محمد الله وطندوست

 

روز جهانی کودک و کودکان افغانستان

روز جهانی کودک در کشور های پیشرفته و مرفه، تجلیل از کودک و کمک به بهبود وضع کودک تلقی گردیده از نظر مادی و معنوی کمک همه جانبه به کودکان مبدول می گردد.کودکان کشور های پیشرفته بصورت عموم از امکان رفتن به شیر خوارگاه ها و کودکستان ها برخوردار بوده، بعد از دوره کودکستان به مکاتب شامل می گردند و در صورت استعداد می توانند به تحصیلات عالی خود ادامه دهند و مطابق استعداد خود به مسلک مورد علاقه تخصص حاصل نمایند. کودک در کشور های متمدن دوران کودکی را با خوشی و مسرت سپری می نمایند و از خوشی های دوران کودکی عام و تام مستفید می گردد. خلاصه خانواده، جامعه و دولت هر آنچه را که عالیست به کودک اختصاص می دهد و در دسترس وی قرار می دهد. در حقیقت امر همان گونه که کودک در جوامع پیشرفته در مرکز ثقل توجه جامعه قرار دارد، بایست این قشر آینده ساز در همه جهان و در هرگونه شرایطی از همه امکانات مادی و معنوی برخوردار گردیده، مجموع امکانات جامعه به اختیار آنان قرار داده شود. زیرا کودک امروز نیروی خلاق فردای جامعه خود بوده، با مواظبت و تربیت می تواند مصدر خدمات بزرگی گردد. توجه به کودک امروز در حقیقت نجات بشریت از بدبختی، فلاکت و نابودی و تامین جهانی بدون تشویش برای فرداهاست.
اما حقیقت امر در مورد کودکان چگونه است؟ در کشورهای متمدن با وجودیکه قانونا حق کودک تثبیت شده و امکانات رفاهی برای آنان مهیا گردیده است، اما تبعیض در پذیرش کودکان در موسسات کودک آشکارا بچشم می خورد. خانواده های بی بضاعت ناگزیراند کودکان خود را در کودکستان ها و شیرخوارگاه های نسبتا ارزان بگذارند و یا در اختیار کسانیکه در منزل شخصی چنین موسساتی را ایجاد نموده اند، بگذارند که طبعا از نظر کیفیت با کودکستان ها و شیرخوارگاه های معیاری برابری کرده نمی تواند. در مکاتب نیز با وجودیکه امکان شمولیت به همه کودکان میسر است و همه کودکان تعلیمات متوسط رایگان را مستحق می گردند اما خانواده های مرفه با فرستادن فرزندان شان در مکاتب خصوصی که امکانات خوبتر دارند در کسب تعلیمات با کیفیت فرزندان خود را یاری می رسانند و در رشد استعداد های نهفته آنان توجه بیشتر معمول می دارند. بهر صورت در کشورهای سرمایه داری پیشرفته با وجود طبقاتی بودن جامعه، کودکان قشر متوسط نیز امکانات تربیت سالم را دارند و همه کودکان از تعلیم و تربیت برخوردار اند و جامعه مسئولیت خود را تا حد امکان در برابر کودکان ادا می نمایند.
اما متاسفانه این وضع در کشور های عقب نگه داشته شده منجمله کشور عزیز ما افغانستان به گونه دیگریست. در کشورهای عقب نگه داشته شده موسسات مربوط به کودکان بصورت سمبولیک و تنها در شهرهای بزرگ وجود داشته، در خدمت قشر مرفه جامعه قرار دارد.فرزندان طبقات متوسط و پایین جامعه حتی در شهر ها نیز از این امکانات مستفید شده نمی توانند.تعلیمات ابتدایی نیز گرچه قانونا اجباری است اما فقر کشنده خانواده ها , استفاده از این حق را برای اطفال بی بضاعت نا ممکن ساخته، قشر عظیمی از کودکان از تعلیم و تربیه محروم اند. ورود به بازار کار در سنین طفولیت، همه نشاط کودکی را از کودکان فقیر سلب نموده، تامین معاش و دریافت عاید بمنظور کمک به خانواده، جسم ضعیف کودک را تحت فشار طاقت فرسا می گذارد و قبل از بلوغ، بار عظیم بزرگسالان را بدوش می کشد.
خلاصه در کشور های عقب نگه داشته، کودکان از مواظبت جامعه محروم بوده قبل از آماده گی جسمی و روحی و پیش از رسیدن به سن بلوغ در بازار کار داخل می گردند و به کارهای شاقه می پردازند. معلول و معیوب می گردند و به نسل بعدی نیز تاثیرات منفی خود را بجا می گذارند.
در کشور عقب نگه داشته ما افغانستان که از سه دهه بدین سو در آتش جنگ همه هستی مادی و معنوی خود را از دست داده است، وضع کودک واقعا وحشتناک و رقت انگیز است.
