سالار عزيزپور

 

جستاری پيرامون فارسی و توانايی علمی و ادبی آن

 

جستاری پيرامون زبان فارسی دری چکيدهً از ياداشتها و برداشتهايم ميباشد ، دربارهً توانايی باالقوه ای زبان فارسی دری از يکسو و کاستی ها و ناهنجاری های آن از سوی ديگر؛ ناگفته نبايد گذاشت ، پيوسته با اين جستار با کثرتابيهای تلفبای فارسی نيز پرداخته شده است.

درديباچهً اين کنکاش چند نکته يی را در همين راستا از فرزانه باختر زمين ( انگلس ) ياد آور ميشوم. تا سرخطی شود برای گشايش اين نوشتار و روزنه ای شود برای خوانندهً اين جستار : « اکنون برآنم که ازين چند هفته به نيکی بهره جسته ، به فراگيری زبان فارسی بپردازم. از ديدگاه زبان سنجی می توان گفت : زبان فارسی بسيار ساده و آسان است اگر نشانه های نوشتار ( الفبايش ) اين چنين نارسا نبود که پنج شش حرف آن درست مانند پنج شش نشانه « حرف » ديگر است. و آواهای آن نوشته نمی شود. همهً دستور آنرا در زمانی چهل و هشت ساعته فراميگرفتم. جای بسی افسوس است که دورينگ نمی تواند فارسی بخواند و گرنه می توانست زبان جهانی تيار و آماده و خواسته خويش را بيابد.»

چکيدهً گفته های انگلس را چنين می توان فشرده و دسته بندی کرد:

1 . زبان فارسی در سی زبانی است ساده و بالقوه توانا.

2 . بدبختانه نشانه های نوشتاری ( الفبای ) آن پر از کاستيها و ناهنجاريهاست.

سادگی اين زبان از آنجا بر ميخيزد که پيچيدگی زبانهای نخستين را پشت سر گذاشته و ساختمان و سامانه زبانهای امروزين را بخود گرفته است.

از دسته ويژگی های اين زبان يکی اينست که مانند زبان پارسی باستان و پارسی اوستايی تثنيه ندارد، نشانه های مادينه « مونث » و نرينه « مذکر» ندارد. نام دراين زبان مانند عربی گردان نمی شود و حالت های فاعلی و مفعولی بخود نمی گيرد.  و هستند کسانيکه در پی حالت های فاعلی و مفعولی دراين زبان سرگردان می باشند.

هنجار های اين زبان که از ويژگی های آن برخاسته است ، بسيار ساده و آسان است . اما زمانيکه براين هجار ها ، قواعد زبانی عربی ، انگليسی و پشتو تحميل ميشود ، حالت آش در هم  جوش را می سازد که فهم آدمی از دريافت آن نا توان ميشود.

ميدانيم که زبان فارسی جز از زبان عربی ......  از زبان های ديگر  واژه هايی را نيز وام گرفته است ، چنانکه در زبان فارسی از روزگاران ديرينه دها و صدها واژه از آرامی و هندی و سريانی و يونانی و ترکی و دراين اواخر از فرانسوی و روسی و انگليسی وارد شده است.

اما اگر باريک شويم می بينيم که عمدهً اين واژه ها از مقولهً اسم هستند يعنی کمابيش واژه های بوده اند برای ناميدن ... اما کمتر موردی است که ما فعل ، قيد ، صفت و يا حرف را نيز از بان ديگر گرفته باشيم ، بلک کمابيش اين نامها را در جمله ها به قالب فارسی و با قالب فعل و قيد و صفت فارسی بکار ميبريم. چنانکه از شکر اين همه اسم و فعل و صفت و فعل مرکب ساخته ايم : شکر ريز ، شکر بار ، شکر خوار، شکر شکن ، شکر خوردن ، شکرين ، شکر ساز ، نيشکر ....  ولی مصدر شکر سازی را از هندی و الماس تراشی را از يونانی نگرفته ايم. اما در مورد واژه های عربی که قبيله ای به زبان فارسی کوچ کرده اند ، وضع عکس اينست يعنی يکباره صدر ، صادر ، مصادره ، تصوير ، صدارت ، صدق و صادق ، تصديق ، صديق  با هم آمدند وبا تمامی ويژگيهای صرفی خود.

اگر بپذيريم که زبان انبوهی از تک واژه هانيست بلکه جمله ها و ساختمان نحوی زبان است که يکايک واژه ها را معنا دار ميکند، در مي يابيم که مساله مسالهً ريشهً يکايک واژه ها و اينکه از کجا آمده اند نيست ( که اين موضوع هم در جايش مفيد است ) چنانکه اهل زبان نيز بدون توجه به خاستگاه های اصلی واژه های آنها را بکار ميبرد. اما ، در عين حال ، هر زبانی طبيعتی دارد و مزاجی و دستگاه گوارشی که واژه های بيگانه بنا به طبع پذيرندگی آن دستگاه وارد آن ميشوند ، و اگر معده ای را از همه گونه چيزهای بدگوار و ناگوار بينباريم ، حاصل جز باد شکم و شکم دردی نخواهد بود. چنانکه زبان نثر فارسی سده هاست که گرفتار سوء هاضمه است.

گفتيم که هنجارهای که برخاسته از زبان فارسی است بسيار ساده و آسان آموز است. بطور نمونه :  در زبان فارسی دری ما بيش از دو هنجار برای جمع بستن واژه ها نداريم. حتی در زبان گفتار می توان گفت ما يک قاعده برای جمع داريم. « ها» و بسياری ازما واژه ها را تنها با ها جمع می بنديم.

درحاليکه در زبان عربی کم و بيش با هنجار برای جمع بستن نامها برابر ميشويم. جمع در تازی به بيش از دو کس برميگردد ، و آن دوگونه است : سالم و مکسر. سالم بر آنگونه جمع ميگويند که ساختمان پايه ای آن دست نخورده باقی می ماند و مکسر برآنگونه جمع در تازی گويند که بناء يگانه (مفرد) در آن شکسته ميشود. و جمع سالم را صحيح نيز ميگويند.

جمع صحيح مذکر : روش ساختن اينگونه جمع چنان است که در پايان واژه مفرد ( واو و نون  يا يا و نون  ) بيفزايند. و پايان واژه پيش از واو مضموم پيش دار و  و پيش از يا مکسور ( زير دار ) است ، و نون جمع زبر دار ميباشد.

 

جمع مونث سالم : روش ساختن اينگونه جمع چنان است که الف و تأ کشيده در آخر واژه می آورند. و اگر در آخر واژه تأ باشد حذف ميگردد و اين  جمع برای مونث ( مادينه ) می آيد .....

جمع مُکسر : اينگونه جمع با ديگر نحويی واژه  منفرد ساخته ميشود.  و دگر گونی يا در حرکت است با هماهنگی در عدد حروف يا در حرکت و حروف هردو هست.

اگر با گفته های آمده دربارهً ساکت بودن زبان فارسی دری بسنده کنيم ، به دومين موضوع اين جستار که ( توانايی زبان فارسی ) است ، ميرسيم :

« زبان فارسی دری يکی از عمده ترين زبانهای هندو آريايی است. و يکی از پرمايه ترين ، شيوا ترين و خوش آهنگ ترين زبان جهان است ».

چندی پيش دسته ای از فارسی زبانان هند ، زبان فارسی را بحيث يکی از مهمترين و زيباترين زبان جهان پيشنهاد کردند. با اختلاف بسيار کم بيشتر از چند صد مليون مردم به اين زبان سخن ميگويند . و اين زبان در جدول های زبانهای زنده و پيشگام دنيا هنوز که هنوز است در دسته نخستين قرار دارد.

( از شگفتهای روزگار يکی آنست که علی الرغم فراز و نشيب های بسيار در مدت بيشتر از هزار سال اين زبان توانسته از توفان های مرگبار رهايی يافته و همچنان راه رشد خود را در پيش گيرد). ولی روشن است که زبان فارسی تنها و تنها راه رشد و دگر گونی را نه پيموده است ؛ بلکه در برهه هايی از زمان دچار ايستايی و نابسامانی های نيز گرديده است. آنهم در اثر يورش های تبارهای بيابانگر بوده که به زنجيره تکاملی زبان زيان وارد شده ، و اين زيان وارده در داربست زبان محدود نماند. به مجموعهً ارزش های فرهنگی ما تاثير ناگوار گذاشته است.

