وحید مژده
در جستجوی سربازان گمشده!
مقامات روسی از مردم افغانستان تقاضا کرده اند تا در مورد سرنوشت بیش از 200 سرباز روسی که در جریان تجاوز اتحاد شوروی در افغانستان مفقود الاثر شدند، معلومات بدهند. این سربازان در دوران حدود ده سال جنگ در افغانستان، ناپدید شده اند و مقامات روسی انتظار دارند که شاید تعدادی از آنان هنوز هم زنده باشند.
کسانی که در جریان جنگ کشته شدند و نیروهای روسی قادر نشدند اجساد آنانر باخود ببرند، دیگر امکان دریافت بقایای اجساد شان وجود ندارد اما به نظر می رسد که منظور از این درخواست، یافتن کسانی است که ممکن است هنوز هم زنده باشند. روسها امیدوار اند که این افراد را در افغانستان ویا پاکستان بیابند.
نکتهء مهم در این ماجرا اینست که در دوران تجاوز شوروی به افغانستان، مقامات نظامی آنکشور به سربازان خویش بصورت یکسان ارزش قایل نبودند. بعنوان مثال در برابر سه سربازی که در ولایت بغلان توسط یک فرمانده حزب اسلامی بنام داکتر اسماعیل دستگیر شده بودند، حاضر شدند تا تعداد زیادی از زندانیان مجاهدین را آزاد سازند و حتی مقداری اسلحه هم به مجاهدین بدهند. گفته می شد که یکی از از این سه سرباز پسر یکی از اعضای مهم حزب کمونیست شوروی بود اما در تبادلهء بعضی از سربازان، چنین سخاوتمندانه رفتار نمی کردند.
در دوران این جنگ، بعضی از سربازان ارتش سرخ به مجاهدین تسلیم شدند و جمعی هم اسیر گردیدند و سپس مسلمان شدند و حتی گزارشاتی هم از کشته شدن آنها در جنگ با ارتش سرخ در دست است.
در تقاضای روسها از افغانها برای دادن اطلاعات در مورد سربازان مفقود شدهء شان مشخص نیست که این سربازان فقط شامل سربازان روس است و یا همه قلمرو اتحاد شوروی سابق را شامل می شود که در جنگ افغانستان سهم گرفتند. در آن زمان سربازان اوکراینی کمتر علاقه به جنگ داشتند و لااقل چهار تن از آنان در سمت شمال تسلیم مجاهدین گردیدند که بعدا مسلمان شدند. مجاهدین برای آنان نامهای نیک محمد و تاج محمد و نور محمد را اختیار نمودند. آنها ازدواج کردند که همین اکنون هم شاید در شمال افغانستان باشند. آنها زبان مردم محل را بخوبی فرا گرفتند و بعد از اینکه جنگ میان احزاب مجاهدین درگرفت، آنها هویت اصلی خود را پنهان می کردند.
یک سرباز ارتش سرخ از قزاقستان نیز به مجاهدین پیوست و درشمال افغانستان زندگی می کرد. او هم ازدواج کرده بود. او بعدا به طالبان پیوست و قرار اطلاع چندسال قبل توسط حکومت افغانستان دستگیر شد.
وقتی سربازی از ارتش سرخ به مجاهدین می پیوست، مورد اعتماد آنان قرار می گرفت و با آنها یکجا زندگی می کرد. نصرت الله که به جبههء حزب اسلامی برهبر انجنیز سلیم شهید در بغلان پیوست، یکی از آنها بود. او در جنگ همیشه در کنار فرمانده جبهه می بود و یکبار که انجنیر سلیم در جنگ مجروح شد، همین مرد او را روی شانه گرفت و به پشت جبهه انتقال داد.
یکی از فرماندهان مجاهدین در ولایت بغلان می گفت که در سرمای سخت زمستان همراه با گروپی از مجاهدین بعد از طی مسافتی طولانی به قرارگاه انجنیر سلیم در لرخواب رسیدیم. از دودکش بخاری مهمانخانه دود به هوا بلند بود و نشان می داد که بخاری روشن است. جلوی در مهمانخانه یک سرباز تسلیم شدهء روسی در همان هوای سرد در حالیکه نیمهء بالای بدنش عریان بود، تبر بدست مشغول شکستن هیزم بود که با تکان دادن سر به ما خوش آمد گفت.
داخل اطاق شدیم اما کسی در آنجا نبود. آب در آبدان بخاری می جوشید و وسایل تهیهء چای هم در اطاق موجود بود. چای درست کردیم و مشغول نوشیدن شدیم. چای بسیار خوشمزه بود و یکی از همراهان گفت که این منطقه آب بسیار خوبی دارد که از یک چشمه بدست می آید. البته خستگی ما هم سبب شد تا چای را خوشمزه احساس کنیم.
نوشیدن چای را تمام کرده بودیم که سرباز روسی داخل اطاق شد درحالیکه چوب نازکی در دست داشت. او چوب را داخل آبدان بخاری نمود و از میان آب جوش، پیراهن خود را بیرون آورد!
این سرباز همان نصرت الله بود که بعد از اسیر شدن بدست مجاهدین، به عنوان یک مجاهد در جنگ علیه روسها سهم گرفت. او آیات قرآن را به زبان روسی می نوشت و حفظ می کرد. به گفتهء خودش نام قبلی اش ایگور یا اگور بود.
تا زمانی که انجنیر سلیم زنده بود، او وضع خوبی داشت و همیشه در کنار او دیده می شد. جالب اینجاست که او با چشم های آبی و موهای طلائی روشن، شباهت زیادی به انجنیر سلیم داشت. بعد از اینکه سلیم شهید شد، نصرت الله به مشکلات اقتصادی مواجه گردید و سرانجام مجبور شد تا به یکی از جبهات دیگر حزب اسلامی پناه ببرد.
در شمال افغانستان حزب اسلامی جبهات نیرومندی داشت که فرماندهان آن تعدادی از سربازان اسیر روسی را نزد خود داشتند. نصرت الله نیز نزد صوفی پاینده محمد به خنجان در دامنهء سالنگ شمالی رفت. در جبههء صوفی پاینده دو سرباز اسیر شدهء دیگر روسی که مسلمان شده و اکنون با نامهای هدایت الله و رحمت الله شناخته می شدند، زندگی می کردند.
نصرت الله با این دو سرباز اسیر که اکنون آزاد بودند، یکجا شد و صوفی پاینده با نصرت الله نیز مانند دو روسی دیگر رویهء بسیار خوب داشت. بعد از سرنگونی رژیم نجیب، صوفی با نصرت الله کمک مالی کرد تا ازدواج نماید و مصیبت بزرگ نصرت الله از همینجا آغاز شد.
در همین موقع نصرت الله فرصت یافت تا سفری به اوکراین نماید. در این سفر آگاه شد که پدرش فوت کرده و مادرش با مرد دیگری ازدواج کرده است. این مسئله هم بر روحیهء وی تاثیر ناگوار بر جا نهاد. او بار دیگر به افغانستان برگشت. جنگ های داخلی موجب شد تا صوفی پاینده از منطقهء خود آواره شود و سه سرباز روسی به مشکلات اقتصادی مواجه شوند اما با رسیدن طالبان به شمال افغانستان، وضع این سه سرباز سابق روس تغییر کرد.
طالبان برای تامین معیشت این سه سرباز، از دکانهای اطراف مسجد جامع پلخمری برای هر کدام دو دکان دادند تا از کرایهء آنان عاید بدست آورند. برای رهایش آنان نیز در روبروی چشمهء شفا زمین به آنان دادند و کمک کردند تا خانه اعمار کنند.
اما این دوران دیری نپائید و امارت طالبان سقوط کرد. اندرابی ها به پلخمری حاکم شدند و خانه های این سه تن را غصب کردند. آنها نمی دانستند به کجا بروند. دکانهائی که منبع عاید آنان بود، در اثر توسعهء صفهء مسجد ویران شد و این منبع عاید نیز از میان رفت.
نصرت الله از یکطرف مشکل اقتصادی داشت و از جانب دیگر زنش با او بنای بدرفتاری را گذاشت. نصرت الله بزودی دریافت که زنش با مرد دیگری رابطهء نامشروع دارد. مشاجرهء هرروز و ناسازگاری در خانواده او را چنان زیر فشار قرار داد که به اعتیاد به مواد مخدر پناه برد. او در کشیدن چرس افراط می کرد. کم کم وضع صحی اش رو به خرابی نهاد و فشار خون موجب شد تا سرانجام فلج گردد.
زنش با کمک مردی که با وی رابطه داشت، نصرت الله را مسموم کردند. این قضیه توسط سارنوالی ولایت بغلان مورد بررسی قرار گرفت اما چون از خانوادهء مقتول کسی وجود نداشت تا این قضیه را در محاکم پیش ببرد، قضیه پیگیری نشد.
زوایای ناپیدای جهاد افغانستان حرف های ناگفته بسیار دارد که از آن جمله زندگی همین این افراد می تواند سناریوی بسیار جالبی برای ساختن یک فیلم در مورد جهاد افغانستان باشد.