مهرالدین مشید
نباید بیش از این بهای فساد دولتی و غارت مافیای جهادی را مردم افغانستان بپردازند
مردم افغانستان بصورت بیرحمانه یی در چنگال بیرحم مافیای قدرت و مافیای تذویر و ثروت افتاده اند. این دو مافیا از یکدیگر جدا نبوده و در چور و غارت بدنۀ واحدی دارند که در دو سیمای زور و زر جلوه کرده اند و نیروی سومی که همانا تزویر است، نیز به ساده گی به استخدام خود درآورده اند . این مثلث مافیایی جدید تشکیل شده و تازه به دوران رسیدۀ سه دهۀ قبلی و بویژه یک دهۀ گذشته چنان پا ها را برای تاراج دارایی های مردم افغانستان برهنه کرده و زبان ها را از سر های بدون تنۀ خود برای نوشیدن خون آنان بیرون کشیده اند که چنین غارتگری و خون آشامی در تاریخ افغانستان نظیر ندارد . اگر نادرشاه هم فرمان تاراج دارای های مردم را صادر کرد، صرف برای پانزده روز ادامه یافت و اما چپاول این نامردان چنان ادامه دار شده که پایانی برای آن نمی توان پیش بین شد . یگان وقت از روی ناچاری با خود میگویم که بار دیگر طالبان بر اریکۀ قدرت بازگردند و پاسخ غارتگری ها و فساد های پیهم اداری مفسدین را بدهد، شمشیر یقین را بر ناف حق سکوت گیرنده گان و حق سکوت دهنده گان آنان بگذارند و ضرب کیبل ها و شلاق های آنان را بر پا ها و پشت خود بچشند تا به اصطلاح بدانند که "یک نان چند فتیر است" . بدون تردید مبارزۀ تنهایی آقای لودین به قول خود او در برابر این "شاخ کج"(شاخدار ها) ها بدون حمایت جدی ارگ نشسنان کار را بجایی نبرده و سر و صدا و داد و فغان همکاران او مانند محمد یاسین عضو ادارۀ مبارزه با فساد مبنی بر محاکمۀ اسماعیل وزیر آب و برق بوسیلۀ اداره های عدلی و قضایی کشور به نتیجه یی نرسد و تا کنون چینین هم شده است ؛ زیرا اسماعیل خان و سایر یاران او بر مصداق این سخن "مربی داری مربا بخور" از حمایت ارگ برخوردار بوده و دستان نیرومند ارگ به بهای کشتن حق مظلومان پشت و پهلوی او را به نوازش گرفته اند . برای این جناب هم آنقدر درد آور نبوده و رنج جانکاۀ وجدان را در پی ندارد؛ زیرا وی امیر جهادی بوده و در برابر ارتش شوروی رزمیده است و حالا حق دارد که در برابر آن همه فداکاری های به عوض پاداش خواستن از خدا، حق مردم را عضب کند و با کشتن حقی گلوی مقدس جهاد و ارزش های اسلام را به خنجر زهرآلود ذبح شرعی نماید . میدانم که این حرف من خیلی ها حساسیت برانگیز، بویژه برای آنانی که به نحوی از انحا دستان شان در اختلاس، فساد اداری وغارت دارایی های مردم دخیل است . هرچه از جنس جنایت در توان داشته اند، از انجام آن بر ضد مردم افغانستان دریغ نکرده اند . میدانم تاثیر این سخن برای این غارتگران کمتر از ضرب چکش بر فرق های آنان نیست واما از این که سخن حق تالخ است، ناگزیر باید آن را گفت . مردم افغانستان از دهۀ هفتاد خورشیدی بدین سو دولتمردان برحال و برکنار شده را شناسایی کرده و هر یک را سره و ناسره کرده اند . آنچه تا کنون دریافته اند، مالامال از ناسره گی ها بوده که از سره گی ها هرگز در آن خبری نیست . علت آن واضح است؛ زیرا از دستگاهیان گرفته تا با دستگاهیان و بر دستگاهیان برحال و برکنارشده هم یک سکۀ جنایت اند که در دو رخ چند گونه مینمایند . مردم ما آخرین امید واری های شان را چه از آنانیکه بر اریکۀ قدرت سوار اند و چه آنانیکه دیروز سوار بودند و امروز علم مخالفت سیاسی با دولت را برافراشته اند، از دست داده اند؛ زیرا آزموده را آزمودن خطا و پشت پا زدن بر آزمون ها عین احمقی است . زنده گی در قدرت مانده گان حاکم و از قدرت زده شده گان به اصطلاح مخالفان سیاسی دولت برای مردم ما آفتابی شده است. مردم ما متوجه شده اند که شماری از این ها دوکان هایی را درجنب دستگاۀ حاکم و شماری ها در بیرون دستگاه زیر نام جبهه، ایتلاف، وحدت و ... با پشتیانی مالی خارجی ها باز کرده اند . در داخل زیر چتر مانور های سیاسی غارت میکنند و از کشور های ایران، پاکستان، روسیه، هند پول اخذ کرده و عزت و شرافت مردم خود را به معامله گذاشته اند؛ پس این هایی که بر وقار مردم خود اعتنایی ندارند، بدون تردید از داشتن اندکترین تمایل و نیت نیک نسبت به مردم خود محروم استند و کمترین امیدی برای خدمت به مردم از سوی این پلنگ های تیز دندان خیال و جنونی بیش نیست . به قول عزیزالله لودین، کسانی که دیروز یک چپن نداشتند و امروز صاحب آرگاه و بارگاه شده اند و تمامی پول ها را از راۀ حرام و غارت بدست آورده اند ؛ ورنه به قول او، اگر پول از آسمان برای آنان باریده است، چه شده که برای ما از آن چیزی نباریده است . چگونه می توان بر شخصیت های آنان اعتماد کرد و چشم داشتی نیک نسبت به کارنامه های آیندۀ آنان داشت . این ها توبه فرمایانی اند که صد بار توبه کرده اند و هزار خطای خویش به تکرار کرده اند .
