ــــ

سیدموسی عثمان هستی

benamnewspaper@hotmail.com

 

 

حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست

 

قسمت اول

 

به چندسطری دل خودشادکردی

تو باد  خود  رها  در باد  کردی

خدا  خیرت  دهد  ای  دختر ناز

که افشا کام واکسا خاد کردی

 شاعربی وزن وبی ترازو

اثرزیباوخواندنی خانم ثریابهاکه درجاغورخود٬ستیزه های زندگی، کشمکش های درونی،عاطفی ٬سیاسی ٬واقعیتها٬مبالغه ٬عقده کشایی ماجراجویی٬پنهان کاری٬افشاکَریها٬برخوردهای سیاسی زمان خودش بارهبران حزب دموکراتیک خلق ٬سیروسیاحت درکهسارن ٬پنجشیروپامیر سفربه پاکستان ، دیدوبازدیدبا آی اس آی وسیا٬ دوستی ونفرت ازسیستم دولت داری وسیاسی روس٬ خاطره ها وارتباط عشقی مشروع ونامشروع٬ اعترافات غیرمستقیم ٬وصدهااسراری که درکتاب مجهول ونهفته مانده وبه آن اشاره شده که ضرورت به کاوش ونقدبیشتراست البته درتوان نویسندهً توانا ، نه من!

اول اينکه  کتاب رهادرباد به من دیرتررسید ودوم اينکه منتظرماندم تا رهبران حزب دموکراتیک خلق که دراین کتاب متهم  به عشق بازی شده اند وببرک کارمل ، دوکتوراناهیتا ، داکترنجیب وغیره که متهم به فحشا و نابکاری شده اند بايد از طرف طرفدارن آنها عمس العمل نشان داده می شد. فکرنمی کردم که رهبران موجود حزب دموکراتیک خلق باوجودحوصلیه که دارند ، درباره محتوای کتاب رها درباد که   کارد سیاست ، واقعیت وافترا رابه استخوان افشاګری رسانده ، سکوت مرگبار اختيار ميکردند.

نمی دانم چرا دارودسته سیاسی حزب دوکراتیک خلق خود را  درسکوت بی خبری انداختند. فکر می کردم سایت هائیکه هنوز در آتش سیاست حزب دموکراتیک خلق پکه قلمی می زنند ازين سکوت وبی خبری بدرآيند.

دوچیزمرامجبورساخت تا ازقلم ناتوان خودکارګرفته ازکتاب رهادرباد بشکل خوشه چینی نقدکنم. اول اینکه هیچ کس این کتاب با این زیبایی اش٬ بد بختانه تحویل نکَرفته وهم کتاب روی هرمشکلی که بوده بشکل فراوان دربازارتوزیع نشد است. دوم اينکه ازکسانیکه بشمول اعضای حزب دموکراتیک خلق که دراين کتاب نام برده شده نه موفقان و نه مخالفان  زبان قلم دراز کرده اند.

ندارم کینه  وعقده به  توای دختر نازم

قمارنقد سرهرسطرکتاب تومه می بازم

شاعربی وزن وبی ترازو

نمی دانم که قلم نوک برنجی من لیاقت زرین قلم نویسنده تواناراداردیاندارد قضاوت بیشتررابه خواندگان محترم باکمال افتخارمی دهم که قضاوت کنند.

من ادعای وجدان سالم ٬راست وبی غش درنوشته خودباکمال صداقت می کنم وادعای زیبا نویسی ودرست نویسی رامطابق قوانین ادبی نمی کنم چون نه خودم عادت به ویراستاری دارم ونه باعث تکلیف دیګران می شوم تنهاوقتیکه نوشته های خودرابشکل کتاب بنشرمی رسانم ویراستاری وتغیردرنوشته می دهم که این یک رسم ورواج ادبی است وعادت هم ندارم که نوشته خودرادوباره بخوانم وسرنوشته خودمرورو دقدت کنم کسی که نوشته من رامی خواندبخودزحمت بدهددقیق بخواند خوداش مشکلات نویسندگی را درک کند. مقصدازنوشته های من گنج واقعیت هاست که به خوانده کَان این قلم داده می شودوزیادتردرنوشته های من دم گژدم قلم من بشکل چنگ نما معلوم می شود

مطمين باشیدکه چنگی دم ګژدم نمای قلم من ازکینه وکدورت نیست وهم  مقتضای طبعیت آن اینست٬ طنز خانه خرابست که به قلم من نیش واقعیت می دهد.

ازیک پیرهفتادوهفت ساله نوشته های بامسوولیت وباجدان راتوقع داشته باشیدوتکرارخواندن دوباره نوشته رانداشته باشید. درلابلای نوشته نویسنده خودرادقیق بسازیدگرفتن مطلب مهم است که درشاخ های نوشته چه نوع حاصلی نهفته ودیده می شود. میوه تلخ داردیاشرین و درکنده وریشه نوشته دقت کنید. ملت ماامروزضرورت دارندکه واقعیت هارابدانند وبشنوند ، ازنوشته هابیاموزنددنباله روی این وآن خواننده ونویسنده را نکنند.

قناری( نویسنده کتاب رها درباد خانم عزیز(ٍثریابها)َدردیباچه یامقدمه یاشرحی‌ که‌دراول‌کتاب‌نوشته حرفهای دل خودرابصورت مختصرولی خیلی پرمعنا درقیدقلم توانای خودچوکات بندی کرده است.

درمقدمه کتاب قناری زیبانویس اين چندسطرزیباانشاشده است :

 (تردیدازنوشتن فریاددرونی ام درپیوندبادنیای بیرونی، مرابه جدال سختی کشانیده بودنشانهای برای رهایی نمیدید؛که ناگه زمان درخاموشی ژرف،فریادکشید،تاهمه ستیزه های زندگی،کشمکش های درونی،عاطفی وسیاسی خودرابه دست امواج خروشان زمان بسپارم.)

دراین جای شک نیست که خانم چیزهائیکه نوشته اند درلابلای فریاد درونی اش درپهلوی راست وافشاگری های ضروری وغیرضروری وهم داستان سازی هابخاطرانتقام ،وبسته ساختن خواننده رادرتارخام وهم نوشته قناری خواننده را درجنگل تاریک انبوه پذیرش وتردیدمی کشاند تا خواننده ناچارمانندمولانادرروزچراغ بدست بگیرند و بدنبال واقعیت ها وانسانان باوجدان درجاده های پرخم وپیچ مجازی کتاب بااحتیاط قدم بگذارند.

دریای پُرامواج نوشته های خانم گرچه طغیانی وپُرازسیلاب قلم است،این دریای خروشان دوساحل داردکه دودرخت خزان زده درساحل دریای قلم دیده می شود.

یکی تصویرحزب دموکراتیک خلق ودیګری شورای نظارمی باشدکه با تبرقلم زده شده و به قلم نويسنده آبیاری گردیده ، شاخها وبرگ ها به اين درخت داده شده است.  برگ های درخت ازشبنم خیال نویسنده بوجودآمده که خواننده باید چون آفتاب ذهنیت داشته باشدتانوشته نویسنده رابه دقت به نقد وقضاوت فکری بکشاندومو را ازخمیر در اين نوشته جدا سازد.

این کتاب به گفته نویسنده کتاب جنجال برانگیزبوده است. اگرمقصدنویسنده از چنجال برانگیزبودن حرفهای دوپهلوی نویسنده ، راست ها ودروغ ها، برچسپ زدن ها ، گنجانيدن مطالب راست ودروغ بخاطرجالب ساختن کتاب باشد ،  قضاوت بدست خوانندګان کتابست  که حرف نویسنده را تائید ميکنند یا رد.

درین جای شک نیست که کتاب رهادربادجنجال برانگیزاست ونویسنده تواناکه درروشنی خورشیدیک خانواده مبارزچشم بدنیاگشوده است. اين مردقدم طلایی مبارزه که  مرد رنجدیده که مبارز زمان خود بود

این دختررادررنج زمان تندر و درگهواره جهان سخت بست وتکان داد تاازسختی روزگاربیاموزدونقش مقاومت  ، ثبات، دانش وخوی انسانیت ازرفتارهای خود بروی سنگ بگذارتاروزی مبارزات اش به شکل آبرومندانه بیادگاردرتاریخ ثبت گردد.

مبارزات پدرکه درقرارگاه نطفه توسط جباران زمان  خفه شده بود ، پدرآروزوداشت ودرسر می پرورانید که روزی دخترکش داکترنسایی سیاست شودوآن نطفه مبارزات خفه شدۀ پدرراباشهامت،دلیری وفهم سیاسی به هستی آورد  ودرگوش طفل نوزادسیاست آروزوهای پدررا اذان دهدورستم شدن سیاست ومبارزه رابه اویادبدهدتاپشت اش برخاک شکست وبزدلی سجده نکند.

بلی پدری راکه من می شناختم آروزوداشت اولادهای شان درجای پای هدف های پاک خودشان وهمسنگران شان پاگذارند.

پدرمبارزازآن نفرت داشت و سخت درهراس ازبی نشانی بود :

هرانکه نداردنشان از پدر

مگر سعدالین خان بهاپیرکنعان مبارزاتی سرزمین مارنج وغم هاراخواب دیده بودکه چاه قسمت ونصیب درسرراه اولادهای آن قراردارد و بایک لغزش سیاسی درچاه می افتند؟

سعدالدین خان بهاخواب دیده بودویا ندیده بودولی من چاه هارادرسرراه اولادهای زنده یادسعدالدین خان بهادیدم که آگاهانه خودرادرچاه های پُراز کثافت سیاسی انداختندونقش مبارزاتی آن خانواده رامانندپسرنوه (ع)رها درباد کشتی طوفان زده کردندپسرنوه (ع)بابدان بنشست ونتجه آن رادیدند ،خانۀ نبوت اش گم شد.

صیادان حزب دموکراتیک خلق که دل به قناری بسته بودندصداهای سرمه خوردۀ خودرادرصدای قناری دردام افتاده خواستندکه رساسازند ودرضرر دیگران سودخودرابدست بیاورندولی نمی دانستندکه کلیدهایی است که قفل های مکروحیله رابازمی کندوبیشترازقفل هافولادین کلیدهای دندانه داراست. هیچ عقل سلیم غیردیوانگان سیاست ٬پول ومقام انکارنمی کندکه کلیدها بیشترازقفل هاست.

ازصدای قناری معلوم می شودکه اواین فریادهارابخاطری رساساخته که قانع نبوده که یک گل سبب بهارشدن می شوداودرفریادرسای خودبهار دیگری رامیخواهدجستجوکندوتجربه کندوعکس العمل فریاد رسای خود را درآخرعمربدام افتاده ندای آوازکوه سازد.

 فعل ما کوه است و ..    سوی ما آید ندا اندر ندا

قناری بی نظربه یاداشت های خودش درکتاب رها در باد ،  درگدال های کثافت چپ وراست ودستگاه های جهمنی خاد،آی اس آی،سیا وکاجی  رفته است. دوستی وازدواج نافرجام باگاووخربه گفته روشنفکران چپ وراست دهه دموکراسی (داکترنجیب وصدیق برادرش) رابا این نام ها  یادمی کردند. من از خوانندګان ونویسنده کتاب معذرت میخواهم که چرانام ګاووخررا بردم و به انسانها ئيکه برخورداراز حقوق انسانی وبشری هستند اطلاق کردم  ولی بايد عرض کنم که این حرف من نیست بلکه حرفهای روشن فکران چپ وراست آنزمان است ونمی دانم که چرااین دوبرادررابه نام های ګاو وخرخطاب می کردند و آنها را  به اين نامها شهرت دادند. امید است که این مشکل ومعماراکسی تفسیر وحل کند.

قناری بالاخره  مجبور برسوارشدن خراز روی ناچاری می شود ولی بغض وکینه شتری قناری دربرابربی وجدانی گاوحتی دروقت قدرتش دست برنمی داردوخرزیردم خارهم ازبخت بدقناری قرتکی وبلای جان قناری می شود

قناری درقفس افتاده ناگزیرشدکه ظلمت رابالبخندفریب دربرابرصیادبه سجده درآوردنقشه بسوی کهساران بلندقامت پنجشیربالبسرین خودبکشدکه دردام صیادی دیگری افتدگرچه قناری می دانست که این دوصیاد نوکریک بادارهستند ، پیوندهايی باصیاداولی داردوازیک قرارگاه کشتار هردوی شان کلشنکوف وربل می گیرند

قناری که مبارزات پاک گذشته پدررادرقفس طلایی بیادمی آورد واوراسخت اذیت می کرد ، دریک سحرگاه که امیدخورشید اش نبود پنجره از ذهن باز کردودرفکرشکستن ستون های قفس بدست خودصیادقفس شد. شوهرهم ازمجبوری به خانم گفت : تصویری که اززیبایی وخوش قامتی صیادداری وچهره کوسه آن رادرسطرهای طلایی عاشقانه کورگره می زنی می توانی بخاطررهایی مان نقشه لبسرینی بکشی.

ازقناری که سالهاپلک دل اش بخاطر پریدن می تپیدومی پریددرذهن اش این خطورمی کردکه خردوم راچطورسوارشود. به صیاد نشان می دادکه دردهای کهنه اش درآغوش هذیان قراردارد تا دل صیادرابه خیابان ترحم ببردتاجاده های مجازی ناهموارابه یک جادۀ واقعی سفرتبدیل کندوقناری درمسیرآرزوهایش پروازبه پاکستان وازآنجابه امریکانمایدوبلوربغض که سالهااورااذیت کرده باچکش محبت سیاه به ریک میده دریامبدل سازد وکتاب رهادربادرامانندمورخ نامداروطن حسن خان کاکرکه درباره حفیظ الله امین وحزب دموکراتیک خلق بدستورامریکا درجزیرهء نوشت ٬قناری هم درجای پای مورخ چیره دست پاګذاشته  درامریکاخاطره نویسی کرد.

قناری نمی دانست که صیادان قفس باقفس طلایی قناری رابدل می کنند وتاکه آوازقناری رسا باشد قناری رارها دربادنمی کنند. این خصلت دستگاه های جاسوسی است هرگاه فریاداش خاموش شودمانند شاه شجاع ها آنرابدنام تاریخ ساخته رها دربادمی کنند.

نمی دانم که کتاب رها دربادآخرین فریادقناری درقفس است ویاصیادسیاست هنوزهم توقع صدای رسا ازقناری داردواین راهم گفته نمی توانم که بگویم شایدایمان قوی خون پدردررگ هایش به جوش آمده باشددرک کرده باشد که  افتادن درحقیقت برخواستن است ازافتادن آموخته وبخاطربرخواستن قلم بدست گرفته تاثابت کنددررگ های تن زجرکشیده اش هنوزخون پاک موج های آمویی سعدالدین خان بها را دارد.

من به هیچ کس اتهام خیانت وجاسوسی نمی زنم تابه حکم محکمه ثلاثه دریک فضای دموکراسی اشخاص وافراد محکمه نشده باشند. روابط ، خاد،کاجی بی،سیاوآی اس آی راخودقناری درکتاب رها درباداعتراف کرده است. و زمانيکه اعتراف شخص دربین باشدبه محکمه چه ضرورت است. نه تنهاارتباط خودوشوهرش ، عکسش رابا دستگاه های جهنمی توسط صیادان خودمسقیم وغیرمستقیم برملاساخته بازهم من اتهام به قناری وصیادان قناری نمی زنم قضاوت را به خوانندگان کتاب رهادربادمی دهم چون من هرفصل کتاب رهادربادرابشکل خلص بی طرفانه نقدمی کنم این اعترافات رادرنقدهای آینده روشن تر وبا امانت داری افشامی نمایم.

دربالا یک واقعیت تلخ را درلابلای جملاتی گفتم  و آن اينکه زیبایی جملات نویسنده کتاب رهادربادوسکوت مرگبارکسانیرا که  برآنها نام وارد شده است سبب مقدمه نقداین قلم گردیده است.  حالاآهسته آهسته ستون های قفس قناری راباچکش قلم نقدمی شکنیم قناری راباحرفهایش بیرون می کنیم.

قناری آگاه هانه ویاناآگاهانه  تن خودراهم نول کاری کرده ستون های قفس صیاد،اطرافیان صیادرادرلابلای کینه وبغض ونداشتن بغض باجملات زیبای ادبی نول کاری نموده که واقعیت هاوغیرواقعیت هارا"رهادرباد" کرده است.

بازمی ګویم چرا این کتاب "رها درباد" را من نقد می کنم

نویسنده کتاب دریک خانواده انقلابی بدنیاآمده باوجودیکه دردام صیاد افتاده ودرراه پدرنرفته نتنهاکه نرفته تاریخ مبارزات آنرابا روش های نامطلوب خودونسبت دادن خودبه آن خانواده صدمه زده است.

آنچه که پیروان حزب دموکراتیک خلق ودیگراحزاب افغانستان این خانم رامی شناسندکه ماهی آب دریای حزب دموکراتیک بود.سرانجام سرش ازدریای پنجشیرکه دوروند مختلف بودبلندگردیده است. آی اس آی وسیارا مانندکاجی بی تجربه کرده  است وبه مارزخمی تبدیل شده است.

چون مورخین ویکتعدادنویسندگان مانقل وقول ازکتاب هائیکه ارزش داردیا ندارد کورکورانه می کننداین کتاب قسمی نوشته شده که نمک وبوره مخلوط گردیده. جداکردن بوره ونمک زورقلم ومنطق وتجربه ميخواهد که خودنویسنده نقددرجریان حوادث قرارداشته باشد ، صورت گرفته می تواند واین کتاب بانوشته های آرایشی خودخواننده ومنتقدومورخ رابه جاده یکطرفه می کشاندونسل های بعدی رامشوش می سازد.

من به خواندگان ونویسنده کتاب رها درباداطمینان می دهم که این کتاب را بادرنظرداشت وجدان گردنوک قلم می سازم مثل نویسنده کتاب رها درباد من هم نقدهای خودرارها دربادمی کنم.

رها دربادیک سایت انترنتی است که نویسندگان آن بزرگترین شعرا ونویسندگان ایرانی است وهم کتابی بنام همصدایی رهادربا دنوشته شده وشاید قناری نویسنده کتاب نام این کتاب راازآن سایت انترنتی اقتباس کرده ویا ازنام کتاب همصدایی دربادو يا اينکه نام کتاب باآن سایت ارتباط داردیا نداردوهم شاعران ونویسندگان تحت عنوان رهادرباد نوشته های زیاددارند که این عنوان تازگی نداردمن چیزی درقسمت نام کتاب گفته نمی توانم که نام کتاب بامتن کتاب همخوانی داردیا نداردقضاوت را بدست خواتنده گان کتاب می دهم .

یازده خانمی که  توسط قناری آبرووشخصیت شان زیرسوال رفته بامن ساعت ها صحبت کردندویکتعدادآن دلایل قانع کنندهم باشواهد،قراین ودلایل ارایه نمودندوازمن خواهش کردندکه نام ازآنها درنقدخودنبرم ولی دلایل ودروغ های نویسنده کتاب رهادربادرابه اساس گفتارشان بخاطریکه خوانندگان قانع شوندکه نویسنده کتاب رهادربادبا بغض وکینه بااحزاب افغانستان وخصوصاًبا حزب دموکراتیک وپیروان دیگراحزاب که دردام خادافتاده اندنشخوارقلم رابدروغ شوروحرکت داده است. بخاطرمرام شخصی ،بغض وکینه هائیکه ازحزب دموکراتیک خلق وازگاو وخرحزب دموکراتیک خلق داشته بخاطرثبوت دروغ های خودآبرو وشخصیت دیگران راکه باآن خانم هاخصومت حزبی وشخصی داشته بی خریط فیرکرده ودربادرها نموده هرکدام اش درلابلای گریه های خودگفتندکه حرفهای این خانم بشکلی که نوشته حقیقت ندارداین خانم باد خودرادربادرها کرده است.

از تمام ملت افغانستان خواهش می کنم به کسانیکه آبروریزی ازطرف کتاب رها درباد شده دلایل خودرابا نام مستعارویابه نام خودشان به من ایمیل بکنندتامن به اساس دلایل آنهااستخوان اسکلیت های هرسطرکتاب رها دربادرابادرنظرداشت وجدان کلسیم دروغ راتبدیل به پودرنمایم.

قناری دریکی ازفصل های کتاب تحت عنوان اسپک چوبی خاطره های خودرادرنثرزیباغم انگیزکه  سنگ دل ترین انسان رادرخم وپیچ کوچه های نوشته اش به ترحم می کشاندودربعصی جاهای نوشته خودفرهنگ اصیل افغانی راآرایش قلم می دهدوخواننده رابه کابل قدیم با نوشته های خودمی بردودرآخرداستان دخترکی رابهانه می کندوفصل دوم کتاب را سردست می گیردآنچه که درقسمت پدربنام هژده سال درپشت میله های زندان می نویسدکه کوچه باغی های گل خزان زده هرسطرنویسنده داردکه بخواندن آن داستان غم انگیزخون اچشم خواننده سرازیر می شودوتصویرازجباران زمان درآئینه ظلم وشکنجه صاف وبی غباردیده های خواننده می میدهد

ازمبارزین دوران پدربه نيکویی یاد می کندوازولی نعمت خودببرک کارمل که اوهم نقشی درآن روزهاداشت نه ازفریادرسااش ونه ازآوازسرمه خوردۀ ببرک کارمل یادوحرفی به میان نمی آوردکه شرح زندگی ببرک کارمل درزمان مبارزین که اوهم درقظارقرارداردچګونه بوده درقسمت مبارزات ببرک کارمل  نویسنده خودرا بیخیال درکوچه حسن چپ می زندکه مثل این درکوچه چپ زدن ها درخیابان قلم نویسنده درکتاب رهادرباد با گریز های ماهرانه زیاددیده می شود.

گرچه داستانی ازعبدالخالق قاتل نادرغدار درلابلای نوشته می آوردونام ازکافه می برد وآن کافه نبودیک دکان سماواربودکه چای هندی می داد وشرایط هم آنقدردرآن زمان تنگ واختناق آور بودکه به گفته خروچف کسی جرات پلک زدن را درزمان استالین نداشت چه رسد که زبان درازکند وآن هم یک هندی مهاجربتواندحلقه سیاسی را حمایت کنددرحالیکه درآن زمان به مشکل یک اجنبی درزمان ستم شاهی زندگی می کردواگرنویسنده می نوشت که این هندوارتباطی ضبط احوالات بودمردم قبول می کرد من زیاد نام ازاین هندورا اززبانها شنیده ام ولی اورانظربه شرایطی زمان ستم که زندگی می کردشخصاً خودیک انقلابی فکرنمی کنم برمبارزین این نوع اندیوال ها ماندهندوپیکرتراشی کردند.

وهم عبدالخالق  که پانزده یا شانزده یا هفده سال اش بودشاید دردکان سماوارهندوی می آمدولی فکرنمی کنم با آن دانش سیاسی که سعدالدین خان بهاداشت با پسران شانزده ساله وهفده ساله وآن هم ازخانوادۀ که خانواده باداراش کمترازقصرشاهی نداشت درنازخانواده بادراش این مردنمک حلال کلان شده بود ، تماس داشته بوده باشد.

با وجودیکه عبدالخالق ازیک خانواده محروم جامعه بودولی اعتمادکردن به آن خامی درسیاست را نشان می دهدشایدکدام باری بخاطر رفع تشنگی عبدالخالق دردکان سماوارهندورفته باشدولی نمی دانم که مقصدنویسنده ازچنین نوشته های خام ، داستان سازی چه می باشدویا می خواسته تا صفحات کتاب را زیادکندویانوشته های خودراشکل داستان بخاطرجالب شدن بخواننده بنویسد ویا نشان دهدکه عبدالخالق تربیه دست سعدالدین خان بهابوده واین نوع اضافه گویی هاکتاب رهادربادرازردیف تاریخ وخاطره نویسی می کشدوخواننده راغرق داستان شبنمی خیالی می سازد.

 فصل سوم کتاب رانیمه پنهان عنوان می دهدوباچنان مهارت خاص این فصل سوم را داستان سازی می کندکه خواننده بعد ازخواندن هوس نویسندگی وداستان نویسی می کند

بگفته قناری اندیشه وباورهای سیاسی درخانواده شان شکل می گرفت مبارزین درخانه جمع می شدندروی سیاست ونابسامانی جامعه ویادی از رفقای دربند کشیده می کردند

واقعاًازدست دادن سعدالدین خان بها نه تنهابه خانواده بها بلکه به تمام روشنفکران افغانستان یک ضایعه بزرگ ادبی وسیاسی درحلقه روشنفکری بود

نویسنده کتاب رهادرباد داستان رئیس کنفرانس شدنش راخیلی مفصل وزیبانوشته می کند ازجرئت خودومعلمین مخالف وموفق نام می بردودر این جاغیرمستقیم به پرچمی بودن خوداقرارمی کندونام ازگلالی عثمان واکرم عثمان می بردواکرم عثمان رابنام یاغی درحقیت با مهارت پرچمی انقلابی وانمود می نمایدوخودراهم پایه اکرم عثمان قلمدادمی کند

دراین فصل بعد ازقصه یک داستان نشرناشده ماهرانه یادی اززنده یاداکرم یاری که درآن زمان بامن واستادانورخان چهاريکاری معلم بیالوژی لیسه نادریه برادرمحمدامین خان معلم وسمع جان قلندر\سر نادرقلندرکه ما درمقابل لیسه نادریه اتاق مجردی داشتیم ،  طاهربدخشی رااکرم یاری تازمان به وجودآمدن حرب دموکراتیک خلق نمی شناخت وارتباط نداشت وطاهرهم ازچهره های شناخته شده سیاست دربدخشان بودولی درکابل ازجمله چهره های شناخته شده نبود. باآزدواج با خواهرکشمندکه یک دخترماجراجوبودطاهربعد از انشعاب با حزب دموکراتیک خلق شهرت پیداکرد. روان اش شاد!

 طاهردرسیاست وادبیات مطالعات زیاد داشت ولی  اکرم یاری وطاهربدخشی با خانواده سعدالدین بهاارتباط نداشتندوهردوی شان ازضبط احوالات وپولیس نفرت داشتندواکرم بامارکیست های تیپ روسی پسند شدیدا مخالف بودباوجودیکه طاهربدخشی ازحزب دموکرایک خلق قبل ازجدایی پرچم ازخلق اشعاب کرده بودتاآخرعمراکرم یاری باکسانیکه در ازکنگره اول حزب دموکراتیک خلق رفته بودندنتنها روابط حتی حرف زدن با آنها را گناه می دانست. این یک تهمت است برروان پاک زنده یاداکرم یاری که خودش وخانواده اش توسط حزب دموکراتیک خلق به شهادت رسید.

قناری نان ازداکترسميع رفیق ،  داکترفاروق زرد ‌٬داکترقاسم  ، ورفیق داکترنجیب دراین کتاب به میان می آورداگرچه نویسنده کوشش می کند که شناخت خودرابا داکتراناهیتابعدهانشان بدهد ، درحالی که همایون مامورپولیس پیش ترازهمه صاحب منصبان پولیس روابط نزدیک باحزب دموکراتیک خلق داشت ودرجمله پرچمی ها من که درکودتای میوندوال زندانی بودم همایون بهاازجملهمدنآمدن حزب دموکراآ مستنطقین پرچمی بود.داکترسميع واقعاً درخانه سعدالدین خان بهارفت وآمدداشت تاکه ثریا را دردام نجیب انداخت قناری بخاطری که واقعیت هارا پنهان کندشناخت اول خودرا باداکتراناهتا نشان می دهددرحالیکه سبب آوردن این خانواده درپرچم داکترسميع بوده وروابط خودسعدادین خان بهابا داوی پریشان وببرک کارمل.

اولین کسی که پای قناری وبرادراش رابه سیاست کشاندداکترسميع بودمن یقین دارم که این تربیه دست داکترصاحب اناهیتا است شجاعت وجرات را نتهاازپدر بلکه ازداکترصاحب اناهتاگرفته ومعلم اول قناری درسیاست داکترسميع بوده ومعلم دوم وبه شهرت رساندن قناری توسط داکترصاحب اناهتا صورت گرفته چنانچه دراین فصل خودش مستقیم ازپرچمی بودن همایون بها یادمی کندومیگویدکه مادرم مخالف بودکه من باداکترصاحب اناهیتا ببینم ولی برادرم همایون بهامرامجبورکردکه با داکتراناهیتاببینم درحالیکه پیش ازداکتراناهیتا باسميع وداکترنجیب شناخت نزدیک داشت داکترسميع یعنی داکترنجیب داکترنجیب یعنی فاروق زرد ،فاروق زرد یعنی داکترقاسم.

قناری از زبان داکتراناهيتادراولین ملاقات اش می گوید که اناهتاگفت تواز یک خانواده مبارزبودی و«مادراول ساختن حرب ازخانواده های قربانی استبدادنادرشاهی وظاهرشاهی چون نسیم برادرزاده جویاوهاشم شعاع با وجوآن غباروپسراش حشمت خلیل درتاسیس حزب دموکراتیک خلق حضورداشتندوما به عنوان یک پدرمبارزارجش گذاشتیم اما به زودی ازما برید پس ازآن درتاریخ خودازذگرنام پدرم به عنوان یک مبارزخودداری کرد»

نسیم جویا وخانواده نسیم جویارامن ازسالهای قبل درنوجوانی می شناسم که درچمن وزیرآباد خانه داشتندبه اساس ارتباط مذهبی باداکتراکرم یاری روبط نزدیگ خوداکش وخانواده اش داشت وداکتراکرم یاری درلیسه نادریه استادساینس نسیبم جویا بوددرآن وقت اکرم یاری یک مارکیست بودولی شعله یی نبود نسیم جویاکمی تکلیف اعصاب هم داشت آن وقت که پرچم درحال شکل گرفتن بودنسیم جویاروابطی باپرچم نداشت. نشست وبرخواستش باذبیح الله عصمتی متعلم صنف یازده نادريه بودروابط دوستی داشتند . جویاچندسال بعدازمتوسط به لیسه رفت ازطرف پرچم جذب شدازحرفهای قناری معلوم می شودکه داکترصاحب اناهيتا این حرفهارا نزده قناری بخاطربرائت دادن خودکه ازیک خانواده انقلابی بودشایداین داستان راساخته باشد

درقسمت غبارهمیشه داکترصاحب اناهيتا وببربک کارمل به یک احترام خاص ازآن یادکرده اندغباردراولین جلسه که درخانه زندیادنعیم خان شایان شد وجود داشت.

تره کی ، ببرک کارمل اکرم یاری ، صادق یاری سیدکاظم داگرومن بودیم. درهمان مجلس غبارروی خوش بطرف ببرک کارمل وتره کی نشان نداد. من درنوشته های خودازاین مجلس یادکرده ام وهم دستگیرخان پنجشیری باوجودیکه درآن مجلس نبودبشکلی که معلومات داشت ویاازبان تره کی وبرک کارمل ویا ازبان نعیم شایان شنیده بودباجملات جست وگریزدرلابلای یاداشت های خود ازآن مجلس ومجلس سالنگ که من، با طاهر، داکترفیض ومجیدیادآوری کرده ام اوهم ازاین دومجلس یادکرده ولی معلومات دقیق از هردو مجلس نداشته تنها می دانسته که بین طاهربدخشی ومجید برخورد های لفظی درسالنکَ صورت ګرفته وهم می دانسته که من ُغبار را به داکترسید کاظم  داکَر نشان دادیم

غبارهیچ وقتی باحزب دموکراتیک خلق نبوده ودربا طرح های تره کی وببرک مخالفت بود.

وغبار درجلسه های قبل از حزب دموکراتیک خلق ، شعله ودیگراحزاب اشتراک نکرده ونه بوده وادعای خانوده محمودی رابحیث بنیان گذارشعله جاویدحرفهای مسخره می پنداشت درحالیکه داکتر یورش هراتی داماد غبار یکی از کدرهای برجسته شعله جاوید بود .

داکترصاحب اناهيتا یک زن سیاست مدارپخته بوده فکرنمی کنم حرفهایی با این عبارت زده باشد. ازاشخاصی که نام بردم باغبارزمین وآسمان فرق داشتند وکارمل وتره کی هم جرئت این را نداشتندکه ازغباردعوت کنند پنجشیری که جوان بوداوراپیش انداختند تا باغباردرقسمت ساختن حزب حرف بزندغبارباحرفهای شوخی وطنزپنجشیری را فهماندکه دختران آمده مادرخودر(...) خوردن یادمی دهند

ملت ما شناختی که ازغباردارند ، این حرفها نه تنهاشکل تهمت داردحرف بی وجدانی است که اگراززبان یک انسان چه سیاسی وچه غیرسیاسی باشدیا نباشد برآیدواگراین حرفهاتهمت راازبان دیگراعضای حزب دموکراتیک خلق می شنیدم میگفتم اشخاص بی مسوولیت که غباروببرک وتره کی را نمی شناختندشاید این نوع تهمت ها اززبان اش برآمده باشدوفکرنمی کنم که داکترصاحب اناهيتا این حرفهارا زده باشد،

قسمی که نویسنده کتاب رهادرباد نشان می دهد که من به حرفهای اناهيتا فریب خوردم به حزب دموکراتیک خلق رفتم درحالیکه دوران پرورشی وآزمایشی قناری درقفس داکترسميع سپری شده بودوقتی به داکترصاحب معرفی شده که خوداش با برادراش مطالعات عمیق درقسمت حزب دموکراتیک خلق ورهبران حزب دموکراتیک خلق داشته امید است که داکترصاحب اناهيتا به بزرگی سیاسی خوداززیرکاسه قناری نیم کاسه دروغ وتهمت رابیرون کندورنه بخواندن چنین چرندیات نسلهای بعدی به خیابان گمرایی می رودوسکوت دربرابرچرندگویی هاگناه بزرگ است این هم روشن نیست که سعدالدین خان بها هژده سال درزندان بودچون ازچهارده سال زندان سعدالدین خان بهاهمه خبردارندوچه فرق می کندچهارده ویاهژده سال که خانم بهانه اولین ملاقات باداکترصاحب اناهتا یادمی کنند درحالیکه اگرسعدالدین خان بهایکسال هم زندانی می شد ملت ما شناختی که ازدانش سیاسی وایمان آن زنده یادداشتندودارندبه نام اش افتخارمی کردند ومیراث تمام انسان های باوجدان بود

قناری معرفی خودراباراول باببرک کارمل چنین وانمود می کندکه غیرمستقیم اعتراف به سپری کردن دورهآزمایشی وپرورشی خودنزدداکترسميع اعتراف می کندوهم قسمی وانمودمی نمایدکه کارمل ارنکاه قدوقواره به یک رهبرنمی مانددرحالی که کسی کارمل را می شناسدواین جملات طنزی قناری رامی خواندنه تنها خنده می کندوسروبا جدان بودن بعضی انسانها هم شک می کند.

(دراین هنگام مردی سیاه چهره وکوتاه قدآمدواناهيتاوی رابه من معرفی کردوگفت)«رفیق ببرک کارمل»

«درنخستین نګاه برداشت ناخوش آیندی ازکارمل کردم . نمی دانم چرا  درآن لحظه ذهنم وی را به عنوان یک رهبرملی وانقلابی راستین نه پذيرفت ٬می گویندکَاهی نگاه اول ٬برداشت واقعیت ذهن است»

تا کَه به سخنان داکترسميع افتادم که « احساسات رومانتیک به درد نمی خورد٬باید منطقی وسیاستمداربود»

اناهيتا مرابه اومعرفی کرد وکَفت : «این همان دختراست که یک سال در باره اش سخن گفتیم وپدراش راشما بهترمی شناسید»

کارمل ابروان خودرادرهم کشیدوکَفت « پدرت  مبارزبزرګ ومردآهنینی بود. توهم پدرات هستی. داستان «درژرف های یک تراژیدی» ترا خواندم ؛ زیبابود . امادخترجان بیادداشته با شیدکه انقلابیون هرګزاززندکَی مأیوس نمی شوند. پایان داستان مأیوس کنده بود»گفتم« هرآنچه نکگاشته بودم ٬ داستان واقعیی همسایه مابودکه با شکم گرسنه٬دریک زمستان سرد٬دریک تب داغ جان سپرد» کارمل گفت :« انقلابیون رانیرو می بخشند»گفتم:« من هرگزادعای انقلابی بودن نکرده ام » کارمل گفت: « تو به مفهوم واقعی کلمه یک انقلابی هستی» ګفتم :شاید انقلابی باشم٬امابا کشتاروخشونت انقلابی مخالفم» ولی دردامن قاتلین جنگ های کابل می افتم  

 قبل ازاینکه سرحرفهای قناری درقسمت ببرک کارمل  ودیکَران بنویسم دوجمله می نویسم تفسروبرداشت ازجملات به خواننده می کَذارم

آنانیکه بفکراین هستندکه درمبارزه وبدست آوردن آزادی قربانی وجود داردمانندحباب موج دریای طوفانی هستند

کسانیکه بااحتیاط قدم درمبارزه بخاطرآزادی می گذارندمانندنهنګی هستند درقهردریا طوفانی ازچشم صیا پنهان اندمبارزین ماهمیشه به فکر این بودندکه درمبارزه قربانی وجودداردجزتلفات دست آویزی درزندګی سیاسی خودنداشتند

غبارومحمودی درزندان وبعد اززندان دل خوشی ازببرک کارمل نداشتند همان طوریکه ازعبدالرحمن لودین سعدالدین خان بهادل خوش نداشت ولی برادرجویاپدرنسیم جویادوست نزدیک کارمل بودوسعدالدین خان بهاهم کدام بدبینی درمقابل ببرک نداشت حتی مخالفت های غبارومحمودی را داوی پریشان وجویااشتباه می خواندند.

دراین جای شک نیست که کارمل اشتباهات خودداشت وهرکس کاری کند اشتباه هم می کنددرسازش های سیاسی کارمل هم شکی وجود ندارد کارمل مثل انجنرعثمان که مقاله هایش درافغان ملت به چاپ می رسید قبل اززندان مارکسیست نبود.

غبارومحموی هم مارکسيست نبودندجریان شعله را به خانواده محمودی نسبت دادن یک گَناه است حلقه اول صادق علی یاری واکرم یاری بود که عین علی بنیاد با آنها سر شورمی داد حلقه دوم محمودی ها بودند حلقه سوم انجنرعثمان اسحق نګارکَر وواصف باختری بود. دررس حلقه چهارم سیدکاظم دادگربرادرداکترساعداستادحقوق بود حلقه پنجم هراتی ها بودند ودومین انشعاب بعد ازانجنرعثمان عصیان هراتی هاانشعاب کردند.

سعدالدین بها مرد متفکربودبی مسولیت حرف نمی زدمانندغباربعداززندان کم کم کتاب مارکسيستی می خواند ولی مانند کارمل هیچ کدام شان به مارکسیست علاقمندی خاص نداشند .

با وجودیکه تره کی درهندچندکتابی درقسمت مارکیسزم خوانده بودیک مارکسيست شله نبود و کارمل اوراسرخرماکسیست سوارکرددرحالیکه تا آخرعمردست ازروش قبيلوی خودبرنداشت. پریشان می کَفت برای نورمحمدخان  تره کی بهترین جای ویښ ځلمیان بودتره کی هم ازصدای خودمانده هم ازصدای زاغ

دراین جای شک نیست که مشروطه خوان قربانی دادند ومبارزه کردند آنها هم یک حلقه احساساتی بودندمطالعات سیاسی شایدبه اندازه عصروزمان خودداشتندودرشهرکوران یک چشمه ها پادشاه بودند ولی کدام اثربدرد بخوری غیرتاریخ غبارازآنها باقی نمانده است.

کارمل وسعدالدین بهاتاآخرعمرروابط انسانی خودرامثل داوی پریشان با کارمل داشتند

اینکه این خانم می گَوید من باراول کارمل را دیدم خودرابه کوچه چپ زدن حسن چپ است . کابل صرف با شهرکهنه کابل خیابان واندرابی ده افغانان خلاصه می شد. همه یکدیګررامی شناختند شریک مرده وزنده هم بودند صدهابارشاید درمرده وزنده کارمل به خانه سعدالدین بهارفته باشد طورمثال با وجودیکه غباراز کارمل دل خوش نداشتند دوروزقبل ازرفتن غبار من وپدرم ومادرم دیدن غباردرشفاخانه جمهوریت رفتیم.

داکتریورش معاون شفاخانه بود وی دراین وقت دمادغبارنبود ، دخترغبار خوداش ازاوطلاق گرفته بودیورش با یکی ازاقارب نزدیکَ حسن شرق ازدواج کرده بود میگفتند مادرزن اش ازسوریه است وقتیکه ما داخل شفاخانه می شدیم  داکتر ځلمی خواهر زاده حسن شرق باداکترعنایت پشیانی وطندارمابردرعنایت چهارصد وبیست که درآن زمان داکترعنایت عوض داکترضیامولا یی پسرفرقه مشرمیراحمدخان مولایی آمرصحی محصلین پوهنتون مقررشده بودپیش روی ما آمدند احوال پرسی کردیم آنها گفتند نزد یورش امده بودیم ګفتند یورش دردفتراست من رفتم یورش راکشیدم باهم به دیدن غباررفتیم داکتریورش هراتی که در این وقت نه شعله یی بود به غبار روانشاد ګفت غبارصاحب فرق نمی کندکه من داماد شما نیستم شما پدرتمام ملت افغانستان هستیدکاروخدمتی باشدامرکنیدغبار روی یورش رابوسید گفت واقعاْ توفرزند من هستی درهمین لحظه کرتی کارمل سر شانه های اش اندخته شده بود داخل اطاق شد باغباروبا همه احوا ل پرسی کرد کارمل گَفت غبارصاحب حیثیت برادربزرګ به من دارید اګردرزندګی کدام سوءتفاهم رخ داده باشد مراببخشد

غبارکه مردخشک وصادق بودګفت ببرک خان من چه کاره هستم که شمارا ببخشم ازملت افغانستان معذرت بخواهيد. غبارحتی دروقت مرګ هم روی خوش به کارمل نشان نداد

وقتیکه ببرک کارمل پایان می شد پدربه من اشاره کردکه همرای ببرک کارمل تاپایان بروم ومن هم همان کاررا کردم اګرپدراشاره هم نمی کرد من احترامی که به دوستی خود وببرک کارمل داشتم تا پاین همراه آن می رفتم. این جریانات را بخاطری نوشتم که دروقت مرکَ زنده یادسعدالدین خان به گفته خودخانم ثریابها پانزده ساله بودکه شاید بیشترهم بوده باشدصدردصد هم بندان زندان درآن غم شریک بوده نه تنها که پیشتر درخانه سعدالدین خان کارمل دیده شده باشددراین غم صددرصد مشروطه خوهان خوب بد خاین وصادق اشتراک کرده وافتخارپایه چهارپایه آنرا به شانه داشته اند وخانواده که یک روز درسیاست سرشورداده باشد نمی تواند ازارتباط کارمل وتره کی با خانواده خودانکارکند وبکَویدما کارمل وتره کی رانمی شناختیم واناهيتاراباراول دیده بودم وصدهاباردرجاده میونددرشفاخانه زنانی مستورات رفته باشد

 

قسمت دوم

ازآن روزی کینه کردی پیشه

قلمت نقش بازیددرنقش تیشه

خدا حفظ ات کند بر همیشه

که کلک توهمیش بوده بماشه

شاعربی وزن وبی ترازو

درنوشته گذشته درقسمت اول نقدازملاقات خانم ثریابها، ببرک کارمل وخانم اناهیتاکه خانم قناری اولین ملاقات خودرابادوچهرۀ شناخته شدۀ حزب دموکراتیک خلق درلابلای جملات شاعرانه وزننددرخاطرات کتاب خودمی نویسد ومی خواهدکه به خواننده نشان بدهدکه ازقواره ببرک دراولین دیدخوشش نیامده ،  ببرک قواره رهبری نداشته وبعدهامی بینیدکه غیرمستقیم بخاطر فرهنگ وکلچرافغانی باوجودیکه خودرافیمنست نویسنده می داند ازخواهشات ببرک وروابط جنسی با خودپرده غیرمستقیم برمی داردو حرفهایی ازآروزی جنسی از طرف ببرک به گفته خانم ثریابه وی پشنهادمی شودآن پشنهادراخانم قناری درلابلای جملات مستقیم وغیرمستقیم اعتراف می کند وگردنبند طلایی راست ودروغ عشق بازی رابه گردن خیبر، آخوند سلیمان لایق ودیگرهیئت رهبری می اندازد. وقتیکه درمورد پیشنهادعشق بازی ببرک کارمل برسیم حرفهای ردوبدل بین کارمل وثریاراحباب امواج طوفانی را نقدمی سازم وبه قلم ثابت می کنم که سراب بودیا آب درصحرای عشق لیلا ومجنون وبه قضاوت خوانندگان می گذارم.  هنوزسرتعهد خوداستاده ام که کتاب رها دربادرابیطرفانه وبا وجدان صادق که نه سیخ بسوزد ونه کباب به نقد بکشم .

چون در نوشته های ثریا بها گندکثافت حزب دموکراتیک خلق درلابلای جملات شاعرانه اش گاه خوشی وگاه باران غم داردباوجودیکه واقعیت هاوغیر واقعیت هاگفته می شود نویسنده مانندیک متهم میخواهدبه هرآنچه که متهم است گناه را به گردن دیگران اندازد.  اینجا قاضی عادل یعنی منتقدباوجدان کاراست تا بوره را  ازنمک جملات خانم ثریابها جداکند. گرچه چند سبکی درکتاب دیده می شودخواننده رابه این فکر می اندازدکه شایدکتاب توسط یک تیم نوشته شده باشد وقربانی این کتاب  ثریا خان باشد. حرفهای آصف آهنگ ودستگیرخان پنجشیری که درمجالس ودرمصاحبه ها ونوشته های انترنتی دیده شده این کتاب متاثرازآن نوشته هاهم است که اين خانم خواسته حرفهای عاری از حقیت این دونفرراغیرمستقیم تائیدکندودرقسمت دستگیرخان پنجشیری که شاهرگ دگرگونی های خلق وپرچم بوده یک حرفی به میان نیامده است واین خودنشان می دهدکه حرفهای گذشته پنجشیری درقسمت هیئت رهبری پرچم تکرارشده است. باوجویکه کتاب توسط یک ویراستارشناخته شده اخوانی معروف محمدکاظم کاظمی ویراستاری گردیده است.

اندرباب کاظم کاظمی

http://www.ariaye.com/dari8/farhangi/kazemi.html

http://www.ariaye.com/dari9/farhangi/kabuli2.html

 

لباس ادبی درتن سطرهای اين کتاب با وجودزیبایی  پاريدگی دارد. شاید درچاپ دوم کتاب اصلاح شودکه این نقص ویراستاری رادرقلم ویراستارمی دانم نه درضعف قلم نویسنده.

بګفته خانم ثریابهادرختم اولین ملاقات ببرک خندیدوسگرت امریکایی خودرا با گوگرد روسی اتش زدوگفت من ازنوشته هاوسخرانی های انقلابی ات اگاهی دارم ،  مردم به شما جوانان بیدارنیازدارند، حالا داکترجان راجع به جنبش زنان با توگفتنی هایی دارد.

این تمسخرمرابیادروزی می اندازد : روزی درهرات درخانه یک مردمرتد شعلۀ مهمان بودیم دیگردوستان شعلۀ هم درآن محفل تشریف داشتنداین روزهایی بودکه زن مائوفقید درزندان حکومت مرتدچین دست وپنجه  نرم می کرد.

آره پدربه من می گفت درپهلوی ضعیف هیچ وقت قرارنگیریدکه ضعیفی آن سبب شکست توهم می شود. او همچنين می گفت که درشرق تا سیاستمدار درقدرت سیاست یکتازاست اورابشکل مجسمه بودا ابن الوقت ها پرستش می کنند ولی زمانیکه درسیاست شکست خوردهمه بدنامی های گروپی رابه گردن آن می اندازند وازحرکات وکارکردهای رهبران خود طنزو فکاهی می سازند.

درحالیکه استالین ومائومردان بزرگ تاریخ بودند نه تنها مردان تاریخ بلکه تاریخ ساز بودند

بعدازرفتن مائوازقدرت یکتعداد شعلۀ ها  اتهاماتی را که دولت بعد ازاستالین به استالین نسبت می دادند ، دوستان انشعابی شعله جاوید نيزبه مائو نسبت می دادند. درحالیکه مائوواستالین رستم تاریخ وطن خودهستند. این خانم نيز ولی نعمت خودرا که زمانی از وی الهام ميگرفت واو را  پرستش ميکرد اکنون  با چهرهً کاملا اپورتونيستی ميکوشد به اصطلاح با اين " مستند سازی " در دادن سگرت امریکایی با گوگردروسی  ببرک کارمل را به تمسخرمی گیرد. جای تاسف است که در هنگام حاکميت حزب ديموکراتيک خلق  ، اين انسانهای اپورتونيست ، " پيک" های خود را هزاران بار به سلامتی ببرک کارمل در حالی نوشيدند که به پا می ايستاند ،  شعار ميدادند و بعدا  " پيک " را نوش جان ميکردند.

حیا ازچشم پریدانسان ،چون پرقومی گردد

اگرآتش خاموش گشت بجایش دودمی گردد

شاعربیوزن وبی ترازو

در این جای شک نیست که آتش خاموش کارمل  واناهیتارانه تنهاملت افغانستان پیروان وثناخوانان دیروزحزب دموکراتیک دودمی بینندحرفهایکه دیروزرقیبان حزب دموکراتیک خلق درقسمت کارمل واناهتامی زدندوآن حرفها آتش برجان پرچمی هامی افروخت بعدازسقوط دولت کارمل ونجیب خود مجسمه پرستان حزب دموکراتیک خلق چنین اتهاماتی رابرعلیه رهبران خودمی زنند

من بخاطر این حرفها می گویم که بوره ونمک درقلم نویسنده کتاب رهادرباد قاطی شده که کمرقلم منتقداگردقت نکندمی شکند .

" سپس داکتراناهتارشته سخن را بدست گرفت وادمه داد : ماسازمانی داریم بنام سازمان دموکراتیک زنان که برای حقوق صنفی ومدنی زنان مبارزه می کنندمی دانی زنان مادرچنګال سنت های پوسیده فرهنگی مذهبی وقبيلوی سخت ګیرافتاده اند۰مناسبات مردسالارارزش زن بودن رادرسطح پائین تنزیل داده است وبه وسیله همین مناسبات غیرانسانی زنان چون متاعی خریدوفروش می شوند اکثریت مطلق زنان ماحق تعین سرنوشت ندارند.

حرفهای داکترصاحب اناهیتا یک واقعیت است که سازمان زنان باوجودپنهان کردن ودورنشان دادن خودازحزب دموکراتیک خلق باوجودتلاش های انسانی نتوانست مدافع حقوق زن درجامعه قبيلوی ومردسالاری افغانستان شود. نه تنها که مدافع حقوق زنان شده نتوانست خامی های رهبری دیروزسبب شده که کدرهای برجسته حزب این سازمان رانه خانه زنان بلکه خانه فحشا خواندند.

دراین جای شک نیست که بيشتر زنان شریف ازکثافتکاران مجزا بودند. آنها مبارزه بخاطر رهایی زن می کردند این زنان اکثریت بودندواین سازما ن درحد توان خودپنجره را بسوی آزادی زنان بازکردکه فرهنگ وکلچرافغانی ، مردسالاری ، قبيله پرستی ، دین مذهب وتعصب گریبان گیرآن شده بود.

این حرفهای بالا را اگرداکترصاحب باخانم ثریاگفته باشدخانم ثریاازحرفها داکتراناهیتا درحال قدرت سازمان زنان درآن روزبرداشتی داشته که خانم اناهیتا ودیگراعضای سازمان زنان داشت ولی امروخانم ثریا بهاحرفهای اناهیتارا یک دام برخودمی داند وی نه تنهابا داکتراناهیتا هم عقيده نیست بلکه سازمان زنان راخانه فحشا می خواند.

این سازمان ،سازمان مخفی نبودبعدازبقدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق که من درزندان ودرکوهای پنجشیر وفراری درخارج بودم بگفته دوستان سازمان زنان مستقیماً درپهلوی حزب فعال بودندحتی اعضای څارنوالی انقلابی وخاد اعضای این سازمان بودند.چنانچه خانمی که عضو سازمان زنان بود در څارنوالی انقلابی رئیس هیئت تحقیق زنان بود. وی امروزدرتورنتوباګرفتن طلالق ازشوهرش زندګی مسقل داردویکی ازګرداندګان خوب کاروان شعر تورنتو است.

با به قدرت رسید ن حزب دموکراتیک خلق  ، خانم ثریاهم دوباره فعال شده بود ، با شوهرش بعدازکودتا ثور به خارج رفت ونظربه علاقه مندی که به دولت وحزب داشت دوباره با شوهرش صدیق برارد داکترنجیب ازاروپا به وطن برگشت.  ورنه سراش رامارنکنده بودکه بکابل برمی گشت.

