اکادميسين دستگير پنجشيری

 

خط اسعماری ديورند يکی از عوامل عمدهً تشنج منطقه است

حل عادلانهً اين ميراث جنجال برانگيز استعمار بريتانيا برامر صلح و امنيت پايدار افغانستان ، پاکستان ، هندوستان ، ايران ، کشورهای آسيای ميانه ، منطقه و جهان ما مساعدت ميکند

يکی از مسايل تاريخی مهمی که زمينه های تشنج منطقه و اسباب تيرگی مناسبات افغانستان و پاکستان را فراهم ساخته است و منطقهً ما را بيکی از گرهگاههای تضاد های حاد بين المللی مبدل کرده است همانا « مساله پشتونستان » بوده است که  بخشهايی از سرزمين ما باساس معاهدات استعماری و تحميلی لاهور ، گندمک ، ديورند ، راولپندی و کابل قهرا در سالهای 1838 ، 1879 ، 1893 ، 1919 و 1921 از پيکرافغانستان جدا شد .(1)

 تا جنگ عمومی دوم جهانی هيچ شاهی و اميری متوجه استرداد خاکهای از دست رفتهً ما نشد. در جريان جنگ دوم جهانی پايه سيستم استعمار کهنه ، در گوشه گوشهً جهان متزلزل گرديد ، کارگران صنعتی رشد کرد ، دهقانان فقير اين مستعمره پنهاور انگليسی بيش از هر وقت ديگر بيدار شدند، بپا خاستند ، و به نبرد آزادی بخش ملی ، نيروی محرک نوين بخشيدند. استعمار بريتانيا در برابر سيل خروشان جنبش های آزادی خواهانهً ملی بزانو درآمد. « مرغک طلايی » استعمار بريتانيا قادر به پاره کردن دامها و شکستن قفس آهنين خود گرديد. برای حل مساله آزادی هند بين محافل حاکمه انگليس و رهبران حزب کانگرس و مسلم ليک گفتگوهای جدی آغاز شد. اما در همان سپيده دم آزادی هند محافل کهنکار استعمار امپريالستی بخاطر تضعيف جنبش مردمان هند و بمقصد دوام سلطهً غير مستقيم خود ، دراين منطقه آسيآ دانه های اختلاف و تعصبات دينی را ميان مسلمانان و هندوها کشت کرد. آتش جنگ های غيرعادلانه ميان خلق های هندوستان شعله ور گرديد. در چنين شرايط مساعد حکومت سردار هاشم هرگز برای اعاده حق خود اراديت خلق پشتونخوا و قبايل آزاد تلاش نکرد و طرح مشخصی را پيش نکشيد و از پهلوی اين رويداد مهم تاريخی بی تفاوت گذشت. سرانجام در سال 1947 م ، هند بريتانوی بدو کشور هندوستان و پاکستان تجزيه و آزادی سياسی اين کشورها توسط دولت انگليس برسميت شناخته شد.

حکومت وابسته افغانستان بهنگام اعلان آزادی و تجزيه هند بازهم اين شهامت را در خود احساس نکرد که مساله آزادی و حق تعيين سرنوشت خلق پشتونخوا را با محافل حاکمه بريتانيا و حزب کانگرس و مسلم ليک طرح کند. در نتيجه بمقابل حق تعيين سرنوشت ملل و مردمان پشتونخوا و بلوچستان سنگ اندازی صورت گرفت و در برابر پشتونها و بلوچهای آنسوی خط استعماری ديورند دو سوال و انتخاب مطرح گرديد : يا بايد جزء قلمرو هند ميشدند و يا به پاکستان می پيوستند. اما دوسؤال مهم و تاريخی : الحاق به افغانستان و رشد مستقل پشتونخوا و بلوچستان هرگز مطرح نگرديد (  2)

وکيلان شورای ملی دوره هفتم ، ويش زلميان ، دوکتور محمودی و غبار و ملی گرايان درون محافل حاکمه کشورما برضد اين سياست تسليم طلبانه بصورت آشکارا و پنهان صدای اعتراض خود را درشورای ملی و در مطبوعات آزاد و دولتی بلند کردند.

فقط درچنين شرايط و اوضاع ملی و بين المللی  شاه محمود صدراعظم ضمن ياداشت مورخ 13 جون 1947 به سفارت بريتانيا درکابل در زمينه اعاده حق تعيين سرنوشت پشتونهای آنسوی خط استعماری ديورند تذکر داد. اين ياداشت به پاسخ نامساعد دولت پاکستان مواجه گرديد. در همان سال مغولگی توسط طيارات نظامی پاکستان بمبارد شد. 23 تن از مردمان بی گناه ملکی مناطق جنوب کشور شهيد شدند. اين تجاوزنظامی مناسبات افغانستان و پاکستان را متشنج ترساخت. در 26 جولای 1947 شورای ملی افغانستان الغای معاهدات دوران استعمار را تصويب و اعلان کرد.

حکومت سردار محمد داود ، زير شعار دفاع از « حقوق حقه » پشتونستان استقرار يافت. حکومت سردار داود دراين مرحله ازمبارزه ملی خلق افغان در سمت مخالف حکومت پاکستان به تقويت دفاعی افغانستان و تحکيم پايه های مادی و فرهنگی ، استقلال ملی توجه مبذول کرد. از آن پس مساله حق تعيين سرنوشت خلق های پشتون و بلوچ آن سوی خط تحميلی ديورند بحيث يک مساله مرکزی در خط مشی حکومت ها در لويه جرگه ها ، در شورايملی ، در اعلاميه های مشترک با سران دول و حکومات ، در مطبوعات و جرايد دولتی و آزاد ، دربرنامه های عمل و اصول مرامی احزاب و سازمانهای دموکراتيک ـ ملی و در سياست خارجی افغانستان مقام دارای اهميت حياتی و ملی کسب نمود. چنانچه سردار محمد داود در آغاز کار صدارت خود خط مشی حکومت افغانستان را به شورای ملی تقديم کرد و در آن خط مشی پشتيبانی کامل حکومت خود را از « حقوق حقه ً برادران پشتون و بلوچ » ابراز نمود و شورای ملی همان خط مشی را در 4 ميزان 1332 ش ( 1954 م ) باتفاق آراء تصويب کرد. در اکتوبر همان سال سردار محمد نعيم وزير امورخارجه برای خريداری اسلحه مقدم برهمه کشورها ، به امريکا مسافرت کرد با دالس وزير خارجه مذاکراتی انجام داد و بعد از مذاکرات طولانی بپاسخ اهانت آميز ايالات متحده امريکا مواجه شد.

