محمد آصف خرمی
لندن
ملتی که تاریخ خویش را نمی شناسد ، ناچار است آنرا یکبار دیگرتکرار کند
نقش باشد بردرفش کاویـــــان
نیست کاوه هرکه آهـنگــر شده
گـرپـدیـد آیـد عـیار نـقــــد هــــا
زمس بود بس سکه های
زرشده
بـیرنگ کوهدامنی
«
آزاده رفیقان منا» ! (1)
در روشنی بـیان بخشی از
یک شعر در بالا و به افاده یک شعر بلند نشر شده در جریده «کمک» در دهـه
دموکراسی نوشته فرزانه شاعری بنام مستعار
«سپاهی گمنام » به شما خطاب می نمایم .
شاعر می
گوید : یکبار بینا بنـگر ! (2)
به
یـقــــــــین با نشر و انفاذ قانون اساسی دهـه دمـوکراسی آغاز یک مرحـله رشد
جامعـه افغانی را می توان مشاهـده کرد که در پرتو آن نهضت دموکراتیک خلق افغانستان
و جــــــــنبش ها و تحریک های دیگر ، یکی پی دیگری ، پابـپاهی هم وارد صحنه سیاسی
و اجتماعی کشور گردید ، که پی آمد های تراژیک و هـولناک سه دهـه اخیر افغانستان را
می سازند که نیاز بـیک ارزیابی جداگانه دارد.
این حوادث و
رویداد ها ، چنان پهناو گسترش یافت تا کانون های گرم رو در رویی قدرت های بزرگ
جهان را باعـث گردید که تا هنوز هم مردم افغانستان در آتش داغ آن می سوزند و فریاد
شان به آسمان ها بلند است .
در مسیر راه
طی شده از ایجاد جمهوری افغانستان به رهـبری سردار محمد داود و تسلیمدهـی
جمهــــــــوری افغانستان و حزب وطـن بـه رهـبـری دکتور نجیب الله و منصوروار بدار
کشیدن وی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که به حزب وطن بصورت رسمی تغـــیر نام و
ماهـیت داده بود در محراق توجـه نیروهای داخلی و خارجی قرار داشت . پس از آن ، در
کوتاه سخن نیروهای قــــــرون وسطایی یکی پی دیگیری تا سقوط طالبان به اریکهء قدرت
رسیدند که کارنامه های شان به هـمگان آشکار و هـواست ، و ادامه آن پس از 11 سپتمبر
2001 میلادی برگ دیگری از تاریخ کشور و مداخلات بیشماری خارجی از نوع جدید را در
امور داخلی ما نشان میدهـد.
دانشمندی می
نویسد : « تاریخ بدون شک ، سیاست نیست ، اگر چه گاهی رویـــــداد های سیاسی می
توانـــند تاریخ بشمار آیند ، اما رویداد های تاریخی را بایـد از عرصه منازعات
سیاسی خارج ساخت و آن ها را موضوع بررسی های بیطرفانه قرار داد . ملت های آزاد شده
جهان با یک برداشت ملی از تاریخ ، خویشتن را آزاد ساخته اند . (3) که سوگمندانه ما از ین مرحله بــدوریـم ، و این
نیز در هـمه عرصه ها قویأ احساس می شود ، تا ما به تاریخ کهن و غـنی کشور خویش که
هـویت ملی ما را می سازد مراجعـه نماییم و با توجه جدی به آن ، هـم خود را بـیابیم
و هم راه خود را بسوی افــق های روشن باز نماییم.
جواهـر لعـل
نهرو میگوید : « ملتی که تاریخ خود را نمی شناسد ، ناچار است آنرا تکرار کند » طور
نمونه ما از جنبش مشروطیت تاکنون چندین بار است که تاریخ را به گونه های مختلف
تکرار می کنیم که خود بحث دیگری برای ارزیابی های دقیق آیـنده نگری است
برای بـیرون
رفت ازین وضع باید بـیهراس به گذشته نگاه کرد و بـینا نگریست و درگیر و بند ایـن
وآن نـشد ، تعـقـیب و بدبـینی عـشق و
نفـرت در مبارزه نمی توانـد راهگشای باشد ، دوستی هـا و دشمنی هـای شخصی را نباید
جای درک درست تاریخ گذاشت و در غیر آن چسپـیـدن به نام ها و آدم ها از پایگاه
مناسبات محدود شخصی و عـــاطفی ما را به گمراهی هـا و کثيرراهی ها کشانـــیــده و
ادامه آن به شیوه گذشته ما را برای هـمیش از خط اساسی جنبش و نهضت بکنار خواهد
کشید و هــنوز که فرصت است باید بینا بنگریـم .
