نبود وحدت فکر و انديشه و نبود
همسويی و همگرايی و همکاری در صفوف نيرو های
تحول طلب
در نبرد ديروز بر عليه بنياد گرايی زياد ترين
زيان را برجنبش ترقيخواهانه کشور ما وارد نمود.
اخيرا اجلاس اروپايی حزب متحد ملی افغا نستان
در شهر آرنهم کشور هالند با شتراک تقريبا
يکصد نفر از فعالين آن حزب داير گرديد.
در کار اجلاس
نماينده های ساز مانهای اين حزب از کشور های سويدن, ناروی,انگلستان, المان و هالند اشتراک
نموده بودند.
اجلاس با بيانيه اساسی محترم نور الحق علومی ريس
آن حزب سمت داده شد وسپس, بيشتر از 20 نفر از اشتراک کننده گان با بيانات شان سمت و سو و حدود و ثغورو عرصه های فعاليت حزب متحد ملی افغانستان را مورد بحث
وگفتگو قرار دادند.
يکی از نقاط خيلی ها با اهميت که بيانيه دهنده
گان به آن بار بار اشاره نمودند مساله يافتن راه های تفاهم و همکاری ميان حزب متحد
ملی افغا نستان وآنعده ساز مانهای سياسی
مماثل و شخصيت ها ی که با اين حزب همسويی دارند و امکان همکاری با ايشان در چار
چوب يک ساز مان واحد ميتواند متصور باشد. همچنان جستحوی راههای همکاری با آنعده
ساز مانها و شخصيت هاييکه امکان همکاری با
ايشان در چارچوب يک سازمان واحد ميسر نميباشد اما عرصه های معينی وجود دارد که
ميتوان با حفظ هويت با ايشان وارد همکاری شد.
دو سال پس از
تشکيل حکومت موقت و انتقالی حالا
وقتی به ماحول خود نگاه ميکنيم جامعه پراگنده و ضربه ديده افغانستان را با دو
تهديد عمده مواجه مي بينيم. بنيادگرايی اسلامی و تفنگسالاری در داخل حاکميت و
تروريزم در بيرون حاکميت که با طرح های
مداخله گرانه اجانب از بيرون مضاعف تر می شود.
شکی نيست که حکومت انتقالی از نگاه چشم انداز
و سمت حرکت خود در مجموع افاده يک حکومت
دموکرات و مترقيست. اما آنچه ميتواند بحيث خطر دايمی مانند شمشير دموکلوس اين
حکومت و نيرو های دموکرات کشور را مورد تهديد قرار دهد بر گشت مجدد بنياد گرا ها بقدرت و موانعيکه حضور شان د ر قدرت توانسته
است در مجموع برای مردم , حاکميت وبصورت خاص برای نيرو های
دموکرات خلق نمايد.
جو جديد
بهمان حدی که فضای فعاليت را برای نيرو های دموکرات مساعد ميسازد بهمان اندازه
نيرو های بنيادگراو ضد دموکراسی نيز به
نفع خود از آن بهره ميگيرند . يعنی دموکراسی
برای همه دموکراسی است. آنها نيزدر هر نوع
انتخابات ميتوانند کانديدا داشته باشند و
حتی برنده شوند و به اصطلاح همه ريسته ها را پنبه بسازند.
اين درست است که حاکميت طالبان به شکل ديروز ان شايد تکرار نشوداما تمام مظاهرفکری ان ميتواند در وجود يک حکومت بنياد
گرا دوباره ظهور کند.همانطوريکه مظاهر آنرا در گوشه وکنار کشور مشاهده ميکنيم.
در فا صله زمانی دو ساليکه از حکومت جديد ميگذرد
دو لت انتقالی افزون بر انکه در ساحه خلع سلاح فر ماندهان محلی
و جنگسالاران د ست آورد قابل ياد آوری
نداشته است و قلمرو آن از ساحه کابل فرا تر نرفته و مردم در امن وامان زندگی نمی
کنند در عرصه اشاعه دموکراسی و تثبيت حقوق
زن وغيره حتی در شهر کابل موفقيت چندانی
ندارد.
از
قرار اطلاعات رسانه های جمعی بين المللی
در ساليکه گذشت علاوه بر ادامه جنگ , ترور
ها و دزدی های مسلحانه وغيره در سراسرکشور 400 طفل اختطاف شده است. تنها در ولايت
هرات 180 زن و دختردر نتيجه نبود آزادی
های مدنی و فشار های مضاعف بنياد گرا ها
خود را آتش زده اند که از آن جمله 65 نفر شان جان با خته اند. تا امروز
فرستنده های تلويزيون کابل نميتوانند
آهنگ زن را پخش کنند.
آخرين لايحه( قانون) ايکه در رابطه به مطبو عات تحت عنوان جلو گيری از توهين به اسلام و شخصيت های بلند پايه دولتی, به قول رسانه ها ی جمعی بين المللی "
خاموشانه به تصويب رسيد" ظاهرا
وسيله دفاع از خبر نگاران قلمداد شده است اما در عمل مانعی در
راه فعاليت آزادانه خبر نگاران خلق ميکند. هر چه است مانند تيغ دو دم مورد
استفاده قرار خواهد گرفت.