پيوستن به پيمان نظامی سينتو ، صرف نظر کردن از داعيهً پشتونستان ، پرداخت مصارف ترانزيتی اسلحه ، شرط و قيد های اسارت آوری بود که بحکومت سردار محمد داود مطرح شد.

اما در سپتمبر 1955 م خروشچف رهبر حزبی و بولگانين صدراعظم شوروی بکابل مسافرت کردند و خلاف طرحهای ايالات متحده امريکا پيشنهاد پرداخت صد مليون دالر امريکايی را تقديم کردند و موافقتنامهً ترانزيتی آزاد را برای يکدورهً پنجساله بامضاء رسانيدند. « پاليسی توحيد » و باصطلاح « يک يونت » پاکستان طرح و اعلان گرديد. اين طرح بواکنش شديد ملل و مردمان هردو طرف خط استعماری ديورند مواجه گرديد از جمله سردارمحمد داود ضمن مصاحبهً موقف حکومت خود را باين منطق و باصراحت بيان کرد.

«حکومت و ملت افغانستان همانگونه که بارها اعلان گرديد ، علاقه های پشتونستان را مطابق مطالبهً مردم آن ، جزء خاک پاکستان نمی شناسد. و هيچگونه فيصله يی را ، دربارهً علاقه های مذکور که در آن آرای خود مردم بصورت آزادانه دخيل نباشد ، قبول کرده نمی تواند. باين فيصله حکومت پاکستان ، درباره توحيد ايالات غربی پاکستان تاجائيکه بعلاقه های خود پاکستان تعلق ميگيرد ، دخلی نداريم ، و تحميل آن در موارد پشتونستان بدلايلی که گفته شد مخالف حقوق مسلم و مشروع مردم پشتونستان است .»

  در گرما گرم اعلان يک يونت شدن پاکستان در 9 حمل 1334 ش در کابل تظاهرات خيابانی و يک مانور سياسی صورت گرفت. بيرق سفارت پاکستان پاره و تعمير سفارت سنگ باران شد. هرچند حکومت افغانستان در شام همانروز ياداشتی بسفارت پاکستان سپرد و مراتب تاسف خودرا بحکومت پاکستان ابراز کرد اما حکومت پاکستان اهميت تبليغاتی اين مانور حکومت افغانستان را بزيان سياست ملی خود ارزيابی کرد ( 3 ) و دو روز بعد يعنی در 11 حمل 1334 به اقدامات وواکنشهای خشن تری متوسل شد. قونسلگری افغانی مقيم پشاور را سنگ باران کرد. بوکالت تجاری ، نمايندگی بانک و اداره ترانسپورت افغانی خسارات فراوانی وارد ساخت. حکومت افغانستان از مجاری دپلوماتيک پروتستی را بدولت پاکستان سپرد. از آن پس مناسبات سياسی هر دو کشور بوخامت گراييد و راه سنتی بندر کراچی بروی کالاهای تجارتی افغانستان بسته شد. دولت سردار محمد داود در مقابل التيماتوم پاکستان در 15 ثور همان سال سفربری اعلان کرد. سربازان دوره احتياط سيل آسا بسوی مراکز نظامی سرازير شدند و يکبار ديگر « غيرت افغانی » و عشق بميهن و آزادی را بجهانيان نمايش دادند. گرچه بعد از دو سال مذاکرات طولانی بيرقهای سفارتخانه های افغانستان وپاکستان با تشريفات ويژه دپلوماتيک توسط مقامات حاکمه هردو کشور برافراشته شد و مناسبات عادی برقرار گرديد اما مساله اساسی مورد اختلاف حکومات يعنی مساله حق تعيين سرنوشت و آزادی پشتونخوا و بلوچستان بازهم لاينحل ماند. در چنين وضع ملی و بين المللی لويه جرگه 22 عقرب 1334 در کابل انعقاد يافت و در زمينه تقويت قابليت دفاعی بسط و تحکيم مناسبات اقتصادی و تخنيکی کشور تصاميم تاريخی مهمی اتخاذ کرد.

سران اتحادشوروی بافغانستان دعوت شدند قرارداد بيطرفی و عدم تعرض بين هردو کشور دوست و همسايه بامضاء رسيد. مساعدتهای بی قيد و شرط سياسی اتحادشوروی بافغانستان آغاز يافت ، از آن پس قابليت دفاعی کشور و اردوی منظم ملی تقويت يافت. تا سال 1338 سران دول و هيئاتهای بلند پايه حکومات دو کشور برای حل مشکلات ترانزيتی و انجام مذاکرات بکشورهای همديگر مسافرت های رسمی بعمل آوردند ( 4 ) با استقرار حکومت نظامی جنرال ايوب خان در بهار 1339 ، طيارهً جاسوسی امريکا ، از ميدان هوايی پشاور پرواز و امنيت فضايی کشور ما را خلاف موازين بين المللی نقض کرد و در فضای اتحاد شوروی سرنگون گرديد.

سرکوب خونين خلقهای پشتونخوا و بلوچستان افزايش يافت ، مدت حبس پاچا خان برای چهارمين بار طولانی گرديد ، دها مبارز پشتون و بلوچ در زندانها ، نابينا ، عليل و بيمار روانی شدند. ثابت قدم ترين ميهنپرستان از جمله کاکا جی صنوبر حسين در زندانهای پاکستان جان سپردند. دراين مرحله تضاد محافل حاکمه افغانستان با پاکستان تشديد شده ، قيود ترانزيتی و مشکل تراشی ها ، در مقابل کالاهای تجارتی افغانی افزايش يافت و طبق اعلاميه رسمی مورخ 6 سنبله 1340 ش قونسگری های افغانستان در شهر های مختلف پاکستان بوظايف خود خاتمه بخشيدند.

