مهرالدین مشید

 

بازی های سیاسی  اسلام آباد در برابر کابل  تغییر می کند، نه استراتیژی آن

نبودن زعیم ملی در افغانستان و بلند پروازی های نظامیان پاکستان

بازی های سیاسی اسلام آباد در برابر کابل، بازی یی نیست که تازه آغاز شده باشد . این بازی رشتۀ درازی دارد که یک سر نخ آن از سال 1948 همزمان به استرداد استقلال نیم قاره از سوی بریتانیا و ایجاد دو کشوری به نام هندوستان و پاکستان آغاز یافته است. از آنجا که پاکستان در بستر منازعۀ قومی بوجود آمد و در نتیجۀ آن  پنجابی ها توانستند تا حاکمیت شان را با نیروی نظامی بر سایر ملیت های این سرزمین تحمیل کنند. پیوند های محکم قومی،  قبیله یی و فرهنگی اقوام آنسوی خط دیورند مانند؛ بلوج ها و پشتون ها با اقوام این سوی دیورند، به مثابۀ خارچشم نظامیان اسلام آباد بوده و برای ایجاد نفاق و دامن زدن تشنج میان آنها از هیچ مکر و ترفندی دریغ نکرده اند. این بازی که بوسیلۀ محمد علی جناح با سرکوب بیرحمانه و به توپ و تانک بستن پشتون ها در چهارسده و بلوج ها در کویته در اواخر دهۀ پنجا میلادی از کراچی آغاز گردید، اکنون بوسیلۀ اسلاف آن از اسلام آباد به پیش برده می شود که نظامیان پنجابی خیلی کینه توزانه و خستگی ناپذیر آنرا یدک کشی می نمایند.

این بازی که اضافه تر از یک قرن از آن می گذرد و هر از گاهی پیچیده تر و دشوارتر گردیده است. پیچیده گی این بازی رابطۀ ناگسستنی با درایت و کاردانی بازی کنان دو طرف داشته و به پیچیده گی آن متناسب با ظرفیت های بازیکنان و ژرفا و پهنای برنامه های راهبردی دو طرف افزایش یافته است؛ اما اسلام آباد در این بازی بالا دست تر بوده و تردستانه تر در برابر کابل عمل کرده است. هرچند باری داوود در پایان حکومت خود برای حل نهایی و فیصله کن مسآله گامی جدی برداشت وخواست تا خط دیورند را با حق راۀ ترانزیت معامله کند؛ اما طرح ناتمام او قربانی توطیۀ بزرگ جهانی شد و منجر به زوال حکومت او گردید. هرچند بوتو با لبخند پدر خواندن داوود بازی را خواست به پیش ببرد که همراه با نگرانی هایی بود . این اظهارات او برای داوود : "که فرزندت را نزد پاکستانی ها بی آبرو نسازید" گواۀ روشنی بر فرط نگرانی او بود . بوتو در حالی به این تصمیم تن داد که به نسبت تمایلش با چین، مورد خشم امریکایی ها قرار گرفت. او خواست از در معامله با شخصی کنار آید که خشم و نفرت روس ها را بر ضد خود برانگیخته بود؛ اما هر دو قربانی توطیۀ هر دو ابرقدرت شدند. امریکایی ها از طریق راه اندازی کودتا جنرال ضیاالحق و شوروی سابق با راه اندازی کودتا بوسیلۀ گروه های طرفدار شوروی داوود را از قدرت براندخت. شاید هر دو یکی در موج خشم امریکایی ها و دیگری در موج سنگین نفرت از شوروی سابق خواستند تا راۀ چندین صد ساله را یک شبه بپیمایند و به بازی قدرت های بزرگ در منطقه نقطۀ پایان بگذارند. بعد از آن همچو شرایط و همچو رمامدارانی در دو کشور بوجود نیامدند تا دست به تهور زده و جادۀ دشوار دیورند را برای پیمودن نسل های دو طرف آرام آرام قابل پیمودن بسازند.

