مهرالدین مشید

 

قوانین حقوق بشری عرصۀ مانور های سیاسی و نظامی امریکا

بیرابطه نخواهد بود تا این نوشته را به سخن شگفت آور امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران آغاز کنم که میگفت : سازمان ملل مجمع ابرقدرت ها است ؛ گرچند این مرحومی ادعا های بلند بالایی برای حاکمیت جهانی اسلام ارابه داشت و اما با تاسف که حامیانش تمام ایده آل های دینی او را در پای تشیع سرخ ریختند و تا سطح تشیع صفوی به ابتذال کشاندند و از این هم بیشتر معبودای ایمان راستین را در پرتگاۀ ایرانی بودن به سقوط مواجه کردند . در فراز و نشیب این ایده آل گرایی از اسلام انقلابی تا تشیع سرخ  در حد تشیع صفوی و پایین تر از آن در شرک مرگبار ایرانیت به صلیب کشیدند که حتا اندیشه های ام القرایی او را در نماد تشیع سرخ به زنجیر کشیدند؛ اما هر چه باشد، این کاستی ها و سبک نگری ها نمی تواند از بارگرانسنگ سخنان او در شماری موارد بکاهد و عظمت انقلابی او را در هاله یی از ابهام پنهان نماید؛ زیرا او انقلابی مصم و با اراده یی بود که با عزم آهنین  بنت الشاتوی فرانسه  را ترک کرد و انقلاب را از درون ایران رهبری نمود . او با این کار چنان شهامت بی بدیل از خود نشان داد که به بهای غلبۀ خون بر شمشیر نقد پیروزی را بدست آورد و نصیه ها را به تاق فراموشی نهاد . او توانست تا در یک سفر شگفت انگیز تاریخی سناریوی رهایی انسان مظلوم را در شوری از ایمان و وجدی از صمیمانه ترین باور های الهی و انسانی به گونۀ استثنایی به تماشا بگذارد . در میان این همه با آنکه او از راهیان سرسپردۀ نظریۀ ام القرایی بود و با تاکید بر ولایت فقیه اندکی هم از آن عدول ننمود و با تاکید بر ولایت فقیۀ جنازۀ اجتهاد و عقلانیت را بر بلندای نعش تشیع سرخ به پیش کشانید؛ اما باز هم نمی توان از حقانیت اندیشه های راستین امریکا ستزانۀ او به تعبیر خودش این شیطان بزرگ چشم پوشی نمود و از ارجگذاری باور های راسخ او در این زمینه اجتناب نمود . بویژه این سخن ماندگار او که سازمان ملل را مجمع ابرقدرت های می شمرد که بوسیلۀ امریکا رهبری میگردد . دراین شکی نیست که امریکایی ها با مانور پردازی بر جسد بی روح  . تمام امتیازات و حقوق انسانی را اولتر از تمام انسان های روی زمین برای انسان امریکایی می خواهند، نه تنها که می خواهند، ازاین هم بیشتر انسان امریکایی را برتر از سایر انسان های روی زمین خوانده و حتا جنایات آنان را سبک تر از دیگران در قاموس حقوق بشر خود تعبیر و توجیه مینمایند . حقوق بشر در فرهنگ امریکایی سکوی پرشی برای کشتار افغان ها در راستای تامین منافع آن تلقی شده است . امریکایی ها با شعار های بلند و بالای حقوق بشر و توسعۀ دموکراسی در کشور های عقب نگهداشته شده نه تنها سیطرۀ خود را بر سایر کشور ها در موجی از لشکر کشی ها و تهاجم های ناعاقبت اندیشانه برحق دانسته و هر نوع ظلم و استبداد بر انسان مظلوم را در ترمنولوژی حقوق بشری خود توجیه میکند و پا گذاشتن بر جمیع حقوق انسانی سایر ملل را امری مباح می شمارد . به این هم بسنده نکرده و سازمان ملل را که بصورت واقعی نمادی از تجسم ابر قدرت ها بوده، عرصۀ فیصله های آنرا بستر قدرت نمایی های شیطانی خود نموده و مجوز جنایات خویش را بر هر کشور وهر مردم از شورای امینت آن کسب مینماید  و این سازمان را وادار به هر گونه تخطی از موازین فرهنگی، تاریخی، ملی و دینی کشور های دیگر مینماید . مقر سازمان ملل درواقع جولانگاۀ سیاست های تهاجمی و نظامی گرانۀ امریکا بر ملت های عقب نگهداشته شده است که فتوای هر نوع تصامیمش را از آن کسب مینماید و به آن مشروعیت می بخشد.  سیطرۀ امریکا بر سازمان ملل در کنار استفادۀ ابزاری آن از حقوق بشر سبب شده است تا این حق را به خود بدهد که تفاوت فاحشی میان انسان امریکایی  و انسان سایر کشور ها قایل شود . سیطرۀ امریکا بر سازمان ملل آشکار و آفتابی بوده و لب به سکوت نهادن این  سازمان در رابطه به کشتار های انسان های بیگناه در افغانستان بوسیلۀ سربازان امریکایی گواۀ روشنی بر این ادعا است . هر گاه سازمان ملل بصورت واقعی یک سازمان غیر جانبدار را تمثیل می نمود، در آنصورت پیشنهاد تحویلی عاملان کشتار های بیگناهان در افغانستان بویژه عاملان رخداد پنجوایی را به دادگاۀ لاهه  مینمود . به تعبیری دیگر امریکا خود را آقای جهان پنداشته و به تصور امریکایی ها انسان ها بالاو پایین یا شریف و غیرشریف آفریده شده اند و بدتر از فاشیست هتلری بدین باور اند، آنانیکه غیرامریکایی اند، نه تنها مستحق حقوق اولیۀ انسانی خود اند؛ بلکه زیر شعار های میان تهی و پرزرق و برق هر چه بیشتر می توان آنان را از این حق محرومتر کرد و به استحمار جدید شان کشاند . هرگاه کاخ سفید به این پندارنمی بود، طی ده سال در افغانستان نه تنهادست به جنایت نمی زد و جنایتکاران را بصورت جدی مجازات مینمود . جنایات نظامیان امریکایی ها در افغانستان در ده سال گذشته گواۀ روشنی با این رویکرد امریکا است . نظامیان امریکایی طی ده سال گذشته بدترین جنایات توهین آمیز را بر مردم افغانستان روا داشته و از هیچ نوع هتک حرمت، تجاوز حقوقی و جنسی بر افغان ها دریغ نکرده اند . از جنایات سبز کلاهان گرفته تاشکار انسان های مظلوم و نشانه گیری ها، تجاوز به حریم خانواده ها، ضرب و شتم  ها، بازی با اعضای بدن ها و کشتار جمعی، در موجی از تجاوز جنسی و  سوختاندن جسد ها نمونه های اندکی از صد ها جنایات امریکایی در افغانستان است که تاکنون افشا گردیده است . ده ها جنایت دیگر امریکایی ها در قرارگاه های نظامی شان نسبت به افغان ها در پردۀ ابهام باقی مانده که دست رسانه ها بر آن نرسیده است . افشای آخرین مورد سوختاندن قرآنکریم در بگرام و کشتار جمعی  و بیرحمانۀ 9کودک و 8 کهنسال در پنجوایی قندهار از جمله آخرین جنایات امریکایی ها در افغانستان است که شاید بیش از این هم تکرار شود؛ زیرا امریکایی ها تا کنون نظامیانش را که مرتکب شدید ترین جنایات در افغانستان شده اند .  طور شاید وباید مجازات نکردهاست . اتهامات آنان را در موجی از تبلیغات رسانه یی به ابهام کشانده و با مومیایی کردن آن ذهنیت جهانیان را به فریب کشانده و کمترین مجازات آنان بسنده کرده است  . چنانچه  رابرت بیلز خورد صابط 38 ساله  به اتهام کشتار جمعی 17 بیگناه درپنجوایی قندهار که اکنون در یک بازداشتگاۀ نظامی در تکزاس امریکا زندانی است . به 17 مورد اتهام رو به رو است که 6 آن قتل و 6 آن تجاوز است . شگفت آور این که وی برای موکلش گفته است که او خاطرۀ پیش از و بعد  از رخداد کشتار جمعی  پنجوایی را  به  یاد ندارد . امریکایی ها خواسته اند تا بدین بهانه در محازات او کاهش به عمل آورند و از سویی هم می گویند که وی باری جراحت مغزی برداشته است . این نوع مجرمین به قوانین امریکا به محکومیت مرگ، حبس ابد با احتما  مشروط، اخراج ا ز وظیفه و تنزیل رتبه مواجه هستند و اما امریکا در ده سال اخیر سربازان خود را محکوم به مرگ نکرده است . به گفتۀ شاهدان عینی در پنجوایی قندهار نه یک نفر؛ بلکه در حدود 20 تن دست داشته و از سویی دیگر به گفتۀ یک مقام امریکایی وی بعد از کشتار دوباره به قرار گاۀ خود رفته و برای کشتار دوباره به محل بازگشته است . وی توانسته بصورت مکرر از قرار گاۀ خود بیرون شود و این امنیت قرارگاه را زیر سوال برده و دستان نظامیان ارشد را در این حادثه نشان میدهد . پیش از این حادثه انفجاری در قریۀ مجاور رخداد دست داده بود که نظامیان امریکا باشنده گان را از خانه هایشان بیرون کرده و در عقب دیوار ها ایستاد نموده و برای آنان گفته بودند که به انتقام این حادثه 20 تن شما را خواهیم کشت .