درماه قوس 1341 در چوک يادگار شهر پشاور جرگه بزرگی برياست افضل بنگش دعوت شد. در اين جرگه در حدود پنجاه هزار از ميهنپرستان پشتونخوا اشتراک فعال کرده بودند. در ختم جرگه نسبت به برخورد ضد کرامت انسانی محافل حاکمه پاکستان عليه تمديدحبس خان عبدالغفار خان و ديگر زندانيان سياسی اعتراض و لغو يک يونت را مطالبه کردند. 

سردار محمد داود صدراعظم در حمل و سرطان سال 1340 ش بهنگام مسافرتهای رسمی به مسکو و لندن در زمينه مساله پشتونستان موضعگيری محسوس تر فعال تر کرد. ( 5 ) بعد از بازگشت از مسکو ضمن مصاحبه با نمايندگان آژانس باختر گفت : « مجادله ملی مردم پشتون را ، مشروع و حق مسلم شان ميدانم. » سردار محمد داود هنگام مسافرت رسمی به انگلستان برای خلق « پشتونخوا » « رای گيری عمومی را » تقاضا کرد. صدراعظم افغانستان برای بار سوم در شام 9 سنبله 1340 ضمن يک بيانيهً راديويی گفت : « علايق و همدردی افغانستان و ملت پشتون را نه قوت امروز قطع ميتواند و نه قوت فردا ... ( 6 )

انعکاس گسترده حق آزادی و خود مختاری خلق پشتونخوا و بلوچستان در مطبوعات خارجی از جمله در مطبوعات ايالات متحده امريکا از مانور های مهم تبليغاتی و سياسی نماينده دايمی افغانستان در ملل متحد بود. همچنين اين مساله مهم در ابلاغيه های مشترک صدراعظم افغانستان و رئيس شورای وزيران اتحادشوروی و در مطبوعات فرانسه و هند ، چکوسلواکيای سابق بازتاب روشن يافت. و اين مسالهً  واقعا داغ پيرامون کشور ما اهميت بين المللی کسب کرد. و رضاشاه که از انکشاف مناسبات افغانستان و اتحادشوروی و از نفوذ روز افزون آن در منطقه و ايران احساس تشويش و نگرانی ميکرد ؛ بخاطر رفع اختلاف و عادی شدن مناسبات افغانستان و پاکستان « مساعی جميله » خود را آغاز کرد. تاجائيکه در مطبوعات کشور انعکاس گسترده يافت. در ماه سرطان 1341 به پاکستان و درماه اسد همان سال بدعوت شاه افغانستان به کشور ما مسافرت کرد و با محمدظاهر شاه مذاکراتی انجام داد. ( 7 )

درميزان 1341 ايالات متحده امريکا برای استقرار مناسبات سياسی افغانستان و پاکستان از مجاری ديپلوماتيک ، گرايش نشان داد و پيشنهاد ميانجگری دولت خود را ، از طريق سفير ايالات متحد امريکا مقيم کابل ، بحکومت افغانستان سپرد. محافل حاکمه افغانستان که رشد و تکامل سريع نيروهای توليدی وتقويت بخش دولتی اقتصاد ملی و انکشاف مناسبات افغانستان و شوروی و ديگر کشور های سوسيالستی را مغاير دوام و بقای نفوذ و سلطهً سياسی ، اجتماعی و اقتصادی خاندان سلطنتی ارزيابی ميکرد ، و از انکشاف مزيد روابط کاملا ترقی آفرين افغانستان و کشور های سوسيالستی بويژه از نفوذ شوروی می هراسيد ، از گرفتن پيشنهاد ميانجگری قصرسفيد بسيارخوشنود گرديد و ضمن پاسخی « مساعی جميله » قصر سفيد را ستايش کرد. خلاصه در سالهای اخير صدارت سردار محمد داود سفير ايالات متحده امريکا متعين کانادا برای رفع اختلافات حکومات افغانستان و پاکستان تعيين گرديد. در 2 عقرب 1341 نمايندهً خاص رئيس جمهور ايالات متحده امريکا وارد افغانستان شد. و با شاه و محافل رهبری کننده دولت شاهی افغانستان مذاکره کرد. باحتمال قريب به يقين دپلوماسی قصر سفيد راه را برای عادی سازی و تجديد مناسبات سياسی افغانستان و پاکستان ، استعفای حکومت سردارمحمدداود ، تشکيل لويه جرگه 1343 ، تدوين ، وضع و نفاذ قانون اساسی ، استقرار « دموکراسی تاجدار » و « مشروطيت » و نفوذ ، حضور و سلطهً سياسی ، اقتصادی و فرهنگی جهان غرب و برای تغيير جهت سياست داخلی و خارجی افغانستان بسود اقمار ايرانی و پاکستانی و اقتصاد بازار آزاد هموار کرد ( 8 )

درجريان کشمکش های خونين شيخ مجيب الرحمن برای استقلال سياسی « بنگه ديش » بازهم اين امکان واقعی برای ملل و مردمان پشتونخوا و بلوچستان مهيا شده بود تابه پشتيبانی بيدريغ  ملت افغان و ديگر نيروهای صلحدوست منطقه و جهان ازحق خود اراديت خويش در سطح ملی و بين المللی دفاع ميکردو جنبش ملی و رهايی بخش قومی خود را به پيروزی ميرسانيدند. اما حکومت دههً اخير سلطنت محمدظاهر شاه ، دراين مرحلهً بحرانی پاکستان بازهم از عقب خنجر نزد و به اين پندار واهی بودند که : مساله پشتونستان در شرايط صلح آميز ، راه حل عادلانهً خود را بشيوهً خود بخودی و بدون مبارزه فعال سياسی خواهد يافت. خلاصه حکومت دههً قانون اساسی 1343 باستثنای موسی شفيق صدراعظم از چارچوب مانور های سياسی ، تبليغاتی ، بيانات و مصاحبه های تشريفاتی و در نهايت از حدود بخششهای نقدی ، تحايف و پناه دادن رهبران سياسی و تجليل روز 9 سنبله « جشن پشتونستان » گامی فراتر نهاده نتوانستند.

بطور کلی عدم الحاق به دسته بندی های سياسی و نظامی ، تائيد اساسهای کنفرانس باندونگ و اعلاميه کنفرانس بلگراد ، دفاع از جنبش های آزادی بخش ملل و مردمان آسيا و افريقا ، پشتيبانی لفظی از مطالبات مردم پشتونخوا و بلوچستان حل مسالمت آميز مسالهً پشتونستان ، تقويت مناسبات دوستانه و برادرانه با کشورهای همسايه و ممالک اسلامی ، احترام به منشور ملل متحد و جلب همکاری های اين موسسه جهانی و پشتيبانی رياکارانه از ارزش های اعلاميه جهانی حقوق بشر همه و همه جوهر و مضمون اساسی سياست خارجی حکومات دههً اخير سلطنت محمدظاهر شاه بوده است. گرچه محمد موسی شفيق آخرين صدراعظم دههً اخير سلطنت ، با امير عباس هويدا صدراعظم ايران در ماه اپريل 1973 م (9) قراردادی در زمينه استفاده از آب دريای هيلمند امضاء کرد و برای بهبود مناسبات با ايران گامهای « جسورانه »  بلند نمود. اما اين اقدام موسی شفيق بواکنشهای جدی همه نيروهای دموکراتيک ، ملی و ترقيخواه از جمله ح.د.خ.ا.  ، افغان ملت و محمد هاشم ميوندوال رهبر دموکرات مترقی مواجه گرديد. عليه امضاء اين قرارداد نابرابر وحدت عمل نيروهای سياسی با ملی گرايان تامين شد. در تظاهرات خيابانی ، در مطبوعات و شبنامه ها ، خشم و خروش اعتراض آميز ميهنپرستان از جمله هيجانات انقلابی حلقه های مخفی بازتاب يافت و سرنگونی رژيم سلطنتی برای نخستين بار در نشرات زير زمينی حلقهً نو بنياد « گروه کار » و ديگر ميهنپرستان دردانشگاه کابل پخش شد.

موسی شفيق صدراعظم برای حل مسالمت آميز مسالهً پشتونستان با حکومت پاکستان ارادهً محافل حاکم کشور را دريک کنفرانس مطبوعاتی يک روز پيش ازامضای قرارداد آب هيلمند پيشگويی کرد اما پروسهً مذاکرات انجام نشد. توافقنامهً حل و فصل مساله پشتونستان از قوه بفعل نيامده بود که در نيمه های يک شب مهتابی و سفيد ( 25 ـ 26 سرطان 1352 ) ناقوس مرگ سلطنت و حکومت موسی شفيق بصدا در آمد و تاريخ مؤقتا درست 180 درجه عليه سياست موسی شفيق چرخش کرد. بعد از کودتای 26 سرطان 1352 و استقرار رژيم جمهوری در افغانستان سردار محمد داود صدراعظم و رئيس دولت افغانستان در 10 ماه آگست 1976 م بنا به دعوت ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان به آنکشور مسافرت کرد و در اکتوبر 1977 م محمد ضياء الحق بکابل دعوت شد. هردو جانب به اين تفاهم رسيده بودند که مسايل مرزی و حقوق مردم پشتونخوا از طريق مذاکره حل و فصل شود. اين گرايش سازشکارانهً محمد داود بواکنش نا مساعد رهبران « نشنل عوامی » پارتی مواجه گرديد. اجمل ختک در جشن پشتونستان حاضر به سخنرانی نشد و در مراسم 9 سنبله ، خلاف تعامل سالهای گذشته اشتراک مستقيم و فعال نکرد.

بافهم اين واقعيات تاريخی ، مغاير آنچه ا. هارون مؤلف کتاب « داود خان ، د کی جی بی په لومو کی » در صفحه 114 نوشته است ( 10 ) ، شناخت رهبران نشنل عوامی پارتی از دولت ها و احزاب و شخصيت های با نفوذ و قدرتمند پاکستان از اهداف ستراتيژيک ، غايی و منطقه يی آنان بمراتب ژرف تر ، دقيق تر و صحيح تر از تنظيمهای تندرو، کندروميانه رو اسلامی بوده است. بنابران خلاف موضع گيری قشری و شتاب ناک، هارون ، نشنل عوامی پارتی و ديگر احزاب ملی و دموکراتيک پشتونخوا بدون ترس از اشتباه نمايندگان بالنسبه دور انديش خلق خويش ميباشند.

همچنان شاه ايران دردوران حکومت سردار محمد داود ، بصورت مشخص در سال 1974 م تلاشهای موذيانه و نافرجامی نمود که : کابل را در چنبر اقتصادی و امنيتی جهان غزب شامل کند. اين چنبر کشورهای ايران ، افغانستان ، پاکستان ، هند و دولتهای خليج را در برگيرد و از تهران اداره شود. ايالات متحده امريکا همانگونه که مؤلفان کتاب « حقايق پشت پرده ، تهاجم شوروی در افغانستان » نوشته است : «  اين پاليسی شاه ايران را بحيث جزء همکاری گسترده اقتصادی و نظامی واشنگتن ـ تهران در عمليات پوشيده و مخفی خود در جنوب شرق آسيا « تشويق و تائيد نمود. » ( 11 )

بعد از سال  1973 ميلادی باين نيرنگ شبکه های جاسوسی عربستان سعودی ، پاکستان و ديگر کشورهای منطقه در افغانستان گسترش يافت و همانگونه که مؤلفان « حقايق پشت پرده .. » بوضوح نوشته اند :

« ساواک ايران و سی آی ای باهم همکاری ميکرده اند و گهگاه فعاليتهای خود را با دستياری گروپهای مخفی ... بنيادگرا به پيش می برده اند. گروپهای بنياد گرايی که همين مؤلفان « حقايق پشت پرده ...» افشا کرده اند با اخوان المسلمين مصر رابطهً عالم اسلام عربستان نيز ارتباط داشته اند.»

