حنیف رهیاب رحیمی
تشویشی که ازمطالعه پیدا کردم
میگویند کتاب خواندن و مطالعه بهترین مصروفیت است که هم بر معلومات انسان می افزاید و هم با اندوختن علم ودانش انسان اصول زندگی کردن بهتر را می آموزد و غیره وغیره یعنی مطالعه و کتاب خواندن مفاد بیشمار دارد که اگر همه اش را درینجا ذکر کنم میترسم برای اصل مطلب جای باقی نماند
اما مطالعهٔ زیاد و هر چیز را خواندن بالای من تاثیر معکوس نمود، یعنی عوض فایده، تشویش و غصه ام بیشتر شد. طبق عادت هر چیزی را که بدستم می آید یکبار ازنظر میگذرانم تا از قطار مطالعه چیان زیاد عقب نمانم. چند هفته قبل مطلبی را خواندم در مورد رشد اعضای بدن. دران نوشته شده بود که ( بینی و گوش تنها دو عضو بدن هستند که تا دَم مرگ انسان نمو میکنند). شاید شما هم چنین چیزی را خوانده باشید و اهمیتی برایش نداده باشید، اما این معلومات نامنصفانه و بی موازنه مرا بحدی مشوش ساخته که روزهاست در افکار گوناگون غرقم ساخته. آخر چرا تشویش نکنم، در تمام بدن از بین اینقدر اعضا، چرا تنها بینی و گوش دراز و کشال شده میروند. باالفرض مثال اگر خدای نخواسته این موضوع راست باشد بینی کاکا نرمدل خانم که همین حالا به اندازهٔ یک سرخانهٔ چلم است بیست یا سی سال بعد چه شکل وشمایلی را خواهد گرفت، بخصوص که از دو- سه نسل بدینسو چنانچه در حافظهٔ تاریخ درج است خانوادهٔ ایشان از یکصدو پانزده سال کمتر عمر نکرده اند و اگرایشان هم در مسأله سن دنباله رو نیاکان خود شوند، بدون تردید نرمدل خان با یک بینی نیم کیلویی تمام آکسیجن خانه را مانند واکیوم در یک کش قورت نموده و بقیه اعضای خانواده را به مرض نفس تنگی گرفتار خواهد کرد
بیشتر قابل تشویش اینست که بینی با داشتن یک موقعیت ستراتژیک در روی هرانسان رول تامین کنندهٔ توازن بین چشم و دهن و پیشانی را بازی میکند، یعنی یک عضو خیلی مهم و تعیین کننده در خوش نمایی و بدنمود سازی دارد و بد تر از همه درزمستان یگانه پرزه ایست که اگر هر لحظه ازآن خبر گیری نشود، در بین دوستان موجب شرمساری انسان را فراهم میسازد و در پهلوی اینهمه اوصاف اولین آله ایست که تعفن ویا خوشبویی را به بالا مخابره میکند و پدیده های پنهانی را که دیده و شنیده نمیشوند، کشف میکند
اگر اولادهٔ آدم ذره ای از بخت و طالع بهره مند میبودند، در عوض بزرگ شدن بینی، بینایی چشمهایشان روزبروز قویتر میشد و یا دندانها روزبروز محکمتر و تیز تر میشد. اما بازهم جای شکر باقیست که سن و سال بشر امروزی به ۴ و ۵ صد سال نمیرسد و گرنه نظر به آنچه من خوانده ام در وسط روی یگان شخص، بجای یکدانه بینی، یک بادرنگ دوکیلویی چسپیده میبود
بدون شک خداوند خودش بکارهایش بهتر علم دارد ولی از نظر من این رشد بی عاقبت بینی و گوش برای بعضی ها در آینده معضله خلق خواهد کرد. مثلاً اگر مارشال صاحب را در نظر بگیریم، همین حالا که هنوز در سن بچگی قراردارد و به اصطلاح یک گل از صد گلش نشگفته، اما نام خدا بینی دارد به بزرگی شلغم تخمی. و اگر بهمین سان از طریق راه رشد سرمایداری به پیش در جولان باشد، چه کسی تضمین کرده میتواند که بینی موصوف چند سال بعد، به بزرگی یک پوقانه نرسد و آنوقت است که در وقت سرما خوردگی حین جلسه، نصف اعضای شورای وزیران را با یک عطسهٔ ناگهانی شگوفه باران خواهد کرد
خدا کند که در انتخاباتی که در آینده برگزار میشود موصوف پُست فعلی معاونیتش را از دست بدهد ور نه آیندهٔ رییس صاحب دولت بیشتر از دیگران در معرض خطر قرار خواهد گرفت، زیرا موصوف بر خلاف مارشال صاحب از ناحیهٔ گوشها طالع مند است و نام خدا دو حلقه گوش مانند دو تایربریجستون اما پنچر، در دو طرف کله اش طوری نصب است که ملت هر قدر داد وبیداد میکند و مظلومین بهر پیمانه که فریاد میکنند اصلاً راه این گوشها را نمی یابند
امکان دارد موصوف در دورهٔ مکتب، شاگردی بوده که هرچیز را خوب میدانسته بجز درس. و بهمین خاطر معلمین بر سبیل تنبیه هر روز هر قدر که توانسته اند از گوشهایش کش کرده اند تا اینکه کار بجای امروزی کشیده یعنی گوشها مانند رفیدهٔ نانوایی ولی کر و سوراخ، صدا از یک سوراخ داخل و از دیگرش پس خارج میشود
از مطلب دور نرویم، ناگفته نماند که مطالعه و تحقیق جنبه های مثبت هم دارد مثلاً در همین تازگی ها در یک جایَکی، که در مورد قیافه شناسی چیزهایی نوشته بود، خواندم که : گوشهای خورد علامهٔ ذهن کُند، گوشهای متوسط حالت عادی و اشخاصیکه گوشهای کلان کلان دارند، دارای ذهن عالی و حافظهٔ قوی بوده بسیار زیرک و هوشیار هستند، که این مطلب مرا به هوس انداخت که کاش گوشهای من هم مانند پکهٔ کبابی میبود ولی دارای ذکاوت و تیز هوشی لازم میبودم که اگر ریاست دولت یا وزارت مالیه را گرفته نمیتوانستم اقلاً یک کاره ای خو میشدم
اما خوشبختانه سوالی که در مورد ارتباط بین قیافه و سیاست و سیاست بازی فعلی ذهنم را مشوش ساخته بود باالاخره حل شد یعنی صد سر را تر کردن و خود عقب پَل و پاکی رفتن ویا صد بار وعده کردن و یکی اش را هم عملی نکردن، از جملهٔ مهارتهای اشخاصیست که اقلاً گوشهای دراز داشته باشند
و همچنان نوشته بود که در هنر تیاتر و تمثیل کسانی میتوانند بیشتر از دیگران به مؤفقیت نایل آیند و توجه بیننده هارا بسوی خود جلب نمایند که دارای بینی کلان و یا چشمهای بزرگ و برآمده باشند
باز رشک بردم و حسادتم تور خورد که با این بینی بیکاره ازین نعمت هم محروم هستم و خوشا بحال مارشال صاحب که اگر هیچ کاره نشد وصد نعوذ باالله اگراز دولت و دارایی باد آورده ٔ اربابان بزرگ، مانند دیگر اولیای قدرت حق الطریقی برای روز مبادای شان ذخیره نکرده باشند، ممثل تیاتر و سینما شدن خو ده سر زلف شان است زیرا مارشالی رژیم فعلی با رژیمهای سابق فرق دارد.در سابق مثلاً برای کابل گیرک یا مارشال چُملک، تا آخر عمر معاش اعزازی داده میشد زیرا آوازه بود که در جنگ استقلال در کوتهٔ سنگی کابل دو سه عسکر سقاوی را که ساعاتی قبل کشته شده بودند، چند چند مرمی نثار کرده و کابل را فتح نموده بود و بهمین مناسبت لقب فاتح کابل را مردانه وار و بزور شمشیر از آنِ خود ساخته بود، دَر بگیره بخت افغانستان که از ناحیهٔ مارشال هیچ طالع ندارد
نتایج این همه مطالعه و مطالعه بازی میرساند که با این قیافهٔ بی طالع، که در هیچ کتاب قیافه شناسی در وصف آن چیزی گفته نشده، باید قناعت پیشه کنم و تا آخر عمر همچنان مطالعه و قلمک زدن ، پشت این و آن کج و راست نوشتن و برملا ساختن سیر و پیاز یگان دغلکار را ادامه دهم و فکر اینرا که یک زندگی مرفه و یک موقف و مقام بلند دولتی در نصیبم شود از سر بیرون کنم و به این مقوله تسلیم شوم که ( با خدا دادگان ستیزه مکن که خدا دادگان ؛؛ یعنی بینی شلغمی و گوش پکه یی ؛؛ را خدا داده است). والسلام