از این گفته ها معلوم می شود که شاید  بیلز یکی از قرباینان این رخداد بوده و عاملین اصلی مصؤونیت پیدا کرده اند . اظهارات اسحاق گیلانی یک عضو هیآت دولتی افغانستان مبنی بر دستگیری بیلز نیز چنین ادعایی را تایید میکند . علت اصلی کم نگری و کم بها دادن امریکا  به حقوق بشری سایر کشور ها شاید در تقسیم بندی های خاص کاخ سفید باشد که شهروندان کشور های جهان سوم را شهروندان درجه دوم و حتا پایین تر حساب میکند . داشتن حقوق بشری را هم برای آنان در این بخش بندی ها با نوعی تنازل حقوقی  پذیرا شده است .   انسان در ترمنولوژی حقوق بشر امریکایی نه تنها  که رنگ  سفید و سیاه دارد؛ بلکه در میان انسان های سایر ملل جهان مانند انسان چینایی، هندی، افغانستانی، پاکستانی، عربی، افریقایی و بالاخره انسانی شرقی دارای رنگ های گونه گون است که انسان امریکایی در میان آنان از رنگ برتری برخوردار بوده و شگفت آور این که خون افغان در ترمنولوژی حقوق بشر امریکای سرخ نیست .  

این زمانی ممکن است که امریکا شهروندان سایر کشور ها بویژه کشور های عقب نگهداشته شده را بحیث شهروندان درجه دوم نپنداشته و آنان را بدور از تمامی حقوق حقۀ شهروندی عادلانه و  مساوی تلقی نکند . داد خواهی افغان ها مبنی بر اجرای عدالت در ق متجاوزان و قاتلانی چون بیلز هرگز به جرا در نخواهد آمد . عزل و نصب زمامداران فاسد کابل که در عقب بیشتر این ها دستان جامعۀ جهانی بویژه امریکا را نمی توان بدون دخالت دانست . بدون تردید ریشه در همین دیدگاۀ شهروندی درجه دوم دارد . گویا اینکه چند آدم مفسد صادر شده از غرب حق دارد تا افغان ها را به مثابۀ شهروندان درجه دوم جهانی تحت جور فساد خود نگاه دارند . این نگاه های غیر انسانی غرب نسبت به مردم افغانستان بوده که با شعار دموکراسی سازی  و حکومت سازی وارد این کشور شدند و زمانیکه دریافتند، ساختن نظام مردم سالار به مراتب دشوار تر ازآن است که بتوان بوسیلۀ چند آدم بی تجربه و فاقد تخصص با نداشتن آگاهی از واقعیت های افغانستان به اعمار آن پرداخت . حمایت مستقیم و غیر مستقیم واشنگتن از حکومت فاسد و ناکارای کابل نماد روشنی از این فاسد پروری ها است که برخاسته از نگاۀ شهروندی درجه دوم امریکایی ها نسبت به مردم افغانستان است .

