مهرالدین مشید

 

حیرت زده گی های فرصت سوزانۀ نخبگان و روشنفکران افغانستان

با صد ها دریغ و درد باید عرض کرد که در هر تحول سیاسی و اجتماعی در کشور ولو که مثبت هم بوده مردم افغانستان بازندهٔ اصلی  بوده اند . نخبگان کشور نتوانسته اند تحول را به سود مردم مهار نمایند و بیشتر دچار شتابزده گی شده اند . روح ناسازگاری روشنفکران با زمامداران و کار اساسی انجام ندادن٬ برای نهادینه شدن ارزش های  تازه و آگاه نگردانیدن مردم از اصل واقعیت های زنده گی سبب شده تا نتوانند کار بنیادی و موثر را در راستای تحول به پیش آمده انجام بدهند و مخالفت با نظام را خواه به دستور بیگانه ها و خواه به عنوان نخبه گرایی در دستور کار خود قرار داده اند . در نتیجه با مخالفت های سلیقه یی٬ خوشباش و به اصطلاح به مود روز نظام سیاسی کشور را به سوی بی ثباتی برده اند . عوامل یاد شده دست به دست هم داده و در نتیجهٔ ناکارآیی و ناتوانی زمامدارن خود کامه٬ مستبد و مزدور نظام به سوی نوعی ورشکستگی سوق گردیده که بالاخره کنترول ادارهٔ کشور از دست رفته و بحران های پیهم مردم افغانستان را تهدید کرده است .

این روند پس از پادشاهی امیر حبیب الله و بویژه بعد از استرداد استقلال کشور در سال ۱۹۱۹ و به قدرت رسیدن شاه امان الله  در کشور آغاز گردید . در زمان حکومت حبیب الله از ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۹ وامان الله از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۸ برای نخستین بار نهادی به نام شورای دولت از نزدیکان پادشاه و مقامات عالی رتبه دولتی تشکیل گردیده بود . هدف این نهاد کار برای پیشرفت کشور و ایجاد تجدد و دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی در کشور بود . شاه امان الله با تاسیس  لویه جرگهٔ ۱۹۲۳ در شهر جلال آباد خواست تا راهٔ‌ ناهموار دشواری ها در کشور را به کمک و یاری روشنفکران هموار بگرداند و اما اختلافات دو حلقهٔ روشنفکری یکی به رهبری ولی خان بدخشانی و دیگری به رهبر محمود طرزی برای دیگر اندیشان دلسوز فرصت سوزی و برای دشمنان کشور فرصت سازی نمود . این فرصت سوزی ها و فرصت سازی ها در کنار شتابزده گی های شاه برای ایجاد اصلاحات بالاخره سبب سقوط او را فراهم گردانید .

