سرورمنگل
فرهاد لبیب » مستند سازتاریخ یا....؟؟
درتاریخ کشورما گویندگان بسیاری وجود دارند که کاهی راکوهی ویک زاغ را چهل زاغ میسازند.درشهرکابل معمول بود، «سادوان» (مداحان دوره گرد) صبح روزرا فرصتی مناسبی مییافتند بدروازه های حویلیهای شهر کهنه صدا می زدند « دست خیرداشته باشید!علی شمارا دراین وآن دنیا مدد می رساند وازآتش جهنم وماران افعی شمارا نجات میدهد!! » وازاین قبیل حرفها با صدای مترنم وآهنگ دار، بانوان دلتنگ خانه را ازدلتنگی برای لحظۀ رها وباخود مصروف میساختند. اگر میسرمیشد هم نظربازی ورنه جمع آوری خیرحتمی بود.
به اثرمشکلات زندگی ومهاجرت طی چند سال پس ازنشر کتابی بنام «تاریخ افغانستان درپنج قرن اخیر» آگاهی نداشتم، آنگاه که شنیدم چنین کتابی ازخامۀ مردی چون آقای «صدیق فرهنگ» ،ازپیش کسوتان وطرافداران پٌروپاقرص ترقی درافغانستان گفته وشناخته می شدند، برآمده است، بخصوص نقدی صاحب نظران تاریخ که براین کتاب وارد یا ناوارد شدیدا توجه ام را جلب کرد. آنرا بدست آوردم وخواندم. درهمان دیدگاهی سطحی وگذرا دیدم که چنان عقده کشائی وخصومت شخصی علیه افراد وزمامدارانی چون داود خان وآقای زابلی ، نورمحمد ترکی وببرک کارمل وهم بدون استثنابرضد پرچمی وخلقی که اصلا با گذشتۀ شخصیتی وی سازگار نبودباورم نمی شد، بخود تلقین کردم « احتیاج مادر ایجاد است.» مهاجرت وخواری ، عجز وبیچارگی میآرد. بهرصورت میدانستم برسرراه مهاجرت نخستین گام گفتگو های اولیۀ است که اینجا وآنجا ازشما می خواهند تا دلیل ارائه دارید، «که حیات شما زیرتهدید بود.» با این اظهارقدم اول مخالفت را برداشته اید، بعدا گامهای دیگرودیگر... . درپاکستان وایران مشقت بارترین کمپهای مهاجران افغانی دردام جهادبازی استخبارت پاکستان وامریکا اسیربودند،که حتی خانم البرایت وزیرخارجه امریکا درهنگام بازدید ازکمپ ناصرباغ درپاکستان بشدت گریه کرد.
برای رسیدن بسرمنزل مقصود راه طولانی وبامشقت درپیش بود. مهاجریکه ازشروجنگ گریخته میخواهد بصلح وخیروصل شود، همه هستی را درمبدا اولی رهاوپناهجو می شود دردمند است. دراین هیچ شک وشبهۀ نیست که میرمحمد صدیق فرهنگ وحشتناکترین زندان رادردورۀ اول انقلاب ثور، با تعدادی بیشماری ازپرچمیها ، ملاکین، اراکین دولتی وعدۀ ازروحانیون وغیره از آنجمله فرهاد لبیب ( ازشناختی که ازمن دارندومنهم ازوی شناختی گنگ ومشکوک دارم ، وی افسانه میبافد وازهردری سند وبرهان ونقل قول می تراشد وبمورخین وعقده کشائی شان بنام تحلیل مستند، بحرفهای این آقای مجهول مستندساز نفس تازه می دمد) ومن ( سرورمنگل ) چشیده بودیم. ناگفته نباید گذاشت که آقای صدیق فرهنگ ، با رهائی اززندان فرصت کافی وموقف خوبی داشتند تا اسنادی محکم ومستندی بحیث محقق دراین مورد تهیه وبعدا ارائه دارند که گویا ؛ پلان انقلاب ثور توسط شورویها طرح واجرا شده است.با آنکه تاثیرشوروی برانقلاب ثوربهیچ صورت مسئله پنهان ورمز نیست واز طریق روابط شورویها درتعلیم وتربیه افسران اردو، تجهیزات وتشکیلات نمی توانست ازدید بیننده ساده حتی پنهان بماند ، چه رسد بجناب محترم شان، که می توانستند گوشه های تاریک روابط اشخاص وافرادرا باشورویها در مجموع واز آنجمله در«کودتای ثور» نقش و« مداخله ودستبرد » شورویها را بازشناسائی وروشن سازند . نه اینکه دراکثر موارد به افرادی استنادجوید که دروغ وتحریف را ازیکی بدیگری... گفته ؟