خلاصه سردار محمد داود با درک تناسب و توازن جديد قوای سياسی منطقه ، بزير فشار های گوناگون نظامی ، سياسی داخلی و خارجی « در مسايل خيلی حساس ملی » نظير استفاده از آب دريای هلمند در مقابل ايران و تامين حق خود اراديت خلق پشتونخوا در برابر محافل حاکمه پاکستان زانو زد و به عقب نشينی مرگباری تن در داد.

سردار داود بويژه تحت فشار نظامی ، سياسی ، دولت نظامی پاکستان و تنظيمهای نو بنياد جميعت اسلامی و حزب اسلامی از مواضع قبلی خود زبونانه چرخش کرد و راه سازش و گذشت غير اصولی را پيش گرفت و چنين اظهار کرد : « افغانستان بعد ازاين برای نارضائيان پشتون و بلوچ که در مقابل رژيم ذوالفقار علی بوتو ، مبارزه ميکنند يک جای امن و پناه گاهی نيست. از پذيرفتن پناه گزينان جديد که قوای مسلح پاکستان را ترک کرده و به افغانستان فرار ميکرده اند ، انکار نمود. و اين خود موجبات آزردگی و نفرت نيروهای ملی و دموکرات پشتونخوا و افغانستان را فراهم و سردارمحمد دادو را بيش از پيش منزوی ساخت.

سردار داود صدراعظم يکسال بعد از غضب قدرت سياسی همان زينه ها و افزار خوشباور نظامی را که غافلانه او را به اوج قدرت و مقام رياست جمهوری رسانيده بودند ، در جولای 1974 م بی نقش و از مقامات بلند پايهً کميته مرکزی و حکومت تصفيه کرد. بگونه مثال نخست عبدالحميد محتاط وزير مخابرات و هوادارنش را که در هنگام کودتا و بعد از آن با اعضای خاندان سلطنتی گويا برخورد سختگيرانه و به اصطلاح اهانت آميزی کرده بودند و همچنين بدليل اينکه همزمان با تسويد قانون اساسی دولت ، محتاط نيز طرح قانون اساسی دموکراتيکی را برئيس دولت سپرده بود از مقام کميته مرکزی ووزارت مخابرات سبکدوش کرد. همزمان با محتاط ، اکبر مقصودی رئيس ارکان قوای هوايی ، دگروال توره خان پنجشيری رئيس ارکان قول اردوی قندهار ، و بيش از سی تن از هوادارن محتاط از وظايف نظامی برکنار و به شيوه های دوران استبداد حکومت سردار محمدهاشم در منازل خود « نظربند » گرديدند. چندی بعد پاچاگل وفادار وزير سرحدات ، در سال 1975م ،  فيض محمد وزير امور داخله باتهام ارتباط بفرکسيونهای خلق و پرچم از وظايف برکنار و به سفارت های ليبيا و اندونيزيا تعيين شدند. باين ترتيب قريب 250 تن از افسران تحصيلکرده شوروی عملا بی نقش و پايه های نظامی دولت سردار محمد داود در اردوی منظم ملی سست و متزلزل گرديد.

سردار محمد داود برای کاهش درجه وابستگی اردوی افغانستان بااتحادشوروی تصميم گرفت که افسران افغان را به هند ، مصر ، ترکيه و تا حدودی ايالات متحده امريکا جهت تحصيلات عالی افسری اعزام بدارد. ( 12 )  در نتيجهً اين همه اقدامات ناکام سياسی در نيمه راه حل عادلانهً قضيهً پشتونستان سرنگون شد.

بعد از تحول سياسی هفتم ثور 1357 و استقرار جمهوری دموکراتيک افغانستان، تشديد تضاد های اجتماعی ، سياسی ،عقيدتی ، مهاجرتهای اجباری ، قاچاق مواد مخدر ، قاچاق جنگ افزارها ، تشکيل و بسيج مخالفان مسلح و تروريستی خاور ميانهً عربی در کشور همسايه ، همه مسايلی بود که وضع منطقه ای را بيش از پيش بی ثبات و متشنج ساخت. فقط دراين اوضاع و احوال سياسی جنرال محمد ضياء الحق رئيس دولت نظامی پاکستان در جريان سفر خويش به ايران بميدان هوايی بين المللی کابل فرود آمد و بيدرنگ نزد نورمحمد تره کی رئيس شورای انقلابی و صدراعظم حکومت ج.د.ا. در پغمان رفت.  هر چند در دعوت غير رسمی يی که برای رئيس جمهور پاکستان ترتيب شده بود ، من شخصا دعوت نشده بودم ، ولی تا جائيکه نورمحمد تره کی رئيس شورای انقلابی ج.د.ا. در جلسه دفتر سياسی گزارش داد ضياء الحق بعد از ابراز تعارفات و سپاسگزاری از مهمان نوازی افغانی برهبری حزبی و دولتی کشور اطمينان بخشيده بود که رخداد های افغانستان مسالهً داخلی کشور شماست و پاکستان در آن مداخله نخواهد کرد. اما دولت پاکستان کمک های انساندوستانه را بمهاجرين افغان ميرساند .»

