نوشتهء: م . سلطانپور
نيم نگاهی بر:
نظرياتِِِ
ناروشنِ آقای "روشن"
اخيرأ به سلسلهء مقالات و نوشته
های روشنفکران افغان تحت عنوان«بحث پيرامون نظام سياسی و قانون اساسی آيندهء
افغانستان» در سايت آريايی به نوشتهء محترم نجيب "روشن" سردبيرمجلهء "آ
زادی" که از طرف اتحاديهء افغانهای مهاجرمقيم دنمارک به نشرميرسد برخوردم.
توقع ميرفت تا موصوف منحيث يک ژورناليست و آنهم گردانندهء مجلهء
"آزادی"که خوشبختانه درميان نشرات برونمرزی افغانی از آبروی نسبتأ خوبی
برخوردار است؛ نظريات شفاف، روشن، دقيق،تحليلی وعلمی در رابطه به نظام سياسی
آيندهء کشورو بخصوص طرح فدرالی ساختن سيستم ادارهء کشور، ارائه کنند. ولی صد افسوس
که درين نوشتهء کوتاه، شعارگونه و تبليغاتی ايشان، آن چيزيکه کاملآ گـُم است، دقيق
بودن و "روشن بودن" است.
آ قای" روشن" چنين شروع
ميکنند:«...اکثراين مباحثات و گفتگوها، متئاسفانه ازتمايلات قومی و زبانی رنگ
ميگيرند، تابه غرض رسيدن به يک نظام سياسی مناسب و عملی به حال کشور...»
درين شکی نيست که ميتواند در طرح
نظريات برخی ها تمايلات قومی و زبانی نيز شامل باشد؛ ولی تا جائيکه از مقالات
متعدد در رابطه به طرح فدرالی برمی آ يد، اکثرآ روشنفکران کشوردر جستجوی راه يا
راه های حل معضلات کنونی در کشور اند. و حتی اگر چنين باشد که در آ نها تمايلات قومی و زبانی هم شامل
باشد، نميدانم عيب کار در کجاست که آ قای روشن بدون صراحت کلام برآن انگشت انتقاد
ميگذارند. مگر نه آنکه مردم افغانستان متشکل از اقوام گونه گون هستند؟ و آ يا در
نظام سياسی مناسب و مفروض"روشن" صاحب منافع گروهای مختلف قومی افغان
مورد توجه ايشان نخواهد بود؟ و اگر چنين نيست ، پس اين نظام سياسی مناسب را برای
تأمين منافع ، برابری حقوقی و تأمين عدالت در کجا و برای که ميخواهند؟
در ادامهء نوشتهء
آ قای روشن چنين ميخوانيم:« شماری ازنمايندگان احزاب و گروه های مذهبی واقليت های
ملی، در کوته فکری غرق اند، که گويا
بعد از يک جنگ طولانی و قرباني های فراوانيکه متحمل شده اند، اينک در پيامد
حضورنيروهای امريکا-انگليس درافغانستان، حاکميت پشتونها بار ديگر در حال گسترش
است. از اينرو در تلاش ترويج انديشه های فدرالی ساختن نظام سياسی آيندهء افغانستان
برآمده اند...»
ازسخنان آ قای روشن چنين برميآيد که ايشان تازه
متوجه شده اند که در کشورگروه هائی وجود دارند که
طرح فدرالی و اشتراک عادلانهء تمام مليت ها و مذاهب کشور را درحاکميت مطرح
مينمايند؛ و بعدأ آ قای روشن به اين نتيجه ميرسند که اين طرح ها پيآمد حضورنيروهای
امريکا- انگليس وگسترش مجدد حاکميت پشتونها است! ازاينجا چنين ميتوان برداشت کرد
که آ قای روشن نه از سوابق طرح اين مسايل آگاهی دارند و نه حتی خود را زحمت داده
اند که مقالات بيشمار درين رابطه را که اخيرأ توسط روشنفکران افغان ( البته با
ديدگاه ها و نظريات گونه گون ومتفاوت در مورد فدراليزم) به نشر رسيده اند؛ دقيق
بخوانند. ورنه نبايد چنين حکمی ميکردند. زيرا اين طرح ها و نظريات در کشور سابقهء طولانی(نه
تنها قبل از ورود نيروهای امريکا-انگليس بلکه
سالها قبل از ورود نيروهای شوروی) دارند و در حال حاضرده ها سازمان، تنظيم،
حزب، نهضت و جنبش در داخل و خارج کشور به اين يا آن شکل ازآن حمايت ميکنند. و باز
معلوم نيست که بنابر کدام دليل ايشان حکم ميکنند که پيامد ورود نيروهای خارجی باعث
گسترش مجدد حاکميت پشتونها ميگردد. آ يا مقامات امريکايی و انگليسی بشما چنين
اطمينانی را داده اند؟ و يا خود چنين حدس ميزنيد! مگر امريکائيها و انگليسها کدام
پيوند و دوستی خاصی با پشتونها و دشمنی معينی با غيرپشتونهای افغانستان ويا برعکس
انرا دارند؟ برادرجان! خارجيها، همه و هميشه در افغانستان بدنبال منافع خود بوده و
هستـند، نه در جستجوی منافع افغانها. اين فقط خود افغانها(ازبکها،بلوچها، پشتونها،
تاجکها، ترکمنها، نورستانيها، هزاره ها و سايرين)اند که منافع مشترک دارند. دايه
هرگز مهربان تر ازمادر نيست!
ا ينکه شما
ميگوئيد ، اقليت های قومی در فکر فدرالی ساختن افغانستان اند؛ اگر منظور تان از
اقليت های قومی ازبک ها، بلوچ ها، تاجک ها، ترکمنها، نورستانيها وهزاره ها باشند؛
اينها جمعأ اکثريت قومی در افغانستان اند، نه اقليت. اگر چنين نيست پس اکثريت مورد
نظر شما کدام است؟ اگر ميخواهيد بگوئيد که مثلا پشتونها اکثريت اند ؛ اين ديگر
قابل بحث نيست، چون همه ميدانند که پشتونها يکی از اقليتهای ملی افغانستان اند،
ولی شايد بزرگترين اقليت ملی در کشور، انهم باساس احصائیه هایکه هرگزعملا صورت
نگرفته و ارقام قابل قبول و مدار
اعتباروجود ندارد. ميترسم که شما نيز به اين گويا اکثريت قومی! متعلق نباشيد و
سخنان شما نيزاز "تمايلات قومی و زباني تان رنگ نگيرد و در کوته نظری غرق
نباشيد." و غير مستقيم از حاکميت تک قومی، قوم خويش دفاع نکنيد!
در دنبالهء نوشتهء خود آ قای"
روشن" برخورد درست و منطقی يی به مسئله ميکنند. آ نجا که ميگويند:« جای شک
نيست که نظام فدرالی ميتواند در تأمين حقوق و آزاديهای مردم، طوريکه تجارب نشان
داده است، مفيد واقع گردد و زمينه های رشد جامعه را بيشتر سرعت بخشد.» ولی دفعتأ
تغيير جهت داده و چنين نتيجه گيری ميکنند که« اين شکل نظام نيز مانند ساير اشکال
قبلأ تطبيق شده در افغانستان، با طرز تفکرمردم ما تا هنوز سازگار نيست ونميتوان آ
نرا نسخه وا ر، وتوسل با زور عملی کرد....»
اينکه سيستم ادارهء فدرالی و يا هر
نظام و تفکر ديگری را نبايد ونميتوان نسخه وار و بالاجباردر افغانستان کاپی کرد،
امريست درست و غير قابل انکار. نه تنها فدراليزم در افغانستان بايد مطابق به شرايط
خاص کشور باشد، بلکه حتی دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات، قانون اساسی وهمه مسايل
ايکه به سرنوشت مردم ما ارتباط ميگيرند، نميشود آنها را از روی نسخه های بيرونی
و به زور کاپی کرد؛ بلکه بايد آنها را باخصوصيات منطقوی، ملی، مذهبی و فرهنگی کشور
ما همسو ساخت. يعنی بايد آنها را اولا "ملی" و افغانی ساخت و بعدأ در
راه عملی ساختن آنها گام برداشت . ولی اينکه فدراليزم با طرز تفکر مردم ما سازگاری
ندارد! چندان حرف دقيق نيست. اولأ بايد واضح ساخت که منظور ازطرز تفکر مردم ما که
از آن صحبت ميشود، کدام است؟ و اين طرز تفکرچه اختلافی با سيستم ادارهء فدرال
دارد؟ تا جائيکه معلوم است در ميان مردم افغانستان(در اکثريت بيش از%95) به غير از
دين مبين اسلام کدام تفکر ديگری ازقبيل سوسياليزم، کمونيرم، فاشيزم، امپرياليزم و
يا کدام ا يزم ديگری شيوع و رسوخ ندارد و تقسيم قدرت ميان مرکز و محلات در يک کشور
اسلامی و کثيرالقومی هيچ منافاتی با عقايد اسلامی مردم ندارد. ا شکال نظام های
ناکام قبلی نيز هيچ ارتباطِی به فدراليزم ندارند. ما در گذشته يا رژيمهای شاهی
داشته ايم و يا رژيمهای جمهوری نامنهاد، مطلق العنان، تک حزبی و تک قومی و همه
دارای سيستم ادارهء غيرکارآمد مرکزيت مطلق(يونيتار) بوده اند. همين ناکامی سيستم
ادارهء يونيتار که هم در رژيمهای شاهی وهم در رژيمهای جمهوری(چه جمهوری داوود
خان،چه جمهوری نامنهاد دموکراتيک وخلقی وچه درحکومت نام نهاد اسلامی وامارت طالبی)
مورد تطبيق قرار گرفت و نتيجه نداد، دليل واضحی بر آنست که بايد از اين نوع سيستم
اداره صرف نظر کرد و به سيستم اداره از
نوع ديگری(شايد سيستم ادارهء نوع فدرال) گذار نمود؛ در غير ان باز تکرار همان اشتباه
قبلی خواهد بود. و مهمتر از همه اينکه چه کسی اين احصائيه گيری را کرده است که
مردم افغانستان موافق يا مخالف سيُستم ادارهء فدرالی هستند؟ لطفأعقايد خود را به
جای مردم جا نزنيد. اين همان رسم سياسی قبلی است که هر فرد و هر گروه سياسی از نام
مردم حرف ميزد و عقايد خود را ازآ درس مردم افغانستان مطرح ميکرد ، در حاليکه مردم
کشور از آن خبری هـم نداشتـند.
