نصیرمهرین
زمینه های تحول خواجه محمد نعیم زوری
(متن فشرده)
صدراعظم سردارمحمد هاشم خان عم محمد ظاهرشاه ، خواجه محمد نعیم زوری را فرزند خطاب میکرد. او را به زودی از کتابت درشعبۀ شفر صدارت به مدیریت قلم مخصوص خویش وبعد از آن به قوماندانی امنیه ولایت کابل رسانید. پیش از زوری ( در متن نوشته از او به گونۀ کوتاه با تخلص زوری یاد میکنیم )طره باز خان مشهور، قوماندان امنیه پایتخت بود. زوری درواقع همه خدمات مورد نیاز رابرای حکومت انجام میداد . حتا به پیشنهاد وی هنگامی که سرکوب شورش مردم صافی، در دستور کار حکومت قرارداشت ،تعدادی از زندانیان دهمزنگ مسلح شده ؛ روانۀ جبهۀ جنگ صافی شدند . قوماندۀ اصلی جنگ در صافی را سردار محمد داؤود خان عهده دار بود.
به وظایف او به ویژه هنگامی که عهده دار وظیفۀ مدیریت م قلم مخصوص سردارهاشم خان وبعد قوماندانی امنیه ولایت کابل بود، می نگریم که اطلاعات عظیمی از راز ورمزها واعمال صدراعظم وهمکاران او دارا بود.
اما پس ازبرور اختلافات دربار سلطنتی تبارز جناح بندی میان هاشم خان وشاه محمود خان، وقتی صدراعظم هاشم خان استعتفا داد، چندی از آن نگذشت که جنرال زوری به قوماندان امنیۀ ولایت بلخ رسید. از آنجا به " احتیاط" فرستاده شد. " احتیاط " به کارمندانی اطلاق میگردید که در صورت لزوم دوباره به کاری گماشته میشدند دویا به ایشان فرمان تقاعد داده میشد. اما درهمان هنگام که درکابل سکونت داشت به درخواست اسدالله سراج وزیر داخله، بررسی وضعیت محابس به او سپرده شد. سپردن آن وظیفه به او نشانۀ بود ازتصمیمی که او را از .ظیفه تقاعد نخواهند داد. شایع بود، که او را به حیث وزیر داخله ویا رئیس ضبط احوالات تعییین خواهند نمود. اما با افشأ شدن تصمیم رهبری حزب اتحاد که در صفحات پیشتر دیده ایم، زندانی شد.
گسست او از کنار دربار سلطنتی و روی آوردش به کار وتلاش حادثه جویانه ومخاطره آمیزبه منظور سرنگونی قهری حاکمیت دربار، تغییر وتحولی است پرسش برانگیز. این پرسش که چه شد که او از موقف همکاری با دربار به ضد دربار تغییر یافت،، ویا کدام عوامل در زندگی خواجه مؤثر افتاد که تن به پذیرش دشواری بدهد، وطریق دیگر برگزیند، محتاج پاسخ یابی است. پاسخ جوی دقیق ومقنع مستلزم آشنایی با جزییات زندگی و زوایای ناشناختۀ در زندگی خواجه میباشد. آنچه به دست آمده حاکی از آن است که درزندگی او عواملی مؤثر بوده اند. عواملی که به گونه های مختلف وبا ترسیم پیامد های مختلف، در تحول وتغییر موضع سیاسی شخصیت ها همواره مؤثر اند.عوامل مشترک وعام شمول تحولات شخصیت ها، ممکن است عوامل خانوادگی، محیطی، اجتماعی ، وسیاسی باشند. متأسفانه کار نگرش ونگارش تاریخ کشئورما بدانجا نرسیده است که هنگام بررسی وقایع و رویداد ها شکل گیری شخصیت های مؤثر، زمینه های تحول برخی وعوامل درجازدگی وتغییر ناپذیری برخی دیگر را به بحث بکشد. این است که چنین کمبود ونقیصه تاریخ کشور ما همراهی کرده است.
در تاریخ رویداد های چند دهۀ پسین، پس از پیروزی نظام استبدادی محمد نادرشاه،تعمیق وتوسیع آن به وسیلۀ سردار محمد هاشم خان، کارکنان دولتی مانند همه جوامعه قرار داشته در چنگال استبداد، پرزۀ ماشینی میشوند که چرخش آن مطابق میل سران نظام است. برخی از تۀ دل حتا بدون اندک ابراز نارضایتی وندامت تاآخر عمر مدافع اعمال حاکمان میشوند و دستیار همه اعمال آن. مانند قوماندان طره باز خان مشهور . . .
