پايمرد- مهاجر

 

تـُف سَـربـالا

( درنگی بردشنام نامهءآقای آباسين)

اخيرآ از يک دوست نا آشنا به نام اورياخيل به آدرس ايميلی خود مقالهء را گرفتم تحت عنوان « دفاع بد از "اژدها"» که به جواب جوابگويندهء"اژدها زنده ميشود!" ، آقای ح. آباسين نوشته شده است.  فکر ميکنم اصل اين مقاله را محترم اورياخيل به سايت آريايی فرستاده باشند. چون "اژدها" را من نوشته بودم، لذا کوشيدم تا اصل نوشتهء جوابيه را پيدا کنم. خوشبختانه آن نوشته را که دشنام نامهء بيش نيست تحت عنوان« نکاتی چند در را بطه به چرنديات و جعليات آقای م. پايمردـ مهاجر» در سايت محترم ولا نگه يافتم. اينکه سايت ولانگه مربوط به آقای"آباسين" و شرکای امينيست او باشد باورم نميايد. چون نشر مقالهء "اژدها" در آن سايت که از سايت محترم آريايی گرفته شده است و ساير نوشته هائيکه دران سايت( ورانگه) درج اند، نمايانگر آنند که گردانندهء ان سايت با ذهن بازتر و دنيا نگری وسيعتری از آقای آباسين و شرکای آدم کُش اوست.

اگرچندی که اين نوشته نه ارزش نقد را دارد و نه ارزش جواب دادن را، و حتی اگرهرکس به متن آن دقت کند اصلآ در جواب "اژدها" نوشته نشده است وهيچ يکی ازوقايع، چشمديدها و دلايلی را که من در رابطه به جنايات امين و باند آدم کُش وتبه کار او نوشته ام با استدلال رد نکرده است.اين آقا صرف کوشيده است تا با دشنام دادن به اشخاص ديگری که اصلا درين نوشته ذيدخل نيستند و بار کردن همه بديها بر شانهء رژيم بعد از امين برای خود و باندش برائت نامه بسازد؛ عافل ازآنکه اين هذيان گوييها دردش را دوا نميکند!

 آقای آباسين که بر من انتقاد دارند که چرا من بانام مستعار نوشته ام،  ولی خود شان نيز با نام مستعار جواب داده اند. اولآ اينکه نام من نه نام مستعار بلکه نام مطبوعاتی است. من در سالهای قبل نيز در مطبوعات داخل کشور به همين نام بارها نوشته ام واگر بگويم که نام من محمود يا محبوب يا مراد يا مسعود است ، چه درد شما را دوا خواهد کرد. ثانيا اينکه شايد من از باند شما که هيچ کسی در آدمکشی آن شک ندارد، ميترسم . بالخصوص که در طول دو ونيم دههء اخير گروپ شما آشکارا با حزب اسلامی حکمتيار، طالبان و ای اس آی پاکستان و ساير سازمانها وگروه های تروريستی رابطهء تنگاتنگ داشته است وهنوز هم دارد؛ پس من برحق هستم که از شما بترسم، ولی شما از چه ميترسيد؟ ديروز طوفان و آفت وبلا  و...تخلص ميکرديد و امروز شديد آباسين و اتک و سند و....

آباسيين صاحب! با وجود آنکه نميخواستم و نميخواهم با شما ديالوگ کنم وانچنانيکه در بالا عرض کردم دشنام نامهء شما ارزش جواب دادن را نيز ندارد ولی صرف بخاطر آنکه شمابرخود ننازيد که چه نوشتهء عالمانهء ارائه داديد که من از جواب به آن عاجز مانده ام و ثانيآ بخاطر آنکه ساير روشنفکران و قلم بدستان افغان نيز از شاهکار شما اطلاع يابند، من آنرا مفصل جواب ميدهم.

از همه خوانندگان محترم سايت آريايی خواهشمندم تا مقالهء"اژدها زنده ميشود!" وجواب آقای آباسين راتحت عنوان"«  نکاتی چند در را بطه  به جعليات وچرنديات آقای م. پايمرد ـ مهاجر» را در سات ولانگه(#) بخوانند وخو د قضاوت کنند.

 

آقای آباسين: من کوشش ميکنم تا چون شما چرنديات نگويم وبرهيچ کسی نيز بيمورد نتازم، ولی جواب شما را مفصل بدهم.

حــالا بخـوانيـد جـواب هـذ يـان گـويـیهـای خـود را:

عنوان مقاله ء شما شروع ميشود با" نکاتی چند در را بطه به چرنديات و جعليات آقای م. پايمرد ـ مهاجر". لطفآ بفرمائيد که من چه را جعل کرده ام؟ من منحيث يک زندانی باستيل مخوف شما حقايق و چشمديدهای خود را نوشته ام و مسلمآ هرکسی که در زمان حاکميت شما در پلچرخی بوده باشد، حرفهای مرا تصديق ميکند. من بعد از نوشتن "اژدها زنده ميشود!" دهها ايميل گرفتم که همه بيانگر از همدردی و استقبال از آن نوشته از طرف همزنجيران قبلی ام بوده است. اگر چندی که من به استثنای يکی دوتن سايرين انها را اصلآ نميشناسم. اگر گفتن حقايق آشکار وغير قابل انکار آنزمان چرنديات باشد؛ پس بگذار چنين باشد.

