پيشگفتار

 

توضيحاتی بر کتاب « از موج تا توفان »

خاطرات و ديدگاهايی از تاريخ حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، نام کتابی است که در تابستان سال 1381 خورشيدی بقلم محترم جمعه نوپرور ، نگارش يافته است. محل چاپ آن معلوم نيست.

در انتخاب عنوان موازين بلاغت و رسايی کلام مدنظر ايشان بوده است.

عنوان از « موج تا توفان » با پروسهً جنينی پيدايی ، ظهور ، رشد ، موج ، طوفان ، فروپاشی و زوال حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان سازگاری ظريفانه دارد.

عنوان « از موج تا توفان » در دل ، دماغ ، روان و خاطر خوانندهً غرقه در گردابهای بيمناک ساحلهای مهاجرت و تبعيد ، جوش و خروش نو ، اميدهای سرکش و خوش بينی را ، بر می انگيزد.

در اين کتاب ، انديشه ، ياداشتها ، برداشتها ، خاطرات تلخ و شيرين ، تجربه زندگی جوانی و مبارزه ، درد و داغهای شهادت برادران ، قهرمان مؤلف کتاب ، ترسبات و جلوه های نا خويشايند و زشت دوران مبارزات دورن حزبی ، خلاف خطوط فکری ، برنامه و گرايشهای تازهً نسل ديگری از نو خواهان کهنه ستيز ، نوجويان و نو آوران جوان ميهن بازتاب روشن يافته است.

سال پيش و در اول جنوری 2003 ميلادی ( 11 جدی 1382  ) توضيحاتی را بر اين کتاب نوشته و در دسترس استاد نوپرور قرار دادم. اينک در شرايط نو که از درون و بيرون دولت انتقالی عليه رهبران ، بنيادگذران و فعالين سياسی پراگنده و سازمان يافتهً کنونی آن تبليغات زهر آگين و فيصله های خصمانه صورت ميگيرد ، همان توضيحات را با آرايش و پيرايش ضروری باز آفرينی و درماه جنوری 2004 ، در سايت آريايی به نشر می سپارم و باور قوی دارم که چاپ دوم کتاب « از موج تا توفان » در روشنی اين پيشنهادها و توضيحات ، غنی تر و مستند تر ميگردد. بهرحال استاد جمعه نوپرور ، مؤلف کتاب « از موج تا توفان » در بارهً گوشه های زندگی ، کار و مبارزهً عادلانهً ملی ـ دموکراتيک قهرمانان ، شهيدان گمنام و کادر های ثابت قدم يا فرصت طلب  ح . د. خ. ا ، معلومات تاريخی ، سودمند و صريح ارايه داشته است اما بهنگام افشای اشتباهات و انحرافات رهبران فرکسيونها و شاخه های مختلف ح.د. خ. ا خشم و خروش سرکوفته خود را بدون ترس و بيم از تفتيش عقايد دوران حاکميت تک حزبی و تک صدايی و تمرکز قدرت با صراحت و گهگاه عريانی بالاتر از « حد مجاز » و مغايرفرهنگ تفاهم و سنن پسنديدهً توده ها مجال سرکشی داده اند و گاه عامل وراثت و قيافه ها را در انحرافات دخيل دانسته و بهنگام انتقاد « جد »را (1) با « هَزَ ل » (2) در آويخته اند. از ذکر اين مطالب ضروری که بگذريم ، در بارهً شکل ، شيوهً بيان ، املاء ، قطع ، صحافت ، حروف چينی ، صفحه آرايی ضرورتی به بحث احساس نمی کنم. زيرا نظريات و پيشنهاد های مشخص خود را قبلا به مؤلف محترم کتاب سپرده ام.

اغلاط املايی و طباعتی اين کتاب خيلی اندک است. تنها واژهً  « طوفان » در عنوان کتاب بشکل « توفان » نوشته شده است. حالانکه اين شکل خلاف نوشته های صريح نص قرآن از جمله :

و خلاف اين آيات قرآن مجيد ميباشد :

1 ) « ما ارسلنا عليهم الطوفان ...... »

سوره اعراف

2 ) «  لقد ارسلنا نوحآ الی قومه فاخذهم الطوفان ..... »

سوره عنکبوت

3 ) حافظ شيرازی که خود حافظ قرآن بود و قرآن را در « چارده روايت از بر می خواند » طوفان را بشکل نص قرآنی آن بکار برده است. (3 )

در « روش املای زبان دری پذيرفته اتحاديهً نويسندگان جمهوری دموکراتيک افغانستان نيز روی شکل نوشته قرآن مجيد تاکيد شده است. باور دارم که مؤلف محترم از « موج تا توفان » نيز در چاپ دوم کتاب خويش شکل « طوفان » را بکار خواهد برد. مگر من در اين مقاله بمقصد رعايت امانت داری شکل  از« موج تا توفان » را نوشته ام.

گذشته از اين تذکارضروری شکلی ، در بارهً پارهً از اشتباهات تاريخی کتاب « از موج تا توفان » نيز ميتوان توجه مؤلف محترم را جلب کرد.

هرچند در خاطرات و ياداشتهای محترم سلطان علی کشتمند درين زمينه معلومات لازم و ضمنی ارايه شده است مگر من به پرسشها و انتقادات ايشان پيرامون « ظهور و زوال جميعت دموکراتيک خلق » توضيحات موجز و مشخص تری را بعرض ميرسانم تا پارهً از مطالب مهم و اشتباه آميز تاريخی آن صراحت و شفافيت بيشتر بيابد.

 

بخش اول

درباره تاريخ دقيق تشکيل کميته تدارک کنگره اول جميعت دموکراتيک خلق مؤلف از « موج تا توفان » خلاف نوشته مستند مؤلف « ظهور و زوال ح. د. خ. ا » ادعا کرده اند که کميتهً سرپرست تدارک کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق در 18 ماه سنبله سال 1342 خورشيدی گويا تشکيل نيافته است. و در اين زمينه نوشته اند :

« عقيده براين است که تاريخ هذا سهوا نگارش يافته است ، زيرا در سال 1342 هنوز داود خان صدراعظم برحال بوده است ». بايد تصريح کرد که عقيده محترم نوپرور يک واقعيت تاريخی است نه حقيقت تاريخی.

حقيقت اين بوده است که در سال 1342 خورشيدی و آخرين سال حکومت سردار محمد داود جامعه ما ، در نتيجه تشديد تضاد های درونی و بازيهای سياسی آشکار و پنهان ابر قدرتها در منطقه و کشور ما در سر يگ دوراههً تاريخ قرار گرفته بود.

سردار محمد داود با تحليل مشخص از اوضاع ملی ـ بين المللی مايل بود که از مقام صدارت استعفاء و حزبی را تشکيل کند و بار ديگر با توسل به مانور های سياسی و صحنه سازی های انتخاباتی قدرت سياسی را به تصرف در آورد و تا يک دورهً انتخاباتی ديگر زمينه تاسيس يک حزب مخالف را نيز فراهم کند و سيستم دو حزبی را خودش و هواداران پنهان و آشکار خاندان سلطنتی رهبری نمايد و با ايجاد رقابت ميان دو اردوگاه سوسيالزم و سرمايه داری و « دود کردن سگرت امريکايی با گوگرد روسی » بازهم بر سرنوشت خلق افغان حاکم شود وسلطه بی چون و چرا يابد.

بهمين دليل سردارمحمد داود صدراعظم برای حفظ و کسب « باصطلاح » قانونی و ديموکراتيک قدرت و اجرای مقاصد سياسی خويش ، دربهارسال 1342  خورشيدی و آخرين سال صدارت خود ، بازيهای سياسی نوينی را ، توسط غلام حيدرعدالت وزير زراعت ، داکتر حسن شرق و ديگر هوادارن خود ، براه انداخت. اين شخصيت های اداری و عمدتا تکنوکراتها ، سه بار در بهار و تابستان همان سال زير پوشش هواخوری » و « ميله » جلسات تبادل نظر و مباحثات ازاد را در « گلباغ » ، « استالف » و کلوپ نساجی « گلبهار »  بصورت علنی داير کرده بودند و تعداد آنان بيشتر از 40 ـ 50 نفر نمی بود مگر بقول داکتر حسن شرق اين مهمانی ها ، کاملا جنبه تفريحی داشته است نه ماهيت سياسی و اين تبليغات از سوی سلطنت طلبان عليه آنان انجام ميشده است .

فقط در همين ماه ها ، محمد ظاهر شاه و طرفداران مشروطيت و قانون اساسی و طرفداران دموکراسی  و سرمايه سالاری نيز ، بحمايت  کشورهای بزرگ غربی ، بويژه امريکا و « مساعی جميله » و همکاری فعال شاه  ايران و کانادا تلاش ها و مانور ها ی متقابل را ، از کاخ سلطنتی واز بالا آغاز نهادند. در اين نوبت شاه خود مستقيما وارد ميدان سياست و رهبری جامعه گرديد. مبارزه ميان طرفداران شاه و صدراعظم ، برای حفظ حاکميت خاندان سلطنتی از دو استقامت مخالف و مختلف با افزار ها و مهره های سياسی جداگانه آغاز و روز تا روز گسترش يافت.

ابرقدرتها و اقمار منطقه يی آنان نيز برای اعمال نفوذ سياسی ، اقتصادی و « بازيهای بزرگ جهانی » خود در منطقه بصورت آشکار و پنهان فعالانه تر ، دست بکار شدند. اما فعاليت های هواداران سردار محمد داود صدراعظم با واکنشهای نا مساعد نسل جوان بويژه تحصيلکردگان و روشنفکران تحول طلب از جمله بواکنش جدی ادامه دهندگان سنن مبارزه داکتر عبدالرحمن محمودی ، همفکران ميرغلام محمد غبار ، بخشی اعضای ويش زلميان و بواکنش پيشوايان طريقه های نقشبندی و قادری ، ارادتمندان و مخلصان محافظه کار وواپسگرای آنان مواجه گرديد.

درچنين فضا و هوای سياسی و ديد و بازديد ها بين طرفداران محمودی ، غبار ، ويش زلميان و اعضای برجستهً جنبش محصلان دوران دموکراسی نيم بند شاه محمود خان صدراعظم ، موج نوين جنبش ملی ـ دموکراتيک باساس شناختهای قبلی بحرکت آغاز کرد. طرفدارن دوکتور محمودی مشی مستقل خود را داشتند. مير محمد صديق فرهنگ از « جميعت وطن » غبار جدا گرديد و با داکتر يوسف صدراعظم و شاه نزديک شد و به آرايش دموکراسی شاهانه پرداخت ، در طرح تسويد و تصويب قانون اساسی و در مبارزهً پارلمانی نقش فعال گرفت. اما غبار فقيد ، نورمحمد تره کی ، ببرک کارمل ، مير اکبر خيبر ، استاد  علی محمد زهماء ، محمدطاهر بدخشی و محمدصديق روهی اين هفت تن از مبارزان نسل های گذشته و نورُسته بعد از گفتگو ها ، مذاکرات و تبادل نظرات سازنده ، سرانجام نخستين جلسهً کميتهً تدارک کنگرهً اول « جميعت دموکراتيک خلق » درست بروز 18 سنبله 1342 خورشيدی ( روز تاسيس شورايملی ) در جمال مينه در خانهً کرايی ببرک کارمل در شهر کابل داير نمودند. باين ترتيب اين شخصيت های سياسی گذشته و نو، دارای گرايشهای تا حدودی همگون و نزديک با همديگر ، نخست با ارزيابی و شناخت وضع جامعه توازن و تناسب قوای بين المللی پرداخته و سپس به بفعاليت دموکراتيک سازمانی و سياسی اغاز کرده بوده اند.

اگر درحال حاضر روز 18 سنبله و روز شهادت قهرمان ملی احمدشاه مسعود بحيث روز تعطيل عمومی شناخته شده است مقصد اصلی اين تصميم ، احيای روز 18 سنبله وتعطيل عمومی شورايملی دوران سلطنت بوده است. ادامه دهندگان سنن مبارزات ملی ـ دموکراتيک ، کميتهً تدارک کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق نيز ميتواند و بايد که بانگ هستی خود را در همين روز بگوش مردم ميهن برساند و 18 سنبله هرسال را تجليل کنند و بمثابهً روز ملی ـ تاريخی گرامی بدارند.

بعد از تاسيس « کميتهً سرپرست » جلسات آن در جاها و روز ها و ساعات مختلف داير ميگرديد ،تحليل وضع ملی و بين المللی ، تبادل معلومات و تازه ترين گزارشهای سياسی ، مباحثه در باره اساسنامه و طرح آن که بوسيله غبار فقيد تدوين و مهيا شده بود ، گفتگو دربارهً اصول مرامی ، اهداف جاری ، عمومی و غايی جميعت ، از مطالب عمدهً مباحثات و مذاکرات و اجندای کميته سرپرست بود. لازم به ياد آوريست که در آغاز فعاليت های تشکيل کميته سرپرست ، حوزه ها و سازمانهای اوليه کميته ناميده ميشد. بعد از تاسيس حزب ( جميعت ) منشيان کميته ها ، هر هفته يکبار جلسه ميکردند و جلسهً اعضای اصلی و علی البدل کميته مرکزی يعنی پلونوم کميته مرکزی هر هفته يکبار داير ميگرديد. با تدوين و تصويب طرح اساسنامه و حدود حوزه ها ، کميته های ناحيهً شهر کابل وولايات مشخص شد.

بهرحال بهنگام تدوير واقعا اوپراتيفی کميته سرپرست کنگره اول ( کنگره موسس ) هر يکی از اعضای کميته سرپرست ، براساس شناختهای قبلی ، اعتماد متقابل و سپس محل زيست با يکی دو حوره ارتباط منظم ميداشته اند.

