نگاهی برکتاب :

 

علامه محمود طرزی ، شاه امان الله و روحانيت متنفذ

 

 

اينک ستاره ای دیگری در آسمان تاریخ پرفراز ونشیب کشورما طلوع نموده است ،که بی تردیدهر انسان بافرهنگ از دیدن آن شادمان میشود. علامه محمود طرزی ، شاه امان الله و روحانيت متنفذ

نام کتابی است از قلم کانديدای اکادميسين اعظم سيستانی، پژوهشگرسخت کوش کشوراندرباب دلچسپ ترین بخش تاريخ میهن ما  درربع اول قرن بیستم.

مؤلف در این اثر نگاهی ژرفی دارد بر جنبش مشروطه خواهان دوم  و درراس محمود طرزی ونقش او در احياء جنبش مشروطيت دوم، وتاثیرعمیق اوبر شاه امان الله و بسیج نیروهای تحول طلب برای تحصیل استقلال افغانستان ، و همچنان نقش  روحانيت متنفذ در ضدیت با تحولات اجتماعی در کشورتاسقوط دولت مشروطه خواهان. اين کتاب با قطع و صحافت نسبتا مرغوب در 300 صفحه به همت  مرکز فرهنگی افغانها در آلمان از سوی چاپخانهء دانش در پشاوربه چاپ رسیده است.
طوريکه  از نام
کتاب هویداست، جناب سيستانی یک بخش بسيار مهم و دلچسپ از تاريخ کشور ما را مورد ارزيابی و بررسی تاریخی قرار داده اند که برای نسل های امروز و فردای کشور ما بسيار ارزنده و آموزنده است . در  اين کتاب ،سیما های بسیاری از مشروطه خواهان وطن پرست وسایر عناصرترقی پسند ونیزچهره های اشخاص فرصت طلب ومرتجع که بخاطر منافع شخصی ، آب به آسیاب دشمن یعنی استعمار ریخته اند بخوبی نمایان شده است. شاه امان الله نه تنها بخاطر حمایت بیدریغش از مشروطه خواهان وتحول طلبان وآوردن یک سلسله ریفورمهای اجتماعی بخاطر تحرک جامعه به جلو قابل ستایش است ، بلکه به این لحاظ که هرگز دشمنی خود را در ضدیت با استعمار انگلیس پنهان نمیکرد، نیزقابل تحسین است. مگرمتاسفانه که روحانيت متنفذ نقش ارتجاعی خود را در ضديت با اصلاحات اجتماعی شاه به نمایش گذاشت وشاه ومشروطه خواهان رابا ناکامی روبروساخت.

 

در اینجا لازم می بینم برای معرفی هرچه  بهتر کتاب ، تقريظ دو تن از صاحبنظران و استادان گرامی پوهنتون کابل رادرمورداین کتاب خدمت خوانندگان ارجمند تقديم نما یيم :

 

تقريظ استاد نگارگر:

 

درچند دههً اخير که افغانستان دچار بحران سياسی و بالنتيجه بحران فرهنگی گرديد و آن قيدی که در داخل کشور بر نشر آثار وجود داشت کاملا از ميان رفت ، در محيط مهاجرت و خاصه در پشاور و مشهد کتابهای فراوان به زبانهای پشتو و دری انتشار يافت.

استبداد مسلط برکشور که بر دهانها پلستر گذاشته بود ، دامن فراچيد و ما در هوا و فضای بيرون از کشور مانند مرغی که پس از سالهای دراز اسارت از قفس پا بيرون نهاده و هنر پرواز را فراموش کرده باشد ، دچار نوعی احساسات بچگانه شديم و در تنور همين احساسات بچگانه بود که همه چيز مان سوخت . نفاق و چند دستگی ملی روانها و مشاعير مان را تسخير نمود و در خلسهً همين احساسات بود که چشم بستيم و دهان گشاديم و کتاب پشت کتاب نوشتيم ، معيار های نگارش از ميان رفت ، اصول نگارش تحقيقی کنار گذاشته شد و من هنگامی که بسياری از کتابهای نشر شده در محيط مهاجرت را با املاء و انشاء نادرست و خالی از معيار های عينی تحقيق و جستجو ولی پر از احساسات خشم آگين مشاهده ميکنم با خود ميگويم اگر نويسنده مصرفی راکه در چاپ کتاب خود نموده است ، هيزم ميخريد و برای چند خانواده بی بضاعت افغان در پاکستان و ايران توزيع مينمود کاری کرده بود که دست و دل عده ای را گرم ميکرد و حالانکه با کتاب خويش تنها ژرفای بحران فرهنگی ما را بازهم بيشتر ساخته است. تصور نفرماييد که من مخالف چاپ و نشر آثار استم ، اما فراموش ننماييد که خرمهره را بجای مرواريد عرضه کردن ، عِرض آدم را می برد و مايه شرمساری و سرافگندگی جامعهً فرهنگی ما ميشود و شعر انوری را بخاطر آدم می آرد که گفته بود :