بعدازکشته شدن مجید کلکانی فرار به کهسارپنجشیربه موافقه نوکریک باداراز ناچاری شدکه این موش وپشک بازی پنهان کاریها نمی تواند که جنایتکاران مانندمگس برسربزنند ویابا جنگ های زرگری قلم با این نوع دفاعیه ها خودرابرائت بدهند ، خودراباشیرغلت های کماندویی ازچشم تیزبین تاریخ پنهان سازند. تاامروزبخاطر حقوق ملت افغانستان وجنایت جنایتکاران محکمه دایر نشده است . جانی های دوران شاه، داود ، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد ، طالب ، چپ وراست م بیوجدان ابن اوقت درحکومت جنایتکارکرزی بارهبری وحمایت غرب و امریالیست امریکا ودولت امپریالیست روس که وارث جنایت دولت شکست خورده سوسیال امپریالیست روس است جا دارند. اين  جنایتکاران حمایت می شوند وکسان دیگری از این قماش بدنام فوق که درخارج مملکت بخاطرقدرت بین خود درگیر هستندویا دنباله روی می کنندیک حرف بیرون ازواقعیت های امروز ودیروز را بيرون نمی دهند. اگر مثل این خانم که کتاب رهادربادرچیزی نوشته شده باشند بوره ونمک درقلم وکاغذ قاطی کرده وباحرفهای دوپهلومی خواهندهنوز ملت فریب را بدهند.

اگراین خانم حمایت ازطرف یک جناح پرچم وخلق نمی شود ، پس چرا؟هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق بخاطرروشن شدن ذهنت ملت بی خبراز خودافغانستان درقسمت این کتاب ابراز نظرنمی کنند. درحالایکه می دانند، سکوت موجب رضا است.

نقدمن وکسانیکه ازحزب دوربودندرفع یک مسولیت وجدانی بوده معیارواقعیت وموشکافی شده نمی تواند، آن نقد نزدملت افغانستان ارزش درباره این کتاب دارد که روزی ازیک پنجره ، ملت افغانستان باتبسم معنی داربا این خانم نویسنده کتاب خواهند کرد. آنها در آنزمان روشنفکران و مخالفان  رابه زندان روان ميکردند و يا به خارج وکوه ها فراری می ساختند ویا مهر سکوت ودنباله روی به دهن آنهامی زدند.

اگریک کمی رهبران حزب دموکراتیک خلق و(...) داشته باشند بايد پنچره این اتهامات را بازکنند که چرا صدهازن شریف عضو حزب دموکراتیک خلق بصورت مستقیم وغیر مستقیم این زنان بنام پیروان مکتب فاحشه خانه خوانده شده اند.

من درایمل های خودازرهبران حزب دموکراتیک خلق ، خصوصاً ازخواهرم داکترصاحب اناهیتاخواهش نمودم درصورتی که صحت شان خوب باشد در زمينه روشنی اندازد.

و هم ازدستگیر خان پنجشیری عوضیکه ملت مارا بنام خراسان وخراسان بازی فریب دادند  و در تمام عمرعضو بیروی سیاسی آن حزب بودندزبا ن گنگ سیاسی خودراگویا سازند. اگراینها زبا ن بازنکندازقماش خاینین دفاع می کنندوزنا کاران اصل حزب دموکراتیک خلق که دراین کتاب افشا نشده پنهان می مانند. بانوشته ها حقیت گویی ، باوجدان پاک می توان زنان پا ک وبی گناه سازمان زنان راباقلم وکشیدن یک خط قرمزبدوطرف خط قراربدهند ورنه بوره ونمک در نوشته های ثریابها قاطی شده است.

هرکی پای کج می گذاردخون دل مامی خوریم

شیشۀ ناموس عالم دربغل داریم ما

بلی کسی که ازناموس مردم دفاع نمی کندمانند خوکی است که درکشزاربالای مادرخودبالا شده است . خصوصاً کسانیکه از سر تاپای حزب دموکراتیک خورده اند وروس را به کون شانده اندواکنون درآغوش اصلی بادار امپریالیستی  خودقراردارند شرم کنند.  کسانی که امروز درکتاب ریا درباد خانم ثریا بها خانم اکس صدیق برادرداکترنجیب الله برفرق شرافت شان چکش خورده دیروزدرکنارشما بودندوفریب راست ودروغ های شماراخورده بودند. من یقین دارم اگرببرک کارمل، تره کی ،حفیط الله امین وداکترنجیب زنده می بودند همان طوریکه بخاطر حزب خودقربانی دادند ودربرابرغول قدرت ودسایس درونی حزبی قرارگرفتنداین اتهامات را  پاسخ می گفتند.

من این شهامت را دروجودداکترصاحب حسن شرق می بینم امیداست که داکتر صاحب حسن شرق به این اتهامات جواب بگویدتا دیرنشودکه اکثراعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق وشاهدان عینی که ملت افغانستان است هنوز زنده هستند

اناهیتا بادرنگ مختصری پرسیدچه کسانی این زنجیرهارا ازپای زنان ما خواهدګسست بی درننگ بسوی من وخود اشاره کردوگفت من وتووما با قبول قربانی.

در این جای شک نیست که این نوغ حرفهای تشویقی وتحریک آمیزاززبان رهبران تمام افغانستان می برآمد. این نوع حرفها به اعضای احزاب زیاترداده می شدچون ملت افغانستان سواددرست نداشت فیصدی کم سوادخواندن ونوشتن راداشتندهرگاه قناریی دردام می افتاد ورهبران احزاب می دانست که مرغ نواست ازاین نوع حرفهاجیب عقل اش را پُرمی کردند.ازاین مثال کارمی گرفتندنوکرنومی گیردآهوبه دو

باین نوع حرفهاباآموختن چندکلمه وارداتی به میدان رقص سیاست داخل می شدندپای کوبی می کردندآنچه که درچانته رهبران شان بودازآن خبرنداشتندبه همین خاطراعضای حزبی انقلابی نماترازاعضای رهبری حزب بودند.

ویک تعدادتاآخرعمرالفبای مبارزه راهم یاد نداشتند ونمی دانستند آزمایشی به عضویت اصلی وعضوالبدل به عضوکمته مرکزی وبیروی سیاسی می رسیدند

می گویندروزی درمسکو قادرخان هراتی که زمانی وزیردفاع حزب دموکراتیک خلق بود. وی بعدازسقوط دولت نجیب در مسکوزندگی می کرد. چندنفرازاعضای حزب بدیدن آمده بودند وکتاب های کلان درزیربغل داشتند. قادرخان که نشه بودازانها پرسیدکه شمابه کميته مرکزی مانندگلاب زوی رسیدید ، حالا چه می خواهيدکه کتاب های بزرگ مارکسیستی درزیربغل زده اید.آنروز این کتابهارامیخواندیدکه تطبیق اش درجامعه ما ضروری بود.

مهمان ها که می روند ، دوست قادرخان که ازهرات بوده بیت طنزی اسماعیل خان گوزک هراتی رامی خواند. این بیت چنين معنی داشته که مهمان را نباید مثل سگ ازخانه بیرون کرد و از قادرخان انتقادمی کند. قادرکه نشه می باشدمی گویدرفیق حالت من درحالت نشه ازتوکرده هوشیارتراست این کتاب هارا آورده بودند که با من بخوانندمن نمی دانستم .اگرمی گفتم که من هم مثل شما دربروبرو به مقامات بالای حزب دست یافتم ، هرجا که می نشستند می گفتندکه نافهمی ما وبیخبری ماازتیوری های علمی سبب باعث ناکامی ما  شد. تعدادی با اين  نادانی برهبری حزب رسيدند.

من در آنزمان درافغانستان نبودم ولی مردم میگویند که درزمان داکترنجیب کسانی عضوکمته مرکزی شدند که یک حزب دوسه نفری بودندفقط معیارکميته مرکزی ، وحدت وتسلیم شدن به حزب بودحتی ازاین اشخاص کسی نپرسیدکه اساس نامه حزب راخواندی یا نه!

ازبرای نفع حزب یک گوش کرودیگرگوش دراست

این مپرس درجمع ما چندگاو چند گوسفندوخراست

شاعربی وزن وبی ترازو

هنوزهم حزب سازی درجامعه افغانی که بیشترازیکصدوچند حزب رسمی است معیارحزبی بودن اش بیت بالااست

پرسیدم شمامبارزه طبقاتی می کنیدیاجنسیتی؟

هرکاری را می کنیم تادوغ ماترش نشده می کنیم

هنګام پدروداناهیتا مرادربغل گرفت وبوسیدسخنان اش برمن اثرژرف ګذاشته بود۰برای دیداردیګروعده ګذاشتیم چندین شب وروزبدین می اندیشیدم که اګرپدرم زنده بودآیا دختر پانزده ساله خودرااجازه می دادتادرچنین سازمانی ګام بګذارد

بازبیادآورم که پدرم خود برای آزادی وآزادکی رزمید. پس چه مانع داردکه من بترسم شوروغرورجوانی مرابسوی می کشاندکه هم نجات مردمم رادر ان می پنداشتم وهم گرفتن انتقام پدرم راازسلطنت. بدین گونه دریک تشکیل زنانه برای آزادی زنان صادقانه گام ګذاشتم

شایدحرفهای داکتراناهیتا اثرژرف درمغز وروان قناری ګذاشته باشدوماملتی هستیم که تمام بدبختی های خودرابگردن نوجوانی می اندازیم درحالیکه نوجوان ایام تازه ترین مغزانسان است تجربه رابادانش نبایدعوض گرفت دانش جوانی طلایی است که ریگشوی نمی خواهدوتجربه که حاصل پیری است با ریگشوی بدست می آید. قناری  ازهمان پنجره داکترواسع ، داکترفاروق زرد، داکترقاسم ،داکترنجیب الله وخصوصااز پنجره که برادرش بطرف باغ سرغ وسبزحزب دموکراتیک می دیدند. اینها دربالای شانه های اشخاص فوق  از پنجره بسوی باغ سبزوسرخ حزب دموکراتیک خلق کشیده بودند. این نوع داستان سازی زیاددرکتاب ریا دربا نوشته شده است.

منشی من ثریاخواهروکیل بود؛ بادانش اندکی که استدلالش می لنگید. منشی دیګرجمیله گردیزی .پلوشه دخترهمان جلاد مشهورعبدالغنی خان کردیزی بودکه پدرش زندانیان سیاسی راتیل داغ وشکنجه می کردوگاهی هم بالشت بردهن آنها می ګذاشت وتا برآمدن نفس زندانی ازروی بالشت برنمی خواست. میرغلامحمد غبار می ګفت:وی قلعه ای ازاسکلیت انسانها درپکتیا ساخته بود. اناهتا ګفت نه خاطرجنایت پدرنبایددختراش راکوبید.

ببینید این خان ادعای دانش بیشترازتمام منشی های سازمان زنان درایام پندک جوانی می کندوحرفهای دهن پاره انقلابی می زنداگرواقعیت چنین بودکه پای منشی تودراستدلال ودانش می لنگید ووازیک خانواده قاتل وجانی انتقاد داشتی ودرراه پاکی که تومی روی درآن کاروان روان است با کدام منطق مبارزات خود رادریک گند کثافت ادامه دادی؟ پس نبایدبولهوسی های خودرا گردن بند دیگران سازی!  ازروزی که پا درحزب می گذارید شکوه ازخیانت، فحشا وجنایت دارید با یک حمامی سرنمی خورید با گلخنی ها روبرومی شوی بازهم رشته بندزن پاره های حزب رارها نمی کنی.

این حوصله نیست قناری میخواهدکه ازاین تجارت ها سودببرد وکسی هم نگویدبالای ابرویت چندخال است واین را فکرنمی کندکه اگرجانب مقابل دراین بازی ایمان می بازدتوهشت بین دوپای خودرا دربرابرسورجانب مقابل قراردادی

درچوکات این ضرب المثل تااحمق درجهان است مفلس درنمی ماندبخاطر خودخواهی قرارنمی گیری واین را هم می دانی که خودکرده را نه درداست نه درمان بازهم شله جنگی می کنی.  من بانویسنده کتاب بدبینی ندارم ازدم قیضه کردن قلم این خانم مرامجبورکرده چیزی بنویسم ومشکل دراین است اشخاصی را که قناری نول کاری کرده مرغهای جامعه افغانی هم اینهارا نول کاری بخاطرجنایت شان می کند.ونمی توان دربرابردومحکوم مساوی موقف خودرا مشخص کرد. انسان مجبورمی شودکه بگوید توسرپیازهستی کون پیزهستی وفرق بین کون وسرپیازچه است تو ودیگران بگفته خود شما از زیریک پادمچی باد خودرا خالی کردید.چراسرملت افغانستان بااین طرزحرکت می قبولانی که ترا برائت دهند.  اگراعتراف کنی شاید ملت افغانستان ترا ببخشد .

یکی ازهمکاران نجیب الله درزمان قدرتش با اوروزی بخواهش خودداکترنجیب الله خان می بیند. دوست من وهمکارداکتر نجیب الله می گویدیکی ازخوبی های داکترنجیب نسبت به تمام رهبران حزب دموکراتیک خلق ، با وجوددید قبيلوی اش مردوطن دوست بودبه اشتباهات خوداعتراف می کرد،دشمنان خودرا بدون گوشمالی رها نمی نمود.

درآن روز که باهم می دیدم ميگفت : هرقدرکوشش می کنم مورد قبول ملت افغانستان منحیث یک وطن پرست قبول شوم، نمی شوم.

دوست من گفت من برایش گفتم انسان کوشش کندکه تکه سیاه درنظر این ملت نشود. ریاست خاد ، بزرگ ترین صدمه برپیکرشخصیت توبود .

چون مرد قانع بوداوراخوش آمد زیادتر چیزی نگفت تنهاگفت دراول کاندیدخاد بریالی بودپافشاری زندیادکارمل مرادرمرداب انداخت که حالا درهیچ حمام بدنم پاک نمی شود

دوم درقسمت پشتونستان همراه آن صحبت کردم به نظریات من علاقه نشان داد ولی عمراش کم بود. روان اش شاد.

قناری کسی است که نه حرف کسی راگوش می کندونه قناعت، خرمنطق اش یک لنگ داردواین را نمی داندموقفی که داکترنجیب الله دربرابرقضاوت ملت درآن روزقرارداشت اورا بنام یک جانی می شناختند.

کسانیکه یک روز هم درآن حزب بوده ملت می خواهداگردست اش برسد با او محاسبه کند. دربرابررهبران وافرادمجاهد وطالب همینطورواگرازشاه پرستان داودپرستان حزب دموکراتیک خلق مجاهد طالب چپ وراست ابن الوقت خواسته باشندکه در درصف ملت قرارگیرند ملت آنهارا به نظر کسانی می بیند که به حزب دموکراتیک خلق مجاهد طالب وامروزتسلیم دولت کرزی می شوند.

این احزاب وتنظیم های فوق راملت افغانستان به نظر وطن پرست قبول نمی کندآزموده را دوباره تحت آزمون قرارنمی دهند.خودرا از صف ملت حساب نکنندواز ملت معذرت خواهی کننداین نوع نوشته ها ودفاع ازخود وحزب خود سودندارد.

جلیلی ، کشمند، دستگیرپنجشیری حسن شرق ،زیری نظیف الله نهضت ، ملاضعیف، حق شناس ، ریگستانی حفیظ پنجشیری مسوول مجاهد وغیره زیاد به دفاع از خود وحزب خودنوشتند. نوشته های شان نه موخذ تاریخ شدونه سبب برائت شان بلکه  نفرت ملت را زیاترساخت.

آنها با این نوشته ها بر زخم ملت نمک پاشی کردند وقتیکه کسی از جنایت کس حرف می زندازجنایت خودوحزب خودهم حرف بزندورنه ملت ماباریکطرفه را به شانه نمی کشد. درسایت خاوران ودرسایت افغان جرمن هفته چندین مقاله از جنایتکاران بنشر رسيد. ملت یک مطلب آن را نمی خواند. وقتیکه مردم شخص خواننده و نویسنده راشناخته باشد و بدانند که درباندهای جنایکاران احزاب بالا عضويت داشته ،  نوشته اورانمی خوانند. این کتاب هم ازجمله کاه های بی دانه است. چون چاپ شده به اتهامات جواب داده شودوپاسخ خودرانویسنده کتاب بگیردتانسل های بعدی به اشتباه نروند.

دریک تشکیل زنانه برای آزادی زنان صادقانه گام ګذاشتم

شایددرآن روزقناری صادقانه پاگذاشته باشدولی بعدهابگفته خودش ازهرچیز خبرداشت دوباره ازاوبرگشته دست همکاری پشیمانی درازکرد.  مردمان دگان سماواری که درده افغانان زمانی دورهم می نشستند. قدیر،منیر،غنی پسران غزنی پنجشیری باامتیازحسن وداکترنجیب الله وصدیق با پسران(...)صورت به بخاطر خوش گذرانی درآن سماوار آنها باوجودیکه یکتعدادشان با سواد بودندازاصطلاحات دکان سماوارنشينی استفاده می کردند به یگدیگرمیگفتندبچیم این قدرحرف مفت نزن . حرفهاخان حرفهای مفت است که باددربادرهاشده

به زودی غباراگاه شدکه من با داکتراناهیتا پیوندپیدا کرده ام خشم پدرانه اش فزونی ګرفت وبه خانه ماآمد.من که خانه نبودم.به مادرم گوشزدکرده بودکه ثریا هنوزکودک است٬ وی راازگزند اناهیتاوکارمل که افراد مشکوک هستندبدور نګهدارید. مادرم بادلسوزی پیام عموغباررابرایم بازگوکردګفتم «مادر! به راه که خود می روم خودمیدانم»

اناهیتاذهنم رادرموردغبار٬غبارآلودکرده بود.چندی بنابرخواهش مادرم به عیادت غباردربیمارستان ابن سینا رفتم که دنیای دخترش وابراهم ادهم پسراش نیزآنجا حضورداشتند.غباربا ناراحتی گفت:«اناهیتا تورا شستشوی مغزی می کند.باید از وی دوری بجویی وآن ساز مان جای تونیست» من شتاب زده واحساساتی پاسخ دادم:شما اگرحزب وطن راباچند فرزندتان دوبارهسنگر مبارزاتی نسل جوانمی ساختید،ما جوانان هرگزبه دنبال سراب دست نیافتنی کارمل واناهیتا راه نمی افتادیم.»غبارگفت:«توهنوزبسیارجوان وخام استی وکارمل رابهترازمن نمی شناسی .»گفتم:«شما که می دانید،چرابا یک تشکیل سیاسی جوانان رانجات نمی دهد»گفت: «من برای نجات توتلاش کردم گفت:«شما باید برای نجات همه جوانان تلاش کنید!»

شایدزندیادغباردرخانه سعدالدین خان بها رفته باشداوبه همرزمان خودعلاقه ودلسوزی باوجودیکه کم مهری هادرچهره ظاهرغباردیده می شدولی بی تفاوت دربرابردوستان ونسل جوان نبودوخانه سعدالدین خان بها خانه غبار بودوزن سعدالدین خان بهاهم زن شریف وشجاع صفت بود. مناسبات خود را بادوستان شوهرش بعدازمرگ زندیادسعدادین خان حفط کرده بودواین نوع گوشزدهاعادت غبارهم بودوغباردرابن سینا چندین مرتبه بسترهم شده بود واین حرفهارااگربه مادرقناری گفته باشدامکان داردنګهداریدمادرم بادلسوزی پیام عموغباررابرایم بازگوکردګفتم «مادر! به راه که خودمی روم خودمیدانم»

هیچ مادری نمی خواهدکه دختر جوان اش پسری رابه بهانه درس خواندن به خانه خودبیاوردحتی مادران محمدزايی ودرباریان شاه که بعدهامی بینیدخانم ثریا جوانی را بنام فروغ به خانه می آوردکه ازنگاه قواره وزیبایی نظربه گفته خودخانم یوسف زمان بوده معلوم است که حرف مادرودوستان پدربرخانم قناری بی اثربوده است.  با وجودیکه خانم قناری درنوشته های خودرکتاب رها دربادکوشش می کندکه رفتن خودراغیرآگانه درحزب وانمودکندولی دراین جمله روشن می سازدکه آگاهانه درحزب رفته وتارفتن به پنجشیرهمکاری علنی وغیرعلنی باحزب دموکراتیک خلق داشته وهیچ سندی را قناری دراین کتاب اریه کرده نمی تواندکه نجیب الله با وی وبرادراش خصومت داشته است. تنهاازحرفهای قناری معلوم می شود که قبل ازازواج صدیق ازطرف داکترنجیب الله خیانت وبی وفایی صورت گرفت . دراین جای شک نیست که نجیب الله مردسماوار نشین ولومپن زمان بود ولی مرد بی مطالعه وکودن نبود. خواندن طب درافغانستان کارآسان وساده نبودتنها درفاکولته حقوق که حمیدالله پسرعلی احمد خان درباردرس می دادورئیس فاکولته حقوق بود از واسط ورشوت حرفهایی شنیده می شدودردیگرفاکولته هاخصوصاً درطب که سید محمد خان حسینی ، داکترلودین ، داکتربها ، داکترصیفی ، داکترکرام الدین کاکر، داکتر انوری ، داکترسراج ، داکتر صمدحکمت ، داکتر کاکا نظرمحمد سکندر، داکتر اسماعیل علم ، داکترارسلا  داکترگوش وگلو ، داکترعلی احمدخان عقلی وعصبی خسرداکترصاحب ضیا مولای پسرفرقه مشرمیراحمدخان مولا که آن هم استادطب بود ازجمله کسانیکه درطب درس می دادند، تنها استادغفارکاکرانسان بی وجدان وبداخلاق ازدوران دارالمعلمین کابل بود.

درحرفهای ردوبدل با زندیاغباراگرحقیقت داشته باشدبهترین روزهای فرارقناری ازحزب دموکراتیک خلق همان روزهابوده که خانم قناری نخواسته دست ازپای بازی زیرصندلی حزب دموکرتی خلق بردارد.

من شتاب زده واحساساتی پاسخ دادم:شما اگرحزب وطن راباچند فرزندتان دوباره سنگرمبارزاتی نسل جوان می ساختید،ماجوانان هرگزبه دنبال سراب دست نیافتنی کارمل واناهیتا راه نمی افتادیم.»

ازحرهای خانم ثریابها قناری درقفس نقدمن چنین اعتراف می کندکه به گفته بزرگان دروغ گوحافظ ندارد. درآن وقت خانم به این عقیده شده بودکه ببرک واناهیتاسراب دست نیافته درسیاست هستند ماجوانان هرگزبه دنبال سراب دست نیافتنی کارمل واناهیتاراه نمی افتادیم.»

اگرحزب دموکراتیک خلق می توانست که مانندفیدل درکیوبادولت داری وحزب را ادمه می داداین اشخاصی که دیروزازحزب انتقادنداشتندوامروزچادرشعبده بازی انتقاد را درسرک سیاست بازکرده اندماربی دندان سیاست را باتولی حرامزادگی می رقصانند. این هاابن الوقت هایی بودندکه حزب دموکراتیک خلق به کون شاندندچنانچه سقوط دولت نجیب الله وجنگ های کابل چهره منحوس اين ابن الوقت های حزب را آشکارساخت. شما نام این اشخاص درکتاب جنرال صاحب عبدالقدوس خان بنام جنگ های کابل بخوانید. درحقیقت قاتل داکترنجیب طالب نیست اعضای تسلیمی حزب به گلبدین حکمتياروبه احمد شاه مسعودپنجشیری می باشندکه این خانم هم از جمله همان دارودسته است کتاب این وجنرال صاحب عظیمی ازپنجره داستان سازی وشهرت طلبی راه برتاریک تاریخ بازکرده است.

فصل چهارکتاب

نطفه عطف جنبش های دانشجویی

سال 1343ش حزب دموکراتیک خلق بنیان نهاده شدواعضایی درپارالمان داشت زمانیکه حکومت ازپارلمان رأی اعتماد می گرفت، یک تعدادجوانان دختر وپسرکه دارای افکارچپی بودندبه عنوان شنونده داخل مجلس شورا شدند تابه سخنان نمایندگان گوش فرادهند. باسروصدای آنهارئیس شورا تصمیم به اخراج شان گرفت ورای اعتماد را سری کرد.

دانشجویان به تحریک حزب دموکراتیک خلق دربیرون شورابا تظاهرات وشعاردادنها خواستندواردمجلس شوند.دربیرون پارلمان تظاهرات پنجهزار نفری اوج گرفت.  سردارولی دامادشاه،ناشیانه وبی رحمانه امرکردتاگارد وی به روی جوانان آتش بکشاید ؛که تعدادی ازجوانان کشته وزخمی شدند.

جوانان راکه درمظاهرات سه عقرب ما دیده بودیم که آتش پکه می کردندبعدها درجریان شعلۀ ، افغان ملت وغیره دیده شدندکه یک روزه با اعضای رهبری پرچم ندیده بودند.  بعدهاما آنهارادردیگرجریان هادیدم ازآن جمله یکنفرمشهور به کنیدی درحزب صدای عوام رفت از جمله بچه های فعال سه عقرب بود.

خانم شایدبه گفته خودش که می گویدشش سال بعد ازمظاهرات اول سه عقرب پابه پوهنتون گذاشته سینه زنا نۀ آن به بزرگی انارنبوده هرچه می نویسد درقسمت سه عقرب نقل وقول های بی پایه عقیم خاطردستگیرخان پنجشیری است که اززن عقیم سیاست حزب دموکراتیک خلق باقلم رستم خراسان درسه عقرب می زاید

قبلاگفتیم که ازچنددستگی کتاب معلوم می شودکه یک تیم این کتاب نوشته ویا غیر مستقیم به نویسنده کتاب موادخام داده شده

همه ملت افغانستان می داندخصوصاً روشنفکران افغانستان وحتی مدعیان سه عقرب حزب دموکراتیک خلق که جنبش سه عقرب یک جنبش فریب خورده بنام دموکراسی قلابی شاه که یکی اززندانیان وقربانی سه عقرب بخاطر پخش شعر

ظلم بی حد پادشاهی را ببین من بودم

قبل ازسه عرب حزب دموکراتیک خلق ودیگراحزاب دهه دموکراسی شایددرتلاش ساختن یک حزب بوده باشندولی بنام حزب دموکراتیک خلق وجودنداشته سیدظاهرشاه وکیل شکردره پسرسیدعالم شاه خان فرقه مشرقندهارازشکرده شمالی که بعدهاارتباط اش با آی اس آی آشکارشدو درزمان استادربانی سفیر افغانستان درفرانسه مقررشد.نزددختران خودبه کاناداآمددرمانتریال کانادا سکته قلبی کردوفوت نمودومن هم درزندگی اودرافغانستان وکانادابا وشناخت داشتم نه تنهاازنگاه قومی وخانوادگی ازنگاه روشنفکری ودرجنازه وفاتحه آن من اشتراک کردم دختران سیدظاهرشاه ودامادسیدظاهرشاه قاضی صاحب زیوری درکانادا زندگی می کندزمانی من وقاضی زیوری دروزارت عدلیه ، سترمحکمه ولوی څا رنوالی یکجاکارمی کردیم ودختران سیدظاهرشاه ازجمله شاگردان غیاثی عضوکمته مرکزی حزب دموکراتیک خلق وسازمان زنان رفیق وهم سنگرخانم ثریا قناری بودند.

سید ظاهرفعال تراز ببرک درسه عقرب بود

دراین جای شک نیست که ببرک درسه عقرب عملاً درصف سروصدااندازان سه عقرب استاده شدنه دستگیرپنجشیری درآن روزهادیده شده ونه پنجشیری بنام شاگردخیاط درآن روزکشته شد ونه مرده ها بدست مردم افتادهمه راغند ضربه پولیس به طب عدلی کابل انتقال دادومرده ها ازهمان جا سر به نیست گردید.

فرداشعرشاعری که ازجمله مشروطه خواهان بودغیرمن کس دیگرشاعر

ظلم بی حد پادشاهی را ببین

کشتن مارانظرکن بیگناهی راببن

نمی شناسدومن درجواب دستگیر خان پنجشیری نوشتم اگرتوراست می گویی بگوکه این شعربعد ازسه عقرب بنشررسیده وبشکل شب نامه پخش شده ازکیست ومن بخاطر پخش این شعریک سال درزندان ماندم وبگوازکدام شاعر انقلابی است وارث سه عقرب هیچ کس نبوده سازمانی مستقیم آن را رهبری نمی کردخودجوشی ملت سبب شدبخاطربهره برداری ازدموکراسی که مانندمردۀ بنام اصیل که به این نام کسی کشته نشده بودمحصلین سوء استفاده کردندومحصلین بخاطر بدنامی دولت مرده رابنام وارث مرده ازمرده خانه شفاخانه تسلیم شدند ودرکوچه ها به شانه گشتاندند

محصلین اززبا ن اصیل فریاد می زدنداصیل برمادراش گفت که برمرگ من گریه مکن مادر که من گرد حقارت را زروی خوددورکردم.

در این جای شک نیست که سلطنت ، جمهوری قلابی داود ،حزب دموکراتیک خلق مجاهد، طالب ، چپ وراست ابن الوقت دولت کرزی فاجعه آفریدند وجنایت بیشماردرحق ملت کردندوملت هم بخاطرعقده هایکه دربرابراین دولت ها داشتندتهمت های ناحق درپای این سیستم هابستند که امروزمورخین نمی توانندبوره ونمک راازهم جدا کنند.

ملتی که خاطره نویسی می کندبیچاره ترین ملت است ومورخ بی عقل که دنبال حرفهای آنها می گرددخریست که دم ندارد.

دیگر حادثه نویسی است که ملت متوسط این کارمی کندکه حادثه نویسان کوشش می کنندواقعیت هارا تااندازه توان جابجا کنند ولی حرفهای شان سندتاریخی شده نمی تواند

یکی تحقیق وتفکراست که دانشمندان ممالک مترقی وآگاه این کارراانجام می دهند مانندتاریخ غرب که همه چیز بروی تاریخ با اسنادصد فیصددرست نوشته شده است.

درخاطره نویسی نظرنویسنده مطرح می شودبدون اسنادمانندسرنی چی کتاب رها درباد که ازسرکشادسرنای پف کرده است  وبرای مردمان پُرعقده که خودرا مورخ جازده اندبهترین کتاب وموخذبرای تاریخ نویسی است

اشعارواصف باختری فروغ فرخ زاد وشعرکوچۀ فریدون ،آهنگ های گوکوش واحمد طاهرجوانان را افسون می کرد

این نوع جملات بخاطر زیادی حجم کتاب زیادبخاطردلخشی باختری ها درکتب دیده می شود

اگرقنای خواسته باشدکه من درآن زمان مفهوم شعرباختری رامی دانستم ویا شعرباختری را سر ضد پرچمی هابرجسته وانمود می کند. در آن زمان شعرغلام ربانی پروانه اندراب که یک پرچمی بودوامروزربانی بغلانی تخلص می کند وکاروان شعرتورنتورارهبری می نمایدازجمله شاعران خوب ونامدارپرچم بودولی پشت کاردرشعروشاعری مانندباختری نداشت کارهای حزبی اورامجال ندادکه مانند باختری به شهرت برسد دوشعر شعلۀ ها وپرچمی  را ها درمظاهرات می خواندند که یکی ازباختری بودودیگراش ازپروانه اندراب

جریان های سیاسی چون شعله جاوید،خلق ، پرچم، اخوان المسلمین ، مساوات وافغان ملت دررقابت هاوتضادهای آیدولوژکی به مبارزه برضدهم می پرداختند.

گاهی هم روی پلتفورم مشترک در برابرحکومت ائتلاف کرده وتظاهرات گسترده ای رادرشهرکابل رهبری می کردند.

راهپیمایی جوانان ازدانشگاه آغازوبسوی مرکزشهرراه می کشود.آنهادر پارک زرنگارموضع کرفته به سخرانی های انقلابی می پرداختند.

روشنفکران شعارمی دادکه:«مذهب افیون ملتهاست»

ماویستی می گفت:امپریالیست ببرکاغذی است

پرچمی می گفت این ببرکاغذی دندان های اتومی دارد

جوالی می پرسید:امپریالیست چیه؟

این نوشته هارابخاطری من آورده ام که خوانندگان بدانندکه مثل نوشته بالا بخاطر شهرت طلبی وبالابردن حجم کتاب سراسیمه نویسی زیاد دراین کتاب دیده می شود.گرچه باجملات زیبا وشاعرانه نوشته شده بازهم فکرمی کنم خاطره نویسی بشکل داستان به خواننده دلگیرباشد.

اززبان یک دختر که شایسته نام دارد. قناری درکتابش ازخانم شایسته یادمی کنند. وی اوراازخویشان خودقلمداد می نمایدو از زبان شایسته می گوید:

خوش به حالت که دراین صنف هستی

پرسیدم :خوش به حالم که چه ؟ گفت خوش تیپ ترین بچه های دانشگاه اقتصاد درآنجا درس می خوانندتادروزارت خارجه استخدام شوند»

ازنوشته نویسنده خواننده بایدچیزی بدست بیاورد، بیاموزدوبه درداش بخوردنوشته بالا چه بدردخواننده می خورد

اگرخانم خواسته باشدکه فیمنستی خودرادراین جملات نشان بدهدهیچ گاه مانند یک فیمنیست مانندخانم زیبای ناوک ایرانی درنوشته های خودجرئت بی پرده گویی راخانم قناری نداشته مانند (...) کمرشگسته ازدورتله زده

خانم قناری یا ازسابقه فاکولته اقتصاد خبرنداشته ویاخودخواهی های خانم قناری اورابا چنین یاوه سرایی کشانیده است.

انتخاب اول ازطرف محصلین طب ، انجنیری، حقوق بعد فاکولته اقتصاد بود. زمانیکه فاکولته اقتصاد وحقوق درزمان ببرک کارمل یک جابودامکان داشت که مردمان واسط دار درپهلوی محمدزایی هابه وزارت خارجه بروند.بعدها که حقوق واقتصاد جداشدند،دانشکده حقوق دیپارتمنت سیاسی ، عدلی وقضایی واداری داشت حتی به محصلین بی واسط فارغان دیبارتمنت سیاسی رفتن به وزارت خارجه امکان نداشت. اگرواسط می داشت مانندآقای شمریزسکرتراول سفارت افغانستان درزمان دولت داوود درپاکستان می شدکه فاکولته ادبیات را خوانده بود. مانندکریم پیکارپامیرکه لیسه شبانه راخوانده بودبه وزارت خارجه می رفت . چون کریم الله پیکاراستعدادخوب داشت وزمانی درمساوات تايپست میوندوال بودوبادولت داوودهمکاری نزدیک داشت اورابه وزارت خارجه بردندوکاتب مالی سفارت پاکستان ساختند. فعلاًدرتورنتوزندگی می کند. مثلیکه امروزصدهابی سوادبنام جهادی ویابا ارتباطات قاچاق های گونا گون وبه واسطه ارتباطات نامشروع جنسی دروزارت خارجه بنام انجینرپنجرمین مقررمی شود. وزارت خارجه افغانستان از زمان محمود طرزی تا امروزبه گفته زنده یادغبارمریضی تقرردارد.معیارتقررنه سیاست ونه اقتصادونه دانش بوده معیارتقررواسطه وآستین چرب بوده است.

من چرا؟چیزهای کوچک را تشریح می کنم ماملتی هستیم که چندکلمه رافهمیدیم ویاطوطی وارحفظ کردیم میخواهم به خورد دیگران بدهم خودرا فیلسوف زمان معرفی کنیم. این فیلسوف ها ی که مانندپوقانه هستند وبایک نوک سوزن بادشان درباد می رود. من وظیفه وجدانی خود می دانم که چغل کثافت دروغ گویی شان رابا اسناد ، دلایل وشواهدازآب کثافت بیرون کنم. تاسیاه روشودآنکه دراوغش باشد

روزی اناهیتا مرا نزدش فراخوندوگفت:رفیقی برایم گفت که خودت با فروغ درس میخوانی چرابارفیقای حزبی درس نمی خوانی؟»گفتم:ما یک تیم استیم . شعله ای،پرچمی وبی طرف همه باهم درکتابخانه درس می خوانیم دراین تیم پسرشعله ای مارادرمضمون تحلیل بیلانس کمک می کند»

نظربه آشنایی که من باکدرهای احزاب افغانستان داشتم ودارم هیچ جای شک نیست که همیشه اعضای حزب ازطرف کدرهاتوسط اعضای جاسوس حزب بنام گذارش کنترول وتعقیب می شدند.سرانجام تمام اعضای حزب به جاسوس ویک انسان ماننداسپ گادی تبدیل می گردیدند.

نه تنها این روش درحزب دموکراتیک خلق بلکه درتمام احزاب چپ وراست جزاساس نامه شان قرارگرفته بود.

اناهیتاشگفتی زده پرسید:«باشعله ای درس می خوانی ؟ » گفتم« من باهمصنفان شعله ای پیوندانسانی دارم.فرهنگ دانشجویی اجازه توهین ودشمنی به من نمی دهد.آنها باور های سیاسی خودرادارند،همچنان که من دارم» اناهیتا گفت :«رفیقی میگوید،فروغ ترا خوش دارد.شاید وی پسرجذاب وخوش سیما وشاعر باشد،اما از یک خانواده ارستوکرات است که بدرد یک دختر مبارزانقلابی نمی خورد»گفتم«نمی دانم برداشت شمااز ارستوکرات چیست ،وی اگر از یک خانوادۀ ارستوکرات است که به درد یک دخترمبارز انقلابی نمی خورد.»گفتم پس چطوربرادراش رفیق حزبی شماست؟»گفت برادراش خصلت های ارستوکراتیک راازداده است»گفتم : فروغ غروراش پا مال حزب نمی کند.اگرهر رفیق حزبی شماجای وی بود،از این همه دخترانی که دور وبرش می پلکند،سود می برد،اماوی غرورش رادوست دارد» گفت: رفیق های حزبی مانیز چنین اند»

گفتم «رفقای حزبی شمادشواری فرهنگی دارندوآدم های یک بُعدی وخشک سیاسی اند»گفت :«اما این اشراف زادۀ مغرور،رفقای مارا توهین می کند.» گفتم :وی انسان مودبی است وبه هیچ کس توهین نمی کند.این گزارش های نادرست را کی وچگونه به شما می رساند؟»گفت:یک رفیق همصنف توگزارش داد»گفتم:«رفقادربرابروی عقدۀ حقارت دارند.» کره وسوختاندن اوراق درسی

درهمین قسمت چهارم کتاب به عنوان کوچک سرمی خوریم تحت عنوان

نقش انگیزه ها

این حرفها که بین داکترصاحب اناهیتاوقناری قفس نقد من درباره یک انسان که وجود فزیکی داردیا نداردازجملاتی که دربالا نوشته شده اعضای احزاب چپ وراست با تماس گرفتن این وآن خصوصاً وقتی که می فهمیدند یک دختر ویک پسرازدوحزب ولوکه هردو حزب با هم رقیب سیاسی نبودنددختروبچه رامورد پرسان قرارمی دادندانهایکه غرورآزادی وآزدی منشی رادروجود خودمی دیدند ، یاحزب جرئت سوال کردن ازاونداشت ویااگربا چنین سوالی ازطرف کدرهای حزب روبرومی شد جواب دندان شکن به اومی داد. حتی کدرهای حزبی که یکی از وظایف شان گذارش گیری وجاسوس تربیه کردن بوداز اشخاص باوجدان جرئت نداشتندکه گذارش بگیرند.به بهانه های مختلف اورا از حزب اخراج می کردنددر حالیکه روابط جنسی که دختروپسر ازدواج نکرده باشدبه اساس دستوراسلام دید وبازدیدشان گناه ندارد.

وبه اساس قانون انسانی اگردودل داده باهم بخاطرازدواج روبط می گیرندهیچ کس حق ندارمانع آنهاشوند ولی احزاب وارداتی افغانستان که دخترکاکا و پسرماما هم بودند ودردو حزب قرارمی داشتند، مانع ارتباط آنهامی شدند.

قناری قفس نقد من گرچه این عشق ناکام رابا فروغ بعدها غیرمستقیم اعتراف می کندکه من گناه اعتراف اش را گناه نمی دانم حق دودل داده فروغ وثریابوده که حتی خانواده ثریاخودشان نظربه گفته قناری تن به آمدن فروغ درخانه خودمی دهندکه سبب سوختاندن پشت دست خانم قناری ثریاتوسط فروغ می شودونوت های دانشگاهی ثریا بها بدست فروغ لباس حریق درحجره بخاری چوبی می پوشد.

خانه توپچی باغ ما که بیشتر ازنیم سده پاتوق مشروطه خواهان بود،این بارپاتوق اناهیتاشده بودوهم می خواست من زندگینامۀ پدراش رابنویسم.

آن روز آمدن خانم اناهیتا درخانه اعضای حزب افتخاربود ولی امروزاعضای حزب که ازحزب روی گردان شده به آنها ننگین وشرم آوراست این نظرشخصی است من به این نظر کاری ندارم که تاچه حد واقعیت دارد.

اناهیتا را من از نزدیگ می شناسم درطبابت ، سیاست ، قلم ودانش ادبی وسخنرانی مشکلی نداشته وکمترزنان پیداشود جملات سرهم بازیبایی خاص مانندخانم اناهیتا سربسر گذاردوبه هدف مطلوب خوددهد

باوجودیکه داکترصاحب اناهیتا دوستان زیادمانند اکرم عثمان ، بارق شفعی ودیگرخانم های داستان نویس درحزب داشتند نمی دانم چرا  وی میخواسته که این خانم خورد سال وبی تجربه درادبیات سرگذشت پدرش را بنویسد. این هم قابل سوال است که غیر داکترصاحب کسی ديگر این گره راباز کرده نمی تواند.

پدراناهیتااحمدراتب درزمان استبدادنادری به ایران فراری می شود. مادرش درخانه شاه محمود خان صدراعضم به کارگماشته می شود.پس از آنکه اناهیتا با زیبایی خیره کنند ای به شانزده سالگی می رسد، پسرشاه محمود وعزیزسراج هردو دلباختۀ اناهیتا می گردند. صدراعظم ازترس این که مباداپسرش با دخترگویا کنیزازدواج کند ، وی را چون تحفه ای به داکتر کرام الدین می بخشد.اناهیتا پس از این ازدواج تحمیلی با کرام الدین به امریکا می رود. پس ازبرگشت از امریکا با کارمل که از اقارب داکتر کرام الدین بودوجهت رفتن به دانشگاه حقوق درخانه کرام الدین زندگی می کرد،آشنا می شود.

دررذالت های درون ارگ هیچ جای شک نیست واین رابایداعتراف کنیم که اشخاص نجیب وشریف درارگ مصروف کارهم بودند مثال نه تنها مادرداکتر اناهیتا ، مادربارق شفيعی وخاله بارق که عمه هادی کریم وشیرین گل خاله بارق می شد.

 

قسمت سوم

اگر حزب و حزب داری چنینست

جنایت حزب مایه رنج و کینست

سبب ظلم وفحشا درروی زمینست

خوشابرحال هستی مرتد وبیدینست

شاعربی وزن وبی ترازو

قبل ازاینکه راجع به فصل سوم بپردازم اعتراف می کنم که خواندن وداوری به این کتاب وجدان سالم می خواهد.گرچه قلبلاً ازینکه کتاب رها درباد بدستم برسد دوستی کتاب رها دربادرا خوانده بودمرد سیاست وقلم بود،به من گوشزدکردکه خواندن کتاب آسان است داوری کردن مشکل است وبرتومشکل ومشکل تراست نه تها که بوره راست ونمک دروغ دراین کتاب قاطی شده شیرغلت هاکینه جویانه نویسندواقعیت هاراهم درنظرخوانندمشکوک ساخته وبا این تنبان کشی کتابی شمادرتمام طول حیات تان نخواندایدویک چیزخوب هم داردکه عاشقانه نوشته شده وقتیکه سرخواهشات جنسی وتقاضاهای مستقیم وغیر مستقیم درقسمت هم جنس بازی ازخانم خوشگل نازثریابها می شود

اول سوال دراین جا به خواننده پیدامی شود که مردی بابزرگی ودانشمندی آیا واقعاً از این خانم که هنوزانارهای سرقلب اش تتق نکرده مانندگدی نان ازخانم سامان بالا بلندمیخواهد.

دوم به این فکرخواننده می افتدکه دردکان سامان خانم چه نوع زمردی پنهان بوده که همه باکلندجنسی تلاش می کنندتاچیزکی بدست بیاورندونگین سرفلان خود وحزب خود بسازند.

سوم غیراین خانم ، شیرزنان زیادی درآن حزب وجودداشت چون خانم اناهیتا ، خانم ثریاپیلیکا خواهروکیل ، خانم پلوشه گردریزی ، خانم نفیسه شیردل چراازدیگران این نوع افشاگری هادیده وشنیده نمی شود. خانم اناهیتانسبت به اين خانم بيشتر فیمنیست بود واست واین فیمنیست شاگردخانم اناهیتا،خانم ثریاپیلیکا  ،خانم پلوشه گردریزی وخانم نفیسه شیردل بوده ازکلچه کردن نان جواری پیش خیززده ، چرادرایام زندگی ببرک کارمل ونجیب الله این اتهامات را در مطبوعات نشر نکرد. با این جنایاتی که درداخل حزب صورت می گرفت آيا تمام اعضای کميته مرکزی وبیروی سیاسی مردمان بی وجدان وخود فروخته وخاین به ملت افغانستان بودند؟ مثل این هزاران سوال دیگرآئینه تاریخ حزب راغبارآلودمی سازد. اگر اين حرفها واقعیت ، نیم واقعیت وبخشی از واقعیتها  باشد ،افسوس به حال ملت مابایدخوردکه اینهامنحیث انسان بشردوست ومارکسیست بالای ملت ماحکومت کردندوامروزبزدلانه به اين اتهامات جواب نمی گویند. دنبال خراسان وخراسان بازی راگرفتند. آنها در گروه ها براساس هم زبانی و قومگرايی ناجوانمردانه پناه بردندو اکنون مانندمگس درسرخودمی زنند ، افشاگری نمی کنند، یک حرف ازکارکردهای خودبه ملت خود گزارش نمی دهند هنوز هم مشغول گروه سازی  هستند .

آيا این حرفهای درونی حزب بود که ازطرف اعضای کميته مرکزی حزب ،بیروی سیاسی حزب سالها قبل زمزمه ميشد وکمی به بیرون درز ميکرد؟ و امروزتیم نویسندگان کتاب رهادرباد بطورمفصل این کثافت کاری هارا  برون کردند؟ . واقعا آنها ازانصاف کارنگرفتند،خوب وبدرا جدانکردند ، درهندو سوزان عقیده وفکرخود تمام شخصیت های  خوب وبدتمام اعضای حزب دموکراتیک خلق سوختاندندویا بیرحمانه باعقده چکش وداس فرقش را شکستند ويا گردن بریدند. نمی دانم فيس بوک ها ،سایت های علنی وغیرعلنی هنوزچه دل بستگی به گاوان پیردارند که سروصدای این خودفروخته هارا بانوشته وعکس بنشرمی رسانند  تابرزخم های ملت نمک پاشی کنند.

مردمان شریف اعم اززن ومرد دراین حزب وجود داشت که قربانی شدند. انها بايد دورهم جمع  شوند با مسولیت هر آنچه بوده افشاگری کنند و نگذارند که اشخاص استفاده جومطالب عقده ای را بشکل راست و دروغ به نشر برسانند.

واقعاً کیچ کننده است که تاحال کسی پیدانشده که به تائید و يا رداتهامات کتاب رها درباد زبانش را شرفتمدانه بازکند. اگرخواسته باشندکه این اتهامات را بیخیال درطاق فراموشی گذارند وبااین دل خودرا خوش سازندکه کتاب ونویسنده اش راتحویل نگرفته اند ، بايد گفت که یکهزارکتاب همچو کتاب رهادرباد با افشاگری ها به نشر رسيده و کارد به استخوان حزب دموکراتیک خلق رسیده است.

چهارم کسانیکه دراین کتاب متهم شدند ، اگر زنده هستندبایدخودشان ابرازنظر کنندواگرزنده نیستندخانواده های آنهابايد به همکاری هیئت رهبری حزب دموکراتیک مسوولیت ایمانی ووجدانی تا در زمينه روشنی بيندازند.بخاطر روشن شدن ذهنیت نسلهای آینده کورگره های کتاب راموشکافانه به برسی ونقدبگیرند .

ورنه این یک مسولیت وجدانی است خصوصاً دستگیرخان پنجشیری که سالها ازجمله منتقدین درونی حزب بود ، هم درافتخارت وغيره  حزب بحیث عضو بیروی سیاسی دست رنگین داشت بايد به بزرگی خوداین مشکل مرده رافروغ هستی بخشد.

دراین اوخریک تعدادزیادخوانندگان که من تازه به ایمیل های انهاروبرومی شوم درجمله علاقمندان سابق این قلم اضافه شده اند. ازایمیل های شان معلوم می شودکه درنویسندگی یدطولا دارند. آنها ازیک طرف مراگوشزد ورهنمایی به نقد نویسی معاصریعنی بی پرده گویی می کنندوازطرف دیگرمی گویندکه توچرا دربرابراین جنایتکاران ازادب قلم کارمی گیری؟ پدرنویسنده راازنگاه دانش سیاسی ،پاکی ومبارزه به مقام اعلی مبارزه می کشانی که درفیس بوک هاشکل دیگری معرفی شده که خدا نشان ندهدودرقسمت کتاب نویسنده وخودنویسنده چیزهای نوشته شده که خوانده ازخواندن آن خجالت می کشد. آنها ميگويند که تمام مسايل ازچشم تیزبین ملت ماپنهان نیست. گرچه شمادرحزب دموکراتیک خلق نبودید پس علت چیست که محبوبه کارمل واناهیتا را خواهرخطاب می کنیدونویسنده کتاب راکه هزارهااشتباه درنوشته وویراستاری کتابش دیده می شوداز وی  حاتم بیگ قلم ساختید. آیا این جنایتکاران حزب دموکراتیک خلق قابل احترام است؟

ازاین قبل حرفها تاييدی ودشنام ، ستایش وقدردانی  ، بمن زیادایمیل وتلیفون می شود. یکتعدادبه فکراین هستندکه هرصحفه کتاب را من نقل کنم ودر چوکات نقدچوکات بندی نمایم . یکتعدادبه این فکراستند که نوشته های خانم رابدون اینکه بنویسم آنرا نقدکنم وجداً ازمن خواهش می کنندکه کوتاه قلمی کنم.

دروطن ماچون دنباله روی رسم ورواج دارد ، خوانندگان بدون اینکه برصفحه وسطرهای نوشته دقیق شوندوبعدراکت مغزی خودرافیرکنند ، نویسنده رابه یک شکلی انتقاد می کنند.

شایدبعضی نویسنده ها به خصلت خواننده های خودآشنانباشند برآشفته شوند ولی خر من این باررابیشترازپنجاه سال برده است ، ناراخت وعصبی ازانتقاد خواننده های  خودنمی شوم. ازانتقادخوب وبد ايشان را می آموزم ولوکه زشت ودرلابلای دشنام های رکیک بشکل تومارپیچیده باشد.

مردی سرخرسواربود،نواسه اش مانندکاظم کاظمی پیاده می رفت عابری دید و گفت این پیرمردچقدراحمق است ،خودش سرخرسوار، آن طفل کوچک پیاده می رود،مردخرسوارشنیدخجالت کشید،ازخرپائین شد،نواسه را سرخرسوارکرد. مردی ديگری می گذشت و بارفیق خودگفت: این پیرمردعجيب خراست درراه رفته نمی تواند،نواسه خودرا بالای خرسوارکرده خودش پیاده می رود.  پیرمرد خودش هم درپشت نواسه سوارخرشد. چندقدم نرفته بود که چندنفرپیدا شدوگفت: اوپیربی عقل!  عقل نداری سریک خربی زبان دونفر سوار شدید؟ پیرمردبا شنیدن این حرفها از خرپیاده شدند. نواسه وخودش مانند کاظم کاظمی پیاده به راه افتادند. این بارزنی می گذشت که اورامردم بنام زن خرسواریادمی کردند ، گفت: اوبابه توچقدربی عقل هستی که مانند کاظم کاظمی پیاده می روی وخرسوارنمی شوی، بگذارکه من خرسوارشوم زن که سرخرسوارشد پیرمردروی خودرابطرف نواسه خودکردکه این خربمایک دردسرشده بهتراست که همین زن هم تنهااست وهم خرسوارماهر است . بگذارهمین خر را  باخودببرد. ما مانندکاظم کاظمی پیاده آمده بودیم ، پیاده خواهیم رفت. پیرمردبه زن گفت:این خر ازشما !خداحافظ خانم!  زن خرسواروارخطاشد و گفت: بابامن کدام هدفی نداشتم چراناراحت شدی؟ مرد گفت :طلایی که گوش بچکاندبایددور انداخت. این خربمادردسرشده وسرگذشتش را حکایت کرد. زن گفت : گناه مردم نیست . توکه مانند ثریابها خرسواری را بلد نبودی چراخرخریدی؟

حالا بمن می گویند:خانم ثریاکه کتاب را نوشت به خوددردسرخواست آن خانم خرسواری را یادداشت.  تو پیرمرد چرا بخوددردسرخلق کردی؟  می گویند: پیش نروکه کوره آهنگریست پس نروکه(...)خرست.  بازهم خدمت دوستان ومخالفین این قلم به عرض برسانم هیچ نوع انتقادنرم وتندبه من آزاردهنده نیست یاتسلیم به انتقاد می شوم ویا دلایلی که دارم خدمت منتقدقلم خود زمانی  محترمانه وگاهی کمی زشت ارایه می کنم سوال منتقد وخواننده را بی پاسخ نمی مانم.