موجز اينکه کميته تدارک کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق خلاف حدس و گمان و عقيدهً محترم نوپرور ، بدون ترس از اشتباه ، سهو و خطا درست بتاريخ 18 سنبله 1342 بروز تاسيس شورايملی در افغانستان و تقريبا 16 ماه پيش از تدوير کنگرهً اول ( کنگره موسس ) تاسيس و بکار های مقدماتی و بی سروصدا و های و هوی سياسی خود در منزل استادمايل  هيروی در جمال مينه آغاز کرد. بنابرين مؤلف « از موج تا توفان » ميتواند و بايد ، در روشنی اوضاع درون و بيرون محافل حاکمه جنبش ، جامعه و بازيهای سياسی ابرقدرتها ، با مراجعه به تعدادی از بنياد گذاران جميعت د. خ. ا و شواهد عينی و زنده ايکه در اروپا با ايشان در حالت تبعيد زندگی ميکنند ، اين اشتباه تاريخی و ذهنيگرانهً کتاب خود را ، درچاپهای بعدی با اطمينان محکم تصحيح و به عقيدهً قبلی خود تجديد نظر ضروری بفرمايند و اين معلومات چشمديد و روايات قوی مرا نيز بضميمهً چاپ دوم « از موج تا توفان » طبع و نشر کنند تا حقايق ، کار ، زندگی و مبارزه و بيک سخن تاريخ حزب دموکراتيک خلق افغانستان بدون دليل موجه و روشن و بدون سند موثق تاريخی مغشوش و خدشه دار نگردد.

همچنين معلومات مستندی در دست است که محمد طاهر بدخشی عضو کميته سرپرست کنگره اول ( کنگره موسس ) در بارهً جزئيات مباحثات ، مذاکرات و مشاجرات درون جلسات کميته سرپرست ( جميعت دموکراتيک خلق ) خاطرات دارای اهميت و ارزش تاريخی داشته است. اين خاطرات قلمی و دستنويس ها ، باساس نوشتهً صاحبنظر مرادی در « يادنامهً محمدطاهر بدخشی » ، شهر دوشنبه 1379 خورشيدی ، صفحهً 94  ، 12 جلد بوده است. هرگاه خاطرات قلمی آن آزاد مرد ، روزی بهمت وارثان شايستهً همرزمان  و دوستان قابل اعتماد ايشان ، طبع و نشر گردد اين اشتباه تاريخی محترم نوپرور ، نيز بدون ترديد پاسخهای دقيق ، صحيح و مناسب خود را خواهد يافت.

 

بخش دوم

چرا غبار فقيد کميتهً تدارک کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق را ترک کرد؟

بانزديک شدن زمان تاسيس کنگره ، طرح و تدوين اساسنامه وحل و فصل ساختار تشکيلاتی و اهداف سياسی ، تکتيکی ، ستراتيژيک و غايی و گرايش بين المللی جميعت دموکراتيک خلق ، تفاوت نظريات پديد آمد . اختلافات سياسی و سازمانی ، به حوزه های مربوط کميتهً تدارک کنگره ، باشکال گوناگون و گهگاه غير اصولی و خرابکارانه می يافت.

درآنزمان تعداد مجموعی حوزه ها نزديک به 12 حوزه و تعداد مجموعی اعضای اين حوزه ها از هفتاد ( 70 ) عضو تجاوز نميکرد. مير غلام محمد غبار و ببرک کارمل درجلسات حوزه های مربوطه خويش ، گرايشهای تحريک آميزی می شنيدند و بدفاع از مواضع خود می پرداختند و زير پوشش اقناع و توضيح ، بطرف مقابل اتهاماتی را وارد ميکردند. در نتيجهً تشديد اختلافات و بد آموزيهای تبليغاتی هواداران اين دو عضو برجستهً کميته تدارک کنگرهً اول که کميته سرپرست نيز ناميده می شد از تمامی حوزه سروصدای های تشويش آور و واکنشهای نا همگونی بگوش ميرسيد. برای رفع اين سوء تفاهمها ، اقناع و توضيح کليه مسايل مورد اختلاف اصولی و مشخص و تامين وحدت نظر و اعتماد متقابل اعضای حوزه ها ، تدابير لازم ، از سوی کميتهً سرپرست کنگره اتخاذ گرديد.

از جمله، ضرورت ديد و بازديد های اعضای حوزه ها با ميرغلام محمد غبار و ببرک کارمل احساس شد. منزل غبار در کنار جادهً ولايت موقعيت داشت. من سرحلقهً حوزه های شهر آرا و کارته پروان بودم. با لايق ، بارق شفيعی ، هادی مکمل ، يعقوب کمک ، هادی کريم ، غوربندی ، داکتر سيد احمد و چند عضو ديگريکه بزودی جميعت و فعاليت سياسی را ترک کردند ، هر هفته يکبار جلسه ميکرديم. عضو رابطه کميتهً سرپرست ما مير اکبر خيبر بودند. با هادی کريم و تعدادی از حوزه های ديگر به ملاقات غبار فقيد رفتيم . اين نخستين ملاقات ما با اين مرد گرم و سرد ديدهً روزگار و ميهنپرست بود. سر ووضع ايشان مرتب بود و دريشی بر تن داشت. رنجهای طولانی تبعيد ، زندان و استبداد استعماری قامت برجسته او را خم نکرده بود . تند باد های  حوادث نامساعد زمان ، از شور مقاومت عادلانه ايشان چيزی نه کاسته بود.  بعد از تعارفات بصحبت آغاز کردند و گفتند ،  خلاف تبليغات دوستان ، من داوطلب رهبری جميعت شما نيستم و فرزندم حشمت خليل ، نيز مايل نيست که خلاف موازين سازمانی و اصول دموکراسی باين مقام گماشته شود. اينکه دوستان مرا به اخذ « حق السکوت » از حکومت انتقالی دوکتور محمد يوسف متهم ميکنند اين اتهام کاملا ناروا ، مغرضانه و مغاير اصول و موازين اخلاق مبارزه سياسی است. غبار فقيد با آرامش روانی ، قباله های شرعی و اسناد موثق قانونی خود را بما ارايه کردند. در روشنی اين اسناد شرعی بدون هيچگونه برافروخته گی اظهار و توضيح نمودند که حکومت استبدادی در گذشته بالای زمين پدری ما ، چند اتاقی را در کنار جادهً ولايت برای پوسته خانه اعمار کرده بود و طی چندين سال بدون کرايه از آن استفاده ميشد. اکنون براساس حکم دادگاه اين جايداد شرعا بمن مسترد گرديده است. قيمت آبادی انرا نيز از کرايهً چند سالهً گذشته آن پرداخته ام. تا اين حدود قناعت ما حاصل شد.

غبار افزود اختلاف نظرات ، ماهيت سياسی دارد. در حال حاضر نبايد از چهار چوب شاهی مشروطه و قانون اساسی گامی فراتر نهاده شود. غبار فقيد از روی استبداد استعماری و سلطنت های مطلقه پرده برداشت و گفت شما ازاين خاندان شناخت لازم نداريد. از ( 1906 ـ 1964 ) صدها مشروطه خواه جوان افغان ، ويش زلمی ، طرفداران داکتر محمودی و جميعت وطن را لقمهً توپ ، تيرباران ، زندانی و تبعيد کرده اند. بچوبه های دار آويخته سرکوب خونين کرده اند. صد ها تن از مبارزان فعال ضد استبداد استعماری را از جامعه تجريد ، تبعيد ، زندانی ، بدنام و از صف مبارزات ملی ، دموکراتيک و مشروطيت بيرون ريخته و بی نقش کرده اند.

غبارگفت با شناخت عميقی که از محافل حاکم کهنه کار افغانستان سلطنتی دارم باورم نمی آيد که ماهيت وارثان آنان تغيير کيفی کرده باشد. قدرت های حاکمه و هواداران بين المللی آنها ، بازهم نسل ديگر و امواج ديگری از انقلابيون جوان و نورستهً ما را بميدان خواهند کشيد و آنها را شناخته شکار ، ترور سياسی و تصفيه خواهند کرد و در پل باغ عمومی بدار خواهند آويخت و زندانی خواهند کرد. من مسئوليت اين چنين بيدادگريهای افراط کاران مستبد تاريخ را بعهده گرفته نمی توانم.

ازين همه توضيحات روشن  ، باين حقايق آگاهی لازم يافتيم که : غبار فقيد يک مشروطه خواه تمام عيار بوده اند. جوهر طرحها ، انديشه ها و آرمانهای غبار فقيداستقرار شاهی مشروطه ، جدايی دين از دولت ، حاکميت قانون ، مبارزه مسالمت آميزعليه استبداد و ارتجاع ( واپسگرايی ) دفاع از صلح و امنيت پايه دار ، برابری حقوق زن و مرد در برابرقانون ، تامين حقوق و آزادی های دموکراتيک جامعه بوده است.

غبار شخصيت مستقل ملی و دموکرات انقلابی بود. او دنباله روی ازمشی بين المللی مسکو ، چين ، حزب اخوان المسلمين کشورهای خاورميانه عربی را ، زيان بخش و تجريد کننده ارزيابی ميکرد. وسياست مستقل ملی نا وابسته گی وعدم انسلاک را صحيح ترين پاليسی بين المللی و منطبق بمنافع مردم افغانستان و رشد مستقل ملی می پنداشت.

گوهر اصلی اختلاف غباربا نورمحمد تره کی و ببرک کارمل به نظرم ، همين گرايش بين المللی او بوده است. غبار بعد ازاين گفتگو های رويا روی و روشن کردن موضع خود ، کميته سرپرست تدارک کنگره را داوطلبانه ، آگاهانه و شرافتمندانه ترک گفت و ازسياست فعال عملا کناره گيری کرد و به کار پرثمرتاريخی خود پرداخت. جلد اول کتاب مشهوروتاريخی « افغانستان درمسير تاريخ » را تکميل و زمينهً چاپ آنرا بوسيلهًً عبدالروف بينوا وزير اطلاعات و کلتور حکومت ميوندوال فراهم ساخت.

نشر و پخش گستردهً اين اثر تاريخی غبار فقيد نقش فعال و موثر خود را در بيداری ، خود آگاهی ملی و اجتماعی نسلی از روشنفکران ربع قرن بيستم بجا نهاد و در آينده نيز بحيث يک اثر تاريخی، مستند ، مرجع تحقيق  پژوهشگران افغانستان ، افغانستان شناسان و خاور شناسان قرار خواهد گرفت. روان اين ابر مرد تاريخ ميهن ما شاد باد.

 

بخش سوم چرا کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق با آهنگی شتابنده داير گرديد

در بارهً اين انتقاد مؤلف « از موج تا توفان » که چرا کنگرهً اول ( کنگرهً موسس ) جميعت دموکراتيک خلق بآهنگی شتابنده داير شد ؟ و چرا در کنگرهً اول مرامنامه و اساسنامه ح.د.خ. ا. تصويب نگرديد ؟ بايد توضيح کرد : اولا کنگره بنای « جميعت دموکراتيک خلق » را براساس ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی 1343 خورشيدی نهاده بود نه بنياد حزب ديموکراتيک افغانستان را.

ثانيا : در اول جنوری 1965 ( 11 جدی 1343 ) قانون احزاب تصويب و توشيح نشده بود و قبل از توشيح قانون احزاب سياسی هيچ حزبی تشکيل شده نميتوانست و اگر چنين ماجراجويی صورت ميگرفت و ح.د. خ. ا. بصورت غير قانونی تشکيل می شد بدون ترديد تار و مار و در نطفه سرکوب خونين ميگرديد.

ثالثا : شاه، درباريان و طرفداران قانون اساسی باين باور بوده اند که هرگاه قانون احزاب سياسی تصويب و توشيح شود بنيادگرايان وابسته به کشور های عربی ، پاکستان و آخند های خشک انديش ايران ، با استفاده از سطح نازل سواد سياسی توده های مردم ، طی مدت نه چندان طولانی به نيروهای سياسی خطرناک وواپسگرا مبدل و عامل عمده کندی رشد جامعه مبدل ميشوند. براساس همين طرز تلقی و منطق محافظه کارانه ، مصلحت انديشی و احتياط مضر قانون  احزاب سياسی تا پايان دههً دموکراسی و سقوط سلطنت توسط سردار محمد داود و اعلام نظام جمهوری ( 1352 خورشيدی ) توشيح نشد و دموکراسی يکجا با شاه محافظه کار افغانستان ده سال تمام در قصر گلخانه زندانی بود. خلاصه کميتهً سرپرست در چنين احوال و اوضاع سياسی قريب سه ماه بعد از توشيح قانون اساسی ، نخست « جميعت دموکراتيک خلق » را تاسيس کرد و سپس در روشنی وضع با شناخت ضرورت تاريخی مطابق قدو قامت آن اساسنامه و مرامنامه ای را بريد و دوخت و با چنين اقدام جسورانه سريعتر از «حزب وحدت ملی »  استاد خليلی ، « حزب افغان ملت » پاپا غلام محمد فرهاد رشد کرد و بيک حزب سرتاسری  ملی ـ دموکراتيک مبدل شد و قابليت حياتی يافت. اگرکه در آن وضع مشخص ناف هر دو حزب متذکره و رهبران آن پيوند اشکار و پنهان با دربار و سلطنت داشت. بگونهً مثال گرچه  « حزب وحدت ملی »  « بظاهر » از سوی استاد خليلی مشاور فرهنگی شاه رهبری ميگرديد ، اما گردانندگان اصلی اين حزب و پيچ مهره های وفادار بخاندان سلطنتی و حتی نمايندگان ضبط احوالات بوده اند. همچنين اگر که رهبر سمبوليک افغان ملت پاپا غلام محمد فرهاد بود، مگر در ابتدا  تاسيس ، عتيق رفيق باجهً شاه ، عبد الله خان وردک و صالح مجددی ، در رهبری هفت عضوی « افغان ملت » نقش فعالتری داشته اند. و در همان آغاز پيچ و مهره های آشکار و پنهان دربار و دولت در آن راه يافت و به همين دليل بيک حزب سرتاسری ملی تبديل شده نتوانست. حبههً کنونی « افغان ملت » ، « وحدت ملی » سلطنت طلبان  از همان سرچشمه ها ، آب حيات دوباره می نوشد.

بهر حال کنگرهً « جميعت دموکراتيک خلق » خلاف حکمت و مثل توده ها نخست « بريد » و باز « گز » کرد. از اين  « بُرش » و قاطعيت ضروری بطور قطع زيانی نديد. هر مثل و منطق توده ها ، در هر زمان پاسخگوی منافع توده ها نمی باشد مثلا در گذشته شاعران ما اين پند و پيام دلسوزانه را به توده های تحت ستمهای ملی و اجتماعی ميداده اند که : « زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز »

مگر من در 11 ثور 1370 خورشيدی قريب يکسال پيش از استعفای نجيب الله و زوال حاکميت حزب وطن ، در قصيدهً « نالهً نيلاب » در زندان پلچرخی باوصف آنکه هنوز هم حکم اعدام من به حبس دوام تبديل نگرديده بود به داکتر نجيب الله وارباب آشکار و پنهان « مصالحه ملی » او سروده بودم

« وطن نمرد و نميرد زمرگ و قربانی            هر آنکه خار بکارد درو کند نشتر

کسی که کشت بده و ديار ما آنگِشت          نچيد برگ گل و لاله ای ، مگر آذر

عدو نشاندهدت راه سوزش و سازس              زمانه ساز مباش و زمانه ساز دگر

اول می (11 ثور ) نالهً نيلاب بلاک اول توقيف پلچرخی ، 1370

ويا مشت و دروش « درفش » برابر نمی شود وغيره و غيره

اين ضرب المثلها بازمانده ها و ميراث های آدمی ، منطق و حکمت توده ها از زمانه های عتيق تا کنون است. بخشی از اين مثال ها روح کار مبارزه و مقاومت عادلانه مردم را در وضع کنونی ضعيف ، خاموش و از جنبش باز ميدارد و مردم را با روحيهً تسليم طلبی ، سازشکاری و زمانه سازی تربيت ميکند.

خلاصه همانگونه که پوهنمل نوپرور در عنوان کتاب « از موج تا توفان » نيز توصيف و تصويب ادبی و شاعرانه و رزمی کرده اند. کميتهً سرپرست کنگرهً اول کار و مبارزهً خود را ، از قطره آغاز کرد. قطره قطره ، قطره ها ، دريا شد ، موج شد ، طوفان شد ، غرش طوفان شد. دولت زمينداری اربابی را از ريشه برانداخت ، و جمهوری دموکراتيک افغا نستان را بنياد نهاد. جنبش جامعه ، اداره و سياست را رهبری کرد و همزمان با يک تند پيچ تاريخی و تحولات گسترده درتناسب و مناسبات بين المللی در زير فشار همآهنگ سازمانهای تبهکار عرب و عجم از جمله ارتجاع پاکستان و ايران « ذوب شد »، « تبخير شد ، ابر و باد و رعدوبرق وموج سرگردان شد.»

در روشنی اين تحولات تاريخی با باور قوی و خوشبينی ميتوان گفت  که وطن زنده است ، خلق وطن زنده است. پاسداران وطن و نمايندگان عاقل مردم زنده است. اين موج های پيشرونده با توفان نيرومند و جهانگرد آزادی ، دموکراسی و مردمسالاری جهان با غرشی پرشور تر و نيرومند تر از پيش ، عليه دشمنان آشکار و پنهان ميهن ، پاسداران نظامات قرون وسطايی و بنيادگرايی و قبيله سالاری ، تروريزم بين المللی سر بلند خواهد کرد. و هستی با عظمت و نو را ، برويرانه های جنگهای تجاوزکارانه بنا خواهد نهاد و سرانجام زنجير های پوسيده ظلم ملی ، اجتماعی ، جهل موقت ، اسارت معنوی ، ارتجاع ، استبداد ، استثمار و استکبار جهانی را ، يکجا با بشريت صلحدوست و طرفداران آزادی و دموکراسی و مردمسالاری در هم خواهد شکست  و بر مقدرات و سرنوشت تاريخی خويش حاکم خواهند شد . آرمانهای « مردود امروز » را ممکن خواهند ساخت و مشروعيت و قانونيت دموکراتيک خواهد بخشيد.

بخش چهارم

توضيحاتی در بارهً کنگرهً اول ح. د. خ. ا

دربرابر اين پرسش محترم نوپرور : « در صورتيکه اعضای کنگره « مرامنامه و اساسنامهً حزب را تصويب نکرده بود طی 12 ساعت جلسه خود ، مصروف چه کار ها بوده است ؟ » بازهم بايد گفت و تکرار کرد که : کميتهً سرپرست کنگره ، طبق قانون اساسی ، حق تشکيل حزب سياسی را ، قبل از توشيح قانون احزاب سياسی در آن هنگام نداشته است. اما طی 12 ساعت وظايف تاريخی و بسيار با اهميت وسازندهً زيرين را بانجام رسانيده بود.

ـ نطق افتتاحيه ... توسط محمدطاهر بدخشی

ـ انتخاب آدم خان جاجی مرد وطندوست و متدين ، افسر بازنشسته اردو و کهنسال ترين نمايندهً کنگره بحيث رئيس مؤقت کنگرهً اول

ـ سخنرانی آدم خان جاجی

ـ آدم خان جاجی عنصر ملی ، با تقوی و مسلمان صيقل شده بود در جريان تدوير کارکنگره ووقفه ها ، نماز های خود را بصورت منظم ادا ميکرد. اين مرد پشتون تبار و پير به پيشنهاد محمدطاهر بدخشی بحيث رئيس مؤقت و به آراء علنی و باتفاق آرای نمايندگان کنگره انتخاب شد. رئيس مؤقت سخنان خود را به زبان دری و بصورت شفاهی ايراد و از اعتماد نمايندگان اظهار امتنان کرد. سخنرانی اين مرد با تجربه محتوی غنامند و سمتدهنده داشت. رئيس مؤقت بعد از اظهار سپاس و تحليل کوتاه و موجزی از دوران استبداد استعماری و افشای صريح « سياست تفرقه بينداز و حکومت کن » استعمار بريتانيا و اميران و شاهان دست نشاندهً آن در افغانستان با منطق قوی ، اعتماد به نفس و دور انديشی ، اين رهنمود های پر مغز و معنا و شعارهای الهام بخش را اظهار داشتند :

ـ  ما نيرو های ملی و ضد استبداد استعماری و « انقلابيون » هستيم

ـ  ما آزاديخواهان وطنپرستان و « مليون » هستيم

ـ  ما طرفدار حکومت قانون و « سياسيون » هستيم

ما چون در يک کشور بسيار ظلم ديده ، مبارزه سازمان يافته را آغاز ميکنيم احتياطون سياسی هستيم.

سخنان آرام و بدون های و هوی و دلنشين آن پيرمرد خردمند هنوز در ذهن و حافظه و گوشم طنين آهنگين دارد و هر چند چنين شخصيت متوازن ، ملی ، ميهنی ، خردمند ، بدون هيچ دليل موجهی ، از حزب کناره گرفت ولی گفتار و کردار موزون آن سپيد موی و افغان شناس با تجربه تاثير ژرفی در شعور سياسی و راه و رسم زندگی اجتماعی تعدادی از نمايندگان کنگره بجا نهاد. يادش بخير باد.

ـ  انتخاب سيد عبد الحکيم شرعی جوزجانی ، تحصيلکردهً فاکولته شرعيات ازبک تبار ، پژوهشگر زبان و ادبيات ازبکی ، نماينده آگاه ملت های مظلوم بحيث نائب رئيس کنگره به پيشنهاد م . ط. بدخشی

ـ بيانيه اساسی توسط نور محمد تره کی

ـ در اين بيانيه تحليل موجزی از وضع تاريخی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ ملی و بين المللی صورت گرفت. به اصول مبارزه طبقاتی بويژه به تضاد اساسی بين دهقانان و ملاکان فئودال اشارهً صريح وبی پرده شد.

جنبش های خلق سليمانخيل ، جدران ، صافی و جنبش دهقانی شمالی برهبری امير حبيب الله کلکانی بمثابه جنبشهای دموکراتيک ضد فئودالی و دارای محتوای ضد استبدادی توصيف گرديد. در اين بيانيه ميراثخوران استعمار بريتانيا ، بحيث دشمنان اصلی خلق افغان معرفی شد. و متن اين سند تاريخی هيچگاهی در ارگانهای نشراتی حزب و رساله گروهی جمهوری دموکراتيک خلق افغانستان انتشار نيافت.

تاجائيکه من از رفقا نورمحمد تره کی ، ببرک کارمل و محمدطاهر بدخشی شنيده بودم يکی دو ساعت پيش از گشايش کنگره جلسهً گفتگوی گرم و انتقادی روی متن سخنرانی نورمحمد تره کی و بيانيه اساسی کنگره اول ( کنگره موسس ) صورت گرفته بود. از جمله ببرک کارمل به اين پندار بوده است که در آن هنگام نبايد جنبش دهقانی کوهدامن ، سليمانخيل ، جدران و قوم صافی و اصطلاح سرخ طبقه و مبارزهً طبقاتی و ديگر اصطلاحات سياسی عريان تذکار يابد. ببرک کارمل در آن لحطً تاريخی استعمال اينگونه اصطلاحات وواژه های سياسی را پيش از وقت ، غير ضروری ، چپ روی ( ماجراجويی ) ارزيابی کرده بود.

اما نورمحمد تره کی و بدخشی هردو به اين پندار بوده اند که : اهداف ستراتيژيک و غايی « جميعت دموکراتيک خلق » نبايد از بنيادگذاران جميعت پنهان گردد وماست مالی شود .  بهمين دليل در آن روز تاريخی خاموش و افسرده به نظر ميرسيد. و خلاف نوشتهً رفيق سلطان علی کشتمند تا جائيکه من بخاطر دارم ببرک کارمل هيچگونه بيانيه سياسی يا اقناعی ، توضيحی انتقادی ايراد نکرد. اگر چنين سند سياسی تاريخی در دسترس ايشان می بود ، حتما در جريده پرچم يا در دوران حاکميت ح.د.خ. ا به کرات انتشار می يافت.

خلاصه در همانروز تاسيس کنگره ، دو ديدگاه و دو مشی متفاوت تکتيکی جوانه زد و سپس به تدريج رشد کرد ، ژرفنا و پهنا يافت و بتاريخ 14 ثور 1346 منجر به انشعاب جميعت دموکراتيک خلق برهبری نور محمد تره کی پشتون تبار روستايی و ببرک کارمل دری زبان شهری گرديد. اما واقعيت اين بوده است که هر دو دارای گرايش واحدی بين المللی بوده اند. اولين بيشتر به قهر انقلابی و ديگری به گذار مسالمت آميز انقلاب دموکراتيک ملی گرايش داشته اند. اين گرايش ها در جريان تدوين و تصويب مرامنامه و اساسنامه و بالاکشيدن کادر ها برجسته می شد ، جناح خلق به خصلت انقلابی و طبقه و جناح پرچم به آگاهی سياسی بيشتر تاکيد ميکرده اند.

ـ  تا هنگام نشر جريده پرچم و روشن شدن مواضع تکتيکهای طرفداران نورمحمد تره کی و ببرک کارمل و اين دو جناح و شاخه اساسی جميعت دموکراتيک ، به نامهای خلق و پرچم و اصول مرامی  اساسنامه و نام واحد بصورت موازی مبارزه ميکردند.

ـ  تا 12 سرطان 1356 خورشيدی « سازا » و « گروه کار » نيز از اين شاخه های اصلی ، با ديدگاه های غير وابستگی در رشد مستقل ملی جدا شدند.

ـ  با تحول تند سردار محمد داود بسوی کشورهای عربی خاور ميانه و کشور ايران شهنشاهی و پاکستان و افزايش فشار و تعقيبات پوليسی دستگاه عليه فعالان سياسی و رهبران خلق و پرچم اين فرکسيونها نيز بتدريج مذاکراتی را برای تامين وحدت سياسی ، سازمانی و رهبری آغاز نهادند و بعد از ده سال مبارزه موفقانه به تسويد و تنظيم « سند وحدت » و تدوير کنفرانسی شدند. اين کنفرانس در منزل زمان کريمزاده بتاريخ 12 سرطان 1356 در جمال مينه سازمان داده شده بود : 90 تن از رهبران و فعالان هر دو جناح در محل تدوير کنفرانس بصورت گروپهای کوچک ، طبق پروگرام وارد می شدند ، سند را مطالعه و نظريات و ديدگاه های خود را برهبران هردو فرکسيون بيان ميکردند و بعد از مذاکره توضيح و اقناع از سوی رهبران هر دو جناح در پای سند امضاء می شد و از دروازهً ديگر بجادهً ديگری بيرون می شدند.

سند کنفرانس با چنان واژه های عريان سياسی و آيديالوژيک سرخ نوشته شده بود که احدی يارای مخالفت به آن نمی توانست زيرا با اندکترين مخالفت ، به اپورتونيزم ووابستگی به احزاب انقلاب ملی سردار محمد داود متهم می شد. سند کنفرانس وحدت زمينه های وحدت فکری ، مرامی ، سياسی ، سازمانی و رهبری حزب را مساعد و برشد و تکامل نهضت ملی ، دموکراتيک کشور نقش فعال ايفا کرد.

در سند وحدت ووفاداری هر دو جناح حزب به انديشه های دموکراسی ، استقلال ملی ، ترقی اجتماعی ، صلح و اهداف مشترک تکتيکی ، ستراتيژيک و غايی بازتاب روشن يافت ، اشکال وشيوه های مسالمت آميز قانونی ، علنی و در شرايط اختناق شيوه های غير علنی مشخص و پيش بينی شد. در اين سند پيروزی انقلاب ملی ـ دموکراتيک برهبری پيشاهنگ طبقه کارگر و استقرار جمهوری دموکراتيک  افغانستان بمثابهً اهداف ستراتيژيک تعيين گرديد.

اصل جهانی حزب واحد کارگری  در کشور واحد مورد توجه و توافق امضاء کنندگان سند وحدت قرار گرفت.

افتخارات مشترک هردو جناح حزب در درجهً اول تاسيس « جميعت دموکراتيک خلق » در وجود کنگرهً اول ( 11 جدی 1343 ) و مبارزات دموکراتيک هر دو شاخهً نيرومند حزب د. خ. ا برجسته گرديد. در سند « کنفرانس وحدت » تشکيل جبهه متحد ملی ـ دموکراتيک ، تامين حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم ، تساوی حقوق گروه های قومی و ملی وطن واحد ما افغانستان ، امحای انواع و اشکال گونه گون استثمار ، تبعيض ملی ، ستم ملی و اجتماعی  بمثابه وظايف عملی و جاری اعضای حزب شناخته شد. در سند « کنفرانس وحدت » بيماريهای کودکی ،خرده گيری ، خرده کاری ، محفل بازی ، فرکسيون بازی ، گرايشهای محل پرستی ، شئونيستی ، سيطره جويی ملی ، سکتريزم، خصلتهای روشنفکرانه  و اشتباهات و انحرافات بمثابه ميراثهای نظامات قرون وسطايی ، قبيله يی و قومی و نتيجهً مستقيم ضعف تيوری و پرتيک و فقدان تجربهً مبارزان انقلابی در مراحل ابتدايی تکامل زندگی و مربوط به گذشته زندگی و مبارزه حزبی ارزيابی گرديد.

رعايت اصل مرکزيت دموکراتيک ، انتقاد و انتقاد از خود ، اعتراف باشتباهات ، تصحيح بموقع اشتباهات ، تحکيم وحدت مرامی سياسی ، سازمانی و رهبری بمثابهً کليدحل دشواريها و مسايل زندگی حزبی توصيف گرديد.

درسند کنفرانس وحدت ، ضرورت مبارزه عليه انحرافات اپورتونستی ( فرصت طلبی ) ، تجديد نظر طلبی ، دگماتيزم ، سکتريزم چپ ( ماجراجويی ) ، سوبژيکتويزم ( ذهنيگری ) ، فرکسيونيزم ( انشعاب طلبی ) ، شئو نيزم عظمت طلبی ملی بازتاب روشن يافته بود.

موضع ح.د.خ.ا واحد در برابر همه نيرو های سياسی بويژه در مقابل حزب حاکم انقلاب ملی حکومت جمهوری سردار محمد داود و در مقابل قانون اساسی و سيستم بيروکراتيک نظامی تک حزبی مشخص گرديد و در زمينهً تحريکات توطئه ها ، حملات دشمنان و اتخاذ اشکال و شيوه های مصئون مبارزه پيش بينی های روشن و دقيق و دور انديشانه صورت گرفت. برای ايجاد عاليترين مقامات رهبری حزب تدوير کنفرانسهای ولايتی  ، تدارک کنگره دوم وايجاد فضای باز ، سالم و دموکراتيک و تحکيم وحدت و انضباط آگاهانهً حزبی رهنمود های مشخص طرح و تصويب گرديد. سند کنفرانس وحدت بزبانهای پشتو و دری با حقوق مساوی نگارش يافت ، در باره رعايت موازين مبارزهً مخفی دساتير صريح  و مشخص داده شد. در پای سند کنفرانس وحدت ( 90 ) تن از اعضای رهبری و فعالان هر دو جناح حزب بعد از مطالعه و جر و بحث آزاد و توضيحی امضاء کرده بودند. اين سند باحتمال قريب به يقين توسط سلطان علی کشتمند يا محترمه کريمه کشتمند در نه صفحه تايپ شده بود. مگر بنابر محتوای ماجراجويانهً آن بعد از قيام مسلحانه هفتم ثور و بعد از انحلال سرکوبگرانهً حزب و تاسيس حزب وطن در ارگانهای حزبی مجال نشر نيافت و در دسترس صفوف قرار نگرفت.

خلاصه :

ـ   سازماندهی مراسم باشکوه تشييع جنازهً شهيد مير اکبر خيبر.

ـ   دفع حملهً جنون آميز سردار محمد داود عليه رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان و موجوديت ( ح.د.خ.ا )

ـ   و پيروزی قيام مسلحانهً هفتم ثور توسط سازمان نظامی ح.د.خ.ا و عمدتا توسط شاخهً نظامی خلق

ـ   استقرار جمهوری دموکراتيک افغانستان ، الغای مناسبات فرتوت فئودالی و ملی شدن تمام دارايی های منقول و غير منقول خاندان نادر ـ داود و فرامين دموکراتيک ديگر دست آورد های برجستهً وحدت سياسی ، سازمانی و رهبری فرکسيونهای خلق و پرچم بوده است.

اما بعد از قيام هفتم ثور 1357 و تصرف قدرت سياسی و استقرار حاکميت خلق نقش حفيظ الله امين فرمانده قيام برجسته شد.

همه تعهدات و توافقات « سند کنفرانس  وحدت »  با دريغ و افسوس ، با خشونت تعصب آميزی نقض گرديد و قربانی حاکميت تک حزبی ، تک صدايی ، فرماندهی شخصی و گروهی ، فرکسيونی ، قومی  ، مرکزيت عاری از دموکراسی ، دنباله روی ، ووابستگی نظامی ، اقتصادی ، سياسی ، صدور انقلاب ، ضد انقلاب و کشمکش های خونين شد و آرزوهای هزاران حزبی انقلابی ووحدت طلب با هزاران افسوس برباد رفت و با تشکيل توطئه گرانهً کنگرهً دوم و تشکيل حزب وطن و زوال حاکميت آن  عملا بدهها شاخه ، حلقه ، سازمان ، حزب ، نهضت ، جنبش دموکراتيک ، ملی ، اسلامی و سلطنت طلب  پراگنده شد و اينک بعد از يک دهه پراگندگی و مهاجرتهای اجباری و افسردگی روانی ، بفکر و انديشهً التيام ووصل کردن اين حلقه های شکسته ، ريخته و گسستهً خود شده اند. بباورم اين نسل مبارزان و فعالان سياسی پراگندهً کشور ما از قماش ديگری برش شده اند. در شرايط قبيله يی ، قومی جامعهً نيمه فئودالی و سلطهً تمرکز های خونين چشم بجهان گشوده و رشد کرده اند. در جوانی يا ميانه سالی عمدتا در کشور های سوسيالستی تحصيل کرده اند و شاهد زندهً زوال اين اردوگاه و نظام « بظاهر»  شکست ناپذير بوده اند و در حال حاضر بعد از آشنايی کشور های سرمايه سالاری اروپا و کسب تجارب غنی از حيات پر از فراز و نشيب  خود با انديشه ها  ، ديدگاه های نو و اميدهای نو بپاخاسته اند ، با خود فکر نوين آ ئين نامه ها ، و برنامه های جداگانه سازمانها و رهبران جوان و پخته جوش در داخل و خارج بسوی توده ها ميروند و مبارزات ملی ـ دموکراتيک خود را بعد از 39 سال ، در زمان ديگر و مکانهای ديگر بمثابه شاخساران ان درخت گشن بيخ و سبز زندگی آغاز ميکنند.

اشتباه بزرگ تمامی رهبران دوران جنگ سرد ، اين بوده است که مرکزيت را مطلق کرده بوده اند. هر گونه انديشه های مخالف وانتقاد های سالم و سازنده صفوف ، کادر ها و حتی اعضای ديگر انديش رهبری توجهه و تاويل نادرست ميشد. سخن از وحدت و همبستگی گفته ميشد ، اما گفتار ها با کردارها بويژه در ارتقا و بالاکشيدن کادر ها تفاوت فراوان داشت.

بجای فداکاری ، تخصص ، تجربه ، درجهً تحصيل ، پابندی به اصول مرامی ، سازمانی ، تقوی ، بيشتر بوفا داری سياسی به اين يا آن رهبر معيار و محک ارزيابی قرار ميگرفت و با بکار گيری اين ارزشها و ارزشنماها طبعا اصول و موازين تشکيلاتی نقض ميگرديد ، رابطه های خانواده گی ، قبيله يی ، قومی ، محلی ، زبانی ، فرکسيونی جای ضابطه را ميگرفت ، شور و شوق مبارزه فروکش ميکرد و پروسهً وحدت سياسی ، سازمانی و رهبری کند و بطی ميشد. موريانهً بی اعتمادی بوحدت تشکيلاتی و قابليت رزمی حزب لطمه ميزد. خلاصه انشعابات پياپی نتيجهً مستقيم تمرکز طراز نظامی ، نبود ( فقدان ) دموکراسی در درون حزب و نقض خشن موازين اساسنامه ، رهبری فردی ، کيش شخصيت بوده است. بگونه مثال ، انقطاب ناگهانی و شتابنده دستگاه حزبی دولتی و رهبری قوای مسلح ، پراگنده گی و فروريزی پايه های حزب « ناشکن » نجيب الله ، از همين بازيهای اوپراتيفی ، فرماندهی شخصی ، گروهی و قبيله يی و سياست سيطره جويانه ملی ايشان سرچشمه گرفته بوده است. هيچ حزبی روشن ضمير ديروز ، اين افراط کاری مستبدانه ملی را فراموش نميتواند که از ولايات هرات باستان تا بدخشان ، پروان و کاپيسا در آغاز فقط من عضو دفتر سياسی و سپس فريد مزدک بوده است يعنی از 15 ولايت تنها يک عضو و تنها از ولسوالی زرمت سه عضو و از خوست دو عضو در دفتر سياسی راه يافته بوده است. فقط در نتيجهً اين اعتراض قانونی و اصولی من بود که نجيب الله من را بمرگ محکوم ساخت ، پيگير و غوربندی را بعضويت مشاور و علی البدل ارتقا داد. بعلت همين کج روشيها ، خود محوری و نقض موازين دموکراسی بوده است که امروز فعالان سياسی ، کار آگاهان رشته های مختلف علمی و فنی و اين ثروتهای سرشار ميهن ما کفاره گناهان ما را جبران و تلافی ميکنند.

مگر شرايط ملی و بين المللی کنونی ، آگاهی ، تجربه و آبديده گی رهبران نهضتها ، احزاب ، سازمانها و حلقه های سياسی نوظهور و تحولات دموکراتيک ضد بنيادگرايی و ضد واپسگرايی در کشور و منطقه همه و همه عوامل درونی ، بيرونی ، عينی و ذهنی مساعدی است که پروسهً تکامل جامعه در زمينهً اشتراک همه نيروهای ملی ـ دموکراتيک و تحول طلب را در استقرار جمهوری افغانستان ، مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، غير منسلک و نوين در باز سازی کشور فراهم ميکند.

برای نيل به اين ارمانهای سرکوفتهً ملی ـ اجتماعی اينک بعد از چهل سال بار ديگر ضرورت تشکيل کميتهً تدارک کنگرهً اول يک حزب ملی ـ دموکراتيک و سرتاسری برای دوران بازسازی افغانستان نوين احساس ميشود.

1 ـ کميته تدارک کنگره ميتواند و بايد از شاخه های سازمان يافته و سازمانها و حلقه های پراگندهً کنونی ح.د.خ.ا تشکيل شود.

2 ـ هر حزب ،  سازمان ، نهضت ، جنبش ، حلقه و گروه نو ظهور سياسی در داخل و خارج ، ميتواند دراين کميته تدارک ، داوطلبانه اشتراک فعال ورزد.

3 ـ همه سازمانهای اشتراک کننده ، اين کميته بدون ملاحظه تعداد اعضای آنان دارای يک نماينده و حقوق مساوی می باشند.

4 ـ مرکز کميتهً تدارک کنگره در داخل يا خارج تعيين ميشود.

5 ـ  اين کميته درنخستين نشست تاريخی خود رئيس ، معاونان ، دارالانشاء و روسای شعب مربوط خود را با آرای مخفی و دموکراتيک انتخاب ميکنند.

6 ـ تصاميم تشکيلاتی عموما بصورت مخفی ، مستقيم ، عمومی و مساوی و دموکراتيک اتخاذ ميشود و همه سازمانهای عضو صرف نظر از تعداد اعضای خود فقط دارای يک رای ميباشند و از تصاميم اکثريت حمايت ميکنند.

7 ـ همه اعضای کميتهً تدارک کنگره در تامين مصارف مالی و اداری کميتهً تدارک سهم مساويانه ميگيرند.

8 ـ کميته تدارک کنگره برمبنای اساسنامه خطوط فکری ، برنامه ها و اصول مرامی کنونی تمامی اعضای اشتراک کننده طرح برنامه جامع و کامل و طرح آئين نامه واحدی را  تدوين و تصويب ميکنند.

9 ـ اين طرح ها جهت نظر پرسی سازمانهای عضو فرستاده ميشود.

10 ـ در روشنی نظريات پيشنهادی و طرحهای سازمانهای عضوطرح های اساسنامه و اصول مرامی واحد تکميل ميگردد.

11 ـ کنگرهً اول باساس معيار های قبلا تعيين شده دعوت ميشود.

12 ـ  و طبق سنن و احزاب و سازمانهای سياسی دموکراتيک مقامات رهبری کننده و لايحه وظايف داخلی خود را طرح ، تصويب و بکار آغاز مينمايند.

13 ـ در کنگره اصول مرامی و آئين نامه تصويب ميشود.

اعضای مقامات رهبری کننده انتخاب ميگردد.

نام ، نشان و اسناد کنگره تصويب ميشود.

14 ـ و سرانجام طبق احکام قانون احزاب سياسی ، بحيث يک حزب قانونی راجستر ميگردد.

بازهم توضيحاتی دربارهً اجندای کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق

ـ کار کنگره بعد از يک وقفه کوتاه و عکس برداری از اشتراک کنندگان آن توسط محمد اکرم کارگر آغاز شد در تصوير  کنگره اول عکس غلام محی الدين رزموال ، وکيل عبدالله جاجی و داکتز ظاهر  به نظر نمی خورد  و محمد اکرم کارگر وظيفه تصوير برداری اين کنگره تاريخی را داشته است. بعد از وقفه بار ديگر معرفی زنديگنامه اشتراک کنندگان کنگره اول باين صورت ادامه يافت :

ـ معرفی زندگينامه ، کار و مبارزه نور محمد تره کی در ويش زلميان و در دوران صدارت محمد داود توسط محمد طاهر بدخشی.

ـ معرفی زندگينامه ببرک کارمل و اشتراک او در تظاهرات شهريان کابل بخاطر دفاع از آزادی انتخابات پارلمانی دوره هشتم شورای ملی و گرفتاری او از سوی حکومت شاه محمود صدراعظم ، توسط محمد طاهر بدخشی

ـ معرفی کار ، زندگی و مبارزه محمدطاهر بدخشی توسط خودش و سپردن يک بسته از اسناد فعاليتهای سازمانی و سياسی قبلی خويش به نورمحمد تره کی

محمد طاهر بدخشی يک بسته از اسناد فعاليتهای سياسی و سازمانی قبلی خود را ، برسم وفا داری صادقانه به آرمانهای « جميعت دموکراتيک خلق » روی ميز نورمحمد تره کی گذاشت و قبل از آغاز انتخابات و شمارش آراء به او سپرد و با اين حرکت و ژست ويژه عملا نقش تره کی را برجسته ساخت. مگر متن آن اسناد از نظر حزب تا کنون پنهان مانده است.

ـ معرفی زندگينامه های 24 عضو اشتراک کنندهً مستقيم کنگره اول توسط خود نمايندگان. هر يکی از از اشتراک کنندگان زندگينامه ، کار ، مبارزه ، نظريات سياسی ، فلسفی ، خصلت ، آگاهی و پيوند طبقاتی خود را با صراحت ووضوح کامل معرفی ميکردند.

ـ داکتر شاه ولی يگانه و نخستين عضوی بود که وفاداری خود را به مارکسيزم ـ ليننيزم آشکارا فاش کرد. هر عضو تعهدات خود را بصورت آزادانه و داوطلبانه و شفاهی به انقلاب ملی و دموکراتيک و تحول کيفی جامعه بيان مينمودند. در اين جلسه شخصيکه از آغاز تا انجام خاموش نشسته بود ببرک کارمل بود.

سخنان هر نماينده 10 ـ 20 دقيقه را دربر ميگرفت و سطح آگاهی سياسی و اجتماعی نسل ديگری از مبارزان ملی ـ انقلابی جامعه را منعکس ميکرد.

انتخاب اعضای کميتهً مرکزی به آرای مخفی مستقيم مساوی و دموکراتيک و بصورت کتبی آغاز و انجام يافت. شمارش آرای اعضای کنگره توسط يک کميسيون منتخب صورت گرفت. اين کميسيون به آرای علنی تعيين گرديد و چهار عضو داشت و در آن ترکيب ملی افغانستان مساويانه مدنظر گرفته شده بود يعنی چهار عضو کميسيون هر يکی به مليتهای پشتون ، تاجک ، هزاره و اوزبک تعلق داشته اند.

اعضائيکه نصف جمع يک آرا را بدست آورده بودند يعنی اکثريت آراء بدست آورده بودند از ( 14 ـ 27 ) بحيث عضو اصلی کميته مرکزی و چهار عضو ديگريکه از ديگر اعضای کنگره ، آرای بيشتر داشته اند ، بحيث اعضای علی البدل کميته مرکزی پذيرفته شدند.

در وقفه دو قطعه فوتوی يادگاری توسط محمد اکرم کارگر ، نمايندهً کنگره از بنيادگذاران کنگره موسس برداشته شد. اين ابتکار تاريخی نيز توسط محمد طاهر بدخشی هوشيارانه پيش بينی وسازماندهی شده بود.

اکنون محترم پوهنمل نوپرور خود داوری بفرمايند که برای شناخت متقابله اشتراک کنندگان کنگره اول ، اين پروسه و تشريفات طولانی ضرورتی داشته است ياخير ؟

به نظرم در شرايطيکه اکثريت سازماندهندگان اين کنگره مارگزيدگان بودند و از ريسمان دراز ميترسيده اند و خاطرات تلخ مشروطه خواهان ، جوانان افغان ، ويش زلميان ، خلق وطن نيز فراموش ايشان نشده بوده است ،  اين احتياط های سياسی همانگونه که آدم خان جاجی رئيس موقت کنگره به آن اشاره کرده بودند ، بايد بمثابه يک ضرورت سياسی تلقی و رعايت ميشد.

 درآن لحظات تدابير امنيتی ديگری نيزدر در و بام منزل نورمحمد تره کی اتخاذ گرديده بود. يک بخاری پرهيزم و افروخته مهيا شده بود تا در صورت حمله پوليس اسناد مهم بسرعت ممکن و آهنگ شتابنده در کام شعله های آتش فرو می افتاد و می سوخت. و آثاری از آنها بجا نمی ماند . بخصوص يک پارچهً سرخی که بروی ميز نورمحمد تره کی هموار شده بود و رنگ بيرق جميعت را بيان ميکرد.

ازين همه تدابير تنظيم شده ، اين نتيجه منطقی و حقيقت روشن بدست می آيد که کميتهً سرپرست کنگرهً اول ( کنگرهً مؤسس ) فن پنهانکاری و مبارزه با پوليس را ، بدرجه اعلی و بدقت کامل رعايت ميکرده است.

کميتهً سرپرست کنگره و اکثريت اشتراک کنندگان کنگرهً اول مغاير آنچه پوهنمل نوپرور باساس روايت ضعيف و مغشوش پوهاند قيوم قويم نوشته اند هرگز بطور قطع بفکر و ذکر و انديشه ساختن « بينی خميری » نبوده اند. برعکس اکثريت قريب به اتفاق رهبران منتخب کنگره اول ، جان و سر و زندگی خود را، آگاهانه و داوطلبانه در راه عقيدهً سياسی ، اصول جهان بينی علمی  و در راه منافع وطن و خلق کشور باخته اند. سر به نيست ، سرکوب خونين و آماج تير تلافی جويانه دشمنان شده اند. بدون حکم محکمه و خلاف ارزشهای اعلاميهً جهانی حقوق بشر و احکام دين ، محکوم به اعدام ، حبس های ابد و طويل شده اند. به عذابهای اليم ( دردناک ) ، شکنجه های جسمانی و روانی ، مهاجرت اجباری ، تبعيد ، ذبح ، شهادت زن و فرزندان و اسارت فرزندان بيگناه خود گرفتار گرديده اند . بفکر زر اندوزی ، غنيمت ستانی و غصب دارايی مردم نبوده اند . بگونهً تاجران خون « خلق خدا » ، در داخل و خارج کاخهای تابستانی و زمستانی نساخته اند. با وفاداری کامل به کانون خانواده زندگی ميکرده اند. هيچ فردی از افراد وطن و جامعه را استثمار نکرده اند. اکنون نيز از دياران غربت به آواز بلند پيشنهاد ميکنم که دولت انتقالی افغانستان از مجاری قانونی ، همه اندوخته های خاندان سلطنتی ، رهبران خلق و پرچم ، رهبران تنظيمها و طالبان را دربانکهای خارج و داخل مصادرکنند و در راه نوسازی و بازسازی افغانستان نوين و بسود خلق وطن مورد استفاده قرار دهند تا خلق وطن آگاهی بيابند که کيان مزدور درهم و دينار و دالر و کلدار بوده اند و کيان غلام ربل. تاوفادرای هر يکی ازين رهبران بوطن ، مردم وطن بمحک تجربه زده شود. باور قوی دارم که هرگاه چنين محکمها بميان آيد ، رهبران حزبی و دولتی حزب دموکراتيک خلق افغانستان بطور قطع ازين آزمايش تاريخی سربلند بيرون خواهند آمد.

با ذکر اين حقايق تاريخی ،  کميته سرپرست کنگره ، نمايندگان و بنيان گذاران ، و رهبران منتخب کنگرهً اول با درک ضرورت مبارزه سازمان يافته سياسی ، اهداف عمومی و غايی و رسالت تاريخی ، بصورت شعوری و آگاهانه بميدان آمده بوده اند و اگر مرا متهم بسازايی و بگونهً ودان « مشکوک » ووابسته به اين يا آن جنگسالار جنوب يا شمال قلمداد نسازند و يا بگونهً سيطره جويان ملی مهر سياه محافظه کاران بريتانيا و محافل فاشيستی خود را برمن نچسپانند ، از ميان تمامی اشتراک کنندگان کنگرهً اول « جميعت دموکراتيک خلق » و اعضای کميتهً سرپرست محمدطاهر بدخشی گرداننده و سازماندهندهً مبتکر ، طراح و اجرا کنندهً سناريوی دور و دراز کنگرهً اول ، انصافا يک سرو گردن بلند تر درخشيد و استعداد عالی تشکيلاتی خود را نمايش داد ، بهمين علت تا 14 ثور 1346 و انشعاب نورمحمد تره کی و ببرک کارمل محور و مسئول تشکيلات مرکزی حزب واحد و دموکراتيک خلق افغانستان بود.

مظاهرهً سوم عقرب 1344 و قوس 1345 و تظاهرات و اعتصاب محصلان و شاگردان و شهريان کابل را موفقانه و با هوشياری سياسی سازمان داد و رهبری کرد.

 يادش گرامی باد !

خلاصه اصول جهان بينی اهداف روشن جاری عمومی و غايی باالنسبه همگون و تدابير دقيق تشکيلاتی و سازماندهی باهدف و انديشه های پيشرو معاصر ، ترکيب ملی و منطقه يی متناسب ، درجهً تحصيل ، ترکيب اجتماعی مساعد ، خصلت و آگاهی اجتماعی و گرايش همگون بين المللی بنيادگذاران کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق قابليت حياتی ، شور مقاومت ، خوشبينی تاريخی ، اميد به پيروزی و مبارزهً عادلانه ، جاذبه ، کشش ، پيشآهنگی سياسی بخشيده بود. بنابرين هرگونه توجيهات منفی و روايات بی پايه ، حقايق تاريخ را قلب ماهيت نميتواند. در حال حاضر نيز هرگاه وارثان و ادامه دهندگان ، سنن مبارزات ملی ـ دموکراتيک و تشکيلاتی کنگرهً اول با عبرت اندوزی و اجتناب از اشباهات گذشته گامهای جسورانه بلند کنند ، به پراگندگی و تشتت فکری ، سياسی ، سازمانی وضع کنونی غلبه کنند بدور يک مرکز واقعا دموکراتيک و اصول مرامی و تشکيلاتی واحد و رهبری منتخب و جوان خويش متحد شوند ، بدون ترس از اشتباهات ، از استعداد بالقوه و بالفعل رهبری جنبش و جامعه و قابليت حياتی و رزمی عظيم و دموکراتيکی برخوردار می باشند و در سمت دهی تحولات کيفی جامعه ميتوانند و بايد نقش فعال و شايستهً خود را ايفا کنند و پروسهً تکامل جامعه را بآهنگی موزون و شتاب ملی تازه ، نيروی محرک نوين بخشند.

و همه کثافات و ترسبات دوران قبيله سالاری فئودالی استبداد استعماری ، جنگسالاری ، خشک انديشی و ميراثهای شوم اسارت معنوی و جهل موقت اين نيروهای طاعون زده را ، با سود جستن و استفاده از آخرين دست آورد های دانش و تکنالوژی معاصر در زباله دان تاريخ بريزند و طوفان عظيم و جنبش صلح آميز مردمسالاری را بار ديگر پيروزمندانه آغاز و بدون لغزش و انحراف به تند روی راست و چپ روی عاقلانه و در پيوند نزديک با توده های مردم ادامه دهند.

کنگره جميعت دموکراتيک خلق چرا در اول جنوری تشکيل شد؟

مؤلف « از موج تا توفان » در بارهً انتخاب روز اول جنوری برای تدوير کنگرهً اول ، بازهم شعوری يا ناآگاهانه دنباله رو جنبشهای خو بخودی و جريانات تند رو و کند رو روزگار کنونی و داوريهای مغرضانه مبلغان برجستهً آنان گرديده و به نقب گذاری نقش تاريخی کنگرهً اول پرداخته و حدس و گمان زده اند که : انتخاب اول جنوری برای تدوير کنگرهً اول « صرف بخاطر خوشی خاطر روسها بوده است ». به نظر من اول جنوری بيش از اينکه به اتحاد شوروی تعلق داشته باشد به تمام جهان غرب و حاميان عالم مسيحيت و اديان بزرگ مربوط بوده است. بهمين دليل ومناسبت کارمندان سفارتخانه های دول متحابه و موسسات بين المللی بيش از هر شب ديگر در کارته چهارم و کارته سه و شهر نو درجاده ها عبور و مرور ميداشته اند و آمدو رفت اشتراک کنندگان کنگره کمتر توجه پوليس را جلب ميکرد و تا نو روز نو و جشن باستانی مردم آزادهً وطن ، فرصت مساعد و لحظات شتابان زمان از دست ميرفته است.

گذشته ازين دربارهً تدوير کنگره و انتخاب روز تدوير کنگره ، نام جميعت از همان آغاز تاسيس کميته مباحثات و تبادل نظر صورت ميگرفته است. اعضای کميتهً سرپرست بخصوص غبار و پوهاند زهما ، طاهر بدخشی از آگاهان تاريخ زندگی و مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی خلق افغانستان بوده اند. باساس اين دلايل موجه ، روز اول جنوری برای تاسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان بطور قطع روی تصادف يا بخاطر خوشی رهبران شوروی و ملت روس انتخاب و تعيين نشده بود : برعکس اين روز برای خلق افغان دارای محتوی  افتخار آميز و آزادی بخش ملی و جلوه های خوشايند بين المللی و پربار سياسی تاريخی مثبت بوده بنابرين از محترم نوپرور و ديگر نو آوران جوان وطن جدا خواهش ميکنم که بهنگام درهم شکستن ارزشها و سننهای کهن جامعه اصول ادامه کاری و تداوم مبارزهً نسلها را فراموش نکنند و بهای اندک ندهند و ريشه های زندگی امروز و فردای خود را ، بدست خود قطع نکنند.

بهرحال روز اول جنوری ازين جهات وواقعا روز پر افتخار ملی برای خلق افغان است که :

در اول جنوری 1842 عهد نامهً بين سربرآوردگان و مبارزان افغانی و کارداران انگليسی مقيم کابل به تصويب رسيد و به کارداران دولت استعماری بريتانيای کبير ارادهً آزاد مردم افغان تحميل گرديد.

بموجب اين عهدنامه عساکر بريتانوی بايد : « طی 24 ساعت بيدرنگ کابل را ترک ميکرد ، سلاحهای ثقيل خود را بطرف افغانی تسليم مينمود ، تعدادی از زنان خود را در گروگان ميگذاشت ، از شهرهای غزنی ، قندهار و جلال آباد خارج ميشد و ديگر تجاوز خود را به آب و خاک نما تکرار نمی کرد ....»

همچنين باساس نوشتهً محترم سيد مسعود پوهنيار مؤلف « ظهور مشروطيت و قربانيان استبداد در افغانستان » بنياد نخستين حزب مشروطه خواه يا مشروطيت اول ماه جنوری ( 1906 ـ 1909 ) در منزل کرايی مير سيد قاسم لغمانی در شوربازار کابل نهاده شده است. چونکه مير سيد قاسم لغمانی معاون حزب مشروطه خواهان اول شخصيت فرهنگی ، سياسی ، باتقوا ، راستگو و دانشمند بوده اند. بنابرين نوشتهً جناب سيد مسعود پوهنيار فرزند فرهيختهً ايشان را بازتابی از خاطرات و روايات ميرصاحب سيد قاسم لغمانی ميباشد. نسبت به اسناد تاريخی ديگر مرجح و مؤثق پنداشته ام.

مؤلف از« موج تا توفان » ميتوانند با مراجعه و تحقيق در آن کتاب ، حقايق تاريخی و ميراثهای مبارزه پرافتخار قهرمانان ملی و سياسی وطن خود را بوضوح بيشتر دريابند.

آيا نوراحمد نور از جمله مؤسسان ويش زلميان بوده اند ؟

محترم نوپروردر صفحه 147 کتاب « از موج تا توفان » از رسالهً جناب محترم عبدالرزاق فراهی تحت عنوان « پيرامون ولايت فراه » نقل قول کرده است که :

« نورمحمد تره کی و نوراحمد پنجوايی بعدا « نور احمد نور » از جملهً مؤسسان « ويش زلميان » ( جوانان بيدار ) و سپس از بنياد گذاران « حزب دموکراتيک خلق افغانستان » بوده اند. بباورم نوشتهً جناب فراهی در بارهً نورمحمد تره کی کاملا دقيق بوده است. زيرا روايات مؤسسين ويش زلميان « تاريخ مبارزات ويش زلميان » تاليف شاه محمود حصين ، ناچاپ ، مقالات انتقادی و اجتماعی نورمحمد تره کی در« جريدهً انگار » ارگان نشراتی ويش زلميان و اسناد کتبی ديگرهمه و همه حقانيت نوشته فراهی صاحب را تائيد ميکند. اما دربارهً نور احمد پنجوايی ـ بعدا نور با اطمينان محکم می توان گفت که  « وکيل نور » بطور قطع در رديف مؤسسين و بنيادگذاران « ويش زلميان » قرار نداشته اند. زيرا جناب نور در حال حاضر حد اقل « 60 ـ 65 » سال عمر دارند و بهنگام تاسيس ويش زلميان از ( 10 ـ 15 ) سال عمر بيشتر نداشته و از تاسيس ويش زلميان 56 سال سپری شده است. به حساب همين محاسبه ساده ، منطق طبيعی حکم ميکند که نوجوان با ( 10 ـ 15 ) سال عمر ، در تاسيس ويش زلميان بطور قطع اشتراک نمی توانسته است. مرجع معتبر و شاهد زنده ايکه ميتواند و بايد مرجع تحقيق قرار گيرد ، شخص جناب نور ميباشند. ايشان در کشور هالند زندگی ميکنند.. محترم نوپرور ميتوانند و بايد از طريق مکالمهً ـ تيلفونی حقيقت اين مطلب را دريابند و بدون « استخاره » اين اشتباه صريح تاريخی را در چاپ دوم کتاب خود تصريح و تصحيح نمايند.

استاد نوپرور آگاهی کافی دارند که خاطره نويس بويژه بهنگام سراشيبی عمر و ذهول حافظه ، گهگاه غفلت و اشتباه ميکند. خاطرات نبايد بدون مراجعه و تحقيق و سند تاريخی قرار گيرد.

همچنين مؤلف « از موج تا توفان » نوشته اند که گويا « نور » تحصيلات عالی خود را در ايالات متحده امريکا تکميل کرده و بهمين علت مورد اعتماد رهبران شوروی و فرکسيون پرچم نبوده اند.

دربارهً اين پندار های ذهنی مؤلف « از موج تا توفان » بايد گفت که : اولا جناب نور احمد نور بدليل اشتراک در کنگرهً اول و بنياد گذاری حزب و اشتراک فعال در مبارزات سياسی حرفه يی و پارلمانی « جميعت دموکراتيک خلق » بطور قطع امکان ادامهً تحصيلات عالی خود را ، نيافته بوده اند و حقيقت اين بوده است که بعد از قيام مسلحانه هفتم ثور ، استقرار حاکميت خلق و تشديد تضاد های درونی حزب و اختلاف سياسی روبافزايش خلق و پرچم در پايان نخستين بهار حاکميت خلق از کرسی وزارت داخله سبکدوش و بحيث سفير کبير افغانستان در امريکا تعيين شدند و سپس همانگونه که در کتاب « از موج تا توفان » تذکر يافته است ، از تمام مقامات رهبری کنندهً حزبی و دولتی برکنار گرديدند.

اما در مرحلهً تکاملی و نوين انقلاب ملی ـ دموکراتيک ثور نور و سلطان علی کشتمند براساس تجربهً کاری ، تحصيل ، شايستگی و آگاهی و سابقهً حزبی در جايگاهای شايسته خود در مقام صدارت عظمی و نور در مقام دارالانشا و منشی تشکيلات حزبی نصب شده بوده اند. يعنی يکی در عمل معاون حکومت و سپس صدراعظم و ديگری معاون حزبی ببرک کارمل بوده اند و نبايد نقش عوامل بيرونی را در همه موارد تعيين کننده ارزيابی کرد.

به نظر من ببرک کارمل همانگونه که در خاطرات سلطان علی کشتمند صدراعظم دههً هشتاد نيز تذکر رفته است در پايان کار خود بارتقای موقعيت و مقام داکتر نجيب الله و محمود بريالی ووارد کردن خون نو و جوان در حزب و پرچم گرايش نيرومندی يافته بود. من پيش از اينکه قربانی کدام توطئهً شوم به ارتقای غير عادلانهً قادر آشنا و نه تن ديگر بعضويت کميته مرکزی کتبا رای مخالف دادم و داوطلبانه استعفا کردم. بنابرين هيچ عامل بيرونی خلاف نوشته و تصور پوهنمل نوپرور مرا از دفتر سياسی مجبور به استعفا نساخته بوده است. برخلاف مشاورين قبل از تدوير پلنوم هرچند تلاش ميکردند تا رای مخالف خود را پس بگيرم ولی من از تصميم خود ، صرف نظر نکرده بوده ام.

همچنين در برا بر اين منطق سرمشاور حزبی که چون از انقلاب شما قشون شوروی دفاع ميکند بايد نظر مشورتی ما را دربارهً کادر ها بپذيريد ، برايش بصراحت گفتم انقلابی که از خود دفاع نمی تواند ، بگذاريد که بميرد.

به نظرم اينهمه عوامل و انگيزه ها ، هيچکی در تنزيل موقعيت نوراحمد نور نقش تعيين کننده نداشته است ، اما عيب بزرگ کار در رهبری اشتباه آميز سازمانی و تفاوت  گفتار و کردار ايشان در امر تامين وحدت سازمانی سياسی و رهبری بود.

نوراحمد نور چندين سال پيهم منشی تشکيلات کميته مرکزی بوده اند ، بهنگام بالاکشيدن کادرهای حزبی و دولتی ، بجای تخصص ، تجربه ، درجهً تحصيل ، کفايت ، شايستگی ، آگاهی سياسی ، خصلت ، پابندی به اصول سازمانی و مرامی ، بيشتر وفاداری به رهبری ، گرايش بين المللی و تمايلات قوی فرکسيونی خود را معيار و محک ارزيابی و ارتقای کادرها قرار ميداده اند. طبعا در نتيجه چنين برخورد های  مغاير موازين اساسنامه و بکار گيری ارزشها وارزشهای ضد دموکراتيک ، پروسه وحدت به نحوی نا هنجار نقض ميگردد ، رابطه ها ، جای ضابطه ها را ميگرفت ، شور و شوق مبارزه حزبی فروکش ميکرد. موريانهً بی اعتمادی بوحدت تشکيلاتی ، قابليت حياتی حزب لطمه می زد و در نتيجهً چنين پاليسی متمرکز حزبی ، نوراحمد نور بمثابهً سلاح و سپر فرکسيون پرچم از درون و بيرون حزب آماج تبليغات مخالفان گونه گون قرار ميگرفت و کينهً اعضای ملکی و نظامی حزب بويژه جناح خلق را بخود جلب ميکرد. روی اينهمه دلايل ميتوان چنين نتيجه گرفت که روايت و نوشته محترم نوپرور در مورد تحصيلات عالی و تنزيل مقام نوراحمد نور بسته به تصاميم بيرونی  ، دقيق و صحيح نبوده است. بنابرين پيشنهاد ميشود که باساس خطوط فکری نهضت تفاهم ، بزدودن اين ترسبات فرکسيونی و شستن مغزهای بيمار دوران تک حزبی ، تک صدايی و پرورش انديشه ها و ديدگاههای دوران تفاهم ، نو انديشی و ديگر انديشی توجه همه جانبه مبذول بدارند.

در نهايت از بيان اين حقيقت روشن و تذکر ضمنی نميتوانم چشم پوشی کنم که : ادارهً محترم مهاجرت کشور هالند باساس اطلاعات کاملا بی پايه واهی و غالبا تلافی جويانهً مخالفان سياسی با قضيه جناب نوراحمد نور ، برخورد غيرمنصفانه کرده اند.

من بحيث يکی از بنيادگذاران ح.د.خ.ا. و بحيث وزير تعليم و تربيه آغاز حاکميت دموکراتيک خلق افغانستان و بحيث اپوزيسيون سرسخت فرکسيون  رفيق نور و رئيس کنترول مرکزی حزب در همان برهه زندگی حزبی و دولتی ، در کمال سلامت عقل ، حافظه و تفکر گواهی ميدهم که دست و دامن محترم نوراحمد نور در دوران کوتاهی که وزارت امور داخلهً جمهوری دموکراتيک افغانستان را بعهده اداشته اند ، بخون هيچ فردی از افراد جامعه افغانی آلوده نشده بوده است. آرزومندم که باساس اين گواهی کاملا دقيق ، صحيح ، افغانی ، انسانی و عادلانه ، بر قضيه جناب نوراحمد نور تجديد نظر اصولی ، منصفانه و بيغرضانه صورت بگيرد.

اين مطلب نيز لازم تذکر است که بيان حقيقت قضيه رفيق نور ، به کتاب « از موج تا توفان » پوهنمل نوپرور هيچگونه پيوند و ارتباطی ندارد.

صديق روهی چرا با کميتهً سرپرست پيوند خود را قطع کرد؟

تاجائيکه از محمدصديق روهی شناخت نزديک دارم و چهار سال در فاکولته ادبيات شاگرد يک صنف بوده و در يک اتاق زنده گی کرده ام و شاگرد ممتاز صنف ما و دارای منطق قوی و خط خوش بود ، بمطالعه  آثار ادبی ، تاريخی ، فلسفی ، جامعه شناسی علمی ، بزبانهای پشتو ، دری و انگليسی و همچنين بمطالعهً اخبار و جرايد ، روزنامه ها و ادبيات سياسی حزب توده ايران ونشرات و تحريکهای

 ملی و دموکراتيک پشتونخوا و بلوچستان گرايش نيرومند داشت. روهی بهنگام تحصيل ، بدون مبالغه حتی اعلانات فوتی ، تجارتی و مفقودی روزنامه ها را مطالعه ميکرد. مرد خونسرد ، آرام ، زحمتکش و فروتن بود. به آزادی فکر ، بيان ، عقيده و بيداری شعور ملی و اجتماعی شاگردان بويژه بارتقای سطح آگاهی محصلان و معلمان خوست و پکتيا علاقه فراوان داشت. اتاق و سپس منزلش مرکز مباحثات پرشور و گفتگوهای گرم سياسی فکری ، ادبی و آيديالوژيک بود . با حبيب الله تژی ، عتيق الله نيازی ، ولی زلمی ، استاد هاشم ساعد ، محمد طاهر بورگی و شخصيت های برجستهً فرهنگی کشور شناخت و دوستی داشت. در بحثهای آيديالوژيک علمی ، فلسفی و سياسی برافروخته نمی شد. سخنان مخاطب خود را تا آخر می شنيد و آنگاه با منطق قوی بطرف مقابل تاثير سازنده ميگذاشت. محمدصديق روهی خلاف روايت پوهنمل نوپرور از نخستين روز گشايش کميتهً سرپرست تا اينکه به ابتکار خود، يا احتمالا به اساس حسن نيت و مشورهً دلسوزانه داکتر علی احمد پوپل وزير معارف و خلاف نظر مشورتی نورمحمد تره کی عازم بيروت شدند. در جلسات کميته سرپرست بصورت منظم اشتراک ميکرد.

اين روايت محترم پوهنمل نوپرور صحيح است که در جلسات کميتهً سرپرست اجندای قبلا پلان شده مطرح نمی شد اما در باره وضع ملی و بين المللی و دورنمای فعاليتهای سياسی کميته سرپرست تبادل نظر و اطلاعات صورت می گرفت. اين فرزند با استعداد خلق خوست بهنگام وداع با صراحت گفته بود که در حال حاضر به آموزش لسان انگليسی و ادامه تحصيلات نياز مبرم دارم. تا آنوقت فضای سياسی کشور نيز روشن می شود. اما بعد از بازگشت موفقانه بوطن برنامهً حزب مترقی دموکرات ميوندوال را ، بعلت تحول ديد و تفکر سياسی خود ويا بعلت اشتراک بعضی از شخصيتهای موثر « ويش زلميان » در آن ، برای رشد جامعه سودمند تر ارزيابی ميکرد. مگر هنگاميکه مسئله زبان در ولسی جرگه داغ شده بود ، در موضع ملی گرايان عظمت طلب لغزيد وبسود آموزش اجباری وسراسری شدن زبان پشتو مقالاتی نوشت. و نيروهای دموکراتيک و طرفداران تساوی حقوق ملل و مردمان را عليه خود برانگيخت. مگر صديق روهی باوصف اين موضعگيری ضد دموکراتيک  و غير عادلانه خود ، در تجديد تربيت شاگردان ، محصلان و متعلمان خوست و پکتيا و انکشاف زبان و ادبيات پشتو خدمات فرهنگی ، ملی ادبی ، تاريخی و اجتماعی با ارزشی را انجام داد.

بعد از قيام هفت ثور به اساس پيشنهاد وزارت تعليم و تربيه و پاليسی فرهنگی حزب دموکراتيک خلق افغانستان و منظوری دولت ج.د.ا. اکادمی پشتو به اکادمی علوم افغانستان انکشاف و تحول کيفی يافت. با دريغ و درد با روهی برخورد تلافی جويانه صورت گرفت. او بدون هيچ دليلی از رياست اکادمی پشتو و سپس اکادمی علوم سبکدوش شد. و داکتر گل محمد نورزی و يکی از شاگردان روهی که او نيز خوستی بود بمقام رياست اکادمی علوم تعيين گرديد. در آن وقت وزير تعليم وتربيه بودم او را بدستور نورمحمد تره کی به کارمندان اکادمی علوم معرفی نمودم. داکتر نورزی به احتمال قوی بحفيظ الله امين وفادار بود. آنوقت بصحت بخشی از مقولات و مثلهای مردم آگاهی يافتم که سياست استاد، شاگرد ، دوست قوم و قبيله ، رفيق و برادر را نمی شناخته است.

صديق روهی علی الرغم اين برخورد کوتاه بينانهً رهبری ح.د.خ.ا. بخط مشی تنظيم شدهً اين حزب باور خود را کاملا نباخته بود . بهمين دليل در مرحله حضور و نفوذ قشون شوروی باساس تقاضايم باحفظ حقوق اکادميک خود در اکادمی علوم ، بحيث منشی « بخش نقد » اتحاديه نويسندگان افغانستان بيش از يکسال خدمت و بعدا به هندوستان مهاجرت کرد ، در دياران غربت و درجرمنی چشم از جهان پوشيد. در شب فردای سفرش به هندوستان بارديگر بعد از نيم قرن رفاقت ، دوستی دوران دارالمعلمين و فاکولته با اندوه فراوان باهم وداع کرديم و جاودانه از هم جدا شديم. ولی يادش ، انديشه ها ، پژوهش های ادبی و آثارش در عقول و قلوب دوستان ، علاقمندان و شاگردانش تا مدتهای دارزی زنده خواهد ماند.

پوهاند علی محمد زهماء چراکميتهً سرپرست را ترک گفت ؟

استاد علی محمد زهماء يگانه عضو کميته سرپرست و مرد دانشمندی بود که با اصول جهان بينی علمی ، قوانين تکامل اجتماعی ، اصول مبارزه اجتماعی ، تاريخ ، فلسفه و ادبيات معلومات گسترده و اکادميک داشت. بجوهر تاريخ و جامعه شناسی و ماهيت نظامات ضد ملی و استبداد استعماری اميران و شاهان افغانستان در انگلستان آشنايی  و آگاهی ژرف يافته بود. در خانوداه يک مرد زحمتکش و هزاره تبار قندهار بدنيا آمد و تحصيلات عالی را در فاکولته ادبيات کابل ودرانگلستان پايان بخشيده بود. تمام عمر و زنده گی آگاهانهً خود را وقف تدريس آموزش وپرورش ، پژوهش ، تاليف و ترجمه ، آثار تاريخی مستقل و نوشتن ترجمه ، مقالات اجتماعی وفلسفی کرد. مقالات اجتماعی و فلسفی ايشان غالبا در مجله ادب بمديريت پوهاند نگهت سعيدی نشر ميشد. اين مقالات از پربارترين مقالات و انديشه های پيشرو عصر و از سودمندترين آثاری بود که در بيداری شعور نسل نورُسته کشور نقش فعالی بجای نهاد.

استاد زهماء به تجديد تربيت نسلی از روشنفکران و شاگردان فاکولتهً ادبيات خدمت کرد. ايشان در دوران تحصيل فاکولته ادبيات و بعد از آن نسبت برشد و بيداری ، آگاهی ملی و اجتماعی من توجه استثنايی داشتند. در ذهن و دماغ و عقل و قلبم پيوسته بذر نفرت و کينهً مقدس عليه ظلم ملی و اجتماعی را کشت ميکردند. و استبداد استعماری و سلطنت مطلقه و مناسبات کهن توليدات فئودالی را عامل اصلی اين بيداد وسزاوار برانداختن ميدانست. خلاصه خصومت استاد زهماء برضد نظام سلطنتی  و داوری وی برضد اين خاندان، گذشت و رحم را نمی شناخت. سلول سلول وجودش فرياد آزادی و مردمسالاری را با اشاره ، کنايه و در اوقات تفريح به شيوهً عريان بگوشهايم زمزمه ميکرد.

استاد زهماء با استفاده از يک فيلوشپ کشور سويدن به اجازه کميته سرپرست از مبارزه فعال سياسی کناره گيری کرد. استاد زهماء عصر فردای سفرش به سويدن بمقصد وداع با نعيم شادان همرزم و همزنجير محمودی فقيد بدفتر کارم در راديو افغانستان تشريف آورد. نعيم شادان نيز در بخش نشرات خارجی راديو افغانستان کار ميکرد و باوی روابط صميمانه داشت. در همانروز وداع مرا در حضور نعيم شادان مخاطب ساخت و گفت : « فردا به کشور سويدن ميروم و کميتهً سرپرست تدارک کنگره نيز ظاهرا موافقت خود را ابراز داشته است مگر پيش بينی ميکنم که پيش از فرود آمدن در ميدان هوايی کشور ميزبان برمن نيز چاپ سازشکاری و تسليم طلبی خواهد زد.» واقعا يک هفته سپری نشده بود که گفته می شد : « زهماء را به زباله دان تاريخ انداختيم.»

استاد زهماء بهنگام وداع بازهم آخرين پند و پيام استادانهً خود را ، از من دريغ نکرد و گفت « جانم هوش کن که دراين بازی های سياسی هيزم سوخت اين يا آن سياست باز نشوی.» ياد اين استاد فرزانهً ما گرامی باد.

شايد تلقينات آگاهی بخش استاد زهماء يکی از انگيزه های روش سياسی من شده باشد که هيچگاه با هيچ رهبری کنار آمده نتوانستم ، آلت اجرای مقاصد فرکسيونی آنها نشدم ، استعداد های حزبی ايرا که خلاف اصول سازمانی و مرامی ، از حزب بيرون ميريخته اند، بحيث مخالف اين يا آن رهبر می شناختم نه مخالف حزب وخلق وطن. ازينرو در درون و بيرون زندان ، از جدايی دائمی استعداد ها و پراگندگی ، انحراف و لغزش آنان بماجراجويی و راستگرايی جلوگيری ميکردم.

باين دليل به « گروه کار » در سالهای ( 50 ـ 51 ) از داخل زندان مساعدت مشورتی کردم. در آن سالها امان الله استوار زنده ياد ، عظيم گوهری شهيد ، هاشم پيکار ، طغيان بدليل مخالفت با حفيظ الله امين از تشکيلات خلق اخراج شده بودند. استوار با محصلان کرانه های آمو روابط استوار داشت. اين محصلان بسيار جسور و پرشور در سازمانی بنام « گروه کار » متشکل ساخت. در آغاز حاکميت خلق بمساعدت اسماعيل دانش ، برای او زمينه تحصيل در کشور رومانيا مهيا شد و از تصفيه حفيظ الله امين جان بسلامت برد. زنده ياد ابراهيم سامل و کادر های پروان و کاپيسا و پنجشير نيز مورد سرد مهری و بی توجهی رهبران خلق بويژه حفيظ الله امين قرار گرفت. از تشکيلات عملا بيرون ريخته شدند ، تصميمی نيز در زمينه اخراج آنان اتخاذ نشده بود. بعد از سقوط سلطنت و رهايی از زندان اين نيرو های پراگندهً خلق را گرد آوردم و در سازمان مستقلی بنام « کارگران جوان افغانستان » برهبری ابراهيم سامل در مراکز صنعتی کابل و پروان بصورت بی سروصدا مبارزه می کردند و بطور کلی در کار های آموزشی و پرورشی سرگرم بوده اند. بعد از وحدت خلق و پرچم 12 سرطان 1356 اين سازمان نيز انحلال خود را اعلان وبحزب واحد د.خ.ا پيوست.

داکتر زرغون با امين اختلاف تيوريک داشت. از رهبری طبقه کارگر در انقلاب ملی و دموکراتيک و قهر انقلابی دفاع ميکرد. طرفداران خود را به انشعاب تشويق نمی کرد. او را متحد  طبيعی « خلق » می شناختم. بعد از وحدت خلق و پرچم به پيشنهاد تره کی داخل حزب شد اما امين او را زندانی و همزمان با طاهر بدخشی اعدام کرد و گناه کبيره ای با اين عمل انتقامجويانه خود مرتکب شد.

با ظاهر افق ، انجنير عالم خوشه چين و گروه های ديگريکه بعدا در دوران مصالحه ملی با دولت نجيب همکاری ميکردند نيز مناسبات دوستانه داشتم. هر چند در دوران کارمل ، نور احمد نور منشی کميته مرکزی در يک جلسهً باشکوه کميتهً شهرکابل ، د رتالار کنفرانس های پولی تخنيک ، در حاليکه داکتر زيری نيز حاضر بوده است ، بمزاح و شوخی گفته بود که رفيق « پنجشيری » به پنج فرکسيون و شاخهً انشعابی مخالف« حق العضويت تاديه ميکند »  و مؤلف « از موج تا توفان » نيز احتمالا مرا باثر همان تلقيات گذشته « ماجراجو وفرکسيون باز ماهر » توصيف کرده اند. ولی من شادم که بحفظ وحدت ، شخصيت و دوام کار و مبارزه سياسی و زندگی آگاهانه بخشی از کادر های کار آگاه ورزيده و ثروتهای سرشار انسانی افغانستان خدمت و همدردی دلسوزانه کرده ام. و مغاير تبليغات بی پايه فرکسيونبازان حرفه يی ، عضو هيچ سازمان  مخفی و علنی نبوده ام. به هيچ سازمانی درخواست کتبی يا شفاهی و تعهدی نسپرده ام. حق العضويت نپرداخته ام. بيک سخن از علاقه همکاری ، دلسوزی و همدردی با شاخه های انشعابی و کادرهای آگاه ، آزاد انديش ، نوانديش ، مبتکر ، همه مليتها و مناطق کشور و حتی ازرابطه دوستانه با صفوف ، کادر ها و رهبران سالم انديش و کار آگاه سازا و پرچم قطعا پشيمانی و ندامتی ندارم و باين باورم که اين نيروهای دگر انديش ، نوانديش و ميهنپرست ، در يک چهار راهی تاريخی با هم ملاقی خواهند شد و از اين قطره های شفاف جويبار ها و دريا های مواج جوشان و خروشانی ساخته خواهد شد و با طوفان خشم و موج های پيشرونده و نوخاسته ميهن خس و خاشاک ، طفيليان و لاشخوران زمان کهن را از مسير اصلی حرکت تاريخ جامعه کنار خواهد زد. باساس همين روش سياسی دور انديشانه ، بازهم بعد از رهايی بمنزل پوهاند زهماء رفت و آمد داشتم. از تحقيقات و تحليلهای تاريخی و سياسی ايشان استفاده ميکردم. استاد زهماء مدتی بحيث استاد زبان دری ، در جمهوری خلق چين انجام وظيفه داده بودند.

دردوران حاکميت خلق ، بهمين علت او را باتهام وابسته گی به « ساما » ، زندانی ، تحقير ، شکنجه و نيمه جان ساخته بودند.

رهبر خلق با آنکه در گذشته با زهماء شناخت ، باور مشترک و نشست و برخاست ، دوستی و رفاقت داشت و هر هفته حد اقل يکبار توجه اورا برهايی اين استاد برجستهً دانشگاه جلب  و تقاضای رهايی اورا از زندان  تکرار می کردم. مگرتا سقوط حاکميت خلق او را در زندان پلچرخی نگهداشته بودند و اتفاقا بعد از حضور و نفوذ قطعات محدود شوروی ( بعد از 6 جدی  1358 ) استاد زهماء نيز يکجا با زندانيان پلچرخی رهايی يافت. عضو اکادمی علوم شد ، برای تداوی به جمهوری سوسيالستی هنگری سفر کرد ، از آن طريق عازم اروپا گرديد و بجاودانه گی پيوست. روانش شاد باد.

در زمينه اشتراک تصادفی پوهاند قيوم قويم در کنگرهً اول بايد گفت که در دوران بحران فروپاشی و زوال حاکميت حزب وطن نه تنها پوهاند قويم ، بل بعضی از رهبران بلند پايه و کادر های دولت نجيب از گذشته و گرايش بين المللی خود ابراز ندامت و پشيمانی ميکردند ، کسی خرقهً روحانيت می پوشيد ، کسی عبا ، قباء تنظيمی و آخندی به تن و عمامهً طالبی بسر می بست.  کسی را ه گريز و استان بوسی حکمتيار ، شاه مخلوع و اعضای « خاندان جليل » سلطنتی را جستجو ميکرد مگر واقعيت اينست که : نمايندگان کنگرهً اول بطور کلی هر يکی از سوی حوزه ها معرفی شده بودند و با يکی از اعضای کميته سرپرست ارتباط زنده و فعال داشته اند. پوهاند قويم نيز عضو حوزهً خود بود و با محمد طاهر بدخشی ارتباط محکم داشت. در آنهنگام بسياری از تيلفونها کنترول ميشد. بباورم قويا احتمال دارد که شخص طاهر بدخشی مستقيما قويم را به کنگره دعوت کرده باشد. اگر پوهاند قويم با عضو کميته سرپرست ارتباط نميداشت ، چگونه وارد منزل نورمحمد تره کی و يک شخصيت سياسی گرديد؟ آدرس منزل نورمحمد تره کی  را چگونه و از کی بدست آورد؟ و چگونه در چنين يک روزی از سوی نورمحمد تره کی شخص ناشناس در داخل منزل پذيرايی شد؟

در عکس يادگاری کنگره ، چگونه بدون احساس خطر بيگانگی به پهلوی نورمحمد تره کی رهبر منتخب کنگره قرار گرفت؟ اگر براساس نوشته و روايت محترم نوپرور ، واقعا روی تصادف و توسط عنصری ناشناخته و بوسيله تيلفون دعوت شده بود ، چرا بعد از بيست و پنج سال در مهمانی داکتر نجيب الله بحيث يکی از بنيادگذاران حزب دموکراتيک خلق افغانستان مستقيما اشتراک کرد و نشان يادگاری 25 سالگی تأسيس ح.د.خ.ا. با همه افتخار در قصر گلخانه به سينه زد.

بباورم روايت و بازتاب چنين تصورات بی پايه و منفی بافی ها نه تنها نقش تاريخی کنگره و بنياد گذاران آنرا ، برزمين نمی زند ، بل نفرت هزاران کادر ثابت قدم را بر می انگيزد. اميد که در چاپ دوم روايت قوی و مستند مرا بضميهً از « موج تا توفان » طبع کنيد تا نقش تاريخی کنگرهً موسس جميعت دموکراتيک خلق ، خدمات و سنتهای شايستهً آن ، تا اين حدی که پوهاند قويم روايت کرده اند قلب ماهيت نگردد. و تاريخ مبارزات دموکراتيک خلق کشور مسخ نشود.

توضيحی در زمينهً تقرر داکتر اسدالله جبيب بحيث رئيس دانشگاه کابل

تاجايی که من آگاهی دارم داکتر اسدالله حبيب خلاف تصور مولف « از موج تا توفان » براساس سفارش پوهاند رحيم الهام برياست پوهنتون کابل تعيين و توظيف نشده بود. دليل عمدهً آن اين واقعيت است که پوهاندالهام اولا در دوران صدارت محمدهاشم ميوندوال مدير جريدهً « مساوات » ارگان مرکزی حزب دموکرات مترقی و مخالف ح.د.خ.ا. بود.

ثانيا دوران جنگ سرد بين اردوگاههای « رنجبران و گنجبران » و حضور و نفوذ شوروی در افغانستان ، رهبران در مورد مقامات کليدی دولت به تنهايی وبدون مشوره کارشناسان و مشاوران خود کاملا مستقلانه تصميم گرفته نمی توانسته اند. روی اين دلايل سفارش و پشتيبانی پوهاند الهام در تقرر دوکتور اسدالله حبيب هيچگونه تاثيری نداشته است.

بباورم اگر پوهاند الهام در سطح رهبری پرچم نفوذ نيرومند ميداشت ، بدون ترديد خود را بمقام رياست دانشگاه کابل نامزد ميکرد.

الهام امتيازات اضافی ديگری نيز داشت که به تقررش مساعدت ميتوانست. مثلا استاد الهام پوهاند بود. پشتون تبار بود ، تحصيلات عالی در امريکا داشت ، بزبان پشتو ودری شعر می سرود و مقالاتی در بارهً زبان ، زبانشناسی و ادبيات می نوشت. خود و فرزندانش وارد تشکيلات حزب حاکم شده بوده اند ، مگر با اينهمه  شرايط مساعد نه به کرسی رياست دانشگاه و نه به کرسی مقام رياست  اکادمی علوم را بچنگ آورده توانست.

داکتر اسدالله حبيب از موانع ديگری نيز بايد عبور ميکرد. جناح خلق کانديد همفکر و همزبان خاص خود را برای مقام رياست دانشگاه کابل نامزد کرده بود. وزارت امنيت کانديد وابسته خود را مهيا ساخته بود. مگر داکتر اسدالله حبيب به دلايل زيرين پيروزمندانه پرش توانست.

اولا دوکتور اسدالله حبيب رئيس اتحاديه نويسندگان افغانستان و دارای ديپلوم دوکتورا در ادبيات ، تحصيلکردهً ازبکستان شوروی و استاد قبلی دانشگاه کابل بود.

ثانيا به زبانهای دری ، روسی و ازبکی آشنايی داشت. بزبان دری شعر ميسرود ، داستان می نوشت ، پژوهش های ادبی و تدريس می کرد.

ثالثا بخانوداهً پروفيسور غلام محمد ميمنه گی مشروطه خواه پيوند تباری داشت.

ودر نهايت دوکتور اسدالله حبيب از طريق گروه کار وارد تشکيلات حزبی شده بود. ببرک کارمل و سلطان علی کشتمند انتصاب او را در اين کانون علمی برای کاهش تشنج ميان فرکسيونهای خلق و پرچم ، بهبود ترکيب ملی کادرهای دولت و ايجاد فضای آزاد و اکادميک دانشگاه کابل سودمندانه ارزيابی کرده بودند. روی اين دلايل موجه دوکتور اسدالله حبيب بمقام کليدی دانشگاه کابل  تعيين و توضيف شدند.

با ذکر موجز اين توضيحات ، باور قوی دارم که محترم پوهنمل جمعه نوپرور مولف کتاب « از موج تا توفان » از لابلای اين حقايق تاريخی پاسخهای دقيق و صحيح پرسشها و جستجوهای پروسواس خود را بيابند و درد باور باخته گی نسل سرگردان و پريشان احوال کنونی ، بويژه نهضت نوظهور تفاهم را ، نسبت به رهبران، بنيادگذاران و گذشتهً ( ح.د.خ.ا ) نه با بدبينی و منفی بافی و نه با خوش بينی و علاقهً مفرط و بی چون و چرا ، بل با نو انديشی ، واقعبينی و با مقايسه با رهبران سالهای دههً نود درجه تکامل جامعه افغانی ارزيابی ، چاره و درمان نمايند.

سخن و پيشنهاد آخر

از تمامی اشتراک کنندگان کنگرهً اول ( کنگرهً موسس ) ح.د.خ.ا. و ياران قديم صميمانه تقاضا می کنم پيش از آنکه به زهول ( ) حافظه ( يا فراموش کاری و غفلت ) گرفتار شوند در تکميل اين توضيحات توجه لازم مبذول دارند تا تداوم مبارزهً نسلهای ديروز و امروز و فردای ما تامين شود

 

با درود های رفيقانه

اکادميسين دستگير پنجشيری

ايالت واشنگتن ، امريکا

11 جدی 1382 مطابق اول جنوری 2004

 

 

 

(1 ) جد به کسر جيم و تشديد « دال » ( راستی ، درستی ، حقيقت و جدی )

(2 ) هزل با فتح ها و سکون « ز» ( مراح ، شوخی وو )

(3 ) ماکه داديم دل و ديده به طوفان بلا          گوبيا سيل ، غم و خانه زبنياد ببر

( ديوان حافظ شيرازی با مقابله از نسخهً محمد قزينی و دوکتور قاسم غنی )


روايت مجلهً « دُر دری » دربارهً کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق و حضور مرزا ترسون زاده رئيس اتحاديهً نويسندگان تاجکستان ، درآن

 

تاجائيکه از مرکز فرهنگی افغانان مهاجر مقيم لندن توسط مکالمات تيلفونی آگاهی يافته ام ،  محترم اسماعيل اکبر ، در شمارهً ( 27 ) مجلهً دُر دری نوشته اند که مرزا ترسون زاده رئيس اتحاديهً نويسندگان تاجکستان شوروی در جريان تدوير ، گشايش و کارکنگرهً اول ( کنگرهً مؤسس ) جميعت دموکراتيک خلق ، اشتراک و حضور فعال و مستقيم داشته اند.

البته متن اصلی اين مقاله تا کنون در دسترسم قرار نگرفته است. بهرحال اگر چنين مضمونی بقلم  محترم اسماعيل اکبر ، يکی از فعالان سياسی مردم ما ، واقعا نشر شده باشد. من بحيث يکی از بيست و هفت عضو اشتراک کننده مستقيم و فعال کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق به هموطن پر درد و آگاه خود با اطمينان محکم گواهی ميدهم که مرزا ترسون زاده ، در جريان کنگرهً اول ( کنگرهً موسس) جميعت دموکراتيک خلق ، بطور قطع اشتراک فعال و حضور مستقيم ويا غير مستقيم نداشته است. پيامی را از مقامات رهبری حزبی تاجکستان با خود نياورده بوده اند. با سازماندهندگان کنگرهً اول کنگرهً اول قبل از تشکيل و بعد از آن نشست و تبادل نظری نکرده بوده اند زيرا در افغانستان آن روزگار چنين  شرايط و فضای باز سياسی و آزاديهای دموکراتيک تأمين و مساعد نبوده است که نمايندگان احزاب سياسی و توده يی منطقه بويژه همسايگان درکشورما بصورت قانونی و از مجاری ديپلوماتيک دعوت شوند و در جريان کنگره های همديگر اشتراک آزادانه و حضور فعال داشته باشند.

کنگرهً اول نيز طبق معمول سناريوی کتبی و قبلا تنظيم شده نداشته است که نشانهً همکاری پشت پردهً احزاب ديگر گردد و شک و ترديد های را ايجاد بتواند. تا هنگاميکه سند يا اسناد موثق و معتبر تاريخی در اين مورد انتشار نيابد. ساير اشتراک کنندگان مستقيم و فعال و بنياد گذاران کنگرهً اول ( کنگرهً مؤسس ) جميعت دموکراتيک خلق ، جز همين پندار ، تصور مشخص ديگری نخواهند داشت.

پيشنهاد مشخص من به محترم اسماعيل اکبر اينست که : هرگاه نامه ها ، اسناد کتبی ، ياداشتهای قلمی و خاطراتی از محمدطاهر بدخشی يا مرزا ترسون زاده در اين زمينه ها بجا مانده و نزد ايشان محفوظ باشد به نشر آنها توجه بفرمايند تا گوشهً ديگری از تاريخ ، زندگی و مبارزه « ج. د. خ» بازتاب روشن يابد. از ديگر اعضای اشتراک کننده کنگره اول « ج.د.خ» نيز صميمانه تقاضا ميکنم که نظريات و خاطرات خود را ، در اين مورد و در موارد ديگر بقلم خود بنويسند و به نسل پخته جوش و آبديدهً امروزين خود بسپارند. وارثان شايسته و ادامه دهندگان سنن مبارزه محمدطاهر بدخشی شهيد نيز ميتوانند و بايد نقش روشنگرانه و فعال تاريخی خود را در اين زمينه ايفا کنند.

من هم با درک اين ضرورت تاريخی توضيحاتی برکتاب « از موج تا توفان » خاطرات و ديدگاهايی از حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، پوهنمل « جمعه نوپرور » نوشته ام . اين توضيحات ضروری و تاريخی درهفتهً آينده بکوشش محترم بقايی پاميرزاد و کار خلاق عزيز جرئت در کشور صلحدوست سويدن ، از سايت آريايی   بياد و بود آغاز گران جسور و شهيدان قهرمان راه مبارزات آگاهانهً ملی ـ دموکراتيک در کشور و باميد پيروزی انديشه های آزادی ، دموکراسی ، تر قی ، صلح ، عدالت اجتماعی و برابری حقوق ملل و مردمان و تامين تساوی حقوق زنان مرد آفرين با مردان زن ستيز افغانستان نشرمی شود.

آرزومندم که ارزيابی گذشته ، انتقاد از خود ، اعتراف باشتباهات گذشته ، زمينه های جوشش اصولی سازمانی ، سياسی و رهبری حلقه های شکسته ، ريخته ، سرخورده ، گسسته و سرگردان ما را مساعد کند و رهبران فرهيخته و آبديدهً نسل جوان کشور با اجتناب از اشتباهات گذشته ، راه نسلهای پرتوان و رويندهً امروز و فردای افغانستان مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، غير منسلک و نوين را روشن و هموار نمايند.

اکادميسين دستگير پنجشيری

ايالت واشنگتن ـ امريکا

10 دسمبر 2003
بالا

بعدی * بازگشت * قبلی