 

شعرنا گفتن به از شعری که آيد نا درست

بچه نا زادن به از شش ماهه افگندن جنين

 

بدبختانه در ميان ما معيار ها از ميان رفته و همه کس همه کاره شده است ، به اصطلاح تاريخ مينويسيم بدون اينکه صلاحيت مسلکی خود را زير ذره بين وجدان بگذاريم و از خود بپرسيم : « آيا من صلاحيت لازم اين کار را دارم!» آيا در پرتو اسناد و مدارک سخن ميگويم يا بند دهن را بدين منظور باز کرده ام که مخالفان فکری يا مخالفان خيالی خود را زير رگبار تحقير و اهانت بگيرم؟  تاريخ اگر علم باشد ( که هست ) علم در عمليهً مشاهده و تجربه بيطرف است و نتيجهً کار خويش را با رنگ تعصب و جهتگيری نمی آلايد و هرچه ميگويد ، سند خود را عرضه ميدارد واگر نتيجه ای ميرسد به حکم اسناد و مدارک است ،  نه به حکم حب و بغض شخصی.

گفتم که در سالهای اخير خرمهره و گوهر ، هردو به بازار آمده اند و غالب کتابهای که به چاپ رسيده  اند يا در خدمت تبرئه و تقديس افراد است و يا وقف اهانت و کم زدن شخصيت های تاريخی گرديده است. و چون ما دچار مرض نفاق ملی استيم ، متاسفانه به همين دليل آثاری  که کفهً وقار ملی ما را پا در هوا نگاه ميدارد فراوان به وجود آمده است و کسانی به تاريخ نگاری روی آورده اند که صلاحيت اين علم را نداشته اند و طبيعی است که وقتی خرمهره های پرزرق و برق فراوان به بازار آيد ، مرواريدهای اصلی يا کارمردان صاحب صلاحيت در اين ميان گم ميشود و ناشناخته می ماند ، اگرچه  به قول فرزانه حکيم غزنه :

« در به خرمهره کجا ماند و دريا به غديرا »

 

دراين اوخر تاريخ نويس پرکار و سخت کوش کشور ، جناب سيستانی که از روی استحقاق برجای بزرگانی مانندمرحوم کهزاد ، مرحوم غبار و مرحوم استاد حبيبی تکيه زده است ، کتابی از آن خود را به نام « علامه محمود طرزی، شاه امان الله و نقش روحانیت متنفذ» از روی لطف و گشاده دستی برای من فرستاده اند که من آنرا با ذوق و شوق زياد خواندم و از هر صفحهً آن لذت فراوان بردم. من سالها شد که جناب سيستانی را می شناسم و گرچه با او تماس مستقيم نداشته ام ، اما نتيجهً تحقيقات او را از نظر گذرانده ام و تا امروز چيزی از او نخوانده ام که سندش را پيشروی خوانندهً خود نگذاشته باشد. اينکه گفتم او وارث بالاستحقاق بزرگانی چون مرحوم احمدعلی کهزاد ، مرحوم غبار و مرحوم استاد حبيبی است ، نه برمبنای تعارف است و نه بر مبنای مجامله ، که من نه اهل اين يک استم و نه اهل آن يک. من در هنگام جوانی يعنی آنگاه که خود شاگرد پوهنحی ادبيات بودم و حوصله کتاب بينی و کتاب خوانی را داشتم ويکی از افراد کثيرالمراجعه کتابخانهً پوهنتون کابل بودم. جناب سيستانی صاحب را ميديدم که رشتهً الفت با کتاب و کتابخانه بسته بود و هی از اين کتاب و آن کتاب ياداشت بر ميداشت و تاريخ نگاری بود که صد کتاب را می خواند تا يک کتاب را بنويسد. و کتاب حاضر او« علامه محمود طرزی، شاه امان الله و نقش روحانیت متنفذ» کتابی است که جناب سيستانی هرفصل آنرا پس از مطالعه و مرور غالب مآخد ممکن و ميسر به رشتهً نگارش کشيده و دين بزرگی را که محمود طرزی و شاه امان الله برگردن تاريخ و ملت افغانستان دارد به نيکی ادا نموده است.

اين کتاب در سه فصل نسبتا مفصل عرضه شده است که در فصل اول ، مرحوم محمود طرزی را با ابعاد گوناگون شخصيت او و تاثيری که از سيد جمال الدين افغانی برداشته است ، همه جانبه معرفی و نقش سراج الاخبار او را در درون و بيرون کشور با دقت موشگافانه روشن نگاری مينمايد و آنگاه خواننده خود را وارد فصل دوم کتاب مينمايد تا در آنجا ثمرهً تاکی را که محمود طرزی در انگورباغ کشور غرس کرده بود ، در وجود « شاه امان الله ، استقلال و اصلاحات اجتماعی » بچشد و با او به سير اين انگور باغ بپردازد ، اما بدبختانه وضع اسف انگيز افغانستان ، هر جوانی را که به وطن و مردم خود عشق دشته باشد ، به سوی انقلاب وزيادی روی ميکشاند و امان الله خان جوان که بر اريکه قدرت نيز نشسته بود ، نمی توانست از اين قانون عمومی مستثنی بماند.

به سخن ديگر : چيزی گندم تر بود و چيزی آسيا کند ـ به تعبير ساده تر از يک سو بعضی از طرحهای اصلاحی بيش از از وقت بود و از ديگر سو جامعه در بست بی سواد و سخت سنتگرا بود و چيزی هم آسيابان شتاب داشت تا زود تر آرد کند و روشنفکر گرسنهً تجدد را با فتير اصلاحات سير نمايد ، غافل از اينکه چشم فتنه بيدار و منتظر فرصت است و در آسياب کند ( جامعهً بی سواد ) نمی توان گندم تر  ( طرح های شتابزده ) را پياده و آرد کرد ، چراکه ممکن آسياب را بشکند و آسيابان را خانه خراب نمايد. چنانکه با وجود نيت خير آسيابان ، آن آسياب شکست و آن گندم را آب برد و دست تفتين استعمار از آستين روحانی متنفذ بيرون شد و مردم خوشباور و ساده ما را به گردن شاهی که برای شان استقلال و سرفرازی کسب کرده بود انداخت و بدين صورت استعمار انتقام شکست خود را در نبرد استرداد استقلال از ملت ما گرفت ـ روحانی با اصلاحات شاه امان الله که کشور را رو به پيشرفت و بهروزی ميبرد در افتاد و به خاطر کيک زياده رويهای شاه امان الله پوستين اصلاحات را که در سرمای جانگداز کشور وسيلهً نجات ملت بود ، در آتش اغتشاش و نفاق ملی افگند.

جناب سيستانی اين فصل را زير عنوان « نقش روحانيت متنفذ در ضديت با تحولات اجتماعی و ايجاد اغتشاشها در کشور » بررسی ميکند واما استاد بزرگوار اينجا نيز از قماش روشنفکرانی نيست که مانند کبک سر در ريگ فروبرد و اهميت و نفوذ روحانيت متنفذ کشور را انکار و تصور بنمايد که انقلاب با يک ضربهً انگشت اين روحانيت را از سر راه خود برميدارد. او استادانه مدارج ملای ده ، مولوی ، سيد ، پير ، صوفی و روشنفکر اسلامگرا را از هم تفکيک نموده با نقل از اوستا اولس به روشنفکر افغانی می فهماند که : « شخصيت های مذهبی يک  تهديد بالقوه برای اقتدار هر دولت بوده و در سراسر تاريخ بارها حکمروای برحال را مصاف داده اند.» و بنابرين اگر روشنفکر اصلاح طلب باروحانی در بيفتد ناگزير ميشود که فاتحه اصلاحات اجتماعی را بخواند. اصلاحات هرگز نبايد هويت افغانستان را به عنوان يک کشور اسلامی خدشه دار نمايد ، بلکه روشنفکر روحانی  را نيز بايد متقاعد و قانع بسازد که ملتی گرسنه و محتاج ديگران مجبور ميشود که برخلاف اندرز حکيم بزرگوار غزنه :

