سالار عزيز پور
چشم اندازی فراسوی حجاب های زبان
اگر اين سخن پسا مدرنيست ها را باور کنيم که گفته اند : حقيقت به مفهوم عام و محض آن دست نيافتی و غير قابل بيان است. در آنصورت به آن رويکرد اشراقيان خراسانی اندرباب زبان نزديک خواهيم شد که زبان را همچون حجابی بر سر راه درک واقعيت عريان و حقيقت محض می دانستند.
پيش از آنکه به اين رويکردی اشراقيان خراسانی پرداخته باشيم و به ژرفای بينش آنها ، بزبان می پردازيم به جايگاه گرانسنگ انسانی آن :
« زبان دستگاهی از نشانه هاست ، هريک از ما در کاربرد شخصی زبان يعنی در گفتار مان ، مجموعه ای از نشانه ها را بر می کزينيم ، از پاره ی ازتوان های زبان سود می جوييم و گونه ای سخن « فردی » يا روش بيان ويژه خود را می آفرينيم. » (1 )
ازهمينرو گفته اند : « همه چيز را به زبان می شناسيم ، اما زبان را جز به زبان نمی توان شناخت. زبان را به تنها چيزی که در جهان همانند می توان کرد نور است. چراکه همه چيز را به نور می بينيم ، اما نور را جز به نور نمی توان ديد.
نور خود روشنگر خويش است « آنچنان روشنگری که همه چيز را پديدار ميکند ، اما خود پنهان می ماند . » ( 2 )
زبان جهان و انسان :
( « زبان » و « جهان » و « انسان » سه گانه ای هستند که هر يک خود و آن دو ديگر را در بر ميگيرد ووجود هريک شرط وجود آن دو ديگر است و برای هيچ يک نمی توان پيشينه گی منطقی شناخت ، چراکه باهم دايره ی هستی را تماميت ميبخشند و هريک برای آن دو ديگر شرط لازم و پيشين هستی شناسی است.
ذات انسان با زمان است که در « جهان » پديدار و جايگر می شود ، يعنی با « حضور در جهان » ، يعنی آن دايره ی فراگيرنده ی آنچه هست و بوده است و خواهد بود.» ، با بازتابيدن در زبان برانسان پديدار می شود ، و از اين راه عينيت می پذيرد ؛ و زبان با پديدار کردن « انسان » و « جهان » خود را پديدار می کند و عينيت می بخشد.
ميان اين سه گانگی نسبت هايی سه سويه ی کيفی در کاراست که از راه آن هستی پديدار و معنا دار می شود.)
« ذات زبان پديدار گری است ، زبان « جهان » را برای ما می گزارد و چيزها و نسبت های ميان چيزها و چند ـ و ـ چون شان را پديدار می کند ، هر جمله گزارشی است از يک رخداد در جهان و معناکننده ی آن ، اما نکته مهم آن است که تنها يک زبان با صورت و رويش هميشه گی در کار نيست که جهان را چنانکه هست برای ما گزارش کند، « جهان» خود آن در هم تنيدگی ذهن و عين است که ذهن و عين خود در درون آن و به اعتبار يکديگر وجود دارند و « جهان » نيز خود همان اندازه ذهنی است که عينی ، يعنی « جهان » همان اندازه به اعتبارذهن نگرنده به آن وجود دارد که ذهن نگرنده و معنا کننده به اعتبار وهمچون جزيی از آن و نيز همچون مرکز دايره ی آن. ازينرو ، يک زبان يگانه که ميانگير ذهنيت و عينيت باشد ، در کارنيست ، زيرا چنين رابطه ای که ذهنيت و عينيت را مطلق کند و روياروی هم قرار می دهد ، رابطه ی ست انتزاعی . نه تنها زبان ها بسيار هستند که ميانگير انسان و جهان اند ، بلکه در درون هر زبان نيز گونه هايی زبانی بسيار هست که هر يک جهان را از ديدگاهی گزارش می کنند و هرگونه ی زبانی نيز از آن ديدگاهی است و برخاسته از يک قلمرو ويژه از زندگی و آزمون های زندگی .» ( 3 )
به برداشت زبان شناسان سده های پسين :
« زبان يکی از وسايل ارتباطی ميان افراد بشر است که براساس آن ، تجربهً آدمی در هر جماعتی بگونه ای ديگر تجربه می شود و به واحد هايی در می آيد ، دارای محتوای معنايی و صورتی صوتی به نام تکواژ.
اين صورت نيز بار ديگر به واحد های مجزا و متوالی تجزيه می شود. به نام واج ، که تعدا آنها در هر زبانی معين است . » (4 ) و ماهيت و روابط متقابل آنها در هر زبانی با زبان ديگر تفاوت دارد . (5 )
اهميت زبان
در باب اهميت زبان به همين سخن بسنده خواهيم کرد که پيش از دو هزار سال بدينسو انسان را حيوان سخنگو گفته اند و از خرد ورزان يونانی تا پست مدرنيستهای امروزی به اين ويژگی انسانی تاکيد و تمکين کرده اند.
واين هم از آنروست « پديده زبان صرفا پديده ی اجتماعی نيست. به نظر محققان جديد ، قسمت بزرگی از ساخت زبان و نيز قسمت عمده ای از مکانيزم يادگيری آن از راه تکامل زيستی بشر ، در طول قرنها بوجود آمده و امروز ذاتی ذهن و همه ی انسان ها در سراسر جهان شده است.» (6)
... بنابر نظر « اين دانشمندان ، زبان مهمترين خصوصيت ذاتی و يا غير عرضی انسان است که می تواند وجه تمايز او با حيوانات ديگر قرار گيرد ، و جمله ی انسان ، حيوانی است سخنگو نيز دقيقا همين نکته را بيان می کند.» (7)
« تاريخ پيدايش زبان را در زندگی انسان بدقت نمی توان تعيين کرد. ولی مردم شناسان آنرا بين پنجصدهزار تا يک مليون سال پيش حدس ميزنند. بنابرين زبان پديده ايست بسيار کهن ، ولی نقش زبان در زندگی انسان در اين مدت طولانی هيچگاه باندازه نقش آن در ده هزار سال گذشته نبوده است. » ( 8 )
نخستين زبان در ساخت انديشه :
« هردر انديشمند آلمانی ( 1744 تا 1803 ) از نخستين کسانی است که در تاريخ معاصر ، بخش قابل توجهی از تلاش های علمی خويش را صرف يافتن و مشخص کردن رابطه انديشه و زبان نموده اند. به پنداشت هردر « زبان فقط ابزاری برای انديشه نيست بلکه قالبی که انديشه در آن شکل ميگيرد نيز هست.
« زبان نه تنها شرايط طبيعی را باز می تابد بلکه اين بازتاب را همراه با خود به زمان ها و مکان های گوناگون می گسترد. » (9)
ادوارد سابير زبان شناس و قوم شناس از نقش زبان در همين راستا می گويد :
« زبان يک گروه انسانی ، گروهی که در درون اين زبان می انديشند و بدان سخت می گويند ، سازماندهنده ی تجربه اوست و همين زبان است که زبان آن گروه وواقعيت اجتماعی اش را می سازد. به عبارت دقيق تر : هر زبانی دارای تصور خاص خويش از جهان است. » (10)
گفتمان پست مدنيستهای اندرباب زبان :
اگر بپذيريم « که علوم اجتماعی معاصر فرزند مدرنيزم است و با بسياری از پيش فرض های اساسی برنامه مدرنيستی اشتراک نظر دارد» ، در آنصورت به همان اندازه ی که پست مدرنيسم ، مدرنيسم را به مبارزه می طلبد ، به همان ميزان نيز مفاهيم ريشه دار علوم اجتماعی را به چالش می کشد. برای عالم علوم اجتماعی که بدنبال فهم اين چالش است ، همواره وسوسه حفظ آثار باقی مانده از درون مدرن ، و در نتيجه شکست و دريافت عميق اين چالش ، مطرح است.
به نظر ميرسد که پست مدرنيسم مستلزم زبانی تازه و شيوه تفکر تازه ای است ، اما شيوه تفکری که هنوز چند نشانه ريشه دار در علوم اجتماعی دارد ، « به نظر اين متفکرين اولين قدم در يادگيری يک زبان جديد بايد تسلط بر برخی از کاربردهای اساسی آن زبان باشد.... پست مدرنيت شرايط فرهنگی گسترده ای را توصيف می کند که حاکی از پيرايش دورانی تازه در امور بشری است. تجربه ی ما در حال حاضر به يک نظم فراصنعتی مربوط می شود. و در حوزهً دانشگاه فراساختار گرايی و حتا فرا تاريخ بخش از انيان مفاهيم معاصر ما را تشکيل ميدهد.» (11)
معارضه جويی پست مدرنيست ها با ديگر فرهنگها بيشتر دور کردن ديگر فرهنگها از سر راه فرهنگ مسلط باختر زمين است. از همينرو برای دست يابی به زبان مشترک بايستی هفت خوان رستم را طی کرد ، چراکه تفکر مسلط امروزی ـ ديگر اعتنايی به امکان شناسايی شهودی ، به حرمت ، به طبيعت و به رستگاری انسان نمی کند بلکه يکسره به پراکسيس ، صرف ، استثمار طبيعت و شرايط اقتصادی زندگی آدمی می انديشد.» ( 12 ) و اينهم از آنروست که « تحول فکری مغرب زمين حرکتی از زبر به زير ، از عقل به غرايز ، از غايت بينی و مفاد به تاريخ پرستی ، از روحانيت به تعقل ، از استفراق مدهوشانه انسانی که محو در مطلق است به سوی خود يابی فردنخواه نفس صورت گرفته است.
