دين يا حقوق انساني**بنيادگرايی سودجو و ارزش‌های جهان ما** تاريخ اديان**چگونه مي توان اسلام را با مدرنيته آشتي داد ؟** چرا اسلام با دموكراسي و حقوق بشر ناسازگار است؟**اسلام و قرآن ** اسلام و مردمسالاری ليبرال**روسپيان در سرزمين ملاها** مسلمانان هيچ وقت رشد نمي كنند**سيد قطب پدر خوانده‌ی القاعده؟

((دين)) يا ((حقوق انساني))؟ مسئله اين است!

سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت)
فرهاد عرفاني

بحران اجتماعي در جامعه ايران ، هر روز عمق و ابعاد بيشتر و گسترده تري مي يابد. ابعاد مختلف اقتصاد - سياست و بخصوص فرهنگ، از چنان تلاطمي برخوردار است كه نمي تواند به تغييراتي گسترده در موارد مذكور منجر نگردد. نظام اقتصادي ، بي هدف ، بي برنامه ، داراي ساختار چندوجهي و سر تا پا گرفتار اختاپوس فساد سرمايه داري دلالي است. نظام سياسي ، دچار از هم گسيختگي ، تشتت و نااميدي ، بدون چشم انداز روشن در تعيين اهداف كوتاه و بلند مدت و يكپارچگي لازم در جهت اعمال قدرت دولتي در عرصه سياست داخلي و خارجي است. نظام فرهنگي كشور به عنوان مجموعه اي متشكل از آموزش ، پرورش ، سنن ، اخلاق ، هنر، زبان ، انديشه ورزي و ...، آنچنان به ورطه سقوط درغلتيده است كه به سختي مي توان نمونه مشابهي را در تاريخ كهن سرزمينمان ايران ، با آن ، در مقام قياس گذاشت. همزمان ، تحولات تلخ بيش از دو دهه حاكميت بلامنازع قشري ترين و ارتجاعي ترين افكار ديني ، آنچنان تكان سختي را متوجه ذهنيت تاريخي اقوام ايراني ، از جهت تامل و انديشه در باورها، ايجاد نموده است كه تحولي شگرف در همه ابعاد زندگي مردم را اجتناب ناپذير ساخته است. به نظر مي رسد آنچه بيش و پيش از هر چه در معرض نوك پيكان تحول بزرگ آينده خواهد بود، دقيقا همان چيزي است كه بيش از هزار و سيصد سال ، دست در دست نظامهاي بهره كش و مستبد ستم شاهي ، در جهت تحميق ملت ايران همياري و همكاري نموده و دست آخر، خود، حاكم بلامنازع ايفاي اين نقش صد در صد ضد ملي و ضد مردمي شده است. اين پديده ، چيزي نيست جز باور به دين اسلام و بخصوص مذهب شيعه و ساختار حامل آن: ((روحانيت شيعه))!
قبل از هر چيز بايد اين باور غلط و سراپا دروغ (كه دستگاه روحانيت تلاش كرده است در اذهان تاريخي جا بياندازد) كه گويا اسلام منشا خدمت و رشد و تعالي جامعه ايراني از بدو ورود به اين سرزمين تاكنون بوده است را يكبار و براي هميشه ، بطور قاطع به دور انداخت! تاريخ حاكميت انديشه اسلامي بر جامعه ايران ، از همان آغاز، همراه با تحجر، واپس گرائي ، تجاوز و غارت ، زورگوئي و حق كشي ، خرافه پروري ، مقابله با عقل و خرد و دانش و هنر، در همه جلوه هاي ترقي انساني بوده است! تمامي تاريخ حاكميت انديشه اسلامي بر جامعه ايران به روشني نشانگر دگرديسي جامعه از راستي و درستي به رياكاري و دروغ ، از شهامت و جسارت به خفت و خواري و ذلت ، از دانش دوستي به جهل و خرافه و توهم ، از ستايش تعالي به دريوزگي و پس رفت است! به عنوان نمونه ، تمامي انديشمندان و دانشمندان بزرگ ايراني از ابن سينا و ابوريحان و رازي و خيام گرفته ، تا حلاج و فردوسي و عين القضات و بسياري ديگر، يا مجبور به تظاهر به دين داري در عين ناباوري بدان بودند و يا اگر جسارت كرده ، اعتقاد خويش آشكار نمودند، پوست از ايشان بركنده شد. به راستي! ديني كه مجموعه علوم را در قرآن جمع مي پنداشت چگونه مي توانست زكرياي رازي و جابر بن حيان در دامان خود بپروراند؟ ديني كه در همان بدو ورود به سرزمين ايران ، تمامي منابع علمي را به آتش كشانده ، از جمجمه انديشمندان ، دانشمندان و هنروران ، مناره بر پا داشته و از خون ايشان آسيابها را به حركت وا داشته بود، چگونه مي توانست بستر ساز رشد و شكوفائي ابن سينا و خيام باشد؟ درست برعكس! آنچه به تاريخ انديشه ايراني در هزار و سيصد سال گذشته هويت مي بخشد، دقيقا روح تقابل و ستيز ايراني با بربريت انديشه و عملكرد مذهبي بوده است! آري! فرهنگ و هنر اسلامي ؟! بزرگترين دروغي بوده است كه دستگاه روحانيت شيعه توانسته است بر اذهان بسياري بنشاند! و درست آنچه امروز، دستمايه ملت ايران در يك نوزائي بزرگ است ، نشانه گرفتن همين باور و دروغ بزرگ است!
نوزائي اجتماعي ، بدون نوزائي فلسفي ، امكان ناپذيز است . جامعه ايران به يك رنسانس تمام عيار احتياج دارد. اين تجديد حيات ، چه بخواهيم ، چه نخواهيم! اتفاق خواهد افتاد. به همانگونه كه در اروپا اتفاق افتاد. اروپا و غرب ، در گذر از اين پل توانست به شاهراه تمدن گام بگذارد. انديشمندان اروپائي هرگز نمي توانستند بدون تعيين تكليف با خدا و نمايندگانش ، به تكليف خود در برابر انسان دست يابند. جوردانو برونوها، لوترها، ولترها، فرانسيس بيكن ها و دكارت ها و اسپينوزاها و...(١) بخوبي بر اين نكته واقف بودند كه بدون آنكه به نقد آشكار خداباوري ، دين و دستگاه روحانيت و شرعيات آن بپردازند قادر نخواهند بود اذهان اجتماعي را به سمت دگرگوني درنگاه به هستي و جايگاه انسان سوق دهند. هم از اينرو بود كه ابتدا به نقش روحانيت و دستگاه كليسا پرداخته و سپس با وجود همه خطراتي كه تهديدشان مي كرد، خدا و پيامبرانش را به نبردي سرنوشت ساز فراخواندند! فويرباخ ، هگل و سپس ماركس ... و نوام چامسكي امروز، نتيجه طبيعي حركتي است كه پيشگامان رنسانس آغازيدند. اين حقيقتي است كه نوزاد مدرنيته از رحم رنسانس فلسفي زاده خواهد شد! جامعه روشنفكري ايران ، اين حقيقت را بايد دريابد و با شهامت و جسارت گام در اين راه بگذارد. تمامي انديشه هاي محافظه كاري كه امروز همچنان سعي دارند، به هر دليلي ، حريم دين و اعتقاد ديني مردم را غير قابل تعرض و نقد آشكار معرفي كنند، چه بخواهند، چه نخواهند، در برابر رهائي مردم ايران از يك اسارت خفت بار تاريخي ايستاده اند! اگر پيشگامان رنسانس نيز مي خواستند مرزها را محترم بشمارند، قطعا غرب هنوز هم ، به شكلي از اشكال ، شاهد تعرض دين ،! به عرصه حيات اجتماعي ايشان بود! مساله اين است : ((دين))؟ يا ((حقوق انساني))؟، ايندو با هم جمع ناپذيرند!!!. پذيرش هر كدام به معني نفي ديگري است. اين همان حقيقتي است كه حتي اگر جمهوري اسلامي از بين برود ولي اين مساله لاينحل باقي بماند، جامعه ايران گام به عصر نوزائي نخواهد گذاشت. جامعه ايران بايد بتواند ((انسان حقوقي)) را به رسميت شناخته ، حيطه زندگي اجتماعي را، از تمامي آثار و انديشه ديني ، پاك نمايد. جز اين ، هيچ راه حل ديگري وجود ندارد! نمي توان با يك حكومت مستبد ديني مبارزه كرد، اما تمامي آن ساختار فكري و ايدئولوژيك كه چنين نظامي بر آن بنا شده است را ناديده گرفت و با ديده احترام به آن نگريست!
امروز، گروهي بر آنند كه: ((حساب فلسفه دين و دين اسلام را بايد از نظامهائي همچون جمهوري اسلامي ايران ، عربستان ، پاكستان ، افغانستان و ... جدا كرد)). عده اي مي گويند: ((آنچه در جمهوري اسلامي عمل مي شود ربطي به دين اسلام ندارد و اين نظرات و عملكرد بر خلاف فرامين اين آئين الهي است!)). گروهي ديگر مي پندارند: ((اسلام حقيقي! هيچ قرابتي با آنچه در جمهوري اسلامي مي گذرد، ندارد!)) و ... همه اين جريانات يا بر اثر ناآگاهي ، يا به جهت مصلحت!، و يا از روي غرض و مرض و نيات پليد سياسي ، در تلاشند تا با جمهوري اسلامي به عنوان نظامي مستبد، و نه ديني! برخورد شود، و اصول ايدئولوژيك آن زير سئوال نرود. چرا؟ دقيقا بدانجهت كه اصل ((دين)) براي آنان نيز متضمن منافعي خاص است. آنان نيز رياكارانه عمل كرده و مي خواهند از ابزار دين ، در آينده ، بگونه اي ديگر، در جهت تحميق توده ها استفاده كنند. هم از اينرو است كه به هر شكل ، حاضر نيستند به اين حقايق اشاره كنند كه آنچه در جمهوري اسلامي مي گذرد، دقيقا، و نعل به نعل ، منطبق بر تعاليم قران و منابع نظري دين اسلام است ؟ قوانين مجازات اسلامي ، قصاص ، سنگسار، محدوديت حقوق خانوادگي و اجتماعي زنان و ... هر آنچه جمهوري اسلامي تلاش كرده و مي كند كه اجرا نمايد، همه منطبق بر آيات صريح قرآن است. اگر كس يا كسان و يا گروههائي اين نظر را قبول ندارند، يا قرآن را نخوانده اند و از نص صريح احاديث و روايات بي اطلاعند و يا خود را به نفهمي زده! و اغراض خاصي را دنبال مي كنند. امروز همه روشنفكران ، وظيفه وجداني و تاريخي دارند تا با صراحت ، جسارت و شجاعت (براي جلوگيري از تكرار فجايع گذشته ، در مسامحه با خرافات و افكار ارتجاعي و آئين هاي منسوخ)، به نقد اصل دين ، و اعتقاد ديني ، و نظامهاي بر آمده از چنين آئين هائي ، پرداخته ، ارتباط چنين آموزه هائي را، با نظامهاي مبتني بر بهره كشي انسان از انسان ، افشا نمايند.
زيرنويس
١ - بايد اذعان داشت كه اين فلاسفه ، در عين ارائه ، نظريات موهوم ، غير واقعي ، مخدوش و منسوخ ، هر يك در شكل گيري بخشي از عصر روشنگري و نوزائي ، سهمي به سزا داشتند. ايشان ، مانند موريانه هائي ، هر كدام توانستند گوشه اي از بناي جهل و خرافه افكار مذهبي ، ديني و ايده آليستي را جويده ، و به فروريختن آن ياري رسانند.

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت