سالار عزيز پور
بازهم حديث غربت
مرا بباغ تخيل ببــــــــر يگـــــــانه ترين
بخوان حديث غزلهای شــا د مانه ترين
خزان خاطر منرا بهار نو
گـــــــــــــــردان
هجوم عشق ترا می شوم نشانه ترين
تو از
نوازش الفاظ عشق شادم كن
زبان الفت شعرست عاشقانه تـــــــــرين
به من تو وام بده لحظه هــای بودن را
برای سود منم كشت صادقانه
تــــــرين
به بحر عشق تويی كشتی كشش جانا
منم مسافر خواهان آن
كرانه تـــــــرين
گزيده غزلی را كه خوانديم يكی از صد ها غزليست كه در دفتری
شعری به نام ((حديث غربت))بچاپ رسيده است.سراينده اين دفتر منير سپاس است خنيا
گری كه در پهلوی آهنگسازی و آواز خوانی به شعر وشاعر دلبسته است اگر نقدونظر بر
تلاش شاعری منير سپاس عجالتا كنار بگذاريم به روزگار ديگر.
می آيم بر سر
محتوای اين اثر و آماج پيامی آن كه درواقع همان ((حديث غربت)) است .بدون تعارف
می توان گفت : آماج غربت را نشانه گرفته است حتی در شاد ترين سروده هايش.
كه اين در جا يش نيكوست و تجربه خودی اش را از غربت می رساند.
پيوسته با
گفته های آمده بايد افزود: نخستين بار نيست كه با سرود های شاعران در ((غربت))
برابر می شويم نمونه ی كوچك آن همانی ترانه های غربت است كه بكوشش نصير مهرين
به سال ۱۳۷۸ به چاپ رسيده است .اندرين بای اگر با گفته های آمده بسنده كنيم می
رسيم به غربت و حديث آن و گونه های آن در داربست زبان فارسی:و دو نمونه ی بر
جسته آن. يكی غربتی ست كه ناصر خسرو ازآن می نالد و ديگری غربتی ست كه
خداوندگاربلخ با نوای نی آنرا جاويدانه سروده است.
فراتر از تجربه های
خـــــــــودی وقلمروی فرهنگی و تمدنی ما تجربه غربت ست كه غربيان ازآن دارند
در مقدمه ی يكی از شاعران تبعيدی باختر زمين ميخوانيم:
((ای كتاب نازنين
بی من عازم وطنی. سفرت خوش باد! بدا به حال من ! پای سفر سراينده ی تو بسته
است. پس روانه شو و گوهر و زينت خودرا پوشيده دار چنان كه بايد و ای كتاب
تبعيدی ! آن شولای رنجی را بردوش گير كه درشان اين سرنوشت باشد! جلد مهر و موم
دار خودرا با نوار پرزرق و برق گره نزن.چنين جلوه و حمالی همتای تو نيست...
تاجی براق بر پريشانی سياه مگذار!شرمسار لكه های خود مباش. خوانندهء بينا به
اشك ريزی سراينده ات پی خواهد برد.
پس روانه شو ای كتاب !با واژه های
سلامی رسان از من به معيادگاه خاطره های روح افزا!
از خيل دوستان و
آشنايان اگر كس آن جا از حالم جويا شد بگو كه برمن چه می رود. خبر ده كه زنده
ام . اما انكار كن كه سرخوشم*
((واين بود رنگين كمانی از تجربه های
انسانی در غربت. در پايان به گونه ی خلاصه می توان آورد. كه حديث غربت حلوه های
گوناگون دارد و نشانی از گمگشته گی انسانی را در پی دارد انسانی كه در جستجوی
خويشتن خود است و بقول مولانا:
هر كسی كو دورماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصـــــــــــــل خويش
و منير سپاس را سپاس می گذاريم كه
بر تجربه غربت ما حديثی ديگری را رقم زده است .سالا رعزيزپور دسمبر سال ۲۰۰۴
*((از اويد (ovid) يكی از عتيق ترين متون حس و تجربه ی غربت شاعری كه هشت سال
پس از ميلاد مسيح به دستور اگوستوس فرمانروای روم قديم تبعيد شد*))
ص
۱۸۶ قدرت روشنفكران
مهدی استعدادی شاد
****************************************************************************
راز توفيق بشير احمد انصاري برسكوي نقدي بر "ذهنيت قبيلوي"
نوشته: سالار
عزيزپور
نخستين بار با بشير احمد انصاري از طريق مقالتي "زور، زيربناي مشروعيت سياسي"
در جايگاه نويسنده سياسي آشنا شدم.
