صبور رحيل دولتشاهی

«شريعت» در صوبه سرحدو اثرات آن بر افغانستان

تلاش احزاب به اصطلاح بنياد گرای پاکستان برای انفاد احکام شريعت در ايالت صوبه سرحد (پشتونستان)، که در ماه می منجر به تصويب قانونی درين زمينه توسط مجلس ايالتی گرديد، در راستای اهداف استراتيژيک  پاکستان در قبال افغانستان صورت گرفته و دنبالهء عملکرد های گذشته پاکستان در منطقه است.

 

بايد پذيرفت که پاکستان در به بازی گرفتن دين، شريعت و اسلام يد طولايي دارد. ايجاد پاکستان و جدايي آن از هند خود بر پايه و دليل مذهبی صورت گرفت. اما ازهمان اول کار معلوم بود که زير نام مذهب و ايجاد کشور جداگانه برای مسلمانان، قسمتی از خاک هند را قطع کرده و همراه با سرزمين هايي که انگليس از تن اصلی افغانستان جدا ساخته بود پايگاهی برای ادامهء سياست های منطقوی استعمار درست کردند. دين صرف بهانه بود و خشت اول اين ديوار را از همان اول  معمار کهنه کار بر پايهء منافقت و سوء استفاده از دين به مقاصد سياسی کج نهاده بود. از همينروست که اينک حتی پنجاه سال بعداز تشکيل اين کشور هنوز هم دين وسيلهء ايست در دست های ناپاک دشمنان دين.

 

اخيراً به سلسلهء حقه بازی ها و مداری بازی های سياسی خويش، حکومت پاکستان توسط عمال تعليمی و گوش به فرمان خود ميخواهند حکومت طالبانی ديگری در صوبه سرحد تشکيل نمايند.

 

هدف از رويکار آوردن گروه های مذهبی در صوبه سرحد و ظاهراً دادن اختيار مجلس ايالتی به آنها، همانا مهار کردن شور و حرارت مذهبی است که درسالهای اخير حکومت پاکستان در صوبه سرحد برای طرفداری از طالبان به وجود آورده بود تا صوبه سرحد پايگاه مطمئنی باشد برای طالبان که افغانستان را برای پاکستان اداره ميکردند.  اين شور و هيجان مذهبی با شکست طالبان در افغانستان و همکاری جبری حکومت پاکستان با امريکا برای سرکوب تروريزم، واپس به پاکستان سرازير شده و درانجا متراکم گرديد. بنابران  احتياج به مفری دارد که از انفجار غير قابل کنترول آن جلوگيری شود. در حقيقت، احساسات طالبی و مذهبی ايرا که حلقات سياسی- مذهبی پاکستان تحريک کرده بود، به ماين هايي ميماند که فنر انفجار آن کشيده شده وهر آن آمادهء انفجار است. اين ماين ها بايد در افغانستان منفجر ميشدند. اما حالا دست قضا آنهارا واپس به دامن پاکستان افگنده است.   يگانه چاره در شرايط حاضر برای پاکستان شايد همان باشد که با به ميان آوردن حکومت مذهبی نوع طالبی و فرمايشی در صوبه سرحدبه حل و تخفيف عقده هاي آماده انفجار  بپردازد. اين عقده ها زمانی شدت بيشتر کسب ميکند که حکومت نظامی پاکستان چاره اي ندارد مگر اينکه در سرکوب القاعده و طالبان با امريکا همکاری نمايد.

 

به عباره ديگر پاکستان ميان دوسنگ گير مانده است. ازيکطرف بايد در برابر بنياد گرايي مذهبی که ابعاد خطرناک و ويرانگری به خود گرفته است، به مقابله بپردازد و خواست امريکا را برآورده سازد و ازطرفی هم بايد با موج مذهب گرايي و بنياد گرايي مقابله کند، که از سالها بدينسو حکومت پاکستان برای استفاده ازان در افغانستان و کشمير هند، پرورش داده وروی آن سرمايه گذاری کرده است.

 

پاکستان هرگز در پی براندازی بنياد گرايي مذهبی نيست. يگانه مشکل پاکستان اينست که نتواند آنرا به خارج صادر کند. بنياد گرايي مذهبی توليد شده در پاکستان برای مصرف داخلی نيست بلکه اين کالا اصلاً برای  صدوربه خارج ساخته ميشود. به خصوص که مذهب وآنهم به شکل افراطی گری کور و برده ساز آن يگانه سلاح پاکستان برای مقابله با همسايه هاست.

 

اما درشرايط کنونی، پاکستان مجبور شده است اين مار زهرناک و خطرناک را در خريطه صوبه سرحد قيد کرده و با افسون تطبيق شريعت منتر کند. بدين ترتيب با دادن اختيار و صلاحيت به احزاب مذهبی که توانايي تخنيکی، علمی و مسلکی اداره و اجراآت کشوری را ندارند و تمام دانش و صلاحيت علمی اکثريت اعضای آن از قدوری و فقه عبادات بالا نميرود، ترفند ديگريست که حکام پاکستان به کار برده اند. آنها ميخواهند آتش احساسات مذهبی را با آب مسوليت و ملامتی از ناتوانی در اجرای امور خاموش سازند. البته بايد به ياد داشت که حکام پاکستان نه از احزاب مذهبی بلکه از مردمی ميترسند که توسط خود آنها تا آخرين ظرفيت چارج مذهبی داده شده اند و امکان خارج شده آنها از کنترول و ادارهء حکومت هرلحظه موجود است.

 

اين در حاليست که احزاب مذهبی، از هر رنگ و بويي که باشند، همه در کنترول عام و تام آی آس آی هستند و هيچ کاری را خارج از برنامهء استخبارات کرده نميتوانند. رويکار آوردن احزاب مذهبی در ايالت صوبه سرحد نه يک عمل دموکراتيک و ناشی از ارادهء مردم بلکه اقداميست از جانب حلقات درونی اداره کننده پاکستان که نه تنها در يک ايالت بلکه در سطح عام آن کشور هرزمانی که خواسته باشند نظامی را مي آورند و نظامی را معزول ميدارند. نواز شريف را با اکثريت آرای مردم صدراعظم کشور ميسازند و زمانيکه نخواستند، بدون هيج دليلی وبا صحنه سازی های طفلانه، اورا برطرف کرده و جنرال ديگری را حاکم بلاقيد وشرط وکشورميسازند. جالب آنکه از مردم صدای اعتراضی بلند نميشود. مردمی که خود به پای صندوق های رای رفتند و حکومتی را انتخاب کردند و اما وقتی کودتای نظامی به ارادهء چند جنرال بدون اعتنا به رای و نظر مردم آن حکومت را بر مي اندازند صدای در پشتيبانی از حکومت گذشته بر نميخيزد.

 

مردم سرزمينی که پاکستان دران تشکيل شد هرگز از کومای سرکوب، ارعاب، خدعه، نفاق افگنی، ومزدورمنشی ايکه استعمار انگليس به ميان آورده بود رهايي نيافته اند. انگليس رفت و «سر» های خود را در پاکستان به خلافت و نيابت از خود گذاشت. در مدت پنجاه سال بعد از آزادی مردم پاکستان و به خصوص صوبه سرحد هرگز طعم آزادی را نچشيده اند. آنها عادت کرده اند که مطابق فرمان مرکز «ولايت» عمل کنند و هرآنچه آنها اراده کنند مطيع آن باشند. خواست و ارادهء مردم هرگز جا و محلی در ادارهء امور پاکستان ندارد.

 

بدينترتيب به ميان آمده حکومت مذهبی در صوبه سرحد نيز از نيرنگ های حکام پاکستان است. زيرا گويند حمامی به  صد ها من آب گنده  نياز دارد. پاکستان به آب های گندهء افکار و اشخاص طالب گونه نياز دارد و در وقت ضرورت از حجرات باقيماندهء شان مخلوقات ماشينی وبی عاطفهء ديگری بسازد و با تسليح آنها با سلاح نفرت و جنايت آنها رابه جان همسايه ها بيندازد.

 

 معلوم نيست تا به کی مداری های سياسی پاکستان ميتوانند با آتش بازی کنند اما چنانچه ديده ميشود تا کنون موفق بوده اند. از يکطرف با امريکا در راه مبارزه با تروريزم (تروريزمی که اکثراً خود مولد آن بوده اند) همکاری ميکنند واز آنها پول و امتياز ميگيرند، و ازجانبی هم طالبان و طرفداران آنها را در صوبه سرحد بر سر قدرت مي آورند تا در آينده خلع سلاح نباشند.

 

بادرنظر داشت آنچه گفته آمد، تصويب قوانين شريعت در ايالت صوبه سرحد حلقهء ديگريست از همان سلسلهء تغييرات و رفورم هايي که در  فنخانهء سياست های پاکستانی توليد و به بازار عرضه ميشود.

