من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
صبورالله سـیاه سـنگ
شنبه/ چهاردهم اپریل 2012: روزنامه وال ستریت ژورنال نوشته است: حشمت الله قربانی، دیپلومات پنجاه ساله و کارمند ارشد سفارت ایران در برازیل، به دلیل آزار جنسی رساندن به چند دختر نوجوان بازداشت و سپس آزاد شده است.
این ماجرا در استخر شنای مختلط باشگاه خصوصی در پایتخت برازیل روی داد. به گفته گواهان، آقای قربانی با تظاهر به شنا "اندامهای خصوصی" چهار دختر نوجوان نه تا پانزده سال را لمس کرد. یکی از دخترانی که هدف آزار جنسی قرار گرفته بود، قضیه را به مسئول استخر اطلاع داد. این موضوع جنجال بزرگی در محل برپا ساخت. والدین کودکان و حاضران در باشگاه به منظور ضرب و شتم آقای قربانی، به سوی او حمله کردند اما ماموران پلیس مانع هرگونه اقدام خشونت آمیز شدند.
گفتگوی ویژه با دسـتیار سفارت ایران در برازیل
پس از خواندن گزارش وال ستریت ژورنال با نام کوتاهم "س س" چراغ سبز آنلاین را روشن ساختم و رفتم به "چت روم" دیپلماتهای جهان. سپس بر لینک "سفارت جمهوری اسلامی ایران در برازیل" کلیک کردم، دیدم آقای حشمت الله قربانی نیز آنلاین است. اینهم دنباله چت:
س س: ســــــــــلام آقای حشمت الله قربانی!
قربانی: الو! "سلام" تایپ کردن تون آشناس. شما؟
س س: مـن "س س" هستم.
قربانی: پنج تای دیگر تون کجاین؟
س س: پنج تای دیگر؟
قربانی: مگر بخشی از همون "هفت سین" نوروزی نیستی؟
س س: نه! همینم. بخشی از کسی یا چیزی نیستم.
قربانی: اسم واقعی ات چیه؟ اسم کوچیکت؟
س س: نام کوچک و بزرگ ندارم. "سین سین" هستم.
قربانی: مال کجایی؟
س س: ریجاینا/ کانادا
قربانی: زبون فارسی حالیت میشه؟
س س: اینجا کورس آموزش "فارسی" میخوانم.
قربانی: پس ایرونی، افغونی یا تاجیکی نیستی ها؟
س س: خوب! چه بگویم؟ گفتم شهروند کانادا هستم.
قربانی: آهان! بگو ببینم! دختری یا پسر؟
س س: آیا دانستن این نکته ارزش دارد؟
قربانی: جونم! از همون ســلام کشدار و زنگدارت معلومه دیگه.
س س: معلوم است که چه؟
قربانی: ای خوشگله! داری منو دست میندازی ها؟
س س: خواهش میکنم! مگر من ...
قربانی: قربونت برم. اگر مگر نداره. رخسار ماه تو میبوسم.
س س: خواهش میکنم! من امروز ریشم را نتراشیده ام.
قربانی: ریش نتراشیدی؟ کره خر! پس چرا ادا درمیاری؟
س س: دشنام ندهید آقا! ادای چه؟ من کاری نکرده ام.
قربانی: داری با یه دیپلومات کشور اسلامی لاس میزنی؟
س س: لاس؟ شما نگذاشتید سخنم را تمام کنم.
قربانی: مرتیکه کثافت! چه مرگته؟ از جان من چه میخای؟
س س: تازه به گزارشگری روی آورده ام.
قربانی: نام میخای؟ شهرت میخای؟ میخای با من مصاحبه کنی؟
س س: درست میفرمایید. همین دو را میخواهم.
قربانی: اینکه هارت و پورت نمیخاد. پاشو. ببینم چی میپرسی.
س س: سپاسگزارم. در چه پستی کار میکنید؟
قربانی: دستیار ارشد سفیر کبیر جمهوری اسلامی ایران در برزیل هستم.
س س: رسانه ها میگویند هنگام آببازی شما ماجرایی برپا شده بود.
قربانی: گور پدر رسونه ها! همش از دست همون "شیطون بزرگه".
س س: هدف تان از "شیطان بزرگ" همان "نفس اماره" است.
قربانی: نه! "نفس اماره" که شیطونی نیس. اون یه غریزه مردانه هستش.
س س: پس هدف تان از "شیطان بزرگ" گفته امام خمینی است.
قربانی: بارک الله! خود شه! همون آمریکای جهانخوار ...
س س: آیا میفرمایید آبگیر درون سفارت را امریکا ساخته بود؟
قربانی: نه! بابا جون! داری هذیان میگی. آبگیر چیه؟ بگو استخر.
س س: خوب! استخر. چه پیوندی میان استخر شما و دولت امریکا؟
قربانی: والله نامردا سرم کلاه گذاشتن. عینهو مث اون "دومینیک" آقا.
س س: کدام دومینیک؟ چه کسانی کلاه گذاشتند و چگونه؟
قربانی: دومینیک ستراوس کان یادته؟ دسیسه پارسال هتل نیویورک یادته؟
س س: برگردیم به شما در استخر برازیل با چهار دختر نوجوان ...
قربانی: واسه همونا دیگه! والله! "قربانی" همون استخر شدم.
س س: میفرمایید پس از ماجرای استخر نام تان شد: حشمت الله قربانی
قربانی: نه! بنده که حشمت الله قربانی بودم و هستم، "قربانی" استخر شدم
س س: آیا دسیسه خلاف شما در ته همان استخر چیده شده بود؟
قربانی: نه! راستش اندامهای اون دخترای مادر مرده منو "قربانی" کردن.
س س: آن چهار دخترک ده، یازده، دوازده، چهارده ساله چه کردن؟
قربانی: آخ! جون! نپرس چی کردن. بگو چی نکردن؟ محشر کردن محشر!
س س: چگونه؟
قربانی: آخیش! هنوز که هنوزه یادش قند توی دلم آب میکنه.
س س: آیا آن دخترها پایینتر از پانزده سال نداشتند؟
قربانی: خنگ خدا! سال چیه؟ حشری بودن. منو هم حشری ساختن.
س س: شما چه کردید؟
قربانی: یواش یواش احساس کردم سعدی شیرازی شده ام.
س س: نقش سعدی شیرازی در آن میان چه بود؟
قربانی: شعر کهن فارسی حالیت میشه؟
س س: آری. اندکی با شعر کهن فارسی آشنایم.
قربانی: سعدی شیرازی گفته: بنی آدم اعضای یکدیگرند
س س: این مصراع با دخترکهای نوجوان چه پیوند دارد؟
قربانی: آخیش! اون دخترهای نوجوون برزیلی "جیگر" منن.
س س: و شما رفتید زیر آب "دندان روی جگر گذاشتید"؟
قربانی: در واقع، بنده تاب دندون روی جیگر گذاشتن نداشتم.
س س: با دخترکهایی که میگویید "جیگر" تان است، چه کردید؟
قربانی: به جای دندون، زدم زیر آب و "دست روی جیگر" گذاشتم.
س س: رسانه ها میگویند: "اعضای خصوصی بدن" آنها را لمس کردید.
قربانی: یه جور فکرای بد نکنی ها! "لمس و بوس و کنار" که گناه نیستش.
س س: آیا این را هم سعدی گفته است؟
قربانی: نه! این یکی مال لسان الغیب حافظ شیراز هستش:
با یار شکرلب گل اندام/ بی بوس و کنار خوش نباشد
س س: پس از "لمس و بوس و کنار" چه کردید؟
قربانی: افسوس! داد و بیداد! کار به اونجاهاش نکشید.
س س: بدون شک شما نمیخواستید کار به آنجاهاش بکشد.
قربانی: درغگو دشمن خداس. من میخاستم، اونا نمیخاستن.
س س: میخواستید چه کنید؟
قربانی: اگه بختم بیدارتر بود، میشد یه سری کارهای دیگری هم کرد.
س س: از آنچه بر سر تان آمده پیشیمان نیستید؟
قربانی: پشیمون؟ نه! والله اینجوری شانسها همیشه به دست نمیان.
س س: چرا؟ مگر استخرهای درون ایران بهتر و بیخطر نیستند؟
قربانی: نه! مرده شور ببرد ریخت و هیکل شو! عوقم بالا میاد.
س س: چرا؟ مگر آنجا همچو "شانسهای حشری" ندارید؟
قربانی: اونجا جهمنه! زن و مرد اصلن نمیتونن کیفور بشن.
س س: اگر همین کار تان در استخر درون ایران میشد، آنگاه؟
قربانی: والله! چی بگم. پدری از دخترها درمیاوردن که حظ بکنن!
س س: پس از دخترها، با شما چه برخوردی میشد؟
قربانی: با ما؟ با ما برخورد نمیشد. هیشکی نمیتونه به ما چپ نگاه کنه.
س س: هدفم کس نیست. قانون است. قانون ایران.
قربانی: ولش کن! از دست قانون هیچی بر نمیاد. قانون دست خود مونه.
س س: اکنون در برازیل، قانون ایران با شما چه خواهد کرد؟
قربانی: همون گفته مقام معظم رهبری درسته دیگه.
س س: کدام گفته اش؟
قربانی: همون که بوس و کنار زیر آب "تفاوت فرهنگیه".
س س: چگونه "تفاوت فرهنگی"؟
قربانی: نشنیدی آقای "رامین مهمانپرست" چی فرمودن؟
س س: همان سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی؟
قربانی: آری. همون! مرد مردستان کاری کرد کارستان..
س س: چگونه؟
قربانی: ایشون فرمودن: در فرهنگ ما "دست دادن" با جنس لطیف ممنوع است، نه "دست زدن" به جنس لطیف. آنهم در زیر آب، زیرا دستمال در زیر آب و زیر نفت واجب هستش.
س س: راستی، آیا همینجا در برازیل میمانید؟
قربانی: نه! "شیطون بزرگ" منو بد جوری هل داد، خیلی نامردانه!
س س: سوی کجا؟
قربانی: کجا دیگه؟ همون جهنم موسوم به سرزمین گل و بلبل خود مون.
س س: در چه پست و مقامی؟
قربانی: والله! یار بیکسا خداس. این بار شدم مسئول زندان زنانه.
س س: برنامه کاری تان برای زندان چیست؟
قربانی: اولش یه استخر سرپوشیده میسازم توی حیاط زندان.
س س: سپس؟
قربانی: سپس اینور و آنورش چن تابلوی بزرگ رنگی میذارم.
س س: بر تابلوها چی مینویسید؟
قربانی: در بالاها مینویسم: بنی آدم اعضای یکدیگرند
س س: و در پایانها؟
قربانی: شعر نو حالیت میشه؟
س س: آری. با شعر نو نیز یک خرده آشنایی دارم.
قربانی: در پایانش با خط کوفی مینویسم:
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
زیر آب با تو حلال است
و بقیه جمله حرام
[][]
کانادا/ هژدهم اپریل 2012