ویکی شنیده... ؟ وازدیگری نقل شده؟خلاصه میسازند، نه تنها صفحۀ وره بتاریخ نمیگشایند،بکه باعقده گشائی معضل می آفرینند.باید تصریح کرد که مرحوم میرمحدصدیق فرهنگ ومرحوم ببرک کارمل دروزارت پلان با کمیته مشاورین شوروی، نه تنهاروابط خوبی داشتندوموردتوجه شورویها بودند،حتی همواره دردعوت های سفارت حضوربهم میرسانیدندو درشورای دوره سیزدهم این روابط بخوبی ادامه یافت وهم دوستان شوروی ازاین دوستی مستفید بودند. با یک کلام کوتاه ، چرا به این افسانه سرمگسک پرداختم ؟ درحالیکه سالهای متمادی است می نویسم ودرمحافل دوستان وفرهنگیان وسیاسیون تقریبا بنوعی حضور دارم وهنوز زنده ام، اما بیشمارمسائلی است که شاهدوناظر ویا هم درگوشۀ شرکت کننده آن درسطحی بوده وازگوشه وکناررویدادهای کشورم ازدیروزوامروزخبرمیگیرم.
سالها قبل کتاب جناب میرمحمد صدیق فرهنگ « افغانستان درپنج قرن اخیر» راخواندم ومتوجه شدم دریکی دوجا ازقول فرهاد لبیب ازمن اسم برده شده است، به آن اهمیت ندادم زیرا درمطبوعات بطورعموم وبطور خاص درمطبوعات افغانی جعل ودروغ بحدی تهوع آورزیاد است وآنهم که آدرس را بغلط گرفته باشند. ازآنجمله دوهفته قبل ، دوستی بمن تلفن زد ومرا ازنوشتۀ درتمجید شخص وافرادی مستحضرکردبا کنجکاوی سایت پندارعنوان پرچم را باز کردم با تعجب دیدم که با پٌرروئی ازنام من آنجا حرف دارند.بسایت پندار طی سه یا چهار سطرمختصر اعتراضی تحت عنوان « ابتذال رسانه ئی ... » نوشتم وفرستادم ،اما نشر نشد ، خدارا شکر تمام مطالب برای روز دیگر ازصفه برداشته شده بود. هنوز ازآن فارغ نشدم که دوستی بمن تیلفون زد وخواست ازطریق ایمیل مطالبی برایم بفرستد ، مشکلی درایمیل پیش آمد ومستقیم داخل مطالب نشرشده درسایت افغان جرمن شدم وبا درامۀ فرهاد لبیب سرخوردم .مجبور شدم چنین اتهام وجلعیات را ازخود وازمبارزات رزمندگان آزادی وخوشبختی انسان زحمتکش کشورم دور سازم وبا صدای بلند بگویم که انقلاب ثورـ یا قیام نظامی هفت ثور بهمت والای اردوی افغانستان وسازماندهی مستترودوامدارجناحهای ، حزب دموکراتیک خلق افغانستان دربین نظامیان مترقی وآگاه انجام گردید وازحمایت بیدریغ شورویهابه پیش رفت ودربرابر اهریمنان تاریخ ( داخلی وخارجی ) برای یک ونیمه دهه شجاعانه دردفاع ازحاکمیت وهستی مردم زرمید ودراین راه علاوه بر پنجاه هزارشهیدـ معیوبین بیشتری دارد.اگر امروز آن حزب وحاکمیت ازپا نشسته است ، اما نیروهای آن درباردیگر ودیگر ودرنسلی دیگری بار دیگرجامعه راازتاریکی وگنداب قرون به بهروزی وروشنی ، تمدن وفرهنگ نوین رهنما خواهدبود. میدانم که مشاهدات وبرداشتهای افراد تاریخ نیست، بلکه روایتی است برای حل معضل تاریخ . بناً پس ازسالهاسکوت درمورد طرز دید آقای میرمحمد صدیق فرهنگ که پس از استدلالهای طولانی درمورد اینکه بقول خودش « راجع بهم دستی خارجی با کودتاچیان نظریۀ قبول شده درافغانستان اینست که روسها مستقیما درکودتا دست داشتند» ، ومتعاقب آن فورا بنقل ازفرهاد لبیب می شتابد :