 

تطبيق احکام شريعت در مناطق سرحدی وقبايلی از گذشته ها بدينسو مطرح است. مردم اين مناطق ميخواهند قوانين شريعت را جاگزين قوانين انگليسی نمايند که تاکنون درين مناطق تطبيق ميشود. با آنکه اين خواست مردم قبايل ريشه در آرمان ديرينه و معامله شدهء اين مردم برای خود اراديت و آزادی دارد، حکومت پاکستان هميشه با انواع حيل  ازين خواست مردم قبايل سوء استفاده کرده و اگر قادر به استفاده ازان نبوده است آنرا به اشکال فجيع و به شيوهء باداران انگليسی خود سرکوب کرده اند.

 

تحريک نفاذ شريعت محمدی به رهبری مولانا صوفی محمد، چند سال پيش از ايجاد طالبان در سال 1993 در مناطق قبايلی صوبه سرحد برای تطبيق قوانين شريعت  دست به قيام زد. اما اين قيام خارج از برنامهء آي آس بود و شکل مردمی داشت. مردم خواهان تطبيق شريعت به جای قوانين به ميراث مانده از استعمار انگليس بودند. اين قيام در چند روز چنان همه گير شد که قيام کننده گان موفق به اشغال ميدان هوايي سيدو شريف شدند. مناطق باجور، مهمند و خيبر ايجنسی از مراکز داغ قيام بود.

 

به زودی لشکر سرگوبگر اردوی پاکستان مستقر در بالاحصار پشاور که بنام فرنتير کورپس ياد ميشود به حرکت افتاد و در ظروف بيست چهار ساعت قيام را سرکوب کرد. عساکر حکومتی خانهء تمامی کسانی را که در قيام شرکت کرده بودند، به رسم استعمار پير،  به آتش کشيده و يا با بلدوزر تخريب کردند. رهبر قيام، مولانا صوفی محمد دستگير و به زندان انداخته شد. جالب انکه، به گزارش روزنامه های پاکستانی، مولانای مذکور، چند روز بعد، کسانی را که در برابر حکومت قيام کرده بودند، پيروان خودش را، باغی قلمداد کرده و آنعده از افراد اردوی پاکستان را که به دست قيام کننده گان کشته شده  بودند، شهيد خواند. معلوم نشد، مولانا صاحب را ضعف ايمان حادث شده بود ويا استاد ازل برايش چنان تلقين کرد...

 

واما پشتيبانی مردم قبايلی صوبه سرحد دران وقت از شريعت، ريشه در اعتراضی داشت که اين مردم از سالها بدينسو عليه قوانين انگليسی نافذ در مناطق خويش داشند.

 

 حکومت  پاکستان تا کنون هم مناطق قبايلی اين کشور را با همان شيوه ها و مقررات به ميراث مانده از استعمار انگليس اداره ميکند. در سرتاسر مناطق قبايلی، دولت پاکستان پوليتيکل ايجنسی (نماينده گی سياسی)  هايي را از انگليس به ميراث برده است که به نام مناطق مذکور ياد ميشود. مانند، خيبر ايجنسی، کرم ايجنسی، باجور ايجنسی و غيره. اين مناطق يا توسط حکومت فدرال اداره ميشوند ويا توسط حکومت ايالتی. مطابق قوانين استعماری که تاکنون درين مناطق ادامه دارد، حکومت با مردم ازطريق همين نماينده گی های سياسی در تماس است. ملک و يا خان منطقه عضو رابط ميان مردم و پوليتيکل ايجنسی است. ملک ها مالکان بيچون و چرای مناطق خود هستند و مردم رعيت زبان بستهء شان.

 

از سويي هم از آغاز تشکيل دولت پاکستان در ساير مناطق صوبه سرحد مانند پشاور و مضافات آن که قوانين مدنی دران حاکم است، مردم خواهان بررسميت شناخته شدن تشخص و هويت ملی شان در قالب نام مناسب و شايسته برای ايالت شان و احياناً خود مختاری بيشتر بوده اند. سرحد هميشه در پی آزادی و خود مختاری بوده اما کمترين اقبالی برای حصول آن داشته است. زيرا حکومات پاکستان با سوء استفاده از عقايد و باور های  مذهبی درميان مردم اين مناطق هميشه به سبوتاژ و به کجراه کشاندن خواست ها و آرمان های مردم پرداخته است.

 

بعد ازانکه پاکستان درسال 1947 زير نام حکومتی جداگانه برای مسلمانان هند ساخته شد، سرنوشت کشمير و صوبه سرحد بايد از طريق رای آزاد مردم يا رفرندم تعيين ميشد. در رفرندمی که برای تعيين سرنوشت صوبه سرحد برگزار گرديد، مردم سرحد صرف دو انتخاب داشتند تا يکی را قبول ميکردند که همانا الحاق با هند بود يا الحاق با پاکستان. راه سومی چهارمی که ميتوانست الحاق مجدد به افغانستان و يا آزادی باشد وجود نداشت. حکومت پاکستان با حکميت انگليس، سوال رفراندم را طوری طرح کردند که گويا انتخاب از ميان هند و پاکستان، همانند انتخاب ميان اسلام و غير اسلام است. مردم که به هيچوجه نميتوانستند از اسلام بگذرند در دام پاکستان افتيدند و درنتيجه صوبه سرحد جزء کشور پاکستان اعلام گرديد.

 

موجوديت احزاب عوامی ملی و عوامی ملی  پشتونخوا در صوبه سرحد، هميشه برای حکومت پاکستان درد سر آفرين بوده است. زيرا اين احزاب در گذشته با کابل در ارتباط بودند و خواهان خود مختاری. هرچند در صداقت اين احزاب برای آزادی و خود مختاری بايد شک کرد اما در هرصورت حکومت پاکستان برای زير فشار قرار دادن آنها از احزاب مذهبی استفاده اعظمی برد. خصوصاً در دوران جهاد و مقاومت مردم افغانستان در برابر متجاوزين شوروی، فرصت طلايي يي بدست حکومت پاکستان  افتيد تا هرپه بيشتر احزاب قوم گرا و نشنلست را به انزوا بکشاند. خصوصاً که وابستگی و يا ارتباط اين احزاب با کابل اتهام و بدنامی بيدينی و وطنفروشی به دنبال داشت.

 

با استفاده ازهمين فرصت، حکومت پاکستان توانست نفوذ خود را ازطريق ملا ها و فعالين مذهبی ايکه نواله خوران آي اس بودند در دور ترين نقاط قبايلی  و درعمق دره های اپريدی، مهمند، خيبر، تيرا، آدم خيل تا بنو، چمن و کويته بگستراند و از آنها در قدم اول برای حل مناطق قبايلی در حکومت پاکستان و در قدم دوم برای تطبيق اهداف استراتيژيک خود در افغانستان سود ببرد. طالبان را در مدارس همين مناطق تربيه کندو روحيهء طالبانی را در جوانان و نوجوانان صوبه سرحد و به خصوص مناطق قبايلی بدمد.

 

در حاليکه جوانان سند و پنجاب در مکاتب عالی و ملکی به فراگرفتن دانش وعلوم عصری و کمپيوتر مشغول اند، حکومت پاکستان توسط سازمان های استخباراتی خويش جوانان قبايل پشتون را درس طالبانی داده و آنها را برای کشتن هموطنان و برادران شان به کابل ميفرستادند و همدم و همرزم اسامه بن لادن و ساير تروريستان عرب ميساختند. 

 

حالاکه جنايتکاران و چرکين انديشان حامی طالبان که راهی و جايي برای نفس کشيدن آزاددر افغاسنان ندارند، پاکستان پارلمان ايالتی صوبه سرحد را به آنها ميبخشد تا خلوتگاهی بيابند برای التيام زخم های شکست شان در افغانستان و درعين حال آماده ودر دسترس بودن شان  برای استفاده های مشابه به صورت مخفی و زير پرده.

 

پاکستان ميخواهد با صحنه سازی هايي از قبيل موفقيت احزاب بنياد گرا در ايالت صوبه سرحد به اغفال جهانيان بپردازد و فعاليت های تروريستی ايرا که از خاک اين کشور عليه افغانستان به راه انداخته ميشود، توجيه کرده آنرا ناشی از حمايت مردم از بنياد گرايان جلوه دهد. آنها ميخواهند چنان وانمود کنند که گويا وجود ملاعمر، حکمتيار و اعضای برجستهء جنبش طالبان و القاعده در پاکستان در پناه حمايت مردمان محل به خصوص مردم قبايل است و گويا مناطق قبايلی از کنترول حکومت پاکستان خارج است. در حاليکه اين کذب محض بوده و حکومت پاکستان استخبارات قوی و اختيارات عمل وسيعی در تمامی مناطق صوبه سرحد حتی مناطق قبايلی دارد. وهرزمانيکه منافعش ايجاب کرده است در هرنقطه ای ازين مناطق لشکر کشی کرده است.

 

تا زمانيکه سلاح مذهب دردست حکام پاکستان است ازين صحنه سازی ها بسيار خواهيم ديد. بنابران با هرچه توان و قدرتی که دردست است بايد اين سلاح از دست پاکستان کشيده شود. برای مقابله با ترفند های مذهبی پاکستان افغانستان به سازمان های اصيل مذهبی نياز دارد که کذب و نفاق پاکستان را افشا ساخته و اذهان مردم مارا از سموم خطرناک اسلام پاکسانی پاک و محافظت کند.

