طنز
از قلم فضل الرحیم رحیم
وجدان پیوندی !!!
دروازه معاینه خانه دکتر بعد از یک دق ا لباب آرام ، بسیار آهسته باز شد . مردی شیک پوش سرا پا عطر وپودر زده مقابل دکتر نشست . دکتر پرسید تکلیف شما چیست ؟ مرد گفت دکتر صاحب ، تکلیف من خیلی زیاد است من می خواهم پیش از همه تکلیف هایم را تشخیص کرده و سپس به علاج ام بپردازید .
دکتر گفت: من منحیث دکتر همیشه چنین کرده ام و در مورد تکلیف های شما هم چنین خواهم کرد . خوب بگوید چی تکلیف دارید ؟ داکتر صاحب ، من از چیزی می ترسم نمی فهمم از چی چیز ولی خوب می ترسم و از تهء می ترسم . ببین دکتر صاحب می گویند که دکتر محرم راز مریضان است ، گپ بین ما و شما باشد من آنقدر می ترسم که از طرف شب وقتی برای رفع حاجت به بیت الخلا میروم بیچاره مادر اولادها از اتاق خواب تا به بیت الخلا که در یک قدمی اتاق خواب ما قرار دارد تامین امنیت می کند در اوایل فکر می کردم که مرا خُنکی گرفته حالا به این نتیجه رسیده ام که رفتن پی درپی ام به بیت الخلا از درک همین ترس لعنتی است . اینه یک هفته قبل مادر اولادها که از سفر تفریحی دوبی برگشت برایم پامپرس آورده و گفت که پوشیدن پامپرس از طرف شب باعث می شود او همرایم نارام نشود و ضمناً من هم بدون نا رام خوابی با خاطر آسوده و بدون ترس و لرز به خواب بروم اما یک چیز را برایم گوشزد کرد که در صورت آمد ، آمد رفع حاجت کلان وی حاضر است خط السیر یک قدمی اتاق خواب تا بیت الخلا را در هر حالتش و هر وضعیت تامین امنیت نماید زیرا به گفته او حوصله هر کار را دارد اما تحمل به وقوع پیوستن یک چنین حادثه و این حالت را نخواهد داشت و در صورت عدم رعایت مرا به کمیسون عدم رعایت قواعد خانواده گی یکی از کشور های عربی معرفی خواهد کرد . دکتر جان ، گوش کو تکلیف دکه ره ، شکر خدا از درک چوکی و مقامی که دارم معاشم هزار بار بیشتر از معاش یک مامور پایئن رتبه ء دولت است اما روز که دست خالی از کار به خانه برگردم اوقات تلخی های ام موجب می شود تا اولاد ها هر کدام شان خود را از نظرم غایب و غیب کنند و خانه را ماتم باران می کنم . یک روز بچیم همرای بچه همسایه بگو مگو کرد بچیم به بچهء همسایه گفت برو تو چی رقم پدر داری یک روز نان نخورد ضُعف و بی حال در جایش می افتد پدر مه هموتو یک پدر است یک روز رشوت نخورد بخدا از قهر و غضب سگ را چپه نعل می کند . تکلیف دگه ره گوش کو دکتر صاحب ،تکلیف زمین دوستی و زمین خوری است از غصب کردن زمین مهم نیست که ملکیت کیست خوشم می آید ولذت میبرم . از مجلس کردن با هموطنانم هیچ خوشم نمی آید دلم برای میتنگ های علنی و مخفی با خارجی ها می تپد و روزی که همچو میتنگ ها درک باشد از خوشی اتن می کنم اتن . اگرهمه کوه های کشورما دالر امریکائی شود و آن همه به من تعلق داشته باشد دلم می خواهد دوبی را آباد تراز آن کنم امادرکابل نمی خواهم خشتی سر خشت بگذارم . نارام هستم ، نارام نمی فهمم از چی درک ولی بی قرار و نارام هستم . اینه دکتر جان حال روز مه از این قرار است . دکتر با دقت به سر و صورت مرد نگاه کرد و سپس گفت : شما به کتگوری اول مرض فساد پیشگی مبتلا شده اید که علایم آن ترس همیشگی ، پول پرستی ، چپاولگری ، خیانت به وطن ، خارجی دوستی وغیره علایم ناسالم دیگر می باشد . شما به نسبت نداشتن وجدان سالم به این حالت رسیده اید یعنی که وجدان شما مریض است و آلوده . مرد در همین جا حرفهای دکتر را قطع کرد و گفت : ببنین دکتر صاحب ، امروز از برکت پیشرفت طب و تکنالوژی گرده ها و فلب را تبدیل و پیوند می زنند ، از شما میشه و از خدا، از پول اش تشویش نکو هر قدر خواسته باشی من می پردازم میشه ، وجدان مرا تبدیل کنید یک وجدان پاک و سالم را خریده و در وجودم پیوند بزنید ؟ دکتر با نگاه عمیق ، سر و صورت مرد را از نظر گذشتاند و گفت : وجدان پاک در هیچ گوشهء از این زمین خاکی خرید و فروش نمی شود اما وجدان های مانند وجدان جناب شما را می توان به ساده گی در هرجای دنیا با پول خرید .
فضل الرحیم رحیم
06/11/2012