پس از سقوط  دولت محمد داوود بوسیلۀ عمال شوروی سابق و بعدتر هجوم ارتش سرخ به افغانستان اوضاع این کشور به کلی دگرگون گردید. مردم افغانستان در برابر تجاوز شوروی قیام کردند و در نتیجۀ خشونت ها فبه زندان افگندن ها و کشتار های بیرحمانۀ رژیم دست نشاندۀ شوروی سابق ملیون ها  افغان  ناگزیر به مهاجرت به پاکستان شدند . این مهاجرت ها در واقع بستر گرم مداخله های پاکستان در افغانستان را فراهم گردانید و رهبران جهادی در چنگال نظامیان پاکستان خیلی بیرحمانه اسیر شدند. برای زمامداران وقت پاکستان فرصت مناسبی مساعد شد تا زیر نام جهاد مردم افغانستان برای رسیدن به اهداف استراتیژیک شان در افغانستان چندین گام نزدیک تر شوند. پس از کودتای جنرال ضیاالحق بر ضد بوتو و محاکمه نمودن آن اوضاع در پاکستان به کلی تغییر کرد و قدرت در پاکستان بدست حنرال هایی چون اختر عبدالرحمن، حمیدگل جانشین اختر و نصیرالله بابرافتاد که تحت رهبری جنرال ضیاالحق و ده ها افسر دیگر مانند؛  خالد خواجه و سلطان امیر تارر مشهور به کرنیل امام جهاد مردم افغانستان را به بازی گرفتند. کرنیل امام  در زمان مبارزۀ افغانها بر ضد نیروهای شوروی در افغانستان، از افراد مهم و تصمیم گیرندۀ آی اس آی بود. در جنگ جلال آباد به صورت مستقیم رهبری جنگ را به عهده داشت و در احیای طالبان در کنار نصیرالله بابر یکی از فکتور های بسیار مهم  دولت پاکستان به حساب می آمد . این جنرال ها فرصت یافتند تا  استراتیژی های خصمانۀ دیکتاتور های پیشین نظامیان پاکستان از جنرال یوب تا جنرال یحی را در افغانستان پیاده نمایند.

دگروال محمد يوسف (1) نویسندۀ  کتاب "مجاهد خاموش" جنرال اختر را مبتکر، کنترول کننده و نظارت کنند، آمر، مشوق ومدافع خود خوانده و از او بحیث یک استراتیژیست با تدبیر و ورزیده یاد آوری نموده است. از وی نقل کرده که  میگفت که اتحاد شوروی را با تمام قوای مدرن و عصری آن میتوان توسط چند هزار مجاهد آموزش دیده و مسلح شده شکست داد. به ادامه می گوید که. تحت رهبری، هدایات و بر طبق ستراتیژی طراحی شدۀ  او، قوای شوروی نه تنها ار افغانستان عقب نشینی کرد؛ بلکه شکست هم خورد. به نوشتۀ او ک.جی.بی قیمت زیادی را برای سر او تعین کرده بودد. وی به شکست جلال آباد اشاره نموده  و سبکدوشی او را ا زمقام آی اسی آی ضربۀ شدیدی به مجاهدین خوانده است.

گفته می شود که شهر کابل هدف اولی و اساسی در ستراتیژی جنرال اختر بود، اما او نمیخواست که آنرا با یک حمله تصرف نماید؛ بلکه خواست و هدف نهایی وی آن بود تا تمام هست و نیست کابل اعم از تأسیسات سیاسی، اقتصادی، نظامی و خدمات اجتماعی آن نابود گردد. شعار او چنین بود «کابل باید بسوزد»، باید تمام خطوط ارتباطی و اکمالاتی آن قطع و بصورت دوامدار تحت فشار باشد. به نوشتۀ دگروال یوسف بزرگترین آرزوی وی این بود تا بعد از سقوط و ویرانی کابل از آن بازدید بعمل آورده و "نماز شکرانه" را در آنجا ادا نماید. دگروال یوسف او را از نگاۀ کاربرد دیپلوماسی در امور داخلی مجاهدین و نزدیکی رهبران جهادی خیلی ستوده است.
بعد از مرگ ضیاالحق جنرال های دیگر پاکستانی مانند حمیدگل،  ضیاالدین،  مشرف و کیانی به گونه یی راۀ جنرال اختر ها در افغانستان ادامه دادند. این جنرال ها توانستند تا زیر نام دفاع از جهاد افغانستان برنامۀ عمق استراتیژی جنرال اختر را نه تنها تا آنسوی کوه های سلیمان، سفید کوه  و سیاه کوه ؛ بلکه تا آنسوی هندوکش و بابا و فراتر از آن تا آنسوی دریای آمو در بتۀ آزمایش قرار بدهند و نیات شوم شان را زیر نام جهاد افغان ها تا حدودی مخفی نگهدارند.