مقاله ی آقای آباسين اينطور شروع ميشود: « بعد از بين رفتن رژيم قرون وسطا ئی طا لبان و تشکيل کنفرا نس بن، هموطنان ما شاهد يک سلسله تلاش ها و قدم های مثبت در جهت استقرارصلح وثبات، تأمين حقوق بشر و ديموکراسی در کشور بوده اند، که دراين راستا ميتوا ن ازتدويرلويه جرگه اضطراری  و ايجاد حکومت ا نتقالی اسلامی، تدوير لويه جرگه قانون اساسی وتصويب وا نفاذ قانون اساسی نام برد.همچنان دراين اواخرقانون احزاب سياسی نافذ ونشرگرديد. انفاذ قانون احزاب سياسی شرا يط مساعد را برای بميدا ن آمدن پلوراليزم سياسی که خودشرط عمدۀ بوجودآمدن انستيتوت های دموکراتيک وتحکيم دموکراسی درجامعه شمرده ميشود، بوجوداورد.

مطابق مواد مندرج قانون احزاب سياسی عدۀ ازا حزاب سياسی بعدازطی مراحل قانونی ا ز طرف وزارت عدليه دولت ا نتقالی ا سلامی افغانستان ثبت وراجسترگرديده اجازه فعاليت قا نونی سياسی رادرکشوربدست آوردند.ازجمله ا حزاب ثبت شده يکی هم حزب وحدت ملی افغانستان است.

حزب وحدت ملی ا فغانستان يک حزب مستقل سياسی ا ست که به اشتراک عدۀ ا ز شخصيت های ملی ووطنپرست کشوربه تاريخ  ٢٨اسد سال ١٣٧٥تاسيس گرديد.

حزب وحدت ملی افغانستان در حاليکه خود را وارث سنن پرافتخارمبارزان ملی، آزاديخواه ودموکرات در کشور می داند، با هيچيک از احزاب سياسی قبلی چه ازلحاظ ا يديولوژيک وچه از لحاظ اصول تشکيلاتی و برناموی ارتباط ندارد.  حزب وحدت ملی افغانستان از همان آغاز تاسيس خويش تا حال بخاطر استقرار صلح و قطع مداخله خارجی در کشور، حفظ تماميت ارضی، آزادی و ا ستقلال کشور، تأمين وحدت ملی ودموکرسی، رعايت حقوق بشری وبازسازی کشور جنگ زده مابصورت خستگی ناپذير مبارزه نموده است. حزب وحدت ملی افغانستان در طول دوران موجوديت خويش با هيچ يک از گروپ های درگير در جنگ ا رتباط نداشته است.

ثبت، راجستر واجازۀ فعا ليت قانونی حزب وحد ت ملی افغانستان که بدون شک قدمی مهمی در راه رشد نيروهای ملی، دموکرات و وطنپرست، استحکام صلح و وحدت ملی، تأمين دموکراسی وحقوق بشری در کشور بشمار می آيد، باعث خشم عده، از جمله شخصی بنام  م. پايمرد ـ مهاجر گرديد.»

جناب آباسين صاحب! لطفآ بنام و کارکرد ديگران واز جمله حکومت موقت و انتقالی افغانستان خود را نچسپانيد و بيهوده افتخار نکنيد. اين حکومت از خود مسئولينی دارد؛ اگر افتخار و مسئوليتی باشد جوابگويش خود ايشان اند، نه شما و گروپ مربوطهء تان. لطفآ بفرمائيد که شمااز چه وقت بدين سو دموکرات شده ايد و احترام به حقوق بشر را ياد گرفته ايد؟ در زمان حاکميت شما که اصلآ حرفی ازين مسايل در ميان نبود و هرکسی را که به سوسياليزم خيالی شما موافق نميبود، گردن ميزديد. شما و رهبران تان بارها علنی اعلان کرديد که برای افغانستان دومليون"سورخلقی" وفادار به سوسياليزم و اتحادشوروی کبير کافی است. حالا- آيا نميشرميد که از پلوراليزم، دموکراسی، حقوق بشر و ملی بودن حرف ميزنيد؟

معلوم نيست که آن شخصيتهای ملی ووطنپرستی که بقول شما " حزب ملی يووالی" را ساخته اند که ها اند؟  آيا آنها همه مثل شما اعضای باند آدمکش، جنايتکار و فاشيست امين هستند؟ اين آدمکها که دستهايشان تا شانه در خون مردم بيچارهء افغانستان و بخصوص روشنفکران آن غرق است، آيا ميتوانند اشخاص وطنپرست و ملی باشند؟ چگونه ميشود اعضای بانديراکه همه روشنفکران و ديگرانديشان کشور رابی مئابا قتل عام کرد، با سازمانهای جاسوسی شوروی و امريکا روابط تنگاتنگ داشت، بعدآ در معامله با حزب اسلامی حکمتيار درآمد، به آی اس آی مزدوروار بيش از يکدهه ونيم خدمت کردند و در جنايات طالبان شريک شدند؛ ملی، آزاديخواه و دموکرات ناميد؟ مثليکه شما معنی کلمات "ملی" و" دموکرات" را هم نميدانيد.

