عربستان سعودى متحد آمريكا، يا "القاعده"؟ **مرگ تدريجي فلسطين** از نيل تا فرات**صهيونيسم

از نيل تا فرات

چهارراه اديان استعاره اي است مناسب براي توصيف فلسطين سرزميني كه مسكن و ماواي ابراهيم نبي ، مهجر موسي (ع)، محل تولد عيسي بن مريم و توقفگاه عروج رسول اكرم (ص) بوده است . سرزميني به غايت زيبا كه در آن تقابل صحرا و جلگه و كوه و دريا مناظر بديعي خلق كرده اند. اين سرزمين خاطرات بسياري از جنگها و نبردهاي گوناگون را به خود ديده است خونهاي بسياري در اين سرزمين مقدس ريخته شده است اما به شهادت تاريخ هيچگاه نبردي اين چنين نابرابر نه در اين سرزمين و نه در هيچ كجاي اين كره خاكي روي نداده است كه عده اي آهن و آتش به دست خون مردان ، زنان و نوجواناني را كه تنها قلوه سنگ براي دفاع از خود دارند، بيرحمانه بريزند. خونهايي ناحق كه با نام صهيونيزم و براساس توهم هاي پوچ و بلندپروازي هاي تلمود ريخته شده و بيش از نيم قرن است كه پايمال شده و مي شود. كوه صهيون قطعه اي از سرزمين مقدس است كه وحي در آن نازل شده و صهيونيست به كسي اطلاق مي شد كه در كوه صهيون به عبادت مشغول مي شد و ترك دنيا مي كرد حال آن كه در اواخر قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم ميلادي اين واژه به نوعي نگرش متعصبانه بدل شد كه يهوديان را نژاد اصيل و قوم برتر مي دانستند و معتقد بودند كه خداوند بني اسرائيل را بر ديگر اقوام برتري داده است و حاكميت بر كره زمين را به آنان واگذار نموده است . اين تفكر سالها در ميان نخبگان سياسي و بانكداران ، دانشمندان و صاحبان صنايع يهود جريان داشت تا اين كه با برگزاري كنگره جهاني يهود در سال 1897 ميلادي در شهر بال سوئيس رسميت يافت . حال آن كه پيش از آن زمينه سازي هايي براي احقاق چنين امري صورت گرفته بود. اغراق و بزرگنمايي مشكلات قوم يهود و نداشتن سرزمين عمده مشكل يهوديان در جهان مطرح شد و از اين جا بود كه سركردگان قوم يهود مصمم شدند تا سرزميني را به عنوان كشور يهود مشخص كنند. تئودور هرتزل كه براي ايجاد دولت يهود مي كوشيد پس از برگزاري نشستهاي مختلف با نخبگان و صاحبان نفوذ يهودي به اين نتيجه رسيد كه بهترين مكان براي تاسيس سرزمين يهودي جايي نيست جز سرزميني به نام فلسطين و لذا هرتزل به سراغ عبدالحميد عثماني رفت كه نتيجه اي نگرفت . دولت انگلستان پيشنهاد تاسيس چنين دولتي را در ((كنيا)) داد و چمبرلن قسمتي از ((آرژانتين )) را پيشنهاد كرد اما آنها فقط به فلسطين چشم دوخته بود. همزمان با عيان شدن ضعف دولت عثماني در سالهاي جنگ اول جهاني ، انگلستان با جلب همكاري اعراب اقدام به تقسيم سرزمين هاي عرب نشين دولت عثماني نمود. لورنس نماينده دولت بريتانيا با حضور در منطقه اقدام به تقسيم و ترسيم نقشه دولتهاي عربي نمود و با وعده به شريف مكه مبني بر استقلال تمامي اين دولتها و واگذاري آنها به فرزندان وي يعني فيصل و عبدالله نقشي دوگانه بازي كرد. در حالي كه دولت انگلستان به صورتي مخفي در حال مذاكره با نمايندگان آژانس بين المللي يهود بود. ضعيف شدن بريتانيا در جنگ و نياز به حمايت سرمايه داران يهود و همچنين نفوذ صهيونيست ها در محافل تصميم گيرند منجر به اين شد كه در سال 1917 لرد بالغور وزيرخارجه انگليس لايحه اي را به كابينه ارائه دهد كه براساس آن وعده تاسيس دولت يهودي در منطقه فلسطين داده شد. پس از پايان جنگ جهاني اول و با اعلام قيموميت انگليس بر فلسطين سازمان هاي يهودي با حمايت بريتانيا از تسهيلاتي چون خريد زمين ، تاسيس شركت ، ايجاد نهادهاي امنيتي و حتي قضايي در فلسطين برخوردار شدند. با