این روند بعد از سال ۱۳۴۳ و ایجاد مشروطیت در افغانستان بوسیلۀ محمد ظاهر شاه و تعیین نور احمد اعتمادی بحیث صدراعظم و تصویب قانون اساسی جدید به گونهٔ دیگری آغاز شد که شاه را بحیث حاکمی فاقد تصمیم و زمامروای سمبولیک به تصویر کشید . روشنفکران با گرایش های تند چپ و راست در موجی از وابستگی ها با کشور های خارجی نخواستند٬ نظام را   برای کشاندن به مراحل گذار تازه یاری رسانند . دههٔ دموکراسی و اصلاحات با به قدرت رسیدن موسی شفیق بعد از داکتر محمد ظاهر به پایان رسید . گروههای طرفدار شوروی در زمان موسی شفیق دست به تحرکات بیشتر زده ٬ اقدامات او را با تحریکات شوروی از جمله حل موضوع آب هلمند میان افغانستان و ایران بهانه یی برای ایجاد نارضایتی ها در کشور قرار دادند و بالاخره  اوضاع کشور در موجی از خشونت های گروهی و درگیری با دولت از کنترول شاه بیرون شد. اوضاع سیاسی کشور طوری بود که افغانستان را هر روز بیشتر از روز دیگر به دامن شوروی می افگند . این حالت شرایط را برای داوود  فراهم کرد و داوود در تبانی با گروههای طرفدار شوروی دست به کودتای نافرجام  زد و افتخار اولین سوسیالیست را در مجلهٔ سرخ شوروی کمایی کرد . بالاخره دامی که شوروی برایش بافته بود٬ از آن بیرون نگردید و کشته شد؛ زیرا شوروی ها در محاسبات خود خودخواهی های داوود برای بقای قدرت را دست کم گرفته بودند و او را برای یک مرحلهٔ گذار آورده بودند . داوود دست به اقدامی زد که با اتکاه به شوروی٬ امریکا را دست کم و عواقب رخداد  را نادیده گرفته٬ از انجام آن خبری نداشت و بالاخره با برگشت ۱۸۰ درجه با بریدن از شوروی و پیوستن با امریکا قربانی بی سرانجامی های آن گردید . وی دلچسپی زیاد برای پیشرفت و آبادانی کشور داشت و اما از عواقب تصمیم خود و دورنما و خطراتی که متوجه او بود نمیدانست . از همین رو بود که ولی خان در سفرش به کابل در برابر پرسش داوود که چه نگاهی به تحول جدید در افغانستان دارد . وی پاسخ میدهد:  شاید افغانستان اندکی پیشرفت کند و اما این که بعد از شما چه واقع میگردد٬ دراین باره ابراز نگرانی نموده بود . شاید نگرانی او برخاسته از موجودیت گروههای طرفدار شوروی در کنار داوود بود که با نگاهٔ  شوروی گرایانه بالاخره به عوض تقویت و تسریع روند اصلاحات٬ تیغ از دمار داوود بیرون خواهند کرد و چنین هم شد. گفتنی است که داوود در سال های آخر حکومت خود با بوتو ملاقات کرد . بوتو او را پدر خوانده و برای او صلاحیت داد که موضوع تشنج میان افغانستان را برای همیش حل نماید و اما برای او گفت کاری نکند که او نزد ملتش بی آبرو شود . بوتو در حالی دست به این کار زد که اردوی آن کشور خواهان همچو حلی نبود . از سویی هم بوتو بنیانگذار اتوم پاکستان بود که چندان برای امریکایی زمامدار خوشایندی در پاکستان نبود . این سبب شد که داوود بعد از بازگشت از سیاست های طرفداری از شوروی بوسیلۀ کودتای ثور 1357 کشته شد و بوتو بعد از کودتای سال 1977بوسیلۀ ضیاالحق دبکتاتور پاکستان اعدام شد . افغان جرگه ، شمارۀ 314 ، 30 جنوری

در بحبوحهٔ این بی سرانجامی ها کودتای ثور پیش آمد و افغانستان در  کام شوروی رفت . امریکا تهاجم شوروی به افغانستان را به استقبال گرفت و بريژنسکی یهودی مشاور کلنتن گفت : خوب شد که امریکا هم صاحب ویتنام گردید . پس از تهاجم شوروی بر افغانستان ضیا الحق از امریکا خواهان کمک برای مجاهدین افغانستان شد . امریکا وعدهٔ ۳۰۰ ملیون دالر را برای او داد و اما ضیا گفت که این پول مونگ پلی هم نمی شود . امریکا این کمک را دو چند کرد . امریکا با کمک محمولهٔ ۶۰۰ ملیون دالری کار استخباراتی را در میان گروه های  جهادی در تبانی نزدیک آی اس آین آغاز نمود . ادامهٔ جهاد به اثبات رساند که شوروی ها در لجن افغانستان فرو رفته و در گرداب خطرناکی گیر مانده اند . چنانچه زمانیکه ضیاالحق بعد از اشتراک در مراسم به خاک سپاری بریژنف به پاکستان آمد . در اسلام آباد گفت که شوروی در افغانستان شکست خورده است و امریکا و پاکستان این موضوع را درک کرده است . پاکستان با امضای معاهدهٔ ژنیو به نماینده گی از مجاهدین در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸در واقع مجاهدین را از صحنهٔ فعال سیاسی بیرون کرد.