جنرال های پاکستانی با خروج نیرو های شوروی از افغانستان و سقوط داکتر نجیب الله، نه تنها اوضاع کشورهای منطقه بلکه اوضاع جهان به کلی عوض گردید. جنرال های پاکستانی با پیش آمد های تازۀ جهانی باری تازه را در افغانستان آغاز نمودند. بعد از مشتعل گردانیدن جنگ داخلی در افغانستان، اوضاع این کشور را فاجعه بارتر گردانیدند؛ زیرا میدانستند که رهبران و فرماندهان جهادی افغان هریک " پنج چاره کی" هایی اند که هرگز به "چهارچارکی" تن نمی دهند و با استفاده از ضعف و خودخواهی هایی رهبران و فرماندهان، گروه های جهادی را به اندازۀ کافی بدنام گردانیده ودر اذهان مردم کوبیدند. زمانیکه دریافتند، بازیگران گروهی شان بویژه انجنیر حکمتیار در افغانستان به کلی ناکام گردیده و به راندن آنان آغاز کردند. در برابر آن گروۀ بدیل را به نام طالبان بوجود آوردند. طالبان را برای رسیدن به قدرت یاری کردند و طالبان توانستند  به استثنای ولایت پنچشیر و بخشی از تخار و بغلانۀ دیگر بر تمام افغانستان مسلط شوند.

پس از وقوع رخداد یازدهم سپتمبر بار دیگر پلۀ بازی به ضرر نظامیان پاکستانی سنگین گردید و جنرال مشرف در برابر تهدید امریکا قرار گرفت . امریکا از وی خواست تا هرچه عاجل موضع اش را در برابر مبارزه با تروریسم ابراز نماید. مشرف که نبض سیاسی امریکا را درک کرده بود و خود را ناگزیر یافت تا در برابر امریکا از در نرمش پیش آید و اجازه بدهد تا نیرو های امریکایی از خاک آن کشور وارد افغانستان شود. امریکا توانست که از امریکا بحیث "کاندمن" استفاده کند و افغانستان را مورد حمله قرار بدهد.

حالا که امریکا بعد از یازده سال جنگ در افغانستان  نتوانست، قرعۀ پیروزی را به نام خود بزند. تصمیم گرفته تا نیرو هایش را تا پایان سال 2014 از افغانستان بیرون کند. نظامیان پاکستانی که از اضافه تر از سی سال بدین سو افغانستان را تخته مشق فعالیت های نظامی و سیاسی خود قرار داده اند. با اوضاع آن خیلی آشنا بوده و از لحاظ استخباراتی و نظامی بر وجب وجب آن آگاهی دارند. بنا بر این با هر پیش آمدی به سرعت احراز موقف نموده و خود را به سرعت عیار می سازند. اکنون هم پاکستانی ها پیش دستی کرده و بازی تازه را در افغانستان به راه افگنده اند. بازیگران نظامی و سیاسی پاکستان اعم از حکومتی و گروهی هر از گاهی چنان تردستانه عمل کرده اند که برای توجیۀ برنامه های راهبردی شان نه تنها افکار مردم پاکستان را به تحریف کشانده اند، حتا با بازی های ترفند آلود افکار زمامداران امریکا و انگلیس را هم به نفع شان به چرخش درآورده اند؛ زیرا از گذشته ها دریافته اند که بازیگران سیاسی و نظامی در افغانستان چنان متفرق و پراگنده اند و بر فرق یکدیگر می کوبند و در رقابت های گروهی  و قومی غرق هستند که هر گز فرصتی برای اندیشیدن روی مسایل مهم ملی را ندارند. چه رسد به آنکه در اتخاذ تصامیم مهم ملی فایق آیند. استخبارات پاکستان با توجه به دست رسی های سنتی اش بر رهبران و فرماندهان جهادی سابق، از  توانایی های والایی برای تاثیر گذاری بر اوضاع افغانستان برخوردار هستند. هر از گاهی قادر اند تا به ساده گی معادلۀ بازی های سیاسی و نظامی در افغانستان را به نفع خود تغییر بدهند. بازی کنونی را زیرکانه تر از گذشته راه اندازی کرده اند. در یک سو در تبانی با امریکا سناریوی قطر را به راه انداخته و برای طالبان در قطر دفتر باز کرده اند و بدور از چشمان کابل دفتر قطر را بحیث میزبان گفت و گو های طالبان با امریکایی ها ، انگلیس ها، مخالفان سیاسی دولت افغانستان، نماینده های استخبارات پاکستان و کشور های منطقه گردانیده اند و از سویی هم با مقامت کابل سر و گردن می زنند و اسلام آباد هر از گاهی میزبان مقامات ارشد نظامی و سیاسی افغان است. . از سویی دیگر سنگ صداقت مبارزه با تروریسم را به سینه کوبیده و امریکا و بریتانیا را به دنبال خود کشانده اند؛ اما در این بازی هیچ گاهی طالبان را از یاد نبرده و از هرنوع کمک های مالی، تسلیحاتی، آموزش  و الوژیستکی برای آنان دریغ نمی کنند.
در واقع این آغاز یک بازی تازه است که پاکستان در تبانی با امریکا و بریتانیا تازه به تازه در حال نوشدن بوده و اما برعکس مقامات افغان در سایه و روشن آن قرار دارند. چنانکه روزنامۀ واشنگتن پست (2)نوشته است که پالیسی بزرگی در افغانستان در دست اجرا است . بازی اسلام آباد در برابر کابل آنقدر عمیق و زیرکانه است که کابل گویا روی ورق را نخوانده است که اسلام آباد عقب آن را از قبل خوانده است. اکنون اسلام آباد رگ خواب واشنگتن را دریافته و میداند که امریکا شکست خاموشانه در افغانستان را پذیرفته است و با بازی های سیاسی و نظامی اصل شکست خود را مخفی کرده و موضوع افغانستان را به ابهام کشانده است . در این میان تحلیل نشریۀ استخباراتی – سیاسی امریکا قابل توجه است که اقدام اوباما در افغانستان را مورد انتقاد قرار داده و نوشته است ، این اقدام کار ساده و آسان نیست. زیرا در واشنگتن و سایر کشور های جهان در مورد افغانستان ابهاماتی زیاد موجود اند . نه تنها این که سایر تحلیلگران در واشنگتن نیز از نوعی بی باوری سیاست های کاخ سفید نسبت به افغانستان نگران هستند.

چنانکه نویسندۀ مقاله فارن پالیسی (3) نوشته است:مطمین نیستم که بارک اوباما در ارتباط به تعهد درازمدت اش  در افغانستان کدام دلیل قانع کننده داشته باشد. نویسنده با این سخن: من یک پیشنهاد ساده را ارایه کرده می گویم، اکنون که ما افغانستان را در یک گردآب انداخته ایم، باید برای بیرون کشیدن آن هم این کشور را کمک کنیم . وی نوشتۀ خود را در موجی از نگرانی ها پایان داده است.