واما امروز که فتنه های استعماری جهانخوران به استعمار فرهنگی و تهاجم نظامی شکلی ديگری بخشيده نه تنها قلمرو فرهنگی اين زبان هنوزهم از تهاجم قبايل بيابانگرد بدور نمانده است بلکه خواستگاه اين زبان و فرهنگ به سنگر و پايگاه دشمنان فرهنگ ما جای خالی کرده است.

ازهمين روست که ما شاهد رکود زبان فارسی دری در سرزمين خويش ميباشيم. بی توجه يی گويندگان اين زبان از يکسو ، و دشمنی های رنگارنگ همراه با نظريه پردازی های نادرست از سوی ديگر ؛  سيمای اين زبان را در ديدگاه دوستان و دشمنان تيره و تار ساخته است.

درچنين فضای آشفته است که برخی ازما ، زبان فارسی را زبان عقيم و نازا می پنداريم و جا ميزنيم و کمبود واژه های علمی و فنی را گواه ادعای خويش می انگاريم. در رد اين گفته های بی اساس و زهر آگين بايد افزود :

باری اينکه بتوان در يک زبانی به آسانی واژه هايی در برابر واژه های بيشمار علمی پيدا کرد بايد امکان وجود يک چنين اصلی علمی در آنزبان باشد. می خواهيم نشان دهيم که چنين اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از اين جهت زبان فارسی زبانی است توانا.

درهمين راستا برای اثبات نظر خود ، از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزديک وجود دارد صحبت ميکنيم که عبارت اند از زبانهای هند و اروپايی و زبانهای سامی.

زبان فارسی از خانوادهً زبانهای هندو اروپائيست. در زبان های سامی واژه ها بر اصل ريشه های سه حرفی يا چهار حرفی قرار دارند که بنام ثلاثی يا رباعی گفته ميشوند و اشتقاق واژه های مختلف براساس تغيير شکلی است که به اين ريشه ها داده ميشود. و بنام ابواب ( باب ها ) خوانده ميشود ، پس شمار واژه هاييکه ممکن است دراين زبانها وجود داشته باشد نسبت مستقيم دارد با شمار ريشه های ثلاثی و رباعی. پس بايد بسنجيم که حد اکثر شمارريشه های ثلاثی چقدر است :

براساس محاسبه دانشمندان فرهيختهً ايران زمين حسابی ، زبان عربی با داشتن ( 25000 ) ريشه واژه ای ثلاثی و رباعی توانايی بيشتر از دو مليون واژه را ندارد. اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دومليون بگذرد ديگر در ساختمان اين زبان راهی برای ادای يک معنی نوين وجود ندارد. مگر اينکه معنی تازه را با يک جمله ای ادا کنند. به اين علت است که در فرهنگ ها لغت از يک زبان اروپايی به زبان عربی می بينيم که عده ای زيادی  کلمه ها بوسيله يک جمله بيان شده است نه بوسيله يک کلمه، مثلا کلمه (    ) که در فارسی می شود آنرا ( روبروی ) ادا کرده در واژه نامه های فرانسوی و انگليسی  به عربی چنين ترجمه شده است : جهل الشهود وجاها والمقابله بين الاقوالهم و کلمه ( )  که می توان آنرا در فارسی با کلمه ( تراوايی ) بيان کرد ، در فرهنگهای عربی چنين ترجمه شده است : امکان قابليته الترشح

اشکال ديگر در اين نوع زبانها اينست که چون تعداد کلمه ها کمتر از معانی مورد لزوم است و بايد تعداد زياد تر معانی ميان تعداد کمتر کلمه ها تقسيم شود. پس در هر کلمهً چند معنا تحميل ميشود.  در صورتيکه شرط اصلی يک زبان علمی اينست که هر کلمه دلالت فقط  به يک معنی بکند تا هيچگونه ابهامی در فهميدن مطلب علمی باقی نماند به همين سان موارد ديگر