اين سنن پرافتخاريکه شما خود و باند خودرا وارث انها ميدانيد، کدامها اند؟ آدمکشی، قتل وغارت، جنايت، معامله با سازمانهای جاسوسی بيگانه و باندهای تروريست وبنيادگرا بشمول القاعده وطالبان، نامردی و حتی کشتن مظلومانهء رهبرو معلم خود؟ اگر اين خصوصيات خدای نخواسته سنن پرافتخار ملی باشند، در آنصورت بيشک وارث همهء آنها شما هستيد در غير ان برای وراثت از سنن پرافتخار خود اين ملت افغان با همه فقر وبيچارگی اش، سروران فراوانی داشته است و خواهد داشت. وارثين اصلی سنن پرافتخار ملت افغان ننگ خواهند داشت تا با شما حتی برسر يک دستر خوان بنشينند.

در ادامهء مقالهء محترم ح.آباسين چنين ميخوانيم:« آقای پايمرد سبکسرانه به تحلیل حوادث تاریخی پرداخته و از جمله آشوب نيروهای خارجی و عمال آنها را که در هرات در ماه حوت سال ١٣٥٧عليه دولت ملی وقا نونی وقت صورت گرفت بنام به اصطلاح قيام هرات يادکرده است.      

 آشوب ماه حوت در هرات ازطرف شبکه استخباراتی دولت اسلامی ايران طرح وا زطرف عما ل آ ن  بخاطر تضعيف حاکميت ملی در کشور براه انداخته شد که باعث شهادت عده زيادی از هموطنان ماگرديد. مداخلات آشکار دولت ايران در طول اضافه از بيست سال بعد از آشوب هرات بمنظوربی ثبات کردن وضع در کشور ما، ارتباطات وحمايه مالی ونظامی دولت ايران از اسماعيل خان مشهور به تورن  که رهبری اين آشوب را به عهده داشت از نظر هيچکس پوشيده نيست.                                                                     

آيا همين تورن اسماعيل که در رأس آشوب حوت ١٣٥٧هرات قرارداشت ، در پادا ش کشتار مردم هرات وساير هموطنان ما لقب" امير" را کمايی نکرد؟ آیا ا و از جمله جنگساﻻران معروف کشور نيست که عليه پروسه خلع سلاح، ا ستقرار صلح، تأمين وحدت ملی وديموکراسی در کشور قرار گرفته است؟ آيا در حاکميت همين امير مستبد نقض خشن حقوق بشری وحقوق زنان در هرات ادامه ندارد؟  به اساس گذارش سازمان های مدافع حقوق بشر، اکثر زنا ن در هرات به بهانه ا ينکه بدون محرم شرعی از منزل خود خارج شده اند تحت معاينه خشن نسايی قرارميگيرند. خود سوزی رو به افزايش زنان در هرات حاکی از وضع ناهنجار حقوق بشری وخاصتأ حقوق زنان در هرا ت تحت حاکميت اين امير است.

آياحوادث هفته های اخيرهرات که باعث  شهادت عدۀ زيادی از هموطنان ما گرديد وخطر جدی رابه پروسه صلح وآرامش درکشور بوجود آورد، ادامه همان ً شهکاريهایً آشوب ماه حوت سال ١٣٥٧ همين" قهرمان" به اصطلاح قيام آقای پايمرد نيست ؟»

اقای محترم! من اسماعيل خان را آنچنانيکه شما ميگوئيد هرگز" قهرمان ملی" نگفته ام و اين صلاحيت را نيز بخود نميدهم که سبکسرانه بر کسی لقبی را ببخشم. ولی آنچه که به قيام حوت سال1357هرات برميگردد، همه ميدانند که ناشی از بربريت،اختناق و رژيم تروريستی شما بود که مردم آنجا تحت رهبری اسماعيلخان و ديگران برعليه حکومت وابسته، غير ملی و"چنگيز گونهء" شما مقاومت نمودند.اگر درهرات مردم بنابر تحريکات ايران مقاومت کردند؛ مردم اسمار، کنرها، درهء صوف، باميان، بدخشان، پکتيا و چنداول کابل را چه کسی تحريک نموده بود که بر عليه شما قيام کنند؟ بازهم موکدآ برای شما تکرار ميکنم که شما و حزب مربوطهء تان به هيچوجه اين حق را نداريد که اسماعيلخان ويا کس ديگری را"جنگسالار" ناقض حقوق بشر و به وابستگی به بيگانگان محکوم کنيد. چون گروه شما بانی همه ی اين صفات است. اينکه شما از قيام عليه" دولت ملی و قانونی" ومداخلهء بيگانگان در رابطه به قيام هرات حرف ميزنيد، بدان معنيست که شما معنای دولت ملی و قانونی را نيز نميدانيد مگر در حادثهء هرات اين طيارات شوروی نبودند که هم از طريق ميدان هوايی شيندند و هم از طريق ميدان هوايی عشق آباد پرواز ميکردند و شهر هرات و اهالی بيگناه آنرا بمبارد ميکردند؟ لطفآ به اخبار و وسايل اطلاعات جمعی آنزمان مراجعه کنيد!

