آقای داکتر فايز! قتل در پوهنتون را طوری ديگر هم ميشود خواند!

 

 

 

سيد حسن اخلاق   -  ماستر فاسفه غرب

دير زمانی است که ظاهرا نويسنده آنقدر در خود فرو رفته بود که نه تنها نويسندگی  که همه چيز فراموشش شده بود تا اينکه ماه قبل حادثه ای او را تکان داد وخواست چيزی بنويسد که در خود ماندگيش نگذاشت تا اينکه حادثه هفته قبل بيخودش کرد: قتل در روز روشن پيش چشم محصلان در پوهنتون کابل.

و اما حادثه يک ماه پيش: جناب داکتر شريف فايز در کنفرانس بين المللی پيرامون معارف اعلام می کنند : << اولويت کاری ما در وزارت تحصيلات عالی رشد کمی  محصلان و استادان و موسسات عالی است و بس>>. ممکن است اين خبر برای بسياری طبيعی و حتی خوشحال کننده باشد ولی اين محصل ناچيز را براستی تکان داد. هنوز يک ماهی از آن سخن رسمی نگذشته بود که حادثه هفته قبل پوهنتون اتفاق افتاد.آيا بين ايندو رابطه ای است؟! اين نوشتار دردمندانه بدون آنکه به صورت قضايا بنگرد نوعی نزديکی ميان خاستگاههای انها می بيند!  شايد اين ادعا تکان دهنده باشد ولی من  اولا استاد ارجمند ادبيات آفای داکتر فايض را به ياد اين بيت تکان دهنده حافظ بزرگ  می آورم:

در ترک عادت بطلب کام که من         کسب جميت از آن زلف پريشان کردم

ثانيا چون  اميد و احترام و ارادت خاصی به محترم داکتر فايز دارم از روی دوستی و صراحت می نويسم که: تسقط الآداب عند الاحباب

داکتر صاحب!

۱) شما خوبتر از من می دانيد که کشت و رشد علم و تکنيک جديد تنها با گسترش دانشگاهها و محصلان و استادان و امکانات مادی امکان پذير نيست.يعنی تا جايی زمينه علم وتخنيک مهيا نشود اينها نمی توانند علم و تکنيک مدرن را نهادينه سازند. منظورم حتی زمينه های سياسی و اقتصادی و ... هم نيست. هيچ عاقلی نمی تواند بدان منظور اهميت اين وسايل و تدبيرات را کم انگارد و سخن آنست که دانش و تخنيک نوين تنها با اين تدبيرات زاينده نمی گردد.  که اگر چنين چيزی شدنی بود بايد بسياری از ممالک همجوارمان اکنون به زاينده رسيده  بودند. روحيه علمی بيش از هر چيزی با کيفيت تجانس دارد  وکاستن آن به مسايل کمی  تنها به معنای بی توجهی به ماهيت علم است.

۲) شما مستحضريد که دانش و صنعت مدرن ذاتا و ماهيتا از علم و صنعت قديم متفاوت است و نبايد چون عوام آنرا ادامه منطقی علوم قديم دانست. نگاهی حتی بسيار گذرا به مباحث فلسفه علم نشان می دهد که ماهيت علم جديد و چگونگی شکلگيری آن  مداقه بسياری را می طلبد. برخی از متفکران بسيار بزرگ و تاثير گذار گفته اند که روش شناسی و پژوهشگری و موسسات عامی از ذاتيت عام جديدند نه از لوازم عرضی ان.  بدان معنا که با  صرف آموزاندن روش شناسی در شاخه های متفاوت و گسترش پژوهشگری و موسسات علمی  علم جديد و تخنيک مدرن زاده نمی شود بلکه بايد زمينه و فضای علمی بوجود آيد که اينه کارآيی داشته باشند.

۳) در باب دانشگاه هم قصه از همين قرار است . يعنی نبايد آنرا ماهيتا همان مدارس سنتی دانست که نقش و کارکرد جديدی يافته است. به ياد آوردنی و اشاره کردنی است که دانشگاه با در نظر داشت ماهيت جديد آن ،‌ بنيادي مدرن و مربوط به جهان متجدد است. در قديم، ما مدارس علميه و مكاتب دينيه را داشتيم كه علوم دنيوي و اخروي در آنجا تعليم و تعلم مي گرديد و اكنون هم اين مدارس موجودند و به علوم خاصي مي پردازند. ولي مي توان گفت كه آنها ذاتاً متفاوت از دانشگاه مي باشند. چونكه دانشگاه امروزي، فرزند نگاه جديد بشر است. خاستگاه نگاه جديد، غرب و دانشگاه امروزين، پديده اي غربي است. ما جهان سومي ها در مقابل اين پديده بگونه اي انفعالي روبروئيم همچنانكه بطور كلي در مواجه با تفكر غرب «دچار تاخير فرهنگي» شده ايم.