برای درک ،
هـر چه و هـمه جانبه و رهایی از سردرگمی های پیهم
« خود را از اسارت مصالح ایدیالوژیک آزاد کنیم و از واقعیت های تاریخی و
سیاسی هـمانگونه که هستـند سخن بگوییم ، حتی اگر طرح این واقعیت ها تلخ و یا با (
مصالح ایدیالوژیک ) مان مخالف باشد ، اساسأ عمل ما با بـیان این ( بـایـد ) ها است
که به روشنفکری معــنا و هویـت می دهـد» . (4)
بنا برین «
با شهامت و بی پروا باید به چهـره حقـیـقـت تـلخ نگریست و با فروتـنی و تواضح از
آن آموخت»
روشن و
ناممکن است ، همه مسایل را در یک گفـتگو یا یک نشست حل کرد و اما اگر وارد یکی از
مطالب شویم که آنهم به تاریخ گذشته جنبش دموکراتیک خلق افغانستان ارتباط می گیرد
از آن میان یکی از مشکلات عـدیده وحتأ نخستین پرسش از آغاز دموکراتیک خلق
افغانستان تاکنون مشکل رهبری حزب است که در ابهام عام و تام ، تا هـنوز هم
گریبانگیر ماست . چنانچه محترم سلطان علی کشتمند در کتاب « یاداشت های سیاسی و
رویداد های تاریخی» خویش این موضوع را چنین به ارزیابی گرفته است :
« با اینگونه
، مفهوم شده تـلقی می گردید که هـر دو تن نورمحمد تره کی و ببرک کارمل ، نقش رهبری
کننده مساویانه ایفا خواهند کرد ولی یکتن از ایشان در هـر حال در راس قرار می گرفت
» (5) در ادامه کشتمند صاحب می نویسد : « ایکاش وضع چنین نمی بود و صرف
یک رهـبر به گونه طبـیعی وجود میداشت (یعـــنی که آن هـا هـر دو طبـیعی نبودند )
تا ناشی از آ ن ، آنـــهـمه رنج و دشواری بعـدی را در پی نمی داشت ، ولی درین امـــــر ناگزیری در کار بود ( کدام
ناگـزیری آیا در آنـــــوقت هم از جایی هـدایت صادر می شد ) » از یکسو تره کی بنابر کهنسالی و گذشته سیاسی خویش .....
و تره کی نخستین رهـبر شد .
شاعری می
گوید« تو نیز نیازموده بهتر بودی » ولی ما هـر دو رهـبر و دیگران را نیز جداگانـه
تجربه کردیم که قـصه ها و کارنامه های شان ثبت تاریخ است ، اما تلاش و مسابقه برای
احراز و حفــظ چوکی اول ، یک خط درشتی را می سازد که تا تباهی ادامه یافـــت. آگاهان بــیاد دارند ، که موضوع بـه اصطلاح کهـن
سالی نورمحمد تره کی ، کـه آنهم در مرحله معین پختکی زندگی قرار داشت چنان ساز و
برگ پیدا نمود ، که تمام سعی و تلاش برای ایجاد کنگره اول را که باید به پیش می
رفت ضرب صفر نمودند . ایکاش تمام پرسش ها
و پاسخ های لازم را پیش از انتخاب مطرح می
کردند و بعـدأ به رای گیری می ــــ می پرداختند ، ولی ، زمانی آرا و نظر
روشن گردید ، دسته جمعی یکنفر انتخاب گردیده ، از آن شخص تا مرحله بعـدی ، یعـنی جلسه و نشست دیگر دفاع
صورت می گرفت این پیمان شکنی از همان فردای کنگره ، در میان عـده ای چنان جان گرفت
، که در تمام مراحل به اثر سو آن برای جنبش و کشور زیانبار تمام شد چنانچه هیچ
رسمی در تاریخ به چنین شیوه ای مهر تایید نگذاشته است .