ف.لبیب دراین باره می نویسد : دستور کودتادرسفارت شوروی درکابل تهیه وتوسط صاحب منصبی به نام «سرورمنگل» به حفیظ الله امین فرستاده شدووی آنرا همدست گلابزوی به صاحب منصبان ارسال نمود» ( دستبرد نظامی ثور...باب نزدهم.ص .83 مولف میرمحمدصدیق فرهنگ) اگر قضاوت تاریخی با چنین آسانی میسر باشد وباید به ف.لبیب مستندساز تاریخ لقب دادکه مولف تاریخ « افغانستان درپنج قرن اخیر» با استناد به «ف.لبیب »معضلی را درمورد آن تمام شبکه ها واستخبارت وحتی اسناد پس ازشوروی مسکوت است. بیکبارگی کشف میکند وقرۀ فال بنام من می زنند که گویا یکنفرنظامی بنام «سرورمنگل» درزندان پلچرخی به آقای لبیب یا کسی دیگری گفته که این قهرمان منم که ازسفارت شوروی دستورانقلاب را به امین رساندم. اگر دروغ ،مضحکه واتهام به این سادگی روا باشدو شخصیت فرهنگی سرشناس کشور ( مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ ) آنرا بحیث برگۀ مستند برای استدلال خود بکارگیرد، عاقبت این تاریخ چه خواهد شد ؟ اما یک چیز معلوم است که تاجی ازدروغ وجعل بر فرق ف.لبیب می کوبد تا با پٌرروئی بیشتر دروغ ومهملات ببافد وساده دلی دیگری رابرای عقده کشائی یا تاریخ خوانی خود گمراه سازد.
ـــــ سرورمنگل هیچوقت نظامی نبودم، برعکس مامورپائین رتبۀ وزارت فواید عامه که ازفضای ایجاب زمان ومقام راه بسفارت شوروی نداشتم.
ـــــ مردی بنام ف. لبیب رانمی شناختم وهنوزهم ازشخصیت وسجایای شان آگاهی ندارم ، اما برعکس میرمحمد صدیق فرهنگ را می شناختم واحترام میکردم ، دردوره انتخابات دوازدهم وسیزدهم از هوا خواهان وی بودم، که اولی را ناکام وازدومی با موفقیت به پارلمان رفت ودوست ببرک کارمل وشورویها بود.
ـــــ ازنقل قول فرهاد لبیب در« تاریخ افغانستان درپنج قرن اخیر»، دیگران به اعتبار چنین اثری ( تئوری دستبرد ثور1357 توسط شورویها ) ناگاهانه یا آگاهانه نقل کرده اند وبفرهاد لبیب شهرت کاذب داده وبا جسارت بیشتر دروغ وجعل سرهم بندی میکند ، مستندات تاریخی بزعم خودش میسازدودرسایت افغان جرمن سرهمبندی شده است . تنها از جمله نوشته های وی بیک نوشته ،تحت «عنوان کودتای ثور، وقوع کودتا»(بخش دوم . سایت افغان جرمن. تاریخی2012 .05 .13 ) توجه شده است . فرهاد لبیب پس ازذکرشهادت وجنازۀ میراکبرخیبربه این نتیجه میرسد که : « داود خان درک میکند که توطئۀ درکار است؛لهذا ، امرگرفتاری سران « حزب دموکراتیک خلق ...» را به قدیر نورستانی وزیرداخله صادر مینماید. طبق دستور داود خان افراد رهبری حزب گرفتار وروانه زندان میگردند. درهمین اوضاع واحوال، موتر جیپ روسی که نشان دولتی افغانستان برآن حک شده است، نزدیک منزل «سرورمنگل» توقف نموده وشخص ناشناسی از آن خارج می شود. «سرورمنگل» گویا که ازقبل منتظراو بود، ازخانه خارج شده اوراقی را ازشخص مذکور تسلیم میگیرد.» نقل ازفرهاد لبیب است وبه ادامه برای محکم شدن داستان می افزاید:«طبق صحبت «منگل »با دیگر دوستان حزبی اش درزندان پلچرخی،که بعدا دربین زندانیان منتشرشد، شخصی که ازموتر خارج واوراق را به او داده بود، عضورابطه سفارت شوروی وحامل نقشه کودتای ثوروچگونگی تعین وظایف افراد بودکه بوی (برای سرورمنگل ) تسلیم نموده بود .» ادامه میدهد: « نفرمذکور ؛علاوتا بگونه شفاهی ،به «منگل »گفته بودکه «دولت شوروی درهرحالت، متوجه اوضاع بوده ودرموقع لازم بکمک خواهدشتافت. (1 )»