محمد ضياء الحق برای حل و فصل همه مسايل مورد اختلاف بين افغانستان و پاکستان ، سترسرحدات درکشور را يگانه اقدام عملی و ممکن ارزيابی کرده گفته بود که هرگاه جانب افغانی موافقه داشته باشند جانب پاکستان حاضر و قادر است که وظايف ستر سرحدات مشترک را بعهده گيرد. رهبر پاکستان در لابلای اين حرفها وواژه های دپلوماتيک ، هدف اساسی دولت پاکستان يعنی برسميت شناختن خط استعماری ديورند را خيلی ظريفانه مطرح کرده بود. اما نورمحمد تره کی رهبر حزبی و دولتی افغان در پاسخ جنرال ضياء الحق رئيس دولت پاکستان با صراحت کامل گفته بود که خط ديورند يک خط استعماری و تحميلی است بهنگام تجزيه هند و تشکيل دولت نو بنياد پاکستان ( 1947 م ) به خلق پشتونخوا و بلوچستان حق تعيين سرنوشت داده نشد. قبل از « انقلاب ثور » حکومات افغانستان از حق خود اراديت پشتونها ، بلوچهای آنسوی خط استعماری ديورند دفاع پيگير و فعال نکرده اند. اين خط بگونهً شمشيری است که بر پيکر افغانستان در پايان قرن نزده فرورفته است. خلق های پشتون و بلوچ هر دو طرف خط استعماری ديورند را بصورت غير طبيعی و غير عادلانه از همديگر جدا ساخته است. رهبر ح.د.خ.ا. افزوده بود :  « در ميان پشتونها ضرب المثل مشهور است که » « اوبه په دانگ نه بيلژی .» رهبری حزبی و دولتی افغانستان بدون هرگونه ظرافتهای دپلوماتيک صاف و ساده ابراز کرد که اراده و خواست تاريخی خلق افغانستان از شما و حکومت پاکستان فقط و فقط اين مطلب است که به پشتونها و بلوچهای آنسوی خط استعماری ديورند اين حق و امکان را فراهم کنيد تا مقدرات تاريخی خود را از طريق انتخابات آزاد و عادلانه تعيين کنند. اين خواست ، يگانه و عادلانه ترين راه حل اختلافات افغانستان با پاکستان ميباشد. اما واکنش دولت پاکستان همان خيمه بندی در امتداد سرحد استعماری ديورند و پناه دادن بمخالفان گونه گون تند رو ، کندرو و ميانه رو افغانی بود. گرچه حفيظ الله امين در نخستين سالرزو پيروزی قيام 7 ثور پشتونهای آنسوی خط استعماری ديورند را صلای عام زد. تا از بيمارستانها ، مکاتب ، دانشگاهها ، مراکز تعليمی و فرهنگی و تحصيلات عالی در افغانستان استفاده کنند اما بعد از کشتار فاجعه آميز و بيرحمانه نورمحمد تره کی که ح.د.خ.ا و دولت ج.د.ا. از زمين و آسمان ، داخل و خارج ، از سوی ابرقدرتهای دور و نزديک ، دوست و دشمن و دولتهای واپسگرای منطقه زير ضربات هم آهنگ و مرگبار قرار گرفته بود ، حفيظ الله امين برای نجات ازاين وضع دشوار و پيچيده راها ووسايل و سياستهای خارجی ، مستقل و قابل پيش بينی ديگری را ، آزمايش ميکرد ، حاضر بانجام مذاکره و حل مسائل مورد اختلاف با دولت پاکستان و مشتاق پذيرايی آغاشاهی وزير خارجه پاکستان بود که از سوی مارگيران محيل کی جی بی  با هجوم برق آسا ، قدرت سياسی را از دست داد و حاکميت فرکسيون خلق و زندگی سياسی خود را قربانی پاليسی ماجراجويانهً روحيه نظاميگری و سياست جهانی ساخت و باين صورت زمينهً فروپاشی و زوال حاکميت ح.د.خ.ا. قهرا از سوی قشون شوروی مساعد گرديد.

هرچند اسدالله سروری ، سيد محمد کلابزوی ، محمد اسلم وطنجار سه تن از طرفداران نورمحمد تره کی در مرحله حضور نظامی شوروی براساس انگيزه های انتقامجويی ، کسب قدرت سياسی و تلافی شکست های ، يک بخش فرکسيون خلق ، حاکميت ح.د.خ.ا. را يکجا با فرکسيون پرچم برهبری کارمل تمثيل کردند ، اما دولت نظامی پاکستان از همان صبح فردای 6 جدی 1358 در خط اول جبهه ضد شوروی و ضد حاکميت ح.د.خ.ا. قرار گرفت. و در عمل بصدور ضد انقلاب پرداخت . و با استفاده از هوا و فضای بين المللی و امارات کشورهای عربی و خليج بفکر خام دخالت و مداخله نفوذ و سلطهً افزار های سياسی خود به افغانستان شد.

بعد از عودت قطعات شوروی و تغيير در پيچ و مهره های حاکميت ح.د.خ.ا. و در شرايط پيدايی گرايشهای نوين در سياست خارجی گرباچف و تسلط تفکر نوين سياسی در کشور شوراها دوکتور نجيب الله برای حل مسايل مورد اختلاف فعالانه تلاش ورزيد. از جمله با رهبران تنظيمهای با نفوذ ، حزب اسلامی ، جميعت اسلامی ، با فرمانده احمدشاه مسعود در داخل ، با غلام اسحق خان  رئيس جمهور پاکستان و اعضای خانواده بينظير بوتو و لوی درستيز اسلم بيگ بشکلی از اشکال تماسها و پيوندهای پنهانی و پشت پرده برقرار کرد. از آنجا که تلاش های داکتر نجيب دور از نظر اکثريت رهبران حزبی و فرماندهان قوای مسلح و مردم کشور بصورت « مرموز» و سری انجام می يافت او نيز قربانی اشتباهات تاريخی تک روانه زيرکانه و عظمت طلبانه ملی و قربان سياست جهانی و منطقه يی خويش گرديد. و سرانجام بدام نيروهای مسلح دشمن افتيد. ( 13 ) و بدون محاکمه تير باران و به کرامت انسانی او استهزاء صورت گرفت.