 

متاسفانه در کار دولت مردان و مراجع فرهنگی و سياسی کشور ما افغانستان، پلهء افراط در جهت حمايت از ارزش های ظاهری دموکراسی غربی سنگين شده و به اصل های مذهبی و باور های اصيل اسلامی مردم ما بنابر دلايل سخت گذرا و موقتی بی توجهی صورت ميگيرد. ما برای سلامت و استحکام جامعهء خود به اقدامات اساسی  و دارو های  تقويتی دوامدار و قابل دسترس نياز داريم. تکيه به « ويتامين بی- 52 » تکيه بر باد است.

 

 به ياد بايد داشت که يکبار پاکستان از همين خلای وجود نهاد های  مذهبی ملی در کشور  استفاده کرده و هست بود ما رابه آتش کشيده است. پاکستان استفاده از سلاح مذهب عليه کشور مارا زمانی رويدست گرفت که در کابل رهبران مذهبی و  ملا ها در مسجد پل خشتی دعوت شده و فردای آن با توهين و تحقير از کابل برون رانده ميشدند. پاکستان زمانی به استفاده از دين در برابر کشور ما پرداخت که جوانان احساساتی و کم تجربه در برابر موجی از تغييرات يکجانبه در شهر ها و به خصوص در کابل روبرو شدند که به نظر آنها همه ريشه در بيدينی حکام و يا بيدين پروری آنها داشت. زمانيکه حکومت به سرکوب به اصطلاح بنياد گرايان مذهبی پرداخت، پاکستان پا پيش گذاشت و ازين ناراضيان  بی تجربه و احساساتی، در جهت منافع خود استفاده کرد. اثرات آن نا عاقبت انديشی ها و دادن اختيار تحولات سياسی بدست روشنفکران کوته بين را مردم و جامعهء تا امروز با گوشت و پوست و خون خود احساس ميکنند. دران زمان نيز هرگونه اقدام حکومت برای تقويهء مراجع دينی با عقب گرايي، ارتجاع ومفاهيمی ازهمين قبيل مساوی دانسته ميشد. حالاهم، متاسفانه، برخی از افراد روشنفکری و ترقيخواهی را در مخالفت با دين طرفداری کور کورانهء از ارزش های ظاهری دموکراسی غربی ميدانند. اثرات ناشی از برخورد مقامات حکومتی در قبال دين دارای عواقب دراز مدتيست که بايد آنرا جداً در نظر گرفت. دين ستيزی در گذشته مارا در «دريای آتش و خون» غرق ساخت. به هدر دادن آنهمه خون ها و قربانی ها و يکبار ديکرافگندن کشور  در دام چند روشنفکر بيحوصله ايکه يگانه تضمين سلامت اقدامات شان همانا حضور امريکا ست، اشتباه مرگباريست که تعقل و هشياری مردم و جامعهء مارا زير سوال ميبرد.

 

 تعيين جا ومحل  درخور ومناسب برای نهاد های  مذهبی در کشور که ممد سلامتی و امنيت کشوربوده و در راه ترقی و پيشرفت وطن وحفظ هويت اسلامی ما رهگشا باشد، از نياز های اساسی جامعهء ماست. برای مقابله با ترفند های مذهبی پاکستان ما به دفاع مذهبی نياز داريم. چرا که گفته اند: « نشايد کوفت آهن جز به آهن».  با سلاح سکيولرزم نميتوان در افغانستان به جنگ افراط گرايي و بنياد گرايي منافقانهء پاکستانی رفت.

تکيه برحضور نظامی و سياسی امريکا در افغانستان وغفلت از داشتن نيروهای خودی وملی ايکه ازنگاه سياسی و اجتماعی توان رهبری مردم را داشته باشند، نهايت خطرناک است.

 

الحذر! که  با پيش کردن دانهء بنياد گرايان در صوبه سرحد پاکستان در شطرنج سياسی خويش در افغانستان امريکا را «حاج؟!» گرفته است. برخاستن ورفتن امريکا ازمنطقه  نظام و جامعهء افغانستان را يکبار ديگر در معرض يورش مزدوران پاکستان قرار خواهد داد که به نام دين و مذهب و شايد هم اينبار نيز به نام قوميت و با استفاده از اثرات و تلفات ناشی از عمليات امريکا در جنوب و غرب کشور به تطبيق پلان های شکست خوردهء خويش در کشور ما نايل آيند.



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت