نوشته ء رضا خينجی
آلمان
محاسبهء
ساده با به اصطلاح شاه پرستان
دهن خويش به دشنام
ميلای کليم کاين زرقلب بهر
کس که دهی برگردد
اينک بنده به تاسی ازآنچه درگفتار
قبلی وعده داده بودم، نظريات خويش را روی يک سلسله واقعيت های عينی تاريخی،
پيرامون کارنامه های شاه سابق خدمت خوانندگان عزيز بعرض ميسانم، تا ديده شود که
آيا برگشت شاه سابق به ارگ تا چه حد می تواند با موازات قانون مطابقت داشته باشد؟
و هم آيا شاه سابق مستحق لقب « بابای ملت » هستند ؟
قبلا خاطرنشان ميسازم که من در
دوره شاه سابق رشد کرده ام و دوره سلطنت ايشان ازآرام ترين دوره های سلاطين
افغانستان مخصوصا در 270 سال اخير بوده است. و بنابرين اغراض شخصی دراين نوشته به
هيچ صورت درميان بوده نمی تواند. توجه بفرمائيد :
1 ـ دورهء سلطنت شاه سابق وپدر ايشان که بيشتر از چهل
و سه سال را احتوا ميکند، گرچه در تاريخ يک کشوردوره طولانی نيست، ولی با مقايسه ء کار
های کوچکی که انجام شده، ميتوان گفت که وقت مملکت درين مدت به هدر رفته است. اينکه
عده ای مسئوليت مملکت را بخاطر جوان بودن شاه در دوره های اول سلطنت به کاکاهای او
مرحوم محمدهاشم و مرحوم شاه محمود حواله ميکنند، از مسئوليت شاه نمی کاهد. چون ما
ملالحظه ميکنيم که سلاطين جهان در هر سن و سالی که بوده اند احساس مسئوليت نموده
به کار های خارق العاده ای دست زده اند.
شاه امان الله غازی در 27 سالگی به
سلطنت رسيد و استقلال کشور را از بزرگترين ابرقدرت جهان ستانيد. اسکندر مقدونی در
20 سالگی آغاز به فتوحات کرد و نيم کره ارض را بخود اختصاص داد. شاه امان الله
غازی به زبانهای دری و پشتو مسلط بود،
خودش در نماز های جمعه و اعياد امامت ميکرد و خطبه می خواند وطبع شعر داشت. به
همين دو مثال يکی از گذشته و منطقه دور از ما ، ويکی از معاصر و کشورخود ما، اکتفا
می کنيم. می گويند درخانه اگرکس است يک حرف بس است!
2 ـ شاه سابق در پی مورچه حرکت
کرد، بيشتر اوقات او به خوش گذرانی در تفرجگاه های کاريزمير، پغمان ، نغلو، کهمرد
و جاهای ديگرگذشت، و چندان در پی پيشرفت و ترقی مملکت نبود. در همين دوره کشورهای
زيادی درجهان و منطقه درمسير تکامل گام برداشتند، و کشتی توفانی کشورهای شانرا به
ساحل نجات رسانيدند.ظرفيت ها و امکانات ما کمتر از آنها نبود، چيزی که نداشتيم يک
رهبری خرمندانه و مسئول بود.
نگاه کنيد به آلمان، جاپان و
کشورهای همسايه ترکيه ، ايران، پاکستان و هند، در پنجاه سال اخير صاحب بمب اتوم
شدند، وکشورما هنوز هم در فقثر و بدبختی دست وپا می زند. چون ما لنگ لنگان از پس قافله حرکت کرديم و به منزل نارسيده،
مورد هجوم کرگسان از پاکستان قرار گرفتيم.
درطول شصت سال اخير که همه بياد
دارند، افغانستان از بخت بد درلست کشورهای فقير و نادار درپائين ترين سطح
قرارداشت، که حالا بکلی از لست خارج شده. آيا اين يک خجالت تاريخی نيست؟ شاه
پرستان ، اين حلقه کوچک چه جوابی می توانند ارايه کنند؟ او در طول چهل سال
زمامداری اش در يک کشور تاريخی و دارای منابع طبيعی سرشار، نتوانست حد اقل برای
پايتخت کشورکاناليزاسيون احداث نمايد، و امروز ازاين بابت ما نزد خارجيان خجالت
ميکشيم!
3 ـ شاه سابق پس ازکودتای محمد
داود که هنوز حقيقت امر به ميان نيامده که اين کودتا براساس پلان قبلی در تفاهم «
خاندانی» با آغالاله ؟ صورت گرفت ياخير ، سالهای طولانی مردم کشورما را فراموش
کرد. اردوی وفاشعار! او که ازامتيازات خاص برخوردار بود بزدلانه در برابر تعداد
قليلی از صاحبمنصبان خورد رتبهء داودی تسليم شدند،هيچ به درد شاه و ملت نخوردند،
ملت ما درپرتگاه نابودی قرارگرفت و بامقاومت مردم وريختن خون هزاران شهيد وسرانجام
باخون مسعود شهيد غازی، آزادی خود را کمايی کرد.
بلی، شاه درحقيقت به قانون اساسی
کشورکه به اساس آن حامی و نگهبان استقلال و تماميت ارضی آن بود، پشت پا زد، و فورا
به محمد داود بيعت کرد!
سردارصاحب عبدالولی بحيث قوماندان
عمومی قوای مرکزوديگر جنرالان وفاشعار(خيانت کردار) شاهانه بايد به ملت جواب بدهند
!
4 ـ دردوران صدارت مرحوم داکتر
عبدالظاهر، در ولايت غور قحطی رخ داد وهزاران نفر هموطن ما بکام مرگ فرورفتند.
کسانيکه کتاب دهه قانون اساسی اثر مرحوم کشککی را خوانده اند می دانند که وی وقوع
آن حوادث هولناک را حمل بر بی کفايتی شاه ميکند و شاه را فاقد تصميم ميخواند.
ولايت غور دروقت سلاطين غوری سلاح
توليد ميکرد، منارجام و مسجد جامع هرات از شهکارهای معماری آن دوره است. نشان
بدهيد به اين عظمت آثاری را که ازدوران احمدشاه ابدالی تا ظاهرخان درافغانستان
ساخته شده باشد؟!
5 ـ پول زياد کشورمادراين دوره صرف
مسئله پشتونستان شد،و اين امرباعث آن گرديد تابين دوکشور همسايه دشمنی بميان آيد،
و کشورمارا سالها ازلحاظ بين المللی به انزوا بکشاند، و از رشد آن جلوگيری کند، که
اين معضله تا هنوز باقيست.
6 ـ در دوره سلطنت شاه سابق نه
تنها جلو ناقلين به سمت شمال گرفته نشد، بلکه به پيمانهء بيشتری وسعت يافت. ازوقت
محمدگل مومند تادوره شيرخان وبعد از آن مردم ما شاهدوقايع وحشتناک و درد آوری بوده
اند، که تفصيل مزيد آنرا دراينجا لازم نمی دانم. دريک سخن بايد گفت که زمين های
زراعتی حاصلخيز ،خانه ها و باغات مثمر اکثر مردم بومی سمت شمال را ناقلين غارت کرده
و خود شانرا بحيث برده و مزدور استعمال نمودند. اينکه چقدر مردم دروقت سلطنت
پدرشان، دوران صدارت هاشم خان سربه نيست شده به همه هويدا است. بخوانيد کتاب
افغانستان درمسير تاريخ ، جلد دوم اثر مرحوم غبار ، و افغانستان در پنج قرن اخير
اثر مرحوم فرهنگ را .
7 ـ به اثر سياست فرهنگ ستيزی،
شخصيت های بزرگ که در تاريخ کشورما نقش اساسی دارند، همه به فراموشی سپرده شدند.
يک نگاه به تاريخ کشورهمه حقايق را آشکار ميسازد. باچنين سياست ضد ملی، فلاسفه،
دانشمندان، قهرمانان ، شعرا ، نويسندگان و پهلوانان اسطوره يی ما را ديگران ازخود
کردند و انسان فکر ميکند که اين کشور بی صاحب بوده است.
بطور مثال : چراما نمی توانيم نام
يمايا جمشيد و نام زردشت و نام کاوه را بگيريم؟ اينها دربلخ بامی، در ام البلاد ،
دروطن من وتو بوجود آمده اند و افتخارات جاودان ازخود بجا گذاشته اند. يما پادشاه
بافرهء ايزدی سالهای طولانی پادشاهی کرد، و به نوآوری ها پرداخت و قوم ارين را
افتخارات تاريخی بخشيد. از زردشت گفتار نيک ، کردار نيک و پندار نيک و اوستای بزرگ
به ما به ميراث ماند، دشمنی با اينها گناه نابخشودنی محسوب ميشود.
اززمان هخامنشی تا حملات اسکندر و
حکومتهای يونان باختری، ازکوشانی ها گرفته تا يفتلی ها که دربرابر ساسانی ها به
دفاع برخاستند. ازمردمی که دربرابر اعراب به دفاع از وطن برداخته اند، از ابومسلم
خراسانی تا طاهريان، برمکيان، صفاريان، سامانيان، غزنويان ، سلجوقيان، غوريان،
مبارزات جلال الدين خوارزمشاه، دوران يک ونيم صدساله چنگيز اين خون آشام تاريخ که
سلاطين « کرت » هرات در يک و نيم قرن چراغ هويت ملی و فرهنگی افغانسنتان را درهرات
باستان، اين قلب خراسان، روشن نگه داشته اند، از وقت امير تيمور تا دولت شيبانی
ماورالهنر، صفوی های ايران و بابری های هند، ازمبارزات مردم ما درجبهه شرق و جنبش
پير روشان تا بوجود آمدن دولت های هوتکی و ابدالی درقندهار و در طول 270 سال اخير
همه شخصيت های ملی مان که درتاريخ کشور نقش داشته و افتخارات جاويدان آفريده اند
وتعداد شان به هزارن نفر ميرسد به استثنای چند چهره ء پشتون تبار مثل رحمان بابا ،
خوشحال خان ختک ، وزير محمد اکبرخان وعدهء ديگر ـ ما واقعا همه را عمدا فراموش
کرده ايم، که اين مسئوليت در طول چهل سال سلطنت بر عهدهء شاه سابق و دولت مردان آنزمان
می باشد، و می بينيم که دراين عرصه تبعيض و تعصب بيداد کرده که درينجا فقط به دو
موضوع مشخص اشاره می شود : مثلا بنام ( خوشحال ختک و رحمن بابا ) ما هم دوليسه
داريم و هم دو پروژه بزرگ شهری را نام گذاری کرده ايم، ولی بنام ابوريحان
البيرونی که بحيث ستاره درخشان علم و دانش درجهان شهرت دارد و صاحب بيش از 112
تاليف علمی و فلسفی است، وبنام فردوسی بزرگ هيچ چيزی نداريم، مقايسه بفرمائيد ـ
فقط مشت نمونه خروارعرض شدتا برتری جويان وتبعيض طلبان بخوانند و خوب بيانديشند، و
اهل بصيرت قضاوت نمايند.
من دراينجا دو سه پيشنهاد دارم:
1 ـ دانشمندان ما به تحقق و پژوهش
دست بزنند و شخصيت های تاريخی ونيک نام ما را ازلابلای آثار گرانقدر دانشمندان
معاصر ما چون استاد خليلی ، داکتر جاويد، ميرغلام محمد غبار، احمد علی کهزار،
رشتيا ، صدقی، فرهنگ ، حبيبی وغيره بيرون بکشند، وآن چهره ها را به نسل جوان معرفی
فرمايند.
2 ـ وزارت اطلاعات و فرهنگ کميسيون
عالی رتبه و مستقلی را مرکب از علماء، دانشمندان مسلکی کشور تعيين کند تا ايشان
آنعده نامورانی را که سزاوار ميدانند نام نامی شان در تاريخ کشور ما ماندگار شود،
درنام گذاری های شهر ها و جاده ها، باغ ها وکوچه ها و موسسات تعليمی و صنعتی وغيره
درآينده درنظر بگيرند.
3 ـ تا آنوقت بدون اجازهء آن
کميسيون عالی که رياست آنرا يکی ازمعاونين رياست جمهوری بعده خواهد داشت، هيچ
نامگذاری مثل گذشته صورت نگيرد، وهم ايجاب ميکند تا نامهای محلات تاريخی ما که
درطی چندين سال اخير جبرا تغيير يافته ، دوباره به نام اصلی برگردانيده شود، تا
وقتی نسلهای جوان امروزی و فردای کشور آن نام ها را درکتب تاريخ می خوانند که آن
محلات درکشور خودشان وجود دارد، بدانند و
آگاه شوند ، مثل « شيندند به سبزوار » وغيره.
8 ـ مرحوم محمد داود درحين تصدی صدارت
شان بيانيه ای در دانشگاه کابل ايرادکردند، و بودجه سالانهء افغانستان را معادل
پولی دانستند که شهرداری نيويارک درسه ماه زمستان صرف برا ی برف پاکی شهر تخصيص داده بود. حالا قضاوت شود که شاه می
تواند ازمسئوليت بری باشد؟!
9 ـ برگشت شاه سابق به ارگ خلاف
موازين حقوقی است. ارگ جای رهبران برحال مملکت است نه رهبران مخلوع و مستعفی. شاهی
که به محمد داود خود به رضائيت خود بيعت کرد، چه حق دارد که به ارگ برگردد؟ درغير
آن پسران امان الله شاه غازی نيز مستحق آن دانسته ميشوند تا درداخل ارگ به آنها
جای داده شود. آخر ارگ که ميراثی نيست!
بياد دارم چند روز استاد ربانی بعد
از آمدن کرزی نسبت اينکه خانه شخصی شان دروزير اکبرخان تحت ترميم بود، در ارگ
ماندند، اين مسئله چنان در رسانه های گروهی پيچيده بود که انسان را به شگفت اندر
می ساخت. از همه بيشتريکی از نطاقان سرويس پشتوی بی بی سی کم بود از غالمغال زياد
سکتهء قلبی کند!
10 ـدرپايان بايد گفت شاه سابق و
اولاد و هوادارانش نبايد دراميد برگشت نظام شاهی باشند، چون مردم ما از صدسال بيشتر
عليه نظام خانوداگی مبارزه کرده اند، و هزار آزادی خواه وطن دراين راه مقدس قربانی
استبداد شده اند. ديگر مردم نظام شاهی را که از آن در طول تاريخ، بخصوص در 270 سال
اخير تجربهء تلخ دارند نمی پذيرند. اين نظام درطول حاکميت خود درکشور عملا ثابت
کرده که گرايش های ناسالم خصوصيت ملی، عظمت طلبی ملی، استثنی طلبی ملی، خانواده
پرستی، قبيله پرستی، سمت پرستی را تقويت کرده وشانه های مردم فقير وبينوای وطن
زيربار سنگين مصارف دربار ها « خاندان جليل ؟! سلطنت » و « اشرافيت » هميشه خميده
بوده است.
گويند عبدالملک خان عبد الرحيم زی
در مجادله عليه همچو بی عدالتی ها مورد غضب سردار ها قرار گرفت وبيست سال عمر
عزيز خود را درزندان سپری نمود! و کسی نتوانست عليه او اسنادی ارايه دارد.
ميوندوال فقيد، ميرعلی اصغر شعاع و ديگران نيز قربانی توطئه های استبداد مسلط
برکشور ما شدند.
بياييد برای برپايی لويه جرگه ـ
جرگه بزرگ ملی کار کنيم و سعی مان براين باشد که مردم افغانستان ازطريق انتخابات
آزاد و دموکراتيک تحت نظارت م م نظام
دلخواه و زعيم طرف اعتماد خود را برگزينند ، وصاحب دموکراسی شوند، کشتی طوفانی
کشور را ازاين طريق به ساحل نجات برسانند و ارواح آزادی خواهان را شاد سازند.
اين مضمون درشماره ( ) هفته نامه اميد بچاپ رسيده است
.