بهنگام انتقال داوطلبانه قدرت سياسی از سوی رهبران حزب وطن برهبران تنظيمهای تندرو، کندرو ، ميانه رو و بويژه در سال 1993 و صدمين سال انقضای ميعاد قرارداد استعماری ديورند ، بعلل دخالت و مداخلهً آشکار ميراث خوران استعمار و پادو های منطقه يی آنان بازهم مناسبات سياسی افغانستان و پاکستان عادی نشد و مساله حق خود اراديت پشتونهای آنسوی خط استعماری ديورند راه حل دموکراتيک و عادلانه يافته نتوانست. در حال حاضر نيز استقلال ملی ، تماميت ارضی و حاکميت ملی کشور ما مورد تهاجم افزارهای منطقه يی سرمايه سالاران و صاحبان صنايع جنگی جهان غرب قرار گرفته است. اما باور تزلزل ناپذير دارم که قدرتهای طرفدار تعصب ، تحجر و توحش هرگز با اربابان غربی ، عربی و پاکستانی خود را ازطريق نظامی بسرمنزل مقصود  رسانيده نخواهند توانست. برعکس عقل سليم حکم ميکند که راه حل نظامی مسايل مورد اختلاف افغانستان و پاکستان فاقد دورنما و آينده روشن است. فقط حل صلح آميز مساله يگانه راه صحيح ، اصولی ، عادلانه و دموکراتيک است و اين راه حل منطبق ، به منافع و مصالح خلقهای پشتونخوا ، بلوچستان ، افغانستان ، ايران ، پاکستان و ديگر کشور های ايکو ، منطقه و جهان ما ميباشد. انديشه های صلح ، دموکراسی ، تر قی اجتماعی پيروز ميشود و بزرگترين افتخار مداخله گران و تجاوز کاران بزرگترين خجلت و شرمساری تاريخی برای اربابان استکباری آنان خواهد بود.

از تمام اين رويداد های تاريخی باين نتيجه منطقی ميتوان دست يافت که : محافل حاکمه افغانستان بمسئله پشتونستان تا آن حدودی علاقه می گرفته اند که به دوام و بقای حاکميت آنان مساعدتی ميتوانسته است. بيست و پنج سال جار و جنجال های تبليغاتی حکومت افغانستان بويژه بعد از جنگ عمومی دوم جهانی ، بدون ترديد بخاطر تامين همين اهداف و مقاصد ضد ملی دشمنان خلق افغان صورت گرفته است

هيچگونه توجيهی ديگری شده نميتواند. حکومات افغانستان بعد از دهه دموکراسی و مشروطيت جز در موارد معينی ، همواره سياست انتظار ، ترصد ، دفع الوقت و حتی نهضت شکنی را در پيش داشته اند و بتاسی ازاين پاليسی سازش کارانه و تسليم طلبانه خود ، از گسترش و توده يی شدن جنبش ملی و آزادی بخش پشتونها و بلوچها آنسوی خط استعماری ديورند به شيوه های آشکار و پنهان جلوگيری ميکرده اند. تکذيب ناپذيرترين دلايلی که رياکاری محافل کهنه کار افغانستان را نسبت به نهضت ملی و آزادی بخش خلق پشتونخوا فاش و رسوا ميکند عبارتست از :

اولا : مساله پشتونستان در حلقه های رسمی و دولتی توسط عاليترين مقامات رهبری دولت تحت يک نوع نظارت پوليسی بصورت تشريفاتی طرح ميگرديد و در حقيقت طرح خام و نيم بند مساله پشتونستان در مقابل رشد همه جانبه و بنيادی جنبش ملی و انقلابی خلق پشتونخوا، موانع تازه ايجاد ميکرد.

ثانيا : طرح مساله پشتونستان در داخل افغانستان بشکل صورت ميگرفت که موجب تقويت مواضع مستبدين و محافل حاکمه مسلط فئودالی ميشد و همچنان شرايط پيدايی و شيوع انديشه ها و گرايشهای ناسالم عظمت طلبی ملی ، تفوق ملی ، استثنا طلبی ملی، جدايی ملی و خصومت ملی را فراهم می ساخت و در نتيجه چنين گرايش های ناسالم و تنگ نظرانه و تعقيب سياست تبعيض در ميان خلقهای افغانستان ستم ملی و اجتماعی تشديد می شد و شور شوق انقلابی اقليتهای ملی و مذهبی در مقابل جنبش های ملی ـ انقلابی خلق پشتونخوا فروکش ميکرد و برضد نهضت ملی خلق پشتون و بلوچ آن سوی خط استعماری ديورند گرايش ميافت.

ثالثا : خاندان سلطنی افغانستان بخاطر نقب گذاری و بی اعبار کردن نهضت همبستگی خلق های افغانستان و پشتونخوا و بلوچستان اين مساله عمومی ملی را بطور عمده در انحصار وزارت قبايل و امور سرحدات ، سربراوردگان قبايل ، جاسوسان  حرفه يی  ، پاسداران نظامات قرون وسطايی و بيک سخن در انحصار بيروکراسی فاسد ، و دست های ناپاک متنفذين بدنام وواپسگرا و يک تعداد از پيچ و مهره های افزار مزدور استعمار کهنه و نو قرار ميداد و با اين نيرنگ ها ووسايل کثيف ، نهضت ملی و آزادی بخش خلق پشتونخوا را بدنام ميکرد. و مانع ابتکارات و اقدامات انقلابی تمام نيروهای ملی ، دموکراتيک و ترقيخواهان افغانستان ميگرديد. و اين پاليسی نيرنگ ديگری بود که بدون ترديد زمينه های نفوذ حضور و سلطه ميراثخوران استعمار را دراين منطقه پرآشوب آسيا فراهم می ساخت. صحيح ترين و موثق ترين سندو دليلی که اين نتيجه گيريها را تائيد ميکند همانا داوری سالم ، صادقانه ، درد مندانه و افشاگرانه سيد مسعود پوهنيار ، سابق قونسل افغانستان در کويته بلوچستان ووزير امور سرحدات و قبايل دوران دهه قانون اساسی است. او بعد از پانرده سال کار زير شعار پشتونستان بتجربه شخصی در زمينه مصارف هنگفت پول قضيه پشتونستان باين نتيجه منطقی و تکذيب ناپذير رسيده اند که :  « همه اين پولها مانند فيرهای هوايی يک فيصدی آن به هدف پشتونستان اصابت نکرد و تماما بهدر رفت ... ( 14 )