آنجائيکه گفته ميشود که
بايد"از تعقل، حوصله مندی و گذشت سياسی کار گرفت" باز منظورنويسُنده
کاملا ناروشن است. چگونه تعقلی؟ و گذشت سياسی در مقابل که؟ چه کسانی بايد در مقابل
چه کسان ديگری از کدام نوع گذشت سياسی کار بگيرند؟ آ يا منظور شما اينست که به
اصطلاح "غير پشتونها" در مقابل حاکميت تک قومی "پشتونها" تن
در دهند؟ آ يا به شما معلوم نيست که اين حاکميت های دو ونيم قرنه ء تک قومی قبل از
هر قوم ديگری به زيان قوم برادر پشتون بوده است؟ آ يا همين اشرافيت سلطنتی پشتون
نبود که تا هنوزهم پشتونها را در مرحلهء زندگی عشيره يی ، کوچی گری وقبيلوی نگاه
داشته است؟ آيا شما حفظ نظام عشيره يی ، خانه بدوشی ونظام قبيلوی را به نفع مليت
برادر پشتون ميدانيد؟ اگر تشويش شما از دسـت رفتن حاکميت دولتی از دست پشتونها
است؛ درين صورت تشويش شما بيهوده است.چون
درنظام فدرالی در همه جا رای اکثريت حکومت ميکند؛ چه در سطح محل و چه در سطح کشور،
اکثريت قومی بازهم اکثريت قومی باقی ميماند. يعنی اگر مثلا هزاره ها در سطح ولايت
اکثريت(رای اکثريت) باشند ، رهبری ولايت حق قانونی آنها و اگر مثلا در سطح کشور
پشتونها رای اکثريت راداشته باشند رهبری و ادارهء کشور حق قانونی آنها خواهد بود.
آ قای"روشن" استقرار هر
نظام وساختار سياسی را منوط به پايه های مادی و تخنيکی ميدانند . ولی سوال درين
جاست که فرضأ ايشان برای نظام شاهی و يا جمهوری چه نوع پايه های مادی و تخنيکی را
پيشنهاد ميکنند؟ يعنی شايد به نظرايشان کشورهای عقب مانده از نگاه پيشرفت تخنيکی-
اقتصادی بايد دارای نظام های شاهی باشند! ويا کشورهای پيشرفتهء صنعتی دارای نظام
های جمهوری! اين ديگر کشف جديدی در جامعه شناسی و علوم سياسی خواهد بود. آقای
محترم! بفرمائيد که شما برای ادارهء "يونيتار" کدام شرايط مادی وتخنيکی
را پيشنهاد ميکنيد و برای ادارهء "فدرال" کدام نوع شرايط مادی و تخنيکی
ديگری را؟ آخر، اينکه مردم يک کشوردر تعيين نظام سياسی و اداری کشور خويش حق رای و
تصميم گيری را داشته باشند ويا اينکه مردم در سطح ولايات و مـرکــز بتوانند
مسئولين امور را خود تعيين کنند، چه ربطی به پيشرفت مادی و تخنيکی کشور دارد؟ ايشان
در ادامهء اين شرايط مادی تخنيکی ميفرمايند که:" فدرالی ساختن نظام سياسی
آيندهء افغانستان در قدم اول به صلح سراسری، آشتی ملی و وحدت و يکپارچگی مردم
نيازمند است. تا زمانيکه مردم افغانستان به يک وحدت عام وتام ملی نرسيده اند،
ايجاد نظام فدرالی جز تجزيهء افغانستان، چيز ديگری در افکار مردم ساده دل و عوام
افغانستان ، تلقی شده نميتواند."
اين مسئله که صلح سراسری، خلع
سلاح، آشتی ووحدت ملی نياز مبرم کشورجنگ زده و منقطب ما است؛ درآن شکی نيست و
آرزوی هر افغان نيزرسيدن بدين ارزشها است. ولی آ يا افغانستان و افغانان به صلح،
آشتی ووحدت ملی صرف به خاطر ايجاد نظام فدرالی ضرورت دارند؟ اگر از فدرالی ساختن
نظام سياسی صرف نظر شود، در آن صورت به صلح، آشتی ملی ووحدت و يکپارچگی مردم نيازی
نيست؟ آيا حکومت دلخواه مرکزی(يونيتار) شما به صلح، آشتی ملی، خلع سلاح، وحدت و
يکپارچگی مردم افغانستان ضرورتی ندارد؟
در گذشته خوانده بودم" اگر
قضايای هندسی هم به زيان بعضی افراد تمام شوند، با آنها نيز به مخالفت بر ميخيزند"
و باورم نميشد؛ ولی حالا کم کم به حقيقت گفتهء بالا اعتقاد پيدا ميکنم! بيائيد کج
بحثی نکنيم و مسئله را کمی دقيق تر بررسی کنيم : کشورو مردم ما به صلح سراسری،
آشتی ووحدت ملی نياز مبرم دارند. ولی چگونه ميتوان به اين وحدت ملی رسيد؟ وقبل از
همه، اين اختلافات ملی، مذهبی، زبانی و جنگ داخلی و برادر کشی از کجا ناشی شده
اند؟ به نظر اين بندهء حقير و کم فهم، در پهلوی دلايل و عواملی چون: عقب ماندگی و
کم سوادی کشور ومردم آن، نبود و يا ضعيف بودن نيروهای "ملی" مستقل
ومتشکل، تسلط فرهنگ قبيلوی درهمه محلات کشور، مداخلات بيرونی و بالخصوص مداخلات
کشورهای همسايه ، عوامل جنگ سرد و رقابت های قدرتهای بزرگ جهانی بر سرکنترول منطقه
يعنی موقعيت حساس جغرافيايی کشور و ده ها عامل ودليل ديگر. يکی ازاساسی ترين عوامل
برای وضع آشفتهء امروزين کشورما، بيعدالتی بيحد وحصر ملی، مذهبی ، زبانی و عدم
شرکت عادلانهء تمام اقوام، مذاهب و مناطق افغانستان در حاکميت سياسی وادارهء دولتی
کشور بوده است . لذا برای رسيدن به همين آرمانهای بزرگ و انسانی يعنی صلح سرتاسری،
آشتی ووحدت ملی، ضرورت به تقسيم عادلانهء قدرت ميان همه مليتها، اقوام، مذاهب
ومناطق کشور است. يا به عبارهء ديگر بايد ادارهء کشور را از محل تا مرکزبدست
نمايندگان انتخابی مردم سپرد. که اين خود جوهر اصلی ادارهء"فدرالی" است.
من نيز عاشق کلمهء"فدرال" نيستم وبا شما موافقت ميکنم که مردم مابه اين
کلمات قلمبه سلمبهء فرنگی آشنايی والفت چندانی ندارند. ولی مسئله بر ســر ماهيت
نظام است ، نه نــام آن.( البته در مورد شکل، نحوه و حدود و ثغوراداره های
خودگردان محلی و صلاحيت های حکومات محلی وحکومت ملی مرکزی تبصره نميکنم، چون اين
مسئله يک مسئلهء کارشناسانه ووظيفهء اهل فن است، ومن از فهم درست آن قاصر.)
وبـاز آيا جنگ داخلی و آشفتگی های
قومی و مذهبی کنونی که متئاسفانه تاسطح تنفرملی، مذهبی، قومی وحتی نسل کشی انکشاف
کرده است ، ناشی ازوجود حکومات يونيتار و به اصطلاح مقتدر مرکزی ، در گذشته از
زمان امير عبدالرحمن تا ختم طالبان است ، يا ناشی از وجود حکومت فدرالی؟ به خيالم
مسئله خيلی روشن است!
بيائيد با چشم بازبه قضايای
کشورخويش و منحيث يک افغان( بدون در نظرداشت وابستگی قومی خود) نظر بياندازيم.
آيا همين اقوام برادرهزاره، ازبک،
ترکمن و بلوچ تا همين اواخراتباع درجه دوم و سوم کشور محسوب نميشدند؟ بخصوص هزاره
ها از زمان امارت امير عبدالرحمن خان تا امارت ملا محمد عمر خان( حتی در زمان رژيم
به اصطلاح دموکراتيک! و خلقی و حکومت اسلامی) ده ها بار قتل عام و غارت نشدند؟( چه
چيزی مشکل تر ازاين خواهد بود که انسان در وطن خود احساس بيگانگی کند!)
آنچه ازين حکومات مقتدرو به اصطلاح
ملی! و مرکزی در خاطره ها باقيست فقط وفقط
قتل عام ها، ظلم و بيدادگری ، کودتابازی وعقب ماندگی اقتصادی وفقر فرهنگی
است و بس!
برادر نازنين! اين اتباع درجه دوم
و سوم حالا به خودآگاهی قومی خود نايل شده اند وبه چيزی کمتر از اشتراک عادلانه در
قدرت و حاکميت دولتی تن در نميدهند و نميشود آنها را با اعطای مهره های سمبوليک در
کابينهء وزيران راضی ساخت. و مهمتر از همه آنکه امروز همهء آنها مسلح اند وقادر
اند تا در جواب زورگويی ، زورگويی متقابل کنند. توجه ميفرمائيد! بدون خلع سلاح در
کشور صلح نمی آيد و بدون صلح به وحدت ملی نميرسيم وسلاح خود رانيز مردم بدون تضمين
حقوق ملی و مذهبی شان به زمين نميگزارند. شايد بعضیها بازهم به فکر خلع سلا ح
بالاجبار آنان باشند ودرين رابطه به زور نيروهای امريکا و انگليس چشم اميد دوخته
باشند؛ ولی اين خــيالــی بيــش نيست. زيرا نيروهائی امريکايی و غربی چه نياری
دارند که در جنگ داخلی ميان افغانها از اين يا آن گروه و يــا قوم معين حمايت کنند؟ و باز کجای چنين عملی با
منافع ملی امريکا ، انگليس و غربی ها سازگار خواهد بود؟
اين که در شمال يا جنوب يا شرق يا غرب کشورفلان
شخص يا گروه قدرت محلی را غصب کرده است وما آنرا نمونهء ادارهء فدرال بناميم(
قسميکه آقای روشن ميکنند) معنايش يا ساده سازی مسايل و طفره رفتن آگاهانه از حقايق
است و ياعدم درک درست از مفهوم ادارهء فدرالی. ادارهء فدرالی شکل دموکراتيک و
انتخابی اداره در نظام های دموکراسی است و در آن مردم محل مسئولين خود را خود با
رأی مستقيم خويش انتخاب ميکنند. ولی آيا اين "توپک سالاران" را مردم
انتخاب نموده اند؟ اينکه مردم مجبور به اطاعت از ايشان اند دلايل فروانی دارد و
ازجمله اينکه آنها در گذشته توسط کشورهای خارجی تا دندان مسلح شده اند وازمدرک به
اصطلاح" کمکهای بين- المللی" ثروت های بزرگ باد آورده را نصيب شده اند ،
و بالاخره به زور پول و سلاح قدرت محلی را غصب کرده اند. عامل اساسی ديگر آن اين
است که ، مردم محلات چون در گذشته بلاهای عظيمی چون: غارت، قتل عام و نسل کشیها را
ازنمايندگان حکومات مرکزی ديده اند، ترجيح ميدهند که ازهمان"تفنگ سالار"
محلی خودحمايت کنند تا ديگر مورد اهانت و تحقير
ملی ومذهبی قرار نگيرند وبتوانندازهجوم،غارت وقتل عام شدن توسط نيروهای بيگانه"جلوگيری کنند.
يعنی دليل اساسی حمايت مردم مربوط به فلان گروه قومی يا مذهبی از فلان قومندان
يــا "جنگ سالار" محلی ، مقاومت
در مقابل نيروهای مهاجم" بيگانه" است؛ ورنه مسلمأ مردم محلات هيچ خاطرهء
خوشی ازين تفنگداران جباروآدمخوار محلی ندارند. خلاصه اينکه: خلع سلاح گروه های
قومی ومذهبی مستقردر محلات، صرف از طريق خودگردان شدن ان محلات و تسليمی قدرت به
نمايندگان انتخابی خود مردم آن محل معينه ميسر است ، نه از طريق فشاراز مرکز و يا
استفاده از نيروهای خارجی. نتيجه چنين ميشود که ما بخاطر رسيدن به وحدت ملی و صلح سراسری به خلع سلاح نياز داريم
وبخاطرخلع سلاح به اعتماد مردم وحتی تفنگداران(بخصوص تفنگداران قدمه های پائينی)
واين اعتماد ميتواند صرف به ادارهء انتخابی و دموکراتيک محلی صورت گيرد. يعنی در
نهايت صلح ووحدت ملی بدون تقسيم قدرت و اشتراک عادلانهء همه اقوام، مذاهب و مناطق
درحاکميت دولتی وپذيرش اداره های انتخابی محلی، که خود نوعی از فدراليزم اسـت ،
ميسر نيست( برای يک لحظه هم که شده ثمرهء
حکومات تک قومی پشتونی را دربيش از يک قرن اخيرالا امارت طالبان و حکومات تک قومی
تاجک، ازبک و هزاره(اگر چندی که حکومات ايشان حکومات محلی بودند) را طی بيش از يک
دههء اخيربخاطربياوريد تا بدانيد که اين
حکومات تک قومی چه بلا هائی را بر مردم کشورتحميل نکردند).
اينکه گفته ميشود ادارهء فدرالی
باعث تجزيهء کشورميگردد، حرف عوامانه ومغرضانهء بيش نيست.ادارهء فدرالی دموکراتيک
ترين شکل اداره درهرکشورکثيرالقومی، کثيرالمذهبی وکثيرالفرهنگ است ومکملهء نظام
دموکراسی است. اگرزورگويی ، ظلم، استبداد
، قتل عامها و نسل کشی ها باعث تجزيهء کشور نگردد؛ دموکراسی هرگزو در هيچ جای دنيا
باعث تجزيهء هيچ کشوری نگرديده ودرافغانستان نيز باعث تجزيهء کشورما نميگردد. بلکه
برعکس باعث همبستگی ملی، تفاهم و مصالحهء ملی و حفظ استقلال و تماميت ارضی کشور
ميگردد. برعکس آنانيکه از اشتراک عادلانهء اقوام، مذاهب و مناطق افغانستان در
حاکميت طفره(تحت هرعنوان وبهانهء که باشد) ميروند، در حقيقت آب به آسيای دشمن ميريزند و
عمر فاجعهء جنگ وبرادرکشی راطولانی ترميسازند ودر نهايت خدای نا- خواسته زمينهء
تجزيهء کشور را مساعد ميسازند . زيرا از قديم گفته اند که "هر چه ازحد بگذرد
رسوا شود!" و تحمل نير حد و حصری دارد.
آ قای" روشن" بعدآ چنين ادامه
ميدهند:"سيستم فدرال در شرايط موجود، که اثرات جنگ طولانی بر همه عرصه های
زندگی افغانها بخوبی مشاهده ميشود، فاجعه بار خواهد بود. زيرا علاوه از اينکه به
مهاجرت های قومی از يک نقطه به نقطهء ديگرخواهد انجاميد، ديوارهای تعصب زبانی،
قومی ومذهبی را در سرتاسر کشـور، ده بــرابــر حساس تر ومحکم تر خواهد ساخت
."
فهميده نميشود که
اقای روشن از روی کدام نسخه چنين حکم ميکند که سيستم فدرالی يعنی کوچ اجباری مردم
يک کشورازيک محل به محل ديگرمعنی داشته باشد. آيا حکومت های محلی در يک دولت
فدرالی، همه دولت های مجزا و مستقل اند؟ که مردم بايداز قلمرويک دولت به قلمرودولت
ديگری کوچ کنند. فدراليزم در نهايت امرتقسيم قدرت ميان حکومت مرکزی وحکومات محلی
است نه به معنای کشورها و دولت های مستقل. اگر چنين ميبود بايد در کشورهای فدرالی
جهان قرنها جنگ داخلی ادامه پيدا ميکرد ، که نکرد! فدراليزم اساساجوابی برای
جنگهای داخلی برسر تقسيم قدرت است. وقتيکه قدرت تقسيم شود و همه اقوام،مذاهب
ومناطق کشوردر سرنوشت سياسی و ادارهء دولتی کشور سهم عادلانه داشته باشند، ديگر
دليلی برای ادامهء جنگ باقی نميماند. در چنين صورتی مردم کشور چراو بخاطر چه باهم
بجنگند؟ ولی برعکس اگر چنين نشود ، تا رسيدن به سهم عادلانهء خود در قدرت با هم
خواهندجنگيد، وباز وقتی که در کشود ما ازبک حق تاجک را و هر
دو حق پشتون را وهرسه حق هزاره را وهر چهارحق بلوچ، ترکمن و نورستانی را احترام
کنند وبه برادری و برابری تن دهند، چرا ميان شان" ديوارهای تعصب قومی، مذهبی
و زبانی حساس تر وضخيمتر گردد"؟ اگر ازبکها بتوانند به زبان خود تعليم و تکلم
کنند، چه زيانی به تاجکها وپشتونها و هزاره ها دارد؟ ولی آ نزمانيکه ازين حق محروم
گردند؛ مقاومت خواهند کرد و حق دارند که مقاومت کنند.
يکی ديگر از تشويش
های جدی آ قای"روشن" تقسيم منابع اقتصادی ميان شمال و جنوب است و درین
رابطه چنين فرموده اند:"...نظام فدرالی به رشد ناموزون اقتصادی منجر خواهد
شد. چه بنابر شرايط نامساعد اقتصادی و تسلط اقتصاد طبيعی، سطح درامد ملی
درکشورنابرابراست. شمال هميشه اززمين و آب وهوای مساعد وحاصلخيزبرای زراعت
برخوردار بوده است و دارای منابع طبيعی فراوان نيز است.(از همين سبب هميشه صدای
استقلال طلبی و هميــن فدرالی ساختن نظام سياسی کشور، از شمال بالا است)."
ازينجا باز بايد
چنين نتيجه گرفت که يا آ قای "روشن" درک درست ازفدرالی ساختن نظام سياسی
ندارند و يا اينکه بنابر مخالفت و حساسيتی که با ادارهء فدرالی دارند، بايد همه
سنگ و آجر و کوزه وسفال را برسر طرح فدرالی و طراحان آن بشکنند. مگر در نظام
فدرالی، حکومت مرکزی، نظام و پاليسی اقتصادی يی مرکزی ، بانک و پول واحد وجود
نخواهد داشت؟ آ يا شما فدراليزم رامساوی به انارشيرم سياسی و اقتصادی ميدانيد؟ مگر
در کدام کشور فدرال در جهان است که بانک مرکزی ، وزارت دارايی واقتصاد ، پلان و
بودجهء مرکزی وجود نداشته باشد؟ اينکه شمال حاصلخيزترازجنوب کشور است ، آيا بايد
اين مسئله مانع تحقق سيستم ادارهء فدرالی در کشورپنداشته شود؟ مگر درکدام کشوردر
جهان ديده شده است که همه ايالات آن دارای منابع اقتصادی و توليدی مساوی باشند؟
آ يا بخاطر ايجاد ادارهء فدرالی بايد رشد
اقتصادی- توليدی شمال کشور را ترمز کرد، تا در سطح جنوب کشور پائين بيايد؟ برعکس،
هرقدرشمال بيشترحاصلخيز گردد و بازده توليدات زراعتی درانجا بالا برود به همان
پيمانه در وضع زندگی مردم جنوب کشور تاثير مثبت ميکند؛ چون شمال وجنوب دوکشور
جداگانه نيستند، بلکه دو بدنهء يک تن واحد اند. برعکس گفتهء آقای"روشن"
اين جنوب نيست که ازنگاه رشد اقتصادی عقبمانده تراست، مگرآ يا مناطق مرکزی
کشور(هزاره جات)، مناطق شمالشرق کشورچون کنرها، نورستان و بدخشان ومناطقی درغرب
کشور چون نيمروز، غور و بادغيس فقيرترازجنوب کشور نيستند؟ علاوتأ نيت اصلی شما در
حکم کردن رشد نامتوازن ميان شمال و جنوب نيز" ناروشن" است. بگذريم از
طرح فدرالی وغير فدرالی! اين طرز تفکرشما نسبت به شمال ومردم آن حد اعلای تعصب را
نشان ميدهد. حتی در فرهنگ افعانی ما جور نميآيد که از جايی يا کسی نان قرض بگيريم
و به آن دشنام بدهيم!
اينکه شما ميگوئيد
هميشه صدای استقلال طلبی از شمال بالا است بازهم کمافی السابق منظور شما روشن
نيست. اگر منظورشما ازاستقلال کشور باشد، اين اولاعيبی نيست وثانيأ صدای استقلال
طلبی خوشبختانه هميشه از شما ل و جنوب ، شرق وغرب کشوردرمقابل تجاوزبيگانه گان،
همزمان ويکجا بلند بوده است. ولی اگرمنظورشما از
جدايی طلبی ويا تجزيهء کشورباشد؛ اين تا جائيکه همه ميدانند، تهمتی بيش
نيست. چون ازگذشته ها تااکنون هيچ شخص، سازمان، حزب، جنبش ويا تنظيم سياسی
برخواسته ازشمال کشور، صدای جدايی طلبی و تجزيهء کشور را بلند نه کرده است. اگر
شما واقف هستيد، چرا به عوض مجهول گويی ودر تاريکی مشت زدن، صريح نام نميگيريد،
تاهمه بدانند وواقف شوند. اين خيلی بهتر از آن است که شما همهء مردم شمال را با يک
شلاق ميکوبيد. واما صدای " فدرالی ساختن نظام سياسی کشور" و تقسيم
عادلانهء قدرت سياسی ميان همه اقوام، مليتها، مذاهب و مناطق کشـور نه تنها در شمال
کشور بلکه درغرب کشور، در افغانستان مرکزی وحتی در ميان بخش عظيمی از روشنفکران
ملی و دموکرات جنوب و بخصوص شرق کشورنيز بالا است؛ وکمتر کسی از آگاهان سياسی کشور
را ميتوان يافت که از حکومت مستبد، مطلق العنان وهمه کارهء مرکزی و نظام سياسی تک
حزبی، تک قومی و تک مذهبی حمايت کند.
اين ضرب المثـل
نقل شده توسط شماکه"با حلوا گفتن، دهن شيرين نميشود." خيلی درست و معقول
است، ولی شمـا آنرا بيجا استعمال کرده ايد. جای مناسب استفاده ازاين ضرب المثل در
آنجاست که: با شعار دادن مصالحهء ملی، صلح سرتاسری ووحدت ملی، مابه اين آرزوهای
نيک و انسانی نميرسيم ؛ بلکه بايد زمينه های صلح سرتاسری و وحدت ملی را فراهم ساخت
، که مصالح آن ، دموکراسی، عدالت ملی و اجتماعی، تقسيم قدرت سياسی و احترام به
زبان، فرهنگ و هويت قومی همديگراست . همچنانيکه برای دهن شيرين کردن به حلوا ضرورت
است و حلوا از ترکيب آب، آرد، روغن و شکر ساخته ميشود، وبه حلوا پز مجرب نيز ضرورت
است! برای رسيدن به وحدت ملی نيز به اجزای
مرکبهء ذکر شده در فوق ضرورت است، بشمول گردانندگان ملی انديش، دموکرات و وطن
دوست!
آ قای
"روشن" که در مقالهء شعارگونهء خود همه جا برعليه فدرالی ساختن نظام
سياسی کشور قلم زده اند، بحيث کلام آخرمقالهء خود را با اين جمله ختم ميکنند:« در
مورد فدرالی ساختن نظام سياسی اختلاف نيست، اختلاف برسر تحقق و عملی ساختن آن
است.»
واويلا ازين
دوگونه گويی و نظريات ضد و نقيض!
اگر شما در مورد
فدرالی ساختن نظام سياسی کشوراختلاف نداريد، پس چرا آنرا فاجعه بار ميخوانيد و
باعث تجزيهء کشور ميدانيد؟ وچرا از سرتاپای نوشتهء تان ضديت ونفرت با نظام فدرالی
ميبارد؟ اگر اختلاف شما برسر نحوهء تحقق و عملی ساختن آن است، پس چرا نظريات خود
را، در نحوهء عملی کردن ادارهء فدرال درشرايط کنونی کشور، توضيح نميدهيد و حدود و
ثغورنظام دلخواه فدرالی خود را تعيين نميکنيد؟ تا ديگران نيز بدانند که شما با متن
نظام مخالفتی نداريد، بلکه در شيوهء تحقق آن ملاحظات و نظريات مشخص خود را داريد.
قسميکه سايرين نيز در مورد ملاحظاتی دارند.
محترم"روشن
صاحب"!
چيزيکه درنوشتهء
شما ناپيدا وياکمتر پيداست، "روشن" بودن است. چرا صاف و ساده نميگوئيد
که، با سيستم ادارهء فدرالی، بنابر هرملحوظی که داريد، از بنياد مخالف هستيد . و
اين مخالفت يا موافقت صريح حق مسلم شما ويـا هـر روشنفکر ديگر کشور اســت .
در يک ديالوگ وطنی
و آنهم برای يافتن راه يا راه های برون رفت از بن بست کنونی و يافتن جواب درست
برای
سوال
اساسی"جنگ و صلح" در کشور، به ارائهء نظريات شفاف، روشن، صريح و مستدل
ضرورت است نـه بــه
حرف های عام، مجمل گويی و مجهول نويسی !
خواهشمندم از روی
لطف ومرحمت به چند سوال ذيل پاسخ ارائه فرمائيد :
- آ يا شما مخالف
اشتراک عادلانهء تمام مليتهای افغانستان در حاکميت سياسی آيندهء کشورهستيد؟
- آ يا شما حاکميت
مطلق العنان، ديکتاتور و همه کارهء مرکزی را ميخواهيد يا آنکه طرفدارتقسيم عادلانه
و منطقی قدرت دولتی ميان مرکزو محلات کشورهستيد؟
- آ يا ميخواهيد
که بازهم قلدرانی بنام واليها وولسوال ها از مرکز جهت چاپيدن مردم به ولايات
وولسواليها فرستاده شوند؛ يـااينکه به مردم محل حق داده شود تا حکام وواليهای خود
را خود تعيين وانتخاب کنند؟
- آ يا شما
نميخواهيد که هموطنان ازبک، بلوچ، پشه يی، ترکمن و نورستانی شما حق آموزش به زبان
مادری خود را داشته باشند؛ زبان و فرهنگ قومی خود را حراست و پاسداری نموده و در رشد و شگوفايی فرهنگ مشترک ملی کشور سهـم
بگيـرند؟
- آ يا شمـا
معتـقد به آزادی عقيده و مذهب هستيـد ؟
اگــر چنيـن نيست
، پس مخالفت شما با تـقسيـم عادلانهء قدرت سياسی ميان اقوام، مذاهب و مناطق کشور و
يــا بــه اصطلاح فرنگی آن " فدراليزم" در کجــاســت ؟
قـــدمــا بــه
جــا گفتــه انـــد :
يــا سخـن سنجيـده گــو ای مــرد دانــا يــا
"قبــول"
پـــــــايــــــــــان
لندن –26 جولای
2003