پسانها به اثر ديگرش "افغانستان در آتش نفت" كه شهرت بهم رسانيده بود دست
يافتم، پس از خوانش بار بار اين دو اثر، انصاري را انديشورزي يافتم فرزانه و از
دلبستگاني سهروردي ها و ابن سيناها.
فرزانه گاني كه با ذهن باز به جهان پيرامونشان مي نگرند و با احساس مسووليت به
ارزيابي پديده ها مي نشينند و با پژوهش و برهان و دلايل و اسناد به كشف حقايق
برمي خيزند.
از همينرو از همان نخستين دم پي بردم كه با نويسنده ي جدي طرف هستم، نويسنده ي
كه با وجدان بيدار مي نويسد در برابر استبداد بومي و بربريت امروزين كه سر از
گريبان تمدن هاي معاصر بلند كرده است. پيوست با آن نويسنده ي كه پهنه و گستره
كارش را مي داند و به ارزش و مقام روشنگري و نويسندگي باور و ايمان دارد.
درپرتوي چنين ايماني است كه دست به كار شده همراه با دانش و بينش معاصر و گونه
ي از قرائت انديشه اسلامي و آنهم با چه جديت و پشتكاري!
و همچنان آماج كارش در داربست يك استراتژي روشنگرانه پيشاپيش روشن و آفتابي است
و گويي در اين راستا تعهد كرده است كه بازوي خود را بفروشد اما قلم را هرگز!
اين بار با كتاب ديگري از اين نويسنده آشنا مي شويم، زير عنوان "ذهنيت قبيلوي"
در 85 صفحه و ديباچه ي از نويسنده كتاب.
در كتاب "انصاري" خواسته بر يكي از عوامل بازدارنده ي پسماندگي و عقب ماندگي
كشورهاي اسلامي به ويژه كشور ما انگشت بگذارد و آن را به نقد بكشد.
به گونه اي كه خود در مقدمه كتاب مي نويسند:
"تأسف درين است كه جنبشهاى سياسى ما در اغلب يا خود علفهائى بوده اند كه از
لجنزارقبيله قد بر افراشته اند و يا اينكه از درك اين مسئله حساس و حياتى و
توجه به آن عاجز مانده و در نتيجه دست آوردهاى شان نا چيز بوده است. نهضتهاى
اصلاح اجتماعى و جنبشهاى احياى اسلامى نيز كمتر توجهى به اين بيمارى مبذول
داشته اند.
روشنفكران ما عادت نموده اند كه واقعيتهاى تلخ جامعهء خويش را در زير فشار
ايديولوژى هاى گوناگون نا ديده بگيرند. يكى از اين واقعيتهاى تلخ، ذهنيت و
ساختار قبيلوى جامعه و عموميت داشتن فرهنگ آن است كه راه را بروى هرگونه تحول
و تكامل روشنگرانه بسته است. روشنفكران ما بايد بدانند كه مسير كاروان همه
انديشه ها و افكار و پروژه هاى پيشرو و مترقى از روى نعش فرهنگ و ذهنيت قبيلوى
گذشته و تا زمانى كه تار اين عنكبوت شوم بر روانها تنيده است، اميد هرگونه
تحول مثبت، خوابى بيش نخواهد بود ... .
نوشتار حاضر قدمى كوچك در جهت نقد ذهنيت قبيلوى و بازكاوى بحرانى است كه
آتشفشانى از كينه در سينه و كوهى از تخلف و عقب ماندگى در قفا دارد." (ص 8)
ناگفته پيداست، نخستين بار نيست كه "ذهنيت قبيلوي" از سوي يكي از فرزانگان ما
به نقد كشيده مي شود.
شايسته است از كساني در اين راستا نام برد كه اين ذهنيت را با قلم و قدم و قيام
شان نقد كرده اند. از جمله طاهر بدخشي، محمدعلم ريشنو و شادروان مير غلام محمد
غبار.
اما رويكرد نگارنده ي "ذهنيت قبيلوي" از ديدگاه و زاويه ديگر مي باشد. چرا كه
انصاري با جهان بيني اسلامي و ديدگاه اسلامي به جنگ بت ها و تا بوهاي به ظاهر
اسلامي مي شتابد از يكسو و از سوي ديگر اين ارواح خبيثه را در مجموعه يي
كشورهاي اسلامي به ويژه كشورما به نقد مي كشد.
هرچند "انصاري" در نقدش بر ذهنيت و ساختار قبيلوي و به بسياري از عوامل كه در
برگيرنده اين ساختار و ذهنيت است به شمول عوامل طبيعي آب و هوا اشاره مي دارد.
به آنهم حلقه گم شده در دايره ي ارزيابي و نقد انصاري به جايش باقي است كه
همانا موجوديت شيوه توليد آسيايي و مالكيت دولتي در اين كشورهاست.
كه اين گونه حاكميت ها و مالكيت ها طبعا به عمر ساختار هاي قبيلوي در اين
كشورها افزوده و در تداوم اين ساختارها مدد و ياري رسانيده است. دو ديگر عيب
اين اثر در كاربرد بيش از اندازه واژه هاي تازي آن است كه حتي در مقايسه با
نخستين آثار خود نويسنده قابل اغماض نمي باشد.
سه ديگر نبود فهرست رويكردها در پايان كتاب را مي توان عيب ديگر اين كتاب شمرد.
بهتر بود به فهرست رويكردها در پايان كتاب اشاره مي شد.
مي ماند گفتمان هاي اندرباب ويژگي هاي ساختاري جوامع مورد بحث از باب نمونه اگر
از تسلط بي حد و حصر ارزشهاي قبيلوي بر دست و پاي تك تك افراد اين نظام گفتيم
كه سخني نادرستي نيست اما از نگاه كسيختگي افراد اين گونه جوامع نيز بايد ياد
كرد كه با هيچ سامانه و نظم اجتماعي قابل مقايسه نيست.
اين سخن به اين معناست كه مجموعه ي ويژگي هاي اين جوامع را در داربست ساختارهاي
قبايلي نمي توان خلاصه كرد. كم و بيش سير ناموزون تاريخي اين جوامع بيرون اين
دايره ي محصور شده مي ماند.
درپايان و به گونه ي فشرده مي توان گفت:
اگر سر نخ و كاركرد هاي سياسي جوامع معاصر بيشتر بر محور اهداف و
منافع شركت هاي فرا مليتي و پالايشگاه هاي نفتي و در مجموعه سود و زيان سرمايه
مي چرخد.
به قول معروف آب هاي زور سربالا مي رود.
اما دريك استراتيژي و راهبردهاي روشنگرانه نمي توان از تلاش هاي شخصيت هاي
همچون انصاري ها چشم پوشيد در راه رهايي ظرفيت هاي جامعه، و برپايي جامعه
آرماني بدور از زور و زر و تزوير.
راز توفيق نگارنده اين اثر درهمين است كه حوزه ي كارش را مي شناسد و جفرافياي
سخن روشنگرانه را تشخيص مي دهد و براي ايجاد جامعه به دور از اسارت و استبداد
به سنگ بنا هاي كار توجه مي دارد.
به ويژه در زماني كه طوماري از حاكميت هاي قبيلوي در آستين هر اهل و نا اهلي
پنهان است و بسياري از دولتمردان ما پا از اين فراتر گذاشته اند و براي تثبيت
حاكميت قبيلوي شان به هرنوع خيانت ملي و معامله دست يازيده اند.
درچنين شرايطي بررسي و نقد ذهنيت قبيلوي آماج اساس و بنيادي امروز و فرداي ما
را مي سازد و الحق كه نويسنده كتاب "ذهنيت قبيلوي" سنگ تمام در اين راستا
گذاشته است.