بی بی سی و سياستهای شترمرغی در افغانستان
نويسنده: سعيد فرهمند
اشاره: سخن گفتن در نقد رسانهاي مثل بی بی سی آسان نيست. بی بی سی يكي از
غولهاي رسانهاي در جهان است كه با داشتن شبكه هايي متشكل از چندين كانال
تلويزيوني و راديويي از بالاترين نفوذ و اعتبار در ميان شنوندگان خود برخوردار
است. بي بی سی يك رسانة بسيار اشرافي است كه از حمايت مالي گستردة خاندان
سلطنتي انگليس بيشترين بهره ها را برده است. در گزارشدهي بيطرفانه و عملكرد
حرفهاي نيز بی بی سی يك معيار است. در جنگ اول خليج فارس و نيز در جنگ اخير
عراق كه منجر به سقوط صدام شد، بی بی سی اعلام كرد كه مجبور به سانسور اخبار
جنگ است. در جنجالي كه سال گذشته ميان دولت بريتانيا و بی بی سی بر سر پخش يك
گزارش مربوط به سلاحهاي كشتار جمعي در عراق پيش آمد، نيز قاضي تحقيق بی بی سی
را مقصر شناخت كه اين امر موجب كنارهگيري مدير بی بی سی و يك مسؤول ارشد
ديگر شد. اما هيچ يك از اينها اعتبار بی بی سی را در ميان علاقمندان مخدوش
نكرد و حتي در ماجراي اخير، افكار عمومي بی بی سی را حق به جانب دانست. حجم
برنامههاي فرهنگي بی بی سی نيز قابل توجه است. شبكة تلويزيوني بی بی سی
ميزبان شاعران و نويسندگان و هنرمندان و فيلسوفان بزرگ دنيا از «برتراند راسل»
تا «براين مگي» بوده و برنامههاي به يادماندنيي چون «مردان انديشه» و «فلاسفة
بزرگ» را ساخته و پخش كرده است.
با اين وصف، انحراف بی بی سی به سمت حمايت از يك جريان خاص در افغانستان و در
نتيجه انحطاط و ابتذال تدريجي آن نيز پديدهاي است جالب و قابل توجه. چه شده
است كه بی بی سی از مقام منيع اشرافي خود به ورطة نزاعهاي ايدئولوژيك، قومي و
گروهي در افغانستان سقوط كرده است؟ آيا حمايت بی بی سی از كرزي و حلقة محدود
اطراف او بخشي از حمايتهاي غرب از اين حلقه است؟ يا اينكه يك گروه قومي ـ
ايدئولوژيك در سياست نشراتي بی بی سی در افغانستان انحراف ايجاد كرده است؟
احتمالاً وقت آن رسيده است كه شنوندگان افغاني نيز قضاوت حرفهاي خود را در
بارة رسانه هايي كه براي افغانستان برنامه پخش ميكنند، ابراز كنند.
فعلاً نوشتة خوانندة خوب «انتخاب» و شنوندة خوب بی بی سی ، آقاي سعيد فرهمند را
دربارة بی بی سی تقديم خوانندگان ميكنيم، بيآنكه آن را نوشتهاي از هر حيث
جامع و كامل در بارة بی بی سی بدانيم. «انتخاب» خواهد كوشيد كه استراتژي
نشراتي بی بی سی را در آينده مورد تحليل و نقدي بنياديتر قرار دهد.