این مشت جنایتکاران چنان در تار و پود دولت خانه کرده اند و بر تمام اداره های دولتی از پولیس تا سارنوالی، مراکزعدلی و قضایی کشور را شکم افگنده اند که قادر برای انجام هر جنایتی استند . این ها نه تنها در سازماندهی جنایت دست بالا دارند و از از راس تا قاعدۀ هرم سکان قدرت را به پیش میرانند؛ بلکه به مثابۀ مفتی ها و مشاوران ارشد دربار با ذبح شریعت هر جنایتی را توجیۀ شرعی مینمایند . این ها راه اندازی جنایت های سازمان یافته بر ضد آرزوی های هزاران شهید به خون خفته و مجاهدین راستین راۀ خدا و آزادی و ارزش های متعالی اسلام بد ترین جفا را در حق ملت مسلمان افغانستان روا داشتند، نه تنها اینکه این دزدان دارایی مردم مظلوم افغانستان با استفادۀ ابزاری از جهاد تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، حاکمیت و اقتدار ملی کشور را به خطر جدی مواجه کرده و حتا ریشه های دولت- ملت را در این کشور خشک گردانیدند؛ بلکه زمینه را برای مداخلۀ کشور های ایران، پاکستان، هند، امریکا و ... میسر گردانیدند . ملتی که در بستر حوادث به سوی ملت شدن در حرکت افتاده بود و فراتر از تمایلات قومی و زبانی وحتا مذهبی سرشار ترین جاذبه های ملی را به استقبال گرفته بود . در نتیجۀ قدرت طلبی و آزمندی این جنایتکاران چنان در چالۀ قومیت و گرایش های زبانی افگنده شده اند که حتا در آتش اختلاف فرقه یی تیکه داران دروغین دین سخت می سوزند . در حالیکه این ملت در بد ترین حوادث وحدت ملی خود را حفظ کرده و حتا سیاستمداران قوم گرا و زبان گرا را به دنبال وحدت ملی کشانده اند . گرچه ملت شدن به مثابۀ یک روند یک پدیدۀ معاصر است که اقوام و گروه های گونه گون سیاسی را به محور ملی میکشاند که رفتن در زیر درفش وحدت ملی نه تنها منافع اقوام را توازن و تعادل می بخشد؛ بلکه رشد مناسب و هماهنگ اقوام در بدنۀ نیرومند ملت بیشتر میسر میگردد؛ زیرا ویژه گی های شرقی- اسلامی روند ملت شدن را نیرومند تر و پرغناتر از غرب می تواند، تسریع و تداوم ببخشد .
این ها در واقع مافیای جهادی اند که جهاد مردم افغانستان و دین خدا را به حراج گذاشته اند . به همگان آشکار است که مافیای جهادی عناصر بیمار و فاسدی اند که به مثابۀ زخم سرطانی در بدنۀ جهاد مردم افغانستان رشد کرده اند . هر از گاهی که سخن از مافیای جهادی زده می شود، معنای دفاع از جهاد افغانستان را دارد نه معنای توهین به جهاد افغانستان؛ زیرا این عناصر فاسد و غدار اند که زیر نام جهاد، ایثار، شجاعت و رادمردی های مردم افغانستان را به تاراج برده اند و ارزش های اسلامی را زیر پا گذاشته اند . این ها مشتی انگل و مفت خوار اند که از بدنۀ خونین جهاد مردم افغانستان تغذیه کرده اند . این ها اند که بخاطر مخفی کردن جنایت های شان از جهاد مردم افغانستان استفادۀ ابزاری کرده و هر از گاهی که طشت رسوایی های تاراج و اسلام زدایی آنان از بام بر زمین می افتد، هیاهو برپا کرده و دست به مانور های جهادی میزنند . با مانور های کذایی شماری افراد مزدور را بدور خود کشانده، خود را وارثان و رهبران جهاد وانمود کرده و با بوق و کرنا لاف جهادی و اسلامی را سر میدهند . در حالیکه این ها شب و روز بر ضد جهاد و ارزش های جهادی و اسلامی مردم افغانستان عمل کرده عیاشی ها و فحاشی های آنان نقل محفل ها شده است و خیانت های آشکار این ها بر ضد جهاد مردم افغانستان هزاران متر بلند تر از ریش ها، نکتایی ها، پکول ها و لنگی های بلند آنان است . غارت زمین های شخصی و عامه، تاراج های کلان مالی دارای های مردم،غارت های ا قتصادی، وطن فروشی وخود فروشی، دین فروشی و جهاد فروشی، به معامله گذاشتن ارزش های جهاد با مراکز استخباراتی ایران، پاکستان، هند، امریکا و... و صد ها خیانت دیگر که از گفتن آن موی بر اندام انسان راست میگردد. شاید این ها ندانند که منفور ترین و کاذبانه ترین سیما های بدنام نه تنها در تاریخ جهاد؛ بلکه در تاریخ افغانستان استند و این ها نه تنها لکۀ ننگی بر دامن جهاد مردم افغانستان؛ بلکه داغ های از یاد نرفتنی و برجا ماندنی در دامن تاریخ افغانستان استند. حال بر مجاهدین راستین است که خویش را از این لکه های نیگین رهایی بخشیده و با کوبیدن مشت های فولادین بردهن های بوییده و گندیدۀ آنان خود را از شر آنان آزاد بسازند . جهادیان سابق و مشتاقان راستین جهاد مردم افغانستان در واقع دشمنان اصلی و درجه اول شما این مافیای جهادی است و دشمنی این ها ضعیف تر از دشمنی های زمامداران ایران، پاکستان، امریکا، سعودی و ... است . این ها اند که عزت، وقار و شرافت شما بزرگ مردان آزادی و راهیان خون و شهادت را به بازی گرفته اند و به بهای خون های مقدس شما کاخ های رواق طلایی و ستون های سیم آذین در وزیر اکبرخان، شیرپورو ... کابل و جمیرای خلیج بدست آورده اند . هر از گاهی که از قدرت می افتند، داد از داعیۀ شما میزنند و مدعی حق شما میگردند که گویا مجاهدین از قدرت رانده شده اند و زمانیکه سکاندار قدرت می شوند، زمینۀ بیشتر برای تاراج پیدا میکنند؛ تو گویی آب از آب تکان نخورده و با به فراموشی نهادن داعیۀ مجاهدین همه چیز بر جایشان قرار گرفته و عدالت عمری صد در صد حاکم شده است . در این وقت است که غنیمت های به تاراج برده شده را بصورت عادلانه میان خود توزیع میکنند و با به بازی گرفتن عدالت دین و دنیای خداوند را به بازی گرفته اند و میگیرند .
صد ها دریغ و درد که امروز سرنوشت مردم مظوم افغانستان باز هم بر دست این مافیا است . مافیایی که در تار و پود نظام حاکم جا گرفته اند؛ نظامی که نمی توان از آن بحیث یک دولت یاد آورد شد؛ زیرا دولت دارای حاکمیت واقتدار ملی بوده، توان حراست از مرز های جغرافیایی خود را داشته و با توجه به اصل تامین شهروندی حافظ منافع ملی و مکلف به تامین حقوق بشری شهروندان خود میباشد . این در حالی که دولت حافظ منافع چند تا جنایتکار کذایی جهادی، لیبرال و دموکرات است . خوان فاسد آن بزم جانانه یی برای مفسدین دولتی و غارتگران غیر دولتی بوده و هر دو برای کشتن حق مردم یک دست عمل میکنند . دولت با بازی مضحکه یی " دزد را میگوید دزدی کن و صاحب خانه را میگوید خبردار باش" و به گونۀ دیگر یک سو ادارۀ مبارزه با فساد را برای افشای دزد و غاصب ترغیبب کرده و از سوی دیگرگوش سارنوالی و قضا را می تابد تا هر چه در توان دارد ، از آن برای کتمان دوسیۀ جنایتکاران دولتی وغیر دولتی دریغ نورزد . این دولت نه که یک دوکان مشترک المنافع بوده و بساط خوبی برای مانور های سیاسی و غارت های مافیایی تمام مافیا ها بویژه مافیای جهادی است . این نظام چنان مردم ما را ناتوان گردانیده و وجاهت آنان را زیر سوال برده است . در بستر این نظام ناکارا و فاسد بوده که توانایی ها و ظرفیت های مردم ما مانند یخ ذوب گردیده و هر آن ذوب میگردد . مصلحت گرایی ها و سازش های نظام با شماری قلدران مافیایی دستگاهی و بیرون از دستگاه چنان تیشه بر قدرتمندی ها ظرفیت های مردم ما وارد کرده که خود را ناتوان تر از هر زمانی در سهم گیری برای تعینین سرنوشت خود یافته اند .