هيچ
خوشبينی هم وجود ندارد که در آينده قابل
پيش بينی, دولت در مجموع بتواند بر اين نارسايی ها فايق آيد. اين ها مشت نمونه خر وار است. قسمت
عمده اين نارسايی ها بخاطر ان است که فقط
يکی از اهرم های اساسی قدرت دولتی کشوريعنی ستره محکمه دولت انتقالی افغا نستان
بدست يک ساز مان بنيادگرا ست.
حوادث
هرات و فارياب در ماه های اخير گواه اين
حقيقت است که نه تنها هنوز شگاف های عميق حکومت مرکزی و حکومات محلی را از
هم جدا ميکند بلکه عدم اعتماد ميان اعضای رهبری دولت نيز وجود دارد که ميتوان آنرا بحيث آژير خطر تلقی نمود. يک حکومت ضعيف
و متفرق وبا دستگاه ا داری فاسد اصلا توان ايجاد اعتماد ميان مليت ها و اقوام و
گروه های اتنيکی کشور را ندارد.
يکی ديگر از مسايل قابل توجه تهاجم فر
هنگی ا ست که حضور تعداد بيشماراتباع خارجی وبر نامه های دراز مدت
عمرانی و بر گشت هزاران افغان نيمه خارجی که خواهی نخواهی با خود فر هنگ بيگانه را
حمل و وارد کشور ميکنند , در دراز مدت ميتواند فوق العاده زيانبار تمام شود. يکی از دلايل وقوع انقلاب
اسلامی ايران همانا حضور دوامدار هزاران امريکا يی در ايران و بالخاصه شيوع لجام
گسيخته فر هنگ غر بی در آنکشور
بود.امروز مذهب شيعه در ايران, گرچه
با بنيادگرايی خشن توام است, بمثابه يک پوشش دفاعی مانع نفوذ فر هنگ بيگانه در ايران
است.
تو جه به اين حقيقت که تطبيق قا نون اساسی و
دموکراسی ما هنوز از بوته آزمايش نبرآمده و نبايد فرا موش کرد که يک کشور عقب
مانده و سنتی را نميتوان يکشبه دموکرات ساخت. مبارزه برای دموکراسی مانند مبارزه
با حشرات نيست که با دوا پاشی بتوان همه
عقب مانی ها را رفع و جامعه را دموکرات
ساخت. قا نون اساسی صر فا راه را باز ميکند اما تغير در ذهنيت انسانها
کار وقت و زمان است و مخصوصا با
درجه نفوذ وامکاناتيکه اجانب در طی دو دهه درکشور ما بدست اورده
اند تشکيل احزاب و ساز مانها بنامهای گوناگون را برای شان ميسر می
سازد.همانطوريکه توانستند انواع و اقسام ساز
مانهای بنيادگرای مذهبی را بالای مردم ما تحميل کنند همچنان ميتوانند همان ريزرف
های شانرا با امکانات پولی که دارند بنام های
ديگر وارد عر صه نمايند. سقوط تعداد قابل ملاحظه به اصطلاح روشنفکران در موضع دفاع
از طالبان ديگر هيچ شک و ترديد باقی نمی
گذارد که بر عکس آن نيز بهمان ساده گی
صورت نگيرد. مگر بين گذاشتن و تراشيدن ريش کدام مرز گذر ناپذير وجود دارد.؟
يکی ديگر از مسايل مطرح که ميتوان به حساب تجربه چند دهه
گذشته در نظر گرفت اين است که جنبش
روشنفکرانه کشور ما با آنکه لباس
های گو ناگون ايد يولوژيک به تن کرده است , تکيه گاه آن در بسی موارد مناسبات سنتی
قومی و زبانی با قيمانده است. اين بدان معنی است که استقرار فکر و انديشه در جمله پهلو های قوی جنبش های روشنفکرانه ما نبوده است بلکه تلاش های
روشنفکرانه اغلبا در خدمت بر تری جويی های
قومی قرار داده شده است. بهمين سبب آنچه امروز مطرح است
مبارزه برای راه اندازی جريانات سالم فکری است تا جمع آوری سياهی لشکر.
بد ون حزب ميتوان زندگی کرد. بدون سازمان ميتوان زندگی کرد اما بدون اصول, شريعت و
ديد نسبت به آينده نميتوان زندگی کرد.
در واقع با اين پس منظر خيلی ها مختصر است که
ما ضرورت
تفاهم و همسو يی ميان نيرو های
دموکرات
و طرفدار زيست متمدن را مطرح ميکنيم.
تجارب دو دهه گذشته بيانگر اين حقيقت است که نبود وحدت فکر و انديشه
و نبود همسويی و همگرايی و همکاری در صفوف نيرو های تحول طلب در نبرد ديروز بر عليه بنياد گرايی زياد
ترين زيان را برجنبش ترقيخواهانه کشور ما وارد نمود و زمينه ساز رشد و تقويت نيرو های بنيادگرا و تروريست گرديد.