اشخاص در مقاطع مختلف و در بُعد زمان تحول می پذیرند. تحولی که مثبت ویا منفی اما تغییری در موقف پیشین انسان به میان میاورد. رفتن عبدالحی حبیبی به پاکستان ، انتشار افغانستان آزاد در آنجا، حاکی از موقف اعتراضی وشدید او بر دولت وقت بود ، در حالیکه پس از بازگشت از زاویۀ برخورد با حاکمیت با شخص تغییر یافته یی مواجه میشوم. داکتر عبدالقیوم خان برادر داکتر عبدالظاهر صدراعظم که با رها وظایف در وزارت معارف، داخله ومعاونیت صدارت را عهده دار بود، به برداشت های رسیده بود که در نامه های او عنوانی برادرش ( داکتر ظاهر) دیده شد. و ده ها تن دیگر . . .
اگر تحول آنها را در بُعد زمان در نظر نگیریم این معنی را دارد که عامل پویایی ومحرک ها را که محتاج زمان وعوامل اجتماعی وفرهنکی است منکر میشویم . این معنی را هم دارد که ما متوقع هستیم که همه باید از آغاز مطالبی را میگفتند ویا موقفی میگرفتند که در مرحلۀ دیگری اتخاذ میکنند.چنین توقع نقش عوامل وزمینه ها ی تغییر وتحول و دریافت های افراد را نفی میکند.گاهی هم وقتی به تبارز تفاوت وتغییر برداشت وموضع یک شخص روبرو میشویم او را محکوم میکنیم که چرا حالا این حرف ها را میزند ویا چرا حالا این موقف را گرفته است .درواقع نمی خواهیم عوامل وزمینه هایی را دریابیم که که دراین وضعیت و موقف وبرداشت پسین او مؤثر بوده اند. . .
هنگام توجه به روی آورد خواجه زوری به قیام ضد درباری، گسستی را که از او می بینیم اندک نیست. در چندین مورد تحول وتغییر او را با مرحله یی می نگریم که در وقت همکاری بادربار سلطنتی داشت .از اینرو مطالعۀ او نیز برای بررسی و دریافت عوامل طرح قیام علیه حکومت در نوروزسال 1329 بسیار حایز اهمیت است.
آن موارد را نشان میدهیم :
- زوری،هنگام همکاری با صدراعظم هاشم خان، و هنگامی که قوماندان امنیۀ کابل بود، چشمدید های دل آزاری در سینه ذخیره کرده بود. که به تدریج به نکوهش آن ها رسید. برمخلاف قوماندان طره باز خان. زوری باری از صدراعظم میخواهد که شخص نحیف وپیر را از زندان رها کند اما با پاسخ منفی صدارعظم روبرو میشود. این مثال نشان دهندۀ آن است که زوری دارندۀ چنان احساس وعاطفه یی بود که آنرا پنهان نمیداشت. و در ضمیر او عاطفۀ انسانی و دلسوزانه با اعمال جفا آمیز در ستیز بود.
- خواجه علاقه به مطالعه داشت.علاقه به مطالعه در زمینه یی نبود که جوابگوی نیازهای دربار سلطنتی وسرکوب های مؤفقانۀ مخالفین ویا بهترشکنجه نمودن باشد. خواجه نزد شیخ بهلول در داخل زندان میرود تا از اندوخته های او بیاموزد. بهلول زندانی سیاسی ایرانی شیعه مذهب ، مخلف رفع حجاب زنان در ایران بود که به افغانستان فرارنموده بود. چنان گرایشی را نباید کوچک گرفت.
- وقتی خواجه قوماندان امنیۀ مزارشریف تعیین شد، درسرایچۀ منزلش مهماندار می بود. در آنجا بیشترین صحبت ها سیاسی بوده است. اشخاصی مانند شیخ بهلول ، سید محمد اسماعیل بلخی، . . .طی همان صحبت ها و نشست ها دوست میشوند. و میدانیم که عامل دوستان به عوان یکی از عوامل مهم محیطی، در تحول اشخاص نقش مهمی دارد. مهمترین عامل شکل گیری موقف مخالفت آمیز با دربار را از همین مرحله در حیات او میابیم . حس احترام و دوستی میان آنها چنان ایجاد شد که بنیاد نخستین حزب اتحاد را همراه داشت. تأسیس آن حزب کار یکروزه ویکشبه نیست. آنها پس از رسیدن درسطحی از اعتماد؛ تبادل نظر واطمینان است که به تأسیس حزب برای تصرف قدرت سیاسی رسیده بودند.