تمام مافیا ها در ساختار های مثلثی، مربعی، مستطیلی و مکعبی به روی یک اهرم عمل کرده و تمام فشار را بر گردن مردم افغانستان افگنده اند و بار آن قامت استوار مردم افغانستان را خمیده و کمر آنان را شکسته است . در این شکی نیست که گروه های سیاسی در کشور های جهان سوم بویژه در کشور دست و پا ماندۀ ما یک امر بدیهی است و اما رهبران گروه های سیاسی در کشور های دیگر کمتر حاضر میگردند تا به بهای سرنوشت و منافع ملی مردم خود با خارجی ها وارد معامله شوند . با تاسف که گروه های سیاسی افغانستان بر مصداق "کاسه داغ تر از آش" خود، سرنوشت مردم و حاکمیت ملی شان را در معرض معامله قرار داده اند و میدهند . این ها نه تنها به مثابۀ رهبران قدرتمند و با وجاهت سیاسی عرض اندام نکردند؛ بلکه به گونۀ دلالان خود فروش سیاسی با کشور های خارجی وارد معامله شده و می شوند . حال پرسش این است که تا چه وقت مردم افغانستان این بار گرانسنگ را به پیش ببرند و بهای این همه فساد، جنایت ها و غارت ها را بپردازند . بر مصداق این شعر : "درمیان هفت دریا تخته بندم کرده ای باز می گویی که دامن تر و کن و هو شیار باش" و حتا بدتر و دشوار تر از این ملتی که در "چهار دیوار بستۀ تقویم " به قول شاعر زنده یاد عصر ها و نسل ها شاعر فرهیختۀ کشور استاد واصف باختری، رانده و اسیر گردیده است؛ پس در این چهار دیوار بن بست و مالامال از بحران چه کاری کرده می تواند. ملتی که تمام انرژی اش قربانی بازی های سیاسی رهبر نمایان پابرهنۀ دیروزی و ثروتمندان افسانه یی امروزی در موجی از توطیه های شاخدار استخباراتی پاکستان، ایران، امریکا، روسیه، هند و ... گردیده است . خیلی ظالمانه خواهد بود که بهای این همه فساد افسار گسیختۀ دولتی و غارت های شاخدار مافیایی را مردم افغانستان بپردازند . برای رهایی از این باجدهی بیرحمانه قامت راست کنند، سکوت سنگین را بشکنند و مستقل از گروه های مزدور وارد صحنۀ سیاسی شوند . برای رهایی از بن بست بحرانزای کنونی نیاز مبرم به بسیج همگانی است؛ البته بسیجی که از شکار گروه های سیاسی مافیایی و مزدور درامان بماند و رهبری آن را خود مردم به عهده یگیرند . بدون تردید رخداد ها به مثابۀ مکتب هایی اند که قهرمانان خود را خود میسازد . چنانچه در سه دهۀ گذشته قهرمانانی آفرید واما دریغ و درد که به حق مردم خود جفا کردند . حالا جای این ها موزه های سیاسی کشور بوده و مردان پاک باز و تازه دمی باید وارد صحنه شوند تا با بدست گرفتن قدرت تیغ از دمار داشاقول ها و لومپن های دموکرات، لیبرال و جهادی برآورند؛ زیرا به گفته نویسنده گان ومفسرین غرب این ها فراتر از "سن اف بیچ" منافع مرد م خود را به بازی گرفته و از حریم مقدس انسانی عدول کرده اند . در غیر این صورت ناگزیرده سال آینده را در آیینۀ رخداد های ده سال گذشته مورد مطالعه قرار داد و بر مصداق این سخن "اگر این آش باشد و این کاسه" آیندۀ کشور را به مراتب خطرناکتر و دهشتناکتر از امروز می توان پیش بین بود . این که رعد و برق از آسمان به غرش درآید و زمین تازه آبستن شود و سمارق وار رخداد تازه یی رخ بدهد، در این صورت به امید واری های سمارق وار نمی توان چندان خوش بین بود .