نصير مهرين

                        

                            نشانی تماس با نویسنده:

           m.nasir@web.de                            

 

 

                                    فهرست موضوعات

  

-          تمهید بر این اثر.   بهأول ملک عبدالرحیم زی

-          پیشگفتار نویسنده

-          چرا کودتای نام نهاد ؟

-          فشرده یی پیرامون عبدالملک عبدالرحیم زی

-          نکاتی در حاشیۀ اتهام کودتا

-          تأمل بیشتر روی ادعای کودتا

- گواهی  چند از شکنجه دیده گان

-          فقیرمحمد فگار معالج

-          محمد آصف آهنگ

-          آغاجان

-          حاجی عادلشاه

-          ملک خان در زندان

-          ملک خان وقانون اساسی

-          ادعای خنده دار نقش شوروی در" کودتا "

-          واقعیت موضوع

-          توقیف چند تن از مشروطه خواهان به روایت نامه ها

-          میرعلی احمد شامل . با  نامه های از :

1-      نیره شامل روشندل

2-      شفیق شامل

-          نادرشاه هارونی به روایت نامه ی داؤود شاه هارونی

-          عبدالخالق خان  به روایت داؤود شاه هارونی

-          غلام حیدر پنجشیری. به روایت عبدالخالق پنجشیر

-          میرعلی اصغر شعاع

-          مهدی ظفر

-          فهرست نام یک تعداد شخصیت ها که در کودتای نام نهاد ملک خان زندانی ویا از کار برکنارشدند.

 -  نامه های اصلاحی وتکمیلی :

1-         میرعنایت الله سادات    

2-          عبدلشکور حکم 

 

تمهید بر این اثر

 

                                       آن کـس کـــه حقــیقــت را نمــی دانــــد  نــادان است

                                       وآن کس که حقیقت را میداند وپنهان میکند، جنایتکار است.

 

                                                                                            ( برتولدرشت )

 

 

    درنظام شاهی افغانستان برخی از دولتمردان ورجال سیاسی کشور در چوکات ماموریت شان به ماهیت استبدادی رژیم حاکم پی بردند وعده یی از ایشان در ک خویش را از این مطلب در یادداشت ها وخاطرات خویش درج نمودند. دکتور عبدالقیوم وزیر معارف وداخله ومعاون صدراعظم نظام شاهی در باره چنین مینویسد : " بدون شک مهمترین عامل پسمانی  افغانستان امروزی را باید د ر سلطۀ همین   Triumvirateجستجو نمود و در پیشگاه قضاوت تاریخ  هرسه اودرزاده مشترکاَ مسؤولیت دارند ونارواست که در آن تراژیدی مملکت رول یکی از آنها را از رول دیگر شان کمتر دانست ویا با ازبین بردن یکی از اوشان تأثر کرد وبر سر اقتدار آمدن دیگر آنها اظهار شادمانی نمود. . ."1

   عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه واقتصاد دور صدارت سردار محمد داؤود می نگارد: "  . . . بالنتیجه صد درصد دریافتیم که ایشان خود نمی خواهند تا مردم ما صاحب لقمه نانی باشند ومرفه زندگی  کنند." 2

    محمد هاشم میوندوال صدراعظم نظام شاهی حیثیت نظام شاهی را در دربار اینگونه بیان میدارد: "  . . . اگر شما در چوکات ماموریت به مقام صدارت هم برسید، موقف شما از یک پیشخدمت بیش نخواهد بود. اگر در افغانستان جنرال سه ستاره شوید،مقام شما ازیک اردلی بیش نیست.  . .  اگر در چوکات پارلمان شما کرسی ریاست را داشته باشید، ارزش شما بیشتر ار بوقچه بردار نیست . . ."3

  عبدالملک عبدالرحیم زی در سمت وزیر مالیه واقتصاد برای نجات مردم کشور از بی بند وباری شورای سلطنت علاج معضله را درقانونمند سازی بودجۀ دولت ومنابع مالی واقتصادی دید وبا ارائۀ بودجۀ دولت به پارلمان،حکومت را درمقابل نمایندگان مردم،مسؤول وجوابگو ساخت. همچنان با جلب وجذب کمک های خارجی برای پیشرفت اقتصادی وعمران وطن دور بینظری در اقتصاد کشور به جا گذاشت.

    محمد هاشم میوندوال در سمت صدارعظم با مشاهدۀ موانع ومحدودیت ها در اجرای وطیفه اش از جانب اعضای شورای سلطنتی با مراجعه به آرای منورین و روشنفکران وایراد بیانیه ها درتظاهرات پوهنتون وتأسیس حزب سیاسی به مبارزۀ سیاسی بر علیه استبداد اقدام ورزید.

پاداش این همه فعالیت هاجهت تحقق آرمان های ملی واصلاح سازی نظام از جانب اعضای شورای سلطنت با تبانی عمال وابسته بع اتهالد شوروی، رهسپاری عبدالملک عبدالرحیم زی برای مدت بیش از بیست ودو سال بدون حکم کدام محکمه در زندان وهمچنان دستگیری واعدام محمد هاشم میوندوال به اتهام اقدام به کودتا علیه نظام بود.

   نویسندۀ توانای کشور،نصیرمهرین که از مدت مدیدی در رابطه به استبداد شناسی وجعلیات در تاریخ معاصر افغانستان ، تحقیق نموده وآثار ارزنده یی را در این مورد به رشتۀ تحریر در آورده داست؛ " کودتا ها در تاریخ افغانستان" سلسلۀ پژوهش های اخیر این نویسنده گرانقدر میباشد.  "کودتای نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی"، اینک تقدیم خوانندگان ارجمند میگردد.

   " بنیاد عبدالملک عبدالفرحیم زی برای حاکمیت قانون وتعلیم دیموکراسی در افغانستان" ضمن اظهار سپاس وقدردانی از مساعی جناب مهرین، مسرت دارد که این اثر با ارزش را جهت مطالعه وتنویر اذهان مردم کشور خدمت هموطنان تقدیم میدارد.

                  بهأول ملک عبدالرحیم زی

       رئیس بنیاد عبدلملک عبدالرحیم زی برای

      حاکمیت قانون وتعلیم دیموکراسی در افغانستان

 

 

 

 

1-      برای مطالعۀ نامۀ عبدالقیوم خان رجوع شود به مجلۀ آیینۀ افغانستان. چاپ اایالات متحدۀ امریکا ویا ددرصفحۀ انترنتی خوشه

2-      رجوع شود به ارمغان زندان. یادداشت های عبدالملک عبدالرحیم زی 1388.مطبعۀ شمشاد. کابل .

3-      رجوع  شود به نجیم آریا. کتاب محمد هاشم میوندوال.ص 40 .کتابخانۀ سبا. پشاور 1378

 

پیشگفتارمؤلف

 

علاقمند مطالعه ی رویدادهای دهۀ سی خورشیدی افغانستان، به رویدادی زیرنام کودتای ملک خان هم روبرو میشود. اما پس ازاتخاذ اندک موضع مستقل ومکث وتأمل پیرامون آن، به این نتیجه میرسد که کودتایی مطرح نبود؛ بلکه حکومت در توجیه سرکوب مورد نیازحکومتداری خویش چنان رویکردی را به نمایش نهاده است. به این ترتیب آن ادعا زیرنام کودتای نام نهاد مطرح بحث قرار میگیرد.

پس از آن که نگارنده درین زمینه به انتشاربرداشت هایم دست یازیدم،به دستیابی نا گفته ها وموضوعاتی هم نایل آمدم که در نامه های ارسالی بازتاب داشتند. محتویات نامه ها، هر کدام صفحه یی از رویدادها را که در پیوند با کو دتای نام نهاد بود، تشکیل میداد. درواقع آنچه پیش روی دارید،محصول کار این قلم وهمان نامه هایی فرستاده شده است.

 تردیدی ندارم که این جزوه را باید در سطح گام کوچکی در نظرآورد. زیرا پیامد های آن کودتای نام نهاد، مستلزم دسترسی به اطلاعات بیشترو مدارک واسناد آسیب دیده گان بیشترمیباشد. وقتی ازآسیب دیده گان سخن می گوییم، به تجدید نظربرتاریخنگاری و صورت پاسخگویی به بازنویسی تاریخ کشورما نیزنظر دارد. تاریخ رسمی ونگاشته شده در زیر سایه ی حاکمیت، نه تنها جعل وتحریف را به روی کاغذ آورده؛ بلکه اثرات زیانبار دسایس را از انظار پنهان نگهداشته است. بنابر آن دربهترین وضع به همچونبشته ها به حیث گام ابتدایی باید نگریست نه بیش از آن.

ابراز این مطلب را سزاوار یاد آوری میدانم  که قراربود کودتای نام نهاد ملک خان، زیرعنوان عمومی کودتا های نام نهاد  درتاریخ افغانستان یا بخشی ازعنوان کلی تر کودتا ها دریک کتاب انتشار بیابد، اما درخواست برخی دوستان برای انتشارمستقل آن سبب شده است  که از جامعیت بحث پاره یی ازموضوعات درین جزوۀ بکاهد. با آن هم تردیدی نیست که با دریافت اطلاعات و مدارک بیشتر، درچاپ بعدی، این کمبود رفع شده وپیوند توضیحی مطالب بگونه ی دقیقتر ارایه شود.

 

برای سهل نمودن امکان دسترسی به پاره یی از منابع ،نگارنده بیشتر پیوست های کتاب " ارمغان زندان"، تألیف عبدالملک خان عبدالرحیم زی را به حیث منبع نشان دادم. زیرا بسیاری ازنامه ها وتبصره ها در پایان  آن کتاب از طرف مهتمم کتاب جناب بهاول ملک عبدالرحیم زی آورده شده اند.

 سلسله نوشته های کودتای نام نهاد ملک خان درهفت قسمت درتارنمای کابل ناتهـ درسال گذشته از شماره ی 108 تا شمارۀ 115انتشار یافت. درین جزوه با تغییراتی درگزینش عناوین وبا صرفنظر نمودن از قسمت های هفتگانه به نشرمیرسد.

                                                                                                             نصیرمهرین

                                                                        هامبورگ/ جدی 1389 خورشیدی

 

    کودتای نام نهاد عبدالملک خان عبدالرحیم زی

شام13سرطان 1336خورشیدی(جولای1957ع.) رادیو کابل خبر برکناری عبدالملک عبدالرحیم زی** وزیر مالیه وکفیل وزارت اقتصاد را انتشار داد." دلایلی " که در اطلاعیۀ حکومت ، با اوصاف منفی وزننده یی؛ مانند " بی کفایتی"،  " رشوت خوری" و. . . در وزارت مالیه وعلیه ملک خان به کاربرده شده ، نشان میدهند که یکی از وزیران با قدرت کابینه ی سردار محمدداؤود خان ، تا چه اندازه یی با خشم و غضب حکومت روبرو شده بود. متن اطلاعیۀ دولت چنین است :

"   فرمان صدارت عظمی

ع. ج عبدالملک خان وزیر مالیه

دراثر ایجاد کار شکنی ها و عدم نظم در امور وزرات مالیه که درین اواخر بظهور پیوسته وهم چنان در نتیجۀ عمل رشوت خواری شدید وروز افزونی که در زمان شما از طرف یکعده مامورین آنوزارت ومؤسسات منسوب در آن بعمل آمده و سبب انزجار اذهان عامه مردم شده است ؛ به این نتیجه رسیدیم که دیگر شخص شما اهلیت این عهده را ندارید وبنابر آن د راثرفرمان (*) حضور ملوکانه به شما ابلاغ میشود که ازین تاریخ  خود را از کرسی وزارت مالیه برطرف بشناسید. همچنان در امورکارهای مامورین مسؤول تفتیش بعمل خواهدآمد و هرکدام مطابق  نتایج تحت محاکمه گرفته خواهد شد.

امضأ محمد داؤود. "(1)

رویدادهای بعدی نشان میدهند که  حکومت به این ادعاها هم بسنده نکرده و راضی نشده  است.  به زودی خبر دیگری از طرف مقامات دولتی انتشار یافت که در آن ملک خان متهم به دست داشتن در دسیسه و توطئه یی برای براندازی دولت ویا بصورت واضحتر متهم به کودتا شده بود. در خبر دومی،  توقیف برادران عبدالرحیم زی وچند تن از همکاران نزدیک او و همچنان چند تن از چهره های سرشناس آزادیخواه وتحول طلب نیز تذکر رفته است. خبردومی نشاندهندۀ ترکیب نامتجانس چهره های دربند افتاده است . زیرا آنها به دوگروه با مشغولیت ها وموضعگیری های متفاوت دولت نشانی میشوند.

گروه نخست با نماد ملک خان وزیرمالیه که از دل وجان پنداشته بود، در چارچوب همان نظام، با جدیت وشور وشوق برنامه های اقتصادی راسامان ببخشد. وگروه دوم شخصیت هایی را شامل میشد که دموکراسی وشاهی مشروطه می خواستند و وابسته به اعضای حزب وطن تحت رهبری میرغلام محمد غبار بودند. ________________________________________________

** به منظور ایجازنگارش،در بقیه صفحات به نوشتن نام ملک خان بسنده نموده ایم                        

 

 

برای بازکردن بیشتر اتهام کودتا، دیداری باچون وچرایی موضوع ِ برطرفی وزیرمالیه،  وبه نشر سپاریدن نام چند تن از مشروطه خواهان، نخست این سؤال را مطرح می کنیم که:

 آیا واقعا ً آنطوریکه دولت ادعا نموده بود، طرح کودتایی تحت رهبری عبدلملک خان وجود داشت ؟.

 برای صحه گزاری به این پرسش، هیچ سند ومدرکی که حد اقل نشانی از چنان کودتا را داشته باشد، دیده نشده است . شخص ملک خان وهمکاران نزدیک او در وزارت مالیه، چنان اتهامی را رد نموده اند. فقیرمحمد فگارمعالج، مدیرقلم مخصوص ملک خان نیر با صراحت مینویسد که: " اصلا ٌ نه کودتایی در کار بود، نه کسی در فکر کودتا بود." (2)

اما حکومت کوشید که پس از دستگیری وتوقیف آنها، ازطریق توسل به شکنجه وآزار،"سندی" تهیه کرده و به نشربسپارد. بعد تر به این موضوع بیشترمی پردازیم. در میان ادعای بی سند دولت ورد قاطع آن اتهام از طرف ملک خان، مسایل متعددی برای مکث سر برمیاورند، که به آنها اشاره می نماییم .

چهرۀ واقعی مسأله را با دیداری درحرکات ملک خان، در سهم مشروطه خواهان در زمان صدارت شاه محمود خان وعدم همکاری ایشان با سردار داؤود خان؛ وخواستگاه های سیاسی – ساختاری در بارسلطنتی به جست وجو نشسته وازین دریچه نخست به اجزای نامبرده نگاه می کنیم :

                        

                                                  عبدالملک عبدارحیم زی

ملک خان ازچهره هایی بود که با داشتن استعداد و اندوخته های تحصیلاتی اش، توجه سردار داؤود خان را جلب نمود. این توجه وفراز آوری اودر مقام وزارت مالیه، برمیگردد به هنگامی که دولت در جنگ مشهور به " جنگ صافی " با شورشیان در نبرد بود. ملک خان که در زمینۀ امورمواد رسانی وظایف لوژستیک را انجام میداد، توجه سردار را جلب نمود. روشن است که سردار، در زمینۀ انتخاب همکاران از پیشینه هاعادت داشت که کسانی رافعال وجدی وهمکار تشخیص میداد به سوی فراز آوری کمک میرسانید.

پس از چندی که از " جنگ صافی " سپری شده بود ،عبدالملک خان به منظور تحصیل در رشتۀ محاسبه ولوازم در ارتش به ترکیه رفت. با توجه به نقطه نظریات اوپیرامون پلانگذاری مبتنی برنقش حاکم دولت درسرمایگذاری ورشد اقتصادی، تصور میشود که در هنگام تحصیل در ترکیه به چنین برداشتی رسید. هنگام بازگشت به افغانستان ، در چارچوب عقاید سردار داؤود خان، به عنوان  یکی از صاحبنظران این طرز تلقی، به تطبیق آن در افغانستان همت گماشت. درک دربار سلطنتی از پایگاه اقتصادی حاکمیت که همانا عمدتا ًاقتصاد دولتی بود؛ وجناح سردارداؤود بیشتر بدان علاقه مند بود، باورهای اقتصادی وجدیت ملک خان را که بُعد دیگری از شخصیت او بود، با گرمی مطالبه می نمود. داؤود خان پس از تلاشهایی که برای براندازی شاه محمود خان بخرچ داد، هنگام دسترسی به مقام صدارت، برای ملک خان که طی سفری درهند بود، چنین پیغام داد :" اگر نشسته ای برخیز واگر ایستاده ای حرکت کن. وطن به خدمت ات احتیاج دارد." (3)

سرداربا ذوق زدگی بدون انتظار چند روز که مسافرت رسمی عبدلملک خان (آن وقت مدیر لوازم وزارت حربیه)، به پایان برسد، از او میخواهد که بزودی برگردد. ملک خان پس از بازگشت، سمت وزارت مالیه در کابینه ی داؤود خان را دارا شد. واین درحالی بود که وی آرزو داشت در رشتۀ تخصصی خویش به تدریس بپردازد. امااز آنجایی که پای لزوم دید سردار درمیان بود، نتوانست، در برابر امر و فرمان اوعمل کند. این موضوع به ویژه در زمانی که ساختار های دیکتاتورماآبانه حاکمیت دارند، تعجب برانگیز نیست. با توجه به ابعاد شخصیت محمد داؤودخان که نمونه یی ازین خوی وخصلت بود، و امر او تعیین کننده بود نه اراده وآرزوی دل ملک خان برای تدریس؛ پذیراشدن مقام وزارت را توجیه پذیرمیسازد. این هم پذیرفتنی میاید که ملک خان با شنیدن طرح های سرداروسخن گفتن از پلان ها ورشد اقتصادی ومرزبندی بادورۀ شاه محمود خان،  دلگرمی های برای پیشبرد اموروزارت مالیه یافته است.

ملک خان به وظیفۀ خویش در وزارت مالیه شروع نمود. هنگام دست یازیدن به پاره یی از اقدامات وتشبثات، نشان داده است که با بسا از وزرا وکارمندان زیر دست دربار سلطنتی تفاوت هایی را داراست . به این معنی که برمبنای اعتماد به نفس و باور به طرح ها وفعالیت اش، موضع مستقلانه نیزمیگیرد. اما این موضعگیری ویژه اش  که بانیت تحقق همان برنامه ها و وعده های اند که پیشتر به او گفته شده است، تحمل دربار سلطنتی وبیش از همه دوتن سردار برادر( محمد نعیم وحمد داؤود) را برنمی تابد. آنها حرکات وی راگونه یی فراتربردن پای از گلیم صلاحیت دیده وبا نا خوشنودی بدان مینگریستند. هر قدر کار طرح پلانگذاری های اقتصادی دولت به پیاده نمودن آنها نزدیک شده ، این کنش وواکنش بیشتر سر براورد است. میتوان اذعان نمود که پس از برکناری شاه محمود خان وبرچیدن بساط کوچکی از دیموکراسی، با سرکار آمدن  سردار داؤود، برنامه  ریزیهای اقتصادی از مهمترین سیاست های دربار سلطنتی  بود . پیشتر ، دربار یگانه شخصی راکه درین حوزه به حیث کاردان ومشاور داشت؛ عبدلمجید خان زابلی بود، که بدلیل بهره مندی از سرمایه، دوستی با سردارهاشم خان وجلب اعتماد متقابل با دربار،صلاحیت های بسیاری یافته بود. اما از آنجایی که زابلی در بافت وساخت وجناح بندی های سرداران، موضع جانبدارانه از سردار هاشم خان ومخالفت با شاه محمود خان داشت، صحنه را ترک گفت. با وجود آنکه پس از برکناری سردار شاه محمود خان وبه قدرت رسیدن جناح دوستان زابلی ، زمینۀ کاراومساعد شده بود اما اوهمچنان از تداوم نقش پیشینه درحیات اقتصادی  وپلانگذاری های بعدی در افغانستان دوری اختیار نمود. بعید به نظرنمیرسد که تمایل زابلی به سرمایگذاری های فردی نیزتأثیری در دوری گزینی وی ازسیاست تقویۀ سکتور دولتی که داؤود خان بدان علاقمندی بیشتر داشت ، درین دوری اختیارنمودن مؤثربوده است.

 سردار داؤودپس از به قدرت رسیدن ،سعی نمود تا تحرکات وموفقیت های را درزمینۀ اقتصادی واجتماعی نشان بدهد. طرح های ملک خان که در راستای تحقق برنامه ی او بود، مجال  تبارز یافتند . ؛مثلا ً، ملک خان دست به تدوین قانون محاسبات عمومی و وضغ قوانین مختلف مالیاتی زد. دیوان محاسبات تأسی کرد واصلاح تشکیلات ادارات مالیه را روی دست گرفت. همچنان طرح پلانگذازیی را که پنداشته بود" بر روی منابع خود" میتواند پروژه های انکشافی وزود ثمراقتصادی وانکشاف اجتماعی وعرفانی را تأمین نماید، به مجلس وزرا ارایه کرد.

یکی از منابعی که وی درکتاب " ارمغان زندان " از آن نام میبرد، چنین است :

" قسمت زیاد ازین منابع عمدۀ مالیاتی در دست خود خاندان شاهی از جمله سردارمحمد داؤود خان صدراعظم ومعاون وبردارش سردار نعیم خان قرار داشت. ایشان پلان را به لیت و لعل قرار داده بالنتیجه روی بهانه های عجیب وغریب در کشوی( روک) میزمجلس عالی وزرا فروبرده شد. "(4)

از مواضع بعدتروسرسختانۀ عبدالملک خان برمیاید که با درس اندوزی از تجربه ینخستین ناسازگاری سرداران، به ویژه پس ازآنکه تصدی کفالت امور وزارت اقتصاد را نیز عهده دارشد، بدون توجه به مجلس وزرا ، صدراعظم ویاشاه، کوشیده است تا کمیته های در شقوق مختلفه ی اقتصادی ومالی تأسیس نموده، پلان پنجساله را ترتیب وخبر آن را نیز طی کنفرانس مطبوعاتی به اطلاع برساند. اما صدراعظم  داؤود خان ازاوگله  میکند. ازاومی پرسد که "چرا درین مورد با من مصلحت نکردی ؟ " ملک خان درجواب میگوید " اینکار من است. من چرا در هرکار به شما مراجعه نمایم." سردار میگوید : " آخر این چه جواب است که به من میدهی ؟"(5)

افزون برآن ابرازتعجب و نارضایتی، سردار وزیرمالیه خویش را مخاطب قرارداده میگوید " توبه هیچ وجه نخواهی توانست این کار( پلان سازی) را به سربرسانی. ازین رو فورا ً به وسیلۀ اعلان دیگر اعلان سابق خود را باطل بساز. " (6)

ملک خان بااطمینان از پیروزی واین تصورکه اهل خبره را گرد آورده وبا اتکأ به اصول اقتصادی رهبری شده" اکونومی دریژه " طرح خود را میتواند عملی نماید، از موضغ خود جانبداری  میکند.

داؤودخان مجددا ً میگوید " درین وقت امکان این چنین کارها دور ازپروگرام ومقدرات است ."(7)

درپیامد چنین وگفت وشنود عاجل، آنهم در حاشیۀ دعوت سفارت عربستان سعودی( 3 عقرب1333 جشن ملی عربستان سعودی) ، ملک حان با توجه به موضع مخالفت آمیز صدراعظم خویش ، بصورت اشاره استعفأ خودرا از وزارت مالیه واقتصاد مطرح میکند. اماداؤود خان اندکی عقب نشسته چنین میگوید " آزرده نشو. من بهت مشورت دوستانه پیش کردم، وقتی که آنرا نپذیرفتی، چنانکه میخواهی عمل کن. نه من ونه دیگری مانع کارهایت نخواهد شد".(8)

آنچه در تداوم این چالش روابط وزیر وصدراعظم میاید، تکیه ی بازهم بیشتر ملک خان بر ابتکارت شخصی است. ازگونه ی حرکات صدراعظم برمیاید که از احتمال پیش دستی وزیر خویش می هراسد. د رتشویش بوده است که مبادا وزیر مالیه  استعفا بدهد وسخنانی زیانمند به حال او بر زبان بیاورد. بنابرآن تاکتیکی عقب می نشیند. در طی مدتی که صدراعظم ووزیردر بحران روابط هستند، چندین فرمان شاهی ومصوبات مجلس وزرا نیز به ابتکار ملک خان زمینۀ کارکردهای او را فراهم میکنند. ملک خان در پی اقدامات بیشتر صدای شکایت آمیز خویش را به گوش شاه نیز میرساند.(9)

بدنبال تدوین برنامۀ پلان اقتصادی پنجساله، باردیگرمشکل ِ نبود منابع تمویل پروژه ها حضور میابد. صدراعظم  برای تحقق وعده های بلند بالا، چشم امید بسیاری به منابع خارجی داشت. دسترسی به امکانات شوروی  برای تحقق برنامه ها بسنده نبود. یکی از منابع ثروتمند که سالها توجه دربار سلطنتی را جلب نموده بود، جلب نظر ایالات متحده امریکا بود. ازین رو تلاشهای ناموفق زمان صدرات شاه محمود خان باردیگر ازسر گرفته شد. هیأتی تحت ریاست ملک خان به ایالات متحدۀ امریکا رفت. صدراعظم پیش از مسافرت عبدالملک خان به امریکا به وی چنین می گوید

" امریکایی ها برپیشانی ما ستارۀ سرخ را می بینند.عمو ها وبرادران  در جلب وجذب کمک های آنکشورموفق نگردیدند. حالا وظیفۀ خودت است که قناعت امریکایی را حاصل نمایی . (10)

دربرگشت هیأت از امریکا واضح شده است که دست خالی نبوده واندک موفقیتی داشته است. بطور مثال ازین دستاوردهای هیأت نامبرده شده است :

" در اوایل سرطان 1336 ش . ( اواخر  جون 1957 ) دولت امریکا مبلغ یک ملیون وششصد هزار دالر جهت اعمار پوهنتون ( دانشگاه) کابل اختصاص داد وقرضه ی پنج ملیون وهفت نیم ملک کلدار بین افغانستان و امریکا به امضأ رسید. ونیزضمن قرارداد دیگری مبلغ یک ملیون ویک صد شانزده هزارردالرامریکایی به وزارت مالیه کمک داده شد."(11)

درجریان روزهای پس از بازگشت ملک خان از امریکا، بازهم مباحثات مهمی درکابینه پیرامون پلان پنجساله وجوانب تطبیقی آن جریان یافته است . واین درهنگامی است که ملک خان با پاره یی ازبقیه کارکردهای جدی وانضباط آمیز خویش، گروهی از کارمندان بدخواه اش را  به سخن چینی وتوطئه گری شکل داده است. مشهور است که در خلال صحبت هایی در کابینه، خود را به تناسب سردار نعیم خان مستحق ترودارنده ی نظر صائب میدانست . واین رفتاربرای سردارِمتکبرکه سمت معاونیت صدراعظم را نیزداشت،پذیرفتنی نبود. بنابر آن گام های دسیه آمیز علیه او د حریم دربار سلطتتی نیز راه میابد. آنگونه که خود نمونه هایی ازدام نهادن ودسیسه چینی را میاورد، دربار وبه ویژه سردارنعیم خان وجنرال عارف خان برای دورکردن ملک خان زمینه چینی می نمودند. جنرال عارف خان به دلیل گفت وگویی که ملک خان با او در محضر بقیه وزرا داشت، وپس از آن ازسمت وزارت دفاع استعفا داد، ازطریق سردار عبدالولی شایعه توسل ملک خان به کودتا راپخش مینمود.(12)

برخی از ویژه گیهای سلوکی اوکه کارمندان دولتی را به بدخواهی کشانید این ها اند: - هنگامی که ملک خان  خواسته است بانک ملی رادولت نظارت همه حانبه نماید،  با وزیر اقتصاد وقت،عبدالرؤوف حیدر مشاجره ی جدی به میان میاید. حیدر دردفاع ازروش پیشین که بوسیلۀ عبدالمجید خان زابلی رایج ومبتنی بود براستقلال نسبی بانک ملی، به دفاع برخاسته است .اما ملک خان او رامورد سرزنش قرار داده ومی گوید که " مرشد ت را میشناسم. " که منظور وی شخص زابلی است.