داستان هنوزادامه دارد وبدنباله می نویسد:
«باید متذکر شدکه «سرورمنگل» درقوای چها زرهدار وظیفه انجام میداد. وبعدا تامقام وزارت تحصیلات عالی نیز رسید، سخنان فوق را نه ازراه ندامت ویا افشاگری برضد تجاوز شوروی، بلکه ازروی تفاخر ونزدیکی نشان دادن بیشترش به روس ها، بیان داشته است .» به ادامه میخوانیم : « شخص مزکور «سرورمنگل » طبق هدایت حاصله، اوراق راتوسط عضوارتباط، (لمری بریدمن «محمدیوسف» که درزمان حکومت سه ماهۀ حفیظ الله امین بحیث معین وزارت داخله مقرر شدوآنوقت درقوای پانزده زرهداراجرای وظیفه میکرد) ،به حفیظ الله امین که انموقع رهبری بخش نظامی هردو شاخه ( خلق وپرچم) رابعهده داشت ،انتقال میدهد.» مضمون با تضادگوئی وعدم رعایت زمان گاهی از آغاز انقلاب حرف می زندوحکومت سه ماهۀ امین را شاهد می آورد .یا بازسخن ازآغاز کودتای ثوراست وازتعرض شوروی حرف میزند حدس من اینست که درپشت سر این نوشته ها مردی دیوانۀ مهمل بافی نشسته که تنها از نامش که درکتاب تاریخ افغانستان درپنج قرن اخیر آمده است ، تاج برسردارد ویاوه می سراید. برای توضیح چنین مهملات واتهامات باید وقت کافی داشت برای اینکه باعث ملال خاطرخواننده نگردم موضوع را درچند نکته خلاصه میکنم اینکه:
1 ــــ فرهاد لبیب ازفردی که بنام «سرومنگل » مکرر درقید گیمه می آورد ، نه تنها آگاهی ندارد ووی را نمی شناسد، درحالیکه میتوانست این شناسائی راتامین کند.
2 ــــ مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ که درجای مرد متفکر،روشنفکر ومورخ، متاسفانه دربند چنان تعصبی درگیراست تا برای اثبات مدعای خویش از فرهاد لبیب استمداد می جویدوبنوشته وی تکیه میکند، بدون کوچکترین تشویش سند تاریخی می سازد درحالیکه زمینه های آگاهی بیشتروسیعا برایش بسادگی میسر بود .
3 ــــ میرمحمد صدیق فرهنگ با استناد داستانهای جعلی وذهنی فرهاد لبیب درکتاب افغانستان درپنج اخیرازوی هیرومیسازد ووی با وقاحت بیشتربداستان سرائی ذهنی درغیاب افرادی چون جنرال افضل لودین وصمداظهر، میررشاد آغا ودیگران می پردازد.
4 ــــ درزندان پلچرخی نزدیکان وهم قطارانی که من با آنها سروکار داشتم ـ همه را بخوبی می شناختم وامروزنیز هنوز درقید حیات اند وارتباطات نزدیک خوب چه درخارج وداخل افغانستان باایشان دارم.فرهاد لبیب رانمی شناسم وهم ازمن آگاهیهای غلطی را پخش کرده است.
5 ــــ حرفش درمورد صمد اظهرکه گویا دراستخبارات داود خان نفوذ داشت وازبندی نشدن حفیظ الله امین باسائیرین نقش داشته، ازریشه غلط وبی اساس است ، زیرا صمد اظهرازنظامیان بنام پرچمی وبطور یقینی از مخالفان امین نه ازموافقان وی بود ودرزندان پلچرخی بندی بود .
6 ــــ درنعره های هورا ! هورای ! شب 11 جدی زندان پلچرخی اگر سید رشاد آغا آوازش نشسته بود، با یقین می توان گفت که فرهاد لبیب با بدرقه هوراها درتمام شب، درسپیده دم صبح مردی سرمه خورده بوده .
سرورمنگل .2012 .08 .24