یک پنجم کودکان کشور ما نسبت نبود امکانات صحی قبل از پنج سالگی جان شان را از دست می دهند و قبل از شگفتن پرپر می شوند. طبق آمار های ارائه شده، در طول سه دهه اخیر یک ملیون انسان وطن در جنگ های تحمیلی بیگانگان به شهادت رسیده اند.اگر تعداد اولادهای این یک ملیون حد وسط سه نفر محاسبه شود، سه ملیون کودک بی سرپرست در کشور وجود دارد که این کودکان از تعلیم و تربیت مسلما محروم گردیده قبل از وقت به بازار کار وارد شده اند. اکثریت این کودکان که امروز به نیروی جوان کشور تبدیل شده اند، هیچگونه تخصص کسب نکرده به کار های شاق و غیر مفید مصروفیت دارند. خاطرات دوران کودکی این جوانان جز وحشت و ترس و خون و آتش چیز دیگری نیست. آنان از نشاط و بازی های کودکانه چیزی بخاطر ندارند و محبت و لطف خانواده را کمتر احساس کرده اند. تصادفی نیست که ده ها هزار جوانی که دیروز دوره طفولیت را با کابوس جنگ گذشتانده اند، امروز به معتادین مواد مخدر تبدیل شده اند و آواره و سرگردان زنده گی نکبت باری را سپری می نمایند.
ده ها هزار کودک و طفلی که به تگدی می پردازند و یا توسط والدین و اقارب شان در سرک ها وسیله تگدی قرار می گیرند، کودکان معصومی اند که بدون اراده خود به محیط فلاکت و بدبختی کشانیده می شوند و وسیله تهیه معاش وابستگان خود می گردند.
کودکان بی سرپرستیکه از مجبوریت در کوچه و سرک آواره اند و بمنظور سدجوع زباله ها را جستجو می کنند و فردا اگر از حوادث روزگار نجات یابند و زنده ماندند، طبعا با عقده و کمپلکس های دوران کودکی انسان های زبون و بدبختی بار می آیند که بار دوش جامعه می گردند و یا به انسان های قسی القلب وشریری تبدیل می شوند که آتش جنگ، نا امنی و شرارت را زنده نگه می دارند.
استفاده از اعضای بدن کودک بی پناه کشور توسط باند های کودک ربا، کشانیدن اطفال خردسال به فحشا و فروش آنان به دیگران، تجاوز جنسی به کودکان ، خشونت وحشتناک علیه آنان و قاچاق اطفال متاسفانه مواردی است که هرروزه در وسایل ارتباط جمعی انعکاس می یابد و روح و روان انسان با وجدان را می آزارد.
پرورشگاه ها، کودکستان ها و شیرخوارگاه ها متاسفانه نمادین و سمبولیک ایجاد شده به هیچ صورت جوابگوی نیازمندی کودکان نیست. دولت غرقد در فساد که عمدتا از عناصرفاقد احساس تشکیل شده با وجود کمک های ملیارد دالری بین المللی هیچ گامی را بخاطر بهبود وضع کودک برنداشته حتی جرایم علیه کودکان را نیز نتوانسته است مهار نماید. تصادفی نیست که امروز کودک افغان بیچاره ترین، مظلوم ترین کودکان جهان محسوب می گردد و حتی در مدارس پاکستانی از این کودکان و نوجوانان عناصر انتحاری تربیت می نمایند و غرض نابودی انسان ها به کشورشان گسیل می دارند. در خبر هفته گذشته بود که در حدود پنج هزار کودک پنج ساله توسط القاعده تربیت نظامی می بینند و در همین سنین با استعمال سلاح آشنا می شوند. در صورتی که این خبر حقیقت داشته باشد بایست موسسات جهانی حمایت از کودک این عمل غیر انسانی را منحیث جرمی نا بخشودنی شدیدا تقبیح نموده عاملین آنرا به پنجه قانون بسپارند. بعید نیست که این اطفال عمدتا اطفال محروم و بی سرپرست افغان مقیم پاکستان باشند که نسبت از دست دادن پدرانشان در چنبره مافیای القاعده اسیر شده اند و از جانب آنان به ادامه تروریزم مکلف ساخته می شوند.
اگر مطلب را خلاصه کنیم در افغانستان وضع کودک بی نهایت رقتبار است و در آینده نزدیک نیز امید بهبود نمی رود. دولت دست نشانده و فاسد کنونی نه نیت و نه ظرفیت بهبود وضع کودک کشور را دارد. در چنین حالتی هر فرد جامعه مخصوصا روحانیون، روشنفکران و متنفذین محلی این معضل اجتماعی را مورد دقت جدی قرار داده برای نجات کشور از آینده مبهم و تاریک توجه فرد، فرد باشنده گان کشور و افغان های مقیم خارج را به حال کودکان مظلوم کشور جلب نمایند و با ایجاد موسسات خیریه و جذب کمک های جهانی نهادهای حمایت از کودکان را پی ریزی نمایند.
یقین کامل وجود دارد که وجدان های بیدار با کمک های مادی و معنوی، در بهبود وضع رقتبار اطفال مصدر خدمات بزرگ شده، نسل امروز و فردای کشور را از بدبختی و فلاکت وحشتناک کنونی نجات می بخشند

 

 

 


بالا
 
بازگشت