آشنايي من با راديوي بی بی سی به دوراني بر ميگردد كه هنوز كودك هشت يا نه
سالهاي بيش نبودم. كمونيستها تازه قدرت را از طريق يك كودتاي خونين به دست
آورده بودند و شنيدن راديوهاي بيگانه جرمي محسوب ميشد كه سزاي آن رفتن به
پلچرخي و اعدام بود. پدر و ساير اعضاي ارشد و باسواد خانوادة ما به راديوي بی
بی سی گوش ميدادند، اما هميشه اين كار را در ناوقتهاي شب و با بسته كردن
دروازه و پنجره و پايين كشيدن پرده انجام ميدادند. هر روز براي ما كودكان نيز
سفارش ميكردند كه اگر كسي پرسان كرد، نگوييم كه در خانة ما كسي به راديو بی بی
سی گوش ميدهد. همين مخفيكاري با شوكهاي كه از كودتاي ثور و حركتهاي بعد از
آن در فضاي كابل ايجاد شده بود، كافي بود كه حس كودكانة ما را نيز به كنجكاوي
اندازد و به چيزهايي كه «ممنوع» به شمار ميرفتند، توجه وسواسگونهاي پيدا
كنيم. زنگ آغاز بی بی سی ، صداي نطاقان، نحوة خبري كه پخش ميشد، مسايلي كه با
شنيدن آنها چهرة پدر و ساير «شنوندگانِ مهم» متأثر ميشد، همه و همه فضاي ذهن
ما را اشغال كرده بودند.
بعدها بی بی سی و برنامههاي جالب آن قسمتهاي مهمي از زندگي و افكارم را به
خود اختصاص داده و در واقع بخش عمدهاي از معلومات و آگاهيهايم را نيز شكل
ميداد. لطفعلي خُنجي با پيك شبانگاهي، استاد زُشكي با برنامههاي ادبي،
معصومة طرفه، باقر معين، شهريار رادپور، عليزادة طوسي، صادق صبا و ... اسمهايي
بودند كه براي من نمادهايي از علم و تحليل و تبصره و هوشياري و خردمندي به شمار
ميرفتند. با بی بی سی حوزة ديدم از افغانستان تا ايران كشانده شد و از آنجا به
اقصي نقاط جهان راه باز كرد. بی بی سی براي من برنامه پخش ميكرد و من
برنامههاي بی بی سی را با همة وجودم ميبلعيدم. كتاب «افغانستان زير سلطة
شوروي» را به اين خاطر خريدم و خواندم كه نويسندة آن آنتوني هايمن، يكي از
تحليلگران بی بی سی و همكار آن، باقر معين بود. با بی بی سی به جبهات جنگ
ميرفتم، از مجاهدين در اين گوشه و آن گوشة كشور خبر ميگرفتم، با رهبران و
سخنگويان جهاد آشنا ميشدم، از اتحاد شوروي و چين و آمريكا سر ميزدم، به شيلي
و نيكاراگوا و بوليوي ميرفتم، از جنگ ايران و عراق تصويربرداري ميكردم،
تحويلهاي خونين و آرامِ قدرت را در كشورهاي گوناگون از جمله در كشور خودم
دنبال ميكردم، نيروهاي ارتش سرخ را تا آنسوي درياي آمو همراهي ميكردم، از
كودتاي شهنواز تني، خطابه هاي داكتر نجيبالله، جنگ جلالآباد و ژور و لوگر و
غزني و پنجشير، نزاع جمعه اسك و جنرال مومن و جنرال دوستم اطلاع مييافتم و ..
ooo
يادم هست اولين باري كه در برابر بی بی سی سوالي در ذهنم خلق شد، زمستان ۱۳۷۰
در هنگامة قيام جنرالهاي شمال بود. راديوي بی بی سی مصاحبه اي با سليمان لايق
پخش كرد كه در آن براي اولين بار مسايل قومي و ملي افغانستان به بحث كشيده شد.
در ختم اين مصاحبه، نطاق بی بی سی از هويت قومي سليمان لايق با اين تعبير ياد
كرد كه «پشتونها، گروه قوميي كه ديگر در افغانستان اكثريت به شمار نميروند».
و تازه، اين آغاز كار بود.
راديوي بی بی سی در دوران جنگهاي داخلي افغانستان، دور دوم فعاليتهاي خبري و
تبليغاتي خويش را آغاز كرد. اگر در دوران مقاومت بر عليه تجاوز ارتش سرخ، بی بی
سی معتبرترين رسانه براي آگاهيهاي عامه از واقعيتهاي سياسي و نظامي افغانستان
به حساب ميرفت، در دوران جنگهاي داخلي به طور آشكار به تبليغاتي گرايش يافت
كه آتش فتنههاي قومي و گروهي را در اين كشور مشتعلتر ميساخت. در اخبار بی بی
سی گروههاي درگير، هويت خاص مييافتند: «گروه متعلق به اكثريت قومي پشتون»، «
رهبر عمدة پشتون » ، «رزمندگان تاجك»، «مليشههاي ازبك»، «حزب وحدت طرفدار
ايران»، «شيعههاي تحت حمايت ايران»، «رهبر قومي هزارهها» و .. گزارشات جنگ و
حوادث نيز از همين ديدگاه پخش ميشد. هر شايعهاي از يك جناح به طور وسيع پوشش
خبري مييافت، ولي هيچ واقعيت تكاندهندهاي از جناحي ديگر منعكس نميشد. دو
سال و هشت ماه جنگ، پايتخت كشور را در آتش بلعيد، فاجعههاي هولناكي اتفاق
افتاد، هزاران انسان به كام مرگ و نيستي و تجاوز رفتند، خانههايي به تلي از
خاك و خاكستر تبديل شد، اما تنها آن قسمتي انعكاس يافت كه خبرنگاران بی بی سی
تمايل به پخش آن داشتند. وقتي ميرويس جليل، خبرنگار بی بی سی به قتل رسيد، اين
شايعه به طور گستردهاي مطرح گرديد كه يكي از دلايل آن جانبداري بی بی سی در
جريان جنگ بود. حامد علمي نيز با تُن صدا و لحن خبري و گزارشي خود، براي
شنوندگان بی بی سی هويت خاصي داشت. وقتي آقاي خليلي، رهبر حزب وحدت، موضع خويش
را از ايرانيها جدا كرد و هيأت ايراني به سرپرستي ابراهيمي، نمايندة خاص
آيتالله خامنهاي را از دروازههاي يكاولنگ رد نموده حاضر به پذيرش آنها نشد،
عليرضا طاهري، نطاق بی بی سی مصاحبهاي با آقاي خليلي انجام داد كه فاقد هرگونه
معيار ژورناليستيك بود. در پاسخ همين مصاحبه، مقالهاي در يكي از نشريات حزب
وحدت با اين عنوان منتشرگرديد كه: «عليرضا طاهري؛ نطاق يا مستنطق؟» بعدها شنيده
شد كه عليرضا طاهري به خاطر همين مصاحبه اش مورد سوال مقامات ارشد بيبيسي
نيز قرار گرفته و به راديوي اروپاي آزاد منتقل گرديد.
راديوي بی بی سی در دوران حاكميت طالبان نقش بيسابقهاي را عهدهدار شد.
بخشهاي پشتو و دري راديوي بيبيسي به طور آشكار به جناحهاي قومي تقسيم شدند.
مصاحبهها و اخبار بی بی سی ، عليالاكثر، دامنزنندة تعصبات و تبليغات يك قوم
بر عليه قوم يا اقوام ديگر بودند. البته در اين جريان راديو صداي آمريكا نيز
ميداندار ديگري بود كه دوشادوش بی بی سی در خطي واحد حركت ميكرد. تبليغات
مخرب، تخريشكننده و زيانبار اين راديوها به گونهاي فضاي سياسي افغانستان را
آلوده ساخت كه حتا هويت و تفكر گردانندگان شان نيز مورد سوال قرار گرفت. در
همين دوران بود كه افشا گرديد اكثريت قاطع گردانندگان بخش دري و پشتوي بی بی سی
و صداي آمريكا را افغانملتيها، خلقيهاي طرفدار حفيظالله امين و خاديستهاي
حزب وطن تشكيل ميدهند: گوهر رحمانگوهر، عبيدالله محك، داود جنبش، ظاهر طنين،
عبدالله شادان، ببرك احساس، آصف معروف و ... بعدها حتي هويت قومي اين اشخاص نيز
مطرح شد و اين شايبه به طور جدي به ميان آمد كه گويا درامههاي بی بی سی به طور
ماهرانه سازماندهي ميشود تا اهداف خاصي از طريق آن دنبال شود: انتقامجويي در
برابر مجاهدين، توطئه و فضاسازي برعليه رهبران قومي غير پشتون، پيروي از
سياستهاي خاص در سطح منطقه به نفع اين و يا به ضرر آن. وقتي برخي از گزارشگران
بی بی سی همچون رزاق مأمون و پرتو نادري حذف شدند، اين شايعه دامنههاي
گستردهتري نيز پيدا كرد و پاي تصفيه حسابهاي جديتري نيز به ميان آمد.