دين به دنيا بفروشد و انجيل عيسی را در بهای جوخر بدهد. او ميگفت :

 

به دين ای فرومايه دنيا مخر

جوخربه انجيل عيسی مخر

 

اما ، بدبختانه شکم گرسنه نياز به نان دارد و درد گرسنگی هم شکم بارگی وشکم بندگی نیست که  ارزشهای اخلاقی را فدای شکم و پائين شکم بنمايد. مرز مجبوريت و هوسرانی را از يک ديگر تفکيک بايد کرد که اگر روحانی را نيز گرسنه نگاه دارند ممکن قرآن را بفروشد و از بهای آن نان بخرد.

من فکر ميکنم که جناب سيستانی با نگارش اين کتاب نه تنها دين ملت خود را در برابر مرحوم طرزی و محصل استقلال کشور شاه امان الله ادا کرده اند که برای جوانان امروز افغان که پی سپرراه دشوار گذارو پرمشقت تاريخ است ، نير رهتوشه و دورنمايهً فکری فراهم آورده اند. خدای بزرگ برای شان عمر درازتر از اين عطا نمايد که نه تنها چراغ تاريخ نگاريی  استادان سلف را روشن نگاه دارند ، بلکه خوان يغمای آثار بيشتر خويش را در برابر تنک مايگان جوانی که بعد ازاين رهسپار کشور تاريخ و اصوليت تاريخی ميشوند ، نير بگسترانند و ما توفيقی الا با الله

م.ا. نگارگر ، برمنگهم ـ 18 آگست 2002 ميلادی

 

 

 

 

تقريظ استاد پوهاند زيار:

 

درشهر دانشگاهی آکسفورد چشمم به کتابی روشن ميشود که تحت عنوان « «علامه محمودطرزی، شاه امان الله و نقش روحانیت متنفذ » به وسيلهً يکی از پژوهشگران سابقه دار افغان يعنی پرفيسور اعظم سيستانی به رشتهً نگارش درآمده است. پيرامون شخصيت بالا منزلت ادبی ، فرهنگی و سيآسی علامه محمود طرزی و نقش و اهميت بسزای او در تاريخ معاصر افغانستان چه در صحنهً فرهنگی و سياسی و چه در زمينه اجتماعی و اقتصادی ، به ويژه پس از فروپاشی سلطنت ظاهر شاهی ، مقالات و کتب زيادی به نشر رسيده  و همايش های ويژه در زمينه تدوير شده ،ولی اين نخستين باريست که پژوهشگر و تاريخ نگار پرتلاش کشور جنگ و جهل زدهً ما ، آقای سيستانی ، جوانب مختلف انديشه و زندگی پربار اين بزرگ مرد را در يک کتاب وزين گرد آورده و به معرض استفادهً علاقمندان می گذارد.

استاد سيستانی از زمرهً نويسندگان اندک شماری اند که تا حالا و بخصوص در سالهای غربت پژوهشهايی پرمحتوايی به سطح ريکارد انجام داده ، گوشه های گوناگون تاريخی ، اجتماعی ، فرهنگی و سياسی جامعهً افغانی را طی مقالات و نبشه های تحقيقی متعدد و د رنتيجه کتابهای مستقل خويش بازتاب داده است. روش تحليلی و انتقادی و در عين حال برخورد مسئولانه با مسايل ملی ، تاريخی ، سياسی و فرهنگی کشور نمايانگر واقعيت گرايی ، ژرفنگری علمی و سرانجام موضعگيری ضد ارتجاعی و عقبگرايی اين پژوهشگر زحمتکش شمرده ميشود. او در ارايه مطالب مطروحه مأخذ و ریفرينسهای خود را با دقت لازم نشان ميدهد و هيچ نکته يی را بدون مدرک و منبع نمی گذارند.