اگرطنزوشعربی پرده می نویسم وبه گفته ایرانی ها برلب کوس شعر لبسرین می زنم می گویند:عفت قلم رامدنظرنگرفتی واگرمحترمانه ودرلفافه می نویسم می گویندبزدلی کردی.  اگراعتدال را درنوشته مدنظرمی گیرم می گویند: چرابا قلم توهین آمیزازآنهایادنکردید.

اول من درحزب بودم یانبودم ازمارک زدن بودن ونبودن خوددریک حزب ترس ندارم ولی من باتمام رهبران احزاب چپ وراست افغانستان خودم وپدرم روابط نیک داشتيم.  من درمجموع می توانم جنایت های حزب را نقط شماری کنم . سرسفیدی این دوخانم یکطرف ، اگر من سینه این دوخانم را منحیث یک طفل نچوشیده ام  ولی انگشتان ايشان که به طعام خورده ، من چوشیده ام .

هردوی این خانم باصداقت درخانه خودباوجودیکه روابط حزبی نداشتیم درپیش رویم نان گذاشته اند. اگرتوجای من بودی چه می کردی؟ دستگیرخان پنجشیر یک عمربه روشنفکران پروان چپ وراست دست دانش ومحبت پیش کرد با وجوديکه  من  ملا بودم و روشنفکربا ایمان نبودم ،   باوجوداختلافات فکری داشتیم به من ازخودمحبت نشان داده است. تومی خواهی که من ازبی ادبی درقسمت آنهاکاربگیرم؟

هرکی را دامن زپشت برداشتند

تخم بی شرمی برویش کاشتند

من مالی اچکزی نیستم که دامن من راکسی بالا کرده باشدوچشم حیانداشته باشم.  تندنویسی من معنی این رانداردکه من بی احترام هستم .

کاکا اگرنوشته مرامی خوانی بخوان واگرنمیخوانی مانندخانم ثریانگوکه منشی من بی سوادبود. من بخاطر رفع مسوولیت وجدانی بیشترازشصت سال باسیاست وقلم سروکاردارم ورنه دراین پیری اجباری ندارم که نوشته کنم واگرنوشته می کنم رقاصه این وآن نیستم. تو که خوش نداری ،  بروگم شوهیچ نوشته مرانخوان واگرزیادبدت می آيم برسم  احتجاج خصیه مرابکش و دربالای سرخودنصب کن وصداهادشنام قربان من کن.

وقت خودراضایع نکنید من بخاطر توهین کس وتخریب کس قلم نه برداشته ام.  نه با نویسده خصومت دارم ونه به حزب دموکراتیک خلق ونه به کسانی برسرشان درنوشته نویسند تاج زده شده ویاتوهین شده اند.

کسی انکارکرده نمی تواند که قربانی نوشته های نویسنده کتاب فراون است که آشکارا ویا درلفافه نام آنها ذکر شده وبه آنها حمله ناجوان زنانه صورت گرفته است.هیچ خواننده ونویسنده نمی تواند از آن سرسری بگذرد. بایدیکطرف راملامت کند. اگر ازتوان نقدش بالاباشدبه خودمتهم اتهام رامحول کند.چون هیچ نوع اسنادی ، شواهد،دلایل وقراین درکتاب اریه نگردیده است . بجزچندعکس وچندخط دستی که به اساس فشار توسط برادرداکترنجیب الله صدیق راهی نوشته کرده که بدرد بخاری زمستان شب عشق نویسندکتاب وفروغ دلداده آن هم نمی خورد.

همه چیز طوطی واربروی کتاب نوشته شده است. تنها ازلابلای نوشته کتاب فهیده می شودکه نویسندگان این کتاب یک تیمم بوده که حتی سراش ازایران برآمده است.  واصف باختری ، رسول رهین گرداننده خاوران ، الم گردانده سایت گفتمان ، دستگیرخان پنجشیری، آصف آهنگ ، بنیاد احمدشاه مسعود ، کا ظم کاظمی ویراستارکتاب رهادرباد ، بایکتعداد پرچمی ها وخلقی های پرعقده باند امين تحت نظریک دست گاه(...) مانندتاریخ حسن کاکرنوشته شده است.  ولی محترم حسن کاکراين شهامت اعتراف را  داشت که گفت :من کتاب را دریک جزیره به دستورامریکایی هانوشتم. زنده باد استاد حسن کاکر!

خداکند که ا خانم ثریا هم مانند استادکاکرازوجدان کاربگیرد و  این تشویش را رفع کند. این حرفهای مخالفت نیست یک واقعیت است خرهم اگرکتاب رهادربادرا بخواند ازچنددستی کتاب انکارکرده نمی تواند. یکی ازاعضای بنیاداحمدشاه مسعودازخودشان وهمکا ران استادرسول رهین کوهستانی استادسابق ادبیات فعلاً گرداننده سایت خاوران خودش به من اعتراف کردوحتی خواهش نمودکه در بحث احمدشاه مسعود درکتاب رها درباد رسیدی اگرواقعیت هارامی گویی بگوولی خصومتی که باآن ازدوران جهاد داری توهین نکن.  وی همچنين گفت که  خانم فرشته حضرتی وخانم ثریابها ازطرف بنیادمسعودوعلاقمندان شهیدمسعود   دستورداده شده که دست ازتجارت بنام احمدشاه مسعودبکشند.اگرسروصدای ازاین دوخانم درقسمت خوب وبدشخصیت مسعود وشورای نظاردیده وشنیده می شود،مسوولیت چرندگویی وچرند نویسی این دوخانم بدوش خودشان است.  بنیاد مسعودوشورای نظارمسوولیت این دونفرراندارند. اگرافرادشورای نظارمانندامرالله صالح رئیس دستگاه جاسوسی قبل دولت کرزی وحبیب الله  اضغری ، پدرام بااینها ارتباط دارندمسوولیت عمل شان بدست خودشان است .

بخاطرافشا شدن نوشته چنددستی کتاب طرفداران احمدشاه مسعودازخانم ثریابها  شورای نظارسخت ناراحت شده  است. درهفته شهدا که درساسفرانسسکودایرشده بود ودر آن محفل خاص بنام احمدشاه محسودبود افغانهای ترجمان امریکایی حق سخرانی داشتند ولی به ثریابها نه حق سخنرانی دادندوهم نگذاشتند وی داخل سالون شود.

شمامی توانیدگذارشی راکه غفورخان ظفری پنجشیری ازسانسفرانسکو درقسمت مجلس احمدشاه مسعود درسایت خاوران به نشر سپرده بخوانيد که حتی نامی ازخانم وکتاب خانم برده نشده است. آنها افشا چندستی کتاب طرفدارن احمدشاه مسعودرا بگردن خانم ثریاانداختند. وهم در موضوع فروش کتاب بین شان جنجال است که تاحال کتاب طوریکه لازم بودبه بازارعرضه نشده است. .

صدیق برادرداکترنجیب الله خان شوهراکس خانم ثریا بهاازکسانی که درچندستی کتاب دست داشتند ازآنها نام برد که من ازآنها دربالانام بردم شکایت می کرد. وی به من درتلیفون گفت :من بنام خودیابنام مستعاراین کتاب را به پشتو نقدمی کنم وی بمن گفت باخبربا ش احتیاط کن که نوشته ترا نيزمن ورفقای ماهم نقدمی کنيم.

وی اظهار داشت که نه تهاخواندن کتاب رهادرباد مرارنج داد، تکان دهنده بود. دراين کتاب نویسنده خواسته است دردشت وکهسارسیاست،دامن رهبران خودرابالا کند. سراب راآب وآب راسراب نشان دهدوگاهی نویسنده مانند مرغابی سرخود را  درزیرآب سیاست کرده ودم خودرابالا نموده است.

نقد فصل پنجم کتاب رهادرباد

استادمیراکبرخیبرکه نخست دربلاک بیست وچهاروسپس درطبقه اول بلاک 35 زندگی می کرد،کورسهای فلسفه مارکسیسم وتیوری ديالکتیک رادرخانه اش تدریس می کرد.همایون برادرم وبسم الله برادراش ازگذشته های دور،از زمانی که خیبردراکادمی پولیس استادش بود،شناخت وپیوندداشت.بااین پیشینه درنزديکی استادخیبربه شناخت بهتررهبران حزب پرچم راه یافتم.

خانم قناری ثریابها درکتاب زیرکانه کوشش می کندکه کاروچال های پولیسی خیبررا درلابلای لفافه ودوستان بازیبا نویسی بیرون بدهد.

گروپ خاص تیم این کتاب با تجربه که داشتند کوشش کردندکه مطالب را درشکل های مختلف تکرارکنندتابتوانند خودرا نجات بدهند ومنتقد ین کتاب را درخیابان نقدماهرانه سراسیمه بسازند.

من که سالها قاضی وڅارنوال بودم بااین طرزشعبده بازی قلمی سالها دست وپنجه نرم کرده ام ازتکرارموضوع درلابلای لفاظی هاکه بشکل داستان دنباله دارتکرارشده بدون چراغ راه خودراپیدامی کنم. اگرنویسنده خودرادرآبریزخانه قلم خودپنهان کرده باشد ، آنرابامنطق قلم برهنه ازآن کثافت میکشم .

قبلاً نوشتم که دروغ گوحافظه ندارد.

اگرقبول کنیم که خانم ثریانویسنده کتاب رهادرباد است دیگران خورجین هدفهای سیاسی وغیرسیاسی خودرا برشانه این خانم انتقال نداده اند وبه این منتقدکاری هم ندارد که کتاب توسط یک شخص نوشته وتوسط مستقیم وغیرمستقیم توسط یایک تیم بدنام ونیک نام نوشته شده است .

دورغ وراست نوشته های این کتاب،منتقد را سرگرم می سازد. گاه درعمق هدفها وگاه درساحل دریای پُرموج قلم نویسنده را می کشاند. این به توانایی منتقدارتباط دارد که موفق به گرفتن ماهی لشم خاردارواقعیت هامی شودیانمی شود.

قبلاًخانم ثریابهامرغابی گونه دراولین دیدخودباخانم اناهیتاوببرک کارمل رهبران پخته کارازسیاست آن زمان درنوشته خودمرغابی گون سرغوطه زده بود.خانم ثریا قسمی درکتاب خودوانمودمی کندکه بارهبران سیاسی حزب دموکراتیک خلق قبلاً ندیده تنهابا داکترواسع ارتباط داشته ازرهبران حزب مانند داکترنجیب الله ، فاروق سرخه ،داکترقاسم وامتیازحسن که رفیق بدماشی های داکترنجیب الله بودانکارمی کند. ولی دراین نوشته سابقه خانواده خودرابا حزب دموکراتیک خلق بی نقاب می سازد.

بیشترچیزهایکه من درقسمت خانواده زنده یاد سعدالدین خان بهاوحزب دموکراتیک خلق می دانستم درلفافه درنوشته های قبلی به عرض رساندم. درآن وقت نمی توانستم که بی پرده واقعیت هارابنویسم. حالاکه خودثریابها ازارتباط خودوخانوده خودپرده سیاه را برداشت ، دست قلم من بازشدکه بازتائید کنم که اين باراول نبود که خانم ثریابهابا خام اناهیتا وکارمل دیده بود.

سعدالدین خان بهابشمول مشروطه خواهان نه تنهادست ازمبارزه کشیده بودند بلکه با دولت یکتعدادشان همکاری اداری داشتند. ولی مرض حرف زدن وسیاست کردن وحرفهای کلان زدن که حتی دهن راپاره می کردبه مشروطه خواهان عادت شده بودودستگاه جاسوسی دولت هم درک کرده بودکه خصیصه های سیاسی این افرادنابکارشده است.

سعدالدین خان بهاهم از پُرحرف ترین مشروطه خواهان بود،هرکس که حرفی درمجلسی می زد وآن روان شاددرآن مجلس می بود ، وقتی علاقه به حرفهای جانب مقابل می گرفت که حرفهایش سیاسی می بودورنه خاموش بودوسکوت می کرد و مجلس دل اش را می گرفت.

ببرک کارمل هم ازروزی که درفکرحزب سازی شددرين فکراین بود که یک ودونفرازمشروطه خواهان رابخاطریکه حرفهای غبارومحمودی رادرقسمت خودبی اثربسازد تلاش کردتا درساختن حزب چندمشروطه خواه هم فکراو شوند.

ببرک کارمل توانست که عبدالهادی خان پریشان را که بعدها داوی تخلص می کردپیش اندازد. داوی که درکوره سیاست پخته شده بودومی دانست که جامعه افغانی خصوصاًروشنفکران مردمان احساساتی وبی مطالعه هستند. درجامعه عقب مانده با روشنفکربی مطالعه واحساساتی مبارزه نتجه ندارد. عبدالهادی خان داوی پریشان دیروزروان شاد امروزتا آخرعمربا ببرک کارمل روابط تشریفاتی داشت.

همان طوریکه ببرک کارمل درخانواده های مشروطه خواهان به شمول خانواده ما رفت وآمدداشت باسعدالدین خان بهاکه مرض حرف وسیاست داشت روبط نزدیگ داشت، اینکه سعدالدین خان بهاچراباببرکارمل درسیاست یکجانشد ازحرفهای غباروخانواده محمودی که آشکارا برعلیه ببرک تبلیغ می کردند محتاط  بود. ولی سعدالدین خان می دانست که همایون بها ازجمله هم نشینان دوستان ببرک کارمل است ، دراین جای شک نیست که خودببرک کارمل درخانواده سعدالدین خان بها رفت وآمدداشت، بعدازمجلس اول خانم بها بااناهیتا وببرک کارمل خانه سعدالدین خان بها پاتق اناهیتا نشده بود. قبل ازملاقات باببرک واناهیتا خانه سعدالدین خان بها درزندگی خوداش پاتق ببرک کارمل بود.

اولادهای زندیادسعدالدین خان بهادرزمان حیات سعدالدین خان جوان بودند خوردترین اش ثریابودکه ازپانزده سال بیشترنداشت.اگرسعدالدین خان بهاارتباط باببرک کارمل نداشت وبدبین باببرک می بودحرفهای سعدالدین خان بها بالای اولاد هايش بی تاثیرنبود. چنانچه بعدمی بینیدکه ثریابها بنقل قول پدردرقسمت زنده یادعبدارحمن خان لودین که سعدالدین خان بهاو دیگر مشروطه خواهان پیروسبک مبارزاتی آن بودند. آنها زمانی اوراقبله مبارزاتی خودفکرمی کردند.

ببرک کامل در مراسم  مرده  وزنده و يا مريضی باد باخانوده غباررفت وآمد داشت درحالات که موضوع غم وشادی نبودرفت وآمدنداشت ولی با دیگرمشروطه خواهان در مرده وزنده رفت وآمدداشت .

ببرک کارمل درروبط خانوادگی ودوستی مانندحفیطه الله امین دردوستی خودسخت پابند بود حتی درزمان قدرت از دوستان لطف خود را  دریغ نکرد حتی من که باآنها اختلاف فکری داشتم وعملاً با سلاح درمقابل شان استاده شدم ببرک کارمل تاوقت شهادت پدرم بگفتۀ مادرم احترام به خانواده وپدرمن گذاشت. کسی که از واقعیت ها انکارمی کندوجدان ندارد.

بیشترمشروطه خواهان انقلابی دراحزاب علنی وطن،خلق وویش زلمیان گردآمده بودند.اما نمی دانستم چه گونه ببرک کارمل عضويت اتحادیه پشتونستان راگرفته بود که به صورت نیمه سری به اساس نشنلیسم افراطی بنیادنهاده شده بود؛ وباز چه گونه در راس یک جنبش کمونستی انترناسیونالستی  قرارگرفت.

ببرک ، تره کی راهمیش  وحزبش رابه افکاروروش قبله ای وتبارگرایانه متهم ميکرد وسازمان آنهارایک تشکیل قبيلوی بدوی با مناسبات فرهنگ پس مانده می خواند.

همیشه ببرک می گفت: که پدرم ازپشتون های حسین خیل کمری است. من بدین باورم که اگرآدمیزادیک باردرسیستم قبله بزرگ شودهیچ گاهی آماده ذهنی برای پذیرش انديشۀفلسفی حتادینی نخواهدداشت.

من می خواستم بدانم که آیاذهن سلیمان لایق ،آمادگی ذهنی برای پذیرش فلسه مارکسیستی را داشت یاخیر.

میراکبرخیبرباحوصله مندی یک اندیشمند،ازپیشینۀ سیاسی رهبران دوران اش سخن می راند.

دراین جای شک نیست که ببرک کارمل تاپخته شدن سیاسی به هرجا سری زده است . درکانادا ،یک روزکسی را نمی گویندکه تودیروزدرآن حزب بودی، امروزدریک حزب دیگررفتی ،اگرخیانت کنندآن روز حزب وخودش را محکم می گیرند. چون ملت مانارسیده بوداگریک روزی بااعضای یک حزب روبوسی درمقابل مسجد می کردی سالها ازشرح دیگراحزاب خلاصی نداشتی.

مثلیکه زنده یاداستادعثمان خان عصیان قبل ازاینکه درجریان شعله درجمله هیئت رهبری قرارگیردمقاله های آن درافغان ملت به چاپ می رسید وبافدا محمدفدایی که بعدهاازحزب افغان ملت بریدحزبی بنام ملت ساخت روابط حسنه ودوستانه داشت وفدایی هميش درزندان ازماخبرگیری می کرد. روان اش شاد!

ببرک کارمل باوجودیکه نزدهمان جاسوس شناحته شده ارگ کابل باخیبرومحمدزهی قندهاری درزندان درس مارکسیستی خوانده بود وقتی که از زندان برآمدندنه ببرک مارکسیست بودونه خیبرونه مواد مارکسستیی درزندان بود. اگرنام تره بازخان وخواجه نعیم خان وسیدشریف خان جلادان خانواده نادرخان راکسی شنیده بود کره می انداخت که درزندان سیاست کند. این حرفهای دروغ است که ما درزندان این کردیم وآن کردیم. شایدبدون کتاب نزدجاسوس شناخته شده درس زبانی مارکسيستی گرفته باشند، و خوداودانش وعقیده مارکسيستی نداشت که اینهارابه پختگی یک مارکسیست تبدیل میکرد اوهم بیشترازالفبای مبارزه وچندافسانه ماکسيستی بیشترنمی دانست . مردیک چشمه پادشاه کوران زندان بود. هرکی که می گویددورغ می گوید. شخص جاسوس هم آنقدروارد مارکسيستی نبودوهمان خامی مارکسیستی این اشخاص بودکه نیم جوش ماندند.

من از ببرک کارمل روزی پرسیدم که شماچرادراتحادیه پشتونستان قدم گذاشتید وی  نگفت که رفته  ویانرفته است.  تنهاگفت :زمانیکه درفکرمن گشت که یک حزب برای نجات ملت افغانستان بسازم من درگروپ های چپ وراست سرزدم تابهترین  را نتخاب  و انسانهاراازکثافت خانه هانجات بدهم . اينکه اين گفته تاچه حدخودسازی ویاواقعیت داشت من نمی دانم.

بعدها معلوم شدکه حزب دموکراتیک خلق ساخته شدازهرقماش اشخاص درآن وجودداشت.  تره کی ، ظاهرافق باوجودیکه قبيلوی بودند ،جورنیاآمدند.  کشمند ، طاهربدخشی ، دستگیرپنجشیری ازطبقه محروم جامعه بودندباهم جورنیامدند.  آدم خان ازقبيله واخوانی بودباآنهاجورنیامد. درافتتاح کنگره نمازخودرا هم آدم خان درپیش روی کنگره اول درخانه تره کی خواند. آدم خان دوست نزدیک من بود جزبه دین آن وزرورمل که درکانادا فوت کرد ازجمله موسسین کنگره اول حزب بودند ،  غیر از دین به چیری عقیده نداشتند وازنگاه سوادمانندروانشادمیرعلم کارگرشاگرد دستگیرخان پنجشیری مرام نامه واساس نامه حزب را نه خوانده بودند ونمی دانستند. کسانی  درکميته مرکزی وبیروی سیاسی جمع شده بودند که چندکتاب مارکسيستی مواد درسی شان را تشکیل می داد ، متباقی دانش مارکسیستی نداشتند،حتی مثل میثاق یک روزمکتب نخوانده بودند. من میثاق اززمانی می شناسم که کاتب درجمله هیئت تذگره درولایت تخاربود، ومریم محبوب نویسنده وداستان نویس چیره دست رفیقه بابه کوهی همصنفی فاطمه اختر، علی ، بشیرکلورپسردگروال امیرمحمدخان چهاریکاری که فعلاً باغنی زنبوردرالمان زنده گی می کند درڅارنوانی انقلاب زیردست حشمت کیانی خسربره پسرخاله من کارمی کردندکه امروزمریم محبوب مدیرمسوول وصاحب امتیازدوهفته نامه زرنگار درتورنتوهستند. مریم جان زمانی سکرترمیثاق بوده ، تاحال اوکتاب ها واشعاراسحاق میثاق ویراستاری می کند، محترم میثاق پیش اویک مردبی سواداست بابه کوهی ومریم محبوب درتورنتوی کانادزندگی می کند ، با غوربندی که تاصنف دوازدۀ ملادانی خوانده بود.مسلک کشمنداقتصاد وازنوراحمدنوروراقتصاد وسیاست بوداینها شاید،بعدها مطالعات مارکسیستی خودرا ادامه داده باشند .

شرعی جوزیجانی وزنده یاد شهرالله شهپردهردو ازیک قوم وازیک زبان وازیک منطقه بودند جورنیامدند. بعد ازپاشان شدن حزب دموکراتیک خلق شماامروزمی بیندهرکدام بطرف قوم ، زبان وملیت خودرفته وشهامت این را ندارندکه بگویندمارکسیت نبودیم نیستم ملت را  ما فریب داده بودیم ازملت معذرت می خواهیم وتاحال هم به این عقیده نیستند، که ملتی وجوددارد واگربگویی می گویندتاحال ماملت نشدیم هنوزدرچوکات نامنظم ملیت باقی ماندیم وحزب ماهم حزب ملیتی بود. وقیتکه ملیت های یک ملت نشود حزب وحزب ساختن چه معنی داردوحزب مارکسیستی آن چه خواهدبود.

من می گویم که یک گروپ ازخودحزب دموکراتیک خلق درتیم این کتاب وجود داشته که حرفهای قبلی درون حزب دردهن خانم ثریاگذاشتند تانشخوارکند.

من به عقیده توخانم نیستم که انسانها درجایی که بدنیاآمده باشند، اگر تغیرمکان نکننددرچوکات همان زبان وفرهنگ وکلچرباقی می مانندواین خصلت انسانی هم است که انسان ها ازنگاه روانشناسی هرقدرتغیرکنندبازهم دی ان ا شان کارخودرامی کندولی ازاین کسی انکارنمی کندغیرشما که گفتید انسان ها تغیرنمی کند، شماندیدید بشمول خودشما مردمان ابن الوقت حزب بارها تغیرکردند وامروزهم ازدهن کشاد سرنای سیاست خراسان پف می کندوشماهم درسایت هنوز دنباله روآن همین دارودسته ابن الوت هستید.

دیدیم که انقلابی های بزرگ مثل تومرتدشدند. رفتن تودرتاریک ترین روش انسانی درغارهای پنجشیرنه برای مبارزه بلکه برای سازش حزب دموکراتیک خلق وشورای نظاربعدازگرفتاری واعدام مجید کلکانی که دشمن مشترک حزب دموکراتیک خلق وشورای نظاربود،آیارفتن توسبب مرتدبودن تونشد وتودر سایت اصالت عکسهای جنایکاران درپنجشیررا ندیدی ونمی بینی وتوخودرا درجنایات شورای نظاروحزب دموکراتیک خلق ازمهره های اساسی حساب نمی کنی؟ وبه آن کثافت کاری های خودافتحارهم می کنی وبیشرمانه صدها سطرهای عاشقان درکتاب می نویسی که ترابگویند،که این خانم هم روزی درآغوش احمدشاه مسعود سرودسکس می شنید. وپیروان کودن شورای نظارتراهم بجای زن مسعودکه بیسوادبودمادرملت مثل مادرامان الله خان حساب میکنند.

دلکشا بی یارزندان بلاست

هرکجایارست آنجاست دلکشا

زمانیکه عبدارحمن خان لودین خبرشدکه مادرامان الله خان بخاطر قتل امیرحبیب الله خان همدست بانادرخان شده این بیت را خواند،تا امان الله خان متوجه شودکه دماغ مادراش بوی قورمه سبزی می دهد. مثلیکه دماغ توبا رفتن به پنجشیر بوی قورمه داد.آن کاری که مادرامان الله خان خواست توهم می خواستی با ارتباط نامشروع خودازمسعود استفاده کنی ،سردا کترنجیب الله خان را ازبی عقلی های آن سبک سازی.

همان طورهم شد،با وجودیکه احمدشاه مسعود با دولت داکترنجیب الله خان روابط مخفی توسط خلیل بایانی ماماعارف سخره ترک تبارپسرميرزا تاج محدخان ازمحله ترکان قریه بایانی علیا ، بعدازرفتن ازکابل به پنجشیر، تومگربا کسانی که همعقیده وهم فکردردرون حزب بودیدباهم دست همکاری دادیدروبط احمدشاه مسعودبادولت کابل توسط عبدالله توتاخیل ازفامیل محمدگل خان توتاخیل که زمانی درفرقه نهرین قومندان فرقه بود، زن توتا خیل ازخانواده ملکیاربود، بعدها خیانت آن به داکترنجیب الله ثابت شدتوبودی که آن روابط را با احمدشاه مسعود محکم ومحکم ترساختی.

وامروزاعضای کميته مرکزی وبیروی سیاسی که نزدتودهن پُراز آب دارند وتوتمام ارتباطات حزب دموکراتیک خلق باشورای نظاررا می دانی ازنامه ی ارتباطی لبسرینی وغیرلبسرینی آگاهی داری آنهاارترس تومانندمرغان ماکیان مريض سرهای سیاست خودرازیربال بی وجدانی کرده اند.  عظیمیها سر سناج روابط ترابازنمی کنندوکتاب رهادربادرابالشت سرخودازترس ساختند. نوشته های من واعضای حزب پاینی حزب درقسمت کتاب تومی دانی که سودندارد تنهاافشگری مشعل افشگری شده می تواند،

اعضای کميته مرکزی ، شورای انقلابی، بیروی سیاسی مثل سیستانی وغیره درقسمت کتاب رهادرباد می توانند روشنی بيازند تا نسلهای بعد مصروف چنین چرندیات نشوند.

نوشته های عاشقانه ترابایدشورای نظار وحزب دموکراتیک خلق روشن بسازند تا نسل های بعدی درقسمت شمامبارزین نماها درتاریکی نمانند ازهرکسی که نام برده ای روبط جنسی خودرامستقیم وغیرمستقیم اقرارکرده ای.  گرچه من به چواب خط توکاری ندارم وتنگ نظرهم نیستم ودرجوانی مقبول ترین دخترکابل معشوقه من بود. وبعدازچهل سال عمربعدازشکست یک عشق نافرجام تن به زن گرفتن دادم وبیش ازسی وچند سال درکنارهم رفیقانه زندگی کردیم وهنوزبازن خودزندگی می کنیم.

من مخالف طلاق نیستم. طلاق گرفتن ازبداخلاقی کردن قدسیت دارد، ولی فریب دادن شوهرازافغانستان تا پنجشیر از پنجشیر تا پاکستان واورپا وامریکا ودردام انداختن دستگاه های جاسوسی بخاطربدنام ساختن داکترنجیب الله خان گناه بزرگ وقابل بخشش نیست .

چون من فیمنست نبودم ودرفرهنگم فیمنستی وبی پرده گویی نبوده این بی پرده گویی هارا ازغرب کمی آموختم که شاگردلایق دراین رشته مثل تونبوده ونیستم که روابط جنسی خودرا درخاطرات خودبنویسم .

ومن تنها با یکنفردرتمام طول حیات بقصد ازدواج روابط انسانی بادرنظرداشت فرهنگم داشتم وبعدازشکست نافرجام ازدواج کردم اگرمن ادعای بالا بلند مثل تومی کردم امروزمردانه وارهم اعتراف می کردم. تواگراعتراف بکنی یا نکنی زبان قلم من زبان اعتراف تومی شود.

مثلیکه ملت باغیورامریکا کلکتون محکم گرفتند که ازروابط جنسی خودرا با همکارقصرسفید نشین خود،«مونیکا لويسکی» اعتراف کندازتنگ نظری نبود. پت کردن واقعیت بودتاایکه اقرارکرد ،ملت امریکا زن وخانواده اش او اورابخشید.

تومجبورومکلف هستی که دراین کتاب شخصیت های سیاسی غیرسیاسی را درچوکات(...) خودبدنام کردی مانندبیل کلنکتون شرافتمندانه اقرارکنی. ویا برهبری حزب دموکراتیک خلق ، شورای نظار و به ملت پاسخ بگوئید،چون توافشاگری رادرکتاب خودمستقیم وغیرمستقیم درگردن هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق وشورای نظارانداختی .  تیم شناخته شده که کتاب را نوشته با وجودیکه شناخته شدند ازآنها نام ببرید.  شما یک روزهم درامریکا کارنکرده ايد ، این پنجاه هزارمصرف کتاب را کدام بی وجدان وموسسه جاسوسی که از پول ملت افغانستان دزدی کرده بشما داده است. لعنت به فیمنستی که ایمان ووجدان یک فیمنیست مانندزیبا ناوک ایرانی که خودرا شاگردآن می داند ندارد.

هرقدرکوشش می کنم که به یک سلیی صدها روی را زخمی نسازم نوشته های افشاگرانه مرموزتیم کتاب رهادرباد بنام خانم ثریابهامرا مجبور می کندکه چلوصاف داروندارحزب دموکراتیک خلق را باهیئت رهبری حزب ، شورای نظار نشیب وفرازکثافت کاری ها رابا بولدوزرقلم هموارسازم که مانند روزحشریک تخم سیاست ازیکسردنیادردیگرسر دنیابه اثرسوراسرافیل معلوم شود.

سور اسرافیل حرفیست که خودببرک کارمل به غبار گفته بودکسی دردست توست که قلم وزبان اش مانندسوراسرافیل است وترس دارم که قسمی تربیه نشود،روزی دروازه بان پل صراط احزاب گرددهرکی را بنام مرتدحزب رهسپار دوزخ تاریخ کند.

بلی من این کاررا می کنم جوانمردانه اعتراف می نمایم وپنهان کاری هم نمی کنم تاحرفهای ببرک کارمل درقسمت من جامۀ عمل ببپوشدوصداها اعتراف اگرارتباط به نقدکتاب داشته باشدازملت خودپنهان نمی کنم ولوکه شخصیتم با قلم خودم زده شود.اعتراف ایمان انسان کامل می سازد. معذرت خواستن شهامت بکاردارد که من سالها این کارراکردم .

شمادیدید که تا کنون ازخیبریاد به نکویی کردم ولی این خانم که دختر سعدالدین بهااست سوانح خوبی وبدی  ،منافقت های همه رهبران قبيلوی وغیر قبيلوی را می داندبازهم برسری تاج می زندوکسی را به پخته حلال می کند وکسیرا دربرابرچشمان خانواده اش ناجوان زنانه بدارمی کشد.

دراین جای شک نیست همان طوریکه دستگیرخان پنجشیری زمانی که درحزب انشعابی حزب دموکراتیک خلق با تره کی بود،نمی توانست درجایکه ببرک کارمل باشدفتنه سیاسی وپارتی بازی درزیرلحاف رنگا رنگ برپاکند. وی ازهیچ نوع تبلیغ درقسمت زن ومردحزب دموکراتیک خلق صرفه نکردوبه ببرک کارمل فکاهی ها ، داستان های روبط مشروع وغیرمشروع ساخت که امروزاین خانم ازهمان انگشت افگارشخصیت های سیاسی هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق سخت محکم گرفته است.  دم خانم ثریا بها گرم باد!

بلی من اززبان ببرک کارمل بارها شنیده ام که انشعابی های حزب دموکراتیک خلق را قبيلوی ودورازمارکسیست واداب مارکسیستی فکرمی کرد، وهم می گفت :که من به قوم حسین خیل هستم که زبان مادری من تبدیل به زبان دری درباری فارسی گردیده است،  نه درقبیله بدنیا آمده ام ونه درقبیله بزرگ شده ام.

من نمی گویم که حرفهای ببرک کارمل درست بودیاغلط ،  اشتباه ، صادقانه یاغیرصادقانه واین حرفهای خودراپنهان هم نمی زد،هرباریکه باتره کی ائتلاف کرده فشارروس بوده واگرفشارروس ومصلحت رهبری حزب نمی بودیک روزبا تره کی دریک کاسه نان نمی خورد، اگردرپهلوی تره کی حفیظ الله امین قرارمی داشت تاآخرعمرباتره کی ائئلاف نمی کرد وتره کی را اوبهترازهمه شناخته بود زور روس بود . یعنی زورکاکاست که انگوردرتاک هاست

بازهم نمی گویم که خیبرومحمدزهی با چه جرم وبیگناهی ویابه اثرموافقه خودشان درزندان رفتند وازمسلک طردشدند. باامتیازبیشتربعد اززندان وتمام شدن یک ماموریت دردولت شروع به کارکردندکه داستان طولانی است.

زن اول خیبرهم ازمجددی هابودوسلیمان لایق هم درزنجیرمجددی باپدرخودسخت بسته شده بود. اگرواقعیت چنین بودکه توامروزمی گویی خیبرچرا دوباره از روندحضرت بنام خلیفه وخلیفه بازی ها زن گرفت. بیشترازخانواده قبلی آن یاد نمی کنم که درنابودی خانواده قبلی خودخیبروبرادرخیبرومیرعبدارحمن لوگربدستورخودخیبرچه نقش داشت وچطورخواهرسلیمان لایق که خلیفه طریقت ازطرف حضرت ها درمسجدپلخمری سالهابود وهمکاری همراه آصف خان میرشکارشاه که درچشمه شیرعلاقداری دهنۀ خوری زندگی داشت ومسوول ضبط احوالات دولت شخص آصف خان میرشکاردرزمان شاه بود. در زمانی که  تخار،پلخمری ، قندز حکمرانی بود،زیراثرنایب الحکومگی بغلان که جمعه گل خان صدیقی بارکزی نایب الحکومه آن بود ، قرار داشت. آصف حان مسوولیت ضبط احوالات آن زمان راداشت بشمول پدرسلیمان لایق صدها نفرملاوچلی خان ومتنفذین محلی بخاطرسرخم شدن شان توسط میرشکاربدام جاسوسی افتاده بودند.

درسال1329 قانون مطبوعات به تصویب رسید ببرک کارمل که نام اصلی آن سلطان حسین است ودراین سالها دانشجووعضواتحادیه محصلین بودشامل اتحادیه آزادی پشتونستان شد،رهبرواقعیی آن سردارمحمدداودخان بود.

میراکبرخیبرپیش ازانها، در روزگرفتن دیپلوم ازدانشگاه حربی به گناه پخش جریده ملی دربین ارتش دستگیروزندانی شده بود،خیبردرزندان باشماری ازرهبران جنبش که درجریان انتخابات دستگیر وزندانی شده بودند ، بسر ميبرد. ببرک کارمل نیزبه جرم سازماندهی رهپیمانی بازداشت وزندانی شد.اودرزندان با خیبر ومردی که از قبایل آن سوی مرزدیورندبودآشناشد ،این مرد که مصطفی نام داشت مدتی درچین زندگی می کردوسپس به صفت ترجمان دفتردارالتحریرشاهی افغانستان کارمی کردبه اتهام نامعلوم زندانی شده بود.

کارمل وخیبرنخستین افرادی بودندکه با اندیشۀ کمونستی این مردآشناشدند ومبادی سوسیالیست علمی را ازوی فراگرفتند خیبر زبان انگلیسی رادرزندان ازاوآموخت.

ببرک کارمل بعداز دوسال وچندماه از زندان آزادشد امامیراکبرخیبر سالهادر زندان بماند ، اززندان برآمدخانواداوبه شکل مرموزازبین رفته بود.

درسال 1331 سلطنت روزنامه آزاد رابازداشت کردمرام نامه حزب خلق را که لعل محمد نام داشت پسربرگدقادر، عموی اخترمحمد پدرداکترنجیب الله بود که درمیدان قمار برادرخودراکشت، مریض داکترمحمودی بودمرام نامه حزب خلق را دزدی کرد،

قبلاً نوشتم که شیرغلت ها قلمی شیطانی تکراردرتکراربخاطرگریزنویسنده ازواقعیت هاوهم بخاطرمشکل ساختن نقدکه منتقد را مترددسازند،تیم این کتاب منتقدمجبورمی سازندکه منتقددوباره سرموضوع برگرددوحرف اول اش با حرف دوم منتقدسرنخوردتابتوانندمنتقدکتاب به دروغگویی محکوم سازند.خواننده را فریب داده ودروغ های خودرا زیراین نوع نیرنگ ها جامه عمل ببپوشانندومخفی نمایند.

تیم نوشته کتاب رها دربادمی داند، که خیبربه چه جرم زندانی شده، زن اول اش چطورازخیبرجداشده ،خواهرسلیمان لایق که به خاندان خسرخیبرنزدیگی دارد،دوباره با ارتباط خانواده مجددی ها زن دوم راکه خواهرسلیمان لایق می شودخیبرباآن ازدواج می کند، مصطفی کی است وخیبر وببرک کارمل قبل اززندان بااین شخص شناخت نزدیگ داشتند،مصطفی ازآن طرف خط دیورند نبودملتانی بود، دربمبی هند برطانیه بدنیاآمده بودومانندتره کی چندکتاب مارکسیستی که این خصلت جاسوسان است که درهرروش زندگی کمی آشنایی داشته باشند ، اومطالعه نیمه مارکسیستی داشت.

مرام نامه تمام جرایدآزاد راتمام روشن فکران مطالعه کرده بودند ودرجرایدشان نشرشده بودومشاورین دستگاه جاسوسی افغانستان بعدازقتل نادردستگاه جاسوسی انگلیس بادستگاه جاسوسی افغانستان همکاری داشت وبه نام دموکراسی نیم بندکه روشن فکران ومشروطه خواهان فریب خورده بودند .

 

 

قسمت چهارم

آنکه لورخورد درسیاست چو ماش

پرخاش ازخفاش کندحرف او فاش

گفتندبترس هستی ازفاحشه وقلاش

درجای خودنشسته وخموش باش

شاعربی وزن وبی ترازو

هنوزهم فشارهای ازاین طرف وآن طرف برمن واردمی شودکه کثافت کاری های کتاب رهادربادراصفحه به صفحه موردبحث ونقدقرارندهم بدون پرخاشگری قلمی درمجموع کتاب رها دربادرابه بدست برسی ونقدبگیرم.

آروزودارندتنها نوشته هایکه درقسمت دوران ریاست خاد داکترنجیب الله وخانواده داکترنجیب الله نوشته شده بنویسم از عشق بازی های خانم ثریا بها با احمدشاه مسعودودیگران صرف نظرکنم واین دارودسته سرسایت آریایی فشارآوردندتا نوشته نقد مرا ادمه ندهد یا به میل سایت پیش بروم درقاموس من بی وجدانی نیست من به هیچ حزب وتنظیم سایت وفیس بوک تعهد ندارم تنها با ملت خود تعهد دارم که افشاگری کنم واقعیت هارا بدون کم وکاست با درنظرداشت وجدان خودبنویسم زیربارزوروکم زورنروم هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق که خفاشانه سکوت کرده اندهریک شان را افشا سازم دست تمام احزاب افغانستان وملت افغانستان اگرپشت فاحشه خانه های احزاب وتنظیم ها استاد می شودندآزاد ملتی که متوجه واقعیت هانشودمن خودرا ازآن ملت نمی شمارم نه تنها پنجره های فاحشه خانه قفل دروازه فاحشه خانه هارا هم می شکنمو دست بند قلم بدست متهمین فاحشه وفاحشه بازی می زنم اگرتمام سایت ها دست به هم بدهند که مانع من شوند چیزی که می گویم عملی می سازم ودرپهلویش سایت های مزدو ودنباله رورا افشا هم می کنم وکسانیکه مانع آزادی انسان وقلم هستندبدانندکه آن وقت نقد من دریک سایت بنشر می رسید حالا درسایت های چپ وراست فاشیست وغیر فاشیت بزدل وغیر بزدل بنشرمی رسد،دست تمام فارسی زبانان خصوصاً دست کل ملت افغانستان آزادحالا دردوسایت درسایت آزادی ودرسایت مرسل نقدهای من بشمول سایت بینام بنشرمی رسد به همین شکل پیش می روم ونقدهای خودرا که درقسمت کتاب رها درباد کرده ام بنشر می رسانم وهم کتاب نقد خود وکتاب رها دربادرا درانترنت اسکن می کنم که نتوانندکتاب زندانی سازند می دانندوقتیکه کتاب من اسکن کنم دیگربازارخرید ندارد ونویسنده آن وقت تها می توانت مانندقصه بوتل که درکتاب رها دربا کرده مانند همان بوتل در(...) فلان خود بزند دست نویسنده وتمام محاکم امریکا کانادغرب آزادمن کتاب را اسکن می کنم

من به این عقیده هستم وقتیکه حرف ازبرسی می زنیم باید نوشته نویسنده کتاب سرمشق نقد سازیم کسانیکه یک کتاب درچهارپنج ورق نقدمی کنند آنها یا حوصله نقدندارند ویا می خواهند نویسنده کتاب یا ضربه بزنند ویا نویسنده کتاب نشان بدهند که قلم کهکشانی بلند وتوانا دارد این درحقیقت نقدنیست خوشه چینی کردن ارگشزارکتاب است نقد خوب آن است که نویسنده با حوصله مندی یخن نوشته های نویسنده راسطر به سطربگیرد.

بعضی به این عقیده هستندکه تیم نویسنده کتاب رهادر بادبا سلیقه های مختلف هرکس به نوبت خود یخن این وآن را گرفته اندوتا جایکه توانستند بی رحمانه سر اناهیتا ، ببرک کارمل وداکترنجیب حمله بدون اسناد تیم نویسندگان کتاب رهادرباد کرده حالا که ایمیل هایکه به من می رسند پنجاه فیصد نوشته کتاب رها درباد را کسانیکه درجریان بودند تائید می کنندمن مخالف با حزب دموکراتیک خلق وخانم ثریا بهای عزیز نیستم این خانم شهامت کرد با تیم خودکتاب رها درباد را نوشت وقتیکه تحت فشاراین وآن قرارگرفت مانندچتلی پشک کتاب رهادربادرازندانی صندقهای سربسته ساخت حالا من کتاب اسکند می کنم که یک دانه کتاب کس نخرد.

دراین جای شک نیست که این کتاب ازجمله کتاب های است که بیپرده نوشته شده که ازنگاه فرهنگ وکلچرما شخصیت، شخصت های شناخته شدۀحزب دموکراتیکخلق وشخصیت قربانیانی دست حکومت حزب دموکراتیک خلق راتحت سوال قرارداده این یک کتاب تاریخی ویا تاریخ حزب دموکراتیک خلق نمی باشداین یاداشت های پراگنده است که بشکل خاطره نویسی نوشته شده اگرجلوش گرفته نشود شایدکسانیکه باحزب دموکراتیک خلق واشخاص وافراد دشمنی داشته باشند برخودسند سازی کنندوخطرناکترازهمه این است که مورخین بروبروکه دقت درتاریخ نویس ندارندازاین کتاب بشکل موخذاستفاده نامشروع کنند. باید بوره ونمک ازهم جدا شود به هرسطر اتهامات کتاب از طرف متهمین وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق جواب قانع کنده با سناد معتبراریه کردد ویا مانند فرید مزدک مردانه واراعتراف کنند دفاع از اتهامات اشخاص وظیفه من نیست من تنها نویسنده وتیم کتاب رها دربادرا سوال پیچ می کنم که آنها درلفافه سخن زده انددرقنت سطرهای گنگ روشنی اندازند من نه نوکرخانجان هستم ونه نوکربادنجان وجواب به اتهامام وظیفه من نیست

اگراعضای حزب دموکراتیک خلق سکوت تایک زمان نمی کردند واین کتاب را بخاطر روشن شدن ذهنیت ملت افغانستان به نقد وبرسی می گرفتندمن دراین عالم پیری مجبورنبودم که بارگران تراززورخودبشانه بکشم

بعداز تکرارهای من که چرارهبری حزب دموکراتیک خلق درقسمت افشاگری این کتاب سکوت کرده اند یک بخش از حزب دموکراتیک خلق درحالیکه اسمای شان درپاین (اطلاعيۀ کميتۀ فعالين

حزب دموکراتيک خلق افغانستان دیده نمی شودسکوت خودراشگستند و نوشته زیررابنشرسپردندوامید است روزی این کتاب رهادربادرابه نقدبگیرند وهریک ازاتهامات تیم کتاب رهادربادرابازربین قلم تحت نقد وبرسی با نظر داشت وجدان سالم قراردهند ببیندکه من وجدان دارم (اطلاعيۀ کميتۀ فعالين

حزب دموکراتيک خلق افغانستان بدون کم وکاست بنشر می رسان واین عمل شان را تمجید می کنم

(اطلاعيۀ کميتۀ فعالين

حزب دموکراتيک خلق افغانستان

مورخ 2012 / 10 / 9

هم ميهنان گرامی ، رفقاء و دوستان عزيز !

طوری که از متن نگارش و نقد هم وطن عزيز مان محترم قاضی سيد موسی عثمان هستی منتشره در دوسايت خبری ( آريايی و آزادی )اطلاع حاصل شد، کتابی تحت عنوان « رها درباد » اثر خانم ثريا بهاء ، از چاپ بيرون برآمده و درآن خلاف حقيقت و بدور از عفت سخن و قلم، اتهاماتی را پيرامون کار و فعاليت ح. د. خ. ا و رهبران آن ، سياه مشق نموده است.

کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا همان گونه که طی سال های سپری شده ، باتمام توانايی دربرابر سيلی از تبليغات خصمانه و ناروايی های مخالفان سياسی داخلی ( چپ و راست ) و خارجی صف آرايی کرده و با نشر مضامين علمی و تحليل های سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی ، از برنامه ها ، هدف ها ، آرزوها و عملکرد های ح. د. خ. ا چه به دوران اپوزيسيونی تعلق می گرفت و چه زمان حاکميت را احتوا می نمود ـ دفاع قاطع بعمل آورده است؛

به گونۀ مثال : آثار و مطالب زيرين را با ارائه استدلال و شواهد غير قابل انکار از زير ذره بين نقد، گذرانيده است :

ـ کتاب " نگاهی به شخصيت، نظريات و سياستهای سردار محمد داوود " ـ تأليف عاصم اکرم ؛

ـ رمان " کوچۀ ما "، اثر اکرم عثمان؛

ـ کتاب" حقايق و تحليل وقايع سياسی افغانستان از سقوط سلطنت تا ظهور طالبان "، اثر عبد الحميد مبارز ؛

ـ رسالۀ " فصل آخر " از اسماعيل اکبر ؛

ـ رسالۀ " غروب خورشيد " اثر بارق شفيعی ؛

ـ کتاب " بمناسبت هفتمين سالروز شهادت دوکتور نجيب الله "؛ تأليف تعدادی از هواخواهان وی در دهلی جديد؛

ـ دوکتور نجيب الله و خروج نيروهای نظامی شوروی از افغانستان ، مقالۀ اسحق توخی ؛

ـ علل و انگيزه های ترور : عقايد و موضعگيری های سياسی ، ( ميراکبر خيبر) مقالۀ فقيرمحمد ودان ؛

ـ تلاش برای مشروع جلوه دادن جرگۀ کابل و دستاوردهای آن؛ مقالۀ سيد خليل الله هاشميان ؛

ـ ما درکجای تاريخ قرار داريم ؟ مقالۀ اعظم سيستانی؛

ـ غريب غرُبت غرب ؛ مقالۀ داکتر خاکستر ؛

همچنان ياوه سرايی های سليمان لايق، فريد احمد مزدک و جعل نگاری های فهيم ادا ء ـ حميد مفيد ... ؛

ـ همين طور برنامه های انحرافی و اپورتونيستی "نهضت فراگير" و نهضت آينده" ، توضيحات هيأت اجرائيه نهضت آينده در رابطه به " ائتلاف احزاب و سازمانهای دموکراتيک و ترقيخواه را نيزاز پرويزن نقد برون کشيد؛

ـ به همين منوال ، نارسايی ها ، اشتباهات ، کجروشی ها ، خيانت ها ، معامله گری ها، سازشکاری ها، اصول شکنی ها ، سبکسری ها ، استفاده جويی ها، زد وبندهای آشکار و پنهان... را که افراد مشخص ويا گروهبندی های درون حزبی به آن دست يازيده بودند ـ بسيار روشن برملا ساخت و به حملات و تاخت و تازهای مطبوعاتی دشمنان و رقبای سياسی ديروزی و امروزی، پاسخ محکم و مناسب ارائه داشت.

اکنون نيز با کسب اطلاع از چاپ کتاب " رها درباد " ونشر چکيده هاي آن در سايت های خبری ، علی رغم اين که نسبت بی ارزش بودن محتوای آن و شهرت زشت و سياه نويسندۀ اش ؛ اين کتاب بنابرکسب اطلاعات نخستين به کمک ، رهنمايی و حمايت " سازمان باده گساران هوسباز افغانستان " تنظيم و به تيراژ بسيار محدود و کم چاپ گرديده و تاهنوز متن کامل آن بدسرس ما قرار نگرفته است؛ وليک اطمينان می دهيم که مانند گذشته هيچ گاهی سکوت نخواهيم کرد و با دست يابی به اصل کتاب، حقايق را با مراجعه به اعضای صادق ، بااعتبار و پاک طينت سابقه دار حزب و چشم ديدهای خويش، به پيشگاه همه رفقاء ، دوستان وهموطنان عزيز بازتاب و برملا خواهيم ساخت تا واقعيت های انکار ناپذير از نظر مردم مان پوشيده باقی نمانده باشد و از سوی ديگر روی دسيسه سازان ، جعل نگاران و مزدوران وابسته به « آی . ای . آی » و سازمان جهنمی «سيا » نيز سياه گردد.

خوش بود گر محکی تجربه آيد بميان

تا سيه روی شود هرکه دراو غش باشد

کميتۀ فعالين

ح. د. خ. ا)

چون تمام نابسامانیهای سه ونیم دهه به پالیسی های حزب دموکراتیک خلق مستقیماًرابط داشته وتیم کتاب نویسندگان رهادربادکه درحوادث وسیاست های مملکت نقش داشتندواقعاًازهوشیاری کارگرفتند،خفاش حرب دموکراتیک خلق رامانندشاه شجاع روی کش کارخودساختند،همه نابسامانی های مملکت وزدوبندهای درونی حزب دموکراتیک خلق رادرجملات گنگ ولفافه بامهارت خاص زیورگردن بندکتاب رهادربادکردند که این طلای گوش چکان تازمانیکه هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق زبان بازنکند درگوش سیاسی حزب دموکراتیک خلق باقی میماند. دستگیرها بارقها کشمندها نورها سلیمان لایق ها زیریها شاولی ها میثاق ها شرعی هاکویانی ها وکیلها رشید آرینها خوشه چینهاازشورای انقلابی سیستانها وغیره تاچه وقت دربرابراین اتهام های کتاب رهادرباد سکوت می کنندسکوت اینها به معنی از این است که دردرون حزب دموکراتیک خلق یک فاحشه خانۀ سیاسی وجنسی دردرون حزب دموکراتیک خلق صد درصد وجود داشته .

کسی را گفتندکه درمعقدتو درخت سبزکرده گفت درزیرساحه آن می نشینم خانم ثریا بها واضح می گوید که ببرک با اناهیتا ودیگراعضای سازمان زنان روبط نامشروع داشت وببرک ازمن مستقیاً(...) خواست اگراین اتهامات توسط هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق با اسنادرد نشودپس ملت افغانستان گناه ندارد که حزب دموکراتیک خلق یک فاحشه خانه بخواند با این بیغیرتی نمی شودکه به این سایت وبه آن سایت تیلفون کنید ایمل کنید عذروزاری نماید که نوشته سیدموسی عثمان هستی بنشر نرسدمانندآقای روشن مسوول سایت آزادی نوشته های مرا بنشر برسانید ودپاین نوشته اگردلایلی داشتید بنویسد که زمانی که کتاب نقد خودرا به چاپ می رسانم انتقادات شمارا بدون کم وکاست بنشر برسانم به خم خم رفتن غازی شدن ناممکن است

چون من هم یکی افرادی هستم که شاهددوران اخیرمشروطه وحزاب سازی ودموکراتیک ساختن قلابی دولتهای افغانستان می باشم وکسی می پذیردویا نمی پذیردیک واقعیت است که من درجنبش های روشنفکری فعال بوده ام .

من عجله به این دارم که سن ومریضی شایدمرامجال ندهدکه هرسطراین کتاب ندافی نقدسازم وهم امکان داردکه هرروز یکی ازکمیته مرکزی، شورای انقلابی وبیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق به اساس کبرسن شامل بیروی سیاسی نورمحمدخان تزه کی دردنیای ابدی شوندوبه حفیظ الله امین، ببرک کارمل وداکترنجیب الله،احمدشاه مسعود،ربانی ،خالص،علی مزاری ومولوی محمدی بپیوندندوگلبدالدین این جمله رابخاطرتسلیت برزبان آرد.

(إنا لله وإنا إليه راجعون إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى وَكُلٌّ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمَىً فَلَتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ)

(حوادث تاریخی چنددۀ اخیرنشان می دهدکه یک پیوندژرف بین زابلی،تره کی ،محمد داوود،کارمل، شوروی هاومسئله پشتونستان درجریان بوده که پیوسته اوضاع سیاسی کشورما متأثرازآن پیوندها بوده است.

امروزناجوانمردانه نجیب الله را متهم به قبله وقبیله سالاری می کنند درحالیکه نابغه های حزب دموکراتیک خلق که درآن وقت بیروسیاسی تره کی وببرک بودند ودبیروی ساسی وکمته مرکزی حزب دموکراتیک خلق قراداشتند غرق کثافت پشتونستان بازی بودند

دراین جای شک نیست ، که این پیوندها وزدوبندها بین حزب دموکراتیک خلق ، سردارمحمدداود شهزاده سرخ، تره کی شوروی ودولت های کابل بوده وزابلی یکی ازمهره های سیاست دولت خانواده نادرخانی بودوسرمایه آن هم بدرد ملت افغانستان نخورد.

ببرک کارمل درسخنان آتشین خوددرپارالمان همش درقسمت آزادی پشتونستان پافشاری کرده ازپنجده سخنی برزبان نیاورده)

بلی خانم ثریا وقتیکه رهبران تا ن زیر چترسوسیالیست وکمونست ملت بازی دادند وخودمشغول پشتونستان بازی بودندتو با کدام وجدان تنها داکترنجیب محکوم به قبله وقبله پرستی می کنی

همه می دانست ومی دانند،که ببرک ماننددیگران ازدوستی حزب اش باشوروی هیچ وقت انکارنکرده وحرفی به ضدشوروی نزده درحالیکه ازنامردی های روس ودولت روس برجگرندامت داغ سرطانی سرخ آتشین زد.تنهابخاطرنگرانی که از حزب خودبخاطر درسهایکه داده بودداشت یک هوشیارباش به ملت وحزب خوددربرابرسوال یک خبرنگاردرحال خستگی ومریضی درحیرتان مزارشریف دادببرک کارمل گفت : تا یک ملت به آزادی وآبادی مملکت خوددست بدست هم ندهنداجنی چه دوست وچه دشمن درفکرآبادی وآزادی یک مملکت نمی شود.

ارزش این پیغام دراین است کسی این جملات رابرزبان می آوردکه زخم های ناسورازپیروان خودودوستان اجنبی خوددارد.واین یک درس به ملت افغانستان بودکه کارمل ازتجربه خود داد،

چون شاه شجاع وشاشجاع پرستی دروطن مابه فرهنگ وکلچر ملت ماتبدیل شده کرزی ازاین حرفهاپندنگرفت وبعدازکرزی هرکس که می آید نقش مزدوری درپیشانی دارد.

وخودرانمی تواندکه به این برئت بدهدکه تمام قراردادهای اجنبی راکرزی با دشمنان آرامش ملت مابسته همان طوریکه قراردادهای استعماری نزدملت ما ازگندمک تاکرزی، نزد ملت افغانستان قابل قبول نیست کسی که بعدازکرزی به قدرت می رسدصددرصدازقماش شاه شجاع هابوده استقلال خارجی ندارد.غنی احمدزی ، جلالی ،افرادشورای نظار،برادرکرزی ویا هرکی که بقدرت بعد کرزی برسد،بیش ازیک شاشجاع نخواهدبود.

سلطان علی کشمندبا نفی هویت فرهنگی وتباراش برسوتیسم خودکه درمتن آن فرودستی حقارت باری نهفته بود،می بالید.هرگاه رفیقی کوچک ترین انتقادی برشونیسم شوروی می کرد، وی با برافروختگی ایمان انقلابی رفیق رازیرپرسش می بردوباهیجان طب آلودمی گفت:برای من همه پشه های آن طرف دریای آموطیاره های جیت استند.

بلی سکوت امروزه کشمندها بخاطرهمان شرمنده کی هایکه ازگفتار وکرداردیروز خود دارندامروزجرات ابرازنظر کردن درقسمت اتهامات کتاب رها دربادرا ندارند

ازاین هم کسی انکارکرده نمی تواندکه نه تنهاسلطان علی کشمندتمام بیروی سیاسی کمته مرکزی،شورای انقلابی،اعضای حزب این نوع حرفهارازدندنه تنها پیروان حزب دموکراتیک خلق تمام احزاب وابسته به اجنبی این حرفها نشخوارسیاسی شان بوده که توخانم ثریا بها عزیز قناری هستی هم ازجمله کسانی هستی که پشه های روس رامانندجیت زمانی فکرمی کردی.

نصرالله یکی ازهمصنفان که خلقی وازپکتیابود،درخواب گاه دانشگاه زندگی می کرد.روزی نامۀ عاشقانه ای به یکی ازدختران منی ژوب پوش صنف نوشت .دخترک سخت وی رابه بادتمسخروتوهین گرفت. من که دلم برای نصرالله سوخته بود،ازوی پرسیدم:«چرادختری راازپکتیابرنمی گزینی؟»

گفت مامفت خلقی نشدیم .تره کی صاحب که درخوابگاه خوشحال آمدبود،برای ما گفت: همین دخترک های مقبول ومنی ژوپ پوش کابل خوب نازوکرشمه وسلیقه دارند.اگرشما خلقی شویدوبازانقلاب کنیم، همین دختران زیبای کابل مال شماخواهندبود.ما که از شوق می لرزیدیم،با دل وجان عضویت خلق راپذیرفتیم وگفتم کورازخداچه میخواهددوچشم بینا.»

اول امکان نداردکه یک بچه اطرافی جرات این چنین حرفهارا دربرابریک دخترداشته باشد،فرض کنیم که حرفهای خانم ثریابها حقیقت دارد.

بلی دربین تمام احزاب افغانستان هرکس کوشش می کردکه یکی ازرفقای حزبی وهم فکرخودرابگیردچنانچه خودت درنوشته خوداززبان میراگبرخیبرنوشتی که خیبربه نجیب الله گفت: برویکی ازدختران انقلابی حزب رابگیر.

در این جای شک نبود که تره کی مردظریف ، بزله گوومهارت هم دراین نوع سخنان داشت ودرجلب وجذب ازهیج نوع تاکتیک خود داری نمیکرد.تاروز آخرکس نه فهمیدکه تره کی ببرک راجذب کردیا ببرک تره کی رابخاطریکه هردوی شان مهارت زیاددرجلب وجذب داشتند.

ازمریضی خود ثریا سخن می گوید، وازآمدن رهبران حزب به عیادت خودحرفهایی دارد.ازداکترکمال عقلی وعصبی که بعدها ثریاراچندساعتی به خانه مجردی خودمی برد. وازدواندن داکترنجیب الله اوراازخانه ثریا واضح نوشته می کند دریکجای که شمابعداً می خواندثریا بهاتشویش دارد وکمال سید بعدها آروزوی ازدواج باخانم ثریا پیشنهادمی کندوثریابهاازمادراش می گوید.

داکترکمال بااحساس کنجکاوی پرس شهای ازمادرم می کرد.مادرم که پردۀ نازک اشک بربلورچشمانش می درخشید،با غم جان گذاری می گفت :«دخترم را نجات بدهید.اناهیتا اورابه سرحدمرگ کشاند.

دراین جای شک نبوده که تمام اعضای سازمان زنان توسط داکتراناهیتا به مشوره ببرک کارمل اداره ورهنمایی می شدداکترکمال قبلاً ازخانواده خانم داکترنجیب الله زنی داشت که داستان طولانی دارد شایدکمال سیدیک داکترروانی بودپرسش های داکتران روانی ازمریض روانی وخانواده مریض صورت می گیرداینکه خانم ازسوالات کمال سید چه برداشت داشت شایدازطرزنگاه های معنی دارکمال سید چیزی فهمیده باشدویاآنشبی که بااوتنها به خانه کمال سیدرفته باسینه مالی روبروشده باشدکه بعدهاثریا بها شگست عشق خودراباکمال سید ازداکترنجیب الله وداکتراناهیتا می بیندکه من تمام این جملات خانم ثریا بهارا مکمل دراین نوشته آورده ام

اناهیتاکه تاهنوزپیوندعاطفی بامن داشت پیوسته به دیدن من می آمدروزی گفت: که من برای صحت توسخت نگرانم. می خواهم چندروزی ترابه خانۀ خودببرم زیرادوهفتۀ بعدبرای تداوی به مسکومی روم.

مادرم ازهمه نقش های دوگانۀ اناهیتا سخت ناراحت می شد،اماخشمش را تبارزنمی داد.آدم هارا زودمی شناخت.به مشوره مادرم،کمال اجازه رفتن به خانه اناهیتارا ندادودرعوض برای شنیدن سمفونی های بتهون که ازفرانسه با خودآورده بود،مرابه خانه اش دعوت کرتااندکی ازیک نواختی بستربدرآیم باوی به سوی خانه اش دعوت کرد.

پایان پائیزبود.برگ های زرد وطلایی رنگ درختان با وزش بادچرخ زنان درروشنایی چراغ های پیاده روبرزمین فرومی افتادآهنگ خش خش برگ های خشکیده اززیرکفشای ماشنیده می شد.

ببینید داکتراناهیتا پسری داشت که به سن وسال ثریابهابودوثریادریک نوشته خودکه درقسمت های گذشته نوشتم گله ازگرسنه گی وشب ماندن خوددرخانه داکتراناهیتامی کندواین باراول نبودکه اناهیتا اورادعوت به خانۀ خودازدلسوزی می کندوسیدکمال مانع می شودخانم رابه خانه مجردی خوددرشب می بردونمی گذاردکه خانم اناهیتا ثریاراباخودببرداین اعتراف های خانم است که درچند عشق ماجراجویی دست وپنجه نرم می کندونمی تواندتصمیم به انتخاب یک همسر بگیردعاشق ها ومعشوقه گیم بازی می کنند وداکترنجیب الله که می دانددیگرخانم بدرداش نمی خورد به خانم تحفه سربسته به گفته یکی از خانم ها که زمانی دوست نزدیگ خانم ثریا بودمی دهدکه سراین تحفه را داکترمستمدی استاد فاکولته نسایی وداکترنسایی شفاخانه مستورات، مستمدی خواهراکرم عثمان وعبدالله عثمان واسحاق عثمان برادرشاهی بای مستمدی مدیرموزیم افغانستان بودصندق تحفه را کورتاژمی کندوتحفه رابه زباله دان نابودی می ریزد.

اناهیتاروزکه به مسکو می رفت با من پدرود گفت :پشت شیشه استادم برف هنوزهم بشدت می بارید.با خودگفتم :شگفتاکه درفضاهمه ذرات، حرکت خودرابا قانون خوددرمی آمیزد،امادرجوامع بشری قوانین معینی وجود ندارد.انسان با نقش های دو پهلورفیق خودرامی فریبد.

همیش این خانم از دورنگی ورنگ بازی اعضای حزب دموکراتیک خلق حتی بعدها از بزدلی ورنگ بازی های میراخبرخیبرسخن می زند وبخاطر دورنگی های هیت رهبری حزب وخصوصاً خیبر، لایق واناهیتا درمجلس محکمه حزبی که بخاطر ثریا بعد از آمدن شوروی دایرشده بودثریا بها از حزب استیفا می دهد

درظاهراناهیتا ازثریا بهامورجان اش است این که چراازداکتراناهیتادلخوراست ازیکطرف داکتراناهیتارارقیب خوددرهرقسمت حتی درعشق وعشق بازی می داند که من تمام جملات ثریابهارا دراین نوشته می آورم ولی پوست کنده نمی گوید که چه سراناهیتارامارگزیده بودکه بادختری رقابت کندکه اززیبایی ودانش ومبارزه به پای اونمی رسید.

هیچ نوع اسنادخانم دراین قسمت اریه نکرده تنها بعدهاشمامی خوانید که ببرک رامتهم به (...) خواستن ازخودثزیا بهامی کند واگر راست باشدوهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق جوابی به این اتهامات نداشته باشداز زبان ببرک می گویدکه اناهیتا پیرشده تومی توانی جای اناهیتارابگیری. یعنی امروز به من اگر(...) بدهید که من اطمینان پیدا کنم وتراروزی بجای اناهیتا انتخاب نمایم

ناگه صدای زنگ به گوشم آمدمادرم دررابازکرد.دیدم نجیب که ازکدرهای پرچم وعضواتحادیه دانشجویان بود،با احمدعلی نعیمی، همصنفان دانشکدۀ پزشکی خودبه دیدنم آمد

نجیب ساعتی پیرامون تشخیص بیماری من باداکترکمال به گفت وگوپرداخت پس ازرفتن داکترکمال، خون درچهره اش دمیدبابلند پروازی گفت : رفیق ثریا! من خودم شماراتداوی می کنم.دیگر ضرورت به آمدن داکترکمال نیست.

گفت:اگرباردیگرداکترکمال آمد من وی رابرروی یخها بیرون دروازۀ بلاک برزمین خواهم زد.

شما قضاوت کنیددراین جای شک نیست چون داکترنجیب الله زمانی ازکسانی بود که خودببرک هم می گفت:تازمانی که نجیب درحزب نیامده بودهمه برادران لمپن بودنداگرداکترنجیب الله این حرفهاراگفته باشدشک نیست واین حرفهای خانم ثریا بهااعتراف مستقیم درقسمت روبط نامشروع اش باداکتر نجیب الله می باشدکه نجیب الله جرات می کندکه درقسمت رقیب پیرسن خودحرفهای به معشوقه بزندوبه خانم درحقیقت اختارمی دهدورنه روابط عشقی بین داکترنجیب وثریا نبودداکترنجیب با فرهنگ وکلچرافغانی آشنایی کامل داشت درخانه یک دخترمجردودربرابررفیق خود احمدعلی نعیمی چطورچنین حرفهارابه میان می آورد. گفتند یارقدیم اسپ زین کرده

روز دیگرسلیمان لایق با شاه جهان همسراش بدیدن مآمد. وی به نظرم چون «یاگو» یعنی شیطان درامۀاتللوجلوه کرد.نمی دانم چرا پنداشت مروی یا گودرجسم لایق حلول کرده است.

من نیک دریافته بودم که وی باذهنیت بدوی قبله ای فصولا نه نمی تواندبه اسلام ویا مارکسیسم پابندباشد.

این را نه تنهاخانم ثریا درک کرده تمام ملت افغانستان بعد ازسقوط ودولت حزب دموکراتیک خلق فهمیدندوخودلایق هم ازاین روشهای خودانکارنمی کندبعداز اینکه دخترخودرادرپشتونستان به شوهردادمستقیم برپهلوی قبله وقبله بازی استادشددیروزمارکیست نبودامروزمارکیست نیست زمانی که درحزب بودهمه را سر یک کلک بشمول ببرک ،داکترنجیب ، تمام رهبری پرچم ، تره کی ، حفیظ الله

وتمام خلقی هارا وبعد سقوط حزب دموکراتیک خلق گلب الدین واخوانی هارا امروزدولت کرزی وامریکایی را سرکلک خودبشمول آی اس آی می چرخاند.نه ادعای کمونست بودن داردنه ادعای مسلمان بودن بارها گفته دربیانیه های خود که ازسرکلم دست بردارید من ودستگیرخان پنجشیراز قماش فرکسون بازی وابن الوقت می باشیم.

اول صدیق وبعدنجیب باسرورمنگل به خانه آمدن . نجیب با دیدن برادرچنان ازکوره دررفت که حتاباموجودیت من وسرورمنگل نتوانست جلو خشمش رابگیردوباعصبانیت گفت: توچرااینجاآمدی؟صدیق گفت:چون ثریابیماربود،همه دوستان اتحادیه به دیدن اش آمدند.من هم چوشماودیگران به عیادت اش آمدم نجیب گفت:تونبای پایت راازگلیمت درازترکنی؛بروخانه کردهاراآب بده.

این هاهمه اعترافات خانم ثریا بها وروبط نامشروع خانم ثریا بها با نجیب بوده که خوب است آقای سرورمنگل زنده است ازشرافت کاربگیردچون خانم تکراراً این موضوعات بی پرده برروی کاغذ آورده همان طوریکه دربرابرفرهادلبیب نوشت ودروغ های فرهادلبیب ظابط امرقادرخان هراتی وزیردفاع حزب دموکراتیک خلق سرورمنگل برملا ساخت سرنوشته خانم ثریابهاکه نام ازنعیمی وسرورمنگل برده هردو تماس بیگیرد. وروابط این دونفر را به حکم وجدان منحیث یک افغان برملا سازندچراکه ازنوشته خانم ثریا معلوم می شود کسانیکه با نجیب درخانه ثریابها رفت وآمدمی کردن نقش جورگررابازی می کردند هیچ چیزازآنها پنهان نبوده.که نجیب جرات این نوع گستاخی هارادرمقابل شان داشته ومن می دانم که هنوزغرورنیاکان اش درخون سرورمنگل موجود است با حکم وجدان این گره راباقلم زیبا وتوانای خود باز می کند.

ثریابه می نویسد:باخیبرهم گاهی صحبت هایی داشتیم که ازاختلاف درونی اش باکارمل واناهیتا برایم چیزهایی می گفت: گاهی ازسلیمان لایق شکوه می کردکه می خواهدبا اندیشه نجات پرستانه حزب رابه انشعاب بکشاند.

طوریکه معلوم می شود دربین حزب دموکراتیک خلق موش وپشک بازی بوده واینکه همه به این خانم اعتماد داشتندزبان راز ورازداری بدون ترس درازمی کردندانسان بیادنقش همان فاحشه می افتتدکه درسپاه هتلرنقش خودرا بشکل یک زن بااعتماد دربین جنرالهای هتلربازی کرد.

از همان اغازین سالهای مبارزاتی سلیمان لایق،ذبیح زیارمل ،امین افغان پور، صمدازهروگروهی دیگربا اندیشۀ ناسیو نالیستی واردحزب پرچم شده بودند.ومی خواستند میخ پشتونیزم رابرتابوت ماکسیسم بکوبندواستادخیبردرمیان دوسنگ آسیاب،بین ایگویسم کورکارمل وفاشیسم گرسلیمان لایق خردمی شد.

سلیمان لایق باآنکه چندین باربه گناه فرکسون بازی ونقش فتنه گرانه اش محکمه حزبی شد وتنزیل مقام ،منش وهنجارهایناشایست اصلاح پذیرنبود.

اینجا خانم ثریا بهاواقعیت های درونی حزب را چنان جانانه افشا می کندومی نویسد که پیش از آمدن داکترنجیب الله درحزب فاشیستان قبلوی وشناخته شده که به ماکسیست وکمونیزم ایمان نداشتند همسنگرببرک بودند

درقسمت فرکسون وفرکسون بازی دونفرهیچ شکی وجودنداشت سلیمان لایق ودستگیرخان پنجشیردرطوطئه علیه رهبری وگروپ سازی درون حزب وانشعابات دست داشتندبعداها خانم ثریااززبان خودواززبان میراکبرخیبر ببرک کارمل را متهم به تروراعضای رهبری حزب می کنندکه متن مکمل را من درنوشته این نوشته آورده ام که شما بعداًمی خوانیدببرک چطوراین دونفر وخصوصاً دستگیرپنجشیری را ترورنکرددراین قسمت بایدحزب دموکراتیک خلق بشمول بخش پرچم وخلق جواب بگوید که درقتل وترورخیبردست کارمل بود یا نبود.

هنجار های زشت کارمل

خانم ثریا بها می گویدیک روزسردزمستانی زنگ به صدا آمد درابازکردم محمودبریالی بود.

گفت:رفیق کارمل تراخواسته ،دربلاک 24که مرکز حزب بودرفتم دروازه را خودببرک باپیشانی بشاش بازکرد،نخست پرسیدازاناهیتا کدام نامه دارم،

گفت:من آگاه شدم که صدیق ونجیب به خانۀ شما بودند، کارمل گفت که نجیب آدم خودخواه است، چطوربه دیدن توبا این علاقه مندی آمده، نجیب می خواهدبه کمک خیبروسلیمان لایق ازتوخواستگاری کند،کارمل گفت:تونبایددختری باشی که کسی توراانتخاب وخواستگاری کندتوخودبایدبهترین راانتخاب کنی، فکرمی کنم هردوبرادرچون عقاب هایی به توچشم دوخته باشد،نجیب بدردفرهنگ وحساس تونمی خورد،دکتاتورمنش ووحشی است، صدیق ازنگاه روانی یک انسان طبعی نیست،پرسیدسلیمان لایق هرروز درخانه شماچه می کند؟ گفتم می خواهدمادرم را باتمجیدازنجیب شستوشوی مغزی کند، گفت :دستورمی دهم که دیگرمزحم تو نشوند، می دانی بیشتربچه های حزب ترا دوست دارند، این ارزیابی های منطقی وعلمی کارمل تاژرفای جانم رخنه کرد، گفتم :ازحساس مسوولیت شماسپاس گذارم، کارمل گفت : تومی دانی چقدردخترجذاب وجالبی هستی؟ تویک پرچه آتش هستی، که مرامی سوزانی !

باشگفتی تکان خوردم .پنداشتم تب دارم،شنیدن چنین هذیان تب آلودازآن من نیست.این هذان هذان رهبری بودکه درچشمانش هوس وشهوت موج می زدگفت: تومرامی کشی .من مدتها منتظر روزی بودم تا درغیاب داکترجان (اناهیتا)بتوانم احساسم رابه توبازگوکنم .می دانی توبا این همه شجاعت ودانشی که داری به زودی جای اناهیتا راخواهی گرفت.

اناهیتا پیرشده وتوهژده سالت بیش نیست.پنداشتم با این حرفها می خواهد صداقت مرانسبت به اناهیتا آزمایش کند.گفتم:نمی فهمم شماازچه سخن می گویید. گفت :دخترجان می خواه بگویم اززیبایی وجوانی ات استفاده کن ، بخودلرزیدم وپرسیدم رفیق کارمل من ازجوانی ام استفاده کنم یعنی چی؟گفت: ازتوخوشم می آیدگفتم من اگرازجوانی ام استفاده کنم می توانم ازجونانا ن همسن وسالم استفاده کنم نه ازشماکه رهبر وجای پدرمنید.شمابا وصف داشتن همسربا پیوندوتعهدی که با اناهیتاداریدوفاداربمانید.بااحساس تنفرشتابان بسوی در دویدم به حجم انفجاردرونی ام،دررا کوبیدم وآنجاراترک کردم.

من ازراست ودروغ تیم رها درباد خیلی کیچ شدم یادانش من کوتاهی می کندویا من ازکاسه های نیم کاسه حزب دموکراتیک خلق سربدرنمی کنم سطرهای مرموزکه درلفافه ادبیات قشنگ طومارشده گورگره های این طوماردرهم پیچیده مانندتیم رهادرباد یک تیم کنجکاووزیرک وزرنگ باقلم توانامی خواهد. وکسی که به این اتهامات پاسخ درست ومکمل داده می تواند، اعضای بیروی سیاسی ،کمته مرکزیوشورای انقلابی است

از یک طرف آگاهی وعلاقه مندی کارمل ازنگاه زیبای خانم وازدیگرطرف علاقه کارمل بخاطردلسوزی رفیقانه به ثریا بهاکه می خواهد این خانم ازچنگال گرگان نجات دهدوازطرف دیگرکه سالها نجیب به ببرک نزدیک حتی دردوران غربت وپیچارگی کارمل بادی گاردکارمل نجیب بودبه عوضیکه نجیب کارمل کمک کند نجیب وخانوده نجیب رابه گفته خانم ثریا بهاآقای کارمل بی فرهنگ می خواند.

وهم دراین ملاقات ازخانم ثریا بها کارمل خواهش سینه مالی وازخانم (...) می خواهدوبعدهادرهمین نوشته می بیندکه دریک مجلس حزبی که نجیب صدیق ثریا واعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق بخاطر حل مشکلات نجیب صدیق وثریا دورهم به گفته ونوشته ثریا بها دورهم جمع شدند.

کارمل می گوید:تاحال من خبرنداشتم حالا خبرشدم که هردو برادرترادوست دارند وخانم ثریا بها به کارمل نمی گویدچطورخبرنداشتی درفلان شبی که درعقب من بریالی رافرستادی این حرفهارادرقسمت نجیب وبرادراش زدی وبعد مراتشویق به استفاده ازسروصورت زیبای من کردیدوهم خیبرکه ازتمام ماجراخبربودچرا به ببرک نگفت که چراخودرا به کوچه حسن چپ می زنی بعد ازملاقات تووثریا بها خانه من آمدتمام ماجرارا به من گفت وهم فردا درقسمت توقع نامشروع تو یاداشتی به من سپرداز این معلوم می شودکه خیبرازچال های بزدلانه پولیسی خودکارمی گیرد.

آیا به کوچه چپ زدن خیبربی وجدانی خیبر نشان نمی دهدوقیکه یک نفربه این اندازه پست وبی وجدان بزدل باشداوچطورمی توانددرآینده تحت چتریک حزب مضدرخدمت به انسان ووطن خودشودچون جملات بالاموضوع ناموسی است وخودکارمل وخیبر زنده نیست سراین کلوه بی سررا بایدکسانیکه به صفت هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق درمجلس همان روز یا شب موجودبودندبا انگشتان وجدان بازکنند.که بخاطرمناقشه عشقی نجیب الله خان ، صدیق خان راهی وثریا بها گردهم جمع شده بودندوهم ثریا بایدازاشخاصی که درآن مجلس بود نام ببردکفایت نمی کند که تنها نام ازلایق واناهیتا ببرداناهیتا یک خانم هشتاد ساله مریض وسلیمان لایق هم ازلحاظ وجدانی مریض می باشدضرورت است تا دیگران نقاب سیاه رااز روی سیاه سنگ رذالت ها دورسازند

به خانه خیبر رفتم زنگ رافشاردادم زنگ برای خیبر به صدا درآمد.خیبردر راباز کردوبا نگاهی که نقش ازوفا داشت ، پرسید:چه شده، چراهنوزهم دستت روی زنگ است؟ گفتم استاداین صدای زنگ های همنگونی است که برای مرگ یک اندیشه به صدادرآمده است. استادخیبرپرسید:بگوکه ببینم چه شده است گفتم:می خواهم تنهاباشما گپ بزنم وشما آن را نزدتان نگه دارید.گفت : تعهد می کنم.پلوشه دختراش راصدا زدوگفت: شما مزاحم مانشوید.ودراتاق نشیمن رابست . من تمام سخنان منطقی وخواسته های غیرمنطقی کارمل رابرایش قصه کردم ،خشم توفنده ای درچهره اش نمایان گشت ،اما آموخته بودچه سان خشمش را بخوردوبرزبان نیاورد.

خیبرمی گویدمی توانی به عنوان یک انقلابی بی هراس وبی تردیدانتقادات خودرا بنویسی وبه من بسپارتا آن را بکمسون تفتیش حزب واگذارکنی شایدنخستین درس اخلاق انقلابی برای کارمل باشد.

 

قسمت پنجم

benamnewspaper@hotmail.com

حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست

ازخون ماسرخ شددامان صحراوکهساران

کس کشته وکس زخمی کس فراربا یاران

خون ماطوفان سیلاب بود،نی شبنم باران

سرزدلالۀ خون ما،هم درپائیزودر بهاران

شاعربی سنگ وبی ترازو

زندگی من حباب موج دریانیست ومرگ من پرقونیست وبرسنگ مزارم نگفتم که چه بنویسندلوحه سنگ مزارمن تاریخ من است بعدازتهدیدهایکه ازطرف خانم ثریا بهاودوستان آن ویک گروب انشعابی حزب دموکراتیک خلق وتهدیدی که به خاطرقطع ادامه نقدبرسایت هافشارآوردند خصوصاً برسایت آریایی بااین نوع شارلتانی هاکه نتوانستندجلونقدمن رابگیرندخواستندتوسط آقای رامین جان حیدری که خودرالایر(وکیل مدافع) معرفی کردتیلفون آن 4247574401 این است وبگفته خود آقای رامین حیدری کتاب رها درباد نزدآن موجود است خواست مراهوشدارباش نرم بدهدمن بشکل دوستانه برتمام سوالات اش پاسخ دادم که اومی توانددرمحکمه شاهدشود.

وبه آن گفتم که مقصد من کاپی رایت نبوده ونیست من حق دارم که بخاطرثبوت نقدخودازدرون کتاب سطرهایکه نقدمی کنم نه بشکل عکس برداری خودم تایپ کنم واگراین جرم باشدبفرمائید به محکمه بروید .

واقعاًآقای رامین جان حیدری یک جوان وارددرمسلک خودبودند.امروز14 اکتبر2012 ساعت تقریباًدوبچه بعدازظهوربیش یک ساعت تیلفونی صحبت کردیم اوازمداخله اف بی آی وپیش کردن صورت دعوی به محکمه ازطرف خانم ثریا بهاحرفهایی داشت که من به وکیل موصوفه گفتم:جلوادعای هیچ کس راکسی گرفته نمی تواندخانم ثریابهاهم قبلاًمراتهدیدکرده که من عمری با ترورستان احمدشاه مسعود درپنجشیر بودم مرگ انسان پیش من ودارودسته من که مرتکب جنایت بنام مجاهدشده اندحتی سیا واف بی آی امریکا وآی اس آی پاکستان می داندوهم پنجشیری هایکه درسانسفرانسکو است سالها بادیگارد من بوده علناً کارقاچاق سنگ درسانسفرانسکوی امریکا می کنند وازنگاه مالی سالها شده که مراکمک مالی می نمایند.من حرفهای خانم را دریک جامه قانون بادی فکرکردم که کس بزند ودربادرها کند.

نقدکتاب حق من است وخانم ثریابها به کسانی مستقیم وغیرمستقم تهمت زده وازعشق وعشق بازی سخن گفته که تمام آنهافوت کرده اندویالادرک هستند. تنهانقد می تواندکه دفاع ازشخصیت های سیاسی وغیرسیاسی کندتمام ملت افغانستان بشمول زادگاه من درلابلای پرخاشهای که باحزب ورهبران حزبی خودداشته درکتاب رها دربادتوهین کرده اگررهبری حزبش سکوت کرده وهرنوع توهین وتحقیرپذیررفته اند به آن کاری ندارم .

من یک شخصت حقوقی هستم وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق که زمانی این خانم ازکاسه لیسان وجوشیدنی درباریان حزب دموکراتیک خلق بودیک شخصیت حقوقی است.حق ادعاراداردبشرط که درمحکمه ثابت کرده بتواندکه من مرتکب جرم شده ام

خانم وحزب اش حق داردومی توانندکه به سیاشکایت کندبه اف بی آی شکایت کندوتاریخ محکمه برمن بگیرندتازمانی که من مرتکب جرم نشده باشم ترس از هیچ نوع تهدیدها ندارم اطمینان شرط است خانم می تواندبه مشوره وکیل خود پیش برود.

مرامادرمحکم بست درگهواره

نمودبسته به تسمه پاره، پاره

فرارکردم ز بند بر کوه و دره

نخواهم بالشت پرقو جز خاره

شاعربی وزن وبی ترازو

آره ازکسانیکه تخته سیاه سنگهای کهسارهندوکش تخت خوابش بوده وبالین اش پُرازخس وخارو وموسیقی گوشش فریادتوپ ،بم وهاوان،

هوشیاران نبایدفکرکنندکه توشک پرقووبالشت پرقوی کانادااوراواداربه بی وجدانی وترس می کندمن اولادآدم هستم نشان ازپدردارم که پدرم تن به فرمان خداهم نداده به گفته عيسوی سیب خوردوبه گفته مسلمان گندم فرق نمی کندنافرمانی کرده.

واین رافکرنکنندکه ترس ازقانون تنهادرامریکا،کانادواوروپااست جرم جرم است درهرنقطه دنیاباشدومجرم دست به جرم می زندودرپهلویش متضررمی توانددرهرنقط دنیامطابق قانون دفاع کند.

خانم اگرمی تواندمرامتهم به جرمی سازدحق خانم است بفرمائید ولی مراازریسمان درازبنام مارنترساندومزاحم من نشودامیداست که دیگروکیل مدافع خودراتکلیف ندهداگرمی خواهدبادسایس پیش بروداقدم قانونی کند.

وخفاشان همسنگرخودوادارنسازدکه مراتحت فشاررویی قراردهند.هرگاه دلایلی دربرابرنقدمن دارندمی توانندبنویسندحتی توهین آمیزقلم خوداش وقلم تیم رهادربادوهیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق آزاداست ومن ازهرنوع انتقادات شان استقبال می کنم ولوکه خشن ترین انتقادباشد.

بعضی دوستان به این عقیده هستندکه نقدکتاب رهادربادرا مانندقف دریا سبک ونرم بسازم. زشتی های کتاب رهادربادراچطورمی توان به نرمی جواب داد،آن قدرپُرازکثافت وتوهین شخصیت های انسانی درچانته کتاب است که خون ازچشم خواننده سرازیرمی کندوهیچ وجدانی نیست که اوراآتش نگیرد.

همان طوریکه سنگ درشت برپای کثافت ضروری است،بایدمحکم ودرشت بودن نقدمانندهمان سنگ پای باشد،تاکثافت دورکندباوجودیکه خانم ثریابهای عفت قلم مدنظرنگرفت برزخم های ملت مانمک پاشی کرده که ازآن جمله ملت یکی من هستم می توانم خانم را بخاطر چرندياتش به دادگاه بکشانم ولی می دانم که کشیدن یک یاوه سر جزضایع وقت است سودی ندارد .

طورمثال حرف ازبوتل وبوتل زدن درنوشته خودآورده وشخصیت یک زن پاک وعفیفه رازیرسوال برده آن کاری که خانم ثریای بهاکرده من نمی کنم داستان بوتل دراین کتاب رنج آور وغمگین است که بعدهادرآن قسمت چیزی که بی پرده خانم ثریابها نوشته من با آن زشتی وبی پردگی نوشته نمی توانم اشک قلم بروی کاغذ می ریزم .

من جملات کتاب رهادرباد را سطربه سطرمی نویسم گرچه من حق دارم که به آسانی کردن کارخوداز جا هایکه نقد می کنم مثلیکه قبلاً گفتم عکس برداری کنم تا سند به نقد من شود این کار رانکرده ام مشکل با خود گرفته ام سطرهایکه قابل نقد بوده بدون کم وکاست با رنگ قرمزنوشته ام.

اگراین جرم باشد تاخوانندگان کتاب ونقدمن قضاوت کنند حق من است اگرکدام اشخاص یا وکیل مدافع یا محکمه بگوید که نقد تو به این شکل قابل جرم است من دربرابرحکم قانون تسلیم هستم ملتی که قانون پذیر نباشد محیط خودرا تحت قانون جنگل قرارمی دهد. بازهم کوشش می کنم که فرمایش دوستان تاجایکه امکان دارد درقسمت نرمش نقدمدنظربگیرم .

شخصی که من اورا نمی شناختم به من ایمیل زیر فرستاد

قناری را در آزادی تعقيب می کنم. زنده باشيد. ولی خبر شدم که ثريا به داکتر اناهيتا تماس گرفته و گفته است که همه گفتار آقای سيد موسی هستی دروغ است و من در کتابم ننوشته ام. اگر چنين است، نقد شمازير سوال می رود.شما نوشته ايد که کتاب او را اسکن می کنيد. در حال حاضر پيشنهاد من اين است که همان صفحه صحبت و پيشنهاد کارمل به ثريا را(همان صحبت که از او (...) خواسته بود) اسکن کنيد و به آزادی بفرستيد، بقيه اش باشد برای بعد

با احترام

جواد از آلمان

من به جواب موصوف این نوشته را ارسال کردم

سلام کتاب نزد من موجود است یکتعداد درحدود بیست نسخه دیگر کتاب شنیدگی هم دربازار فروخته شده این قسم دروغ شاخدارشما چطور می توانید قبول کنید یک عمر هم سیاست کردیده اید به کسی که این حرف زده اگرهوشیار می بود می گفت : لطفاً یک نسخه کتاب به من ارسال کنید خوداش درسایت ها این کتاب اعلان کرده تعجب براین است که ملت ما چقدرخوشباوراست من فکرنمی کردم که داکتراناهیتا به این اندازه احمق باشد.

من چرا اسکن کنم وچه ضرورت دارم وشما کی هستید که چنین توقع غیر قانونی را از من می کنیدعمرمن با قانون وقانون گذاری گذشته اگرداکتر اناهیتا دروغ نمی گوید واین خانم نویسنده کتاب اگربی وجدان نباشد نوشته کند که من راجع به ببرک واناهیتا نوشته نکردیم که من مطابق قانون کاپی اصل کتاب از شرکت کتاب توسط وکیل خود بیرون کنم ونویسنده به محکمه بکشم با احترام کوچک شما موسی

محترم هستی

روزانه صدها ایمیل به من می آید وتا حال 703 میل گرفته ام که همه پرسیده اند که چرا نوشته نقد تودرآریایی زندانی شده من به همه نوشتم امورمملکت خویش خسروان داند.

حالافصل ششم کتاب رهادربادرابه نقدوبرسی بدون کینه وعقده شخصی به حکم وجدان قرارمی دهم .

پدرودباخنیا گری سرخ

خانم ثریاازبرداشت سفرخوددردوشنبه وتاشکند بخاطروضح ونابسامانی ها وظلم روس که زبان ورسم خط تاجکان وازبک هاراتبدیل به الفبای کرده بودمتاثرشده وابرارعاطفه ودلسوزی به تاجکان وازبک ها می کند.

قسمی اشک تمساح می ریزدکه سالهایکه باحزب دموکراتیک خلق بودهیچ جیزی راجع به پالیسی های روس نمی دانسته چون این نوع چرندبیخبری بخاطریکه نشان بدهد،ازاین تاریخ من نفرت ازروس پیداکرده وزمان تعین کند درحالیکه بعدازسفرروس وتارفتن به کهساران پنجشیرعضویت حزب دموکراتیک خلق داشت یک حرف برضد روس درزمان قدرت حزب دموکراتیک خلق نوشته نکرده به اروپا باصدیق شوهراش رفت برگشت وتااعدام مجید کلکانی که دست این خانم درکرفتاری مجید باصدیق وحاجی سخی کلکانی که بعد ازاعدام مجیدسخی کلکانی توسط خاد بخاطرافشا نشدن صدیق وثریابهاترورشد واین ترورابکردن ساما انداختند. درحالیکه سامایی هابعدازاعدام مجید کلکانی گله، گله به دولت کابل به رهنمایی نیک محمدو کاکای مجیدوپسرنیک محمد که مجیددرخانه پسرنیک محمد با الله محمد که الله محمد درآنروزنقش موتروان مجیدکلکانی راداشت ازطرف خادگرفتارشدند.

وکیل نیک محمدشوهرخواهرنجیب که خانواده آن درکهدامن مهاجربعدازکشته شدن امیرکلکانی می باشندبعد ازاینکه دارایی وملکیت مردم سرشناس کهدامن وپروان کاپیسا توسط دولت نادرخان ضبط می شودپشتونهایکه با نادردرجنگ علیه امیرکلکانی کمک کردند ، به آنها دادمی شودطورمثال پدرخانم رخشانه خوانده معرف که فعلاً درامریکا زندگی می کند که ازجنرال های بیسوادبود درقلعۀ مرادبیگ ازچندخانواده شمالی که روابط باامیرکلکانی داشتنددملک وزمین شان به پدرخانم رخشانه ضبط واز طرف دولت نادرخان داده شد.

پدرنیک محمد شوهرخواهرداکترنجیب هم ازجمله کسانی بودکه توسط دولت نادرخان جایدادهای ضبط شده رابه آنهادادند ونیک محمددرمقابل مجیدیکدوره خودراکاندید کردبه اثرتقلب وروابطی که باسردارولی وکیل نیک محمدداشت برنده انتخابات همان دوره درشوراشد.ومجید کلکانی دوباره مخفی شد ولی مجید با خوش باوری هایکه داشت تاروز گرفتاری اش با نیک محمد وپسر نیک محمد ارتباط داشت وفکرمی کرد.اگرغیرت جنوبی درکله نیک محمد وپسراش نیست شایدبه غیرت وجوان مردی مردم شمالی پابندباشد.که وکیل نيک محمد وپسراش درامتحان خود ناکام ماندندوفعلاً نیک محمد و پسرش درالمان زندگی می کنند.

ثریا به درسفر خودبه شوروی اززیبایی ها وکلیساها ی زیبای روس حرفهای شاعرانه دراین کتاب زیاددیده می شود.

ازکرملین از تابوت لینن ومجسمه های لینن وسفراش به قفقازدرقالب حرفهای زیبا وشاعرانه مانند ملای احمقی که به زیارت ولی(...)خیزبروازکرامات اش حرف بزند این خانم هم مانندملای احمق بخاطر بلندبردن صفحه های کتاب حرفهای داردکه قبل نقد نمی باشد این نوع نشخوارها توسط دوستان روسها درطول تاریخ شده تازگی ندارد بعد از توصیف وصفت ها ونکوهش ازمیدان به هوتل می رود.

هوتل بزرگ وزیبابود دیدم آنجاعفیفه، امیلیا،اسپارتک ،فرید بصیرومرتضی منتظرم بودندوازدوربانگ واشاره دست سللامم دادند.با دیدن آنها خون در رگهایم دمید.کنارمیزبرسی استاده بودم. پس ازبرسی اسنادوکلید اتاقم را به دستم سپردند.در این اثنامردجوانی آمد چمه دانم راکرفت(بکس) وگفت که«پژالسته» (بفرمایید)من هم از پشتش راه افتادم ،والگای سیاهی استاده بود، دراش رابازکرد وگفت : «پژالسته» (بفرمایید)من زبان روسی نمی فهمیدم متردداستادم که چرااز هوتل بیرون آمده است. در همین هنگام فریدرسیدومشتی به دهن مردکوفت وبه زبان روسی دشنام هایی نثاراش کرد.برایم گفت: »بیا کجا می روی ؟» گفتم :«گارسون هوتل مرارهنمایی می کرد»رفقایم همه بیرون دروازه هوتل ازخنده تاب می خوردن ومرادرآغوش می کشیدند، که «دخترساده! این گارسیون هوتل نبود،شایدبرنامه هایی داشت .اگرما اینجا نبودیم،چه برسرت می آورد؟»

این نوشته بالارا بخاطری آورده ام که به داستان سازی ودروغ های نویسنده کتاب متوجه شويدخانم ثریابها کوشش می کندکه سر(...)خودتهمت بزندتااورا خواننده بصفت یک زن فیمنست بشناسد.

به این اندازه یک انسان کودن هم باشدازخود حرکت احمقانه نشان نمی دهد خوداش می گویدمن داخل هوتل شدم کلیدهوتل گرفتم مردی بکس من راگرفت می خواست مرااختطاف کند

کدام احمق باورکندکه باآن قدردختران زیبا روی یک خانم جت نمای افغانی را اختطاف کنند.وانظباط حکومت روس آن زمان راهرکس می داندوبعدخودخانم اعتراف می کندکه کسی ازیک شهربه شهردیگربدون اجازه پولیس رفته نمی تواند وکس جرات نداردکه مرتکب جرم شودهرگا خواسته باشد جرمی رامرتکب شوداستالین درفکراش بگرددشاش درتنبان اش سرخودمی رود دروغ وداستان سازی وافسانه سازی هم حددارد . دروغ شاخدار شنیده بودم ندیده بودخواند م

آن شب نخوابیدم . غوغاییی دراندرونم برپا بود.فردا بصیر رنجبرواعظم احمدزی به دیدنم آمدند.باان که می دانستم آن دو موجود جاسوس ، خشک ویک بعدی اند،با آن همه درک، هوشیاری تاکتیکی راازدست دادم .

من درحضورآن دوازکشوری انتقاد می کردم که آنجاآزادی بیان، آزادی قلم ، آزادی احزاب سیاسی وآزادی مسافرت جرم شناخته می شد.

من سیتمی را به باداانتقاد می گرفتم که ازادی انسان ر به لجن کشیده بودآنگهی که منتظرواکنش بصیربودم عظیم احمد زی گفت:«من به آزادی بیان وقلم کار ندارم.برای من آزادی، دخترک های چاق وچله روسی است که هرشب که یکی را درآغوش بگیرم وکیف کنم»

ببیندمن عظیم احمدزی را نمی شناسم ایمان دارم که یک افغان تحصیل کرده با وجودیکه شرم وحیارروش بورژوازی می پنداشتنداین نوع حرفهارا نزده واگر زده هردوسرمیخ یک سیستم کلان شده اندشایدزده باشد.

شناخت انسان هامشکل است که ثریابها آن قدر زرنگ است که ازکارمل گرفته تا نجیب وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق ،احمد شاه مسعود،خاد، آی اس آی، سیا،رامیخ به معقد شان کوبیده امکان نداردکه دونفررابه نام جاسوس می شناسد وایمان به جاسوس بودن شان داشته یک کلمه بد روس را پیش آنها گفته باشد بعدازآمدن شوروی ثریا بها سالهاهم درنشخوارخانه روس به نفع روس نشخوار کرده است.

درفرودگاه مسکو قاسم رفیق برادرم وعالم دانشوربرادررهنورد زریاب به استقبالم آمدند. ومرابه خوابگاه دانشگاه امگاووبردندوقاسم که درخانه معشوقۀروسی خود زندگی می کرد،کلید اتاق اش رابه من سپردتاچندروزی دراتاق کوچک ویدرزون(گ) طبقه هژدهم زندگی کنم .این اتاق تاریک شباهت بی تردیدبه یک سلول زندان داشت.دراین زون حیدرمسعودمسوول بخش پرچمی هاوعالم دانشجوکه دانشجوی ممتازوآزاده ای بود، زندگی می کردند.

حیدرمسعودمسئول حزبی پرچمی هانیز دراتاق پهلوی من زندگی می کرد. وی با موجودیت من آزادی جنسی خودرابا دختران روسی از دست داده بود.

خوداعتراف می کندکه اورادرجایی پرچمداران بردندکه کسانیکه درآن بلدینگ زندگی می کردتمام محصلین به شمول خودثریابها شناخت قبلی که ازحیدر مسعود داشته که اوجاسوس روس می باشد واین را درجایی آورده اندکه بتوانندبه این خانم برسندوخانم باوجودیکه می داندروابط زن ومردغریزه انسانی است اما حیدرمسعود معشوقه خودرانمی آورد.این نشان می دهدکه یک جاسوس از دیگرجاسوس می ترسدویا حیدرمسعود بخاطر مهمان نوازی که خانم آغوشش خالی نباشدچندوقتیکه خانم درپهلوی اتاق اش جاداده به خدمت اش رسیده باشد حرفهای بالا غیر ازین معنی ندارد

درمسکو دوباره به دانشگاه امگاوو برگشتم تا به زودی به کابل برگردم .

حیدر مسعودبه دیدنم آمد وگفت که«فرداصبح ساعت ده به اتاق من بیاید رفیق دربانکوف می آید.رفقای داخل دستور فرستادنداندتا شما را کمک کنیم» پرسیدم «دربانکوف کیست وچه کمکی می کند؟» گفت:«پروفیسوردیانکوف ،شرق شناس روسی است که زمانی درانجمن زبان پشتوکارمی کرد.زبان پشتو وفارسی راچون زبان مادری خودمی داند.فردابا شماگپ می زند.»بعدازگرفتن شاوربه اتاق حیدر مسعود رفتم . دیانکوف نیزانجا نشسته بود.باهم

آشنا شدیم . وی علت بیماری ام راپرسید.برایش گفتم :«بیماری من پیامدفقر غذایی،بی خوابی های متداوم وهیجانی های شدیدعاطفی ودرسی بودکه پس از تداوی واستراحت بهبودیا فتم» دانکوف پرسید:هزینکه مسافرت تراکی پرداخت؟» گفتم « برادرم از پسر عموام ، قرض گرفت»پرسید:«چراحزب کمک نکرد؟»گفتم: «حزب ازکجا می کرد؟» گفت حزب می توانست ازطریق شبکه های ارتباطی کمک کند»وباتأثرخطاب به حیدر مسعود ادامه داد:«مابرای همه رفقای رهبری شماماهانه پول می فرستیم . رفیق کارمل ماهانه سی وپنج هزارربل روسی راچه می کند؟چراحزب درخرید تکت این دخترکمک نکرد؟ چرا گذاشتتندیک دخت مبارزرافقرغذایی بگیرد؟ما برای چه پول می فرستیم؟»

اگرواقعیت حرفهاداشته باشدوهیئت رهبری حزب ، بیروی ساسی ، کميته مرکزی ، شورای انقلابی به این اتهامات پاسخ نگویدوسکوت کنند

وقتیکه این نوشته راهرانسان باوجدان حتی بی وجدان می خواند باخودمی گوید روس به کدام اندازه به ملت ماجفاکرده که یک مشت طفیلی راحاکم سرنوشت ملت ماساخته نفرین وننگ بادبه حزب دموکراتیک خلق وروس اگرچنین باشد.شادباد روح کسانیکه دربرابراین نامردان مقاومت کردندوکشته ویا فرارشدند.

بخاطر می آورم که رفقای کارگرغذا نداشتند، امااناهیتاتنش راباشیر می شست تا طروت اش را نگه دارد.

ای کاش که این حرفهارا خانم ثریابها نوشته بودیک جلد کتاب خودرابه هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق ارسال می کردوبزدلانه ،سر افگنده با خجالت وبی وجدانی به خانم اناهیتا تیلفون نمی زد ومعذرت نمی خواست وخانم اناهیتا راتب زادمی گفت : لطفاً قبل ازمعذرت خواستن کتاب خودرا به من بفرستید که من درروی نویسنده نقد تف کنم

یا این حرفها دروغ است ویاهیت رهبرحزب دموکراتیک خلق برخودبینی خمیری می سازد.

به دانشگاه امگاووبرگشتم.عالم دانشوررادیدم وداستان دریانکوف را برایش روایت کردم . عالم دانشورکه پسربادانش ، واقع بین وغیر حزبی ، بود،با موج از احساسات گفت :«اگرکشته هم شوم تراکمک می کنم. برای هیچ کسی چیزی نگو.

با پرداخت چند ربل رشوه، پروازتورا برای پس فردامی گیرم تورابه فرودگاه می برم زمانی که پروازکردی، برای برادرت تیلفون می کنم تا درفرود گاه کابل منتظرت باشد.» روزموعوددانشورمرابه فرودگاه ماسکوی بردهنگام پدرودگفتک:«تو دخترمبارزوباشهامتی هستی.ای کاش می توانستم توراهمیشه داشته باشم اگرخواستی درکابل ازتوخواستگاری می کنم.

شما قضاوت کنید درین جای شک نیست که درروس رشوت بودباچندربلی تکت بدون نوبت بدست مشتریان می رسد خانم زوترفرارخودازمسکو تروراش به دستورببرک کارمل توسط دستگاه روس می داند

تمام ملت افغانستان شخصیت زریاب وبرادراش را می شنلسند که گذشته از دانش وفهم این خانواده شخصت پوقانۀ زریاب وبرادراش راهمه ملت افغانستان می شناسدچرا خانم نمی گوید که من خودرا تلک گردن عالم دانشورکردم اوبه من راه جوری کردمرابکابل فرساتد وگفت بعدهمراه توازدواج می کنم حالا بخاطر بدنامی روس وکارمل به عالم دانشور شخصیت می تراشدودرلفافه اعتراف به روابط جنسی خودمی کند

نمی دانم که دروجوداین خانم چه است که تااينقدر داوطلبان درقطارنوبت استاده اند

خانم ثریابهااگرکسی حاضرمی شدکه ترابگیردوصدیق این قربانی رابه زورحزب وبخاطربرادرونام فامیل نمی دادوتومجبوربخاطرحفط ابروی خانواده ادواج خرنمی دادی مانندشفدرخوراک خرمی شدی چراپوست کنده وآشکارامنحیث یک انسان باوجدان واقعیت هارانمی گویی که چه سبب شدکه تن به ازدواج خرماچه خرمی دهد

 

 


بالا
 
بازگشت