همراه با رشد و دگرگوني دانشگاهها در غرب، مباحث فكري و نظري اساسي مطرح شد و تنها در آلمان فيلسوفان و انديشمندان بزرگي چون كانت، شلينگ، شلاير ماخر، فيخته، هگل، نيچه و هايدگر مباحث جديدي را در رابطه با دانشگاه و جايگاه علوم متفاوت در آن مطرح ساختند. در اين مباحث جريانات، وظيفه، بنياد و سيستم دانشگاهي به تجزيه و تحليل هايي موشكافانه كشيده مي شد و پرسشهايي بنياديني از اين قبيل مطرح مي گرديد كه :

چگونه مي توان دانشگاهي زنده داشت بطوري كه اجتماع علوم متفاوت در آن، تصادفي نباشد؟ چه چيزي مايه وحدت علوم كثير در پوهنتون ها مي گردد؟ بنياد يگانه (uni) علوم متعدد و متكثر (versity) چيست كه University را بوجود مي آورد؟ چه چيزي دانشگاه را به «هاويه» يا جاي پراكندگي تبديل مي سازد؟ شان پرسش در موسسات تحصيلات عاليه چيست؟‌ نسبت پرسش با پاسخ و هدف از سوال چه مي باشد؟ آيا بايد به دانشگاهي جهان وطني انديشيد يا دانشگاهي ملي؟ جايگاه اقتصاد و آزادي در اين موسسات چگونه است؟ آيا بايد پوهنتون ها به دنبال «خودمختاري» باشند يا «خود اثباتي»؟‌ . . .

دانشگاههاي غربي با چنين پرسشهاي بنياني، ‌دست و پنجه نرم نموده اند و فربهي و بلوغ لازم را يافتند و رشد نمودند. ما هم چه متوجه باشيم يا نه،‌ اگر بخواهيم پوهنتون هايي ارتقا بخش و علم گستر داشته باشيم بايد نسبت خود را با اين پرسشها روشن سازيم و معين نماييم كه به كدامين سو حركت مي كنيم ؟

۴) ما خوشحاليم كه دانشگاههاي برخي شهرها بازگشايي و راه اندازي شده اند و تحصيلات عالي در مناطقي متعدد، برقرار شده است ولي نگرانيم كه چرا تنها نگاه کمّی وجود دارد. به علاوه آنکه اکنون اساس بازسازی گذاشته ميشود و :

گر خشت اول نهد معمار کج       تا ثريا می رود ديوار کج

 وزارت تحصيلات عالی موظف است كه معيار اصلي و اولي را براي پذيرش استاد و محصل، تنها و تنها مقدار تخصص و سطح علمی متقاضي قرار دهد نه معيارهايي ديگر. و همچنان در ميان رشته هاي علمي متفاوت هم به شدت از برخورد سليقه اي و صوري بپرهيزد. اين بمعناي ناديده گرفتن نيازهاي عاجل مملكت نيست ولي اين نيازسنجي ها بايستي با نورمها و استانداردهاي علمي و توسط اصحاب انديشه و تخصص از فنون و مسلكهاي متفاوت صورت بگيرد. مثلاً اگر ما به دور از تمايلات سليقه اي و گرايشهاي برخواسته از احساسات و ظاهر بيني بنيديشيم چه كسي مي تواند منطقاً و علماً ثابت كند كه نياز فعل ما به طبيب و انجنير كمپيوتر و مهندس ترانسپورت بيشتر از استاد ادبيات مي باشد؟ آيا رنسانس غرب ـ كه پاية رشد و تغيير اساسي در غرب گرديد ـ جز از طريق اديبان ممتاز بوجود آمد؟ و آيا انكشاف متوازن و در ابعاد متفاوت جز تنها راه انكشاف درست مملكت ماست؟ و ...

۵) آقای وزير محترم و استاد ارجمند! شما نيک می دانيد که الناس علی دين ملوکهم.يعنی می توان دين و فکر ونيت رئيسان و آمران را در اعمال و رفتار مرئوسان و ماموران تا اندازه ای خواند.آنچه در انديشه حاکمان پنهان است در عمل شهروندان مقداری عيان می شود . يعنی وفتی وزير صاحب  تحصيلات عاليه در مجمع علمی و اجرايی و حکومتی می گويد برای ما اصل کميّت علمی است طبيعی است که  محصل پوهنتون ( آنهم در فضايی چون افغانستان ) محصل ديگری را به خاطر کميّت مويش به قتل رساند. نويسنده مطمئن است که نه وزير محترم ( با آن  دانش و انديشه عالی) در آن سخنرانی تعمدی ويژه بر اين نکته داشته و نه همه محصلان ارجمند ما آنگونه اند ولی سخن آنست که بايد نکته ها توجه داشت و فرصتها را از  دست نداد و هزينه ها را بالا نبرد.

گفتنی ها بسيار و دردها فراوان است که اگر سوء استفاده مغرضان و فضای نا اطمينان مملکت ما نبود می شد بيشتر و واضحتر  با هم سخن گفت و شنيد .

به اميد آنکه فضايی در جامعه ايجاد گردد که بتوانيم با هم مهربانانه سخن بگوئيم و سخن بشنويم : و همدلانه بگرييم و بخنديم. 



بالا
 
بازگشت