و اما:
چه
پرشکوه و ابهت است که آدمی
برای
ایده های خویش
بـپـای
دار مـی رود
و تا نـهایت خط
کشیده استوار می رود
و کشتمند
صاحب چـه درست توضیح می داد کـه : « از همین جا (کنگره اول ) افزون برنقاط اختلاف
دیگر ، نـقـطه نهال شک و عـدم اعـتماد دیگری بسته شد که بعـد هـا به جـوانه زدن
آغاز کرد » و ادامه تــــــراژیـدی را باعـث گردیـد که ارتجاع سیاه بدتر از قرون
وسطا حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان گردید .
به قول شاعر
بزرگ خـاقـانـی :
« ما بار گه داریم این رفت ستم برما » (6)
آزاده رفیقان
منـا !
ارسطو می گفت
: « من افلاطون را دوست دارم ، اما حقـیقـت را بیش از افلاطون دوست دارم » (7)
چنین بیان برای تمام
کسانی مطرح است که مسولانه درباره افغانستان و تاریخ آن می اندیشند و خواهی نخواهی
چنین پرسشی مطرح می شود که وطن و مردم بلاکشیده افغانستان و یا تعـداد قلیلی را که
هـــــمیشه مشکل ایجاد کرده اند و در مقطع های حساس تاریخ به نفـع بیکانگان موضیح
گرفته و غیر از خود و حلقه کوچک به هـیچ چیزی اهمیت قایل نبوده اند .
از گپ ها و
سخن های پس از کنگره اول که مستند گـفـته آمد تا انشعاب ها و فرکسیون بازی های
مرگبار و دوکودتا سازمان یافته بر ضد حاکمیت جمهوری افغانستان و تصعـیف آن به نفع
بیگانگان و سرانجام تسلیمی آن به ارتجاع سیاه و سرزنده برآمدن از همه رویداد ها
مسایلی است که باید ارسطو وار به آن پاسخ گفت ، ورنه زمان به پیش می رود و دیگر
فرصت ها هـمه و همه از دست رفته است
گردهمایی های
جعــلکاران تاریخ در اینجا و آنجا دیگر جایی را نمی گیرد و دردی را دوا نخواهـد
کرد . و اگر درین دوران مستورانه باهم بدون آن ها گام نگذاریم در تاریخ ما هم
جوابده خواهیم بود ، چنانچه یک شاعـــر تیرباران شده امریکایی لاتـیـن می گویـد :
روزی خواهـد آمد که ساده ترین مردم میهـن من
روشنفکران ابتر کشور را استنطاق خواهـند کرد و خواهـند پرسید.
روزی که
ملت
به مانند یک
بخاری کوچک و تنها
فرومی مرد
به چه کاری مشغول
بودید.
اینجاست که باید تصمیم گرفت ، کارپویر میگوید
:
اگر قرار است
که تمدن بشری زنده ماند ، ما باید دفاع از« مردان بزرگ » را ترک کنیم چرا که بسیاری ازین « مردان بزرگ »
با حمله به آ زادی و عـقـل ، خطا های بزرگ را مرتکب شده اند . پــــــــــــــویر
این دسته از روشنفکران و خردمندان را که
با اندیشه های خویش عملأ در خدمت خود
کامکان قـرار داشته اند و رهگشای حکومت های جبار بوده اند ، « پیامبران
دروغین » می نامند (8)
و در فرجام :
آنکس که زندگی
و برازندگی می آموزد ، بندگی نمی آموزد
********************************************************************
پـا نویس ها
1 – از یک بیتی بسیار زیبای منوچهری شاعر قرون یازدهم
میلادی . به گرفته از گنج سخن دکتور ذبیح الله صفا 2 – از یک بیت شعـر داود فارانی
3 – علی میرفطروس ، روبرو با تاریخ .
4 – علی میر فطروس .
5 – سلطان علی کشتمند یاداشت های سیاسی و تاریخ .
6 - یک بیت از شعر خاقانی
7 – علی میرفطروس روبرو با تاریخ
8 – کارپوتر از
رساله برخی مناطره های علی میرفطروس