- موضوع مهم دیگر در موقف زوری را درقبال مسائل مذهبی درجامعه میتوان مشاهد ه نمود. اگر به سنت محافظه کارانه وخود سانسوری مروج در میان برخی از اهل آگاهی وقلم در زمینۀ ابراز حقایق پایان دهیم، گفتنی است که مذهب شیعه جدی تر زیرستم بود؛ و در دورۀ صدارت برادران محمد نادرشاه وشاهی محمد ظاهرخان، پیروان آن مذهب،از امتیاز دسترسی به حقوق حقۀ خویش محروم بودند. کارمندان دولتی وهمکاران نزدیک خاندان سلطنتی که پیروان مذهب سنی بودند،گاهی هم در این موردصدای مخالفت آمیزبلند نکرده بودند. خواجه با آگاهی وپذیرش حقوق پایمال شده وستم ها بر آنها بود که در چنان ترکیب حزبی سهیم بود.ترکیب اعضای حزب اتحاد نشان میدهد که اکثریت اعضای رهبری از پیروان مذهب شیعه بودند. در واقع حزب اتحاد پایان دهی به سیاست ستم مذهبی، لغو تبعیض و پایان دهی به تبعیض وستم آشکار بر مردم هزاره را نیز داشت.
- زوری با پذیرش آن واقعیت ها هنگامی چنان چرخش تحول آمیز دید وبه سید بلخی، عهد دوستی وپیمان اقدام عملی بست که احتمال سپردن مقام دیگری از حکومت برای او محتمل بود. اما ا و ترجیح داد که در امر سرنگونی حکومت سهیم ، نه اینکه بار دیگر پرزۀ ماشین ستمگرانۀ آن شود.
- زوری در طی مدت کارتدارکاتی برای کودتا – قیام، افرادی را که درزمان قوماندانی امنیه ، به عنوان اشخاص جسورمی شناخت بسیج نموده بود. مثلا ٌ خواجه اکرام، میرحکیم، پیرمحمد از چهره های مشهور شورشهای شمالی ،شام 28 حمل درمنزل زوری بودند.
فشردۀ این عوامل وزمینه های موجود در جامعه را که در نظر آوریم این است که:
خواجه شاهد اعمال جفا آمیز دربار بود. خواجه فرصت اندیشیدن، زمینۀ تماس با دارندگان احساس مخالفت واندیشه رایافت.آن تماس ها خاطره های جفا آمیز وبقیه ناهنجای های اجتماعی وسیاسی در جامعه در تحول وتغیر او مؤثر بود. در این پیوند مرحو م غباربرداشت دقیقی را چنین میاورد :
" خواجه محمد نعیم خان کابلی قوماندان امنیۀ ولایت بلخ(در دورۀ صدارت شاه محمود خان) با یکنفر دانشمند و رهبر مذهبی( سید اسمعیل بلخی) اشنا گردید. خواجه دراوایل جزء مامورین ضبط احولات ( در دورۀ صدارت محمد هاشم خان) بوده واز جنایاتی که توسط ریاست ضبط احوالات درافغانستان عملی میگردید، آگاهی داشت. پسانتر خواجه قوماندان امنیۀ کابل شد .از تخریبات ومظالم حکومت خوبتر مطلع گردید، زیرا او یکی از مامورین معتمد وشخصا ٌ وارد عمل بود اما محکمۀ ضمیر بتدریج خواجه را تغییر داد و هنگامیکه درشهر مزاربا سید اسمعیل بلخی آشنا شد، مرد دیگری گردید. یعنی صحبت های سید بلخی که یک روحانی وطنپرست ومرد فاضل وآگاه از مقتضیات عصر و متوجه فساد اداره وحیات رقت بار مردم افغانستان بود،در خواجه تأثیر برانگیزنده ئی داشت آشنایی خواجه وسید بزودی برفاقت سیاسی مبدل گردید . . ." غبار.جلد وم افغانستاندرمسشیرتاریخ ص 359-358
***
بعضی ها انگیزۀ همیاری ها واقدام زوری برای سرنگونی حکومت را در ارتباط با پدیدۀ عقده دیده اند. از نگاه آنها چون خواجه از قوماندانی امنیۀ کابل به مزار شریف تبدیل شد،عقده گرفت وروی به کودتا آورد !! . . .
با آنکه نارضایتی او از چنان وظیفه میتواند محتمل تلقی شود، اما با توجه به جمیع عوامل وزمینه ها ، نشان دادن عامل و انگیزۀ عقده ، یا تک عامل کردن اقدام او،نشانه یی از ساده گی و خامی در ارزیابی از تحول او دارد. چارچوب تنگ چنان ابراز نظرحتا در سطح نازلتری نیز رسیده داست که گویا او گماشتۀ جناح سردار داؤود خان در بین رهبری قیام کنندگان بود. . .
خواجه مانند بسا از بقیه انسانها تحول دید واین تحول برای انسانها محتمل است. فقط برای آنانی میسر نیست که قصد کرده اند تغییر نکنند. اگر افکار غلط داشتند، قصد کرده اند که تا پای مرگ آنرا تقدیس کنند. اگر آن افکار بار آورنده وزایندۀ رفتار های جفا آمیز بوده است، قصد کرده اند که از شناسایی آن سر باز بزنند، چنین اشخاص وافراد اگر در چند دهۀ پسین زندگی کرده اند، آینده گان از آنها به عنوان طره بازخان های عصر یاد خواهند کرد.
قبلی