امروز اولين هوشدار زندگی اين است که هرنوع سنگ اندازی و تخريب جريانات کنونی توسط
جريانات مماثل نه تنها به افتخار کسی نمی افزايد بلکه به قول معروف در وازه های دوزخ را يکبار ديگر بر روی اين نيرو ها باز ميکند.
در بيانيه اساسی محترم نورالحق علومی در اجلاس اروپا يی در اين مورد آمده است که (فهم حزب متحد ملی افغا نستان در پر تو خط فکری آن
که مسير حرکت آنرا می سازد آنست که اين ساز مان ديگر جايگاه و سنگر مطمن همه
وطنپرستان و هواداران راه دموکراسی و عدالت اجتماعی , در کشور ما خواهد بود. و بهمين منظور همه را صادقانه بدانسو
دعوت مينمايد و دست دوستی و صميميت را برای
همه افغا نها ی وطندوست و ساز مانهای که جهت
تحقق اهداف ياد شده مبارزه مينمايند دراز نموده وآ ماده است که با داشتن
وجوه مشترک با چنين نهاد ها مساله همکاری با ايشان را از ا يتلاف تا وحدت ساز مانی مورد مطالعه قرار دهد.)
ما بر آنيم که مر حله کنونی يک مرحله گذار از
مناسبات عقب مانده به يک مرحله زندگی شهری تر ومتمد ن تر است.
گفتنی است که اين گذار بدون حاکميت قانون,
بدون آزادی های فردی( دموکراسی گسترده) و بدون امنيت عملی شده نميتواند. از نظر
بنده مناسبات فيو دالی از لحاظ سياسی, اقتصادی از بين رفته است. جای خان وملاک را
تفنگدار گرفته است. اما رو بنای فکری آن دروجود ساز مانهای بنيادگرا هنوز به حيات خود ادامه ميدهند و در برابر تحولات جديد از خود مقا ومت و سر سختی نشان ميدهند.
من همچنان به اين باورم که با انکشاف مزيد مرحله
کنونی, تلاشی وتجزيه نيرو های سياسی به بنياد گرا و ميانه رو
که قبلا آغاز گرديده ادامه خواهد يافت.
اين روند شامل حال تمام نيرو های سياسی خواهد شد که ديروزدر عرصه سياست کشور
فعاليت داشته اند. بنابرآن حتی در صورت
قطع جنگ نيرو های بنيادگرا صف واحدی را تشکيل خواهند کرد. به اين ترتيب مساله
يافتن راه های همکاری با سازمانهای مماثل
و رفتن بسوی تشکيل يک جر يان بزرگ فراگير و ملی برای ما دارای اهميت اصولی است.
در اين
رابطه هدف ما بصورت مشخص اول آن نيرو هايی است که مانند حزب متحد ملی افغا
نستان هوادار يک خط ميانه و ملی اند و
ميتوانند در يک ساز مان واحد مدغم شوند.
دوم آن
نيرو هايی ضد بنياد گرا يی است که امکان
ادغام شان در چار چوب يک ساز مان واحد وجود ندارد اما
ميتوانند بشکل يک جبهه روی مسايل معين همکاری نما يند, مثلا همکاری در انتخابات, و يا همکاری در بخش کمک و همدردی با مهاجرين و
يا جمع آوری اعانه و کمک های مادی برای خانواده
های شهدا و معلو لين و ديگر جنگ زده ها
وغيره.
سوم جلب
حمايت و همکاری شخصيت های مستقل. در اين رابطه در بيانيه محترم علو می آمده است( هستند
عده ايکه دست شان واقعا به قلم شان و زبان
شان به کلام شان می ارزد و ميتوانند در راه استحکام پايه های اين جريان جديد,
رهبری و سمتدهی آن مصدر خدمات معين شوند, اما سکوت شان مايه انديشه و تشويش ما ست.)
منظور اين است که شايد انتظار پيوستن همه شخصيت
ها به احزاب بسيار واقعبينانه نباشد.
اما ضرور است که اين شخصيت ها با استفاده از قلم و زبان شان در توضيح و تشريح
اهداف بر ناموی اين جر يانات و دفاع از آن
در برابر بنياد گرا ها سهم بگيرند.اين مهم از اين
ضرورت ناشی ميشود که جر يانات جديد سياسی بعد ا ز بيش از يکنيم دهه رکود و
پراگندگی و سر خوردگی تازه دارند قد راست ميکنند و شديدا به مشوره ورهبری نياز
دارند. درحاليکه اجانب در تار وپود جامعه ما نفوذ نموده است.
کار عملی در اين راستا را فقط با گفتما ن و ديالوگ ميتوان آغاز نمود.
پيشنهاد بنده اين است که درگام نخست آنعده ساز مانها , حلقات و شخصيت
های مربوط به حاکميت ديروز که با اين طرح ها موافق اند ميتوانند
با بر قراری تماس با ما از آماده گی
خويش اطمينان دهند. ما همچنان حاضريم با
آن عده ساز مانهاييکه با حفظ هويت سياسی خود
خواهان همکاری اند وارد مذاکره و گفتکو
شويم.