اثر پژوهشی تازهً استاد سيستانی نيز همين ويژگی های علمی ـ تحقيقی را دارا بوده و بسا نکات بکر و دلچسپی در آن به چشم ميخورد. تصاوير کم نظيری که در لابلای کتاب به نظر ميرسد ، هرچه بيشتر به زيبايی و مرغوبيت آن افزوده است. اگر از فصل اول کتاب(علامه محمودطرزی ونقش او در احیاء جنبش مشروطیت)  بگذريم ، فصل دوم کتاب از « شاه امان الله ، استقلال و اصلاحات اجتماعی » بحث ميکند و در اين راستا تحقيق جامعی پيرامون عشق و علاقهً فراوان شاه امان الله نسبت به وطن و مردم افغانستان ، وضعيت او با استعمار انگليس و پيکار مردم ما برای استرداد استقلال کشور و ريفورم های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی اين شاه استثمار ستيز و ترقيخواه بسر رسانده است که از هر لحاظ بکر ، خواندنی و آموزنده است.

درست شش سال پيش ، در روزهائيکه تازه به انگلستان و به شهر دانشگاهی آکسفورد وارد شده بودم ، دوست دانشمندم که در يکی از کالج های اين شهر برای دفاع از دوکتورای خود در مورد « جنبش های سياسی ـ اجتماعی افغانها در دوطرف خط مرزی ديورند » آمادگی ميگرفت ، مرا به آنطرف خيابان « گلوستر» که از قلب شهر اکسفورد ميگذرد ، برده عکس مونتاژ شده از ملکه ثريا را برايم نشان داد که توسط يک فوتوژورناليست انگليسی آماده شده بود و به هزاران نسخه آن قبل از بازگشت اعليحضرت شاه امان الله و همسر شان از سفر اروپا به کشور در ميان قبايل دوطرف مرز « ديورند » توسط روحانيون وابسته به استعمار و مريدان شان توزيع شده بود ، اين عکس به گونه يی بود که سرو گردنش از ملکه ثريا بود و تنه اش از يک زن رقاصه نيمه برهنه بود و عجب تر اينکه در آن روزگار تکنيک مونتاژ به تازگی ايجاد و در جرايد و روزنامه ها مورد کاربرد قرار گرفته بود. ( چنانچه مولف نيز در صفحات 129 ـ 130 کتاب به آن اشاره کرده است ).  به نظرم تنها همين يک عکس جعلی بسنده بود که شاه آزاديخواه و ترقيخواه ما را به همه همدستان نهضت و آيديالهای مقدس ملی و انسانی شان آماج سلاح برندهً مذهب قرار داده ، به پرتگاه سقوط سوق دهد. اين همان سلاحی است که از آنزمان تا امروز برای سرکوب هر جنبش و هر جهش مترقی در وطن ماازآن  کار گرفته شده و ميشود. فصل سوم کتاب ، به نقش روحانيت متنفذ در ضديت با تحولات اجتماعی و ايجاد اغتشاشها در کشور اختصاص يافته است.

اين کاملا هويداست که روحانيت متنفذ ديروز و بنيادگرایان امروز ، نسبت به هر عامل داخلی و خارجی ديگر در سرکوب نهضت های سياسی و اجتماعی و در براندازی نظام های مترقی و تحول طلب نقش برجسته و قاطع داشته و دارد و همواره چون سدی در برابر دموکراسی و رشد شعور اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی جامعهً ما قرار گرفته ، عامل عمده در بدبختی و عقب مانی مردم محسوب می شوند. اين فصل بسيار پراهميت و خواندنش هم بسيار آموزنده است.

به آرزوی ايجاد و تاليف همچو آثار ارزنده ديگر از اين دانشمند پرتلا ش و با صلاحيت کشور ما.

پوهاند دکتور زيار

آکسفورد 23 آگست ـ 2002

 

ما در حاليکه برداشتن اين گام  بزرگ فرهنگی را به جناب سيستانی تبريک ميگوييم به خوانندگان سايت آريايی خوانش اين کتاب بی بديل را سفارش و توصيه مي نماييم.

اين کتاب را علاقمندان ميتوانند در اروپا با تماس با آقای زرين رنحورباتلفن

 8908665 (0221) 0049

بدست آرند و يا از کتابفروشی دانش در پشاور تهيه نمایند

 




بالا

بالا

صفحة دری * بازگشت