تردیدی وجود ندارد که اسلام آباد به این نکته آگاه است که امریکا، افغانستان را در گرداب خطرناکی رها  می کند. از همین رو تا آخرین امکان از سیاست چانه و فشار در برابر کابل پیش می آید. از یک سو زرداری سخن از صداقت در مبارزه با ترویسم می زند و با اعلان آموزش نیرو های نظامی افغان ، وزیر دفاع افغانستان را تا سال 2014 دلگرم می سازد و از سویی هم پرویز مشرف می گوید که پاکستان برای ثبات در افغانستان نقش موثری داشته واز نظر اندازی پاکستان در این زمینه را مایۀ تاسف می خواند. پاکستان در تبانی با امریکا چنان چرخ بازی را به نفع خود به پیش می کشاند که در هر گام کابل را عقب "نخود سیاه" روان می نماید.  با راه اندازی بازی های سیاسی زیرکانه در میان حکومت و گروه های مخالف سیاسی آن هر گونه فرصت ایجاد وفاق ملی را از نزد زمامداران کابل گرفته است.  چنانکه رییس جمهور به شدت سخنان رهبران جبهۀ ملی را که شورای عالی صلح را ناکارا و ناموثر خوانده اند، مورد انتقاد قرار داده و به ادامه گفت،  نتایج هر تلاش متفرق صلح، افغانستان را به جنجال های سه دههء پیش خواهد کشاند و شورای عالی صلح را یگانه مرجع قانونی وملی برای صلح با طالبان خواند. در حالیکه هرگونه تلاش برای صلح یک امر انسانی و ملی برای هر افغان است؛ بویژه زمانیکه برای کاستن بار حکومت درمانده و مردم درمانده طلب افغانستان صورت بگیرد. بعید نیست که این گونه تلاش های اگر صادقانه صورت بگیرد، کوره راۀ اجماع ملی را در افغانستان هموار تر می سازد . هرچند فاصلۀ  زیادی برای رسیدن به وفاق ملی در افغانستان وجود دارد. آنهم در کشوری که دست کمی از وفاق سیاسی در ان وجود ندارد و جنگ ویرانگر نیابتی در آن زبانه می کشد.  چگونه می توان از آن انتظار وفاق ملی را داشت. این در حالی است که حکومت و گروه های سیاسی با یکدیگر سخت درگیر بدست آوردن قدرت هستند.

اسلام آباد نظاره گر رخداد های داخلی افغانستان بوده و اوضاع شکنندۀ افغانستان را از نزدیک زیر نظر دارد . آیا ممکن است تا باور کرد که با این حال پاکستان به این زودی ها و سادگی ها از بلند پروازی هایش در افغاسنان کوتاه آید، با افغانستان از در مصالحه پیش آید و احتمال تغییر وایجاد  بهبودی را در سیاست هایش در افغانستان محتمل شمرد. در حالیکه دولت ضعیف و ناتوان و تا ژرف ها غرق در فساد با موجودیت گروه های سیاسی مخالف متفرق، قوم گرا، بیرون نگر، مزدور، بی ثبات و شکننده بستر گرمی برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی پاکستان است .  این در حالی است که افغانستان از نداشتن زعامت سالم، مدبر و پاک سخت رنج می برد و چون کابوسی بر روان مردم افغانستان سنگینی می نماید. 

گذشت زمان به اثبات رسانده است که نبود زعامت های ملی در افغانستان؛ البته زعیمی که منافع ملی را قربانیمنافع  شخصی، خانواده گی، قومی و گروهی خویش ننموده و حتا حاضر شود تا منافع خود را درپای منافع ملی فدا کند . غیابت همجو زعیم  سبب شده تا پاکستان سیاست های بلنر پروزانه را در برابر افغانستان اتخاذ نماید و با تراژیدی آفرینی های پیهم و با به خاک و خون کشاندن مردم افغانستان سرنوشت مردم افغانستان را بیشتر به بازی بگیرد . باری داوود در این زمینه تهور سیاسی از خود بروز  داد و اما شوروی و امریکا نگذاشتند تا سناریوی دیورند میان افغانستان و پاکستان برای همیش حل گردد. پس از تهاجم شوروی اوضاع سیاسی و نظامی در افغانستان رو به وخامت گذاشت و زعیم ملی در این کشور بوجود نیامد تا در مورد مسایل مهمی مانند خط دیورند موفق به اتخاذ تصمیم ملی شود. پاکستانی ها از این خلا سخت بهره گرفتند و جادۀ توطیه ریزی ها در افغانستان را هموار یافتند . از همین رو است که در دسیسه چینی ها در افغانستان دست بالا دارند، بر حاکمان، رهبران و فرماندهان آن تاثیر گذار هستند و در بازی های سیاسی در افغانستان قوی چنگال اند. 

 

.

منابع و رویکرد ها:

1 – دگروال محمد یوسف، مجاهد خاموش، بخش اشاره به جنرال اختر عبدالرحمان

2 – واشنگتن پست، رادیو آزادی، اخبارصبح، 29 جنوری

3 - . رادیو آزادی ، اخبار صبح ،30 جنوری 2013

 

 


بالا
 
بازگشت