غلام سخی ارزگانی
گفتمان بی نتیجه صلح با طالبان
خشت اول گر نهد معمار کج
تـا ثــریا می رود دیـوار کج
وقتی که طالبان با حمایت حلقات ویژه یی جهانی، منطقوی و به خصوص پاکستان سازمان دهی، تربیت، تجهیز گردیدند و بالاخره افغانستان جنگ زده و مثله شده را با خونین ترین شیوه در سال 1996 میلادی اشغال کردند که به این صورت پس از سقوط دولت مجاهدین در کابل یک بازی طراز نوین دیگری منطقوی و همسایگان بالای سرنوشت مردم بی وارث افغانستان آغاز شد.
طالبان با القاعده با تداوم هارترین عصبیت های قبیله ای، مذهبی، زبانی، سمتی، قومی، زن ستیزی، تمدن کشی و تصفیه های قومی طی بیش از پنج سال در افغانستان حکومت کردند که نه تنها مدافعین حقوق بشر جهان را شدیدآ متوجه کنش و منش های بدوی آنها در افغانستان نمود؛ بلکه عملیات تروریستی از افغانستان علیه برخی از سفارتخانه های امریکا و کشورهای غربی نیز صورت گرفتند. در این جا بود که منافع برخی از کشورهای تمویل کننده جهانی طالبان و القاعده نیز به خطر مواجه شدند و آنگاه آیالات متحده امریکا، با متحدین اروپایی، سازمان ملل متحد و جبهه متحد افغانستان به خلع قدرت طالبان از کابل اقدام کردند تا اینکه طالبان از سیاست کنار رفتند و همه ی شان در مناطق قبیلوی و قومی شان مخفی شدند.
هدف از این اقدام جامعه جهانی و جبهه متحد شمال کشور تحت رهبری آیالات متحده امریکا؛ نابودی قطعی عوامل و ریشه های طالبان و القاعده از همین قاره آسیا بود که مضاف بر این، آقای حامد کرزی و همقطارانش نیز همآهنگ با قوای نظامی ناتو و به ویژه با عساکر امریکایی بر قلع و قمع قطعی طالبان، گروه مولوی حقانی، حزب اسلامی و القاعده «شعار» می دادند که برای مردم ما و جهانیان نیز امید بخش بود.
در این میان، مردم عامه از ارتباطات و نیات حلقات خاص تباری برخی از دولتمداران افغانستان و جامعه جهانی با طالبان، حزب اسلامی حکمتیار و گروه مولوی حقانی در تاریکی محض قرار داشتند و نمی دانستند که به سرنوشت آینده شان چه دسایس و معاملات پشت پرده، روی دست اند.
دیری نگذشت که جناب حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان، طالبان را به میانه رو و تروریست های افراطی تقسیم نمود و تأکید کرد که فقط چند نفر محدود از طالبان مانند ملا محمد عمر آخند افراطی و عضو القاعده هستند و بس. در ضمن، جامعه جهانی تحت رهبری ناتو نیز طالبان والقاعده را یکجا تروریستان بین المللی می نامیدند و بر مبارزه مشترک خویش با دولت افغانستان بر نابودی کامل تروریزم از افغانستان، منطقه و جهان با حدت و شدت تمام تأکید می رزیدند.
وقتی که از سال 2003 میلادی صدای طالبان از گوشه و کنار جنوب و شرق کشور بلند شد و تدریجآ حملات نظامی شان علیه نهادهای دولتی، مردمی، خارجی و غیره آغاز شدند؛ آنگاه هم تدبیر لازم غرض تآمین امنیت و نابودی قطعی عوامل اصلی تروریزم توسط دولتمداران کشور و حلقات ویژه ای کمک کنندگان خارجی در این حیطه ما نیز اتخاذ نشدند که در واقع یک بازی همگانی دیگری در این کشور مخروبه و بی دفاع افغانستان شروع شد.
از این وقت به بعد، حمایت مری و نامری به صورت مستقیم و غیر مستقیم از همه ی تروریستان صورت گرفتند تا اینکه از حنجرهای موافقین و مخالفین طالبان، مسأله «صلح» مطرح گردید که تا کنون مطلقآ بی نتیجه و مبهم می باشد.