آقای محترم! رسمی بودن وبرسرقدرت بودن معنی ملی بودن و قانونی بودن را ندارد. چه کسی شما و باند مربوطهء تانرا انتخاب کرده بود؟ آيا شما در اثر انتخابات و از طريق رآی مردم برسر قدرت آمده بوديد يا از طريق توطئه و کودتا؟ اگر آن قيام، قيام مردم هرات نبود پس قيام که ها بود؟ از روسها، ايرانيها ويا پاکستانيها؟ آيا شما کدام پاکستانی يا ايراني را بعد از قتل عام بيش از چهل هزار نفر درآن شهر دستگير کرديد؟ اگر دستگير کرديد چرا درهمان زمان در تلويزيون تان نشان نداديد؟

اميوارم خود اسماعيلخان و هواخواهانش و بالخصوص آنانيکه در قيام هرات سهم مستقيم داشته اند جواب شما را دقيقتر بگويند؛ چون من درآنزمان در زندان شما بودم و از کنه حقايق معلومات کامل و دقيق ندارم. ولی اينرا گفتنی هستم که، آيا آنانيراکه شما بدون هيچ جرمی از خانه ها، سرک ودفتر ومحل کارشان بزندان ميانداختيد و بعدا بدون تحقيق و محاکمه دسته، دسته در پوليگونهای پلچرخی ، قوای چهار و پانزدهء زرهدار زنده بگور يا زير تراکتورها ميکرديد ويا در قيرجوشان ميانداختيد، بشر نبودند و حق زيستن را نداشتند؟ ويا شايد شما ميخواهيد با برزبان آوردن کلمات زيبای دموکراسی، حقوق بشر، خلع سلاح، استقرار صلح، تآمين وحدت ملی و محکوم کردن ديگران بنامهای "جنگسالار" و" قرون وسطايی" چهرهء اصلی خود را پنهان نموده و خود را نزد حکومت کرزی و امريکائيان که آنها نيز مثل روسها اشغالگرانی بيش نيستند، بقول معروف شيرين بسازيد و خود را بحکومت کرزی و امريکائيها بچسپانيد. ولی مطمئن باشيد که اولآهيچ کسی به اين حرفهای شما باور نخواهد کرد فريب نخواهد خورد و ثانيآ آنطوريکه" رهبر کبير" تان و روسها از شما خير نديدند، کرزی و امريکائيها نيز از شما خير نخواهند ديد.

در ادامهء اين هذيان گويی تب آلود چنين ميخوانيم: « آقای پايمرد وشرکا واقعاً در وطن فروشی پايمرد و با ثبات اند. او روز هفت ثور،  روز پيروزی قيام مسلحانه افسران وطنپرست اردو را که به پشتيبانی وسيع مردم مواجه شد روز آغازفاجعه دانسته ومذ بوحابه تلاش نموده تا توجه هموطنان ما رااز روز آغاز تراژيدی، بربادی، و سيه روزی مردم افغانستان يعنی روز سياه  ٦ جدی سال ١٣٥٨ که روزاشغال افغانستان توسط ارتش اشغالگر شوروی است ، منحرف سازد. درست به همين روز بود که اتحادشوروی برخلاف تمام موازين وموادات حقوق بين المللی به کشور ما تجاوزنمود و دولت آزاد و مستقل ، ملی و قانونی کشور را سرنگون نموده، رئيس دولت ـ قهرمان ملی کشور شهيد حفيظ اله امين را بقتل رسانيد و به عوض آ ن دولت دست نشاندۀ خود راتحت رهبری ايجنت سابقه دار خويش ـ اين سردار وطنفروشان ببرک کارمل بقدرت رسا نيد وبدين ترتيب کارمل و باند مزدورش را بر مقدرات کشورما حاکم ساخت.»

آقای فالبين! چرا ندانسته چنين حکم ميکنيد، من چه وطنفروشی کرده ام که مرا بدين نام ميناميد؟ من هرگز کدام کاره ومهرهء مهم سياسی و قدرت دولتی و حتی حزبی نبوده ام که امکان چنين کاری را ميداشتم. صرف يک افغان عادی رنج ديده از مظالم حکومت شما هستم. من بازهم تآکيد ميکنم که فاجعه خونين سياسی از روز هفت ثور شروع ميشود ( اگرچندی که عنعنهء کود تا بازی با 26 سرطان آغاز گرديد) و درينمورد که روز شش جدی و اشغال افغانستان توسط روسها نيز يکی از روزهای سياه و تراژيک تاريخ سياسی کشورماست و هشت ثور نيز، با شما موافق هستم. ولی آيا شما نميدانيد که هم شش جدی و هم هشت ثور ادامهء تراژيدی کودتای هفت ثور اند نه چيز ديگری. اگر هفت ثور نميبود، مسلمآ نه شش جدی ميداشتيم و نه هشت ثور. مسئوليت اشغال شوروی نيز مسلمآ در قدم اول بدوش شماست و در قدم بعدی بدوش ديگران. مگر در زمان حاکميت شما نبود که در همه ادارات مشاورين شوروی را نصب کرديد و بعدآ که از مقاومت رو به افزايش مردم افغانستان ترسيديد، از روسها کمک نظامی خواستيد. آيا روسها را امين و حکومت شما منحيث حکومت برسراقتدار در افغانستان دعوت کرد يا ببرک کارمل و پرچميهای در تبعيد يا زندانی؟ اين مسئله را حتی يک کودک سياسی هم ميداند که روسها بخاطر حفظ منافع خودشان در منطقه وبدعوت مکرر ورسمی حکومت آنوقت( حفيظالله امين- ترکی) به افعانستان آمدند. هيچ کشوری بدعوت يک آدم فراری بيرون از وطن به يک کشور ديگر لشکر کشی نميکند. همه اين حرفهای شما به تف سربالايی ميماند که دوباره بر روی خود شما ميخورد.

خوب است که شما حالا در نوشتهءتان " قيام مسلحانه" ثور ميگوئيد و تايتل رسمی آنزمان انقلاب تان را( انقلاب پرتمين، شکوهمند و برگشت ناپذيرثور) بر زبان نميآوريد. باور دارم که فردا شما نيز چون من آنرا فاجعهء هفت ثور خواهيد خواند. اگر عقل و وجدان برشما مسلط گردد!

ولی اينکه شما حفيظالله امين را قهرمان ملی و شهيد خطاب ميکنيد، بسيار تبهکارانه، ظالمانه و اهانت در حق يک ملت است. من نميدانم که آقای امين قهرمان ملی کدام ملت است؟ ملت افغان؟ باور داشته باشيد که پيروجوان، زن ومرد، کوه و دشت و صحرا و سنگ و چوب اين ملت بر او لعنت ميگويند. شما تنها گروپ کوچک امينيست- فاشيست خود را نبينيد، يکبار به جامعهء افغانی مراجعه کنيد، تا حقيقت را بدانيد. شما با بخشيدن چنين لقبی برای امين عملآ بر ملت افغان اهانت ميکنيد. امين يک جلاد، يک فاشيست وآدم کش حرفه يی بود. اگر ببرک کارمل در تمام عمر خود صرف يک حرف درست گفته باشد، آنست که امين را" فاشيست و ميرغضب" ناميده بود. نزد مردم عامهء افغانستان و اکثريت روشنفکران چپ، ميانه رو و دينی افغانستان امين بدتر از عبدالرحمان خان، هاشم خان، گلبدين، ملاعمر وبنلادن است، نه چيز ديگری. او نه تنها اکثر روشنفکران ديگرانديش را بی مئابا به جوخه های اعدام سپرد بلکه جمع کثيری از رفقای هم حزب خود را نيز اعدام کرد که از جمله ميتوان از نورمحمد ترکی که گفته ميشد "امين وترکی جسم و روح اند" که با فجيعانه ترين شکل او راخفه کرد و کشت و داکتر زرغون را نيز بدون گناهی تيرباران نمود، نام برد. يعنی او(امين) سمبول ناسپاسی ، نامردی  ونمک نشناسی هم هست.

اينکه شما ميگوئيد :"  زندان پلچرخی که قبل از تجاوز شوروی جاي عده محدود مانند آقای پايمرد وشرکا بود." برای من منحيث يکی از زندانيان آنزندان تعجب آور است. اين نوع تعبير شما را صرف ميتوان پر رويی و ديده درايی خواند. حقيقت اينست که تنها در بلاک دوم پلچرخی جائيکه من زندانی بودم حدود سه هزار نفر زندانی داشت که در هر پانزده روز نيمه پُر و خالی ميشد. قرار احصائيه ها صرف در زندان پلچرخی حدود بيش از 200هزار نفر اعدام شده اند. اين درحاليست که اکثر مطلق زندانيان بخصوص بعد از مرگ ترکی بزندان پلچرخی نميرسيدند. مستقيمآ از وزارت داخله و اکسا به اعدامگاه ها فرستاده ميشدند. من چندين تن از دوستان و اعضای دور ونزديک فاميل خود را ميشناختم که اصلآ به پلچرخی آورده نشدند ولی تا حال ناپديد اند. اگر اعدام شدگان ولايات را نيز با آن بيافزاييم، گروه شما بين نيم مليون تا 800هزار تن از بهترين و تحصيل يافته ترين و با نفوذترين روشنفکران و مشران اقوام مختلف افغانستان را کشته است. اينکه امروز افراد ايله جاری، بيسواد و تفنگ بدست بر سرنوشت کشوروبخصوص در محلات مسلط گرديده اند، ثمرهء شهکارهای قبلی شماست، چون يک نسل مکمل روشنفکر، چيزفهم، باسواد و با رسوخ کشور را شما ازبين برديد. بعدش کشور ماند وهمين بزن بهادرها که جناب شما نيز از آنها شکايت داريد. راستی آيا شما توقع داشتيد بيشتر ازين را قتل ميکرديد و شعار مشهور رهبرتان را مبنی بر اينکه" برای افغانستان دو مليون سورخلقی کافی است" را تحقق ميبخشيديد؟

اينکه در زمان رژيم وابسطه به شوروی و حکومت ببرک کارمل نيزعدهء زيادی و از جمله صدها تن از بهترين روشنفکران کشور(  مثلآ روشنفکر و مبارز نامدار کشور محترم مجيد کلکانی و همفکران وی وعدهء ديگری از روشنفکران کشور تحت نام مائويستها) نيز اعدام شدند، درست است ولی اين بار جنايات شما را سبک نميسازد. هرکسی مسئول کار و عمل خويش است.