اما این شکست مایهٔ نگرانی غرب را برای به قدرت رسیدن مجاهدین فراهم کرد و غرب اسلام سیاسی را به مثابهٔ کمربند سبز خطرناکتر از کمونیز عنوان کرد؛ زیرا غرب از به قدرت رسیدن اسلام و بازگشت به وقار تاریخی آنان هراس دارد . چنانچه دانشمندان و فلاسفهٔ غرب از گذشته ها بدین سو بار ها غرب را از به عظمت رسیدن اسلام هشدار داده و رهبران غرب را برای سرکوب مسلمانان ترغیب کرده اند . سخنان گلادستون نخست وزیر محافظه کار انگلیس در مجلس نماینده گان آن کشور معروف است که با بلند گردانیدن اوراق قرآن کریم دولت انگلیس را برای تهاجم فرهنگی و نظامی در شرق تشویق و تحریک نمود.

روزنامهٔ گاردین به نقل از کولی اسمیت یک شرق شناس نوشت  زمانیکه مسلمانان در جهان اسلام به استقلال کامل برسند . در این صورت غرب نمی تواند آنان را تحت سیطرهٔ خود بیاورند . پس باید اختلاف میان مسلمانان را باید زیاد ساخت . آرنولد توینبی فیلسفوف تاریخ می گوید که یک دستگی در جهان اسلام از میان رفته است و اما این نمی تواند در یک روز بدست آید . پولادو بریانسکی معاون سابق وزارت خارجهٔ امریکا میگوید : از طریق کمک های مالی به کسانیکه هماهنگی با غرب دارند و با نفوذ در پوهنتون ها و مراکز فرهنگی آنان می توان بر آنان تسلط پیدا کرد .

در این زمان بود که گرباچف با طرح گلاسنوس و پرویسترویکا زمینهٔ  سقوط شوروی را فراهم کرد و با زخم ناسور خواندن افغانستان نیرو های شوروی را از این کشور بیرون کرد . دولت نجیب سقوط نمود و در آستانهٔ سقوط نجیب توطیه ملی٬ منطقه یی و بین المللی بر ضد جهاد افغانستان آغاز شد . امریکا وغرب افغانستان را تنها گذاشتند . ایران و پاکستان با جنگاندن گروه های تنظیمی بیش از هزار تانک و ۴۰۰ فروند طیاره های گوناگون را در افغانستان از میان بردند . بسیاری را سالم بدست آورده و شمار دیگر بصورت « کبال »( تخریب شده) به پاکستان منتقل شدند .

غرب بعد از فروپاشی شوروی و به آشوب کشاندن جنوب آسیا و آسیای میانه٬ طرح تجزیهٔ بالکان را ریخت و موضوع اسلام رادیکال و غیر رادیکال را مطرح کرده و زمینه را برای خواندن فاتحهٔ اسلامی سیاسی و جهادی فراهم گردانید . طالبان به صحنهٔ سیاسی کشور وارد شدند و به سرعت دولت مجاهدین را که شر و فساد مبدل شده بود . سقوط دادند . با رخداد یازدهم سپتمبر امریکا به بهانهٔ انکار طالبان از تسلیمی اسامه افغانستان را مورد حملهٔ‌ نظامی قرار داده و طالبان را سرنگون نمودند . بعد از سر نگونی طالبان بر اساس فیصلهٔ بن حکومت موقت به رهبری حامد کرزی در دو دسمبر سال ۲۰۰۱ در افغانستان تاسیس گردید و از آن به بعد با در دست گرفتن دولت های انتقالی و انتخابی بر مردم افغانستان حکومت دارد .