ملک خان پول اعزازی ها را قطع نمود. محمد حسن شرق مدیر قلم مخصوص صدراعظم وقت مینویسد که، " به سال 1332.هـ . ش به پیشنهاد عبدلملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه ومنظوری صدراعظم معاش مستمری قبیله ای سلطنتی وآنانی که معاش اعزازی داشتند منسوخ وپول آن به توسعۀ مکاتب رایگان درافغانستان صرف می گردید ."(13)

گذشته از مواردی را که دیدیم ، برخلاف رعایت سنت حکومتداری درباریان استبداد خوی، که به داشتن وزرای بلی گوی نیاز داشتند، ملک خان هنگام صحبت با صدراعظم ، طرح استدلال وکاربرد صراحت لهجه رااز دست نداده است . این نمونه را بنگریم که خود ملک خان مینویسد:

" حین بازگشت ازامریکاعلیرغم مخالفت سردارمحمد داؤودخان صدراعظم وبرادروخانواده ورفقایش، طرح پلانی را که درین وقت بدون سرنوشت مانده بود، ضمیمه ی جریده ی ثروت وزارت مالیه به طبع رسانیدم. . . صدراعطم به من گفت : « ای بی انصاف ! این چه کاری بود که کردی ؟ من به صراحت بهت دستور دادم که برای اینکه این پلان دامنگیر آزادی عمل ما نشده باشد، آن را به طبع نرسانی » من به جوابش گفتم : از آنجا که نسخه ی انگریزی آن را در اثرمشورت اداره ی تخنیکی " یونو" به مخارج خود آن سازمان به طبع رسانیده بودم ازینرو ناگزیرشدم تا نسخه ی دری آن را هم به طبع برسانم. چه در عکس آن همه معترض می شدند ومی گفتند که آیازبان ملی افغانستان انگریزی بود که به طبع نسخه ی انگریزی آن پرداختید ونسخه ی دری آن را به طاق نسیان گذاشتید"(14)

آنانی که ازمناسبات امرا ودلتمردان استبداد خوی با همکاران وزیر دستان آگاهی دارند میدانند که استدلال زیردستان در برابر دستورامر دهنده یا منسوخ بوده است ویا اگر همکار وزیردستی جسارت نموده وچیزی گفته است، خطری رابرای دل وجان خریده است . این خطربرای ملک خان  روز تاروزجان تازه میافت.

موارد دیگری نیز از تشبثات ملک خان وجود دارند که اسباب نارضایتی از او را از طرف برخی مامورین بلند رتبه ی دولتی فراهم نموده بود.از چندین مورد به مثال پایان اشاره می نماییم :

ملک خان هیأتی را به ریاست کوپراتیف فرستاده بود تا مسأله ی غله وتمام دفاتر ریاست کوپراتیف را تفتیش نمایند. اعضای هیأت گفته بودند که " این خیانت بزرگ است که درغله یی که برای عسکر داده میشود در فی سیر گندم یک خـُرد ناپاکی مجرا داده شود ودر غله ی شما یک پاو فی سیر. . .

از طرف دیگر شما به عسکر گندم توزیع می کنید نه آرد واگر آرد هم بدهید سنگ وخاک آن را دور نمی کنید. به همی سبب آرد عسکری پر ازخاک وسنگ است." ریاست کوپراتیف که آۀن هنگام به عهده ی سید محمدقاسم خان رشتیا بود، اونارضیاتی خویش را به گوش شاه وسردارنعیم خان میرساند. رشتیا آرزومینمود تا ازهمکاری با ملک خان رهایی بیابد و زیردست سردار نعیم خان کار کند. نامبرده  جریان مفصل موضوع را زیرعنوان " کشمکش با عبدالملک خان " با دلایل خویش در کتاب "خاطرات سیاسی " آورده است . مثالهایی را میاوریم : چند مورد دیگررانیز میاوریم که حاکی از منش جدی وتشبثات ویژه ی ملک خان که در نتیجه مخالفت ها ودشمنی ها با ااو بیشتر گردید.

در رابطه با موضوع غله با رشتیا در مجلس وزرا: پس ا زصحبت هاوارایه ی معلومات های از طرف رشتیا؛و صحبت جدی ملک خان،رشتیا دست خود را به شانه ملک خان نهاده میگوید :" وزیر صاحب چه لازم بود که شما درمجلس با من چنین خشونت کنید.میتوانستید خواسته های خویش را با من به طور خصوصی وبهع تنهایی بهمیان بگذارید . دیدم دفعتا ً روی خود را گشتاند ودست مرا از شانه ی خود تکان داده گفت، « فاصله را نگاه دارید. اینجا شخصیات نیست. من یک وزیرمسؤول مملکت هستم. خودسری واستقلال معنی ندارد. کارهای شما مربوط وزارت مالیه است وباید برای هرکاراز وزارت مالیه هدایت گرفته شود. . .

 . . .  در بانک ملی یک مجلس دایر گردید تا راجع به تأسیس یک دستگاه قره قل که تمام خرید وفروش آن توسط حکومت اجرا شود. . . آقای عبدالروف حیدرکه تازه از اروپا رسیده وبه حیث وزیر اقتصاد مقررشده بود، گفت: « مداخله ی مستقیم حکومت در خرید وفروش پوست قره قل کار درست نبوده وهم به مفاد حکومت تمام نمیشود .» دفعتا ًعبدالملک خان  بر افروخته شده جواب داد: خودت برای من معلوم استی. خودت را خوب میشناسم. حتی میگویم که مرشدت هم خائن است.( شاید مقصد از عبدالمجید خان زابلی بوده باشد ( تبصره ی رشتیا ) . . . عبدالروف حیدر با یک ژشت مخصوص به چوکی خود تکیه کرده دستهای خود راروی بازوی چوکی گذاشت واز رئیس بانک پرسید: نان مان درک دارد ؟ عبدالملک خان گفت من برای  نان خوردن اینجا نیامده ام وا زخود کارهای زیاددارم. وبا عصبانیت از اتاق خارج شد." ص 108 خاطرات رشتیا  برای نشان دادن چهره های اعضای کمسیون پلانگذاری، همه را به مجلس وزرا برده بود که چندان برای سردار داؤودخان خوشایند نبود ه است.

برخورد های با رسول جان رئیس ضبط اخوالات ،سیدعبدالله وزیر داخله وجنرال عارف خان وزیر دفاع داشته که هرکدام کینه ی او را بردل  جای داده بودند. 

                                  

دوستم آقای جمعه گل حبیب نایب خیل، برایم حکایت نمود که پدر ایشان مرحوم حبیب الله خان رئیس دیوان محاسبات صدارت که از دوستان ملک خان بود وروی همین دلیل از گرفتن ترفیع نیزسالها بازماند؛ در خلال برشمردن خصایل ملک خان از پیشامداو دربرابر سردارمحمد نعیم خان  حکایت نموده بود. رئیس دیوان صدارت گفته بود : دردعوت یکی از خوانین کهدامن ، چند تن از وزرا ورئسا شرکت نموده بودند. وقتی ملک خان وارد شد، همه به پای برخاستند . او در همان جای مخصوص وزرای مهمان رفت ونشست. دقایق بعدترسردارنعیم خان رسید . همه از جای برخاستند ، مگرملک خان تا لحظات آخر همچنان نشسته بود. در آخرین لحظه با اکراه از جای تکانی خورد  وبا سرداردست داد. همه متوجه این برخورد اوبودند. روزدیگرکه این موضوع را به او یادآوری نمودم ودوستانه وملامت گونه پرسیدم که وزیر صاحب چرا چنین کردید؟ در جواب گفت، همان طوردرست است.

دراکثرمواردیادشده به ویژه حین برخوردها درمجلس وزرا، سردارداؤودخان صدراعظم که شاهد برخوردهای وزیرمالیه میبود، همه را بادیده ی اغماض نگریسته. تصورمیشود که آن رفتارصدراعظم، برای ملک خان تصوری ایجاد مینمود که گویا رفتار وی را تحمل مینماید. این است که درادامه ی پیشامدهای عاری ازتکلف که عادت ملک خان بود،به سلوک خود ادامه میداد.(15)

اما ملک خان ، تمام این اقدامات را با این نیت انجام میداد که چارچوب لزوم دیدهای اساسی صدراعظم را رعایت نموده وبا دااشتن این اطمینان که درکارکردهای خویش بار خیانتی راحمل نمیکند،مجدانه دنبال کار خویش را می گرفت. پنداشته بود که با همه تبارزات مخالفت آمیزسردارداؤودخان تکیه گاه او است .

اماگویا نیاز بدیدار چهرۀ اصلی حاکمیت داشت  تا ازاین توهم بگسلد.

فرمان برطرفی زننده واهانت آمیز پادشاهی را که پیشتر دیدیم، نخستین تکانه یی بود برپیکرتوهم ملک خان. متعاقب آن، دسیسۀ کودتای نام نهاد را براو بستند.

شب عرفات یا یک شب پیش ازعید قربان، رسول خان رئیس ضبط احوالات وقت با این پیغام نزد ملک خان رفته است که سردار صاحب ( صدراعظم داؤود خان) شما را خواسته است!. با لباس خواب او را در موترنشانده نخست در منزل سردار احمدشاه خان وچندی پس از آن در زندان دهمزنگ محبوس شد.آن گاه شایع کردند که ملک خان روز اول عید کودتا میکرد.

مورد دومی ، که حکایتگرطرح نقشه یی برای توطئه ریزی ازطرف خاندان سلطنتی علیه ملک خان بود، به وسیله ی شخصی به اسم سید کریم شایع شده بود. او درهمکاری با ریاست ضبط احوالات زیرنام هوشدار باش به کودتای ملک خان، درواقع به منظور زمینه سازی ومساعد نمودن جو توقیف ملک خان شایعه پراگنی  نموده بود. درین زمینه ،ملک خان از شخصی یاد میکند که در آلمان تحصیل کرده بود و روزی آرزوی دیدار خصوصی با وی را نمود. آن شخص طی آن دیدار به ملک خان مینویسد : " دو روز قبل سید کریم عبرت نام که اصلا ًیک تولیمشرپولیس است وزیر اثر سید عبدلله خان والی کابل متکفل امور استخبارات ودستگاه جاسوسی میباشد ، من ویک عده از جوانان وتعلیم یافتگان  داخل وخارج را نزد خود جمع کرد بعداز مقدمه ی مختصر که همه با الفاظ بی ربط وکلمات عامیانه ادا شد، چنین گفت : « جوامنان! برادران منور! کشور ما اکنون درخطر است .وزیر مالیه ومتصدی امور لقتصادی کشور عبدالملک عبدالرحیم زی . . . میخواهد، کودتایی بوجود آورد وبا اعلان جمهوریت، رژیم شاهی موجوده را وارونه گرداند . . .» (16)

 

تأمل بیشتر روی ادعای کودتا

در آغاز گفتیم که تا حال نیزهیچ سند ومدرکی منتشر نشده است که دال براقدام کودتایی از طرف ملک خان علیه حکومت سلطنتی باشد. بنابر آن  نمیشود اتهام دولت را پذیرفت.  اقدام حکومت واعلامیه ی انتشار یافته علیه ملک خان رامیتوان سخنان بیهوده ودسیسه آمیزعلیه او قبول نمود.

در اعلامیه ودر ادعاهای حکومت موارد تناقض آمیز و دورازاحتمال هم وجود دارد. ؛مثلاً  دراعلامیۀ گفته شده است که " اسلحه ی امریکایی را از طریق اتحادشوروی به افغانستان جهت اجرای کودتا"(17) منتقل می نمودند.

ویا ادعای سردار داؤود خان در وزارت دفاع که:

" ملک خان هنگامه یی را درمملکت برپا میکرد." و در ادامه می افزاید، که خوشبختانه از افراد اردو کسی با او همنوا نشده است." که ادعا های  بسیار متناقض ومضحک اند .اگر ایران ویا پاکستان رادر جای شوروی نام می بردند، شاید تا حدودی مردم  این ادعا را باور میکردند. اما چگونه میتواند پذیرفته شود که کودتا گران ! سلاح امریکایی رااز راه کشوری  مانند شوروی که در ماه عسل مناسبات با حکومت سردار داؤود بود انتقال میدادند.

چگونه میتواند پذیرفته شود که قصد برپایی هنگامه یی بوده اما هیچ کسی از ارتش اور ا یاری نرسانید است. در حالی که توقیف  جنرال خواجه خلیل الله خان درپیوند با ملک خان، این ادعای عدم سهمگیری ارتشیان رانقض میکند .از سوی دیگرپیداست که  برای مهم نشان دادن موضوع جنرال نامبرده را توقیف نموده بودند.

در اعلامیه میگویند: " شما به زودی نتیجۀ تحقیقات این خیانت را نظر به اسنادی که دردست است خواهید شنید ."

این ادعا نیز دروغ بود زیرا هیچ سندی که حاکی از کودتا باشد ارایه نشد. مردم نه به زودی و نه هم طی چند دهۀ پسین اسنادی حاکی ازخیانت ادعایی حکومت را دیدند.

                                                                                                             ***

                                           

 

گواهی چند تن ازشکنجه دیده گان

چون دردست حکومت سندی نبود، و درواقع قصد کودتایی وجود نداشت، پس تصمیم گیرنده گان چشم امید به دریافت اعترافات جبری از راه شکنجه بستند. عمال ریاست ضبط احوالات کوشیدند تا بدست آوردن مدارک جعلی ازنزد کسانی که نمیتوانند درزیرشکنجه بیشترتحمل بیاورند، سخنان دلخواه تهی نمایند. چنین چشمداشتی از نظردولت بدور نبود. اما با وجود شکنجه های طاقت سوز، دولت توفیقی برای تهیۀ چنان اسناد حاصل نکرد . شکنجه های که زندانیان برای اعتراف فرمایشی دیده اند، بسیار است.گواهی چند تن را میاوریم :

1- فقیر محمد فگار معالج

وی مینویسد:" خواننده ی گرامی ! باورتان نخواهد آمد که اگر بنویسم که در دارالسلطنۀ اسلامی تحت سایل ی هما پایه ی پادشاه مسلمان  یک بندی مظلوم کوته قفلی بیکناه،  مدت تقریبا ًپنج سال بدون غسل ضرورت، پنج وقت به دربارخداوند بزرگ ( ج) جهت ادای نماز ایستاده شود و ماه مبارک رمضان  روزه بدارد .در چله های سرد زمستان ، بدون کوچکترین تسخین ودر تابستانهای طاقت فرسا در چار دیوار قفس که هفت بلست  در نه بلست  عرض وطول داشت ، بدون خردترین منفذی زندگی کند. نموی موی سر وریش وحالت ناخن های دست وپا را در مدت پنج سال خود میتوانید حدس بزنید. " ( 19)   

فقیرمحمد فگار معالج که هنگام برطرفی ملک خان به حیث مدیر قلم مخصوص او کار میکرد وهمراه با ملک خان زندانی شد، حین ارایه ی تصویر درد آمیزاز جریان توقیف خویش ، از یأس وناامیدی مستنطقین ضبط احوالات که با وجود اعمال شکنجه های مختلف، نتوانسته بودند اسنادی تهیه نمایند، چنین مینویسد:

" . . .  روحا ً وجسما ًفلج شده ، نمی دانستند چه میکنند وچه باید بکنند.هر قدرتی که بود به دست بانیان اتهام کودتا، وهر اجراآتی که بود از طرف آنها صورت گرفت." (20)

واین در حالی بود که زندانیان، دشوارترین فشارهای روحی وجسمی را متحمل شده بودند. نامبرده د رین زمینه مینویسد :

" مدت پنج سال زندان کوته قفلی وخوردن ملیونها چوب، لگد ومشت وکشیدن بیدار خوابی  ها ودربین اتاق قفلی به خدا با زولانه والچ کشدن ، زنده گی روحی وجسمی ام تباه شد.( قسم ازین لحاظ یاد کردم که دربین قفل اتاق زندانی که چندین دروازه ی محکم چوبین وآهن دارد، وازشش جهت تحت حراست وحفاظت مخبرین ضبط احوالات، وزارت داخله ، ضابطان وعساکر قومامندانی امنیه است ،انداختن زولانه واولچک کردن یک مظلوم بیکناه، از شاه کاری های دوره ی حکومت داؤود خان وابتکار تحقیقات موضوع اتهام است که وجدان بشریت از باور کردن آن ابا میورزد."(21)

2- محمد آصف آهنگ

                                       

                                                      جناب آصف آهنگ

نمونه یی را هم از آن گونه جریان تحقیق شکنجه آمیز، یا بصورت دقیقترکوشش هایی که برای تهیه ی سند بکاربرده میشد، مبارزآزادیخواه ومشروطه طلب، جناب محمدآصف آهنگ بدست میدهد. شخصی که ازمشروطه خواهان بود، ومنشی اول حزب وطن ( غبار) وچند تن ازیارانش پیشتر زندانی شده بودند، هیچ نوع سرسازگاری با سردارداؤود نداشت. هنگام چیدن دسیسۀ دولت علیه ملک خان با برخی از یاران خویش محبوس شد؛ به حیث شخص ناظر جریان چنین مینویسد:

" من مامور شرکت نساجی افغان بودم و در کار خانجات جنگلک که یکی از تصدیهای وابسته به شرکت نساجی افغان بود کارمیکردم. یکروز یکی از آشنایانم آمده گفت: برایم یک عریضه بنویس به اسم عبدالملک خان وزیر مالیه، میخواهم که به فاکولته حقوق شامل گردم.

برایش گفتم: عبدالملک خان به فاکولته حقوق چه ربط دارد؟. فاکولته حقوق مربوط دانشگاه کابل و وزارت معارف است. چون هدایتی که گرفته بود درست انجام داده نتوانست مرخص شد.

روز دیگر باز یکی از خویشاوندان رفیقم که فخرالدین نام داشت و خانه را ندیده بود آمد و گفت: من مزارشریف می روم، اگر به نادرشاه خط داشته باشی میرسانم. من کمی از نادرشاه آزرده بودم. یک نامه به نام حکیم الدین مدیر نساجی افغان که در مزاربود نوشتم؛ و به فامیل نادرشاه هم سلام فرستام. هنوز مکتوب من به آخر نرسیده بود که فخرالدین رو بمن نموده گفت: به نادرشاه تبریکی بنویس و بگو از جانب وزیرمالیه به کار بزرگ تعیین گردیده! چون عبدالملک نفر دوم حکومت بود، هیچ گمان نمیکردم که برای او دسیسه میکنند. از اینکه نامۀ من بنام حکیم الدین بود، گفتۀ او را تذکر ندادم و خط را تمام کرده بدست فخرالدین دادم . او خط را تا آخر خواند و گفت: چیزی را که من گفتم، نوشته نکردی.  . .

( شب دیگر) . . .  رادیو را روشن کردم، گویندۀ خبر گفت: عبدالملک وزیر مالیه نسبت بی کفایتی و . . .  از عهده اش سبکدوش گردید، این خبر چنان پخش گردید که همه حیرت کردیم.

(فردا )  . . .  ساعت 9 شب بود و باید به پغمان میرفتیم. درین لحظه عبدالعلی سرور آمد و بسیار پریشان بود. پرسیدم که خیریت است. گفت: میر علی احمدشامل را بردند. من فورآ به جمع کردن کتابها پرداختم که صدای دروازه بلند شد. برادرم رفت و برگشت که قوماندان امینه دین محمد دلاور است و فخرالدین صدا کرد که مردۀ نادرشاه را آورده اند بیا که برویم.

من فهمیدم گپ چیست. با مادر و برادرانم وداع کردم واز خانه برآمدم. دین محمد دلاور، تخمین با سی نفر سرباز و افسر آمده بودند مرا گرفتند و در موتر سوار نموده حرکت کردند و راسأ به توقیف بردند. شب را در سلول زندان بدون بستره بروی خاک سپری کردم.

فردا که به مستراح رفتم با چند نفر زندانیان سابق، مانندعزیز توخی، یعقوب حسن خان، عبدالغنی خان، باشی عالم و سید حسین حاکم و چند نفر دیگر برخوردم . با آنها احوال پرسی کردم و پرسیدم چه میشنوند که چه گپ شده است . گفتند: اطلاع نداریم اما چند نفر را آورده اند مانند: میرعلی اصغر شعاع، میرعلی احمدشامل، مهدی ظفر، خواجه خلیل الله فرقه مشر، خواجه عبدالله احمد، حاجی عبدالخالق خان، نادرشاه، ملک عبدالغفار، هلال الدین بدری و یک تعداد دیگر.

همینکه رخصتی های عید خاتمه یافت،ساعت 11شب دروازۀ سلول من باز شد و خوردضابطی داخل گردید. مرا سرتا پا تلاشی کرد و بدستم ولچک انداخت. پس از آنکه به رویم یک دستمال را کشید  از اتاق خارج شدیم. از توقیف برآمدیم و بموتر نشستیم. موتر حرکت کرد. چون چشمم بسته بود نتوانستم بفهم بکجا میرویم. همین که موتر توقف کرد از موتر پایان شدیم و همانطور مرا در یک اتاق بردند. فهمیدم که ریاست استخبارات است.بعد از لحظه یی، مرا به اتاقی رهنمایی کردند، آنجا داخل شدم، رسول رئیس ضبط احوالات، سید عبدالله وزیر داخله و میرعبدالعزیز والی کابل نشسته بودند . من سلام کردم اما آنهاهیچ اعتنایی نکردند.

سید عبدالله رو بمن کرده گفت: شما میخواستید با عبدالملک کودتا کنید؟

من در پاسخ گفتم: عبدالملک را قطعأ ندیده ونمی شناسم، شاید در مورد من اشتباه کرده باشید.

رسول گفت: ما اسناد ترا بدست داریم که به نادرشاه نوشته بودی و اسلحه خواسته بودی.

فورأ ازهمان مکتوبی که برای حکیم الدین نوشته بودم، یادم آمد به رئیس ضبط احوالات گفتم: درست است که نادرشاه رفیقم است، ولی من به او همچوموضوعی را ننوشته ام . اگر اکنون قلم به اختیارم بگذارید ده قطعه نامه برایش می نویسم ولی اصلأ به نادرشاه نه نامه نوشته ام و نه اسلحه خواسته ام. لطفأ سند مرا که میگویید بدست دارید نشان بدهید. آن وقت جزایی که میدهید اعتراض ندارم.

سید عبدالله با خشونت گفت: تو اقرار نمیکنی . بعد روی به دیگران کرده گفت: ببینید اگر تحقیقات حاجی عبدالخالق و میرعلی احمد شامل ویا مهدی ظفر خلاص شده باشد بگویید بیایند و شهادت بدهند.

من گفتم: مهدی ظفر را نمیشناسم. هرگاه میرعلی احمدشامل و حاجی عبدالخالق خان بگویند که بلی با ملک خان کودتا میکردیم، هرجزایی که بدهید قبول دارم.

مدتی گذشت نه حاجی عبدالخالق خان و نه میرعلی احمدشامل را آوردند. اما یکنفر که اولچک به دستهایش بود ازجانب مؤظفین با شدت داخل اتاق انداخته شد که به صحن اتاق افتاد و سیدعبدالله با خشونت به او گفت: بگو شما چه میخواستید؟

این شخص فخرالدین بود. رویش را به سوی من نموده گفت: من مثل شما شده ام.

سیدعبدالله بازگفت: بگوشما چه میخواستید؟ فخرالدین گفت: ما میخواستیم که سردار داؤود را ازبین ببریم و درخانۀ آهنگ شب 21 جوزا جلسه داشتیم و به عبدالملک تعهد میگرفتیم. برعلاوه عبدالملک، محمد جعفرفرقه مشر، شعاع، حاجی عبدالخالق، خواجه خلیل و چند نفر دیگر را نام برد.

من از فخرالدین پرسیدم؟ همان اتاقی که ما و شما جلسه میکردیم، مبل و فرنیچر آن چه قسم بود و رنگ اتاق چگونه بود؟

فخرالدین به فکررفت تاچیزی بگوید. چند لحظه گذشت، خندیده گفتم: از آن صرفنظر میکنم . بگو که خانه ی ما کلکین داشت یا ارسی؟

فخرالدین باز بفکر شد. سید عبدالله با دست به او اشاره کرد که کلکین داشت. فخرالدین گفت: بلی کلکین داشت. بازهم خندیدم و گفتم: بفرمایید منزل ما را ببینید که کلکین دارد یا ارسی. زیراخانه ی ما از منازل قدیم شهرکابل بود و ارسی داشت نه کلکین وارسی آن ا زصنعت نجاران قدیم ما بود که ارزش فراوان داشت.

به سید عبدالله گفتم : این آقا شبی که مرا گرفتار کردند با دین محمدخان دلاور قوماندان به دستگیری من آمده بود.

سید عبدالله گفت: از نزد ما گریخته بود و پیش تو آمده بود. بازهم خندیدم.

رسول زنگ را فشار داد و شخصی داخل شد گفت: این شخص اقرار نمیکند .او را شکنجه کنید تا حقیقت را بگوید. . .  

بعد ها شنیدم ،هنگامی که مرا با چوب لت وکوب می کردند، حاجی عبدالخالق خان بزرگوار را در پشت دروازۀ اتاق شکنجه میاوردند تا اگر اقراری کنم ، سندی شود برای او. اما هیچوقت نتوانستند ما را واداربه اقرار دروغین نمایند.

 بعد از شکنجه ها مراازاتاق بیرون کردند و داخل اتاق دیگر بردند. شخصی که مرا برای تحقیق برده بود، سوالات شفاهی از من نمود. اما طرز سوالش احترام آمیز بود و من پاسخ میدادم. در آخر رسما ً و تحریری اینطورادعا ها وسوالهایی رانوشت تا من توضیح بدهم : ادعای نخستین او این بود که، درشب 21 جوزا 1336 در خانه ی خود جلسه داشتید و به عبدالملک وزیر مالیه تعهد میگرفتید. ادعای  دیگر وی،  که شما در خانه شعاع، با جعفرخان فرقه مشر و عبدالملک و حاجی عبدالخالق که حضور داشتند نقشه ی کودتا را میکشیدید.

من دیدم که نزد آنها ثابت است که دسیسه است. لذا در جواب سوال اول پاسخ دادم که من حتی شکل و قوارۀ عبدالملک را ندیده ام و او را نمیشناسم. بلکه حتا با خویش و اقاراب او هم آشنایی ندارم. هرگاه شما ثابت کردید که یکنفر از خویش و قوم او را می شناسم و حتا در راه با آنها سلام کرده باشم، شما حق دارید هر جزایی که تعیین کنید، قبول دارم.

بجواب سوال دوم نوشتم: چون در انتخابات دوره هشتم من نماینده غباربودم و با شعاع و فرقه مشر محمد جعفر خان برخورد کرده ایم ،ما مخالف هم هستیم و این  مخالفت ما به همه شهریان کابل معلوم است.

پس از نوشتن جواب ها مرخص شدم و مرا به سلولم بردند. . .

ساعت از دوی شب گذشته بود در بستر رفتم، ولی خواب در چشمم نیامد. به فکر رفتم. با خود گفتم ، سردار محمد داؤود که زمام کشور را بدست گرفته است  باید بخاطر رفاه مردم و آرامی و شکوفانی وطن کار کند تا خدمتش آشکارا شود. بیچاره آنقدر احمق است که به گرفتاری چند نفر میخواهد مردم را بترساند تا بر کارهایش اعتراضی نکنند. "(22)

3-         آغاجان

                                                 

درمیان اشخاصی که با ملک خان دستگیر شدند، یک تن هم، پیرمرد شکنجه دیده یی است که حاجی آغا جان نام دارد. اواکنون درکابل زندگی میکند . اطلاع اعضای خانواده ودوستان وی از انتشار موضوع آن کودتای نام نهاد ، سبب شده است تا بار دیگر در پای صحبت وی نشسته .،خاطره هایی را ترتیب نموده وبرای نگارنده  فرستناده اند. دوستان فرستنده ی گزارش، دوقطعه عکس پیرمرد ستمدیده وزجر کشیده ونمره ی تلفونی را نیزبرای اطمینان نویسنده ضمیمه نموده اند.

گزارش آغاجان:

"  اسم من آغا جان وزادگاهم قریه موسییی از مربوطات ولسوالی چار آسیاب ( ناحیه ی نزدهم ولایت کابل ) میباشد .

من با عبدالقیوم خان پسر کاکا بودم . عبدالقیوم منحیث مامورتحریرات در خزانه ی شخصی شاه کار میکرد .بعدا ً برای مدتی  به سرپرستی  امور جایداد شاه در کاریز میر مؤظف گردید.  در آن زمان چون بنده بیکار بودم، مرا به سمت گلکار در کاریز میر استخدام نمود. خانواده ی من وعبدالقیوم  خان در آن وقت درحوالی  مهتاب قلعه اقامت داشتند . من نوجوان بودم وبا وزیر صاحب عبدالملک خان معرفت شخصی نداشتم .  وزیر مالیه ی وقت امور دفتر وخزانه ی شخصی شاه را هم به عهده داشت . در آن زمان،  شاه یک مهندس آلمانی را به نام مستر براون،  برای اعمار ساختمان وباغ  کاریز میرخود استخدام نموده بود. عبدالملک خان وزیر مالیه وقتا ً فوقتا ً جهت نظارت امور به کاریز میر سر میزد. شاه درکاریز میر بیش از صد نفر دهقان داشت .

بعد از گرفتاری وزیر مالیه، روزی دونفر از مامورین ضبط احوالات با پولیس ها در قلعه ی بهادرخان نزدیک مهتاب قلعه به خانه ی ما آمده ومرا به ضبط احوالات در صدارت بردند وکوته قلفی نمودند.  بعدا ً تحقیقات شروع شد.

سوال اول این بود: میر حیدر را می شناسی ؟

( میر حیدر را ضبط احوالات در استالف دستگیرنموده بود، وی اصلا ًاز کاریز میر بود وشغل نجاری داشت. ومن برسر مسأله ی صندوق ( کریت) های انگور با وی قبلا ًپرخاش نموده بودم . او درتحقیقات خود گفته بود که آعاجان با خارجی ها در تماس است.)

من به جواب  شان گفتم: 

تنها خارجیی را که من دیده ام،مهندس آلمانی مستر براون است که به امر شاه برای اعمار ساختمان کاریزمیردرآنجا میاید .

تحقیقات با شکنجه ادامه یافت. من گفتم:  اصلا ً کدام خارجیی دیگری را ندیده ام ولسان ًخارجی رابلد نیستم . من چگونه وبرای چی با آنها تماس برقرار می توانستم . استدلال من جایی را نگرفت. زیر لت وکوب وچوب زنی ها بی هوش می شدم . و وقتی چشم  می گشودم ، در شفاخانه ی علی آباد می بودم . بعد از چند روز استراحت والتیام  دوباره به صدارت آورده می شدم وهمان خرک وهمان درک بود.

یکی از انواع شکنجه ها این بود، که دستانم را زیر پایه ی چوکی می نهادند وخود بالای  چوکی می نشستند ومی گفتند بگو !

شکنجه در ضبط احوالات تحت نظر عبدالرسول مشهور به ضبط احوالات صورت می گرفت. در آنجا پنج شعبه وجود داشت . اگر در شعبات اولیه چیزی حصول نمی گردید، به سلسله مراتب ، شکنجه ی متهم به به شعبات بالاتر سپاریده میشد. در شعبه ی پنج برای زندانی تنها دوانتخاب وجود داشت : یا اقرار یا مرگ .

روزی در شفاخانه ی علی آباد تیغ سلمانی رامخفی نمودم ودر صدارت به این نتیجه رسیدم که دیگر تحمل شکنجه را ندارم ومرگ بی عذاب هم نعمت  خدایی است. ازین رو با تیغ گلویم رابریدم وبیهوش گردیدم . از صدای خر خرگلوی بریده ام، نگهبانان متوجه حالت من گردیدند و مرا بازهم به علی اباد آوردند.

                                          

                           آغا جان در این عکس گلوی بریدۀ خویش را نشان میدهد

بعد از نقاهت دوباره رهسپار صدارت گردیدم . این بار گفتم که من اقرار می نمایم ، بنویسید . بنویسید که من بمب ها را باخود مخفیانه به ارگ آوردم وبرای انفجار آما ده نمودم. آنها آن گپهای نادرست را نوشتند و من هم دیگر شکنجه نشدم .

بعد از گذشت شش ماه از صدارت به توقیف ولایت آورده شدم در آنجا برادران وزیر مالیه عبدالرحمن خان وعبدالله خان با محافظ اش، لاجورد و شیرآغا را دیدم  که توقیف بودند.

در" توقیف" هژده ماه زندانی بودم . روزی ما را به وزارت داخله نزد سید عبدالله وزیر بردند. در آنجا چند نفر دیگر هم نشسته بودند . برایم نان چاشت خوب دادند وگفتند مجکمه است. مرا به یک اطاق آوردند ، سلام دادم.  پرسیدند، که اسم ات چه است ؟ گفتم آغاجان . گفتند برو. مرادوباره به توقیف بردند. سوال دیگری از من نکردند. در توقیف بعد از آن اجازه دادند که " پای واز" داشته باشم. به این ترتیب خانواده ام از زنده بودنم مطلع گردید.

یک روز برایم گفتند که محکمه برایت هفت سال حبس تعیین نمود.

بعد از آن مرا به محبس دهمزنگ  در قلعه جدید آوردند. درین فاصله وزیر صاحب مالیه هم به قلعه ی جدید آورده شده بود. ولی در قسمت فوقانی قلعه جدید زیربرج نظارت در یک اطاق تاریک ونمدار زندانی بو د. وزیر صاحب روزانه برای بیست دقیقه اجازه قدم زدن داشت. در وقت قدم زدن به آواز بلند آیه های قرآنی را تلاوت مینمود. ریش کوتاه گذاشته بود .لباس وطنی با لنگی به تن داشت. با همان عزت نفس قدم های متین برمیداشت وبا همه شکنجه ها وتحمیل محرومیت ها نتوانسته بودند وقار ومتانت اش رابربایند . لحظه ی قدم زدنهایش برای ما زندانی های دیگر تماشایی بود. او مانند شیرغران  قدم میزد ودیدن این صحنه ما را قوت دل میداد وآیه های آسمانی از دهانش تسکین خاطر برای ما بود. در محبس دهمزنگ از جمله زندانی های سیاسی دیگر، حضرت صبغت الله مجددی، ومرحوم سید اسماعیل بلخی با ما یکجا بودند.  از جمله ی بیست ویکنفر شبرغانی هایی که بیگناه به نام کودتای ملک خان جمع آوری شده بودند، نه(9) نفرشان با ما دردهمزنگ بودند. نام بعضی از ایشان بخاطرم است  که عبارت بودند از :

ایشان نبی ، سید قل، بابه کلنگی، صوفی پروان ویکی از آنها به نام پالته برای مجددی آشپزی میکرد. دیگران شان در صدارت یا زیر شکنجه هلاک شدند ویا آزاد ویا زندانی بودند که اطلاعی از آنها ندارم.

دیگر زندانی های دهمزنگ این ها بودند: سی ودونفر از قوم مومند از جمله حاجی یوسف خان، حاجی حسن خان، پاچاخان، صدیق خان، که همه بیگناه زندانی بودند وزنها وخانواده های شان در شهر نو نزدیک قبرگورها در یک خانه زندانی بودند.

چند نفر از خوانین قندهار از جمله، حاجی حبیب الله قندهاری،حاکم عبدالقدوس، سردار میر احمد، آخوندزاده مشهور به پیرقندهار.

اسم های چند نفر ازبزرگان وخان های پکتیا را فراموش کرده ام .

من جمعاً هفت سال وآن میرحیدر بدبخت هم هفت سال وعبدالقیوم خان چهار سال زندانی بودیم .

اصلا ً همه دسیسه وتهمت ضبط احوالات ورسول خان رئیس آن بود.

بعد از خارج شدن از زندان  من به شغل دکانداری در چهار قلعه مصروف بودم. تنها وجه مشترک من با وزیر مالیه همجواری  قریه آبایی من موسیی از مربوطات ولایت کابل با قریه گران وسفید سنگ از مربوطات ولایت لوگر بود وبس.  "

یادداشت نویسنده ی گزارش بالا، عنوانی نویسنده ی کودتا ها :

" اجمال  گفته های حاجی آغاجان ضمیمه ی دوقطعه عکس او فرستاده شد. قرار گفته ی حاجی آغاجان ، مرحوم عبدالقیوم خان خاطرات خویش را به رشته تحریر در آورده است که به احتمال زیاد نزد پسرشان است " (23) 

کابل .  28/12/2009

شایان یادآوری است که قانون اساسی نادرخان (مصوب سال 1309خورشیدی) که تا میزان سال 1343 خورشیدی نافذ بود، در" اصل 19" چنین می گوید :

" شکنجه ودیگرانواع زجرتماما ًموقوف است وخارج احکام شــرع شــریف واصولنامه ی های دولت برای هیچ کس مجازات داده نمی شود. "  

4- مامور عبدالقیوم خان

 

                                    

                                                        مرحوم عبدالقیوم خان

شب افروز

فاضل گرانقدر آقای مهرین . . .

درسلسلۀ مضامین پرمحتوی شما به نام کودتای های نام نهاد، که پرده از روی جعلیات تاریخ کشور برمیدارد، درجملۀ نام های قربانیان کودتای نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی؛ به نام عبدالقیوم خان ماموردارلتحیر شاهی برخوردم. از آن جایی که با فرزند آن مرحوم جناب دوکتورعبدالقدیر، آشنایی داشتم؛به سراع ایشان رفته و جویای معلومات بیشتر پیرامون زنده گی وروزگاراسفبار ی شدم که پدر شان در زندان دیده بودند. جناب دوکتور عبدالقدیر برایم گفت که :

پدر مرحومم که مامورددارالتحریرشاهی بود، طبق هدایت شاه به مزرعۀ کاریز میر جهت سرپرستی کار آنجا توظیف گردید. در آن جا یک مهندس المانی به اسم مستر براون بر امور ساختمانی نظارت داشت وتعداد زیاد کارگران دربخش ساختمانی  وزارعین به کشت و باغبانی مصروف بودند. من با وجودی که درآن زمان طفل خرد سال بودم ؛ اما به یاد میاورم که روزی یک تعداد مامورین ضبط احوالات وپولیس ها منزل ما را واقع مهتاب قلعه محاصره نموده وپدرم را با خود بردند . مابیش از یک سال  از اوهیچ گونه خبری نداشتیم. نمیدانستیم که درکجااست. آیا زنده است ویا نه. بعد ازیک سال اجازۀ ملاقات اورا یافتیم. پدرم 347 روز وشب تحت شکجه های گوناگون  در ضبط احوالات صدارت عظمی ومدت دوسال درتوقیف ولایت کابل وبیش ازدوسال درقلعۀ جدید زندان دهمزنگ کابل ، یعنی مجموعاً پنج سال بدون داشتن کدام جرم وگناهی در حبس به سربرد. خوشبختانه خاطرات خویش را از ایام زندان وشکنجه های که دیده است به رشتۀ تخریر درآورده است که فعلاً کار اهتمام وچاپ آن روی دست است . "

نگارندۀ این سطور ازمحترم  دوکتورعبدلقدیرخواهش نمودم، که اگرمیسر باشد، نظری به آن کتاب بیندازم. جناب ایشان لطف نموده روز بعد، یک کاپی ازآن خاطرات رابرایم آورد. این خاطرات از ویژه گیهای خاص برخوردار میباشد. که به چند مثال آن اشاره می نمایم :

این خاطرات بیانگرشیوه های مختلف شکنجه وتأثیر شکنجه بر جسم یک زندانی است . عبدالقیوم خان با دید وحافظۀ یک مامورمحاسب، توانسته است، کرونولوژی شکنجه ها، ابزار و آلات شکنجه، وچهرۀ احساس شکنجه گران را دقیقا ًبیان نماید. همچنان این خاطرات بیانگر استقامت وپایداری یک مرد آراسته به اخلاق انسانی وپیراسته به عقیدۀ دینی است که در لحظات یأس ونا امیدی ومحرومیت ثبات خویش را از دست نمی دهد وعذاب دهندگاه خود را خوار وزبون می سازد.

خاطرات عبدلقیوم خان اسرار نهفتۀ تاریخ را برملا نموده واین نکته را به اثبات میرساند، که سردار محمد داؤود خان بعد از وارد کردن اتهام کودتا به عبدالملک خان عبدالرحیم زی ، چون مدرکی برای اثبات خویش در اختیار ندارد، د رمرحلۀ بعدی با استفاده از دستگاه ضبط احوالات خویش ،سعی میکند اطرافیان معتمد پادشاه چون محمد رحیم پنجشیری،حافظ نورمحمد کهگدای ومحمود خان آمر دارالتحریر شاهی رااز طریق توطئۀ واتاهام دیگر، یعنی بمب گزاری در کاریز میر از اطراف شاه دور بسازد. زیرا خود سردار قصد سرنگونی شاه وگرفتن قدرت را همان وقت هم درسرداشت.

یادداشت های مرحوم عبدالقیوم خان در آیندۀ نزدیک از طرف بنیاد عبدالملک خان عبدالرحیم زی، انجمن برای دفاع از قانون، منتشرمیشود. درحالی  که برای شما این خبر را به اطلاع میرسانم ،همه علاقمندان محترم را دعوت به خواندن این اثر ذی قیمت می نماییم .(24)

شب افروز/ کابل

قسمت هایی از یادداشت های عبدالقیوم خان :

  "  چهار شنبه 25 حوت 1339 – 27 رمضان المبارک 1380 – 15 مارچ 1961

 

 حوالی هشت بجه صبح عسکر آمد و به محمد نور دلگی مشر گفت: مدیر قیوم را به شعبه پنجم ببرید! همراه عسکر از اطاق برآمدم. موتر ایستاده بود.مرا در موتر نشستانده به شعبه پنجم رساندند. وارد شعبه شدم. مدیر و معین خان چوب در دست گرفته یکنفر را بروی اطاق خواب داده، میزدند.

 

 نمیدانم نفر مذکور کی و از کجا بود. جوان خوش چهره، لنگی پاج سفید در سر،بوت سیاه نیم ساق در پا وکالای نصواری کتان در بر داشت. ممکن نفر مذکور را قبل ازین هم لت و کوب نموده باشند، بسیار ضعیف و لاغر بود. هر قدر که توبه کشید وغال مغال کرد، چوب زدن از جان او کم نشد و مدیر به او میگفت: راست میگویید ویانه؟ من در گوشهء اطاق نشستم و عسکری که همراه من بود برآمد.

 

مدیر به معین خان گفت:کش کنید،به ماشین شکنجه ببرید! معین خان از دو پای او گرفت و کش کرده پیش الماری شکنجه برد. دروازه الماری را باز نموده نفر مذکور را در بین آن تخته کردند. دروازه الماری را پیش نمودند.مدیر جانب عقب الماری دست خود را دراز نموده ،سوچ را فشار داد. یک گروپ سرخ خورد به جناح راست الماری روشن گردید. مدیر جانب گروپ خیره خیره نگاه میکرد. زنگ تلفون آمد. مدیر گوشک را به گوش خود گرفت. بعد از چندی تکلم گوشک را بالای تیلفون مانده، به عجله جانب الماری رفت. جانب گروپ دید و به شتاب دروازه الماری را باز نمود. رنگ مدیر پرید، رویش زرد گشت. نفر از الماری بروی اطاق افتاد و دست و پای انداخت. چند مراتبه دهنش باز باز شد.یک چیغ هیبتناک کشیده و خاموش گردید. نفر مذکور از کشمکش و جست و خیر مدیر و ضابطان و از لت و کوب بیموجب بصورت قطعی خود را نجات داده، جان را به حق تسلیم نمود.

 

 مدیر و معین خان دست و پاچه شده، ورق استعلام تحرر نمودند و بعدأ تیلفون کردند. دکتور آمد، نفر را دید گفت: تخمین نیم ساعت میشود که نفر فوت شده است .تمام ضابطان و مدیران جمع شدند.نفر  مذکور را در قدیفه اش انداخته، بیرون بردند ودر موتر انداختند. مدیر بادکتور همراه او نشسته رفتند.  زنگ تیلفون آمد. معین خان گوشک را برداشته و به گوش خود گرفت و گفت: بلی صاحب، ضعف کرد دفعتاً مرد. بلی صاحب، بلی بلی بلی صاحب ،دکتور با رشید خان همرایش رفتند. خوب صاحب. گوشک را واپس بالای تیلفون گذاشت .چند نفر یکه در اطاق بودند گفتند: کی بود چه گفت؟

 

 معین خان : رئیس بود ،گفت من تیلفون میکنیم که تصدیق کنند. بلا به پس اش که مرد !

چشم معین خان به من افتاد. وارخطا گفت: شما اینجا چه میکنید؟ شما را کی آورد؟ چه میکنید ؟عسکر ! اوه عسکر! عسکر در آمد، به عسکر گفت: ببرید! قیوم را ببرید! برای چه او را آورده اید ؟کی بشما گفته ؟ عسکر گفت :خود شما تیلفون نمودید او را خواسته بودید. عسکر مرا از اطاق کشید . بیرون موتر ایستاده بود در موتر نشستم ،مرا به اطاقم رساندند .

 

   مشخصات نفر متوفی:

 میانه قد، خوش چهره، جوان، موی سر و ریش سیاه ، لنگی پاچ سفید چرک شده، با کلاه قندهاری دوخت درسر، بوت سیاه نیم ساق بی بند کهنه در پای، کالای کتان نصواری با واسکت چهار جیبه قندهاری در تن داشت. چادر او ممکن از کتان پولادی رنگ بود. موی،سرو ریش رسیده گی، نسبتاً سیاه چهره و فارسی زبان بود.

 غلام رسول بای نشسته بود موضوع را به او حکایه نمودم. غلام رسول بای بیچاره در حیرت مانده و گفت: برادر این ظلم و ستمی را که من به چشم سر ملاحظه میکنم ،ممکن است هر روز زیر چوب و پیش پایی و تازو تاخت و شکنجه های ضابطان سه  چهار نفر جان را به حق تسلیم کنند.

     حوالی دو بجه جبار دلگی مشر وارد اطاق ما گردید و گفت :خبر شما را گرفتم که هستید ویانه. غلام رسول بای او را در گپ گرفت، بالآخره جبار گفت: یکنفر امروز در شعبه پنجم در ماشین فوت شده ،من گفتم که از شما کدام یکی تان باشد به همین نسبت خبر شما را گرفتم. غلام رسول بای گپ خود را همراه جبار دوام داده گفت: از برای خدا این چه گپ است، این نفر بیچاره از کجا بود؟ جبار خود داری نموده جای او را نشان نداد،گرچه از وضعیت او معلوم میشد که خبر داشت اما خود را بی خبر انداخت .  . .

 . . .  سوال مدیر: وزیر مالیه سابقه، عبدالملک خان به کدام تاریخ به کاریز میر آمده بود و همراه او دیگر کدام کدام نفر بودند؟

جواب من: محترما! عبدالملک خان با وجودیکه وکیل معاملات شخصی حضور اعلیحضرت معظم همایونی بود ، دو ویا سه مراتبه به کاریز میر آمده، تاریخ آمدن او به  کاریز میر یادم نیست و دیگر کسی را همراه شان ندیدهام.

سوال مدیر: عبدالملک خان علاوه از قومیت به شما چه قرابت دارد؟

جواب من: محترما! عبدالملک خان به قوم عبدالرحیمزی و من به قومیت اولخیل میباشم قومیت من و او یکی نیست و همراه او هیچ قرابت ندارم.

سوال مدیر: اولخیل؟ به کدام شاخ بسته میشود؟ دروغ نگویید، اگر قومیت خود را ثابت نکنید ،شدیداً جزا بشما داده میشود.

جواب من: اولخیل به احمدزی و به سلیمان خیل بسته میشود. دروغ نمیگویم اگر شما قومیت مرا دیگر چیز ثابت نمودید، هر جزاییکه بمن میدهید متحمل میباشم.

سوال مدیر: قرار اسنادیکه بدست ما موجود است شما به قوم عبدالرحیمزی و به  عبدالملک خان چیزی قرابت هم دارید. انکار نکنید حقیقت را تحریر  کنید والانه انتظار جزای شدید را داشته باشید. . . "

5- حاجی عادلشاه

درینجا سخنان شخصیتی رامیاوریم که میخواستند او در زیر شکنجه بنویسد که، بلی کودتا می کردیم و من به حیث صدراعظم تعیین میشدم . درین زمینه چنین میخوانیم :

" . . . چند سال بعد حاجی عادلشاه تاجرازحبس رها گردید،( دولتیان ) گفته بودند که تو درکودتای عبدالملک  صدراعظم میشدی از همین خاطر بندی شدی .حالا دگر آن حادثه خنثی گردیده توهم خانه برو . حاجی عادلشاه به این محرر( مرحوم غلام حضرت کوشان ) گفت : « که درمحبس او را خیلی شکنجه کردند تا همین طور اقرار کند ولی او که اهل تحارت بود نه از سیاست ، انکار می ورزید . . .»

هر بار که از حاجی عادلشاه می پرسیدم که دگر چه اشخاصی در قطارتو دستگیرو زند انی شدند ، چشمانش راه می کشید وبه اندیشه فرو میرفت  وناگهان خود را تکان داده میگفت : « دلم خون میشود پرسان نکن .خدا دَ گیر غلام رسول نبیاریت . »

غلام رسول بارکزی فرزند غلام غوث خان بارکزی به رتبه ی جنرالی رئیس ضبط احوالات محمد داؤود خان بود؛ واما پدرش غلام غوث نائب سالاراز منصبداران با وفای نادرخان  در عهد ه ی قول اردوی مرکزی به رتبه ی نائب سالاری خدمت کرده ومرد شجیع وبا حمیت بود ." (25)

ناامید شدن از اقرار زیر شکنجه ورسوایی که آن دسیسه را فراگرفته بود، توسل به سیاست سکوت ونگهداشتن بدون محاکمه محبوسین را درمحبس همراه داشت . اینکه زندانیان با چی وضعیتی در زندان با بی سرنوشتی  به سربردند ، حدیت بسیار غم آمیزی دارد. چون شرح  این موضوع را درجای دیگری در پیوند با اوضاع زندانها ها در نظرگرفته ایم، ازشرح جزئیات روزگار زندانیانی که در کودتای نام نهاد ملک خان زندانی شده بودند ، صرفنظر میکنیم .  

 

ملک خان در زندان

چندی پس ازاستعفأ سردارمحمد داؤود، که عده یی اززندانیان سیاسی رارها نمودند، ملک خان همان گونه که امرتوقیف خود را نپذیرفته بود، رهایی خویش را ازطرف دولت که با خواهش های تهدید آمیزهمراه بود، نیز نپذیرفت. تلاشهای چند بارۀ دولت برای بیرون کردن او از زندان حتا پس از کودتای 26 سرطان، در زمانی که سردار داؤود رئیس جمهور بود، سودی نبخشید واراده ی او نشکست.( 26) زیرا ملک خان به این نتیجه رسیده بود که زندان را سنگر گرفته است . درقسمت این ویژه گی منحصر به فرد او، هنگامی بیشتر میتوان توجه نمود که  او را مانند پرنده یی بی بال وپر واسیر قفس زندان صیاد  میابیم . او از مزایای آزادی در محیط خارج از زندان وزندگی با خانواده اش آگاه بود. میدانست که بازگشت به آغوش گرم خانوادۀ داغدارآرزوی خانواده اش است.  فرزند کوچکش  خدمت پدر رابا تحمل درد واندوه در زندان پیش می برد. امابرای نشان دادن قاطعیت  خویش وبرای دفاع از حق ودنبال نمودن این هدف  که ظلم رفته بر خویش راافشأ نماید، به درخواست وتهدیدهای چندین باره، نه میگفت . در واقع ، ملک خان با نشستن در زندان و ادامۀ حیات در آنجا، دست به اعتصاب دوری ااز نعمت های آزادی برای رسیدن به مأمول خویش زده بود.

ملک خان، در زندان دست به عملی یازید که، میتوان آن را منحصر به فرد نامید. او از زندان دهمزنگ کابل به دادخواهی پرداخت و فریاد محکومیت بلند کرد. اما نه برای آزادی خویش. بلکه در ادامه ی به سربردن درزندان، از آنجا طالب  محاکمه ی آنانی شد که وی را زندانی نموده بودند. با استفاده از روزنه هایی که مطبوعات غیر دولتی در اختیار نهاده بودند، نبشته های را تهیه دید وبه افشأ توطئه وظلمی پرداخت که درحق او روا داشته بودند . درین میان بیشترازهمه سرداران بازنشسته ، محمد داؤود خان وبرادرش سردار محمد نعیم خان راتوطئه گر نامید ودر پی برائـت رسمی خویش شد. ازآنجایی که ناشرجریدۀ کاروان کشککی از انتشار نبشته های او معذرت خواسته بود، بهاول ملک عبدالرحیم زی یک تن ازفرزندان ایشان روی به جریدۀ افغان ملت میاورد.(27)  به این ترتیب دادخواهی ملک خان ومسأله ی توقیف او بازتاب گسترده تری یافت ودرنتیجه انگیزه ی توقیف او نیزبحث دنباله داری را دید. (28 ) . . . 