در حالی که « تمدن های آسيايی زمان درازی خارج از بستری که مجرای اين تغييرات بزرگ بود قرار داشته ، اما با آغاز عصر کولونياليزم و استعمار منظم کشورهايی که مقهور سيطره تکنيک مغرب زمين اند ، مسلم گشت که اين جريان تاريخی بازناگشتن است و سوايقی که اين جريان را به پيش می راند بيشتر تاريخ تابع نظام سود جويی اند تا تعاطی معنوی تمدن ها. »
برعکس در شرق علم هرگز به معنای علم جديد غربی پديد نيامد. زيرا که عالم هرگز دنيايی نشد و طبيعت از روحی که حاکم برآن بود ، جدا نگشت و تجليات فيض الهی را از صحنه ی عالم روی برنتافت از همان رو است که در شرق هيچگاه فلسفه تاريخ به مفهوم غربی آن بوجود نيامد.
و ظهور عالم همواره مستور ماند و کنه وجودش در شب تاريک نيستی پنهان. » (13)
به همان خاطر است که اگر « فاگوست صورت ازلی فرهنگ آلمان است و اگر پروته صورت ازلی فرهنگ غرب اوستا ، رساله حی ابن يقطان ابن سينا ، تا کجا آباد سرودی صورت ازلی فرهنگ مشرق است.
براساس همين دانش و بينش است که اشراقيان خراسانی به آن زبانی اصالت قايل هستند که بتواند کليد رموز امانت را در خود داشته باشند و همواره در ارتباط خاطره ازلی باشند. در غير آن زبان را سد و مانع برای تفکر و انديشه خلاق می دانستند و حجابی بر سر راه حقيقت وواقعيت . و آن سخن گروهی از فلسفه پژوهشان و زبان شناسان معاصر که زبان را يکی از سرچشمه های خود بيگانگی ميدانند نيز جزجنبه تاکيد و تائيد گفته های اشراقيان چيز ديگری نخواهد بود.
بدين منوال در فرانسوی حجاب های زبان است که واقعيت و حقيقت محض به گونه ی عريان چهره می نمايد. واقعيت و حقيقتی که در محدوده تنگناهای معنوی و گروهی انسان جای برای بازتاب خود ندارد. واين جاست که ديالکتيک زبان مطرح ميشود.
زبان که خود يگانه وسيله و مظهر آگاهی و آشنايی ما نسبت به هستی است به حجابی در برابر آگاهی ما نسبت به هستی استحاله می يابد و مانع رسيدن ما به واقعيت و حقيقت محض ميگردد و به گفته ی استاد سخن ميزا عبدالقادر بيدل ؛ و به تعبيری ديگر :
« ای بسا معنی که از نا محرمی جای زبان
با همه شوخی مقيم پرده های راز ماند.»
پی نوشت ها
1 ـ ساختار و تاويل متن ، بابک احمدی ، چاپ پنجم ، نشر مرکز ، ص 7 .
2 ـ شعر و انديشه داريوش آشوری ، چاپ سوم ، ايران تهارن ، نشر مرکز ، ص 8.
3 ـ همان ص 13 .
5 ـ همان
6 ـ چهار گفتار در باره زبان ، محمد رضا باطنی ، انتشارات آگاه ، چاپ چهارم 1375 ، ايران
7 ـ همان
8 ـ مسايل زبان شناسی ، ده مقاله محمد رضا بادنی ص12 .
9 ـ مجله آرش ، شماره 66 .
10 ـ همان
11 ـ منطق فرهنگی سرمايه متاخر فردريک جميسون انتشارات 85 ، ص 85 .
12 ـ بت های ذهنی ، داريوش شايگان ، ص 16 .
13 ـ همان خاطرات ازلی ص 13 .
14 ـ همان ص 201
15 ـ نردبان آسمان ، واصف باختری ، مطبعه دولتی ، شورای نويسندگان ، ص 172 .