اکنون که ده سال از سقوط طالبان میگذرد و غرب ۵۰۰ ملیارد دالر صرف مصارف نظامی ٬ شصت ملیارد دالر را برای بازسازی افغانستان هزینه کرده و ۲۸۲۳ سرباز خود را از دست داده است . رییس جمهور در آستانهٔ کنفرانس بن فریاد برآورد که هرگاه غرب افغانستان را بعد از سال ۲۰۱۴ ادامه ندهد . افغانستان به سال های پیش از ۲۰۰۱ برمیگردد . واگذاری دولت برای جهادی نما ها٬ لیبرال و تکنوکرات ها و شرکای مافیایی آنها بعد از   سقوط طالبان تا کنون روز تا روز کشور را به لبهٔ سقوط بیشتر می کشاند . پیوند ناگسستنی دولت با گروههای سیاسی و اقتصادی مافیایی ٬ افزایش روز افزون فساد در موجی از غارت های دارای های دولتی و عامه و عدم ارادهٔ رییس جمهور برای محو فساد سبب شده که روشنفکران و وطن دوستان از کنار رییس جمهور دور شوند و در اطراف او مشتی متملق٬ فاسد و نابکار حلقه زده و با صاحب صاحب گفتن ها سرنوشت مردم افغانسان را با خون آبیاری کرده اند . رییس جمهور که خود را مردم تجرید شده یافته و هر گز تمایل صادقانه برای بیرون راندن مشتی از افراد معلوم الحال ندارد که از ده سال بدین سو مصروف فساد و تاراج دارایی مردم هستند . این بد گزینی های  کرزی سبب شده تا روشنفکران و چیز فهمان دلسوز از او مایوس شوند؛ گرچه او پروای این مایوسیت ها را ندارد٬ زیرا سکان قدرت سمبولیک را به یاری خارجی ها به پیش می راند و زمانیکه نانش در کمند و اسپش در طویله باشد ٬ دیگر دغدغه یی در کار نیست .

از مکث کوتاه بر حوادث گذشتهٔ‌ کشور به خوبی درک می شود که مردم افغانستان چه فرصت های خوب را از دست داده اند. در این از دست دادن ها مردم با وجود قربانی های صادقانه بازندهٔ  اصلی بوده و سرنوشت شان به نحوی دست خوش تضاد ها و زد و بند های روشنفکران و زمامداران گردیده است ؛ اما نباید از یاد برد که در رخداد های کشور بیشتر زمامداران مسؤول بوده و مسؤولیت ناپذیری آنان سبب شده تا حمایت روشنفکران را از دست بدهد .

از سویی هم تاسف آور این که عامل تحولات در افغانستان بیشتر بیرونی بوده تا درونی و روشنفکران اصیل در هالهٔ این تحولات دچار سخت گزینگی ها شده و دفاع از چگونه نظام و کدام زمامدار آنان را تا پرتگاهٔ افلاس به دامنه های حیرت کشانده است  . این سبب شده تا زمینهٔ یک حرکت طبیعی و درونی در کشور از میان برود . طبیعی است در هر تحولی که دست خارجی ها باشد . محصول آن هر چه باشد٬ نمی تواند منافع ملی و وحدت ملی را در کشور تامین و تضمین کند . پی آمد آن جز خود بیگانگی های گروهی٬ فرهنگی٬ تاریخ و ملی چیز دیگری نیست و بدون تردید روشنفکران در صف اول این خود بیگانگی ها قرار میگیرند . در  چنین حالی خود به خود روشنفکران دچار چند دستگی های گروهی شده و به عوض حمایت از نظام درگیر با نظام و درگیری های داخلی گروهی شوند . امروز دیده میشود که افغانستان را نه  تنها فاجعهٔ تجاوز امریکا و جنگ تحمیلی  پاکستان و ایران بر ضد مردم افغانستان تهدید میکند؛ بلکه اختلافات گروهی٬ حلقه های سیاسی٬ جوامع مدنی٬ گروههای قومی و زبانی خطرناکتر از آن سرنوشت مردم افغانستان را مورد تهدید قرار داده است که نمی توان به این زودی ها به آیندهٔ روشنی امیدوار بود .

 

 

 


بالا
 
بازگشت