برعکس زبان های هند و اروپايی که زبان فارسی يکی از اين زبانهاست دارای شمار کمی ريشه واژه در حدود ( 1500 ) ميباشد و دارای تقريبا ( 250 ) پيشوند و در حدود ( 600 پسوند ) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ريشه ميتوان واژه های ديگری ساخت. مثلا از ريشهً « رو » ميتوان ، واژه های (  پيشرو)  ، ( پيشرفت ) را با پيشوند( پيش )  وواژه های ( روند ) و ( روال ) و رفتار و روش را با پسوند های ( اند ) و ( آل ) و ( آر) و ( رش ) ساخت. در آن مثال ملاحظه ميکنيم که ريشهً ( رو) به دو شکل آمده است. يکی ( رو ) و ديگری ( رف ) با فرض اينکه ازاين تغيير شکل ريشه ها صرف نظر کنيم و تعداد ريشه ها را همان ( 1500 ) بگيريم ترکيب آنها با ( 250 ) پيشوند ، تعداد  150 × 250

به تعداد 3150 واژه بدست ميدهد.

اينک هرکدام از واژه هايی  را که بدين ترتيب بدست آمده است ميتوان با يک پسوند ترکيب کرد مثلا از واژه ( خود گذشته ) که از پيشوند ( خود ) وريشهً ( گذشت ) درست شده است  ميتوان واژه  ( خود گذشتگی ) را با افزودن پسوند ( گی ) بدست آورد. واژه  ( پيشگفتار ) را از پيشوند ( پيش ) و ريشهً ( گفت ) و پسوند ( آر) بدست آورد.

هرگاه ( 375000 ) واژه ايکه از ترکيب 1500 ريشه با 250 پيشوند بدست آمده است را با ( 600 ) پسوند ترکيب کنيم تعداد واژه های که بدست می آيد 375000 × 600  مساوی ميشود به 225000000 بايد نيز واژه های که از ترگيب ريشه ها با پسوند های تنها بدست می آيد حساب کرد که 150× 600 ميشود 900000

پس جمع واژه های که فقط از ترکيب ريشه ها با پيشوند و پسوندها بدست می آيد 225000000 +  375000 + 9000000   يعنی 226 مليون واژه.

دراين محاسبه فقط ترکيب ريشه ها را با پيشوند و پسوند ها در نظر گرفتيم. آنهم فقط با يکی از تلفظ ها با ريشه. ولی ترکيب های ديگری نيز است مثل ترکيب اسم با فعل مانند ( پياده رو )  و اسم با اسم مانند ( خردپيشه ) و اسم با صفت مانند ( روشندل )  و فعل با صفت مانند ( خوش خرام )  وفعل با فعل مانند  ( گفتگو )  و ترکيب های بسيار ديگر در نظر گرفته نشده و اگر همهً ترکيب های ممکن را در زبانهای هند و اروپايی بويژه زبان زبان فارسی دری بخواهيم به شمار بيآوريم ، تعداد واژه های که ممکن است وجود داشته باشد ، مرز معينی ندارد. و نکته قابل توجه اينست که برای فهميدن اين مليونها واژه فقط نياز به فراگرفتن  1500 ريشه و 850 پيشون و پسوند داريم.

درصورتيکه ديديم که در يک زبان سامی برای فهميدن دومليون واژه  بايدست کم از کم 25000 ريشه واژه را از بر داشت. قواعد پيچيدهً صرف افعال  و اشتقاق را نيز بايد فراگرفت ودر ذهن نگاه داشت.

در اين بخش از جستار بايد بيافزاييم که زبان فارسی تا نيم سدهً پيش دو پايه بيشتر نداشت :  يکی علوم مقدماتی زبان عرب ، ديگر تتبعات و مطالعات در متن زبان فارسی و فراگرفتن  قواعد ناقص زبان و تاريخ لغت. درحاليکه مکمل توانايی اين زبان يعنی ( از قوه به فعل در آوردن آن ) ، تنظيم دستگاههای آوايی ، دستوری ، واژگانی و نوشتاری آن.  بر مبنای هنجار های خودی اش  ميباشد. با در نظر داشت از مجموعه يی ظرفيت اين زبان به اضافهً گونه های مختلف آن.

درنتيجه ميتوان نوشت : راه علمی و منطقی ، تامين رشد شتابناک و درست اين زبان همان مبارزه عليه هرج و مرج موجود آن ميباشد.

تعيين قوانين رشد و توجه به ساختار ويژه اين زبان ، آماج اين مبارزه را می سازد که موارد سه گانه را در بر ميگيرد:

1 ـ چارچوب و داربست آوايی اين زبان بايد مشخص شود هم در زمانی و هم همزمان با در نظر داشت گونه های مختلف  جغرافياوی و کار برد آن.

2 ـ  داريست دستگاه و سامانه واژگانی آن بايستی روشن شود ، همراه با زبانها و ترکيبهای واژگانی آن.

3 ـ  ساختار دستوری آن نظم و سامان يابد و بجای هنجار دستور زبان فارسی نبايد ملغمه ای از قواعد عربی ، انگليسی و پشتو را عوضی بگيريم.

زبان فارسی ،  زبانی است که يکسره آنرا بلعمی ، بيهقی ، غزالی و قابوس می کشند و سر ديگرش را  وصاف الحضره و ميرزا مهدی خان منشی ، همان کوششی را که گروه نخست در برکشيدن اين زبان کرده اند ، گروه دوم در زبون کردن آن کرده اند. آنچه را که سواد با اين کرده نبايد کم گرفت . از زمانی که( با سواد ) بودن با عربی بافی يکی شد، جست ـ و ـ جويی دراز و پايان ناپذير برای يافته واژه های عربی و عبارتهای عربی وار و نشاندن آنها بجای هر کلمه و هر جمله ای که نشان فارسی يعنی ( بی سوادی ) داشت آغاز شد که سرانجام از اين زبان پوسته ای پوک و آفت زده برجای گذاشت.

اگر به رگه های رشد يابنده اين زبان در دراز نای تاريخ توجه داشته باشيم ، به غنای واژگانی اين زبان نيز دست می يابيم. برای نمونه به برخی از اين واژه ها و ترکيبها در پايين اشاره ميشود ف که توسط بزرگانی و فرهيخته گانی همچون بيرونی ، اين سينا ، غزالی ف ناصر خسرو گزيده و ساخته شده است :

 

واژه عربی ( تازی )                    برابر فارسی                          از کيست

 

ملاحظه                                        نگرش                           بيرونی ( التفهيم )

عالم جسمانی                                 جهان تنومند                    ابن سينا ( دانشنامه )

اجازه                                          روابود                           ابن سينا ( ترجمه اشارات )

بطنی                                         درگ ناک                        ابن سينا ( ترجمه اشارات )

مساوی                                       سربسر                           ابن سينا ( رگ شناسی )

وضع                                         نهاد                               ابن سينا ( دانشنامه )

ادراک                                       اندريافت                         ابن سينا ( دانشنامه )

متحرک و ساکن                          جنبده وآرميده                    ابن سينا ( دانشنامه )

قوه حرکت                                 نيروی جنبانی                    ابن سينا ( دانشنامه )

مرئی                                       ديداری                             ابن سينا ( دانشنامه )

قوهً حافظه                                 نيروی ياداشت                   ابن سينا ( دانشنامه )

طرح                                      افگندن                               ابن سينا ( دانشنامه )

متفکر                                     انديشگر                            ابن سينا ( دانشنامه )

 

اين نمونه ها خود گواه قدرتی است برای معادل سازی در زبان فارسی دری و اگر همه اين سنت ايجاد معادل های را ايجاد ميکردند ، کار در آميختگی زبان ما به اينجا نمی کشيد.

درپايان اين بخش به پاسخ اين پرسش می پردازيم و به نخستين فصل اين جستار پايان می بخشيم : آيا زبان فارسی دری ميتواند پاسخگوی  نياز زبانی ما و زمانه ما باشد؟

به نظر من آری ، چرا نه .  اگر کاستی ها و ناهنجاری های آنرا بر چينيم و دستگاه واژگانی آنرا فعال سازيم.

بويژه زبانی که از يکسو بيانگر روحيه ملی ، هويت فرهنگی و تاريخ ماست و از سوی ديگر بازتاب دهندهً مجموعه ارزش های انسانی ما. زبانی که نه تنها سازنده ماندگارترين سروده ها و شهکارهای ادبی ماست و می تواند زبان علمی و فنی ما نيز باشد.

اين زبان در عين تمثيل هويت فرهنگی ما ، بازگوی بينش و نگرش انسانی و جهانی ماست. دادگرانه نخواهد بود از کنار آن بی تفاوت و غير مسئولانه بگذريم.

 


بالا
 
بازگشت