در این مورد ملحوظات چندی از منظر این قلم به مشاهده می رسند:
1- سیاست های برخی از کشورهای غربی:
حلقات ویژه ای از کشورهای غربی از سیاست های چندگانه ی خود در قبال صلح با طالبان و سایر مخالفین مسلح پیروی می نمایند که در واقع به جز از تمدید بحران کشور از طریق تداوم جنگ های تروریستی کلیه مخالفین مسلح چیزی دیگری نیست. غربی ها تحت رهبری امریکا به صورت دقیق می داند که استخبارات پاکستان عامل نخست تروریزم بین المللی و به خصوص گروه های طالبان، حقانی و حکمتیار می باشند؛ اما تا کنون بر پاکستان فشار لازم را وارد نکرده تا از حمایت تروریستان دست بردارد و به روند صلح استوار در افغانستان کمک نماید. دسته های مشخص از غربی، گاهی بر مبارزه مسلحانه علیه طالبان، حقانی وغیره صرفآ «شعار» می دهند و زمانی هم با آنها باب مذاکره آشتی و صلح را می گشایند که در هردو صورت، یک مانور سیاسی مبهم و حتی بی نتیجه ی بیش نیست.
امریکا به تنهایی خود بدون پارلمان، حکومت و اراده مردم افغانستان و آن هم بدون راضی کردن پاکستان، باب مذاکره صلح را با طالبان دنبال کرده که تا حال نتیجه مطلوب را به بار نیآورده و این خود یک اشتباه است.
یک پرسش اساسی این است، وقت که جامعه جهانی در مبارزه علیه تروریزم آمده است؛ چرا تا کنون به نابودی ریشه های این پدیده شوم بین المللی اقدام عملی را ننموده است؟ آیا جامعه جهانی قادر نیست که تروریستان را از طریق نظامی و یا سیاسی مهار نماید؟ اگر بازی های مرموز و عریان زیانبار در امور افغانستان کنار گذاشته شود و از خواست و اراده مردم افغانستان پیروی گردند؛ با یقین که به مدت اندک و مصارف کم، تروریستان از بین خواهد برد.
اگر سازمان ملل متحد، کشورهای منطقه و غربی ها تحت رهبری امریکا مطابق خواست و ضرورت مردم ما به صورت جدی، مداخلات پاکستان را از افغانستان قطع نکند؛ پایه های صلح در کشور ما ایجاد نخواهند شد.
2- پالیسی هواخواهان مخالفین مسلح در محور دولت:
خیلی کسانیکه تا هنوز در حلقات تنگ فرهنگ منحط قبیله ای و تباری در درون ارگان های دولتی قرار دارند، به صورت عریان و پنهانی از همه ای تروریستان و به خصوص از طالبان به صورت سرسختانه دفاع نموده و نهایت تلاش خویش را به خرچ می دهند تا آنان را با هر شمایل که ممکن گردد، به جای مجاهدین و نیروهای مدنیت خواه ملی در محور قدرت سیاسی کشور نصب کنند. سیاست ها و کنش های تک تباری منحط از هر سمت و سو، من جمله در جهت کشتن پیش زمینه های صلح در درون و خارج دولت ادامه دارند که بحران را به نفع دشمنان تمام اقوام افغانستان تداوم می بخشند. تا زمانی که طرفداران علنی و مخفی طالبان و هم باوران شان در محور ارگان های دولتی، خصوصی و اجتماعی به طور غیر اسلامی و غیر قانونی از گروه های طالبان، حقانی و حکمتیار حمایت نمایند؛ صلح ناممکن خواهد بود.
شوربختانه که دولتمداران افغانستان در کل از کاربرد یک «دیپلوماسی» فعال در مورد تحقق صلح برخوردار نبوده و حتا در این مسأله از طریق شورای عالی صلح نیز ناموفق می باشند. همان طورئیکه دولت در تطبیق قانون، مهار کردن فساد اداری، قاچاق، زدودن فقر و مواد مخدر کدام دست آوردی ندارد؛ بلکه در تحقق صلح نیز تا حال بی نتیجه مانده است. برای اینکه حلقات ویژه ای دولتمداران، با نحوی از انحاء فرصت را برای ورود طالبان و سایر هم تباران مسلح شان در محور حاکمیت سیاسی کشور مساعد می نمایند که این هم یک فاجعه دیگری در آینده کشور خواهد.
طالبان ریش تراش و نکتایی دار در درون و بیرون دولت شدیدآ تلاش دارند تا طالبان، گروه حقانی و حزب حکمتیار با هر طریق که شود، در هرم دولت قرار گیرند و این یک صلح دلخواه همه شؤنیستان قبیلوی در آینده افغانستان می باشد که در گام نخست بیانگر خواست های و ارمان های غرض آلود دیرینه پاکستان در امور افغانستان می باشد.
3- استخبارات کشورهای همسایه و به خصوص پاکستان:
این را همه می پذیرند که رقابت ها و جنگ های استخباراتی کشورهای همسایه و حتا منطقه در افغانستان هنوز با شدت تمام ادامه داشته و هر کدام در سدد تحقق منافع ویژه ای آزمندانه خویش در این کشور جنگ زده و بی دفاع ما می باشد که در رأس همه این کشورهای منطقه و همسایگان، اطلاعات پاکستان قرار دارد. پاکستان در بیش از سه دهه در افغانستان مداخلات علنی زیانبار داشته و به خصوص تا کنون از طالبان، گروه حقانی و حکمتیار در ویرانی کشور ما حمایت کرده و در ظاهر خود را خواهان صلح در افغانستان معرفی می دارد.
تا وقت که استخبارات پاکستان از گروه های دهشت افگن علیه مردم و دولت ما حمایت نظامی، مادی، سیاسی، تربیتی وغیره می نمایند؛ بازهم افغانستان روی صلح را نخواهد دید و بحران به نفع دشمنان مردم ما دوام خواهد نمود. از این رو، چونکه پاکستان در جریان بیش از سه دهه به سرنوشت مردم ما بازی های نهایت گسترده نموده و اکنون نیز تحت نام صلح به آینده مردم و کشور ما بازی می کند. پس، تا مادامیکه پاکستان به صورت صادقانه و عملی در روند صلح به افغانستان مؤثر را انجام ندهد، از طریق دیگری چندان تأثیر نخواهد داشت.
4- منظور از صلح طالبان:
صلح طالبانیزم برای جهان کاملآ هویدا است که همانا تحقق منش ها، کنش ها و فرهنگ عصر حجر در برابر اصل کرامت انسانی، ارزش های والای دینی، مدنی، قانونی، عقلانی، منطقی و بر ضد ضرورت زمان معاصر در آینده افغانستان می باشد. در حال حاضر، طالبان با همه همفکران بدوی و نکتایی پوشان خویش در جهت نقض کامل قانون اساسی کشور، نابودی دست آوردهای ده ساله ای آخر، بربادی ارزش های حقوق بشر، سرنگونی تمامی رهبران مجاهدین و تکنوکرات های مدنی پرور از قدرت دولتی، خروج نیروهای ناتو و امریکایی از کشور، اسارت مجدد زنان در کنج منازل و... تشکیل حاکمیت تک قبیله ای و تک قومی در افغانستان می باشد.
اگر طالبان و سایر همفکران شان در بخش از این مقصد خویش دست یافتند؛ برنامه بعدی شان، تصفیه سازی قومی دیگر اقوام ساکن در افغانستان و نابودی هر گونه نخله های مدنیت و ترقی خواهد بود. برای اینکه، اکنون هم کشتارهای زنجیری در ولایات شمال کشور و هزاره جات توسط طالبان شروع شده و حکومت آقای کرزی و جامعه جهانی هم در مورد سکوت را اختیار نموده اند.
5- غرض از صلح اپوزیسیون:
در شرایط کنونی دو اپوزیسیون؛ یعنی جبهه ملی و ائتلاف ملی با تمام کاستی های که دارند، در برابر ضعف و ناکارآمدی های دولت جمهوری اسلامی افغانستان عرض اندام نموده که یگانه «اپوزیسیون» انتقادی می باشد. تا جائیکه از اتخاذ مواضع رهبران، اعلامیه ها و انشارات شان به دست آمده اند، همه ای آنان کلآ خواهان اصلاحات بنیادی نظام و سایر مسایل مورد نظر شان در امور مادی، اجتماعی و معنوی جامعه افغانستان می باشند. انتقادات هردو اپوزیسیون در مجموع بالای دولتمداران و به ویژه بالای تیم خاص ارگ ریاست جمهوری آقای حامد کرزی وارد و منطقی می باشند که تاهنوز بی پاسخ مانده اند؛ ولی توجه مردم و منابع خارجی را به خود نیز جلب نموده است.
علاوه برآن، جبهه ملی در موضع گیری ویژه ای خویش از تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی تأکید می ورزد. جبهه ملی، نظام ریاستی را غیرکارآمد دانسته و آن را من جمله باعث فساد اداری، کشت کوکنار، تولید مخدر، قاچاق، احیای مجدد تروریزم، ناامنی، فقر اجتماعی، افزایش بیکاری، عملیات تروریستی، دیکتاتوری و... و انحصار حکامیت تک تباری در افغانستان می داند. به سخن روشن تر، جبهه ملی خواهان نظام فدرالی دموکراتیک در عوض نظام ریاستی کنونی می باشد؛ ولی آقای کرزی به هیچ صورت طرفدار تغییر نظام ریاستی در کشور نیست.
اپوزیسیون، طرح های خاص خویش را در مورد تحقق با کلیه نیروهای مخالف مسلح دولت و به طور اخص با طالبان پیکش نموده و بدان تأکید کرده است. از منظر اپوزیسیون؛ حفظ دست آوردهای دهه سال آخر، رعایت حقوق زنان، پذیرش قانون اساسی کشور، احترام به حقوق بشر، قبولی مشارکت عادلانه اقوام در حاکمیت سیاسی، به زمین گذاشتن اسلحه و نظایر آن می باشند که بالاخره، صلح عملی را در تمام مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تحقق می بخشد. بازهم، طرح های صلح اپوزیسیون بالای طالبان و حامیان آنان کدام تأثیر نکرده و صلح هم نتیجه مطلوب را نداده است.
از منظر این قلم، تا کنون شواهدی وجود دارند که از هیج مرجعی به صورت همه شمول و سازنده در جهت تحقق صلح گامی برداشته نشده و هر کی از نام صلح در پی خواست های سلیقوی، سیاسی، شخصی و سایر مسایل مورد نظر خود می باشد؛ برای اینکه تلاش ها و اقدام که در جهت صلح صورت گرفته اند؛ تابع خواست ها و نیازهای دینی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... مردم افغانستان نمی باشد. وقت که اهداف و بستر صلح، منعکس کننده منافع دموکراتیک همه اقشار مردم و تضمین کننده استقلال و تمامیت ارضی افغانستان نباشد؛ آن را صلح گفته نمی توانیم.
خداوند مهربان، در مورد ارزش و تحقق صلح این چنین می فرماید:
«ای کسانیکه ایمان آورده اید، همگی به صلح و آشتی درآیید.» (البقره/ 208)»(1)
تا کنون، صلح توسط برخی از حلقات جامعه جهانی، حکومت افغانستان و طالبان یک ابزار بهره برداری ویژه ای برای دست اندرکاران امور بوده که با گذشت هر روز، باعث تنفر مردم، مراجع عدالت خواه و صلح طلب می شود.
از نظر من کسانیکه تا حال به انسان کشی، تولید مواد مخدر، قاچاق، فساد اداری، قوم پرستی زیانبار و سایر جنایات را متحل شده اند و اگر این ها واقعآ بر سر عقل آیند و با همه وطن دوستان و مردم کشور به صورت آگاهانه به «ریسمان خدا» چنگ زنند، با یقین که نه تنها صلح پایدار در این حیطه نهادینه خواهد شد؛ بلکه سایر بحران های نیز به صورت منطقی، علمی، مدنی، قانونی و عقلانی در دستور حل قرار خواهند گرفت.
در فرجام:
تا حال همه مردم ما و جهانیان به خوبی می دانند که طالبان و سایر مخالفین مسلح دولت هرگز به صلح راستین، سرنوشت ساز، عادلانه و دموکراتیک تن در نمی دهند؛ زیرا ماهیئت سیاست استبدادی و فرهنگ بدوی قبیلوی آنان اجازه نمی دهند که به نفع مصالح ملی، مدنی و ترقی به جریان صلح متوصل گردند، به قانون احترام بگذارند و در عوض منطق اسلحه، منطق قلم و دانش را برگزینند. و از طرف دیگر، طالبان از سیاست استخبارات پاکستان و القاعده در نابودی افغانستان پیروی می کنند که این امر حتا مانع جدی «نطفه گیری صلح» گردیده است.
منظور طالبان این است که همه قدرت سیاسی به طالبان واگذار گردند و کمک های جامعه جهانی بدون کدام قید و شرطی برای طالبان ادامه داشته باشند و آن گاه طالبان در قدم اول همه سران مجاهدین، جنبش ملی اسلامی و کلیه مردم سالاران را از نظر فزیکی نابود نموده و بساط بی عدالتی، خودکامگی را گسترش داده و هم چنان تصفیه قومی سایر اقوام و اسارت زنان را به صورت عملی روی دست گیرند. در آخر، افغانستان را به صورت مطلق تحویل پاکستان نمایند.
فراموش نباید نمود که هم تباران و همفکران طالبان در درون ارگان های کلیدی دولتی، اجتماعی و نهادهای خصوصی شدیدآ در تلاش هستند تا به هر قیمت که شود، طالبان را یاری رسانند تا اینکه همه قدرت دولتی در انحصار مطلق طالبان و سایر هم تباران شان قرار گیرند. این چنین تفکر، عملکرد و هدف شوم؛ مغایر خواست ها، ضرورت ها و آرمان والای حقوقی تمام اقوام و تک تک افراد کشور ما می باشند.
تا کنون، تلاش های کاذبانه و صادقانه محورهای مختلف در قبال تحقق و تأمین صلح بی نتیجه و مبهم مانده و اگر بازهم دست اندرکاران امور، بر سر عقل دورانساز نیایند؛ بحران بالای بحران خلق و افزایش یافته و بر تحقق مقاصد شوم دشمنان مردم افغانستان افزوده می شود.
طالبان و سایر همفکران شان باید خود ها را از بردگی و اسارت کشورهای بیگانه به خصوص از اسارت پاکستان نجات دهند و به خاطر خدا، وطن، مردم و مصالح ملی کشور حاضر به صلح گردند و با دیگر هم وطنان خویش در آبادانی کشور و زدودن تمام بحران های کنونی افغانستان سهم فعال بگیرند.
مادامیکه یک تفکر و باور مردم سالار در قبال حل تهدابی همه بحران کشور و من جمله در مورد تحقق صلح پایدار در کشور ما توسط دست اندرکاران امور به صورت اساسی ایجاد و صادقانه عملی نگردند؛ صلح از جای دیگر به وجود نخواهد آمد. زیرا، صلح با تفکر قبیلوی و نوکرمنشی با اجانب در افغانستان ایجاد نخواهد شد.
دستور خداوند متعال بر تحقق صلح برای انسان ها اینگونه می باشد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » ( سوره حجرات آيه 10)
ترجمه: فقط مؤمنان برادران همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد، و از خدا ترس و پروا داشته باشيد ، تا به شما رحم شود .
از آن جائیکه کشور ما در محور بازی های حلقات مختلف کشورهای خارجی و به ویژه در دستور مقدم مداخلات ممالک همسایه و خاصتآ پاکستان، دست و پا می زند؛ این جاست که «عقلانیت سیاسی» ایجاب می کند که دولتمداران، نیروهای اپوزیسیون، نهادهای جامعه مدنی، مخالفین مسلح دولت جمهوری اسلامی افغانستان و خلاصه تک تک اقوام و کلیه مردم کشور به طور مسوولانه و آگاهانه بازهم از فرصت های پیش آمده استفاده لازم را برده و مشترکآ از جمله در تحقق صلح بنیادین تلاش و مبارزه نمایند تا اقلآ این مأمول حاصل گردد و زمینه های شگوفایی و ترقی جامعه تسریع شوند. به گفته ای این شاعر که گوید:
خــــدا آن ملتـــی را ســــروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
بـــه آن ملــت سرو کــاری نـــدارد
که دهقانــش برای دیــگران کشـت
به امید تحقق تطبیق قانون و عدالت سیاسی در افغانستان
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: پنجشنبه 26 اسد 1391 خورشيدی برابر با 16 آگست 2012 ميلادی
----------------------------------------------------------------------------------------
منبع:
(1)- ص 33 ( ) « دین، فرهنگ، سیاست» مؤلف: دای فولادی/ چاپ: اول اسد 1382 / کابل- افغانستان.