م. ا. پولاد
راه حل مشکلات اقتصادی افغانستان
این پیشنهاد به یک بررسی مقدماتی و مقایسوی تخنیکی واحصائیوی ضرورت دارد.
قبل از اینکه پیشنهاد خود را مطرح کنم بهتر است یکبار روی مشکلاتی که همین حالا کشور ما به آن دست و گریبان است مطالبی بنویسم تا برای دست اندر کاران اقتصادی و اداری افغانستان که عملا" درین روباروئی مشکلات قرار دارند ارزیابی ئی بدهد که من ازین فاصله دور تا چه مقداری توانسته ام مشکلات موجود افغانستان را حدس بزنم. با شناخت از دوری یا نزدیکی حدس من میتوانند پیشنهاد م را درروند کاری افغانستان ارزیابی نمایند.
ما همیشه گفته ایم که افغانستان یک کشور زراعتی است. این ادعا به تمام روی زمین میتواند اتلاق شود. وقتی ما کشوی را در زمان موجود میتوانیم کشور زراعتی بنامیم که این شرایط برایش مهیا باشد.
الف: زمین حاصل خیزکه ضرورت به تبدیل خاک نداشته باشد.
ب : باران یا سرچشمه های آبی که بصورت طبیعی بتواند زمین هارا برای کشت وزراعت سیراب سازد.
ج : وسایل زراعتی که بتواند حاصل لازم رادرزمان کار لازم برای دهقان فراهم سازد. ورنه دهقان برای همیشه محتاج به کمک و وابسته به واردات مواد زراعتی ازخارج باقی میماند. چون کشور زراعتی فکرمیشود وسرچشمه عایدات ومالیات آن دهقان است و دهقان هم منتظر کمک ووابسته به واردات بنا بران دولت هم خواه نا خواه تابع آن باقی می ماند. و همین دائره حساب اشتباه هم ساکنین کشور و هم حکومت ها را فریب میدهد.
بعضا" چنین محاسبه میدارند که چون اکثریت نفوس یک کشور مصروف کارهای زراعتی است بنا بران آن کشور زراعتی محسوب میشود. این نوع طرز فکر در شرایط موجود جهان جور نمی آید. همین طرز فکر سبب انحراف از دیدن واقعیت ها گردیده و زمینه را برای اندیشیدن جهت امکانات بهتر دیگر بطی میسازد. با همین مختصر بر میگردیم بر مشکلات موجود اقتصادی افغانستان.
اول- مشکل کشت خشخاش که شرایط ملی و بین المللی ما را به بی آبروئی کشانده است. درحالیکه مفاد این نوع زرع به جیب تروریستان و دهشت افگنان یا آن سرمایه دارائی سرازیر میشود که منافع نسل بشر را قربان منافع خود می دارند. دهقان ما بجز ازنان منظور دیگری ندارد. دهقان افغانستان درطول این چند دهه چندین مرتبه درزیر بار قرض کسانیکه برای تولید مواد مخدربه کشت کوکنار ضرورت دارند درآمده است. دهقان به هیچ صورتی نمیتواند خود را از زیر این بار بکشد. کمک های دوصد و سه صد دالر برای دهقان وابسته به قرض های قاچاقبران افیون نمیتواند کاری از پیش برد. این کاملا" یک محاسبه نادرست و یک عمل نا بجا بوده و در آینده اگر به این طریق فکر شود نادرست ونا سنجیده خواهد بود. دوا پاشی مزارع یکباردیگر دهاقین را درگروقاچاقبران قرارداده وآنها مجبورمیشوند راه های دیگری جهت ادای قرض سراغ نمایند که این راه دیگر برای دهقان بجزفرستادن فرزندان شان به همراهی قاچاق بران نمیتواند راه دیگری باشد. به اینصورت دوا پاشی ها بازار قاچاقبران را چاق تر ساخته ومشکلات دیگری را برای جامعه و دولت بار میآورد. درحالیکه مزارع خشخاش موقتا" غیرفعال میگردد و درین دوره کوتاه دهقان را چنان زیر بار ازسبب اولاد هایشان وخودشان فرومیبرد که کمک کننده ها و دولت اگر بخواهند مشکل را حل کنند باید دوچند ازامروز مصارف رامتحمل شوند. ویا اینکه به همین جنگ و گریز گرسنه گان بازی موش وگربه را ادامه دهند. استخدام و به گرو گرفتن فرزندان دهاقین آنهم مردمی که درین سالها بجز سلاح با چیز دیگری سر وکار نداشته اند روغنی است بر آتش افروخته تروریستان. با این منطق دوا پاشی مزارع بجز یک دیوانگی و وحشت چیز دیگری نخواهد بود وحاصلی بجزویرانی و دهشت در تمامی جهان نخواهد داشت. پس راه حل این معضل را باید علمی ومنطقی سراغ کرد نه با حرکتهای کورکورمال و نا سنجیده. دوم - مشکل آب برای زمین های زراعتی. زمین های زیادی درافغانستان برای زرع از نگاه خاک آماده است. اما آب یا ندارد ویا اینکه مقدار آب آنقدر کم است که حاصل دادن مواد لازم زراعتی را تکافو نمیکند.همین علت مهم روکردن دهاقین بسوی کشت خشخاش است. که ما باید بعوض چاره سازی های دفع الوقت به چاره های اساسی باندیشیم نه با روآوردن به چاره های مشکل زا.
اگر بخواهیم این مشکل را حل کنیم باید دهقان را ازانتظار باران بکشیم. و این کار حفر چا های عمیق است که دروضع طبیعی افغانستان یک سرمایه گزاف و وسایل مدرن تر ازانکه در دیگر سرزمین ها بکار گرفته میشود ضرورت دارد. تنها درقسمت زمین های دشت لیلی. دشت شیرماهی .بکوا وبعضی مناطق همواردیگر ما به مصرف کمتر ضرورت داریم که درآنجا ها همین حالا پروبلم ها کمتر از جاهائی است که ما باید آنرا حل کنیم. یک شنواری یا یک کنری ویا یک پکتیائی وپکتیکائی ویا خوستی که بیشتر درمعرض تهاجم قاچاقبران قراردارد واز جانب دیگراساس معلوماتی آن مردم آماده تر بسوی منحرف ساختن است انقدر زمین رزاعتی دارند که برای فی نفر بحد وسط اگر حساب شود ده بسوه ویا(چهل متر مربع) نمیرسد. این ساحه زمین را چه بکارد که آنها را از زیر باروام بکشد. و هم زندگی نمایند. پس آنها درچنین شرایط دشوار گزینه دیگری بجزخشخاش ندارند. واگر تلاش شود که آنها بسوی زراعت قانونی وانسانی رو آورند بدرجه اول چه جاگزینی منطقی را برایشان پیش کش میکنید؟ دوم فرضا"آنها حاضر شدند حرف های میان خالی مارا بپذیرند. ما چطور میتوانیم آب لازم را برایشان برسانیم آنهم دران شاخه کوه خشک و پر از سنگ و ریک جغله.
درشرایط فعلی شش ماه روابط کمکی ما با ولایات مرکزی افغانستان مانند بامیان، غوروبعضا" ارزگان وشمال غزنی
و تقریبا" بیش ازشش ماه روابط کمکی ما با زیباک ،اشکاشم وبیشتر ازان با واخان وبصورت مجموع با پامیر ویا نقاط دیگر کوهستانی کشور قطع است. درحالیکه آن مردم محتاج ترین و قابل توجه ترین مردم اند. آنها ازنگاه زمین و زمینداری در سطح بسیار پائینی قرار دارند و بجز دوسه نفر محدود بقیه همان زمین صد یا دوصد متر را هم ندارند.
بنا بر چنین یک محاسبه ئی که کشورما یا کوه های بی آب و علف و دشت های بی آب و اکثرا" غیرمساعد برای کشت بازهم چرا ما کشور خود را با امکان زیاد صنعتی شدن با شعارکشور زراعتی درخواب ابدیت سوق میدهیم؟
گرچه با این مختصر نمیشود ترسیم کلی از وضع فلاکت بار سرزمین و مردم افغانستان کرد، اما برای پیشنهاد خود به همین مقدار بسنده شده و میروم بسوی اصل موضوع که پیشنهاد من است.
طوریکه دربالا تذکر دادم دهاقین ما آنقدر مظلوم اند که گفتن به اوشان درمورد اینکه چرا این نوع گیاه را پرورش می دهی دور از عدالت و خارج ازشناسائی موقف انسانی چون دهقان افغانستان است. بگذارید آنها هر چه کشت می کنند بکنند. اما ما وکشور های متمول جهان باید کاری کنیم که ازسبب یک فرزند خود ما یک فامیل انسانی تباه نشود. ما اگر در قالب دیموکراسی به فرزند خود گفته نمیتوانیم که این کارخرابی است آنرا نکن چطور بخود حق میدهیم که یک فامیل و یا فامیل ها را به هلاکت بسپاریم.
اینجاست که ممکن سخن باز شود و ازکمک های جهان قصه ها گفته شود. بیائید ما این قصه ها را عملا" به محاسبه بنشینیم: دادن اعداد و ارقام گرچه بهترین وسیله روشن نمودن هر نوع طرحی است اما من درین جا موقتا" ازدادن اعدار و ارقام صرف نظر میکنم تا پیشنهاد من به درازا نکشد.
کمک های بین المللی درظرف دوسال گذشته را نمیگویم حیف و میل شد وحق اینرا هم ندارم زیرادربین کار نیستم،اما میتوانم بگویم که برای این کمک ها پلان منظمی ما نداشته ایم. دیگر اینکه کمک ها ازطریق انجوها دیپورت میشود وکمک کننده ها خوشحال اند که کمک های شان به نمایندگان خود شان تکیه میکند. درحالیکه درکشوری چون افغانستان این بازگشت های سرمایوی بی حاصل است وما باید آنرا مثمر بسازیم تا مردم ما هم ازان مستفید شوند و کمک کننده هم بتواند دوران سرمایه ئی مفید تری را بدست آرد.
این خوش نگه داشتن دل یار و بدست آوردن لعل کدام است؟
سرمایه گذاری روی پروزه های مثمر صنعتی. مهم نیست که پروژه زود ثمر باشد. چرا؟ مردم افغانستان بیکاراست و به اصطلاح مردم ما دست به دهن. برای چنین مردمی درشرایط فعلی کارلازم است نه حاصل فابریکه. دانش کارعادی بکار است نه دیزاینر، متخصص، و فیلسوف. اینها همه کاراند اما نه عام. پس برای چنین مرامی فرصت باید داد تا کشورهای مقدم صنعنی با استفاده ازکار ارزان(ممکن سوال شود که کارارزان وقتی مطرح است که کارگرحد اقل ورود به کاررا آموخته باشد. درحالیکه کارگر تصوری افغان بی خبر ازتمامی این مراحل است.)آری چنین است اما مصارف تربیه و آماده ساختن کارگر عادی برای کارفرمایان که در افغانستان بخواهند سرمایه گذاری کنند چندان ارزان است که با تمام روز مزد وآمورش کارگر، بازهم هفتاد فیصد مزد قابل پرداخت به چنان کارهائی را میتوانند بخود اختصاص دهند. کاگر فنی هر سرمایه گذاری را کارگر های ماهر هندوستان که آنها هم با مزد کمتر ازنصف کارگران صنعتی دیگر کشور های صنعنی حاضر بکار اند تکمیل میکند. به اینصورت سرمایه گذاری های صنعتی بزرگ در شروع کار مردم کشور مارا جذب و از هر نوع مزاحمت های جهانی بسوی همکاری های جهانی میکشد. درین حالت است که ما میتوانیم سمت زراعت خشخاش را با امید آینده به فامیل های افغان تغیر و جهان را از شر خشخاش افغانستان نجا ت دهیم . درکنار چنین سرمایه گذاری ها کمک های جهانی نیز میتواند درراه عمران ، تعلیم و تربیه، وصحت مردم ما بصورت درست آن پلان گردیده و به مصرف برسد.
پروژه های زود ثمر که کوچک و میتواند در نقاط مختلف تاسیس و درهر منطقه کارگر را جابجا جذب کند بهتراست اما در شرایط امروز افغانستان با دو مشکل رو برو است. یکی اینکه مواد خام چنان پروژه ها زمین زراعتی است که در حقیقت ما همین حالا فاقد آنیم. آن اندازه ئی را که هم داریم بنا به دلایل کم آبی و حاصل دهی بیشتر خشخاش درقید انحصار قاچاقبران قرار دارد و نمیشود در بازار رقابتی پروژه های کوچک زود ثمر با قاچاقبران رقابت نموده ودهقان را بسوی خود جلب کند. ازجانب دیگر قاچاقبران مسلح و دهقان نیز مدیون آن ها اند ونمیتوانند مالکیت خود رابرزمین خود ترسیم کنند. پس یگانه راه جدائی دهقان از زمینش است. (اینجا بازهم سوال بمیان میآید که وقتی زمین دهقان بی سرپرست ماند قاچاقبر ویا افیون کار دران زمین حاکم میشود.) آری چنین است اما درزمین دیگر زارع نه بلکه دزد و غیر مالک است و برخورد با آن روشن.
حال که ازهمه این واقعیات سرسخت وگفتار ها بگذریم میآئیم سر اصل مطلب که چه باید کرد؟ برای این چه باید کرد مثالهای زیاد درکشور ما وجود دارد که یکی از مهمترین آنرا درینجا مثال می آورم:
به اساس سروی سالهای 1967 فرانسوی ها و به تعقیب شوروی ها معدن آهن حاجی گک دراکثر نقاط دارای فیصدی %75آهن است . و به اساس راپور آنها که ممکن همین حالا هم در آرشیف وزارتهای پلان و خارجه افغانستان باشد
و برای بابای ملت که دران زمان بنا به ملحوظات سیاسی رد کننده پیشنهاد فرانسوی ها و روس ها بود بهتر معلوم
است نوشته شده که ظرفیت معدن حاجی گک همان مقدار است که با اساس ظرفیت تولید امروزه فولاد اضلاع متحده این معدن برای دوصد سال تولیدفولاد اضلاع متحده کفایت میکند. (اینکه چرا معیار اضلاع متحده را داده بودند معلوماتی ندارم.) پس ظرفیت معدن حاجی گک قابل توجه است. دران زمان دکتور عبدالحکیم ضیائی وزیر پلان وعلی احمد خرم رئیس سرمایه گذاری زراعتی و جلالر رئیس مالی وزارت پلان بود. بیاد دارم که دریکی ازمجالس روی پیشنهادروسها برای تاسیس یک فابریکه ذوب آهن صحبت بعمل آمد اما اینکه به کجا انجامید نمیدانم زیرا سمت کاری من با سرمایه گذاری های صنعتی نبود.
اگردرست بتوانم درمورد مسایل تخنیکی تاسیس یک فابریکه ذوب آهن بصورت اپتدائی سنجش کنم ویا این سنجش من وارد باشد یک فابریکه ذوب آهن جهت اعمار به این شرایط و مواد اولیه ضرورت دارد: آب ، مس ، موادی که سنگ را از آهن جدا میسازد که آنهم به مقدار کافی در تپه های میدان ووردک وجود داردوساحه زمین وسیع.
تنها آب کافی به کارزیاد جهت تغیر مسیر دادن بعضی سرچشمه های آبی کوهای همجوارکه به فکر من بعضی ازآنها سرچشمه های اولی دریای هلمند را تشکیل میدهند ضرورت دارد. وآوردن مس از معدن عینک نیز ازنگاه مشکل کار به درجه دوم قرار می گیرد. زمین وسیع دران ساحه وجود دارد که ضرودت به محاسبه آن دیده نمیشود. با چنین یک محاسبه ساده درمورد معدن حاجی گک و یا امثال این که بتواند تعداد زیادی از هموطنان مارا در خود جذب کند ما از معضل کشت خشخاش بدون در سر میبرآئیم و سرمایه گذاران نیز با دست پر میتوانند بکار خود ادامه دهند. دولت نیز ازچنین یک سرمایه گذاری به پا می ایستد یعنی متکی بخود میشود. تشکیل فابریکه مادر خواه ناخواه تشکیل فابریک های دختر را ازنگاه اقتصادی ضرورت دارد که این انکشاف مسیر زندگی بیش از پنج ملیون نفوس کشور را عوض و رونق صنعتی شدن درکشور مارا نوید میدهد.
به همین ترتیب در مورد صنایع دیگر مانند استخراج، استحصال(تراش و دیزاین) زمرد، لاجورد و مرمر نیز میتوان با سرمایه گذاران کشور های صنعتی که علاقه مند باشند میتوان قرار داد بست. اگر درین کارجدی پی گیری صورت گیرد در طول یک الی دوسال سراسر کشور از کشت خشخاش دست کشیده وبسوی کارهای تولیدی مثمر رو میآورند.
برای اینکه کشت خشخاش درکمترین زمان مهار و تولید آن ازراه فروش به فابریکه های افیون سازی تغیر مسیر یابد امکانات دیگری هم وجود دارد اما اطمینان کامل بران شده نمیتواند. به این شکل که کمپنی های دواسازی را جهت سرمایه گذاری تشویق نموده و دهاقین را برای فروش متاع شان به این فابریکه ها تشویق و فابریکه ها نیز تحت مراقبت های جدی بین المللی باید فعالیت نمایند تا خود این فابریکه ها منحرف نشوند. تهیه ادویه ازچنین بته هائی وبته های دیگر در وطن ما میتواند توجه بسیاری از سرمایه گذاران درین صنعت را جلب کند.
با این پیشنهاد اپتدائی درنظر دارم توجه مقامات دولتی و موسسات صنعتی را برای بکار بردن وسایل غیر از وسایل زور و غیر مفید به راه های عملی تر و، سهل تر و دارای آینده بهتر جلب کنم.
درجستجوی راه های بهتر برآمد ازین معضله های اقتصادی وا جتماعی همکاری دائمی خود را وعده میدهم وتا حدی که برایم ممکن باشد از طریق همین سایت نظریات خود را بشما عرضه میدارم تا اگر یکی ازان دراه بهبودشرایط وطنم کمک کند خود را موفق خواهم یافت . به امید صحبت های آینده