آقای آباسين در ادامهء نوشتهء خود از مردم باشهامت و آزادی دوست افغان حرف ميزند و ميگويد که:« مردم با شهامت، آزادی دوست ومجاهد افغانستان که هرگز سلطه بیگانگان وحکومت های دست نشانده آنرا نپذيرفته اند با براه انداختن قيام سراسری ملی عليه اشغا لگران شوروی و چاکران آن به مبارزه وجهاد دست زدند. قوای اشغا لگر بعد از شکست مفتضحانه نه تنها مجبور به ترک خاک مقدس ميهن ماشد، بلکه امپراطوری شيطانی شان نيززوال نمود. در جريان مبارزه وجهاد عليه اشغالگرا ن ومزدوران آن زياده از يکنيم مليون فرزندان وطن بشهادت رسيدند، عدۀ زيادی معلول وصدها هزار طفل يتم وصدهاهزار زن بيوه شدند، زياده از ٥ مليون باشنده گان اين سرزمين مجبور به ترک ﻻنه وکاشانه خود شده وبه کشورهای خارجی مهاجرشدند،تمام هست و بود اين وطن تباه ووطن به خاکسترمبدل شد که مسول همه اين تراژيدی، بدبختی وتباهی کشور باند جنايتکارووطن فروش کارمل است.»

شايد اين حرفهایتان درست ترين بخش نوشته ی تان باشند، ولی سوال درينجاست که شما و گروه مربوطهء تان درين ميان چه افتخاری داريد؟ شما که بيش ازهر گروه ديگری مزدور بوده ايد. اينهمه جهاد و مقاومت که شما ميگوييد اصلآ برضد شما و در زمان شما شروع شد. مگر در زمان آن قيامهائيکه من در بالا نام بردم امين بر سرقدرت بود يا کارمل و نجيب يامجددی و ربانی يا ملا عمر يا کرزی؟ آيا حزب يا گروهی بيشتر از گروه  مربوطهء شما سويتيست تر در تاريخ سياسی کشور بوده است؟ برخلاف گفتار شما همه تحليلگران سياسی داخلی و خارجی به اين عقيده اند که اختلاف گروه شما با گروه پرچم بيشتر درين بود که شما سويتيستهای و کمونيستهای سرختر و راديکالتر از پرچميها و گروپ ببرک کارمل بوديد. اينکه با آمدن شورويها وطن به ويرانه تبديل شد و مليونها افغان آواره گرديدند، درست ميگوئيد و من در زمينه با شما کاملآ موافق هستم، ولی در همين مورد نيز هم امروز وهم فردا نزد مردم افغانستان در قدم اول گروه شما مسئول است، مسئوليت ببرک کارمل و حزب وی در قدم بعدی و بعد از شماست.

 پاراگرافهای بعدی نوشتهء خويش را آقای آباسين به دشنام دادن به آقای ببرک کارمل و پرچميها اختصاص داده اند. اين حق طرفداران کارمل است که بجواب وی بپردازند. تا آنجائيکه بمن مربوط ميشود ميخواهم بگويم که نه تنها ببرک کارمل بلکه بدترين رهرو او از امين، شما آقای آباسين و وابستگان باند شما، شرف دارند. آنها نيز مانند شما وابسطه به بيگانه بودند ولی چون گروپ شما فاشيست و آدمخوار نبودند. اينرا من در حالی ميگويم که با آنها نه تنها از نگاه سياسی، بلکه از بنياد عقيدتی نيز مخالفم.

در ادامهء اين هذيان نامهء خود اين آقای کمسواد ولی پُر ادعا به تحليل تيوريک از شرايط عينی و ذهنی قبل از کودتای ثور و رژيم داوودخان ميپردازد و از کاشتن تخم نفاق قومی در زمان حاکميت پرچميها حرف ميرند، که من درآن بحث نميخواهم داخل شوم، چون معلوم است که اين آقا از انقلاب فقط رنگ سرخ را ميشناسد واز همبستگی ملی و بين المللی فقط مزدوری را!

 به ادامهء اين تحليل عالمانهء خود آباسين خان چنين درفشانی ميکنند:« ٨ ثور ١٣٧١ مانند٦ جدی ١٣٥٨ از" کارنامه ها وشهکاریهای"  باند نا بکار کارمل است. در حوا دث ٨ ثور باز هم همان بازیگران٦ جدی رول عمده داشتند. وقتيکه متجاوزين روسی ديدند که در شرا يط زوال امپراطوری شوروی  شاه شجاع های کارملی که با منتر سويتزم به صحنه آمده بودند بيشتر نميتوا نند اهداف شان را براورده سازند، رو به شاه شجاع های نمودند که با منتر مذهبی در خدمت شا ن قرارمیگرفتند.»

به، به! چه تحليل عالمانه و واقعبينانه يی! همه مجاهدين که بيش از دو دهه جهاد کردند وبعدآ بقول خودشان انقلاب اسلامی را به پيروزی رسانيدند، بقول شما وابسته به "باند کارمل" وتحت تآثير" منتر سوويتيزم" بودند؟ البته منظور شما را هر آدم نيمه باسواد نيز ميداند که ميخواهيد عقده های شوونيستی و عظمت طلبانهء خود راتبارز بدهيد وهمه بديها را به جمعيت اسلامی بخصوص شهيد مسعود، جنبش ملی- اسلامی دوستم و حزب وحدت اسلامی شهيد عبدالعلی مزاری نسبت بدهيد ولی ولينعمتان خود گلب الدين حکمتيار و ملا عمر را برائت بدهيد. نوشتهء شما به پاورقی کتاب دوهمه سقاوی که واقعآ مانفيست فاشيستان امينی- طالبی است، ميماند.از سياق نوشتهء شما چنين برميايد که شايد جناب شما نيز يکی از نويسندگان آن مانفيست فاشيستی باشيد.