شدت گرفتن آهنگ مهاجرت يهوديان از نقاط مختلف دنيا به سمت فلسطين و علني شدن سند بالفور همچنين ناراحتي شريف مكه از عمل نكردن انگليسي ها به وعده هاي مكتوبشان مبني بر تشكيل دولت فلسطين ، مردم فلسطين به خشم آمده و ناگهان به قيام دست زدند. قيام چهار روزه مردم فلسطين توسط ارتش بريتانيا و هسته هاي نظامي تازه تاسيس صهيونيست ها سركوب شد. اين قيام مردمي نمونه اي بود كه نشان داد مردم منطقه فهميده اند كه انگلستان آنها را به بازي گرفته است و لذا حركتهايي آزاديخواهانه آغاز شد. در عوض بريتانيايي ها يهودياني را آموزش و سازمان جنايتكار و تروريستي هاگانا را تشكيل دادند. سازماني كه فعالان مسلمان را ترور و خانه و كاشانه مردم را غصب مي كرد. گسترش روند مهاجرت يهوديان به اسرائيل به همراه واگذاري مراكز تصميم گيرنده در سرزمين فلسطين به يهودي ها ازجمله واگذاري امتياز توليد برق به مدت 17 سال به روتمبرگ يهودي و ضرب سكه و چاپ تمبر با نشان ((ارض اسرائيل )) به زبان عبري اولين گامهايي بودند كه جهت تثبيت دولت يهود در منطقه برداشته شدند. رقم مهاجرت يهوديان به فلسطين كه در سال 1922 به قرم 9500 نفر در سال بالغ مي شد در 1935 به 620 هزار نفر رسيد در حالي كه بريتانيايي ها و امريكايي ها بشدت از منافع مهاجران در مقابل ساكنان اين سرزمين حمايت مي كردند. حمايت انگليسيها و امريكايي ها از صهيونيستهاي ساكن فلسطين تنها محدود به حمايت هاي معنوي و كمكهاي اقتصادي نبود بلكه علاوه بر حمايت نظامي ، آموزش و دادن اسلحه در شكنجه دادن مبارزان فلسطيني هم به ايفاي نقش پرداختند. ترور عزالدين قسام مبارز فلسطيني ، ايجاد هسته هاي ترور SNS و تاسيس تشكيلات پالماخ از جمله كتابهايي بود كه در جهت تقويت صهيونيست ها براي سركوب فلسطينيها اتخاذ شد. در سازمان مخوف تروريستي ايرگون و اشترن كه علاوه بر ترور مبارزان فلسطيني حاميان فلسطين در ديگر نقاط دنيا را نيز ترور مي كرد، علاوه بر اين كه با ارعاب يهوديان آنها را تشويق به مهاجرت به فلسطين مي نمود. حمايت همه جانبه امريكا و بريتانيا از اسرائيل در جهت تقويت بنيه نظامي اسرائيل منجر به اين شد كه تنها در فاصله دو جنگ جهاني صنعت اسلحه سازي اسرائيل به پيشرفت قابل ملاحظه اي دست يابد. بن گورين نخست وزير دوست غاصب اسرائيل در خاطرات خود مي نويسد: با كمتر از يك ميليون دلار چنان تجهيزاتي از امريكا خريداري كرديم كه بيش از 20 ميليون دلار ارزش داشت .)) ارتش اسرائيل به شدت تقويت شد و صنعت اسلحه سازي موردحمايت همه جانبه قرار گرفت به گونه اي كه در مدتي نه چندان طولاني و طي چند دهه ارتش اسرائيل و اسلحه سازي آن به يكي از قويترين نمونه ها تبديل شد. در همين حال صهيونيست ها به منظور ممانعت از بازگشت آوارگان فلسطيني مستقر در كشورهاي همجوار لبنان سوريه اردن و مصر به موطنشان نيروهي نظامي معروف به IDF را بسيج كرده و به اردوگاههاي فلسطيني حمله ور شدند به گونه اي كه تعداد اين حملات در عرض دو سال به 300 حمله بالغ شد. حملات مكرر اسرائيل به كشورهاي منطقه با عكس العمل ضعيف سازمان ملل روبه رو شد در حالي كه تحركات كشورهاي عربي عليه اسرائيل با شدت عمل و اولتيماتوم سازمان ملل مواجه مي شد. سرانجام در 1951 اتحاديه عرب طرح محاصره اقتصادي اسرائيل را تصويب كرد و مصر با جلوگيري از عبور كشتيهاي باري به مقصد اسرائيل از كانال سوئز موجبات خشم اسرائيل و حاميان آن شد. وضعيت رويارويي غيرمستقيم تا 1955 ميلادي ادامه داشت تا اين كه در 1955 ارتش اسرائيل به مصر در نوار غزه حمله برد و در همين سال ارتش اسرائيل به مواضع سوريه حمله كرده و در نهايت در سال 1956 اسرائيل ، انگلستان و فرانسه با همكاري امريكا مشتركا به مصر حمله كرده و ضمن تصرف كانال سوئز نوار غزه و صحراي سينا را اشغال نمودند. نبود يك موضع مشترك و اتحاد ميان كشورهاي عربي و ترس از امريكا باعث شد كه فلسطيني ها كم كم اميد خود را نسبت به كشورهاي عربي را از دست داده و خود دست به عمل بزنند كه در اوايل دهه 60 سازمان آزاديبخش ملي فلسطين كه بعدها به فتح تغيير نام داد تاسيس شد. اين سازمان به عمليات هايي نظامي عليه اسرائيل دست زد اما ساير كشورهاي عربي كه از فعاليت عليه اسرائيل بيمناك بودند به تشكيل سازماني موازي به نام P.L.D يا ((ساف )) دست زدند. در آوريل 1967 رژيم صهيونيستي اقدام به شهرك سازي در خاك سوريه و كشت زمينهاي موات اين كشور نمود، ارتش سوريه به مقابله با اين عمل پرداخت و تنش بين دو كشور بالا گرفت به گونه اي كه رژيم صهيونيستي در 19 ماه مه 1967 به ارتش خود آماده باش كامل داد. مصر به منظور مقابله با تهديد نيروهاي نظامي خود را در مرز مستقر كرد حال آن كه اين عمل با اعتراض امريكا و انگليس مواجه شد در 4 ژوئن همان سال مصر اقدام به عقب نشيني كرد ولي فرداي هما روز اسرائيل حمله به مصر را آغاز كرد و نيروي هوايي اسرائيل فرودگاه هاي مصر را بمباران و شبه جزيره سينا را اشغال كرد. علي رغم تمام تلاش به كار رفته براي مقصر نشان دادن اعراب سرانجام سازمان ملل قطعنامه 242 را تصويب و اسرائيل را مجبور به عقب نشيني به مرزهاي 1967 كرد و از اين رژيم خواست تا بلندي هاي جولان ، كرانه غربي و نوار غزه را باز پس دهد. ناتواني اعراب در مقابله با اسرائيل همچنين بروز درگيري هاي داخلي در لبنان و خيانت رژيم حاكم بر اردن و حمله نظامي به اردونشينان فلسطيني و وقوع جمعه سپتامبر سياه باعث شد كه فلسطيني ها راسا وارد عمل شده و در ماه مه 1972 سازمان آزاديبخش فلسطين با حمله به فرودگاه تل آويو 25 اسرائيلي را كشته و 70 نفر را زخمي كند. در همان سال 11 ورزشكار اسرائيلي در المپيك مونيخ گروگان گرفته شدند كه در نهايت 4 گروگان گير فلسطيني و گروگان ها كشته شدند. شكست مجدد مصر در نبرد اكتبر 73 باعث شد كه مقامات فلسطيني به سوي راه حل هاي دپيلماتيك گرايش نشان دهند. عرفات با استراتژي ((لعم )) كه تركيبي از ((نه )) و ((آري )) به زبان عربي بود وارد اولين دور از مذاكرات صلح به نام طرح صلح ريگان شد. با اين كه وقايعي چون انعقاد قرارداد صلح كمپ ديويد حاكي از آن بود كه اسرائيل قابل اعتنا نيست اما مقامات فلسطيني همچنان به صلح فكر مي كردند. سرانجام اولين گامهاي موثر براي خلع سلاح ساف و تبديل آن به نهادي ديپلماتيك در ژوئيه 1981 برداشته شد و ساف موافقت كرد كه از حمله نظامي عليه اسرائيل دست برداشته و با صهيونيست ها آتش بس برقرار كند. اين اقدام ساف باعث شد كه نيروهاي مبارز فلسطيني در يك برزخ حركتي قرار گرفته و راه خود را از ساف جدا كنند. تاسيس حماس و جنبش جهاد اسلامي عكس العمل اين گروه هاي جهادي نسبت به انفعال ساف بود. با اين همه عرفات به عنوان نماينده ساف و خسته از مبارزه به صلح مي انديشيد. برقراري كنفرانس صلح مادريد با شركت روساي جمهور و نخست وزيران دهها كشور اروپايي ، امريكايي و آسيايي و نمايندگاني بلندپايه از همه طرفهاي درگير آغاز به رسميت شناختن حقوق اسرائيل از سوي نمايندگان فلسطيني در داخل مرزهاي فلسطين بود. حضور ديپلماتهاي بلندپايه در اين نشست به منطور رسميت دادن به اين نشست و شكستن جو رواني مذاكرات مستقيم و رو در روي اعراب و اسرائيل بود. پس از ماهها مذاكره مستمر سرانجام با حضور 2500 تن از شخصيت هاي سياسي جهان كليات توافقنامه صلح غزه - اريحا به امضاء رسيد. مصوبات كنفرانس اسلو و توافقنامه غزه - اريحا مورد حمايت كليه كشورهاي غربي و اعضاي دائم شوراي امنيت قرار گرفت ، حال آن كه از سال 93 تا 2000 ميلادي كليه مذاكرات مساف و اسرائيل بر پايه همين توافقنامه صورت گرفت كه مهمترين قسمت آن ايجاد دوست خودمختار در محدوده سرزمين هاي اشغالي است . روند مذاكرات رژيم صهيونيستي و ياسر عرفات كه اينك از سوي اسرائيلي ها و نه مردم فلسطين نماينده فلسطيني ها به حساب مي آمد، منجر به انعقاد قرارداد طابا شد كه براساس آن ارتش اسرائيل مكلف شد قسمتي از فلسطين را تخليه و جنين ، طولكرم ، نابلس ، رام الله ، قلقليه و الخليل را به نيروهاي خودگردان واگذار كند، مضافا اين كه مقرر شد 6000 اسير فلسطيني نيز آزاد شوند كه اين بند آخر به بعد موكول شد. ترور اسحاق رابين توسط يك جوان يهودي افراطي منجر به اين شد كه پروسه صلح مذكور معوق مانده و رهبران بعدي اسرائيل كه به اهداف خود رسيده بودند از ادامه آن سرباز زده و به ترور رهبران گروههاي مبارز فلسطيني چون يحيي عياش و فتحي شقاقي مبادرت ورزند. كلينتون كه در فضاي انتخابات دوره دوم قرار گرفته بود، براي جلب حمايت افكار عمومي اقدام به فشار براي ادامه مذاكرات صلح نمود كه حاصل آن برقراري كنفرانس معروف به خيمه شب بازي شرخ الشيخ بود كه هيچ دستاوردي نداشت و فقط عقده گشايي بود. پس از گذشت پنج سال از امضاي توافقنامه اسلو و توقف 19 ماهه مذاكرات صلح سرانجام در پاييز 98 عرفات و نتانياهو با مشاركت كلينتون و جورج تنت رئيس سازمان CIA موافقتنامه مريلند به امضاء مي رسد كه به اسرائيل نوعي ابتكار عمل و اقدام پس از مشاهده حسن نيت در برابر فلسطيني ها اعطاء مي كند و دست اسرائيلي ها براي شهرك سازي باز مي شود. از اين مقطع سركوب مبارزان فلسطيني به مساف و پليس خودگردان واگذار مي شود. حال آن كه اسرائيلي ها همچنان با آزادي عمل قادر به اتمام هر حركتي خواهند بود. بهانه تراشي هاي مكرر نتانياهو در اجراي مفاد قطعنامه مريلند يا واي ربور يك منجر به اين شد كه با روي كارآمدن ايهود باراك قرارداد شرم الشيخ دوم با حضور آلبرايت منعقد شود و قرارداد مريلند عملياتي و ضرب الاجل هايي براي عمل به مفاد آن اتخاذ گردد. شكست اسرائيل از حزب الله و تخليه جنوب لبنان اتفاقي بود كه باعث شد چشم بسياري از فلسطيني ها نسبت به حقايق گشوده شده و نسل دوم و سوم كه اعتماد به نفس بيشتري نسبت به پدران خود دارند نسبت به طرح صلح ترديد كنند. بي توجهي نسبت به مفاد قرارداد شرم الشيخ دوم و بي اعتنايي اسرائيل نسبت به بندهاي قطعنامه منجر به اين شد كه در تابستان 2002 اجلاس كمپ ديويد دوم بر سر آينده بيت المقدس ، وضعيت آوارگان ، مرزهاي خودگردان و چگونگي تقسيم آب برگزار شود. از همان ابتداي مذاكرات باراك با رد 4 عنوان از 6 عنوان مطرح شده كنفرانس مذكور را به يك نشست بي نتيجه مبدل كرد و مذاكرات كمپ ديويد دوم به شكست انجاميد. با شكست مذاكرات كمپ ديويد دوم در اوايل شهريور 79 (تابستان 2000) بيهوده بودن 9 سال مذاكره و پيروزي اسرائيل در اين مذاكرات بر همه روشن شد، حال آن كه پيروزي حزب الله بر اسرائيل انرژي بسياري را به بطن جامعه فلسطين تزريق كرد. شكست اسرائيل در لبنان موجب تخريب روحيه اسرائيلي ها شده بود و لذا مطبوعات دست راستي اسرائيل با حمله به باراك او را متهم به بي لياقتي كردند. در حاشيه اين اقدامات تبليغاتي آريل شارون معروف به قصاب صبرا و شتيلا و رهبر حزب ليكود به همراه نيروهاي امنيتي وارد محوطه مسجدالاقصي شد و