مهرالدین مشید
استاد ربانی را از اسارت پوهنتون "تعلیم وتربیه" آزاد نمایید
چندی پیش رییس جمهور کرزی طی فرمانی نام پوهنتون تعلیم و تربیه و جادۀ پل تخنیک تا چهار راهی قمبر را به نام شهید پروفیسور استاد برهان الدین ربانی مسما گردانید. این تصمیم آقای کرزی بخاطر سپاسگذاری از خدمات استاد ربانی بویژه بخاطر صلح و آشتی در کشور صورت گرفت که رییس شورای عالی صلح بود . خودش از اولین قربانیان این شورا بود که در یک عملیات انتحاری از قبل برنامه ریزی شده جان سپرد. رییس جمهور با این تصمیم خود خواست به قول معروف با یک تیر دو فاخته را شکار کند . از یکسو کارنامه های استاد را مورد تقدیر قرار بدهد و از سویی هم خانوادۀ استاد را که در ماتم او پریشان و متالم بودند، خوش بسازد . رییس جمهور ناگزیر هم بود که باید در کنار امتیازات قبلی امتیازات دیگری هم برای بازمانده گان استاد عنایت فرماید؛ گرچند امیتاز دهی ها از قبل به پایان رسیده بود و از دو گزینۀ سه وزارت و ریاست شورای عالی صلح یکی آن پذیرفته شده است . درغیر این صورت ناممکن نبود که امتیاز های بزرگ معنوی نصیب استاد شهید می شد و بزرگواری های او مورد تقدیر بیشتر قرار میگرفت .
این گونه تصامیم در کشوری مانند افغانستان که چندین دهه جنگ ویرانگر تمامی ساختار های اداری، نظامی، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی آن را آسیب پذیر گردانیده، حتا تمامی نهاد های علمی و فرهنگی و مراکز تعلیمی، آموزش و پرورشی آن را به چالش کشانده است. در حالیکه نهاد های یاد شده از نگاۀ جامعه شناسی منبع ارزش ها بوده و ارزش های گذشته را احیا وارزش های جدید را تازه به تازه می آفرینند و بالنده و شگوفا میگردانند که هیچگاهی نقش شخصیت های سیاسی، علمی وفرهنگی کشور را در شگوفایی های آن نمی توان بی تاثیر شمرد؛ اما صدها دریغ و افسوس که رهبران سیاسی گروهی و اجتماعی افغانستان در بتۀ آزمون مبارزه و ایجاد اصلاحات بنیادی در این کشور ناکام مانده و از آزمون های دشوار گذشته به خوبی نتوانستند بیرون شوند؛ اما به عکس در ظرف گداختۀ آزمایش ها هر ان ناآزموده تر از آب بیرون شدند و بیشتر شکستند. در یک نگاه عامل اصلی این ناآزموده گی ها خودخواهی و بزرگ خواهی های بود و است که مانند کابوسی بر روان آنها سایه افگنده است . آنان را چنان از خود بیگانه نمود که حتا آگاهی های سیاسی، ایده ئولوژیک واعتقادی آنان را سخت به چالش کشید و در نتیجۀ سقوط در پرتگاۀ ایده ئولوژیک در حفره های قومی و زبانی فرو افتادند . این ها چنان قربانی بزرگ خواهی خود شدند که به غیر از بزرگترین و حتا به بزرگتر هم راضی نبودند و نیستند . با این حال بالاخره مردم افغانستان را قربانی بزرگترین خواهی های خود نمودند . از ژرفنای این بزرگتر خواهی ها چنان آتش بار های مهیب فوار نمود که از سه دهه بدین سو افغانستان را به خاک و خون کشانید و مردمش را در خرگاۀ خاکستری اشک و آه رها نمودند؛ اما هنوز هم بس نیامده و پیش از آنکه اندکی از بار بدبختی های گذشته بکاهند. بار بار در پی به خاک و خون کشاندن سرنوشت مردم افغانستان شده اند و می شوند . این ها با آفریدن بحران های تازه به تازه زیر نام های مختلف و بهانه های گونه گون ریشه های تنومند وحدت و وقار این ملت را خشکانیده اند .
این تصمیم رییس جمهور بویژه برگرداندن نام پوهنتون تعلیم و تربیه به نام استاد خشم شماری دانش آموزان این دانشگاه را برانگیخت. محصلان این دانشگاه مدعی هستند که نباید موسسه های تعلیمی و مراکز علمی و فرهنگی را سیاسی کرد و این مراکز را نباید قربانی معامله های شخصی و سیاسی نمود . محصلان سیاسی شدن این مراکز را گامی در جهت انحطاط علمی وفرهنگی عنوان میکنند و این گونه نامگذاری ها را زمینه ساز یک سلسله اختلافات قومی و زبانی و برانگیختن احساسات ضد منافع ملی تلقی میدارند . راستی هم در کشوری مانند افغانستان که بحران های خونین و خطرناک را پشت سر گذاشته و هنوز کوه و کتل های دشوار تری از بحران های مرد افگن را در پیشرو دارد . رخداد های گذشته نه تنها از هم گسیختگی های اجتماعی را در افغانستان بوجود آورده و ساختار های گروهی و قومی آن را آسیب پذیر گردانیده است؛ بلکه هرنوع تصمیم گیری های دولتی و حتا گروهی را در آن نیز دچار نوعی چالش گردانیده است؛ بویژه تصمیم گیری هایی که مراکز علمی، فرهنگی را که حیثیت ملی دارندف، هدف قرار میدهند . پس در چنین کشوری که از سر تا پای آن بحران فواره میکشد و در بستر آشفت، بدامنی ها و بی ثباتی ها ضجه میکشد. اتخاذ هر گونه تصمیمی دشوار است، بنا براین رییس جمهور در برابر مردم افغانستان مسؤولیت بزرگ تاریخی دارد تا دست به تصمیمی نزند که عواقب آن بحران آفرین باشد . اشد تلاش نماید تا تصامیمش بدور از گرایش های شخصی، سیاسی و گروهی باشد . در صورتیکه چنین تصمیمی را بصورت اشتباهی اتخاذ میکند، ناگزیر است تا به پیشگاۀ مردم افغانستان حضور بهم رسانده و خواهان عذر خواهی شود. اگر این گونه تصامیم را آگاهانه و عمدی اتخاذ میکند، آشکار است که چنین کاری نابخشودنی بوده و بازی با سرنوشت یک ملت جفایی ، نابخشودنی و غیر قابل گذشت و تحمل است.
در این شکی نیست که در تصمیم رییس جمهور اهدا ف سیاسی نهفته بود که در کنار اهداف سیاسی عوامل دیگری نیز در آن دخیل است که نمی توان آنها را نادیده گرفت . دولتمردان برای بقای خود از هر ابزاری استفاده میکنند . برای رسیدن به اهداف خود هر وسیله یی را مجاز می شمارند و حتا حاضر اند تا ابزار های مقدس را برای رسیدن به هدف زیر پای بگذارند. در این معامله آنانی بازنده اند که بعد از رسیدن به بازار های سرخ وسبز قدرت درعطش چیز های دیگر به قول معروف با گرفتن نقد، تمامی نسیه را از دست میدهند . رییس جمهور خود را ناگزیر پنداشته است تا در برابر کشته شدن استاد برای خانواده و گروۀ او امتیازاتی بدهد و خانواده و حزب استاد هم چنین امتیازات را مشروع می پندارد .
بهتر بود تا وارثان استاد از این ملکیت مشروع شان گرچند که مقدس هم تلقی شده، منصرف می شدند. با شهامت تمام جرئت می کردند و به رییس جمهور کشور می گفتند"عطایت لقایت". عزت و وقار استاد را بیشتر از این بازی رهایی بخشیده و روح اش را منزچر نمی گردانیدند. در حالیکه هدف اساسی از این نام گذاری ها، ارجگذاری به شخصیت ها و بلند بردن و جاودانه نگهداشتن نام و مقام سیاسی، علمی، ادبی و فرهنگی آنان است . نامگذاری هایی اصلح اند که چنان مطوبی را در پی داشته باشد وهرگاه چنین مامولی را در بر نداشته باشند. بهتر خواهد بود تا نامگذاری ها را تنها آذین بند"لوحۀ مزار" آن بزرگوران گردانید. این جای تردید نیست که هر شخص با عبور از قبرستان ها در حق مرده گان دعای خیر نموده و برای آنان از خداوند عفو مغفرت می خواهند؛ اما نام استاد در کنار پوهنتون تعلیم و تربیه، بدون توجه به یک سلسله منیت ها و آرزو های واهی نه تنها دعای خیر و مغفرت خواهی برای ایشان را به ابهام می کشاند؛ بلکه بدتر از کابوس بر روی کارنامه های خوب آن سایه خواهد افگند . ترس آن میرود که در یک سبک وسنگینی شتاب آلود خدای نخواسته حیثیت استاد را زیر سوال ببرد؛ زیرا هر شخصی هر از گاهی با دیدن و خواندن لوحۀ متذکره خاطرات تظاهرات و راه اندازی راه پیمایی ها در ذهنش مجسم میگردد که بیشترینه اش انگشت بر خاطره های مایوس کننده می گذارد. بنا براین بهتر بود تا استاد از اسارت این نام رهایی می یافت و شخصیت افتاده در زنجیر های شوخ و شنگ "پوهنتون تعلیم وتربیه شهید استاد ربانی" او از اسارت رهایی پیدا میکرد . چه معلوم که در عقب این نامگذاری نیت نیکی نهفته نبوده است که وجهۀ سیاسی آن هر چه از بار نیک بودنش بکاهد. بهتر بود تا از این به اصطلاح "شوروای ناچرب و بی مرچ ومصالح"گذشت؛ زیرا نه نامی در آن وجود دارد و نه کامی از آن بر می خیزد . این پیوندی ناجوری را ماند که حتا زیبایی لحاف "قورمه"یی را هم ندارد . این پیوند پس از آن جان گرفت که نظر به فیصلۀ شورای وزیران و توشیح رییس جمهور پوهنتون تعلیم و تربیه به نام پوهنتون "شهید پروفیسور برهان الدین ریانی" نام گذاری شد . بعد از اعتراضات وسیع و طولانی محصلان و مشورت های حکومت بالاخره راۀ میانه در پیش گرفته شد ومعاملۀ خوبتری سر و صورت یافت که در نتیجۀ آن پوهنتون"شهید پروفیسور برهان الدین ربانی" به پوهنتون" تعلیم و تربیۀ شهید اساد ربانی" مبدل گردید و لوحۀ آن طی مراسمی بوسیلۀ مقامات دولتی نصب گردید . حکومت با این فیصلۀ خود خواست تا "هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد" و در واقع روی خود را از سیلی معترضین و خانوادۀ استاد درامان نگهداشت. گذشته از این چه کسانی در این بازی برنده و چه کسانی در آن بازنده شد وشاید هم هر دو طرف در این نبرد به موفقیت دست یافته باشند و اما یک چیز مسلم است که بازندۀ اصلی در این نبرد مردم افغانستان هستند که این نبرد دبوار فولادین میان اقوام بلند تر گردانید، مقداری نفت بر آتش تضاد های قومی افزود و بصورت قطع بهای آن را مردم افغانستان خواهند پرداخت . حکومت توانست تا با زدن مهره ها با چوگان سیاست در این نردبازی موفق شود که با تاسف شخصیت استاد ربانی از ضرب آن نیز درامان نماند.
از سویی هم پیوند نام استاد بحیث پسوند در پوهنتون تعلیم و تربیه خود به گونه یی معنای به باد فراموشی نهادن آن را دارد. آنهم در کشور هایی مانند افغانستان که در نام شکنی های لفظی شهرت دارند . شاید برای شماری ها "عنوان لوحۀ سنگ مزار "پوهنتون تعلیم وتربیه استاد شهید ربانی" ناخوشایند باشد . در حالیکه مزار معنای زیارتگاه را داشته و به مکانی اطلاق میگردد که مردم خاص و عام برای زیارت در آنجا ها میروند و با رفتن در آن مکان ها برای ارواح گذشتگان خود دعای خیر نموده و برای آنان از خداوند مغفرت می خواهند؛ اما افسوس که این سنگ مزار آن ویژه گی را هم از دست داده است. به عکس صلابت مردی را لرزان گردانیده است که عمری در پای آن جان داد .
بدون تردید هر اسمی باید با مسما باشد؛ یعنی هر اسم باید دلالت آشکار بر صفات ذاتی خود کند . زمانیکه به شخصی داکتر خطاب می شود، شخص یاد شده باید از جمیع آگاهی های مسلکی و علمی در امور طبابت آگاهی داشته باشد . هرگاه چنین نباشد، نه تنها نامگذاری معنایی ندارد؛ بلکه نامگذاری بدون مسما مفهوم توهین بر اسم را دارد . در این تردیدی نیست که نام استاد در کنار پوهنتون تعلیم و تربیه چندان بی مسما و نامانوس نیست و اما از بد روزگار و تند باد حوادث حالا به عکس واقع شده است. بدون تردید استاد ربانی بحیث رهبر سابق جهادی و رییس دولت اسلامی سابق و رییس شورای عالی صلح قدر و عزت زیادی نزد مردم افغانستان دارد و بر همگان اشکار است که بالاخره قربانی صلح وثبات کشور گردید؛ اما چه خوب بود که این بزرگواری او گرامی نگهداشته میشد و در مورد نامگذاری اخیر عطف توجۀ دقیق صورت میگرفت؛ زیرا این نام گذاری چندان نان آور ونام آور هم نبود . نه چند وزارتی می طلبید و با از دست دادن آن نه وزارتی از دست میرفت و نه سفارت و ولایتی .
سید جمال الدین افغان گفته است که ادیب در شرق در هنگام حیاتش از داشتن قدرو منزلت محروم است و اما زمانیکه دنیا را وداع میگوید، مردۀ او شریف می شود و از آن تجلیل به عمل می آید. این سخن سید بزرگ نه تنها دیروز؛ بلکه امروز هم در شرق حکومت میکند و بر شرقیان مرده گرا و مرده پرست گواهی میدهد که بیشترین شگوفایی های اجتماعی و ترقی های سیاسی و اقتصادی را قربانی آن کرده اند. شاید سید دریافته بود که یا ادیبان شرقی ظرفیت جذب و راه پیدا کردن به قلب های مردم را نداشتند یا این که ادیبانش مانند سیاستمدارانش بته های خشکی بوده اند که برای شگوفایی های کشور شان هرگز ظرفیت باروری را ندااشتند و ندارند.ادیبان شرق در موجی از عطوفت و لطافت توانایی جذب مردم را نداشتند، از سیاستمدارن خشک آن هرگز چنین امیدواری یی متصور نبوده و نیست . این خشکیت های سیاسی بوده که هر از گاهی مردم افغانستان را بعد ا ز هر به خاک و خون کشانیدن بار دیگر به خاک و خون کشانده اند .
کارکرد های رهبران سیاسی و گروهی وبالاخره قومی افغانستان به اندازۀ کافی مردم این کشور را آزرده گردانیده و حتا از آنان متنفر ساخته است . حال بر وارثان وپیروان این ها لازم است تا بیشتر از این عزت و وقار گذشتگان شان را به ابهام نکشند و در ضمن آبروی رهبران و مردم افغانستان را به بازی نگیرند . نباید عملی انجام بدهند و راهی را در پیش بگیرند که حیثیت باقی ماندۀ آنان آسیب ناپذیر گردد و از مظان اتهامات بیشتر درامان بمانند . پس از راه اندازی امور و برنامه هایی اجتناب کنند که وقار گذشتگان شان را خدشه دار میسازد . توجه کنند تا دست کم عزت باقی ماندۀ گذشته ها را قربانی عطش خود خواهی های گروهی ، قومی و زبانی خود نگردانند .