگرفته است؟ ببينيد كه اين دوستان’’نهضت ميهني‘‘ براي آنكه بوش و بلير به خشم نيآيند، حتي از گرفتن نام ببرك كارمل هراس دارند، چه رسد به تعقيب راه و خط سياسي او.
نامه اي آقاي داكتر يفتلي كه نميدانم در كدام رشته دوكتورا دارد، هر قدر به انجام نزديك ميشود، بيشتر به ابتذال مي رود، تا آنجا كه’’آزادي‘‘ را نشريه حكومت دنمارك مي نآمد. به اين جملات مضحک توجه كنيد:
’’... تا جائيكه من ميدانم اين نشريه به كمك مستقيم دولت دنمارك نشر ميشود و آقاي نجيب روشن هرچند كه در گشاده دستي بي بدليل است حتي يك پول هم از جيب خود براي نشر جريده نمي پردازد...‘‘ بگذار از تبصره در اين قسمت بگذرم و قضاوت را به خوانندگان عزيز بگذارم./
ن. روشن- مدير مسوول’’آزادي‘‘