به مقدسات اسلامي توهين كرد. روز بعد پس از انجام نماز جمعه نمازگزاران فلسطيني هنگام خروج از مسجدالاقصي اقدام به دادن شعارهايي در محكوم كردن عمل شارون كراند كه پليس صهيونيستي به سوي آنها آتش گشود و عده بسياري را به شهادت رساند. اين اقدام منجر به ايجاد موجي از خشم و نفرت در ميان مردم فلسطين شد و به صورتي سلسله وار انتفاضه الاقصي فلسطين را وارد مرحله جديدي از مبارزه عليه رژيم صهيونيستي نمود. با تلاش عرفات و پليس خودگردان و اميدوار كردن مردم با وعده هاي صلح آتي انتفاضه اندكي آرام شد. اما ديري نگذشت كه اسرائيلي ها چند جوان فلسطيني را در مسجدالاقصي مجروح كردند. انتقال مجروحين به بيمارستان نظامي وجود انتشار خبر شهادت آنها باعث شد كه تظاهراتي مستمر و پياپي در سرتاسر سرزمين هاي اشغالي به راه بيفتند. آغاز انتفاضه سنگ اتفاقي ويژه بود كه از تغيير نگاه فلسطينيان مبني بر عدم امكان دستيابي به صلح و تلاش براي آزادسازي فلسطين حاكي است . جوانان فلسطين دريافته اند كه خاك آبا و اجدادشان را بايد از اشغال آزاد كنند و لذا بي هيچ ترس و واهمه اي با دست خالي به جنگ تانكها مي روند. نترسيدن از مرگ و افتخار به شهادت بزرگترين واهمه اي است كه اسرائيلي ها از فلسطيني ها دارند و انتفاضه شهادت تغيير اين كابوس صهيونيستي است .

 

 شكست پياپي اعراب در مقابل اسرائيل در جنگهاي 1948، 1961 و 1973 كه منجر به اشغال سينا، بلنديهاي جولان و اشغال كامل فلسطين شد در حقيقت شكست شعار اتحاد عربي براي آزادي فلسطين بود. عدم همسويي كشورهاي عربي و ناتواني تز جمال عبدالناصر در استفاده از عامل مشترك عربيت براي مقابله با فلسطين باعث شد تا مردم فلسطين و ديگر مخالفان اشغالگران قدس به عامل وحدت ديگري بيانديشند.

اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان روز جهاني قدس نقطه عطفي در تاريخ مبارزه عليه اسرائيل به شمار مي آيد كه براساس آن تمامي مسلمانان با شركت در راهپيمايي حمايت خود از آرمان مبارزه فلسطين را به نمايش مي گذارند. برپايي تظاهرات آخرين جمعه ماه مبارك به الگويي جهاني مبدل شده است كه نه تنها در كشورهاي اسلامي بلكه خيابان هاي لندن ، پاريس ، نيويورك و اتاوا را هم دربر مي گيرد. مسلمانان با شركت در راهپيمايي روز جهاني قدس در هر كجاي عالم كه باشند نشان مي دهند كه آزادي قدس شريف و نجات مردم فلسطين از چنگال اسرائيل آرزو و آرمانشان است و از همين روست كه جنايتكاران صهيونيستي تدابير شديد امنيتي خود را در آخرين جمعه ماه مبارك رمضان تشديد كرده و مقررات ويژه اي در آن روز وضع مي كنند غافل از آن كه روز قدس به نمادي قلبي تبديل شده است كه با وضع حصار و محدوديت مي توان آتش آن را سرد كرد. روز جهاني قدس سرفصل مبارزه است كه در آن وحدت جهان اسلامي و مسلمانان و تلاش براي آزادسازي فلسطين از اشغال حرف اول را مي زند. يكي از مهمترين مشكلاتي كه رژيم اشغالگر قدس با آن رو به روست عدم تجانس و ناهمگوني بافت اجتماعي است . گردآوردن گروهي يهوديان مختلف جهان از امريكا و اروپا گرفته تا آسيا و آفريقا باعث شده است كه خرده فرهنگهاي بسياري در جامعه اسرائيلي ساكن در فلسطين پديد آمده كه اساسا با يكديگر هيچ وجه اشتراك و سنخيتي ندارند. اين ناهمگوني بافتي در ميان ساكنين سرزمين اشغالي علاوه بر ساير مشكلات و جنگ هر روزه باعث شده است كه نوعي تشتت آراء و اختلاف نظر شديد چه در سطح جامعه (چه در سطح تصميم گيرندگان ايجاد شود. اين اختلاف نظر در ميان دينداران يهودي و اسرائيلي هاي ارتدكس بسيار شديدتر است . بسياري از كسانيكه از اتيوپي و روسيه به اسرائيل كوچانده شده اند به نظر بسياري از علماي يهودي حتي يهودي محسوب نمي شوند حال آنكه تفاوت ها نيز بسيار فاحش است . فروشنده دورگرد آديس آبابايي در خانهاي به همسايگي يك دانشمند فيزيك اتمي اكرايني منزل گرفته است در حاليكه هر كدام سعي مي كنند با هموطنان سابق خود ارتباط بيشتري برقرار كنند. خستگي از جنگ هر روزه و نااميدي از آرماني واهي يكي ديگر از عوامل اختلاف است . بسياري از مادران اسرائيلي دشمن عمده توسعه طلبي هاي ارتش اسرائيل به شمار مي رود. ترس مداوم از مرگ به عاملي تبديل شده كه مانع از برقراري ثبات در محدوده اسرائيلي شده و هرگونه برنامه ريزي بلند مدت را به چالش مي كشاند.درحاليكه گروههاي طرفدار صلح به شدت در تلاشند تا از تنش موجود بكاهند ارتش اسرائيل در صدر توسعه طلبي واجراي طرحهاي فرعوني و گسترده است . سياستگزاران ارتش اسرائيل علاوه بر حفظ سرزمينهاي موجود در تلاشند كه به اهداف ديگري نيز برسند حال آنكه نيروهاي نظامي ارتش در اصل از غير نظاميان يعني سربازان ذخيره تشكيل شده كه آنها نماينده جامعه اند و در نتيجه روند نظاميگري اسرائيل را كند مي كنند. بي ثباتي اجتماعي در سالهاي اخير و به خصوص پس از شكست اسرائيل از لبنان باعث شده است كه بسياري از ساكنان نسل دوم اسرائيلي كه در سرزمينهاي اشغالي متولد شده اند نه تنها تمايلي به سكونت در اين سرزمين ندارند كه بسياري از آنها راه مهاجرت به غرب را در پيش گرفته اند. ناهمگوني اقتصادي نيز از ديگر عوامل انشقاق اين جامعه به شمار مي رود. نرخ بيكاري ده درصدي در ميان جوانان كه هر روز گسترش مي يابد بعلاوه نابرابري سطح درآمدها باعث شده است كه بسياري از جوان هاي يهود نسبت به آينده اين دولت نااميد شده و نخواهند زير سايه جنگ و نااميدي به حيات خود ادامه دهند. نحوه دينداري و تفاوتهاي عميق باورها نيز از عوامل افتراق اين جامعه به شمار مي رود در حاليكه بسياري از دينداران به شدت سعي مي كنند به آداب و رسوم و اسرائيليان عمل كنند و خود را مقيد به رعايت فروع مي كنند، طيف وسيعي از جوان ها به انديشه هاي ليبرالي روي آورده و از توجه به اصول افراطي روگردان شده اند. اين اتفاق در ايام خشيت به شدت قابل مشاهده است . در حالي كه در اين ايام همه مغازه ها و بازارهاي اسرائيل تعطيل اند، پروازهاي بين المللي انجام نمي گيرد و حتي ايستگاههاي تلويزيوني برنامه هاي خود را متوقف مي كنند، بسياري از جوان ها با دستهايي مملو از كاستهاي ويدئويي فيلم و رقص به استقبال اين ايام تعطيل مي روند، حال آنكه عده اي ديگر ترجيح مي دهند اين ايام تعطيل را دور از شهر به تفريح بپردازند. ارتباط تنگاتنگ دولت غاصب اسرائيل و ايالات متحده موضوعي است كه نياز به اثبات ندارد. دولتمردان و سياستگذاران امريكايي همواره اسرائيل را به مثابه ايالتي از ايالات امريكا فرض كرده و گاهي در سياستگذاري ها اسرائيل را بر امريكا ترجيح مي دهند. نفوذ نخبگان و سرمايه داران طرفدار اسرائيل در اركان سياسي ايالات متحده به گونه اي است كه بر سياست هاي كلان و حتي انتخاب ها اشراف كامل دارند. اكثريت قريب به اتفاق روساي جمهوري امريكا براي تصدي پست رياست جمهوري به نوعي سرسپردگي خود به اسرائيل و صهيونيستها را نشان داده اند و تلاش كرده اند تا از حمايت مادي و معنوي اين اقليت ذي نفوذ برخوردار شوند. شركت در مراسم ديني آنها، وعده حمايت از اسرائيل و اعلام تعهد نسبت به آينده دولت اسرائيلي از معمولي ترين اقداماتي است كه اكثر كانديداهاي امريكايي براي احراز پستهاي خود به عمل مي آورند. رابرت كندي براي جلب آراء و عضويت در سنا، شب كلاه يهودي به تن كرد و به كنيه رفت . در حالي كه شهردار اسبق نيويورك ، ليند ساي ، به دليل اظهارات ضداسرائيلي فيصل ، ميهماني او را ملغي كرد و جشن استقبال ژرژ پمپيدو، رئيس جمهور سابق فرانسه را كه از فروش سلاح به اسرائيل جلوگيري كرده بود، تحريم كرد. كنگره امريكا منصه بروز و ظهور كامل طرفدار اين اسرائيل است ، به گونه اي كه بسياري از آن به پنجه گربه صهيونيزم تعبير مي كنند. تصويب قانون دفاع توسط كنگره كه به رئيس جمهور اختيار مي دهد كه به صورت نامحدود به اسرائيل كمك نظامي كند، نقطه اوج اين حركت بود. حركت در جهت منافع اسرائيل و تلاش براي راضي كردن سردمداران اسرائيلي موضوعي مورد توجه تمامي دولتمردان امريكايي است . تمامي دولتهاي امريكايي سالهاي اخير، از نيكسون گرفته تا بوش و از جمهوريخواه گرفته تا دمكرات ، همگي به نفع اسرائيل گام برداشته اند. چه آنجايي كه اعراب و فلسطينيان را محكوم كرده اند و چه آنجايي كه براساس خواست اسرائيلي ها پروژه صلح را مطرح كرده و پيگيري كرده اند. حتي گفته مي شود كه كارمندان پنتاگون مي گويند هر گزارش سري در سه نسخه تنظيم مي شود، يكي براي كاخ سفيد، يك نسخه براي وزارت خارجه و سومي براي تل آويو. بسياري از دولتمردان سرشناس امريكايي چون كسينجر، برژينسكي و آلبرايت ، صراحتا از آرمان هاي دولت يهود حمايت كرده و موضعگيري نموده اند، در حالي كه رسانه هاي عمومي و بنگاه هاي خبري نيز همسو با اين جريان حركت كرده اند.

 

 تلاش براي تاسيس دولت يهود و برگزاري كنگره جهاني يهود همراه با تبليغات گسترده اي مبني بر آزار يهوديان در طول تاريخ بود. وقوع جنگ دوم جهاني و كشته شدن تعدادي از يهوديان اروپا، بهانه اي به دست يهوديان داد تا با فضاي پيش آمده به طرح هولوكاست و انديشه هاي آنتي سمي تيزمي در مطبوعات پرداخت و مساله يهود را بغرنج ترين معماي انسانيت جلوه دهند. نفوذ يهوديان طرفدار صهيونيست در رسانه ها و خبرگزاري ها از اوايل قرن بيستم آغاز و بشدت پيگيري شد، به گونه اي كه در حال حاضر درصد يهوديان شاغل در زمينه تبليغات امريكا بالاتر از نسبت كل آنان در مقايسه با جمعيت امريكاست . خبرگزاري رويتر يكي از بنگاه هاي خبري جهان توسط يك يهودي متعصب تاسيس شد، روزنامه هاي بين المللي مهمي در سرتاسر جهان در اشغال يهوديان است و تلويزيون هاي منطقه اي و سراسري بسياري تحت زمامت صهيونيست هايي چون رابرات مردوخ قرار دارد. جيمز مك كارتي ، كارشناس مسائل خارجي و مطبوعاتي مي گويد: فكر نمي كنم هيچ سردبيري در فيلادهينا يا ديترويت يافت شود كه هر چند ماه يك بار با تعدادي از نمايندگان اقليت يهودي ديدار نكند. شبكه هاي ABC، CBS، NBCو CNNو همگي تحت نفوذ اقليت يهودي امريكا قرار دارند در حالي كه مطبوعات صاحب نامي چون هرالد تريبيون ، واشنگتن پست ، نيويورك تايمز و تايمز تحت سيطره يهوديان اروپا و امريكا قرار دارند. انتشار يكجانبه اخبار و رويدادهاي فلسطين اشغالي و بزرگنمايي حملات فلسطيني ها عليه اسرائيلي ها، پخش مداوم مراسم تدفين و تشييع جنازه سربازان اسرائيلي موضوعي بود كه بشدت در دهه گذشته پيگيري شد. اسرائيلي هايي كه اشك مي ريختند و به گونه اي رفتار مي كردند كه انگار فلسطيني ها به سرزمين آنها تجاوز كرده و آنها را به قتل مي رسانند. صحنه هاي رايجي بود كه هر روزه از رسانه ها و تلويزيون هاي خبري تحت سيطره يهود پخش مي شد. برپايي سفرهاي ارزان قيمت به اسرائيل براي روزنامه نگاران از ديگر محورهايي است كه اسرائيلي ها براي همسو كردن ديگر ژورناليست ها و روزنامه نگاران آزاد دنبال مي كنند به گونه اي كه در خلال اين سفرها چنان اطلاعات خاصي همراه با جهت گيري به آنها ارائه مي شود كه ناخودآگاه موجب جهت گيري روزنامه نگاران عليه فلسطينيان مي شود. ايجاد چهره هاي خشن و تحريف شده از اعراب مسلمان و فلسطينيان از ديگر راهكارهايي است كه اسرائيلي ها براي رسيدن به اهداف خود دنبال مي كنند. بر اثر اين تبليغات بسياري از مردم اسرائيل مي گويند كه جمال عبدالناصر گفته است بايد تك تك يهودي ها را به دريا ريخت در حالي كه هيچگاه عبدالناصر چنين چيزي نگفته است و اين نمونه اي از تحريف تاريخ براي اثبات ادعايي واهي است . تخريب چهره اعراب و فلسطينيان موضوعي جدي است كه نه فقط در رسانه هاي خبري بلكه در رسانه هاي تفريحي و سينما نيز دنبال مي شود. در اذهان اغلب شهروندان غربي چهره اعراب مخدوش و غيرواقعي است و بيشتر آنها از فلسطينيان و عربها تصويري غير منطيق با حقيقت دارند. در بهترين حالت مردم اروپا اعراب را سرمايه داراني خوشگذران تنبل و بي عار تصور مي كنند در حالي كه در فيلمهاي دهه 90 و سناريوهاي جديد اعراب تروريست هايي هستند كه يا هواپيما مي ربايند يا به حقوق ديگران تجاوز مي كنند و يا به سادگي آدم مي كشند. اين موجودات بي رحم به راحتي به اعمال تروريستي دست مي زنند در حالي كه زير لب كلام خدا را زمزمه مي كنند، ريش مي گذارند و به مسجد مي روند. اين نگاه كه برگرفته از تبليغات اسرائيلي است ، سعي دارد تا با تخريب چهره مبارزان فلسطيني تمام افكار عمومي جهانيان را همسو با اسرائيل كرده و با جا انداختن اين ذهنيت كه مسلمانان انسان هايي غيرقابل آموزش ، عقب افتاده و كج فهمند، سلطه اسرائيل و غصب سرزمين وحي را توجيه كنند. وقوع حادثه يازدهم سپتامبر فرصت ويژه اي در اختيار اسرائيل گذاشت تا با تكيه بر فاجعه اي كه رخ داده به مظلوم نمايي پرداخته و با هم پنداري خود حركتي جدي و ريشه اي عليه جنبشهاي اسلامي را به راه بيندازد. در اولين ساعات رويداد يازدهم سپتامبر، شيمون پرز در مصاحبه اي تلويزيوني ، با گرفتن چهره اي حق به جانب مدعي شد كه ما پيش از اين درباره تروريست هاي مسلمان هشدار داده بوديم . ببينيد كه اين تروريست ها چگونه عمل مي كنند و مردم ما را چگونه قتل عام مي كنند. قرار گرفتن اسرائيل و امريكا در جبهه اي واحد عليه مسلمانان موضوعي بود كه بعد از يازدهم سپتامبر به جديت پيگيري شد. به گونه اي كه حتي در آنونس برنامه هاي تلويزيوني كه به تبيين استراتژي مبارزه عليه تروريزم مي پرداخت ، عكس كشته شدگان صهيونيست در كنار كشته شدگان يازدهم سپتامبر به روي پرده تلويزيون ها نقش بست . بالا گرفتن درگيري ها و تنش ها در سرزمين هاي اشغالي ، هجوم وحشيانه سربازان تا دندان مسلح اسرائيلي به خانه و كاشانه مردم و تخريب منازل و خانه هاي فلسطيني آن قدر ابعاد وسيعي يافت كه حتي بايكوت خبري اسرائيل و ممنوع كردن ورود خبرنگاران به مناطق جنايت كارساز نيفتاد و صحنه هاي فجيع قتل و جنايت اسرائيلي ها در همه تلويزيون هاي جهان به نمايش درآمد. با انتشار وسيع اين جنايات ، اسرائيلي ها به تبليغ درباره اين موضوع پرداختند كه مشغول مبارزه و نبرد عليه تروريزمي هستند كه جان و مال آنها را تهديد مي كند. با اين كه عمق اين جنايات و ابعاد نسل كشي اسرائيل بسيار وسيع تر از آن است كه بتوان بر آن سرپوش گذاشت اما دولت غاصب همچنان تلاش مي كند با نفوذ بر رسانه ها، درج مقالات مختلف در روزنامه هاي پرتيراژ و مجلات بين المللي ، تهيه فيلمهاي به ظاهر مستند درباره اسرائيل و با تبليغ بر روي فيلمهاي سينمايي ضداسلامي ، به توجيه اقدامات خود مبادرت ورزد.

 



بالا

بعدی * صفحه دری * بازگشت