در ادامهء تحليل آقای آباسين چنين آمده است: « بعد ازآنکه باند توطيه گرکارمل با توطيه ودسيسه پلان صلح ملل متحد را که به اساس آ ن ا  نتقال مسالمت آميز قدرت به يک حکومت بيطرف صورت می گرفت، ناکام ساخت آنهااز سر مايه گزاری های که در دوران اشغال شوروی وحضور ارتش سرخ در کشور نموده بودند يعنی جنبش شمال وشورای نظار استفاده بعمل آوردند. جنرال دوستم اين دست پرورده کارمل وکارملی هااين کمونيست دو آتشه به مجاهد کبير تغير نام کرد و احمدشاه مسعوداين به اصطلاح مجاهد کبير و قهرمان اسطوره ای جهاد عليه روس به دوست واقعی وديرينه روسها مبدل شد. اين دو جنايتکار به اساس منافع بادار مشترک شان دست دوستی با هم دادند و از شمال به مرکز مارش نمودند که در پيشاپيش آنهاعروسک های کارملی ميرقصيدند وهر فتح شان را جشن ميگرفتند. در نتيجه کشوردچار جنگ داخلی بين تنظيم هاگردید و  آنچه از متجاوزين شوروی باقی مانده بود توسط آنها چور وچپاول وتخريب گردید و هزاران هموطن ما مخصوصا باشنده گان شهر کابل به شهادت رسيدند که بدون شک در بوجود آمدن اين وضع باند جنايتکار کارمل سهم برجسته دارد و بايد نه تنها بخاطرخيانت ملی وجرايم قبلی شا ن بلکه بخاطر اشتراک در جنايات بعد از٨ ثورنيز به محاکمه ملی وبين المللی کشانده شوند.»

اينکه شما همه مشکلات ديروزی و امروزی کشور را که برخی از آنها ريشه در مداخلات خارجی بخصوص تجاوز آشکار شوروی، تجاوزات آشکار و پنهان کشورهای مداخله گر غربی و امريکا و کشورهای منطقه وهمسايه به شمول عربستان سعودی، چين، ايران و پاکستان، شبکه های استخباراتی بين المللی مخصوصآ سی آی ای وآی اس آی دارند، برخی هم ناشی از معضلات و پرابلمهای واقعی داخلی کشور وبرخی ديگر ناشی از ناشی گريهای رژيمهای استبدادی در کشور از زمان عبدالرحمن خان شروع تا زمان هاشم خان والی زمان حکومت شما، حکومت کارمل و نجيب، حکومت اسلامی وطالبان والی حکومت آقای کرزی، هستند. ولی شما همه را صرف به کارمل نسبت ميدهيد، ناشی از عقدهء درمان ناپذيرتان در مقابل ببرک کارمل و حزب او است؛ درغير آن اگرهرقدر کمسواد وناوارد در قضايای سياسی کشور هم که باشيد، اينرا مسلمآ ميدانيد که درين فاجعهء جنگ داخلی امروزی کشور همه فاکتورهای فوقآ ذکرشده رول داشته اند. شايد يکی بيشتر ويکی هم کمتر. ولی نقش حزب و حکومت شما از همه بيشتر است . ولی شما در نوشتهء خود هرگز جرئت نميکنيد که از ولينعمت خود سازمان جاسوسی پاکستان( آی اس آی) نام ببريد، درحاليکه همهء عالميان ميدانند که ريشه های اصلی فاجعه و جنگ داخلی کشور در مداخلات پاکستان نهفته است و اين جنگ را آی اس آی سازماندهی، تمويل، تجهيز ورهبری ميکرد و هنوز هم ميکند.

من درين امرکه روزی همه جنايتکاران کشور در دادگاه های ملی و بين المللی محاکمه خواهند شد ، شکی ندارم وبا شما کاملآ موافق هستم ولی اينرا نيز ميدانم که در صدر اين لست شما و رهبرانتان( چه زنده باشند، چه مرده) قرار خواهيد داشت.اينکه شما جنرال دوستم و فرمانده مسعود را با يک شلاق ميزنيد و هردو را جنايتکار ميناميد، بسيار ناشيانه و متعصبانه است. ولی من درينمورد مکلفيتی ندارم که بدفاع از آنان برخيزم. مطمئنآ رهروان ايشان مقالهء شما واين نوشتهء مرا خواهند خواند وبجواب شما خواهند پرداخت.

آقای محترم! بطور خلاصه ميخواهم برايتان گوشزد کنم که:

- من نه  جنايتکارم و نه" جنگسالار" و نه وابسته به هيچ يکی ازين گروه ها و احزابيکه شما به آنها ناسزا گفته ايد. من يک روشنفکر مستقل و بيطرف هستم و صرف حقايق يا بهتر است بگويم چشمديدهای خود را در مورد " انقلاب پرتمين ثور" و زندان پلچرخی وعملکردهای باند شما نوشته بودم. ولی اينکه شما تحت بهانهء جواب به نوشته من، بدون آنکه گفته ها و چشمديدهای  مرا با استدلال رد کرده باشيد، دهان باز ميکنيد و ديگران را ناسزا ميگوئيد، اولا نمايندگی ازهرزگی شما ميکند و ثانيا آدم را بياد همان ظرب المثل وطنی مياندازد که ميگويند:" ده در کجا و درختانش در کجا!"

- درين وطن مثل هرکشور ديگری خائنين و جنايتکاران فراوان بوده اند وهنوزهم هستند ولی در رآس همهء ايشان امين و شرکايش قرار خواهند داشت. اميدوارم اين سخن مرا تعميم نبخشيد و فکر نکنيد که من همه خلقی ها را بدين عنوان محکوم ميکنم. بودند خلقيهای نجيبی که در راه وطن و اعتقادات شان(  اينکه اين اعتقاداتشان درُست  بود يا نادرست ، مسئلهء ديگريست) مبارزه کردند و جان دادند و برخی از ايشان هنوزهم به دادخواهی و عدالت ايمان دارند ودرين راه تلاش و مبارزه ميکنند و اشتباهات گذشتهء خود را نيز با جرئت انتقاد ميکنند. يعنی  بنظر من حساب باند شما از ساير خلقيها کاملآ جدا است.

- فردا بمجرديکه مردم ما از شر جنگ خلاص شوند وبزندگی صلح آميز برسند، مطمئنآ همه سازمانها و احزابيکه شما صفوف و رهبران شان را اعدام کرده ايد، تمام خانواده های شهدای زمان حکومت شما وتمام افراديکه توسط باندشما شکنجه و زندانی شده بودند و از زندانهای شما تصادفآ زنده برآمدند و فعلآ حيات دارند، در محاکم ملی و بين المللی برعليه شما اقامهء دعوا خواهند کرد.

- من نه جنايات انجام شده در زمان حکومت کارمل- نجيب را دفاع ميکنم ونه جنايات حکومت اسلامی و طالبان را. من نه تهاجم شوروی و شش جدی را( باوجود آنکه من از برکت شش جدی، در شانزدهم جدی سال 1358همراه با هزاران زندانی ديگر از زندان پلچرخی رها شدم وعملا زندگی دوباره يافتم. شايد اگر شش جدی فرانميرسيد شما همان صدهزار زندانی باقيمانده در پلچرخی را هم قتل عام ميکرديد) تآئيد ميکنم و نه لشکرکشی پاکستان را تحت نام طالبان و نه تهاجم فعلی امريکائيها را تحت بهانهء مبارزه با تروريزم.

- اميدوارم اين نوشتهء مرا نيز جواب بگوئيد تا در آينده جواب تانرا مفصلتر و دقيقتر بگويم. در نوشته های بعدی کوشش خواهم کرد تا به نشرات رسمی دوران حاکميت خود شما از طريق مراجعه به کتابخانه ها دسترسی پيدا کنم و همه حقايق را از روی اسناد رسمی منتشرهء حکومت خودشما وبيانات رهبر قهرمانتان آقای حفيظالله امين برایتان بياورم تا مورد قبولتان واقع گردد.

- برايتان اطمينان ميدهم که اقلآ سالِ يکبار بخاطر تجليل از فاجعهء ثور، خاطرات خود از زندان پلچرخی را خواهم نوشت. تا هم يادي از همزنجيران خود کرده باشم وهم جنايات انجام شده توسط باند شما را بخاطر تان بياورم.

- من در نوشته های قبلی خود نيز گفته بودم که به انتقام جويی و خشونت اعتقاد ندارم و حاظرم به سهم خود از ظلمی که شما در حق من و خانواده ام کرده ايد صرفنظر نموده وشما را ببخشم؛ ولی بشرطيکه شما از کرده های خود نادم باشيد و معذرت بخواهيد. ولی حالا از نوشتهء روز گويانه و پرطمطراق شما چنين بر ميآيد که نه تنها از کردار بد گذشتهء تان پشيمان نيستيد، بلکه از انها دفاع هم ميکنيد و از فحوای سخنان شما چنين نتيجه گيری ميتوان کرد که شما هنوزهم در فکر رسيدن بقدرت سياسی و قتل عام مخالفين خود در آينده هستيد، هنوزهم به انقلاب سرخ، ترور، کودتا، خشونت و زورگويی اعتقاد داريد.

آقای محترم ح.آباسين! دشنام نامهء شما در حقيقت مقاله ايست عليه خودشما وبه تف سربالايی ميماند که دوباره بر روی خود شما مينشيند . اين کار را بازهم تکرار کنيـــــــــد!

و ســـــــــــــلام

پايمرد- مهاجر

 19 جولای 2004

ايميل آدرس:

mpmuhajir@hotmail.com

 

************

يادداشتها:

 - #مکمل مقالهء ح.آباسين را ميتوانيد در سايت ولانگه بخوانيد:

##- درهمين سايت دو نوشتهء ديگری تحت عنوان  جواب شورای اروپايی ملی يووالی درج است  که درآنها کوشيده اند چنين وانمود کنند که آقای ح.آباسين عضو حزب آنها نيست وصرف منحيث يک فرد وطنپرست وخوشبين بدان حزب جواب پايمرد- مهاجر را گفته است و از آقای آباسين نيز بخاطر جوابش تشکر ميکنند.

اين اعلاميه گونه های حزب ملی يووالی بازی وتفنن " جمبوری و مداری" را بفکر خواننده القاح ميکند و خيلی هم مضحک است. دوستان ميتوانند اين جوابهای اعلاميه گونه را در سايت ورانگه بخوانند. من اين مقاله را علاوه از سايت آريايی به سايت ولانگه، سايت مشعل وسايتهای ديگر نيز خواهم فرستاد. اميدوارم آنرا چاپ کنند.

ختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 


بالا
 
بازگشت