در دوران حاكميت طالبان، مصاحبه كنندگان بخشهاي دري و پشتوي بی بی سی نيز
كليشهاي شدند: انورالحق احدي، داكتر اشرف غني، روستا تركي، ودير صافي،
رحيمالله يوسفزي، سيد لولنجي، سيد عسكر موسوي، سيد طيب جواد و ... از اين
ميان، رحيمالله يوسفزي، خبرنگار پاكستاني، تنها كسي بود كه شانس يافته بود
ملاعمر، رهبر مرموز طالبان را از نزديك ملاقات كند و هم او وقتي در جريان حملات
آمريكاييها، در جمعي از خبرنگاران به قندهار رفت، هنگامه هاي سقوط طالبان را
آنچنان تكاندهنده يافت كه به سكتة قلبي دچار شد و جسد نيمه جانش را به
پاكستان منتقل ساختند. آقاي انورالحق احدي، رهبر افغان ملت، همان كسي بود كه در
هنگامة تصرف جلالآباد توسط طالبان از طريق راديوي بی بی سی سخني را كه به گفتة
خودش «هفت سال در دل نگه داشته بود» بيان كرد كه «افغانستان بالاخره به دست
شايستهترين وارثان خود افتيد». حزب افغان ملتِ آقاي احدي در هنگامة تصرف كابل
توسط طالبان در بازار پشاور با انتشار اعلاميهاي بزرگ اين پيروزي را جشن گرفته
و آن را به مثابة «ورود فرزندان ميرويس نيكه و احمدشاه بابا به كابل» تبريك
گفتند و مخالفان طالبان را «فرزندان گورگين» قلمداد كردند. اما همينها در
ستوديوي بی بی سی گليم انداخته و فرش گسترده بودند تا مبادا «بند ناف» شان در
افغانستان پاره شود.
بعد از سقوط طالبان و رويكار آمدن ادارة موقت و انتقالي، به نظر ميرسيد كه
نقش بی بی سی نيز به جايگاه اصلي و بايستة خود برگشت نمايد. بی بی سی در آغاز
همگام با موج عمومي، از تحول جديد با خوشبيني و به گونة مثبت استقبال نمود. به
نظر ميرسيد توافق بُن پيام مشخص خويش را براي تمام جوانب قضية افغانستان عرضه
داشته است: خرد و معقوليت سياسي حكم ميكند كه تجربة گذشته را تكرار نكنيم و
واقعيتها را با تبليغ و فضاسازي كتمان ننماييم. بی بی سی نيز قاعدتاً مخاطب
اين پيام بود و الزاماً بايد از آن تبعيت ميكرد. اما با دريغ كه روند حوادث
واقعيتهايي غير از اين را برملا ساخت.
به نظر ميرسد بی بی سی جنبة مثبت تحول را در درون مردم جستجو نكرد، بلكه آن را
به ريش و سبيل افراد و حلقاتي خاص بخيه زد. رفته رفته كار بی بی سی به جايي
رسيد كه خود را در ورطة توجيهگري تمام عملكردها و اقدامات حلقات خاص ادارة
انتقالي انداخته و به گونهاي وانمود ساخت كه گويا از بي منطقيترين رفتارهاي
اين حلقات نيز گذشتني نيست. به اعتقاد بسياري از شنوندگان، بی بی سی بار ديگر
خود را در نقش دوران طالبان انداخته است. باز هم بخش دري و فارسي بی بی سی از
هم جدا شده اند به دو بخش زباني و قومي، البته در حمايت از جناح و حلقات خاص.
بی بی سی هنوز جهت واحدي را طي ميكند، اما تحليلگران هر دو بخش روز به روز
مشخص تر ميشوند: حبيبالله رفيع، ودير صافي، روستا تركي، استانكزي، اتمر،
معروفي و ... و در بخش دري اسماعيل اكبر، سيد فاضل سنگچاركي، قسيم اخگر، ثريا
پرليكا و ... آقاي دادفر سپنتا نيز يكي از مهمانان دايمي بی بی سی بود، اما
بعيد نيست كه وي شانس اقبالش را بعد از افشاي شبكة نورزي در توطيه هاي هرات از
دست داده باشد و ديگر از مهر و عطوفت اربابان بی بی سی بهرهمند نشود. همچنانكه
آقاي سيد عسكر موسوي، با لحن نيشدار خويش بر عليه حلقات معيني در ادارة
انتقالي اين ريسك را خريدار شد و آقاي لطيف پدرام نيز از موقف يك تحليلگر منصف
و روشنفكر به يك عنصر تخريبگر و سبوتاژكننده تقليل موقعيت يافت و گفته ميشود
كه آقاي رويش نيز پس از چند مصاحبة انتقادي عليه سياستهاي ادارة انتقالي و
جلوگيري از پخش چند مصاحبهاش، ارتباط خويش را با اين راديو به طور رسمي قطع
نموده است.
آنچه گفتم، برداشتي از موقفهاي متفاوت بی بی سی طي حد اقل ۲۵ سال گذشته است.
نميدانم بی بی سی اكنون در ميان شنوندگان افغانستاني خويش از چه موقعيتي
برخوردار است. بنده، وقتي رغبت ديرينه ام را در برابر برنامهها و نقش خبري بی
بی سی خدشهدارشده يافتم، كوشيدم مسأله را از ديدي جامعتر بررسي كنم و ببينم
كه آيا كسان ديگري نيز در اين برداشتهايم سهيم هستند يا نه. شايد آمارم به طور
قطعي درست و جامع نباشد، اما اين آمار را حد اقل در ميان هفتصد نفر شنوندة
افغاني در شهرهاي قم، تهران، اصفهان و مشهد ايران به دست آوردم. در اينكه بی بی
سی اعتبار ديرينه و نهادينهشدة خويش را در ميان شنوندگان افغاني از دست داده
است، حتي يك مورد ترديد نيافتم. اما برداشتها از نحوة گزارشدهي بی بی سی ،
موضعگيريهاي سياسي و گروهي و ايدئولوژيك گردانندگان آن، نقشي را كه هنوز در
ميان شنوندگان افغان بازي ميكند، و امثال اينها از يك مورد تا موردي ديگر
تفاوت ميكرد. برنامههاي بی بی سی را اكثراً كليشهاي و فاقد روح و محتواي
جالب عنوان ميكردند. بهترين برنامههاي بی بی سی هنوز هم همانهايي اند كه
توسط ايرانيهاي بخش جامجهاننما تهيه ميشوند. عدهاي از دلهرة توأم با
سراسيمگي و دستپاچگي آقاي طنين در مصاحبهها و تحليلهايش گواهي ميدادند و حتي
يكي با لحن طنزآميز گفت معلوم نيست در عقب اضطرابهاي طنين، طنين چه حوادث
نامطلوبي شنيده ميشود كه وي را ناآرام ميسازد. گزارشگران افغاني بی بی سی
اكثراً آدمهايي عنوان ميشدند كه از برنامههاي بی بی سی به مثابة تختهمشق
خبرنگاري و گزارشگري استفاده ميكنند. برنامهها نيز نمايانگر برداشت
گردانندگان بی بی سی از سطح سواد و شعور سياسي و فرهنگي جامعة افغاني است.
برنامههاي تعليمي و تربيتي «خانة نو، زندگي نو»، «بازگشت»، آهنگهاي تكراري و
بيمحتوا به منظور رقابت با راديو آرمان و راديو كليد،... بيانگر ديد كوچك و
تحقيرآميز گردانندگان بی بی سی در برابر مردم و فرهنگ افغانستان است. بحث هفته
و صداي شما و گزارشات ويژه نيز به طور كليشهاي فقط جهتي را دنبال ميكنند كه
شنونده از همان اول ميتواند بفهمد آخرش به كجا و به نفع كي و به زيان كي تمام
ميشود. گاهي گزارشاتي از اين راديو پخش ميشود كه تنها به درد خوراك تبليغاتي
ميخورد، مانند گزارشي كه از فلان موسسة وابسته به حزب جمهوريخواه آمريكا در
ماه مارچ تهيه شده و آمار حمايت از حامد كرزي را هشتاد درصد اعلام ميكرد و بی
بی سی آن را در ماه اگست، دقيقاً پنج ماه بعد منشتر ساخت تا بگويد كه حامد كرزي
محبوبترين كانديدا در انتخابات رياست جمهوري است. گزارشات مربوط به حامد كرزي
را اگر با رقيبان انتخاباتي او در راديو بی بی سی مقايسه كنيد، به وضوح در
مييابيد كه آقاي كرزي همچون جگرگوشة بی بی سی ، هر لحظه با هر عشوهاش طنازي
ميكند و ديگران، همان لولوخورخورههايي هستند كه نه تنها بی بی سی ، بلكه همة
شنوندگان نام خويش را نيز به كابوس دچار ميسازند. نطاقان بی بی سی در
مصاحبههاي خويش با رقيبان و منتقدان آقاي كرزي نيز نميتوانند نفرت و انزجار
خويش را پنهان سازند. برخي وقتها حتي حوصلة شنيدن يك حرف منطقي از اينان را
نيز از دست ميدهند.
در اينكه بی بی سی يك راديوي بااعتبار جهاني است، هيچ شك و ترديدي نبايد داشته
باشيم، در اينكه بخش جامجهاننماي بی بی سی از عاليترين معيار در پخش
برنامههاي خود برخوردار است، باز هم ترديدي نيست. حد اقل كافيست شخصيتهايي
همچون صادق صبا را در مقام معيارسنجي يك برنامة راديويي قرار دهيد تا قضاوت
كنيد كه يك راديو چگونه ميتواند بر ذهن شنوندگان خويش تأثير بگذارد. اما اينكه
بخش دري و پشتوي بی بی سی از اين اعتبار و معيار با سطح سواد و سليقه و گرايش
گردانندگان خود چگونه خرج ميكند، سوالي است كه بايد در سقوط اعتبار بی بی سی
از نظر دور نيفتد. حالا راديوي آزادي با برنامههاي خود در طول روز و راديوي
آشنا با برنامة شبانگاهي خود عرصه را بر بی بی سی آنقدر تنگ ساخته است كه كمتر
از ۳۰ درصد شنوندگان افغاني به اين راديو و برنامههاي آن رغبت نشان ميدهند.
ايرانيها آنقدر بخش بی بی سی براي افغانستان را فاقد محتوا مييابند كه حتي در
سطح دانشگاه تهران كسي يافت نميشود كه بگويد خبري را از طريق اين برنامه گوش
ميدهد. براي ساير قضاوتگران نيز كافيست يك روز تا شب برنامههاي بی بی سی
براي افغانستان را تعقيب كنند تا بدانند كه اين رسانه، سياست شترمرغياش را در
گذر زمان چگونه ادامه ميدهد.
اين مقاله برای نشريه انتخاب ، چاپ کابل نيز فرستاده شده است