ملک خان از زندان ، درمیان رد اتهاماتی که اطلاعیه های دولتی بر اوبسته بودند، هر کدام رابا دلایل واسناد ومدارک رد کرد. از میان همین دفاعیه های مطبوعاتی او خواننده به نکات جالبی از سیاست های سرداران نیز راه میابد. ؛مثلا ً طوریکه در صفحات پیشتردیدیم دلایل برطرفی اورانخست در سؤاداره وشیوع رشوت ستانی در وزارت مالیه وموسسأت مربوط به آن آورده بودند. ملک خان دررد آن اتهام چنین مینویسد :

" خوب به یاد دارم که هنگامی که در اکثر موارد مسأله ی ترویج رشوت خواری شعبات غیر مالی واقتصادی رابه رخ صدراعظم( سردار محمد داؤود خان ) می کشیدم، وبه جلوگیری ازین خصیصه ِذمیه بنیان کن اجتماع پیشنهاداتی نزد شان می نمودم ، درجواب استدلال ومنطق او بس یاوه بود . زیرا او به جوابم میگفت: « من دانسته بر اینکار چشم می پوشم، آن را نادیده می گیرم  وبه مانند جام زهر این چیز ها را فرو می برم ». معذالک داؤودخان با این طرز کار ومسامحه کاری های خود بازار رشوت ستانی ها را چنان گرم وترویج کرد، که درتاریخ کشور باید آن رابرعلاوه ی دور قانون شکنی،  خودخواهی جاسوسی وشکنجه، دور پرورش ونوازش وشیوع رشوت خواران نامید ". (29

پیرامون ادعای های مندرج در اعلامیه ی برطرفی ملک خان از طرف سردار داؤود خان، مثلا ً ادعای رشوت ستانی در وزارت مالیه، گفتنی است که به روایت گزارش های متعدد در جامعه ومنبع یونسکو، برخلاف ادعای سردار، وزیر مالیه اش در ین زمینه بسیارسختگیرو رشوت ستیز بوده است .

هرگاه ملک خان با نوشتن ودادخواهی، برگهای از پایمردی ومقاومت علیه ظلم وبیعدالتی را نتوشته بود، شاید کسانی ادعا هایی او را که هنگام داشتن تصدی وزارت مالیه از صحبت ها با شاه وسرداران ووزیران آنها دارد، به زودی باور نمیکردند. شاید این تصور دست میداد که چگونه وزیری غیر خاندانی  ودور از حوزۀ تعلقات سلطنتی ، چنان جسارتی را داشته است.

حقایق نشان میدهند که او دربدترین اوضاع ودرزندان که گلویش دردست زندانبانان بود، آن سجایای خویشرا تبارز داده است  .

جدی گرفتن موضوع ازطرف ملک خان در زندان وتشبثات کنجکاوانه برخی ازعلاقمندان موضوع، سبب شد که آن راز ورمز در مهُرمانده ، چند بار به لب گشایی خود اعضای خانوادۀ سلطنتی وبیرون شدن اندک سخنان تناقض آمیز از دهان آنها بیانجامد. بطور مثال ، باری محمد داؤود خان ، محمد ظاهرشاه را مقصرتوقیف ملک خان نامیده بود.

سید مسعود پوهنیارمینویسد که :

" در سال 1987م . که این حانب به لندن رفته سردارمحمد عزیز نعیم را دیدم ،در بین صحبت ها سخن از ملک خان به میان آمد. از او پرسیدم که راجع به آن چه اطلاع دارد که حقیقت مسأله ی حبس او چه بود. موصوف گفت: « یک روز او هم از کاکای خود سردارمحمد داؤود خان پرسید که زندانی شدن ملک خان چه علت داشت؟ کاکایش به جواب گفت : که او نیز چیزی درآن باره نمیداند. اما همینکه ملک خان از مسافرت امریکا (1956- 1957) برگشت، یک روزخُسرت (شاه سابق محمد ظاهر ) برایم گفت که او را محبوس کنید .»" (30)

اما سردار داؤود پس از توقیف عبدالملک خان چنین گفته بود:

" عبدالملک با همکاری یک مملکت اجنبی می خواست هنگامۀ را درکشور برپاسازد که جلو آن گرفته شد. خوشبختانه از صاحب منصبان وافراد اردوکسی با او همنوا نشده بود. شما به زودی نتیجۀ تحقیقات این خیانت را نظر به اسنادی که دردست است خواهید شنید  که چه توطئه درشرف تکوین بود تامملکت را درغرقاب تباهی سرنگون سازد."(31)

ملک خان و" قانون اساسی "

ملک خان به منظور دفاع از حقانیت مواضع خویش و افشأ تهمت کودتا، ضمن برشمردن مسایل اصلی طرف منازعه واختلاف با سرداران، به قانون اساسی تکیه نموده به سرداران نهیب می زند، که بیایید با همان قانون با من رفتارکنید.

 پیش ازینکه سخنی درباره ی برداشت ومنظورحکومت آن هنگام ازقانون اساسی و"اصل" هایی از آن را در پیوند با وظایف وحقوق وزرا بیاوریم، لازم است آن اصل های مندرج در قانون اساسی را نشان دهیم . تا درین زمینه نیزادعای ملک خان و دلیل بی اعتنایی حکومت به قانون خود ساخته اش اندکی گسترده ترمطرح بحث قرار بگیرد.

اصول اساسی دولت علیه افغانستان که درسال 1309 خورشیدی در زمان پادشاهی محمد نادرشاه نافذ شد، جزچند موردکه تعدیلی دیدند، بقیه تا انفاذ قانون اساسی 1343 خورشیدی حیثیت قانون اساسی افغانستان را داشت . (32) اصل آن به مناسبات شورای ملی و وزرا اختصاص داده شده بود، که عبارت بودندازاصلهای50/51/ 52/53/54/55/58/59/60/61/62. 

بی اعتنایی حکومت به قانون خود ساخته اش، نه تنها مسخره گی آن رابرملامینماید، بلکه درتداوم خود، بحث جالب دروغ حکومت را درحوزه ی قانون رابوجودمیاورد. طورنمونه منع شکنجه( اصل 19) را درصفحات پیشین دیدیم ، حالا اصل 62 را  میاوریم :

" اصل  شصت و دوم : عرض شخصی که افراد تبعه که به دوایر رسمیه تا مرکز وزارت منسوبه غور آن نشود، ذریعۀ وکیل محلی خود شامل مجلس وزرا عرض واستغاثه کرده میتوانند. ازریاست شورا این قسم عرایض برای غور وتحقیق به مقام صدارت فرستاده می شود."

خواننده ی این اصل! که ازجریانات مردم آزارانه وبی بازخواستی، از زندانی شدن بیگناهان وازکارکردهای آن نظام مستبده آگاه نباشد، حق دارد بگوید که بارک الله! سران خانواده ی سلطنتی، چنان اصلی رابنیاد نهادند که عرایض مردم اگردر سطوح پایان به گوش کس نرسید، " افراد تبعه " از طریق وکیل محلی میتواند به مجلس وزرا وبه مقام صدراعظم استغاثه کند. اما کسانی که از بیعدالتی ومردم آزاری آن زمانه آگاه هستند، میدانند که حکومت سیاه سطرهایی را روی کاغذ نهاده بود که نه آن را رعایت میکرد ونه بدانها باور داشت ، ازین رومسخره بود.

در اصل 95 همان قانون اساسی آمده است که " دیوان عالی برای محاکمه وزرای دولت عندالاقتضا موقتا ً تشکیل می یابد وبعد انجام اموری که به اوسپرده می شود، فسخ می گردد."

ملک خان نیز به استناد همان ماده ادعا داشت که بیایید محکمه یی را دایرنمایید.

در اصل 76 گفته شده بود که : " هریک از وزرا درسیاست عمومیه دولت مشترکا ً ودرامور موظفۀ وزارت متعلقۀ خود مخصوصا ٌ به نزد شورای ملی مسؤولند. بناً علیه ذات شاهانه غیر مسؤول می باشد ."

ودراصل 79 چنین آمده بود: " هر گاه یکی از وزرای دولت به جرم خلاف ورزی در حدود وظیفه رسمی شان مظنون واقع شوند، مرجع محاکمه شان دیوان عالی شناخته می شود. دیگردعاوی شخصیه وزرا که به خارج  وظیفه ماموریت شان باشد، سایر رعایا به محاکم عدلیه مراجعه می نمایند."

ملک خان نیز ادعا داشت که بیایید ، آن دیوانعالی رادایرنمایید .

در اصل 84 گفته شده بود که : " بالعموم مامورین  . . . تا زمانی که از وظیفه خود مستعفی نشود ویا از طرف دولت بنابر یک امر ضروری لازم تبدیلی ویا موقوفی نباشد، اصلا ً عـــزل ومـــوقــــــوف نمی شود . . . "

اما اکثریت اشخاصی که با ملک خان در کودتای نام نهاد  توقیف وشکنجه شدند، مامورین دولت بودند.این است که با گذشت زمان، هنگام مراجعه به جریانات تصمیم گیری های حکومت وپافشاری ملک خان به روی اصلهای قانون اساسی ، که در کنار رد بقیه ادعا های بی بنیاد دولت قرار گرفته بود، ابراز نظرو قضاوت همه جانبه، بازهم پای دسیسه وتوطئه را دیده و عمل حکومت را محکوم میکند.

اما درباره ی بی اعتنایی دولت به آن سطرهای روی کاغذ که قانون اساسی یادشده بود، اینجا فشرده گفته شود که ازآنجایی که ساختارنظام دارنده ی هویت استبدادی بود، حکومت سلطنتی ، با توجه به منافع اش لزوم دیدهای خویش را عملی  می نمود. در واقع هرچه را که خود مطابق منافع می پنداشتند، قانون بود. صلاحیت های آنها با قانون اساسی محدود ومشروط نشده بود. وکیلان جمع شده در" شوراملی " نیز دست نشانده ی خود آنها بودند نه ممثل نهاد قانونگزارومدافع قانون. نوشتن چیزی به نام  "اصول اساسی علیه . . ." یا همان قانون اساسی ، از یک طرف حاکی ازآگاهی حکومت سلطنتی ازداشتن قانون بود واز سوی دیگر، عدم رعایت آن مطابق با بینش استبدادی، جنبه های اغواگرانه و دروغین را به نمایش میگذاشت.

بی مبالاتی صدراعظم محمد داؤود خان حتا به آن مواد  قانون اساسی آنوقت، که برای عزل وزرأ نوشته شده بود ویا اینکه بدون فرمان شاه ودرج نمره ی فرمان شاهی وزیرخویش را با اوصاف زننده وناشایسته آزرد وسرکوب کرد، از حضورآن استبداد ودر کل از ریشۀ بی اعتنایی به قانون  ناشی شده بود.   

اما ملک خان تا آخردر دفاع از حق خویش به آن قانون مراجعه نمود.

در اصل 20 نوشته بودند که " تعلیم ابتدایی برای اطفال تبعه ی افغانستان واجب و حتمی است ."

اما پس از ینکه اشخاصی طرف غضب وقهرحکو مت آنها قرارمیگرفت، فرزندان شان را از مکاتب اخراج میکردند؛ وبه آنها اجازه ی فراگیری دانش ،درس و  آموزشی را که ازوجایب  نامیده بودند، نمی دادند. گویا مطابق آن قانون و اصل مورد رعایت دربارسلطنتی؛ پس از توقیف بزرگان خانواده ها، فرزندان ایشان، تابعیت افغانساان را ازدست میدادند.

نظام استبدادی کشورما، که دروازه ی آزادی ومباحثه ی حد اقل را نیز بسته بود، لازم دید، که ملک خان ویک عده ازکسانی راکه ظرفیت اعتراض وانتقاد داشتند، وتوقیف ایشان به عنوان یک ضرورت مطرح شده بود، به اتهام واهی ونام نهاد کودتا از تلاشها درصحنه ی رشد حیات  اقتصادی ، سیاسی وفرهنگی کشوردورکنند. آنها چه در کنار دولت وچه در خارج از دولت  به عنوان ازادی خواه ومشروطه طلب، گونه های ازسعی وسهمگیری در حیات افغانستان را نمایندگی می نمودند.. سوکمندانه به علت نبود اوضاع عادلانه ودرمقابل  بدلیل حاکمیت ساختاراستبدادی، نه تنها ملک خان بلکه انسانهای بیشمار دیگری نیزسالیان متمادی بیگناه ومظلومانه اقسام رنج ودرد را متحمل شدند.

تفاوت ملک خان با وزرایی که دردرازنای تاریخ استبداد، قربانی توطئه ها ودسیسه های درباری شده اند، درین است که بسا از آنها، خدمتگاردربارِسلطان، شاه ویا امیربودند. اماملک خان پنداشته بود که با دربارسلطنتی،میتواند خدمتگار افغانستان باشد. درباری که گروه حاکم درباریان وحاکمیت خویش رابیش ازهمه نیکو میداشت وتحمل چنان موقف را برنمی تابید. 

 

 

ادعای خنده دار نقش شوروی دردسیسه ی کودتا 

خواننده ی جریان دستگیری وتوقیف ملک خان ویک عده از شخصیت های دیگر، ناگزیر میشود بپرسد که آیا سازمان جاسوسی اتحاد شوروی در پرتو لزوم دید دولت شوروی، دراتخاذ تصمیم خانواده ی سلطنتی نقش داشته است ؟. زیرا سخنانی د رین زمینه گفته شده است. داکترش. ن حقشناس و فقیرمحمد فگارآخرین مدیرقلم مخصوص ملک خان،الکو هارون، قیوم کوچی، درنبشته های خویش، بیشتر به توطئه ی شوروی تکیه نموده وسرمنشأ توطئه را در ماسکو جسته اند. (33)

اما تصمیم گیرنده گان توقیف ملک خان وعاملان دست اول یا شورای سلطت، سخن بایسته را درین زمینه نگفته و مدارک واسنادی نیز انتشار نداده اند.آن چه هم گفته اند تهمت است. زیرا مدارکی در زمینه وجود نداشت.سندی از طرف منابع شوروی نیز صورت انتشار ندیده است. درحالی که سندی ازعلاقمندی امریکا به جوانب شخصیت وتمایلات ملک خان منتشر شده است. (34)

آن سند این راهم میرساند که شخصی به اسم عبدالکریم حکیمی، یکی ازکارمندان دولتی که پسان ها در سطح وزارت نیر رسید، گزارش هایی را در باره ی ملک خان به سفارت امریکا درکابل می سپرد.

اما درزمینه ی دسترسی به اسناد مقنع از جانب شوروی چه در مورد ملک خان وچه بسا ازبقیه موارد، دشواری ها و محدودیت های هنوز وجود دارد. به سخن دیگراسنادی صورت انتشار ندیده اند که برمبنای آنها بتوانیم رأی قاطع مبنی بر نقش شوروی در آن توطئه را ابرازنماییم . ازین رو بیشترین ادعاهایی را که تاحال دیده وخوانده ایم، تکیه بر فرضیات وقراین دارند. فرضیه ها وقراینی که آنها رادرپیوند با بررسی جریان دستگیری ملک خان نادیده هم نمی شود انگاشت .

براساس چنان برداشت ها؛ ملک خان که دل خوشی ازسیاست رابطه با شوروی نداشت، هنگام مسافرت به ایالات متحده ی امریکا، موفق به دریافت کمک ها وبستن قراردادهای با جانب امریکا شد، که درنتیجه نارضایتی مقامات شوری را فراهم آورد.

موقف ملک خان برای مقامات شوروی نگران کننده بود، پس برای خنثی نمودن آن دست به کار شدند تا از طریق تهیه ی گزارشات جعلی ، ازیک سو حسن نیت خویش را برای خاندان سلطنتی در معرض نمایش بگذارند وازجانب دیگر، شخصیت های دارنده ی ظرفیت مخالفت آمیزبا شوروی رادرافغانستان از میان بردارند.

در نتیجه شوروی ها گزارش های را برای حکومت افغانستان مبنی براین ادعا تهیه نمودند که عبدالملک خان کودتا میکند. وقت اقدام به کودتا روز اول عید تعیین شده ومحل اقدام علیه شاه وخانواده ی سلطنتی مسجد عیدگاه درنظر گرفته شده است. به منظور پرورانیدن این شایعه ، شاه وخانواده ی سلطنتی آن روز نمازعید را درآن مسجد به جا نیاوردند و پس از آن نیز برای همیشه در داخل مسجد ارگ شاهی نماز نخواندند.

به منظور مکث بیشتر بر این ادعا ها، اندکی به فعالیت های زمان ملک خان مکث می نماییم :

سیرفعالیت های ملک خان در طی سالیانی که در کنار سردارداؤود خان ، قرار داشت، حاکی ازآن است که تأمین ارتباط با شوروی طرف موافقۀ او بود. یگانه مرزی را که ملک خان سعی نموده است ، درارتباط با شوروی روشن نماید، ودر"اسناد محرمانه" آمده است، این است که به صدراعظم داؤودخان چنین گفته بود :

" اسلحه و مهمات نظامی افغانستان نباید ازیک کشور( شوروی ) خریداری گردد ."  (35) با وضاحت میتوان دید که این موضوع ( عدم خریداری سلاح از یک کشور یا ازشوروی ) با موقف مخالفت آمیزفرق دارد.

اما خود گزارش محرمانه که ضمن بررسی مواضع ملک خان این سخنان را آورده است، بازهم دارندۀ تناقضی است که با واقعیت موقف ملک خان سازگاری ندارد. در گزارش آمده است که:

" عبدالملک عبدالرحیم زی که دعوت شوروی را جهت بازدید از آن کشوررد نموده بود، در خواست سفر رسمی را جهت جلب وجذب کمک های ایالات متحدۀ از طریق سفارت آن کشور نمود. " (36)

 واقعیت موضوع :

نه تنها ملک خان هیچ جایی نگفته است که برای رفتن به امریکا درخواستی داده بود، بلکه فیصلۀ دربار سلطنتی نیز این بود که توفیقی در به دست آوردن دل امریکا نصیب شود . یادآوری های صدراعظم داؤود خان برای ملک خان پیش از مسافرت به امریکا که آن را درصفحات پیشین دیدیم، مؤید این ادعا است .

افزون برآن، ملک خان پیشنهاد نموده بود که خودش شوروی برود. در گزارش چنین آمده است : " در همان سال 1955 سردار محمد داؤود قرارداد خریداری اسلحه را از اتحاد شوروی امضأ نمود. عبدالملک عبدالرحیم زی در این مورد چنین اظهار نمود:

من به صدراعظم سردار محمد داؤود خان تأکید نمودم که اسلحه ومهمات نظامی افغانستان نباید ازیک کشور خریداری گردد؛ وسلاح ما باید ازچندین مملکت تهیه گردد، تا حالت وابستگی نظامی را از یک کشوراختیار ننماییم . . . ولی سردار محمد داؤود خان به جوابم گفت که این مسأله در شورای سلطنت فیصله گردیده است . بعدا برایش گفتم ، حالا که شما این فیصله را نموده اید ،بگذارید تا بنده جهت اسلحه به شوروی بروم . چون من در تحت پروگرام ناتو در ترکیه تحصیل نموده ام و اسلحه های کهنه وجدید روسی بهتر برایم معلوم است." (37)

می بینیم که ملک خان در آنوقت طرفدار بهره گیری از اوضاع جنگ سرد واختلافات قدرت های بزرگ بود. ودر رابطه با سلاح شوروی پای دقت وهوشیاری واحتیاط را درمیان آورده تا مبادا شوروی ها سلاح کهنۀ خویش را به افغانستان بفروشند.

این هم افزودنی است که ملک خان طرفدار اقتصاد رهبری شده و تقویه سکتور دولتی ونظارت امورازجانب دولت بود که با سیاست های اقتصادی داؤود خان سازگاری داشت . منابع خارجی تمویل نخستین پلان پنجساله طرف توافق وزیر مالیه وصدراعظم بود. بنابرآن ملک خان به حیث مهندس مهم آن پلان پنجساله و داؤود خان در نقش پیشگام تأمین روابط گسترده با شوروی، که چشم امید از امریکا را از دست نداده بود، درنیاز تأمین روابط با بقیه کشورهای جهان همسویی داشتند.

درین زمینه، ازمیان برداشت های مختلف ، آن چه را که سید مسعود پوهنیار گفته است، سزاوار تأمل است. وی مینویسد:

" بدست آوردن کمک های متذکره ی ( کمک های امریکا پس از ختم مسافرت ملک خان در امریکا ) امریکایی شاید موجب رنجش ونگرانی روسها گردیده باشد، اما مرحوم ملک خان به پیروی از سردار داؤود خان با روسها مناسبات دوستانه داشت وبا امریکایی ها بسیار سخت میگرفت، چنانچه یک بار سفیر امریکا را ازاطاق خود کشیده بود ورئیس بانک جهانی را توهین کرده بود ." (38)

ازروی این مدارک، نشان دادن منشأ توطئه در ماسکو بعید به نظرمیاید. به ویژه که منشأ اصلی یا استبداد ولزوم دیدهای خود دربار را دراختیارداریم. به این دلیل پنداشته میشود، که برخی ازین قرینه سازیها ازجوسیاسی زمانۀ پسین که شوروی وحزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت را در دست داشتند، متأثراند. تاریخ های نگارش مدارک یادشده ی چند هموطن که به توطئه ی جانب شوروی تأکید نموده اند نیز نشان میدهد که ازجو سالیان پیسین متأثر است .

سالیان بعدی به ویژه پس ازکودتای 26 سرطان، آن هم در نخستین مرحلۀ آن که تعمیق پیوند ها وعلایق داؤود خان به شوروی وضاحت داشت؛ برای او مشکل ساز بود. در مرحله ی بعدی ، تمایلات واقدامات برای گسست ازآن حدود وابستگی به شوروی که با رویکرد به جانب کشورهای غربی ودولت های پولدارعربی همراه بود، برای سردار ارزان تمام نشد. ونه تنها برای سردار؛ بلکه سیاست های غلط اوبرای افغانستان ومردم ما ،آسیب های جبران ناپذیری را همراه آورد. مظالم وجفاهایی را که نیروهای شوروی وحزب وابسته به آن درافغانستان در حق مردم اعمال کردند، افزون برایجاد واکنش های گوناگون چهارده ساله، قلمرو های پیشنۀ زمانی ومنجمله تاریخ نگاری و رویداد نگریها را نیزمتأثر نمود. منظور ما از اشاره به این موضوع این هم است که عوارض سهل انگارانه ی همچو دیدگاه ها، موجب می شوند که دانش آموزان وعبرت گیران رویداد های تلخ؛ ومنجمله کودتای نامنهاد ملک خان، ازدریافت سرچشمه ی اصلی توطئه گری ها به دور بمانند.

این منبع وکانونی که به رویش رویدادهای تلخ واز جمله توطئه ی کودتای نام نهاد ملک خان زمینه بخشید؛ وصدها انسان را در زندان وخارج زندان بیازرد، همان" شورای سلطنت " ونهاد های توطئه گر وگوش به فرمان آن بود.

هرچند ناگـفته پیدا تواند بود که یادآوری های بالا، درهیچ صورتی، علایق شوروی، وبقیه قدرت ها وکشورهارا در امورداخلی افغانستان تردید نمیکند، و به موجودیت علایق مبنی بردستیاب نمودن همکاران در داخل افغانستان وضربه وارد نمودن به مخالفین بالفعل وباالقوه مُهر تایید می نهد، ولی با دست داشتن مدارک متعدد و با تشخیص کانون اصلی توطئه گری وفرهنگ وسنت های آن ، باید بپذیریم که ریشه های آن در جامعه ی ما بود واست. ازآن ریشه است، که بدنه ی توطئه گاهی در صورت نادرخانی وزمانی در هیأت شاه محمود خان وسردار محمد داؤود خان قدربرافراشته است ؛ وزمانی دربقیه چهره های مختلف ورنگارنگ دسیه آمیز. دریافت آن ریشه نشان مان خواهد داد که بدون شوروی وخانوادۀ سلطنتی، اما با ساختار های مستبدانه ودیکتاتور ماآبانه نیز میشود، ده ها ملک خان وحاجی آغا جان ، شامل ، خواجه خلیل الله خان و . . . رابه شکنجه گاه ها وقربانگاه ها فرستاد.

هنگامی که سردارداؤود خان خود را به حیث شخص برطرف شده ودرمعرض اهانت میدید وکینه ی شاه را بردل داشت؛ درسالهایی که هر هفته وماه ، خشت، روی خشت ِساختمان کودتای 26 سرطان را می نهاد، چنانچه دیدیم در پاسخ به سوال برادرزاده اش سردارمحمد عزیزنعیم، گفته بود، که ملک خان را به امر ودستورظاهرشاه برطرف وزندانی کرد. همینطور اعضای شورای سلطنت هریکی دیگری را مقصر دانستند، اماوقعیت این است دستگاه آمیخته با ساختار های بلی گویانه واحترام طلب؛ دستگاهی که ممثل حاکمیت خاندان سلطنتی بود، بر پیوند های عنصر خانواده ارزش می نهاد، خاطر خواه سردارنعیم خان بود، نه خاطرخواه استعداد هایی که به رغم پذیرش چارچوب های آن نظام ودستگاه اش، قد برمی افراشتند تا حد اقل سخن خویش را بگویند وآن چه را درست وخدمت کارانه برای کشور خویش پنداشته اند ، صادقانه انجام دهند. با دیدن موضوع ازین دریچه است، که همچنان میشود گفت، که نسبت دادن ملک خان در طی آن سالها به موقف وموضع شوروی ستیزانه ، گونه یی از توجیه آن اقدام شوروی میتواند باشد که در شایعات برای دور کردن ملک خان قرینه سازی شده است.

گرچه امروز گزارش مستندی ازپیام دهی کرملین ونواختن زنگ خطر ارناحیه ملک خان به گوش ارگ شاهی کابل دراختیار ما نیست ؛ اما اگر روزی چنین سندی منتشر شود، مانع از آن نخواهد شد که خواستگاه اصلی اتهام وچیدن دسیسه علیه ملک خان رادر درون "شورای سلطنتی" بجوییم. آنگاه ویا درصورت داشتن سند حاکی از احوال دهی مقامات شوروی به افغانستان ، در پرتوبررسی دقیق تر گفته خواهد شد که شوروی ها با اطلاع دقیق ازاختلافات چندین منبع با ملک خان ، گزارش جعل آمیزودل خوش کن برای خانواده ی سلطنتی را به آنها فرستادند. مدارک متعدد نشان میدهند که گروهی ازبدخواهان ملک خان، برای براندازی اوازآن مقام وصلاحیت ها پیشتر دست به کار شده بودند. شبکه هایی ازناراضییان ازملک خان، با تبلیغات وشایعه پراگنی های خویش،هدف فرود آوردن او را تکمیل می نمودند. بعید به نظر میرسد که منابع جاسوسی شوروی از چنان مخالفت ها نا آگاه بوده باشند.

به ادامه ی ان چه تا حال گفتیم، برای باز شدن بیشتراین موضوع سخنی ازمحمد کبیرخان یک تن از دوستان دیرینه ی سردار محمد داؤود خان را میاوریم که سالیانی چند سمت وزارت نیزداشت. محمد کبیرخان در پیوند با زندانی شدن ملک خان به اعضای خانواده ی خویش گفته بود که :

ملک خان شخص رگ وراست وصریح الهجه بود. با سردار محمد نعیم خان مشاجره می نمود. یکی از روزها مشاجرات آنها در خلال جلسه ی کابینه صورت تشنج آمیزتر را گرفت. نعیم خان به ملک خان سخنان موهن وحتا دشنام آمیزی گفت. ملک خان با سرعت همان کلمات رابه خودش گفت که به سردار داؤود خان صدراعظم نیز برمیخورد. سردارمحمد داؤود خان با حالت تشنج آمیزبه چوکی خود تف انداخت وگفت: بدا به حال من که چنین صحنه یی را می بینم .

روز دیگردرحالی که ملک خان در جلسه ی کابینه حضورنداشت، صدراعظم آهسته دهن خویش را به سوی گوش علی احمد خان برده پرسید:

وزیر صاحب صحنه را دیدید ، شما چه پیشنهاد دارید؟

علی احمد خان در پاسخ گفت: او را ( ملک خان )چند وقتی در خانه اش بنشانید.( 39)

باردیگرگفته شود،که ملک خان بیش ازهمه، قربانی استبداد،فرهنگ حکومتداری استبدادی وناشکیبایی ها وخوی وعادات توطئه آمیز اعضای حسود خانواد ه ی سلطنتی وپیش از همه سردار محمد نعیم خان شد که پشتیبانی داؤود خان را با خود داشت. این فرهنگ پیشینه های به درازنای تاریخ کاردکردهای نظام استبدادی دارد. عهد وپیمان وقانون واستعداد همکاران را به رسمیت نمی شناسد. فاصله ی زمانی فرازوفرود آوری همکاران، نزد مستبدان میتواند یک لحظه ی کوتاه باشد. هنگامی که دل شان خواست، کسانی را تقدیر میکنند و چون به نتایج فرود آوری رسیدند، در لحظه ی حکم زندان و یا مرگ را صادر مینمایند. عبدالرحمان لودین با صراحت و وضاحت مواضع، باری ازطرف نادرخان تقدیر شد. اما دیری نگذشت که همان شاه به سپاهیان دستور داد که او را بکشند. ملک خان نیز تقدیرنامه وتحسین های بسیار دریافت داشت. حتا سردار داؤود خان او را الماس گرانبهایی نامیده بود که به دست آورده است. اما وقتی که پای خریدن نازسردارمحمد نعیم خان درمیان آمد، به دلایل آشکار، از آن جا که " والاحضرت " بود، ملک خان فدای ناز وقهر او شد. درنتیجه شخصیتی که ادعا وقصد خدمت داشت ولی با ابراز چنان هویتی که مواردی در برابرلزوم دیدها وپندار های کابینه اصلی شورای سلطنت ( به تعبیر درست غبار )، نه! نیز بگوید، تحمل نشد.

توطئه علیه ملک خان ، ازتداوم آن برگهایی از تاریخ سخن میگوید که با وزیرکشی ها در جوامع زیرسایه ی حاکمیت نظام استبدادی رنگین شده اند. پس از حاکمیت محمد نادرخان، صفحات تاریخ افغانستان از کاربرد چنان شیوه ها کم ندیده است . مثال های غلام نبی خان چرخی ، محمد ولی خان دروازی، عبدالرحمان لودین، وده ها تن دیگرهمه حاکی از تسلط چنان فرهنگ سیاسی و توسل همیشگی به نهاد ها وساختار های مورد نیاز آن منجمله توسل به توطئه وشکنجه است .

            توقیف چند تن ازمشروطه خواهان

درصفحات پیشین گفتیم، که خانواده ی سلطنتی، تقریبا ًهمزمان با حبس عبدالملک خان، عده یی از مشروطه خواهان را نیزبه زندان سپرد. یکی ازمسایل مهم مطرح بحث وپاسخ جو، این هم است، که دریابیم، دولت با کدام انگیزه وضرورتی دست به چنان عملی یازید. نداشتن ار تباط آن عده از مشروطه خواهان با ملک خان، وتردید قاطع ادعای کودتا بر آنها، به دلچشپی تأمل به این موضوع می افزاید.

جناب آصف آهنگ، که شخصاً مطالبات واهی شکنجه گران را شنیده ومنظور دریافت سند جعلی آنها رابرآورده نساخته است، به نگارنده ی این سطور گفت:

" ما ( مشروطه خواهان اعضای حزب وطن ) هیچگونه رابطه یی با جناب عبدالرحیم زی نداشتیم . اودرچارچوب دولت وبه حیث عضو با قدرت کابینه ی سردارداؤود خان کا رمیکرد؛ وما چند تن از اعضای جمعیت وطن که توقیف نشده بودیم ، بیشتر درفکر ادامۀ کارخویش بودیم . کمک های هم به اعضای خانواده های بعضی از آن زندانیان میرساندیم. " (40)

اما پرواضح است که دستگیری دوگروه ازمردمان که با ترکیب نامتجانس فکری وهمچنان پیشنیه سیاسی متفاوت معرفی می شدند، خواستگاه سیاسی وزمانی واحد داشت. دولت حضور آنها را به حیث افراد آزاد نتوانسته بود تحمل نماید. آنها را به عنوان دارنده ی افکار وسوابق عملی ضد استبدادی تشخیص داده بود که همکاری با دولت را نیز نپذیرفته اند. بنابرآن منتظر فرصت مناسب بود تا دست به سرکوب آنها ببرد. تصمیم به توقیف عبدالملک خان، این زمینه رابرای دولت مساعد نمود تا با یک تیر به دوهدف برســـد.

چند سال پیش از آن سرکوب ها، در زمان صدارت شاه محمود خان،عده یی از سیاسی اندیشان وفعالان سیاسی که به نظام قانون مند، پارلمانی وشاهی مشروطه معتقد بودند، روی نیازی که دولت به بستن روزنه ی کوچک دیموکراسی وتوسل مجدد به استبداد خشن داشت، زندانی شدند. چهره هایی ازایشان مانند میرغلام محمدغبار ودکتورعبدالرحمان محمودی که سمت رهبری احزاب وطن وخلق را داشتند، با عده یی از اعضای این جمعیت هاو جمعی از اعضای ویش زلمیان ( جوانان بیدار)از طرف حکومت به زندان سپرد ه شدند. اما همانطوریکه گفتیم، یک تعداد از شخصیت مهم دیگر آزاد بودند.  شورای سلطنت، تصمیم گرفت که با توقیف ملک خان، آن چند تن مشروطه خواه را که درجامعه ازچهره های شناخته شده وتسلیم ناپذیر بودند، نیز به زندان بفرستد. با همان پندار، اندیشیده بود که با نام بردن از آنها اعلامیه ی دروغین دولت چاقترو وزنه اتهام کودتا برآنها سنگینترخواهد شد. وبه این ترتیب وظیفه ی سرکوب وتداوم آن که درزمان صدارت خود شاه محمودخان آغاز شده بود، با توجه به منطق نیاز سرکوب بیشتر از طرف محمد داؤود خان، تعمیق وگسترش یافت.

 بــُعد مخالفت مذهبی درآن دسیسه نیز نقش خود را داشت. این موضوع را درجای دیگری به عنوان یکی از ابعاد ویژه گی حاکمیت خانواده سلطنتی مفصلتر میاوریم . نامه های که در پایان از نظر می گذرند، معلومات بیشتری را پیرامون احوال چند تن مشروطه خواه کشور ارایه میدارند.

بــه چندتن ازچهره های مشروطه خواه را که در کودتای نام نهاد ملک خان زندانی شدند،ازمیان نامه های نزدیکان ایشان می پردازیم. زیرا نامه هایی که دریافت نموده ام، درین زمینه حق مطلب را ادا می نمایند. این نامه ها ازین جت نز مهم اند که تا حال دراکثر کتاب هایی که پیرامون کودتای نام نهاد ملک خان نگاشته شده است، ازشخصیت های که با مرحوم عبدالرحیم زی توقیف شدند، مختصر و بسیار نابسنده گفته شده است. آن چه درخلال انتشار کودتا های نام نهاد ملک خان از طرف عده یی از عزیزان دریافت داشتم،تا اندازه یی به رفع این کمبود کمک نمود.
بنا بر آن ترجیح دادم که پیش از همه، این پیام ها ونامه های موثق ومعلوماتی را انتشار دهم .

نخستین نامه، دستنویس گرانبهایی است از خانم نیره شامل روشندل ، خواهرشهید میر علی احمد شامل.

1       

نیره شامل روشندل

                                        میر علی احمد شامل

مرحوم شهید شامل پسرمرحوم میر محمد حسین شامل که از جملۀ مبارزین وآزادیخواهان بود، به جرم فعالیت های آزادیخواهی در زندان ولایت کابل، منحیث محبوس سیاسی در حالت کوته قفلی وتجرید مدت چهار سال زندانی گردید.

موصوف با افکار آزادیخواهانه یی که داشت ،در زندگی از آعاز جوانی با بی عدالتی ها، بی قانونی ها، واستبداد وقت دست وگریبان بود .

ابتدأشهید شامل ، زمانی که متعلم صنف دوازدهم لیسۀ نجات بود، در یکی از مظاهرات مکاتب از مکتب اخراج شد ومدت سه ماه خانه نشین گردید. بعد از سه ماه تلاش پیهم فامیل اش، با وسیله و واسطه ، دوباره شامل مکتب گردید. درآن ایام داکتر علی احمد خان پوپل مدیر مکتب نجات بود.

پس از فراغت از مکتب، شامل فاکولتۀ حقوق گردید. زمانی که در صتف دوم فاکولتۀ حقوق مشغول تحصیل بود؛ اتحادیه محصلین تشکیل گردید . درین وقت شاه محمود خان صدراعظم بود که تا اندازه یی آزادی بیان وگفتار را به مردم داده بود. اعضای اتحادیۀ محصلین نیز نظر به این آزادی ، هر هفته کنفرانسی را دایر می نمودند. در کنفرانسها، مضامین ادبی، اجتماعی سیاسی وانتقادی از طرف محصلین خوانده میشد. هر هفته یکی از محصلین به حیث رئیس، کنفرانس را اداره مینمود. در هفته یی که اتحادیۀ محصلین ازبین رفت ویک تعداد از محصلین گرفتار واز فاکولته منفک واخراج شدند؛ ریاست کنفرانس را شامل عهده دار بود.

حکومت بیانات آن هفتۀ کنفرانس دهندگان را بهانه قرارداده ویک تعداد از جوانان مربوط به حمعیت وطن را نیر اخراج کرد. شهید شامل چهار سال از تحصیل در فاکولته به دور ماند. اما به اثر سعی وکوشش وطپیدن های زیاد، دوباره داخل فاکولته شد. پس از سپری نمودن دوسال ، به درجۀ اعلی یعنی به نمرۀ اول از فاکولته فارغ وبه حیث مامور در وزارت پلان معرفی شد.

متأسفانه سه ماه از ماموریت شامل نگذشته بود که که درسال 1336 وی را درگلیم کودتای نان نهاد ملک خان پیچانده گرفتار و راهی زندان نمودند. به عنوان اینکه شما(شامل وهمدستانش که اعضای جمعیت وطن بودند) با ملک خان یکجا می خواستید کودتا کنید ودر خانۀ تان سلاح پاکستان موجود است .!!

با این ادعای کاذب فوق بود که در شام 15 سرطان 1336، سرنشینان موتر های جیپ ، اطراف خانۀ شامل را گرفته وبا دستگیری شامل او را به ولایت کابل انتقال دادند. در حالی که در وقت دستگیری با او کس دیگری از دوستانش در خانه نبود ،با آنهم ادعا کردند که در ین خانه جلسه دارید.

پس از انکه شامل را بردند، روانۀ خانۀ محمد آصف آهنگ شدند. او را نیز گرفته وسپس در جستجوی بقیه اشخاص مورد نظر خود شدند که نام های شان در کاغذی نوشته شده بود.

بعد از گذشت عید قربان ( در شب مرده های عید قربان ؛ مخالفین خود را زندانی نمودند)، متهمین را ساعت 12 شب برای تحقیق احضار می نمودند. به زندانیان میگفتند که بگو شما با پاکستان چه ارتباط داشتید که با ملک خان میخواستید کودتا نمایید.

شامل وامثال شان که می فهمیدند، هیأت تحقیق دروغ می گویند در جواب همه ادعای های پوچ را رد میکردند.

مگر کوگوش شنوا؟

تحقیقات کاملا ًساختگی، دروغین واحمقانه بوده است. درهنگام تحقیق، شاهدان دروغین را میاوردند تا آنها شهادت دهند، که بلی، این گفتاردرست است، که کودتا مینمودند.!!

شامل پس از سپری کردن پنج سال و ششماه در محبس، رها گردید اما جهت خدمت زیربیرق به صفت " افراد" در سالنگ در قوای کار معرفی شد.

ناگفته نماند که درآن زمان لیسانسه ها را جهت خدمت زیر بیرق به کورس احتیاط که مدت ششماه را دربر میگرفت، سوق میدادند، نه به حیث "افراد" برای مدت دوسال . این ظلم، بی عدالتی وکینه توزی سردار داؤود جزای دیگری بود که شامل را به کار شاقه وا داشت. شهید شامل یک سال را درقوای کار در سالنگ سپری نمود وسال دوم زمانی که داؤود از صدارت برکنار گردید ؛وداکتر یوسف خان مرحوم عهده دار صدارت بود، بقیۀ کار زیر بیرق را در قوای کار دارالامان به پایان رسانید .

این هم قابل یادآوری است، که پس از حبس مذکور دست پدرش مرحوم میرمحمد حسین شامل را نیز از کار گفتند. مرحومی که مامور متقاعد بانک ملی بود ، به حیث اجیر در یکی از شعبات دولت کار میکرد . از آن به بعد به هر جا که مراجعه میکرد،به این " دلیل " که پدر شامل است ، برایش کار داده نمیشد.

شامل بعد از حتم دورۀ زیریرق به حیث مامور عادی در وزارت مالیه به کار پرداخت. هنوز دویا سه سال از از کارش نگذشته بود که که در اثر راپور های جاسوسان وقت خانه نشین گردید. وبه تعقیب آن به رتبۀ 8 به تقاعد سوق دا ده شد.

شامل پس از کودتای 7 ثور، در زمان حاکمیت خلقی ها گرفتار وبه شهادت رسید.

این بود مختصرسرگذشت یک فرد وطن خواه ودیموکرات وسرگذشت امثال او که ظلم در حق آنها از شاهکاری های داؤود بود

روحش شاد باشد.

نیره شامل روشندل

ویرزن 15/12/2009 " (41)

2

شفیق شامل

نکات تازه پیرامون زندگی شهید میر احمد علی شامل

 

 

                          میرعلی احمد شامل

 

 

محترم نصیرمهرین،

. . .  قسمیکه برای شما معلوم است و درنوشته هایتان نیز تذکرداده اید، موضوع کودتای عبدالملک عبدالرحیم زی چیزغیرازاتهام ازطرف محمد داودنبود، تا هم مخالفین سیاسیئ خود را – چون پدرم میرعلی احمد شامل– وهم کسانیکه همچون عبدالملک عبدالرحیم زی ارادۀ اداری سیاسئ شان را به پای محمد داود بسته بودند،از صحنه کناربکشد، تا باشد که میل وخواهشات جنابشان درمورد مملکت داری هیچگونه مانع نداشته باشد. ازآنجایی که مطلب مورد بحث در نوشته های شما موضوع اتهام محمد داود برای کودتا برحکومت ازجانب عبدالملک عبدالرحیم زی می باشد؛ یادآوری ازپدرم، درین میان از آن جاست، که او را نیز به اتهام همدستی با عبدالملک عبدالرجیم زی گرفتار نموده وبه زندان می اندازند. ازبازنویسی مفصل درمورد فعالیت وروند اندیشوئ پدرم از زمان مکتب تا اینکه حکومت جنایتکار خلق وپرچم  او رابدارمی کشند، یا تیرباران می کنند، یا آنقدرشکنجه می کنند که جان میدهد- ما هیچگاه ندانستیم برپدرم چه رفت- صرفنظرنموده وبسیار کوتاه نکات ذیل را دوباره خاطرنشان می سازم :

پدرم یکی از بنیانگذاران نخستین اتحادیۀ محصلین درکابل – افغانستان – می باشد. آقای غباروآقای فرهنگ درینمورد نوشته اند.البته حسن شرق که خود نیز عضو اتحادیه بود، درین رابطه نوشته است. ولی قضاوت وبینش او اعتبار عالمانه ندارد. از زبان پدرم بارها شنیده بودم که محمدداود او را درهمین سالها به صدارت احضار وازاو می خواست تا بادولت همکار شود- چنانکه حسن شرق این راه راگزیده وبرای پیشرفت وآیندۀ نوین در افغانستان با محمد داود همگام گشت – ولی جواب پدرم تا حال درگوشم طنین انداز است که به جواب محمد داود می گوید: " سردارصاحب، میان اندیشه ها وآرمانهای ما بسیار تفاوت وجود دارد ."

همدوران او که در آن سالها به خطابه های پدرم گوش داده اند، همیشه از صراحت لهجه، فصاحت کلام، وطن پرستی، بی باک بودنش دربیان نابسامانی ها وستم دولت های استبدادی درافغنستان برمردم؛ وشهامت او درمطرح کردن وطلب کردن حق مظلوم از ظالم و قدرتمندان که سرنوشت مردم را تعیین می کردند، یاد کرده اند. در سخنرانی هایش متداوم تکرار میکرده است  که:

حق تو اگر در دهن شیربود              باجرئت شیر از دهن شیر بگیر

در آن زمان میان دست اندرکاران اتحادیه محصلین، به نام بلبل اتحادیه معروف بود. آرزو دارم در آینده های نزدیک در حدتوان در مورد این بخش تاریخ سیاسی اندیشوی در افغانستان چیزی فراهم آورده ودرقالب کتاب به نشررسانم . چونکه بوجود آمدن آن از دیگاه تاریخ سیاسی واندیشوی در افغانستان، پدیدۀ قابل ملاحظه بوده وتا حال بصورت لازمه درج ذهنیت تاریخئ افغانها نگشته است

برای هراندیشمند زمانیکه به جریانات سیاسی،اندیشوی واجنماعیئ مردم وزادگاهش می اندیشد- ویا درابطه با کارش درمورد ملت ها وکشورهای دیگر اندیشه میکند – سوالی که همیشه مطرح می شود، این است، که چرا بعضی از اشخاص زندگانئ مرفه را کنار گذاشته وبا زمامداران وقدرتمندان کنارنمی آیند. شاید درهرحالت وبرای هرشخص عوامل چنین روند اندیشوی وگزینش راه مبارزه متفاوت باشد. پدرم نیزشاید به دلایل گوناگون پا به عرصۀ سیاست ومبارزه با استبداد گذاشته باشد؛ ولی آنچه از دیگاه من ارادۀ واندیشۀ او را به مبارزه برای حق کشید، از همه بیشترمربوط به دوعنصر است :

پدرم متعلق به یک اقلیت مذهبی ونژادی درافغانستان بود. هویت شخصی، سیاسی، اجتماعی واندیشوی اورا- با وجودیکه درواقع انسان خردگرا وبه اصطلاح آلمانیsekular  بود - تجربۀ محرومیت هایی که نه تنها او بلکه پدرش ( با آمدن محمد نادرپدرکلانم میرمحمد حسین شامل، که در وزارت خارجۀ افغانستان از زمان امان الله خان اجرای وظیفه می کرد، به خاطر شیعه بودنش از آن وزارت اخراج گردید) وبسیارکسان دیگربخاطر شیعه بودن کشیده بودند، تعیین می کرد. دریکی از غزلهایش که در دوران زندان  به استقبال ازیک غزل سرورجویا سروده است وگوش آویزمن است نیز سالها ست که است( چونکه در وصیت نامه اش این نکته را برای من تأکید کرده است ) می گوید:

          غیر درد  و معرفت، دعوی مسلک ابلهیست              بــادۀ بی نشــه را نتــــوان به ساغــرداشــتن  

درد او ریشه در محرومیت هایی داشت، که درهرعرصۀ اجتماع اش با آن رویا رو بود. اما بیشتر درد دیگران وهمنوعان او تهداب هویت سیاسئ او را می ساخت . در بخشی از مقدمه یی که بردیوان اشعارش( که تاحال مؤفق نشده ام آنهمه را تدوین نموده وبه چاپ برسانم ) نوشته وآن مجموعه را " افکار پریشان : سرودۀ میر علی احمد سالک" شامل " درزندان ولایت کابل بین سنوت 1337-1341" عنوان کرده است، چنین می نویسد :

من که کیش وآئینم مبارزه با استبداد وخائن ومستثمر، دفاع از ستمکش وحمله برستمگر بوده واست، به این جرم یکمرتیه در ماه عقرب سال 1329 ازصنف دوم فاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی اخراج ومصارف تحصیل برمن حواله گردید؛وباردوم شب 15سرطان سال 1336درعصرحکومت وحشت وترور سردارمحمدداود جان، در زندان ولایت کابل ( مخصوص اول و دوم) پنجسال و دونیم ماه در حال تجرید مطلق( کوته قفلی) زندانی گردیدم . 

در رابطه با زندانی شدن  پدرم نیزآقای غبار واقای فرهنگ نوشته اند،که نشاندهندۀ فعالیت سیاسی ومبارزۀ پدرم درآن سالها به حیث یکی از اعضای سرشناس حزب "وطن" به رهبری غلام محمد غبار می باشد.

عنصــردوم، ارتباط باآگاهی سیاسی و اندیشوی پدرم دارد. هنوزبخاطردارم کتابچه های یادداشت دوران فاکولتۀ پدرم را( که متأسفاه نتوانستم از کابل با خود بیرون آورم) که بارها بعد ازبه قربانگاه بردنش، درزمان دولت جنایتکار خلق و پرچم در سال 1358خورشیدی بدست میگرفتم و درسنین یازده و دوازده سالگی در آن ورق می زدم . یک قسمت زیاد آن یادداشت ها در مورد انقلاب فرانسه در1789 عیسوی بود، که در آن ارتباط صفحات متعدد از اندیشه های متفکرین وفیلسوفان دورۀ روشنگری اروپا(  Aufklärung) همچون جان لاک ،ولتر، ژان ژتک روسو و روبسپیربود. گمان می برم بی جاه نیست اگربگویم که تجربۀ محرومیت ها وستمکشی ها، وقتی با این گونه اندیشه های آزادیخواهانه که بنیان جامعۀ مدنی( zivile geselschaft und Rechtsstaatlichkeit ) را در اروپا گذاشت، همراه می شوند، زمینۀ مبارزه با استبداد وندای حق بلند کردن تمام چیده شده است – واگر اینهمه درمخیلۀ شخصی به هم پیوندبخورند، که شخصیت ویا کرکتر بی باک ، بینش تیز برای تمیزحق از باطل، عاطفۀ رقیق وارادۀ قوی داشته باشد؛ ودلیر وبا همت باشد، نتیجه چنان می شود که به اصطلاح " سر به کف " زندگی کرده و" زبانش" تیغ جنایتکاران وخود کامگان ریاکار را بر گلویش امروز نه فردا، فردا نه پس فردا، پس فردا نه . . . خواهد کشید، چنانچه دریکی از غزلهایش درزمان سلطنت استبدادی محمد داود، زمانیکه گمان می برد شاید اعدام گردد، چنین سروده بود:

                          سرِپرشوروجنون تحفۀ داری کردم           سالک عشق وطن گشتم وکاری کردم

 

برای پدرم" با مسلک " بودن، موضوع نهایت جدی بود. تخلص شعری خود راکه " سالک" گزیده بود، تنها ارتباط با اندوختۀ فرهنگی وادبئ او نداشت. چون به حافظ نهایت ارادت داشت وهمیشه به نام " خواجه حافظ شاعر آسمانی" یادمی کرد وبه یقین از حافظ بگوش داشته است :

که سالک بی خبــرنبود ز راه ورسم منزلــها

" سالک" بودنش جنبۀ تاریخی، اجتماعی وسیاسی نیز داشت. به ارزشها وآرمانهایی که رهنمونش  بودند، سخت قایم بود. فکر می کنم در سنین بسیار جوانی در مورد بعضی ازمسایل اجتماعی به نتیجۀ نهایی رسیده بود وبرای به تحقق پیوستن آن اندیشه ها، زیاد تپید وهیچگاه ثبات اندیشوی وهویت شخصی اش رادربرابر رفاه وحفظ جان تبادله نکرد.

این مختصرراکوشیدم ازدیگاه پسرش بنویسم.بدون آنکه شخصیت اجتماعی،سیاسی وتاریخئ او را فراموش کنم .

در اخیر این نامه، یکباردیگرازشما در رابطه با کوشش تان که برای آگاهی تاریخی سیاسی افغانها زحمت می کشید،ابرازامتنان نموده وضمیمۀ این نامه مضمونی را که در مورد زندگینامه نویسی وتاریخ نویسی درافغانستان است ودررابطه با کتاب "از خاطراتم" ازآقای خالد صدیق نوشته بودم ( که به یاری وهمکاری شما نشر گردیده است) برایتان می فرستم. چون این مختصر را بر اساس خواهش انستیتوت شرق شناسی واقع در واشتگتن – آمریکا – نوشته ام به زبان انگلیسی است که درصفحۀ انترنیتی به شکل کتاب نیز از طرف این مؤسسه به نشر رسیده است وشامل بسیار مضامین به قلم کسان دیگر نیز میباشد.

با احترم

شفیق شامل

سانفرانسیسکو/ ایالات متحدۀ امریکا

جنوری 2010 عیسوی  (42)

 

داؤود شاه هارونی

    کودتای نام نهاد جنرال عبدالرحیم زی
بهانه یی برای سرکوب نیرو های مترقی و آزادیخواه

ازچندی به اینطرف که موضوع کودتای نام نهاد جنرال عبدالرحیم زی جدی تر شروع شده است، نگارنده در ارتباط با آن توجه خواننده گان را به جنایات عظیم دژخیمان آل یحی جلب می نماید.

 آن ادعای کودتا و حبس مرحوم عبدالملک خان عبدالرحیم زی،  بهانه یی به دست رژیم خود کامه و فاسد خاندان یحیی داد تا قلع و قم نیروهای مترقی و آزادیخواه را شدت بخشد. ما به این موضوع میپردازیم تا باشد که چهرهء واقعی این مزدوران استعمار را تا اندازه یی به هموطنان خود ، خصوصاً به آنهایی که ازآن همه جنایات و وقایع ننگین آگاهی ندارند ، بشناسانیم.  

  میدانم که بعد از جنگ جهانی دوم و تصویب مرامنامهء حقوق بشر از جانب سازمان ملل متحد؛ شاه محمود خان، صدراعظم وقت ، بنابر جبر زمان ، به اتحادیه محصلان و گروههای دیموکراتیک مثل حزب "وطن" به رهبری مرحوم میرغلام محمد غبار وچند سازمان دیگر به رهبری مرحوم عبدالرحمن محمودی و مرحوم عبدالحی حبیبی و دیگران تا حدی اجازه داد تا به نشر آرمانها و اهداف دیموکراتیک خود از طریق انتشار جراید و مقالات، حتی در جراید رسمی ، به طور آشکارا بپردازند. قشر درس خوانده و روشنفکر از نشرات دیموکراتیک استقبال کردند. زیرا آنها را انعکاس دهندهء آرمانها و خواستهای مدنی و دیموکراتیک خود یافتند.

 

به قول محترم آقای محمد اصف آهنگ، که خود یکی از روشنفکران دیموکراتیک و ازطرفداران آزادی بیان و اندیشه در زمان خود بودند ، جریدهء " وطن "، ارگان نشراتی حزب وطن ، در میان مردم اقبال پذیرش و استقبال بیشتر یافت.

استقبال گستردهء مردم از نهاد های دیموکراتیک و آزادیخواه باعث تشویش وهراس دستگاه حاکمه خاندان یحی شد، مخصوصاً سردارمحمد داوود خان و سردار محمد نعیم خان، که یکی در لندن و دیگری در پاریس سفیر بودند، نتوانستند جریان پیشرفت و گسترش نیرو های مترقی در کشور را تحمل کنند. بنابرآن، هر دو برادر به نیت سرکوب نیروهای نو پای دیموکراتیک به وطن برگشتند. داوود خان، که محیلتر و آزموده تر از نعیم خان بود ، ابتدا به ایجاد کانونی به نام " کلوپ ملی " دست زد. او با مهارتی که داشت احزاب و گروههای سیاسی را برای پیوستن به این کانون دعوت کرد. از آن جایی که اهداف و اغراض پنهانی این کلوپ به دام انداختن نیروهای مترقی و در نهایت سرکوب کامل آنها بود،مردم به زودی از اهداف شوم آن آگاه شدند و آن را تحریم کردند.

بد نام شدن کلوپ ملی و بریدن مردم از آن ، داوود را وا داشت تا در بارهء دسیسهء دیگری فکر کند. دیری نگذشت که فرصت دیگر به او و دارودسته اش میسر شد و آن شروع توطئهء به اصطلاح کودتای جنرال عبدالملک خان عبدالرحیم زی بود.

 میدانیم که درسال ۱۳۳۶، دولت وقت سروصدایی را مبنی بر قصد کودتا توسط  جنرال عبدالملک خان عبدالرحیم زی به راه انداخت ، عنوان کردن کودتا بهانه یی به دست رژیم داد تا به سرکوب بیرحمانهء نیروهای ملی و دیموکراتیک بپردازد. لبهء تیز شمشیر رژیم بیشتر متوجه احزاب مترقی ، منجمله حزب وطن، بود.

از قول شاهدان عینی گفته میشود، که صدها روشنفکرغیر وابسته به دستگاه دولتی؛ در آن زمان به جرم آزاد اندیشی و دموکراسی خواهی به زندان افتادند. تعداد کسانی که به اعدام ، شکنجه ، تبعید و از دست دادن شغل خود محکوم شدند، کم نیست. مرحوم عبدالرحیم زی نیز یکی از کسانی بود که سال های متمادی را در سلول های مخوف زندان به سر برد.

 البته اعمال خشونت و زور و سرکوب وحشیانهء مردم تنها زادهء ذهن داوود و برادرش نعیم و خانوادهء او نبود ، در این مورد دخالت بیگانه گان و دشمنان خارجی را نیز نباید از نظردور داشت . تاریخ معاصر افغانستان و وقایع مربوط به این برههء حساس صرفاً زادهء عمال داخلی نیست. هر نوع جبر و ستم و سرکوب نیروهای وطن پرست و ترقی خواه را باید در پیوند با مداخلهء خارجی و دسایس آنها مطالعه کرد.  

  تاریخ معاصر افغانستان شاهد آن است که استعمار نوین از طریق عمال گماشته شدهء خود در افغانستان در میان مردم دست به تفرقه افگنی، تزریق مفکورهء تبعیض نژادی و کشمکش های قومی و قبیلوی زده است. این اعمال بسیار ماهرانه و گاهی هم بسیار مضحک اجرا میشد. قرار گفتهء محترم  فرهنگ ، که خود شاهد اجرای چنین اعمال نابخردانه از سوی دستگاه حاکمهء فاسد وقت بوده است، زمانی که داوود کلوپ نام نهاد ملی را بنیاد گذاشت ، هندو های هموطن ما را از حق عضویت در آن محروم کرد. این موضوع باعث اعتراضات شدید از سوی مردم ، خصوصاً از سوی حزب وطن ، گردید. در تظاهراتی که به همین مناسبت از سوی حزب وطن  برگزار شد، نه تنها اعضای حزب ، بلکه صدها تن از مردم شریف اعم از هندو و مسلمان در آن شرکت کردند و نفرت و انزجار خود را از چنین فیصلهء تبعیض آمیز و غیر انسانی ابراز داشتند. مرحوم میرغلام محمد غبار وعدهء دیگر از رهبران اعضای حزب در نتیجهء این تظاهرات به زندان افتادند.  

پس از ختم تظاهرات و زندانی شدن تعداد کثیری از اعضای حزب و حتی مردم عامه ، آقای آصف آهنگ و مرحوم نادرشاه هارونی از جمله کسانی بودند که به کمک خانواده های زندانی شتافتند و به آنها کمک اقتصادی کردند، مگر این دو نیز به جرم کمک به خانوده های زندانی و به جرم طرفداری از آزادی ، راهی زندان شدند و سالیان متمادی در عقب میله های زندان باقی ماندند.

قرار اسناد و مدارک مربوط به آن دوره ، عدهءکثیری از مشروط خواهان، چه اعضای حزب وطن وچه اعضای سایر احزاب  سیاسی و مترقی و آزادی خواه و حتی مردم عامه از سوی رژیم مزدور و تاریک اندیش به زندان افتادند و عده یی هم تا آخر عمر در زندان باقی ماندند تا جان باختند.

فهرست کامل و مبارزانی که در آن برههء تاریک از تاریخ وطن به زندان افتادند ،از حوصلهء این مقال بیرون است، مگر به گونه نمونه میتوان از اشخاص ذیل یاد کرد:

مرحوم عبدالخالق خان، مرحوم غلام حیدرپنجشیری،مرحوم میرعلی احمد شامل، مرحوم نادرشاه هارونی، محترم آقای محمد آصف آهنگ و دیگران.

 قابل یادآوری است که درهیچ قانونی و درهیچ مذهبی حکم حبس و زجر را بدون داشتن گناه جایز ندانسته اند، اما در زمان حکومت آل یحی  پیشامد با مخالفین طور دیگر بود. آنها مردمان بسیار را بدون داشتن هیچ گناهی به زندان انداختند وشکنجه نمودند؛ وازهیچ نوع ظلم و بی عدالتی و تبعیض در حق مردم دریغ نکردند. 

ادامه دارد.

۲۰ فبوری ۲۰۱۰

مانتری- امریکا  

3   

داؤود شاه هارونی

        نادر شاه هارونی

 برادربزرگوارم محترم نصیر مهرین.

سلام های گرم و صمیمانه ی خود و فامیل را خدمت شما و فامیل محترم تان تقدیم نموده و از نامه ی پرلطف تان یک دنیا ممنون و خوشحال ام که با شما معرفی میشوم. جای افتخاراست که روشنفکرانی چون شما حاضر شده اید که  اذهان مردمانی را که هنوز هم از حکومت های اسبق پشتیبانی میکنند، بانوشتن واقعیت ها روشن میکنید.

مطالعه قسمت اول " کودتا ها در تاریخ افغانستان " ، خاطره های آن روز هایی را برایم دوباره زنده کرد، که پدر مرحومم در بستر مریضی،  قصه های اندوه بار دوران زندان وشکنجه هایی غیر انسانی را که دیده بود، برای ما با آوازشکسته بیان میکرد.

جریان کودتا ها در تاریخ افغانستان و زندانی شدن پدرم را با مادرعزیزم در میان گذاشتم ،که اینک خلاصه ی آن را برای تان در اینجا می نویسم:

نادرشاه هارونی ولد محمد شاه هارونی در شهر کابل تولد و در سن بسیار جوانی احساس وطن پرستی و عدالت خواهی برایش دست داد.ا در حالیکه در حزب وطن فعالیت میکرد، به حیث وکیل یکی از نواحی کابل انتخاب شد. قسمیکه مادرم میگوید، که او مانند بعضی بقیه دوستان اش برای اینکه از مرکز دور نگهداشته باشند، درولایات مختلف افغانستان تبعید شده بودند.  پدرم هم به مزارشریف بحیث مدیرعمومی ترانزیت سمت شمال مقرر شد . بعد ازتقریباً شش ماه همان طور که شما درنوشته های تان بیان نموده اید، زندانی شد.

بلی چنانچه مادرم قصه میکند، شب عید بود که درِ خانه زده  شد . پدرم بیرون رفت و بعد از چند لحظه دوباره برگشته و به مادرم میگوید که او باید غرض کارفوری به سمت شمال برود. به موتروان هدایت می دهد که اولاد ها را در روز عید به این طرف و آن طرف ببرد.

روز سوم عید کاکایم از کابل آمده  و ما را با خود به کابل برد. مادرم زمانیکه به کابل رسید از دستگیری پدرم و دوستانش با خبر شد.

بلی قصه ی غمناک ما از اینجا آغاز یافت. فامیل به شمول مادرم بعد از تقریباً هشت سال قادر شدند که بازدیدی از پدرم در زندان کنند. داستان  روزهای زندانی شدن پدرم به چند سطری خلاصه نمی شود. اینکه چطوراو توان "کوته قلفی ها "، زنجیر زدن ها ، ناخن کشیدن ها و دیگر زجرهای غیرانسانی را داشته و تحمل نموده بود، باید مفصل نوشته شوند.

قصه های زندان طولانی و متاثرکننده است، که اگر خواسته باشید در آینده برای تان خواهم نوشت. ناگفته نباید گذاشت که مادرم از سرنوشت مرحوم غفار(ملک غفار) قصه میکند که شاید شما از زبان کاکا ی محترمم آقای آصف آهنگ هم شنیده باشید، که وقتی پدرم از زندان خلاص شد ، فامیل مرحوم غفارخان نزد پدرم آمده بودند که احوال او را بگیرند. پدرم به آنها گفته بود که او در شش ماه اول توقیف در اثر شکنجه، وفات یافت. ولی مردمان ظالم تا به آخر لباس های پاک او را از فامیلش میگرفتند و هفته ی بعد لباس چرکین را برای فامیلش تسلیم میدادند.  بیچاره فامیل اش به امید اینکه روزی او را خواهند دید در انتظار بودند.

پدرم بعد از رهایی از زندان ، به کار شخصی مشغول بود. به اثر تقاضای دوستان اش، مدت کوتاهی در وزارت مالیه اجرای وظیفه نمود. اما نظر به مشکلات صحی که از دوران زندان برایش میراث باقی مانده بود، متباقی عمرش را در بسترمریضی سپری و در سال ۱۳۶۰چشم از دنیا بست.

جای بسیار تاسف است که هنوز هم مردم ما با هم توافق ندارند و چنان معلوم میشود که اتفاق کرده اند که دیگر اتفاق نکنند و جامعه ی ما در خطوط قومی ، نژادی ، زبانی و مذهبی تجزیه شده است.

ضمیمه ی این نامه  عکس مرحوم پدرم را نظر به تقاضای شما میفرستم.  

به امید صحت و موفقیت شما.

داودشاه هارونی

مانتری. کالیفورنیا

4/12/2009 (43)

 

 

4

 داود شاه هارونی

  عبدالخالق خان

 

                                     

                                   عبدالخالق خان معاون بلدیۀ کابل وعضو جمعیت وطن

دررابطه باکودتا های نام نهاد در تاریخ افغانستان وبه ادامه ی کودتا های نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی،نوشتۀ جناب نصیرمهرین، من قسمتی از شرح حال شخصیت برجستۀ دیگری را که روز های پرازرنج و زحمت را در زندان سپری نمود،از زبان برادر زاده ی ایشان برای تان پیشکش مینمایم.

مرحوم الحاج عبدالخالق خان معاون بلدیۀ کابل،دردسیسۀ کودتای یادشده،درزمان صدراعظمی داؤود خان، در زیر شکنجه ها گرفته بود.

دوست مهربانم، محترم غلام جان دستگیر، برادر زادۀ مرحومی که فعلاً در شهر لاس ویگاس امریکا سکونت دارد، قصه های غم انگیز و شرح رویداد های تلخ محبس وشکنجه ها را که از مرحوم عبدالخالق خان شنیده بود، یک بار دیگر به خآطر آورده برایم  چنین بیان نمود :

«  اوقات زیادی رابا کاکایم بعد از رهایی او از زندان  سپری نموده و روز ها و شب های دراز موضوعات را اززبان او شنیده ام.

حاجی عبدالخالق خان که معاون بلدیۀ وقت بود، کدام ارتباطی با آقای محترم عبدالملک خان عبدالرحیم زی نداشت . بجز ازامور رسمی و تبادلۀ مکاتیب رسمی.

مرحوم حاجی صاحب با داشتن افکار وطن پرستانه وآزادیخواهانه، فعالیت های سیاسی خود رادرجمعیت وطن پیش می برد. او هم سعی داشت که افغانستان ومردم آن ترقی کنند وقانون وعدالت در جامعه حاکم شود. میکوشید تا یک فضای همزیستی و یک رنگی در اقوام مختلف افغانستان، بدون درنظر گرفتن تبعیض لسانی، منطقوی و نژادی بوجود بیاید. و سعی میکرد تا به حاکمیت نامشروع و فاسد خاتمه داده شود. اما حاکمان ظالم ومستبد، یک تعداد اعضای آن جمعیت را محبوس کرد ومانع فعالیت جمعیت شان گردید.

کاکایم قصه میکرد که شب های عید بود که شخصی بنام فخرالدین با چند تن از اشخاصی، که بعداً معلوم شد آنها پولیس بودند، به دروازۀ منزل حاجی صاحب زده و به او گفته بودند، بیا برویم که  نادرشاه هارونی مرده است.

با این دروغ، او را مستقیماً به زندان  وبه اصطلاح برای تحقیقات بردند.

مرحوم عبدالخالق خان با محروم نادرشاه هارونی درپهلوی فعالیت ها درحزب وطن، دوست خوب بوده چنانچه او همیشه در مجالس شخصی ازمرحوم نادرشاه هارونی به حیث یک برادر خورد یاد میکرد .

مامورین پولیس برای چندین ساعت خانه ی مرحوم را تلاشی کرده بودند که معلوم بود چیزی بدست شان نمیآید. قسمیکه مرحوم عبدالخالق خان قصه میکرد، که وقتی او را برای تحقیقات بردند ، دو جوان که اصلاً تجربۀ قبلی نداشتند از او سوال میکردند، که یک سوال  به دیگری ربطی نداشت. چون برای مرحوم عبدالخالق خان کاملاً ثابت شده بود که این ها همه ادعا های کاذب حکومت داوود است، ادعای های دروغین آنها رارد میکرد. به این دلیل اومانند دیگر وطن پرستان بار ها زیر لت و کوب گرفت. شکنجه گران کوشش داشتند تا به دسیسه هایی که خود حکومت ساخته بود،محبوسین اقرار کنند.

                                                   

جناب حاجی عبدالخالق خان درایام پیری

گناه های آنها چه بود؟ آیا وطنپرستی  وخوستارعدالت و آزادی بیان بودن برای مردم افغانستان، گناه است؟ 

مرحوم عبدالخالق خان بعد از رهایی از زندان در باغ نواب برای مدتی زندگی میکرد. محمد ظاهر خان پادشاه وقت، چند جریب زمین برای او در هلمند اهدا کرد تا به آن وسیله مرحوم عبدالخالق خان را ازمرکز به دور نگهدارند.مرحوم عبدالخالق خان در سال ۱۹۸۷ عسیوی چشم از دنیا بست.»

ازمعلوماتی که دوست مهربان غلام جان دستگیر در بارۀ مرحوم عبدالخالق خان( دوست با وفای پدرم ) تهیه نمود،  اظهار امتنان و تشکر مینمایم.

بسیار خوب است که از تمام آن عده افراد وطن پرست وآزادیخواه وبیگناهانی که درکودتا های نام نهاد عبدالملک عبدالرحیم زی، چند سال را در پشت پنجره های زندان سپری نمودند، یادی کنیم. تا باشد خیانت هاوظلم هایی دوران حکومت محمدداؤود خان بیشتروروشنتر نمایان گردد.

داوودشاه هارونی

۲۰ جنوری ۲۰۱۰/ کلیفورنیا  / امریکا (44) 

                                                     

                                                  غلام حیدر خان پنجشیری

     5 

عبدالخالق پنجشیر

 

خلص سوانح  غلام حیدر خان پنجشیری

 غلام حیدر پنجشیری بسال 1297 هجری خورشیدی، درشهر کابل چشم به جهان گشود وبه منظور اندوختن تعلیمات ابتدایی، شامل مکتب امانیه کابل گردید. تا صنف دوم در آن مکتب مشغول سبق خواندن بود. اما نظر به تحولات سیاسی که درکشور رونما گردید و زمینۀ تحصیل برایشان مساعد نبود، مکتب امانیه را ترک و شامل مکتب رخۀ پنجشیر گردید وتحصیلات ابتدایی خود را دراین مکتب تکمیل نموده و فن نویسنده گی و علوم متداول را نزد خبره گان  محل فرا گرفت.

 با تاسیس بانک ملی در شعبۀ تجارتی شامل و مدت تقریباً بیست سال درآن موسسه کار کرد . از آن به بعد درسمت های مختلف مسؤولیت های وظیفوی داشتند که از جمله ریاست ترانزیت، معاون کارخانجات جنگلک، ریاست حجاری ونجاری ، ریاست انحصار  شکر و ریاست عمومی انحصارات دولتی بود، که تا سال چارم ریاست جمهوری داود خان اجرای وظیفه نمودند .

غلام حیدر پنجشیری طرفدار تامین عدالت اجتماعی و دیموکراسی درجامعه بود . روی این اعتقاد که فعالیتهای سیاسی برای انکه مثمر ثمر واقع شود باستی در چوکات حزبی انجام گیرد، تا حکمروایان مستبد و صاحبان مصالح نتوانند صدای آزادی را خفه کنند، باتشکیل جمعیت های سیاسی به عضویت جمعیت وطن در آمدند. به امید ینکه  یک حکومت قانون ویک نظام مشروطه در وطن حکمفرما گردد ، تا اخیر حیات خویش به مرام واهداف آن جمعیت پابند ووفادارماند.

دردوران ماموریت های مختلف خویش فراز ونشیب های زیادی را دیدند ولی هیچ وقت از خط فکری خویش که بدان عقیده مند بودند اغماض نکردند.

 ارائه بیشتر فعالیت ها وخصوصیات شخصیت سیاسی ایشان وظیفه همرزمان شان است که درقید حیات می باشند .

دردهۀ سی که به اثر توطئه برادرزاده  درمقابل کاکا ، حکومت نیمه بند سیاسی شاه محمود خان ازبین رفت وجای آنرا دو نورچشمی  سردار اعلی هاشم خان  ( سردار داؤود خان وسردار نعیم خان ) گرفت و دورۀ استبدادی  دوباره روی کار شد، فعالیت های سیاسی ازطرف  دولت ازبین رفت .

دولت وقت همیشه دست به توطئه میزد. مثلا ً درسال 1336 یک تعداد از اشخاصی که عضویت جمعیت وطن را داشتند؛ و اسنادی بغرض دستگیری شان موجود نبود، در کودتای نام نهاد عبدالملک خان عبدالرحیم زی گرفتار و زندانی شدند .

غلام حیدر پنجشیری نیز زندانی و مدت چارسال را بدون کدام محکمه در زندان مخوف کابل کوته قفلی سپری نمودند. تا بالاخره به اثر حت فشارقرارگرفتن حکومت افغانستان ازطرف جامعۀ بین المللی زندانیان سیاسی که در زندان حکومت وقت موجود بودند رها گردیدند .

بارویکار آمدن  حکومت دوکتور محمد یوسف خان ، غلام حیدر پنجشیری دوباره شامل کارشدند وتا قبل از کودتای هفت ثور در تصدی های مختلف دولتی و غیر دولتی شامل خدمت بودند .

غلام حیدر پنجشیری در زنده گی شخصی خود، انسان مهربان ، خوش برخورد وبا درد ودرک ، خود گذر وبا تأمل ، با وقار و بزرکمنش بود . ظاهرباهیبت اما در باطن بسیار مهربان وبا عطوفت بود ، و هیچگونه فشار قامت راست اورا خمیده ننمود و درمقابل زورهیچ وقت گردن خم نمی کرد .

غلام حیدر پنجشیری اولین کسی بود که به طیب خاطر تخلص خود را پنجشیری انتخاب کرد ، درحالی که بسیاری ازین گونه انتساب انکار می ورزیدند . ایشان از انتتساب به این خطه ومردم آن افتخار می کرد وآنرا مایۀ مباهات می دانست .

وقتی که قانون اساسی افغانستان سراز نو به اساس شرایط نوین درکشور نافذ  گردید، او خودرا به نماینده گی از مردم پنجشیر دراین جریان تاریخی کاندید کرده و مردم شریف پنجشیر ایشانرا به نماینده گی خود در تدوین قانون اساس 1343 انتخاب کردند و ایشان نیز این مسؤولیت مهم را به وجه احسن انجام دادند . نظریات و پیشنهادات شان در لویه جرگه آن دوره موجود است .

روی کارآمدن رژیم مستبد خلق و پرچم که صفحۀ تاریک وننگین در تاریخ این چند دهۀ افغانستان بود، کودتا چیان تا توانستند،  بستند و کشتند.  در دوم سرطان سال 1358 خورشیدی مطابق سال 1979 میلادی،  درجملۀ دیگر وطنداران شریف و بیگناه،  غلام حیدر خان پنجشیری نیز درزندان مخوف این رژییم خائن سرتسلیم خم نکردند ومردانه وار جام شهادت را نوشید .

                                                                       روح همه شهدا ومبارزین ملی شاد باد  (45)

 

                                                              ***

                        دوشخصیت دیگر

1- میرعلی اصغرشعاع*

ملک خان در خلال صحبت ها ی که برای اعضای خانواده ی خویش داشت میگوید که : درجریان " تحقیق "، پرسش هایی که به عمل میامد، دوپرسش در بارۀ چند تن از زندانیان بود. آنها عبارت بودند از:

" میرعلی اصغرشعاع؛ میرعلی احمد شامل، غلام حیدرپنجشیری،  نادرشاه هارونی و حاجی عبدالخالق خان .

سوالات بیشتر از طرف سید عبدالله خان وزیرداخله، رسول خان رئیس ضبط احوالات ومیر عبدالعزیزخان والی کابل، مطرح شده اند .

سوال دوم : شما توسط میرعلی اصغر شعاع ومیرعلی احمد شامل مردم قزل باش، توسط نادرعلی جاغوری مردم هزاره، توسط عبدالخالق خان مردم قندهار، توسط علام حیدرخان مردم پنجشیر، توسط حاجی عادلشاه خان مردم شمالی وغیره وغیره را جمع کرده بودید که به قدرت را برسید وبرایتان از مردم بیعت بگیرند ؟

سوال چهارم : شما با مقرری بعضی ازین اشخاص دشمن سلطنت وافغانستان بصورت محرمانه ، میخواستید که قدرت را بگیرید؟

پاسخ های عبدالرحیم زی : گرچه با رها سوال ها وادعای آن ها را پوچ وبی اساس خوانده است، اما چند بار بصورت کتبی جواب های نوشته . بطورمثال :

به سوال دوم :

طوریکه درین لست طویل شما می بینم هیچ قوم وقبیله یی نمانده که به من بیعت نکرده باشند ؟! اگر اینطور است پس اخلاقاً از مقام تان استعفا بدهید زیرامردم شما را نمی خواهند.

پاسخ به سوال چهارم :

جوانان نامبرده از افراد صادق وخدمت گارومتعهد به وطن خود بوده وبر اساس لیاقت وشایستگی وپشت کار وفهم مسلکی شان به وظایف معین گماشته شده بودند. حیف به حال زمامدارانی که رعایای صادق وطن را خاین به کشوریاد میکنند ."

در ینجا بصورت فشرده به معرفی میرعلی اصغرشعاع می پردازیم، که در کودتای نام نهاد ملک خان مظلومانه در زندان جان داده است .

میرعلی اصغر شعاع فرزند میرعلی معروف به میرآقا که یکی از چهره های معروف ومورد احترام بود، در سال 1288 خورشیدی در چنداول کابل چشم به جهان گشود. (46)

شعاع دردارالمعلمین درس خواندودرمکاتب کابل به تدریس پرداخت. همانگونه که بسا ازفرزندان خانواده های آشنا با دانش وکتاب، توانسته اند، ازآن فضای مساعد خانواده بهره مند شوند، شعاع نیزبا مطالعه وفراگیری لسان های عربی وانگلیسی آشنایی به هم رسانید و زبان فارسی دری رابه خوبی انشأ می نمود. سخنران برجسته بود ودر تکیه خانه به سخنرانی می پرداخت. سخنرانی های او به تفسیر وتحلیل حقوق انسانها و رعایت کرامت انسانی معطوف بود واز حقوق مردمان شیعه که زیر ستم مذهبی قرارداشتند دفاع می نمود.

درانتخابات دورهشتم شورای ملی، او وجعفرخان جنرال، میانۀ خوبی با جمعیت های وطن( غبار) و خلق( محمودی ) نداشتند. (47)

نوشته هایش در روزنامه های اصلاح وانیس انتشار میافت.

دایراه المعارف آریانا جلد اول تحت نظراو منتشر شد. (48)

پنداشته میشود که با این ویژه گیها، هنگامی که کتاب " الخراج" ابو یوسف را از زبان عربی به فارسی دری، ترجمه نمود، مورد توجه ی ملک خان قرار گرفت که نخست به حیث مدیر مسؤول جریده ی ثروت وپس از آن به حیث مشاوردروزارت مالیه تعیین گردید.

  هنگام سمت مشاوریت دروزارت مالیه دربسیاری از مسافرت های رسمی، وزیر مالیه را همراهی نموده است .

از طرف راست،قطار نشسته. شادروان میر علی اصغر شعاع شخص سوم

شعاع پس ازتوقیف ملک خان زندانی شد وچندی با آزارورنجهای زندان به سربرد. مشهوراست، او که از مریضی دیابت ( شکر) رنج میبرد، ازگرفتن دوای مریضی خویش محروم شد. ازینرو، پس از چند ماه در همان سال 1336 در زندان وفات کرد. حکومت جنازه اش رابرای پدرش سپرد. اعضای ضبط احوالات به خانواده اش دستور داده بودند که او را باید از طرف شب به خاک بسپارند و فاتجه گیری ممنوع است ."، اما یارهمفکرش، محمدحسین نهضت، مراسم فاتحه داری را دایر نمود که در نتیجه ازکار درمؤسسه ی نساجی سبکدوش شد." (49)

مرحوم غلام حضرت کوشان، ازجریان فرستادن جسد شعاع وآن چه پدر داغدارشعاع دید، شرحی آورده است که می خوانیم. نامبرده مینویسد :

" مدتی پس، علی اضغر شعاع سابق معاون روزنامه ی اصلاح که نویسنده ی دانشمندی بود، درمحبس، براثرشکنجه جان داد. جسد وی با موهای انبوه وناخن های رسیده وداعهای شکنجه در نیمه شبی تحویل پدرش میرآغا خان معلم ادبیات واخلاق ومعلومات مدنی دارالمعلمین رشدی، واقع گذر بابای خورد کابل شد. چهار پنج پولیس ویک نفر نماینده ی ضبط احوالات به پدرپیرش نهیب دادند که فرزند جوان اش را در همان نیمه ی شب به قبرستان برده به خاک دفن کند وفردا وفردا های دیگراز آن چه دیده وشنیده وکرده به احدی نگوید؛ ورسم فاتجه به جا نیارد. درین زمان عبدالحکیم شاه عالمی وزیر داخله بود وبه سید ظاهر شاه مامور وزرات داخله هدایت داد تا مردم چنداول کابل را که درحال سوگواری بودند، از راه تهدید مجبور به خاموشی کند. قامت میرآغاخان معلم دریک هفته کمانی شد. . . " (50)

                              

                                            میر علی اصغرشعاع با لباس سیاه د رعقب عبدالرحیم زی

 

2- مهدی ظفر

                                                   

                                                   مهدی ظفر(1318/1358)

درفهرست نام های زندانیان کودتای نام نهاد ملک خان، مهدی ظفررا نیز داریم. نامی که به گوش های مردمان بسیاری ازکشور ما اشنا است. وقتی او را در پیوند با کودتای نام نهاد ملک خان دستگیر وتوقیف نمودند ، جوانترین شخص زندانیان بود. او مکتب استقلال درس میخواند،که شبی نیروهای دولتی به خانۀ پدرش ریختند واورا با خود بردند. خانوادۀ مهدی ظفر که نمی دانستند او را به چی دلیلی توقیف کرده اند، به هر دری سر می زدند تا نشانی ازاوبه دست آوردند. پس ازهفت ما موفق  شدند دریابند که مهدی ظفر درزندان دهمزنگ زندانی است. درحالی که از دلیل توقیف او کسی نمی دانست، در واقع روشن بود که ظفربه تهمت ناحقی دستگیرشده است. همینطورنیز بود. او را در چارچوب کودتای نام نهاد ملک خان مانند بقیه هم زنجیرانش به بند کشیده بودند. دسیسه کاران، که برای هرکدام از آن زندانیان مورد و دوسیه یی را در نظر گرفته بودند، ظاهراً چنان تبلیغ نمودند که به مهدی ظفر، در شبکۀ کودتایی وظیفۀ انتشار خبرکودتا را از طریق سپرده شده است. اما در واقع امگیزۀ اصلی توقیف او این بوده است که درمکتب استقلال به عنوان چهرۀ فعال ادبی وسخنران مؤثر خوب در خشیده ومطرح شده است. افزون برآن با چهره های مطرح ومؤثرشیعه مانند اسماعیل بلخی و میرعلی اصغرشاع و محمد حسین نهضت روابط وعلایق نیکویی داشت.  دامنۀ سرکوب شخصیت های نامبرده که طرف غضب جناح های در بار سلطنتی قرار گرفته بودند، دامن می گسترد، آزادی ظفر را نیزربوده وبه زندانش فگند. او شش سال در زندان ماند. شکنجه ها را متحمل شد و سلول انفرادی رادید. پس ازآزادی از زندان به فاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل رفت. وآن را به پایان رسانید. به رادیو افغانسنان برگشت ودر آنجا طی سالیان متمادی به نطاقی اخبار فارسی دری که از طرف شام ، ساعت 15/8 شب پخش می شد، پرداخت . اوهمچنان در ترتیب وخوانش مطالب پروگرام تفریحی برای اطفال به نام " کاکا من جانی " سهم داشت. مدتی مدیر عمومی ا داری رادو کابل بود. و دربرنامۀ " راه حق " نقش مهم داشت .

شام 6 ثور1357که خبر توقیف و نام چند تن ازرهبران حزب دموکراتیک خلق افغنانستان انتشاریافت، گویندۀ خبرمهدی ظفربود. گویند که با آن دلیل کینه ها را برعلیه خویش برافروخت وسند اعدام خود را به دست کودتا چیان داد. سرنشینان موتروالگای سفید رنگ مربوط به" اکسا "، ظفررا در سرطان 1358 خورشیدی از منزل اش ربوده وبه جای نامعلومی! بردند که درنتیجه او نیز مانند ده ها هزار دیگر به خیل شهیدان پیوست.

در پیوند با توقیف ظفر هنگام کودتای نام نهاد ملک خان، داکتر حسن ظفر، برادرمهدی ظفر؛ از دیدار پدرش با محمد ظاهرشاه حکایتی  را آورده است که جالب است :

" روزی پدرم از گم شدن مهدی ظفر به خشم آمد. مرا با خودش گرفت وبه سوی ارگ شاهی  راه افتاد. پدرم که با شاه محمود خان از نزدیک آشنایی داشت ، خود ما را بدون هیچ کدام تلاشی ویا انتظار یا نوبت در کنار پاد شاه یافتیم . پادشاه که مشغول دیدن  وپرورش گلهایش در گلخانۀ قصر بود، به پدرم گفت، عمو جان چه خبر. پدرم با خشم گفت نمیدانم درین کشور شما پادشاه هستید یا کس دیگر؟ من به حیث یک افسر نظامی، از شما می  پرسم که بگوئید فرزندم مهدی چه گناهی دارد که او را به زندان انداخته اید ؟ پادشاه جواب داد که عموجان حوصله کن وبرای من کمی وقت بده . من کار را تعقیب می کنم . فورا ًبه سردارولی که کنار شاه ایستاده بود، خطاب کرد که برو نزد " آغالالایم " وبگو که ظفر را آزاد کند. اما پس از آن  که سردار ولی نزد سردار داؤود خان رفت، داؤود یک سیلی محکم به روی او زده بود، ازآنرودست خالی نزد پادشاه برگشت . " (51)

       نامهای  یک تعداد از زندانیان و آسیب دیده گان

نام هایی را که تا حال  جمع اوری نموده ایم ، ازهمه شخصیت های زندانی شده ویا آسیب دیده گان نیست. این مطلب را وقتی با اطمینان میتوانیم بگوییم که یک زندان دیده هنگام یادآوری ازبقیه زندانیان وخاطرات خویش از فراموشی برخی نام ها یادآور میشود. ازینرو با مراجعه به منابعی که در اختیار بود ونامه های که انتشار یافتند، تعداد ایشان  را ترتیب نمودیم. امید میرود که دارنده گان اطلاع بیشتر درتکمیل فهرست نام ها سهم بگیرند.

1- عبدالملک خان وزیر مالیه وکفیل وزارت اقتصاد

2- میرعلی اصغر شعاع.

3-عبدالغفارخان وکیل شورای ملی

4-غلام علی خان سرمامور پولیس

5-عبدالرحمان عبدالرحیم زی برادر ملک خان

6-عبدالله خان عبدالرحیم زی  برادر ملک حان

7- جنرال خواجه خلیل الله قوماندان قلعله جنگی کابل

8- فقیرمحمد فگارمعالج، مدیرقلم مخصوص ملک خان

9محمد نسیم شالیزی صاحب منصب

10-غلام دستگیر حمید زاده

11امام الدین نایب خیل

12محمد آصف پوپل.

13عوض علی خان کلاه دوز

14حسین خان غمین . صاحب منصب

15هلال الدین بدر

16مهدی ظفر. نطاق رادیو افغانستان . متعلم مکتب

17محمد نعیم بابی

18گل محمد هان کوهستانی

19عبدالغفوراعظمی.مستوفی" مرحوم مستوفی عبدالغفوراعظمی، از کاربرطرف شده وبیکاربود" ( نامه ی آقای عبدالشکور حکم )

20میرعزیزالله رئیس محاسبات . "میرعزیزالله سادات رئیس محاسبات  . . . الی ختم صدارت محمد داؤد خان رسماً به حالت اسارت درمنزل بسرمی برد.خانه ی وی همه روزه از جانب مؤظفین ریاست ضبط احوالات  جداً مراقبت میشد." (ازنامۀآقای میرعنایت الله سادات)

21لاجورد خان حاضر باش وزیر مالیه

22محمد یونس خان حاضر باش وزیرمالیه  

23سید امیر انصاری رئیس نقلیات

24آغاجان . معمار دروقت ساختمان کاریزمیرمحمد ظاهر شاه.

25محمد حسن کریمی.

26عبدالقیوم خان مامور دارالتحریر شاهی  .

27نادرعلی جاغوری رئیس تهیه ی ارزاق

 28- حاجی عادلشاه.

29 - حاجی عبدالخالق معاون بلدیه( شهرداری ) کابل

30غلام حیدرپنجشیری

31میرعلی احمد شامل

32محمد آصف آهنگ

33نادرشاه هارونی .

34محمد یونس سرخ آبی  .    

35- "خواجه عبدالقیوم خان، رئیس گمرک کندهار

36-  جگرن خواجه عبدالستار خان ، پسر خواجه عبدالقیوم خان

37-  جگرن عبدالاحمد رفیق وهمکارخواجه عبدالستارخان ، زندانی نشد اما از قوای مسلح منفک شده و بیکار بود. "( نامه ی سادات .حکم مینویسد که عبدالاحمد خان نیز زندانی شد).

 38- غلام محمد خان بابری رئیس اقتصادی (تصدیها)

 39- میرعبدالوهاب خان سابق رئیس تهیه دوباره به قوای مسلح معرفی شده و درریاست قوای کار شامل خدمت شد .

40-  دگروال عبدالغفور خان

41 --62-  " ازجمله ی بیست ویکنفر شبرغانی هایی که بیگناه به نام کودتای ملک خان جمع آوری شده بودند، نه(9) نفرشان با ما دردهمزنگ بودند. نام بعضی از ایشان بخاطرم است، که عبارت بودند از :

ایشان نبی، سید قل، بابه کلنگی، صوفی پروان ویکی از آنها به نام پالته برای مجددی آشپزی میکرد. دیگران شان در صدارت یا زیر شکنجه هلاک شدند ویا آزاد ویا زندانی بودند که اطلاعی از آنها ندارم." ( ازشرح حال آغاجان ) (52)

 

              نامه های اصلاحی وتکمیلی  

1

میرعنایت الله سادات

پژوهشگرمحترم نصیر مهرین ! 

یقین دارم که مساعی بی شائبۀ شما بخاطردریافت حقایق ناگفته ای تاریخ کشور ما ، جستجوگران و محققین فرهیخته ای داخلی و خارجی را کمک فراوان مینماید. نوشته ای شما پیرامون" کودتا های نام نهاد " برای من هم انگیزۀ شد ، تا آنچه را که در رابطه به اتهام کودتا از جانب خانوادۀ حکمران علیه مرحوم عبدالملک عبدالرحیم زی و شماری ازاراکین بلند پایه ای وزارت مالیه و سایرشخصیت ها ( درسال 1957) میدانم  ، خدمت شما تقدیم بدارم .

   در قسمت ششم نوشته ای شما با تذکرنام های از محبوس شده گان به ارتباط آن " کودتای نام نهاد" از پدر من هم ( میرعزیزالله سادات رئیس محاسبات) یاد شده است . اما اسمای جمع آوری شده تا هنوز مکمل نیست. لذا بجا میدانم تا با تصحیح و تکمیل فهرست زندانیان و آسیب دیده گان این اتهام ، همچنان  متکی برمعلومات وبرداشت های ارائه شدۀ پدرم و همکاران نزدیک اوازین ماجرا ، گامی در جهت شناخت هدف و انگیزۀ این اتهام بردارم . تصحیح و تزئید این فهرست درپاورقی([I]) همین معروضه مرقوم است که خوانندۀ محترم میتواند به آن مراجعه نماید. برای توضیح بهتر موضوع لازم میدانم تا قضیه را از دو دیدگاه ارائه بدارم : اولا برخورد سلطنت بمقابل پدرم  چگونه بود . ثانیا" چرا سلطنت با مطرح ساختن اتهام کودتا ، دست به سرکوب مردمانی زد که هیچگاه خطری از آنها متصور نبود .

الف : میرعزیزالله سادات رئیس محاسبات کی بود و چرا او هم مورد غضب خانوادۀ حکمران قرار گرفت ؟

پدرم در آوان شباب ، درسال اخیر سلطنت شاه امان الله در وزارت مالیه شروع بکار نمود. او بعد از طی رتب اداری و خدمات صادقانه در مرکز و ولایات کشور ، دردورۀ صدارت سردارشاه محمود خان در سال 1949 یعنی چهار سال قبل از صدارت سردار محمد داؤد خان ، بحیث رئیس محاسبات مقررشد . ریاست محاسبات در آنوقت ، مقام رهبری تمام شعبات حسابی دولت بوده و درواقعیت ریاست عمومی حسابداری افغانستان محسوب میشد. به همین جهت پدرم توانست که در زمان عهده داری این ریاست ، اصلاحات چشمگیری را در سیستم حسابداری دولت وارد نماید. چنانچه  مبتنی براصول پیشرفته ای حسابداری ، "سیستم محاسبه ای مضاعف" در کشور رایج شد. پدرم میگفت : که در آن آوان بودجه عادی و انکشافی دولت محدود بود وبا آن بودجه ای دست داشته نمیشد که جامعه در مسیربهبود، استقامت بیآبد. بناء" کار اعمار جامعه آنقدر بطی پیش میرفت که نمی توان آنرا به حساب آورد. بطور مثال بیش ازچند کیلومتر سرک اسفلت شده ، آنهم در اطراف ارگ شاهی وجود نداشت و شمارپروژۀ های انکشافی در کشورمحدود و انگشت شماربود. کمک های خارجی ناچیز و به چشمه های داخلی عواید هم توجه نمی شد . در جریان پیش برد وظیفه ام ، متوجه شدم که عواید بابت تورید و فروش نفت و شکربخاطر تقاضای عامه اِی مردم ، پردرآمد بوده ولی دولت نمی تواند ازین مدرک استفادۀ مطلوب نماید. زیرا این عرصه درزیرچتروزارت اقتصاد و در اختیار عبدالمجید خان زابلی و چند نفر از شرکای وی قرارداشت. موصوف قبلا بخاطرروابط تنگاتنگ اش با سردار محمد هاشم خان ، امتیازتآسیس اولین بانک و انحصار بسا اقلام تجارتی را پس ازتصاحب مقام صدارت ازجانب اوبدست آورده بود . زابلی قبل از برگشت اش به افغانستان ، در ماسکو اقامت داشت وبا سردارهاشم خان که تا قبل از دورۀ اغتشاش سفیرافغانستان در ماسکو بود ، شناسایی و همکاری نزدیک داشت.زابلی نه تنها حق انحصاراقلام تجاری و سایر امتیازات را برای بانک ملی ومؤسسات وابسته به آنرا بوجود آورد ، بلکه با حفظ موقعیت اش درمؤسسات خصوصی ، طی سالهای 1946-1950 مقام وزارت اقتصاد راهم در دست داشت .

    زابلی هیچگاه نمی گذاشت تا نمایندۀ دولت ، جزئیات بیلانس سالانه ای بانک ملی را بررسی نماید. مقام سلطنت هم این شیوۀ کار اورا حوصله میکرد . زیرا شماری ازمتعلقین دربارکه اسهام بانک رابطور تحفه دریافت کرده بودند ،از وی حمایت مینمودند .

پدرم میگفت که بخاطرارتقای سطح عواید و تأمین مصارف بودجوی دولت ( در آنوقت ریاست های بودجه و خزاین در سطح مدیریت های عمومی ، جزء از تشکیل ریاست محاسبات بودند). پیشنهاد حق انحصاردولت را برتورید نفت و شکر، به  مرحوم نوروز خان که در آنوقت وزیر مالیه بود ارائه داشتم . او بمن گفت که پیشنهاد شما درست است ولی موضوع خیلی حساس بوده و باید بخاطر آن کار کرد . پرسیدم چطور؟ گفت من نباید طرف واقع شوم ولی زمینه ای آنرا مساعد میسازم تا در حضور داشت من با شخص شاه این مطلب را در میان بگذاری . پس ازچندین ملاقات کاری با ظاهرشاه ، دریافتم که اوهم بخاطر تحقق این امر به کمک ضرورت دارد .

    دریکی ازملاقات ها به شاه پیشنهاد کردم تا در رأس کمسیون بررسی این قضیه  ، شخص با اوتوریته وبا صلاحیتی را بگمارند. تا این معضله میان وزارتهای مالیه و اقتصاد حل گردد. شاه پس از اندکی تفکرتصمیم گرفت که این مسئولیت را به سردارداؤد خان که در آنوقت روابط او با زابلی صمیمانه نبود ، واگذارشود . او هم با سینه ای فراخ ریاست این کمسیون را به عهده گرفته و در اولین جلسه ، پیشنهاد مبنی بر" واگذاری کامل این عرصه ای پردرآمد تجارت به دولت" ، مورد تائید قرارگرفت.

    این فیصله ، بصورت طبعی مخالفت زابلی و گروپ اورا با شخص من و وزارت مالیه بوجود آورد .

   بالاثر مساعی پدرم وهمکارانش درسطح عواید دولت یک رشد قابل ملاحظه بمیان آمد. درارتباط همین افزایش، مرحوم میرغلام محمد غبار چنین مینگارد :" در امورمالی ، در سال 1951 قانون مالیات بر عایدات وضع گردید و بودجه دولت از(340) ملیون افغانی به مبلغ( پنجصدوچهل ملیون)افغانی بلند رفت".[II]

 

                                                                 

 

 پس ازتقررسردارداؤد خان در مقام صدارت(1953) ، عبدالملک خان هم در رأس وزارت مالیه قرار گرفت . او احساس و علاقه ای فراوان به تحول و پیشرفت مملکت داشت. لذا ازدیاد چشمه های عایداتی دولت بیش تر از پیش در دستورکار وزارت مالیه قرارگرفت . به همین منوال مسئله تطبیق کنترول و رهبری دولت بر عرصه های مختلف اقتصاد هنوز هم کسپ اهمیت یافت . مخصوصا که عبدالملک خان علاوه بر وزارت مالیه در رأس وزارت اقتصاد هم تقرر یافت. درین وقت وظایف و مسئولیت های پدرم نیزبیشتر شد و علاوه بروظبفه اش منحیث رئیس محاسبات ، بحیث رئیس تهیه ای عمومی ورئیس هیات نظاردافغانستان بانک هم مقرر شد.

   با ابتکار عبدالملک خان اولین پلان پنجساله ای دولت ترتیب شد. در آنوقت هنوز وزارت پلان وجود نداشته و بخش تمویل پلان مستقیما" ازجانب ریاست محاسبات تنظیم و رهبری میشد . هنوزبخشی ازاین کوشش ها در عمل پیاده شده بود که حلقات مختلف و مخالف در دولت ، کنارهم آمده وضربه ای شان رابر روند تحولات براه افتاده وارد کردند.

   پدر من خبر برطرفی عبدالملک خان و همکاران اورا از رادیو کابل در شب عید قربان شنید و متعاقب آن، فرمان برطرفی وی هم بوسیله دو صاحبمنصب محافظ مقام سلطنت به خانه ای ما آورده شد. فردای آنروز پدرم بخاطرکسپ آگاهی و معلومات بیشربه کارته 4 رفت تا از نزدیک با ملک خان صحبت کند . ولی متوجه شد که در آن سرک که همیشه ازمردم و وسایل نقلیه مزدحم می بود ، امروزکسی رفت و آمد نداشته و منزل او بوسیله افراد امنیتی محاصره شده است . لذا بدون  هرنوع آگاهی به منزل برگشت. دوستان و همکاران او هم ، همه روزه  به منزل ما میآمدند و روی قضیه برکناری و گرفتاری آن همه اشخاص کاردان و شناخته شدۀ دولت صحبت میکردند . ولی هیچکس دلیلی اصلی را نمی یافت.

   ماهها گذشت و بالاخره روزی پدرم جهت شرکت در مراسم فاتحه ای یکی از دوستان به مسجد شاه دوشمشیره رفته بود. تصادفا" ، هنگام برگشت ازآنجا موتر حامل سردارداؤد خان عبور کرده و او متوجه پدرم شد که هنوزهم آزادانه گشت و گذار دارد. فردای آن روز بختیارگل خان سرمامور پولیس کابل به منزل ما آمده و از پدرم خواست که با او یکجا نزد مقامات بالا برود . پدرم فکرکرد که اورا به زندان میبرند . لذا با آمادگی های لازم از فامیل خدا حافظی کرده و با او رفت.

   بختیارگل پدرم را به اطاق کار میرعبدالعزیرخان والی کابل رهنمایی کرد. پس از تعارف مختصر، موصوف ورقی ازقبل آماده شده را در برابر پدرم گذاشت و از او خواست تا در پایان این «امریه» ، استحضاریه خودرا تحریردارد. در امریه آمده بود که :" بر رفتار و حرکات خود کنترول داشته و ازین پس حق ندارید که از منزل تان خارج شوید". پدرم به منزل برگشت و همه خوشحال شدند که به زندان برده نشده بود.

   سالها گذشت و تقریبا" همه روزه ازاوایل صبح تا شامها در مقابل منزل ما یک و یا دونفرمربوط به ریاست ضبط احوالات نشسته وتمام آمدورفت ها را به خانه ای ما در کتابچه های مخصوصی که با خود داشتند ، درج میکردند. شش سال گذشت و حال به همین منوال ادامه داشت . تا آنکه سردارداؤد خان از کرسی صدارت کنار رفت و حکومت دورۀ انتقال به ریاست دکتوریوسف خان روی کار آمد. حکومت جدید نرمش های معینی از خود نشان داد و به گونه ای تمثیل روش جدید حکومت ، شماری از زندانیان آزاد شدند. درین وقت پدرم نزد میرعبدالعزیزخان که تا هنورهم والی کابل بود مراجعه کرده و خواست تا بخاطرادای فریضه حج برایش پاسپورت داده شود. موصوف تا فردا مهلت خواست وگفت که شمارا در جریان میگذارم . دوروز بعد کارها براه افتاد و پدرم اجازۀ مسافرت را دریافت کرد. پس از سفر حج ، پدرم نزد دکتور یوسف خان به منزل او رفته بود . مرحوم یوسف خان به پدرم گفت : وقتی که شما درخواست مسافرت کرده بودید ، محمد رسول خان رئیس ضیط احوالات نزدم آمده و هدایت خواست که نظر شما در مورد مسافرت میرعزیزالله خان چه است ؟ من گفتم مانعی وجود ندارد. او گفت : اما سردارصاحب امر کرده بود...

   چندی بعد مجلس وزرا فیصله کرد : آن مامورینی وزارت مالیه که در سال 1957  مطابق فرمان مقامات عالیه ای دولت برطرف شده اند ، ازهمان وقت متقاعد شناخته میشوند و پول تقاعد شان به آنها داده شود. درتحریراین فیصله شماری از معاندین و حاسدین منجمله سید قاسم رشتیا که در آنوقت وزیر مالیه و منشی مجلس وزراء بود ، نقش داشتند. درین فیصله  نه علت برطرفی آنوقت و نه علت تقاعد قبل از وقت آنها ، آنهم هفت سال بعد ، تذکر رفته بود .

   پدرم درمشوره با سایر مغضوبین ،این فیصله را قبول نکرد. اویک اعتراضیه قانونی ترتیب داده و به قدیرخان ترکی که در دورۀ انتقال رئیس قوۀ قضائیه مقرر شده بود ، سپرد . باید اذعان داشت که قدیر خان ترکی شخص آزاد اندیش و وطندوستی بود و نمی توانست با معامله کاران سازش کند. ازهمین جهت سالهای زیادی از دولت کنارزده شده بود . پس از مدتی اورگان عالی قضاء فیصله کرد که برطرفی این اشخاص نه با قوانین نافذ همآنوقت و نه با قانون جدیدا" نافذۀ دولت مطابقت دارد . لذا امتیازات ماموریت آنها از روز برطرفی الی امروز اعاده گردد.

   پس ازین فیصله ، پدرم  دوباره شامل خدمت دولت شد ودر کمسیون اصلاحات اداری دولت که به ریاست مرحوم نوراحمد خان اعتمادی تأسیس شده بود ، عهده دارریاست کمیته ای مالی و اقتصادی گردید . روزی ظاهرشاه پدرم را به دفترکارش پذیرفت و قبل از آنکه پدرم چیزی بگوید ، خودش چنین شروع کرد : هرچه که بود ؟ و هرچه که شد ؟ اینکه پایان کار خوب است ، مهم میباشد. پدرم گفت که ازین اظهارات معنی دار که ظاهرا" بی معنی معلوم میشود ، دریافتم که جناب شان نمی خواهند صراحتا" موقف بگیرند. زیرا خود وی نیز درمطرح ساختن همان اتهام دروغین دست داشته است . جناح مربوط به پادشاه تلویحا" علت سرکوبی آن همه اشخاص را به سردار داؤد خان و برادرش سردارنعیم خان راجع میساختند ، اما واقعیت اینست که تصمیم زندانی ساختن و سرکوب آن همه شخصیت های وطندوست ، در شورای سلطنت وبه اشتراک همه ای شان در تحت نظر خود شاه اتخاذ شده بود.        پس از برگشت سردارداؤد خان به قدرت و ساقط شدن آزادی های نسبی ، پدرم گوشه ای عزلت گزید وعلی الرغم تمام دشواری ها درخانه و شهر خود زندگی میکرد تا اینکه بخاطر مداوای صحت اش در سال 1991 به دهلی جدید و سپس به شهر بن مسافر شد. درروزهای که کابل زیبا در آتش جنگهای تنظیمی میسوخت(جنوری 1994) ، رنج اوهم فزونی یافت و با یأس فراوان جهان فانی را وداع گفت. مرحوم محمد صدیق حیاء در مراسم تدفین او، طی مرثیه ای مفصلی ازخدماتش یاد آورشد که تنها یک بیت آن درینجا تذکر میآبد :

         حساب مملکت را نظم بخشید     ازو رونق گرفت کار حسابات

 پدرم درآخرین روزهای حیاتش، نیایش منظومی بخاطرکابل آغشته به خون سروده است که آخرین بیت آن این است :

    الهی لطف کن ، برحال زار ناتوان شهر

                                             که کابل غرقه در خون ، کربلا نادیده پندارم   

 

 

ب : چرا سلطنت ، با اتهام یک کودتای نام نهاد علیه عبدالملک عبدالرحیم زی وشماری از شخصیت ها متوسل شد ؟

 

طوریکه گفته شد ،عبدالملک خان نه تنها طی سالهای 1953- 1957  وزیر مالیه بود ، بلکه پس از مدتی کفالت وزارت اقتصاد هم به او سپرده شد. اصلاحات که در هردو وزارت یکی پی دیگر به راه می افتید ، برموقعیت او درجامعه ودولت تأثیر داشته و عکس العمل ها علیه اورا بر می انگیخت. به هر اندازه که اصلاحات جلو میرفت به همان اندازه حاسدان و معاندان هم بخاطربرانداختن او دست به کار میشدند.

   کنترول دقیق بودجه مصارفاتی وزارتخانه ها ، صلاحیت های وزراء را محدود ساخته و آنها مجبور بودند تا رهنمود های داده شدۀ وزارت مالیه را تعقیب نمایند. همچنان طرح و تطبیق مالیات مترقی  و درخواست دوامداربخاطربررسی امور بانک ملی ، موجب مخالفت کسانی میشد که سالها از پرداخت مالیات سر باز زده بودند.

   همینطور در میان اعضای کابینه ، عبدالملک خان فعال ترین و با ابتکار ترین همه بود. این حالت بصورت طبعی اورا در مقام بعد ازصدراعظم قرار میداد. در حالیکه برطبق موازین موروثی سلطنتی ، مقام دومی به سردارنعیم خان اختصاص یافته بود.سردارنعیم خان قبل از اینکه به سن بیست سالگی برسد در رأس سفارت ها و وزارت ها قرار گرفته و به یک نوع "خصوصیت آمرانه" خوکرده بود. او حاضر نبود که انتقادی را بپذیرد و یا در حضورمجلس وزراء به اشتباه خود معترف شود. با استفاده ازین خصلت او ، مخالفین اصلاحات اداری ، اطلاعات خصمانه علیه عبدالملک خان را به او میرساندند تا عبدالملک خان را به کمک او سرکوب وازاصلاحات براه  افتاده جلوگیری نمایند . درین استقامت بازمانده های گروپ زابلی و آن جناح محافظه کار سلطنت که مخالف تقررو قوت یابی افراد غیرخانوادۀ شان در چنان سطوح بلند بودند، مخفیانه فعال بودند.

   سردار نعیم خان هم گماشته های خودرا درقرب و نزدیک عبدالملک خان توظیف کرده بود تا با آماده ساختن اطلاعات دروغین ، قناعت شورای سلطنت را علیه او فراهم سازد . یکی ازین چهره ها عبدالکریم حکیمی معاون ریاست محاسبات بود که در مسافرت اخیر وزیر مالیه جهت شرکت در جلسات سالانه ای بانک جهانی اورا به ایالات متحدۀ امریکا همراهی کرد. عضو دیگر هیأت ، مرحوم میرعلی اصغر شعاع بود که در زندان به حیات او خاتمه دادند . اما حکیمی پس از گرفتاری عبدالملک خان به رتب عالی دولتی (والی هرات ، وزیر مخابرات و وزیرمالیه) منسوب شد. او شناخت خیلی نزدیک با سردار نعیم خان داشته و سالها قبل به سردارنعیم خان معرفی شده بود.

   موضوع دریافت کمک اقتصادی از ایالات متحدۀ امریکا همیش برای دولت افغانستان یک معضله بود . درین راستا قبلا سردار شاه محمود خان دوبار طی سالهای 1947 و1951 به آنکشورمسافرت کرده بود. همینطور مساعی سردار نعیم خان ، نتایج دلچسپی در قبال نداشت . درآنوقت ایالات متحدۀ امریکا از زاویه ای جنگ سرد به افغانستان مینگریست. شرایطی که واشنگتن پیش میکشید ، مورد قبول افغانها واقع شده نمی توانست. اما افغانستان منحیث کشور بیطرف خودرا مستحق دریافت کمک جهانی میدانست.

   چون قبلا پاکستان از جانب انگلیسها ایجاد شده و منحیث عهده دار تأمین منافع غرب علیه شوروی سابق در منطقه محسوب میشد ، لذا کمک به هر کشوری که در اختلاف با پاکستان قرارداشت ، مورد قبول واشنگتن نبود. ولی دولت افغانستان به کمک عاجل درعرصه های نظامی و اقتصادی نیازمند بود.

    بعد از آنکه ازسفر رسمی سردار نعیم خان در اکتوبر 1954 به ایالات متحدۀ امریکا ، نتیجه مطلوب به دست نیآمد ، سردارداؤد خان در شروع سال 1955 مذاکراتش را با شورویها آغاز کرد. بالنتیجه در دسامبر 1955 خروشچف و بولگانین بکابل آمدند و قرارداد های مهم عقد گردید.[III]

  گرچه قدرت مرکزی حکومت در دورۀ هفده ساله ای سردارهاشم خان ، ظاهرا" بر تمام ولایات گسترش یافته بود ، اما امکانات ضعیف دولت در فرونشاندن شورشهای قبایل جدران ، منگل و درۀ صافی در سالهای 1944 – 1947 محدودیت مانورنظامی و امنیتی دولت را روشن میساخت. در جنگ صافی سردارداؤد خان قوماندۀ نیرو های دولتی را در دست داشت وامورتدارکات لوژیستیکی به عبدالملک خان محول شده بود . هردوی آنها از ناتوانی نظامی دولت آگاهی داشتند و میدانستند که بدون بدست آوردن کمک خارجی ، معضله حل شده نمی تواند . بناء" دلیل آنکه عبدالملک خان مخالف  دریافت وسایل و تجهیزات نظامی ازاتحاد شوروی بود ، درست نمی باشد .

   اما عبدالملک خان میکوشید تا کمک کشورهای دیگرمنجمله امریکا را هم برای افغانستان بدست آورد. چنانچه طی سفر خود به خاطرشرکت در جلسات سالانه ای بانک جهانی به واشنگتن، موضوع دریافت کمک از ایالات متحدۀ امریکا را به وزیر خارجه ای آنکشور ( دالس) و رئیس جمهورآیزنهاور مجددا" مطرح ساخت که بازهم نتایج چشمگیر در قبال نداشت . تعهد کمک های ناچیز ودر محدودۀ چند ملیون دالر ، دال بر تغیر تمایل امریکا در برابرافغانستان نبود. شایعه پراگنی در مورد مذاکرات عبدالملک خان در واشنگتن ، صرفا" بخاطر پرده پوشی رفتار ظالمانه ای رژیم علیه او و سایر شخصیت های سرکوب شده بود و هیچگونه ثبوت و دلیلی مبنی بر تمایل عبدالملک خان به ایالات متحدۀ امریکا در دست نیست .

   بخاطر چیدن توطئه علیه عبدالملک خان ، جناحهای مختلف در درون سلطنت شرکت داشتند. اگرچه این جناحها با همدیگر شان در باطن مخالف بودند ، ولی هرکدام منفعت خودرا در سرکوب شدن موصوف میدیدند . همینطور افراد فرصت طلب در دستگاه دولت ، میکوشیدند تا با شاخ و پنجه دادن به قضیه ، خودرا در نزد سرداران محبوب بسازند.

   درین جای شک نیست که افغانستان در همان وقت هم در معرض رقابت های شرق و غرب قرارداشت. ولی دگرگون کردن اوضاع داخلی افغانستان را در آن مقطع زمانی به نفع خود نمی دیدند. زبرا هردو جانب نقاط اتکاء شان را در خود رژیم میدیدند. بناء" به این نتیجه میرسیم که در گرفتاری و به زندان انداختن عبدالملک خان و سایر شخصیت ها ، حتی آنهایی که هیچ معرفتی با او نداشتند ، توطئه ای داخلی ها نقش عمده و اساسی داشت .

  


 - تصح فهرست ارائه شده در بخش ششم :

1 – میر عزیزالله سادات رئیس محاسبات به زندان برده نشده ، بلکه الی ختم صدارت محمد داؤد خان رسما به حالت اسارت در منزل بسر می برد.خانه ای وی همه روزه از جانب مؤظفین ریاست ضبط احوالات  جدا مراقبت میشد.

2 –عبدالغفور اعظمی مستوفی ولایت کندهار زندانی نشد . اما از کار برطرف شد و سالهای زیادی محکوم به بیکاری بود.

3 –محمد حسین غمین معاون ریاست انحصارات دولتی ، از کار برطرف و منحیث صاحبمنصب ریاست قوای کار مؤظف شد.

 

 

تکمیل فهرست زندانیان :

 

1 – حاجی عادل شاه ، قبل از تشکیل شرکت هوائی آریانا ، موصوف با اجاره گرفتن طیارات خارجی مسافرت حجاج را به جده تنظیم مینمود .

2 – حاجی عبدالخالق خان ، معاون شاروالی کابل که قبلا هم به جرم مشروطه خواهی سالهای زیادی را در زندان سپری کرده بود .

3 – خواجه عبدالقیم خان ، رئیس گمرک کندهار

4 –  جگرن خواجه عبدالستار خان ، پسر خواجه عبدالقیم خان

5 – جگرن عبدالاحمد رفیق و همکار خواجه عبدالستار خان ، زندانی نشد اما از قوای مسلح منفک شده و بیکار بود .

 

فهرست برکنارشده گان از وظایف شان :

 

1 – غلام محمد خان بابری رئیس اقتصادی (تصدیها)

2 – میرعبدالوهاب خان سابق رئیس تهیه دوباره به قوای مسلح معرفی شده و درریاست قوای کار شامل خدمت شد .

3 – دگروال عبدالغفور خان

 

- میرغلام محمد غبار(1973)" افغانستان در مسیر تاریخ "جلد دوم ، تاریخ طبع 1999 ، ایالت ویرجینیا – امریکا ،صفحه (220) [II]

 - میرعنایت الله سادات (1999) " افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه" بن – جرمنی ، صفحه 115 [III]

 

فبروری- 2010  

 

                 2

عبدالشکورحکم

پژوهشگرمحترم جناب نـصیرمـهرین

    نوشته های پرمحتوای تان که پیرامون کودتاهای نام نهاد، نشر میشوند،  قابل قدر است ، با آ ن هم در رابطه به اتهام کودتا از جانب خانوادۀ حکمران علیه عبدالملک خان عبدالرحیم زی وزیرمالیه، وگرفتاری شماری از اراکین بلند پایه وسایر شخصیت های نخبه در سال 1957ع . ایجاب بررسی تکمیلی را میکند. بطور مثال  اسمای جمع آوری شده نامکمل ودارای نواقص دیده میشود که می باید اصلاح  شوند .

من به نوبۀ خود، به یک موضوع اشاره کرده و بمنظور تکمیل آن،  این نوشته را فرستادم.

  در قسمت نام های زندانیان نوشتۀ شما، باید اسامی چند نفرازاعضای فامیل ما، که مورد زجروشکنجه وزندان قرار گرفته بودند، بیاید.

اکنون مپردازم به شناسایی اعضای فامیل ما که در لست تهیه شده نیامده است:

     پدرمرحومم خواجه عبدلقیوم « زوری»، پسر خواجه حبیب الله پسرخواچه نصیر متولد سال 1279 شمسی، مطابق1900میلادی، درگذرعاشقان وعارفان کابل . ایشان تحصیلات ابتدایی را در فامیل وثانوی را درمکتب اداری ومحاسبه که در عهد امانی جهت ادارۀ ملکی ومحاسبۀ کشورتأسیس گردیده بود؛ ومحاسبۀ منچوری تدریس میشد بدرجۀ عالی به انجام رسانیده ودر مستوفیت ولایت کابل به حیث مامورمحاسبه شامل کارشد. بعدآ بحیث مامور محاسبه در ولایت لغمان وپس از آن  سرشته داردایزنگی وبعدآ سرشته دار اعلی غزنی وپس ازآن مدیر محاسبه وبودیجه وزارت حربیه وبعدآ رئیس  محاسبه وبودیجۀ در وزارت حربیه ( رئیس دیوان محاسبه وبا حفظ رتبه درلباس نظامی ) .پـس ازسالیان خدمت در اردو، نظر به اختلاف نظری که در مورد بودیجۀ عسکری با سردارمحمد داود پیدا کرد، مغضوب سردار واقع شد.

    قضیه از این قرار بود که روزی سردار محمد داود خان میخواست شاهجی پنجابی را از بودجۀ وزارت حربیه غرض خرید چای برای تجارت شخصی کمک مالی نماید، خواجه عبدالقیوم خان مخالفت کرده گفت: کار درستی نیست، زیرا پول بودجه مال ملت است وصرف درراه بهبود اردو که جز ملت است بکار برده میشود ، سردار محمد داودخان بر افروخته شده گفت : بودجۀ ما،  دل ما که بکسی میدهم ویا در آب وآتش میندازیم .

خواجه عبدالقیوم خان گفت: بودجه مال ملت است کسی حق تصرف در مال ملت را ندارد، چه رسد به اینکه بودجه را در آب یا آتش اانداخت .

                                                  

                                                               عبدالقیوم خان

 

سردار برافروخته شـد خواجه را از وزارت حربیه سبکدوش کرد.

 در ایام بیکاری روزی در هوتل کابل در محفلی سردار داود به خواجه عبدالقیوم خان گفت: پـسرت خواجه  عبدالستار را ترفیع ندادم! خواجه در جواب فرمودند : شما آمر شان هستید وبهتر میدانید، که هرگاه زیر دستان دارای سجل خوب باشد طبق قانون مستحق ترفیع واگرمستحق ترفیع نباشد ترفیع نمی کند. به این ترتیب وبا این عبارات از نزد سردار دور شد. 

  بیت :

   در محیطی گرنباشد امتیاز خوب وبد      رنج کوری را فزون ار کور بینا میکشد

    خواجه سالیانی بیکار ودر ایام بیکاری مصروف دهقانی در جایداداجدادش در سرای خواجه وده سبز بود.در حالیکه پسرش خواجه عبدالستاررا داود خان عمدآ برای چندین سال از ترفیع باز داشت ،

    خواجه عبدالقیوم خان در وزارت حربیه نظر به شناختی که با عبدالملک خان وزیر مالیه وقت داشت وعبدالملک خان از دانش وپاک طینتی  وحـسن کار ایشان واقف و آگاه بود که خواجه بیکار است ، واز ایشان درخواست شمولیت در ماموریت را نمود، وایشانرا به ریاست گمرک قندهار  بحیث رئیس گمرک آن ولایت برگزیدند.

                                                 

                                                             ستا رخان زیوری

 

سرانجام سردارداود خان باعبدالملک خان راه عناد وکینه ظاهر کرد. ملک خان وهمکارانش را بدون اثبات جرم به اتهام کودتا زندانی نمود. خانۀ وی وهمکارانش را زیر نظر ریاست ضبط احوالات قرار داد. آن گاه، همکاران رژیم، گیرو گرفت را آغازکردندوده ها نفر را در گلیم اتهام دروغین کودتای عبدالملک خان پیچانیدند. از جمله خواجه عبدالقیوم خان رئیس گمرک قندهار را منسوب به حزب اتحاد خواجه محمد نعیم خان دانسته از قندهار تحت الحفظ بکابل خواسته ودر صدارت مورد تحقیق قرار دادند. بعدآ روانۀ زندان ولایت کردندوچند ماه بعد پسرش عبدالستار لوامشر مخابره اردو را نیز مورد تحقیق وشکنجه قرار دادند ودر گلیم کودتای عبدالملک خان پیچانیدند،همچنان خواجه عبدالاحمد ارکان حرب وفرقه مشرقرغه را نیز به جرم واهی کودتای عبدالملک خان راهی زندان ولایت نمودند، تا کفارۀ گناه های ناکرده را بدهد.

   سـردار محمد داود در مقابل خانواده واقوام خواجه محمد نعیم خان« زوری» رهبر حزب اتحاد واعضای حزب اتحاد آنقدر حساسیت داشت که حتی رهبران حزب اتحاد را که زندانی نبودند امر زندانی کردن داد، وهمیشه در صدد بهانه بودند، تا از هر راهی میشود مورد زجروآزار اعضای حزب اتحاد گردند. به این ترتیب  خواجه صاحبان را نیز در گلیم عبدالملک خان پیچانیده راهی زندان ولایت کردند.

یادآوری دیگر اینکه :

             مرحوم مستوفی عبدالغفوراعظمی، از کاربرطرف شده وبیکاربود. ولی درفهرست محبوسین ثبت گردیده ، که لازم است تصحیح شود  

 

                        یادداشتی درپایان

طی صفحات متعدد،کوشیدیم تا پیرامون ادعای حکومت خاندان سلطنتی افغانستان مبنی برکودتای عبدالملک خان عبدالرحیم زی و کسان دیگر، مکث نماییم. آن چه درکارما، درنتیجه گیری چهره نمود، سخن ازنبود چنان کودتایی بود. ازین رو آن را درزیر نام کودتا های نام نهاد آوردیم. اما نبود تصمیم واقدام کودتا، وازسوی دیگر ادعای دولت، بحث انگیزه یابی ها را فراختر نمود. در فراخنای چنان بحث و دیدار با پیامد های آن ادعا بود که چهرۀ شکنجه شدگان متعدد را دیدیم . برگهای که درین گستره ازآزاردیده گی های یک عده انسانهای بیگناه به تاریخ ما افزود، حکایتگر دردمند تاریخ ما را بار دیگر به بازگویی نشاند. اعمال شکنجه وآزار که غیر انسانی ترین شیوه ها را به کمک خواسته بود، نویسنده را نیزملزم نمود تا درهرجایی که چنان حرکت غیر انسانی را یافته است به اتخاذ موضع بپردازد. این موضعگیری از یکسو تقبیح شیوه های ظالمانه را که خاستگاه استبدادی رادر تاریخ کارکردهای دولت معرفی نموده، در پی داشت وازسوی دیگر دفاع ازحقوق انسانها را. درین زمینه پندارما این است که محکومیت راه ورسم ظالمانه وضد بشری، نشان دادن چهرۀ دفاع از حقوق بشری را به قدر کافی با خود نداشته است . ازهمین رو انسانهای بیشماری از آزار دیده گان به بتۀ فراموشی سپرده شده اند. یکی ازعلل آن را میتوان درتعصبات فکری – عقیده یی ونا هم سانی اندیشه یی با قربانیان استبداد بازیافت. درحالیکه دفاع از حقوق بشر که جامعۀ ما بدان نیاز بسیار دارد، پیشرط هم اندیشگی وخویشاوندی های فکری را برنمی تابد. زیرا احترام به کرامت انسانی در آن شرط اساسی است . و ما برای این تقبیح اعمال ضد کرامت انسانی و دفاع از حقوق انسانهای بیگناه ، میتوانیم گامی در جهت دسترسی به فرهنگ احترام به انسانها برداریم . عبدالملک خان عبدالرحیم زی و ده ها تن دیگر، هنگام مکث ما به کو دتای نام نهاد ، به عنوان قربانیان استبداد چهره نموده اند. او وآن عده کسانی که شکنجه ها را لمس کردند ویا زیر شکنجه جان دادند، با هر داغی که شکنجه گر برتن شان نشاند وبا هرشبی  که با سوز و درد به سپیده دم رسید، برگی از تاریخ را به روایت نشستند که با زخوانی آن چهره استبداد را در هر سطر  نشان میدهد.

دریافت این نتیجه که کودتایی درکار نبود؛ بلکه توطئه یی برخاسته از نیاز دربار وبه ویژه نیاز حکومتداری سردار محمد داؤود خان، یک عده را به دروغ زیر شکنجه قرار داد وبه زنجیروزندان کشانید، میتواند همچنان برای ناباوران به آزار وشکنجه موضوع مناقشه وبحث باشد .اما نه زمینه یی برای فحاشی وناسزاگویی و اعلامیه نویسیها. درین راستا گفتنی است که سردارمحمد داؤود خان قربانی اشتباهات خودش وکارکردهای جفاآمیزوبیرحمانۀ یی شد که تعمیق و توسیع استبداد را با خود داشت وازنوع شدیدترآن برخاسته بود.اما نمیشود،مظالم، دسیه هاوتوطئه های اوراازصفحۀ تاریخ شست وبرداشت.

این هم گفته شود که هرچند درطی صفحات متعدد، برخی ازقربانیان کودتای نام نهاد ملک خان اندکی معرفی شدند، اما این بسنده نبوده است. آرزومندهستیم که ازجوانب دیگری از آن مظالم بنویسیم که در حق خانواده های بیشماری اعمال گردید.

 

                           توضیحات ورویکردها

1-      عبدالملک عبدالرحیم زی. ارمغان زندان . یادداشت ها. بخش اول ص  78. ناشر بنیاد عبدالملک عبدالرحیم زی. انجمن برای حاکمیت قانون در افغانستان. 1388. مطبعه شمشاد. کابل . به اهتمام بهاول ملک عبدالرحیم زی. اصل مکتوب برطرفی ملک خان که قلمی عنوانی او نوشته شده است، نمره فرمان شاهی را ندارد.ملک خان بارها درکتاب ارمغان اتهام کودتا را رد کرده است.؛ مثلا ً درص 268 ارمغان دیده شود. تصویر جریده ی انیس راجناب دوکتورعبدالقیوم بلال ازآرشیف شخص خویش لطف نموده اند.

2-      فقیر محمد فگار معالج. فیر های بی خریطه . صص 262 ارمغان زندان. ملک خان شخصا ً همواره ذهنیت و تدارک کودتایی را رد نموده است. مصلا ً به صفحۀ 268 ارمغان دیده شود.

3-      ص (د) پیشگفتار ارمغان زندان

4-  ص 26ارمغان

5 - ص 17 ارمغان

6 - ص 29 ارمغان

7 -  ص 29ارمغان

8 - ص 30 ارمغان

9 -  ص 20و 71 ارمغان 

10-  در تائید این سخنان گفته شده از جانب سردارداؤود مراجعه شود به  عبدالصمد غوث ص 135 سقوط افغانستان . صمد غوث با نشان دادن منبع(مجله ی تایم ) چنین مینویسد :" مساعدت های بیسابقه ی اقتصادی وحمایت از قضیه ی پشتونستان وخصوصا ٌ عقد قرارداد نظامی بین  افغانستان وروسها غرب را به سختی تکان داد. برخی ها در غرب آن موقع باور کردند که افغانستان به دامن کمونیزم افتاد.مجله ی" تایم" به سردار داؤود لقب " شهزاده ی سرخ داد."

11-  داکترش. ن .حقشناس. دسایس وجنایات روس در افغانستان از امیردوست محمد خان تاببرک. صص 208- 209 -210. حقشناس منبع خویش را  روزنامۀ اصلاح مورخ 5 سرطان 1336 خورشیدی نشان داده است. همچنان حقشناس، منبع خبر دولتی را که در باره ی گرفتاری  واتهام به ملک خان  انتشار یافته است، روزنامه ی اصلاح مورخ 19 سرطان اورده است.

12-  صص 70- 71 ارمغان

13- سید مسعود پوهنیار. ظهورمشروطیت وقربانیان استبداد در افغانستان ص 221 . کتابخانه ی سبا . پشاور پاکستان . 1376.

14- ص 51 ارمغان زندان

15- سید قاسم رشتیا. خاطرات سیاسی.ص 110 1376- 1997مطبعه ی امریکن سپیدی . ویرجینیا. امریکا . به اهتمام محمد قوی کوشان.

16- ارمغان ص 72

17- میرمحمد صدیق  فرهنگ . افغانستان درپنج قرن اخیر. ص 467 . امریکا

18- دگرجنرال نذیر سراج ص 46 چاپ دوم

19- فقیر محمد فگار ص 264 ارمغان به نقل از جریده ی امید . شماره (؟)

 20- فگار اثر پیشین

21- اثر بالا

22-  محمد آصف آهنگ. دستنویس ها. نزد نویسندۀ این سطور.

 23- نامه و گزارش حال  حاجی آغاجان. عنوانی نویسنده

24-  نامه ی شب افروز . عنوانی نویسنده

25- غلام حضرت کوشان . سرگذشت یک ملت مظلوم. به نقل از ارمغان . صص 64-72

26- حکومت چندین بارمامورینی را نزدش فرستاده بود که از زندان بیرون شود اما او رد کرد ه است. ملک خان آن درخواست ها وجوابیه ی خویش را زیر عنوان زندان سنگر من وقانون سلاح من در صفحات 98 – 102 کتاب ارمغان زندان نگاشته است. آخرین بار روز چهارم ثور 1357 به او گفته شده بود که زندان را ترک بگوید

27-  ازصحبت های آقای بهاول عبدالرحیم زی با نویسنده.

28- یکی از آن موارد مطرح شدن مسأله توقیف او درمطبوعات دهه ی چهل خورشیدی بود. پاسخ این سوال را که چرا مسأله ی او درسطح گسترده تری بازتاب نیافت، باید سراغ آن رادر کمبودها از فهم ودرک از دیموکراسی گرفت. شاید مخالفین دولت که در بقیه موارد شعارها ومطالباتی را مطرح می نمودند به این علت که ملک خان با ایشان هم اندیش نبود، دنبال نمودن مسأله ی او برای شان محلی از اعراب نداشت .

29-  ارمغان ص 184

30-  سید مسعود پوهنیار ص قربانیان

31-  دگرجنرال محمد نذیرکبیرسراج. رویدادهای نیمه ی دوم  سده ی بیست در افغانستان .ص 46. چاپ دوم . 1384  خورشیدی . انتشارات میوند. پشاور. پاکستان  

32-  قانون اساسی دوران نادرخان

33-  حقشناس . کتاب صفحات یادشده. جناب فقیر محمد فگارمعالج . صص 273 و کتاب ارمغان زندان.274

34-  ارمغان زندان ص 355 گزارش محرمانۀ سفارت ایالات متحدۀ امریکا درکابل. به منظورمعلومات دقیقتر،این سند وبرخی ازبقیه گزاش ها به سفارت امریکادرکابل ، درصفحات پایان کتاب " ارمغان زندان " از طرف ناشرضمیمه شده اند.  

35- ارمغان ص 345

36- منبع بالا  همان ص

37- منبع وص  بالا

38- ارمغان ص 311

39- سخنان جناب محمد منعم کبیر برای نگارنده.آقای منعم کبیردو قطعه عکس از کابینه ی محمد داؤود خان همراه باپدرخویش را در ایامی که هم صنفی بودند، نیز فرستاده اند که جای ابراز امتنان دارد.

40- از صحبت های جناب آصف آهنگ با نویسنده

41- نامه ی معلوماتی خانم نبیره شامل روشندل . با و قطعه عکسعی شادراون شامل عنوانی نویسنده.

42- نامه ونبشتۀ جناب شفیق شامل .

43-  نامه ی جناب داؤود شاه هارونی

44-  نامه ی جناب داؤود شاه هارونی

45-  نامه ی جناب عبدالخالق پنجشیر عنوانی نویسنده

46- علی اصغر شجاع. روشنفکری که تشیع جنازه اش ممنوع شد. بخشی از دست نوشتۀ مرحوم داکترمحمدحسن ریاضی.ویب سایت راه نجات. 18/4/1385 خورشیدی.

آن چه درین نبشته پیرامون شادروان شعاع آمد، فقط درپیوند باکودتای نام نهاد ملک خان وبسیارفشرده است. امید است نبشته ی مفصلی فراهم آید و تمام نوشته های او نیزجمع شوند تا سرچشمه های اصلی اشنایی با آن مظلوم در اختیار باشند.  

47- آصف آهنگ . نبشته های انتشار نیافته.

48-  سایت راه نجات . منبع شماره یک .

49- ویب سایت پیام آفتا ب. زیرعنوان شهید محمد حسین نهضت. 7/9/1387 (5) - غلام حضرت کوشان . سرگذشت یک ملت مظلوم در مسیر سده ی بیستم . صص 72 - 64 صفحه ی ونقل شده در صفحه ی 257 ارمغان زندان .

50-  ارمغان زندان .ص 193.

51- آن چه را که  پیرامون شهید مهدی ظفر به نشر سپاریدیم، عصارۀ معلوماتی است که فرهنگدوست ارجمند، آقای عابد مدنی، متصدی برنامۀ "چهره های آشنا " در تلویزیون نور- امریکا، دراختیار نگارنده نهانده است.

52- در تهیه فهرست نام های بالا، ازکتاب ارمغان زندان،صفحه ی211، افغانسنان در پنج قرن اخیر ص467،نامۀ حاجی آغاجان ونوشته های تکمیلی آقای میرعنایت الله سادات وآقای عبدالشکور حکم بهره جسته ام.

53- میرعنایت الله سادات.تارنمای کابل ناتهـ

54- عبدالشکور حکم . تارنمای کابل ناتهـ   

                                                                                                             ***

 

 

شما ميتوانيد ديگرآثار گرانبهای جناب مهرين را در سايت آريايی مطالعه فرمائيد

چرا " افغانستان در مسيرتاريخ " توقيف شد؟
در حاشيهً فرهنگ اعتراف
درنگی برزمينه های استبداد شناسی نادرشاه
افغانستان جامعهً رشوت زده
اندکی از رنجهای زنان و دختران در افغانستان
کمپنی هند شرقی و مرگ وزیر محمد اکبر خان
کـــــــلاهـــــنـــــامــــه
کمپنی هند شرقی و مرگ وزيرمحمد اکبرخان
 " عوامل سياسی چند همسری " در افغانستان معاصر و پيامد های آن
گوشه يی از قتل های سياسی در تاريخ افغانستان معاصر
« شب رفت و سحر نشد .... »

 

 

 



بالا

صفحة دری * بازگشت