مهرالدین مشید

 

آیا وارثان قوماندانان فردای کشور شان را تغییر خواهند داد

روزی تبصرۀ نشریۀ "ورلد تایمز" را زیر عنوان "آیا وارثین قوماندانان می توانند میراث پدرانشان و در نهایت افغانستان را تغییر دهند ..." از رادیو آزادی شنیدم که در آن اندکی پرده از زنده گی قبلی شماری فرماندهان جهادی یاد آور شد که چگونه پیش از دهۀ هفتاد میلادی آدم هایی گمنام، فاقد تحصیل در حد یک سرباز پشکی با دست کمی از آموزش ها در حد مسجد یا تحصیلاتی در سطح پایین تر از صنف دوازده داشتند . سپس از عسکری فرار کردند و یا آموزش های شان را ناتکمیل گذاشته و به صفوف مجاهدین پیوستند. به جنگ های چریکی بر ضد ارتش سرخ پرداختند . جنگ فرسایشی در برابر ارتش سرخ پشتیبانی سی آی ای و آی اس آی را بدست آوردند . نیرو های شوروی را مجبور به عقب نشینی از افغانستان نمودند و از جنگ های داخلی جان به سلامت بردند. شماری از این ها در دوران طالبان در استحکامات کوچک دفاعی شان به سر بردند و بعد از تهاجم امریکا در ماۀ اکتوبر سال 2001 برابر به شکست تندروان طالب در رکاب نیرو های امریکایی قدم رنجه کردند .

این نشریه به ادامه نوشته است که فرماندهان کلان اسبق جهادی چگونه این نور چشمیان شان را به نشست های مهم فرماندهان می بردند و راه و رسم فرمانداهی ها و فرمانبری ها را برای آنان می آموختند . به ادامه   از آموزش های عالی  این نور چشمیان تفنگ سالاران یاد آورد شده است که چگونه از برکت پول های جهد مردم افغانستان و تاراج های بی حساب دارایی های مردم مظلوم افغانستان به آموزش های عالی سیاسی و فلسفی دست یافته اند . این ها توانستند تا در دانشگاه های بزرگ جهان مانند دانشگاۀ دهلی، دانشگاۀ کنگستون، پوهنتون کولمبیا، دانشگاۀ لندن، دانشگاۀ نیویارک، دانشگاۀ غازی ترکیه و ... تحصیلات شان را در سطح لیسانس، ماستری و داکتری در رشته های گونه گون علوم سیاسی به پایان رسانده اند و اکنون در رکاب پدران قدرتممند و ثروتمند شان به سیر و سفر های سیاسی می پردازند و در نشست های آنان با مقامات غربی سهم می گیرند . حتا شماری از این ها حوصلۀ شرکت در بحث های فلسفی جهت آگاهی از افکار "پله تو" (327- 427) فیلسوف و ساینس دان شهیر قبل از میلاد یونان به مثابۀ  بنیانگذار آموزش های عالی در غرب، هابیس(1588- 1679)متفکر بزرگ غرب در عرصۀ فلسفه و اخلاق و "بی آر امیدکر" فیلسوف و سیاستمدار هندی نمایندۀ اولتراپردیش در مجلس فدرالی هند را داشته و از آگاهی های فلسفیی و سیاسی این مردان بزرگ بهره مند شده اند و با اخذ مدرک آموزشی به کشورخود برگشته اند . از شنیدن این تبصره دو تصویر در ذهنم تداعی کرد که می توان گفت یک سکه در دو رخ؛ یکی آن که، حوادث در افغانستان طوری آمد که پا برهنگان مغاره نشین و نغول نشینان مظلومی با فرار از مراکز گونه گون شغلی چه  رسمی و غیر رسمی، با ترک مراکز آموزشی  و بویژه فرار از قطعه های نظامی به صفوف مجاهدین پیوستند و  شجاعت ها به خرج دادند، شهامت ها از خود نشان دادند و شهکاری ها آفریدند و چه خوب حماسه ها آفریدند . در این رخ سکۀ رخداد ها همه حکایت از عشق قلب های دردمندی داشتند که برای رنج یک ملت با شوری سرشار از ذوق بی صبرانه در تپش بودند، آرمان به خون غلتیدۀ ملتی رااز دل و جان به بهای ایثار پاسبانی داشتند و گویی چنان می نمود که کشتی توفانزدۀ ملت سوگواری را در امواج توفندۀ زمان دلاور مردانه یدک کشی می کردند؛ اما در آنسوی سکه یعنی رخ دیگر آن همه چیز وارونه و دگرگون جلوه گر شدند .  در رخ دوم آن رنگ ها و چهره  ها به کلی عوضی و مسخ شده نمودار شدند که با سیما های مقدس ماب غرق غارت  و بربادی ملتی و تاراج دارایی ها کشوری هستند؛ اما با این هم خوش شدم که گرچند این آموزش ها به بهای بزرگی تمام شده و قیمتی کمتر از ایثار یک ملت برای یک آرزوی بزرگ را نمی طلبد؛ اما به دلیل عظمت آگاهی و ارجگذاری به عقلانیت و خردمداری از شنیدن این تبصره احساس  خوشی  کردم تا باشد که فرزندان این بزرگان با توجه به آموزش های عالی خلا های و کم کاری های پدران شان را جبران کنند و با سعی خستگی ناپذیر در راستای خدمت صادقانه برای مردم افغانستان سیاه رویی های آنان را به سفید رویی مبدل سازند. با التیام گذاشتن بر زخم های مردم دردمند افغانستان، خاطرات غارتگری ها و چپاول های افسانه یی پدران معزز شان را از ذهن های رنجور مردم  ما پاک نمایند تا باشد که بهای اندکی را به پیشگاۀ مردم افغانستان پرداخته باشند؛ زیرا آموزش های آنان به بهای تاراج دارای یک ملت و چپاول آرمان های مظلوم ترین انسان روی زمین تمام شده اند .  از آنجهت احساس خوشی کردم که فرزندان عزیز این تاراجگران با رویکردی تازه کارنامه های پدران خویش را دوباره بازخوانی نموده و با قرائتی تازه از کردار آنان با چرخش 180 درجه یی خویش را سفید روی بسازند؛ زیرا به آموزش های فلسفی و سیاسی آنان دل بستم و به آن ها امیدوار شدم که شاید آموزش های جدید افکار تازۀ  انسانی را در آنان بیدار کرده و با آشنایی با علوم جدید خوی درنده گی پدران معزز شان را به باد فراموشی گذاشته و با یک تصمیم جدید دست کم کمر های شان را برای خدمت به مردم افغانستان محکم بسته باشند .

 هنوز تداعی افکار یاد شده فضای ذهنم را رها نکرده بودند که ناگهان قصۀ دوستی به یادم آمد که آموزش های خود را در شهر بنگلور هند به پایان رسانده بود و خاطرات دردمندانه و رنجباری از کارنامه های فرزندان به اصطلاح پدران معزز جهاد مردم افغانستان در هند قصه های دردمندانه یی نمود که حاکی از چاقو کشی ها، خود سری ها، عیاشی ها و فحاشی آنان بود. وی که هنوز هم ضرب سیلی محافظ یکی از این مقامات را به جرم ملاقات با یکی از پدران این عالی جنابان در خاطره دارد و از هر لحظه از آن رنج می برد، گفت که این ناخلف فرزندان با کلاه های پکول و لباس های "گوپیچه" بر تن و چاقو ها به کمرجز مزاحمت آفرینی برای دیگران کار دیگیر نداشتند وحتا هر حادثه آفرینی شان بهایی کمتر از هزاران دالر امریکایی نمی طلبید. چنانچه یکی یا شماری ازاین ها در نتیجۀ یک جنگ احمقانه به سیصد هزار دالر امریکایی جریمه شدند . خود سری های آنان به اینجا هم پایان نیافته و سوار در موتر های اضافه تر از یک صد هزار دالری گویی برای شهروندان هندی هر آن فخر می فروختند . با این فخر فروشی های فضولانه آبرو و عزت پدران شان چه که وقار ملتی را هر آن زیر سوال می بردند . این قصه بر مصداق" مشت نمونۀ خروار" پرده از تمامی اسناد هایی تحصیلی این نافرزانه فرزندان بر میدارد که اسناد بدست آوردۀ آنان به بهای غارت دارایی ها و آبرو زدایی های مردم افغانستان، جز بار چاقوکشی ها  از هر نوع بار آموزشی تهی هستند. چه رسد به آنکه امید وار بود تا از برکت آن آموزش ها و نشست وبرخاست ها به معنای مدرن به مثابۀ فرزندان دو رکن "فناوری  و صنعت" و "علوم تجربی وحق مداری" پی برده باشند که از هر دو ستالینیزم و نازیزم تولد گردیدند و جزم شکنی و حقوق مداری لیبرالیستی به گونۀ پادزهر یا نوشدارو در برابر آنها عرض اندام نمودند. یا این که دریافته باشند، به چه میزانی استبداد سیاسی، فقه تکلیفی و جزم فلسفی و ماکسیمالیزم دینی به مثابۀ عمل انقلابی با مارکسیزم تمایل و خویشاوندی و با لیبرالیزم ناسازگاری دارد. به این ظرافت ها آگاهی یافته باشند که چگونه خویشاوندی ها و ناخویشاوندی ها سبب گردیده که هر از گاهی چپ گرایان اسلامگرا در فرهنگ روحانیت جایگاه پیدا کنند و لیبرال هایی مانند بازرگان مغضوب روحانیت ایران قرار بگیرد . 

این اسناد با پول اخذ و با جاقو آراییده شده،  جدا از اوامر فوق العادۀ تحصیلی در سطح ماستری و لیسانس اند که شماری ها حسب مولف القلوب ازرییس دولت فراچنگ می آورند و فرزندان فقرا از اخذ آنها فرسنگ ها فاصله دارند . از این گفته ها پیدا است که این اسناد گیری ها حکایت از واقعیت تلخی دارد که همانا حکایت از اسنادی دارد که با چاقو ها آذین گردیده، خون ملتی را بدوش کشیده و گویی قطره قطره از برج و باروی آنها به زمین میریزند. آنهم اسناد علوم سیاسی که از بساط آنها چاقو ها خود نمایی دارند و هر آن تشنۀ خون تازه یی اند . آشکار است که تیغ های آنان به مراتب برنده تر و زهرناک تر از شمشیر های پدران شان چه که کشنده تر و پرخرچ تر از  آنان است؛ زیرا تیغ پدران آنان تنها تشنۀ خون برای بدست آوردن کاخ، باغ و بالاخره ثروت و قدرت است که برای بدست آوردن آنها از هیچ نوع فاجعه آفرینی دریغ نکرده اند؛ اما تیغ فرزندان این پدران معزز هزینۀ بیشتری می طلبد که فراتر از کاخ و ویلا و قدرت است؛ بلکه هزینۀ مواد مخدر و رخداد های جنایی آنان  بیشتر و بیشتر از چیز های یاد شده هستند.

پدران این ها که عشق جنون آمیز به خون، کاخ و قدرت دارند؛ اما فرزندان آنان عشق کشنده تر به مواد مخدر دارند که خطرآفرین تر از خطر پدران آنان است . از همین رو بی جهت نیست که امریکایی ها از همین اکنون به این فرزندان علاقمندی پیدا کرده و برای به قدرت رساندن شان رجز خوانی می نمایند؛ زیرا طعمۀ چربتری برای غربی ها هستند که حتا از پدران آنان هم چرب تر و گوارا تر است . امریکایی ها دانسته اند که این ها نه تنها به الفبای سیاسی سیاست آشنایی حاصل نکرده اند، از درک انسانی ترین سیاست بدور مانده اند و ابعاد انسانی ترین سیاست را از نگاۀ ارزش آفرینی یا ارزش زدایی فرانگرفته اند و حتا از آشنایی به مقدمات سیاست ماکیاولی هم  محروم مانده اند؛ زیرا نه تنها از آموزش های اصول ساسی شرق و غرب بدور مانده اند چه که از دیدگاه های اخلاقی و انسانی به سیاست فرسنگ ها فاصله گرفته اند . چه رسد به این که اندکی به مباحث علمی و فلسفی سیاست از دیدگاۀ متفکران شرق و غرب دست یافته باشند . در گسترۀ  روابط بین الدول، حقوق بین الدول و حقوق بین الملل به چند و چون سیاست آگاهی حاصر کرده و با سر زدن به متون وکتاب های متفکران مسلمان سیاست را از دیدگاۀ اسلام که همانا فشردۀ عقیده خوانده شده است، درک کرده باشند . سیاست را در بعد اخلاقی به تحلیل گرفته و با روگردانی از اخلاق سیاسی سیاست را اخلاقی را در پیش  باشند. پس از آن اندکی رنج مطالعه را برخود پذیرا شده و سیاست را بر اساس نظریۀ مارکس که فشردۀ اقتصاد خوانده و از اقتصاد مسلط و متمرکز سوسیالیستی بحث می نماید، مورد مطالعه قرار داده باشند . پس از آن از دیدگاۀ عرب نسبت به سیاست آگاهی حاصل کرده و به شیوۀ ادارۀ کشور از دیدگاه غرب توجه کرد و به الفبای دموکراسی که همانا انتخابات، اقتصاد بازار و آزادی های دینی و آزادی های بیان و حقوق بشری است آشنایی حاصل کرده باشند تا دست کم برای پدران شان فرق میان اقتصاد بازار و احتکار، فساد اداری و شفافیت اداری و غصب دارایی های عامه و سخاوت داریی های شخصی تفهیم کرده باشند تا دست کم بر ذوق زده گی های پدران شان که دراز دست تر در غارت نسبت به پدران معزز روم هستند، پایان داده باشند . با کاستن اندک از ذوق اسپ دوانی ها، سگ دوانی ها، کاخ افزایی ها، فساد گستری های مافیایی و غصب وغارت های پدران شان به شور و شوق خدمتگذاری ها به وطن و ارجگذاری به آرزو های مظلوم ترین ملت در خون تپیده ترغیب کرده باشند؛ اما صد ها دریغ و درد که این ها فرسنگ ها از این توانایی ها بدور بوده و از این گیاه های ضعیف کمترین توقعی را در این زمنیه نمی توان داشت. بسیاری از این نافرزانه فرزندان چنان در عیاشی و فحاشی غرق اند و به مواد مخدر معتاد شده اند که جز وسوسۀ آن دغدغۀ دیگری ندارند و چه رسد به آنکه پروای تشویش های بزرگ پدران شان را داشته و تمایلی به سیاست داشته باشند؛ زیرا سیاست فکر سالم و عقل فعال می خواهد. چیزی که از کلۀ این بیچاره ها سال های قبل رخت بربسته است . این ها نه تنها در از تغییر دادن فردای کشور عاجز اند و بعد از خروج نیرو های ناتو نظاره گری بیش نخواهند بود . نه توانایی تغییر میراث پدران و نه در نهایت قدرت تغییر افغانستان را دارا اند . برای غرب بهتر خواهد بود تا به رویکرد دیگری رو آورده و از هر نوع سرمایه گذاری بر سر این ها خود داری کنند تا اندکی از شدت خشم و انزجار مردم افغانستان در امان بمانند . 28 اگست= 7 سنبله، 2012

 

 


بالا
 
بازگشت