همچنين پوهنيار با همه صراحت لهجه اين واقعيت های تلخ تاريخ را افشا کرده است که : واليان قندهار ، ننگرها ، کنر ، پکتيا ، زابل با مديران قبايل و قبايلی ها معاش خوار و قونسلگری های افغانی در کويته و پشاور از زمان بلند شدن شعار پشتونستان مخصوصا در زمان صدارت سردار محمد داود شديدا در بودجه رياست قبايل چون جوکهای خون چوش چسپيده بوده اند. »

رابعا : اردوگاه صلح و سوسيالزم همانروزگار بويژه دولت واژگون شده شوروی ، در تمام مراحل مبارزه حق طلبانه خلق پشتونخوا در سنگر دفاع از حق خود اراديت ملل و مردمان پشتون و بلوچ آنسوی خط استعماری قرار داشته و در مجامع بين المللی ، از حل عادلانه و صلح آميز قضيه پشتونستان ، خلاف ستراتيژی کشورهای امپريالستی پشتيبانی معنوی و سياسی کرده است. در روشنی اين همه دلايل و حقايق تاريخی اکنون می توان باين نتيجه گيری های صريح دست يافت که مورخان ، محققان ، تحليل گران سياسی ، دولتمردان و خاطره نويسان که تحت تاثير فضای جنگ سرد ، ميان سياست خارجی دو ابر قدرت و دو اردو گاه سوسيالزم وسرمايه داری علامت تساوی ميگذارند در واقعيت امر آب به آسياب صاحبان صنايع جنگی امريکا و اروپا می ريزند و از شناخت دقيق وواقعی، منافع ملی و از شناخت  صحيح دوستان و دشمنان واقعی ملل و مردمان افغانستان ، پشتونخواه و بلوچستان و حتی پاکستان کاملا عاجز می باشند. در روشنی اين حقايق و شناخت تعادل ، تناسب نوين قوا ، درعرصهً بين المللی چنين پيش بينی تاريخی می توان کرد که در کشور ما و منطقه را دير يا زود مسابقات تسليحاتی پايان خواهد يافت. پيمان منع انتشار سلاحهای هسته يی از سوی هند و پاکستان امضاء خواهد شد و ديوار های بلند بی اعتمادی فروخواهد ريخت. سياست صلح و دوستی و همکاری متقابله ، جای سياست جنگ ، تجاوز و تشنج را خواهد گرفت. همه مسايل مورد اختلاف و منازعات منطقه يی راه حل عادلانه و دموکراتيک خود را خواهد يافت و ملل و مردمان افغانستان ، پشتونخوا ، بلوچستان و پاکستان و تمام کشور های عضو ايکو در مسير واحد رشد مستقل ، صلح ، دموکراسی ، همکاری اقتصادی و ترقی اجتماعی قرار خواهند گرفت. اصول همزيستی مسالمت آميز ، تساوی حقوق ملل ، عدم مداخله و احترام متقابله ، زمينه های اعتماد همکاری متقابل و دوستی ميان کشور های منطقه ما را مهيا خواهد کرد. بازار خريد و فروش مواد مخدر را جنگ افزار های مرگبار ، و تروريزم رونق کنونی خود را از دست خواهد داد و ملل و مردمان اين منطقه جهان در فضای بی غبار صلح ، دوستی ، تفاهم ، همکاری ، اعتماد و احترام متقابل زندگی انسانی خواهند کرد.

 

****************************************************************

(1) ميرمحمدصديق فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخير جلد دوم ، ايران ، ص 677 و 669

(2) خان عبدالغفارخان ، زما جد او جهد او ژوند ، کابل ، ص 1362 ، ص 737 الی 739

(3) سالنامه افغانستان نگارش شعبه سوم وزارت امورخارجه افغانستان ، ص 118 الی 134

(4) مناسبات افغانستان و شوروی از 1919 تا 1962 ص 78

(5) سالنامهً  1339  افغانستان ، کابل ،ص 27 و 28

(6)  سالنامه 1339 افغانستان ، کابل ص 272

(7) سالنامه 1340 افغانستان ، کابل ص 216 تا 224

(8) سالنامه 1341 افغانستان ، کابل ص 92

(9) افغانستان د دموکراسی او جمهوريت په کلونوکی 1963 ـ 1978 ليک وال عبدالغفار فراهی ص 210 ، ناشر دانش کتابتون چاپ دوم پشاور

(10) افغانستان د ديموکراسی او جمهوريت په کلونو کی 1963 ـ 1978 ليک وال عبدالغفار فراهی ص 210  ، ناشر: دانش کتابتون ، چاپ دوم پشاور

(11) ا. هارون ، داود خان د کی جی بی په لوموکی ، پشاور ، ص 114

(12) ديگو کور دو ويز وسليک هريسن ، حقايق پشت پرده تهاجم اتحادشوروی به افغانستان ( ترجمه بزبان دری عبدالجبار ثابت ) پشاور ؛ می 1996 ص 26 ، 27 

(13) ديگوکوردو ويز و سليک هريسن ، حقايق پشت پرده تهاجم اتحادشوروی به افغانستان ، پشاور ؛ ص 3 ^ 26 ، 32

(14)  دکتر نجيب الله ، نامهً اشد محرم به ميخائيل گرباچف ( ترجمهً مسعود روفی ) اروپا ، صابر « مجله » شماره 24 ، حمل 1377 مطابق اپريل 1998

(15) سيد مسعود پوهنيار ، ظهور مشروطيت و قربانيان استبداد ، پشاور ، جلد دوم ، ص 6 و 199


بالا

بعدی * بازگشت * قبلی