این تنها امریکا نیست که کشتار افغان های بیگناه را سطحی  و نادیده گرفته اند، بلکه اکثریت کشور های جهان در رابطه به جنایات سربازان امریکایی در افغانستان بی تفاوتی اختبیار کرده و از محکوم نمودن صریح نظامیان امریکایی خود داری کرده اند . امریکا نه تنها از هیچ نوع هتک حرمت به انسان افغانستان دریغ نمیکند؛ بلکه از این هم بدتر بهای انسان افغانی در قاموس مدنی  امریکا تنها 2000 دالر تعیین شده است و امریکا می تواند، خیلی ساده و آرام در برابر ده هزار دالر امریکایی 5 افغان را بکشد و از هر گونه تعیقب قضایی هم معاف میگردد . چنانچه از رادیوآزادی شنیدم که لالی نمایندۀ مردم قندهار در گفت و گو با رادیو آزادی از کمک پولی برای مصیبت دیده گان پنجوایی سخن گفت . با شنیدن آن خیلی متاثر شدم . متاثر از آنکه امریکایی ها که کشتن افغان ها را برای خود مشروع پنداشته اند؛ چگونه شده است که دولت کابل با رفتن در زیر رکاب امریکایی ها با دادن پول ناچیزی مرگ افغان های بیگناه را مورد اهانت قرار مبدهد . بر وارثان قربانیان پنجوایی بود تا درگرفتن 50  هزار دالر خونبهای ناچیز بجای حق سکوت شتاب نکرده و تا زمانی خود داری میکردند که عاملان کشتار محاکمۀ عادلانه میشدند و اگر خون بها هم میگرفتند ،  باید بر معیار های بین المللی خون بها میگرفتند . این برخورد جز کم بها دادن به خون قربانیان پنجوایی و جسور گردیدن  بیشتر امریکایی ها برای کشتن افغان ها عواقب دیگری را در پی نخواهد داشت .

در حالی این کار صورت گرفته است که هراس افگنی نظامیان امریکایی در پنجوایی و عمق فاجعه در آن آنقدر وحشتناک و دهشت آور بوده  که باشنده گان قریه های اطراف محل  رخداد به نوعی ناراحتی های روانی دچار گردیده، شب ها تا صبح بیدار مانده و خواب از  چشمان شان ربوده شده است . بعید نیست که این حالت به نوعی بیماری خطرناک روانی مبدل شود و  آسیب آن نسل های بعدی را نیز تهدید نماید . نظامیان امریکایی با تهاجم خود در افغانستان نه تنها با اشاعۀ فرهنگ فساد و قلدری بنیاد های فرهنگی این کشور را تخریب کردن و با یا ایجاد نفاق قومی همزیستی اقوام مختلف در افغانستان را به شدت آسیب پذیر گردانیدند؛ بلکه با نوعی هراس افگنی های نظامی خطرناکترین بیماری های روانی- اجتماعی را در این کشور گسترش دادند که کمترین پی آمد آن از همگستختگی های خطرناک اجتماعی در کشور جنگ زدۀ افغانستان است . بهای این همه مصایب را تنها مردم مظلوم افغانستان خواهند پرداخت و بس؛ زیرا آنانیکه با جیب های خالی از غرب آمدند و یا آنانیکه با نوشیدن خون مجاهدین و جفای ماندگار به حق ایثارگران افغان صاحب ثروت های افسانه یی و شرکت های طویل و عریض گردیدند، با بهم خورد اوضاع از کشور فرار کرده و رهسپار کاخ ها و ویلا های شان در دوبی، لندن، پاریس، واشنگتن، هند و جا های دیگر خواهند شد و مردم افغانستان را در بستر فاجعۀ خود ساختۀ خود رها خواهند کرد .  

به هر حال هرچه باشد، اکنون انسان  افغانستان به گونۀ بیرحمانه یی در معرض قربانی نظامیان امریکایی قرار گرفته و گویی مجوز کشتار آنها را بدست آورده اند . هدف از این وحشت آفرینی ها دامن زدن تشنج در افغانستان و طولانی شدن جنگ است تا با برانگیختن مردم افغانستان جنگ در این کشور را به درازا بکشند . هرگاه امریکایی ها قصد تامین صلح وثبات در افغانستان را میداشتند، بیشتر به امنیت و رفاۀ مردم افغانستان می اندیشیدند تا به منافع اقتصادی و استراتیژیک یا به  قولی منافع ملی خود، اوضاع کشور به حالت کنونی پیچیده نمی شد و دامنۀ بدامنی ها در آن این  قدر عمق و گسترده گی پیدا نمیکرد . 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت