مهرالدین مشید
از پدر خواندهٔ هالیودی تا پدر شاهی « پاییز پدر سالاری » گابریل
خیمه شب بازی های رییس جمهور برای تقسیم قدرت در نظام پدر شاهی کابل
حامد کرزی بر بنیاد فیصلهٔ بن برای شش ماه بحیث رییس ادارهٔ موقت افغانستان انتخاب گردید . بعد از شش ماه با برگزاری لویه جرگهٔ اصطراری برای دو سال بحیث رییس دولت انتقالی ٬ پس از آن به اساس انتخابات ریاست جمهوری برای پنج سال بحیث رییس جمهور و بعد از آن در یک انتخابات جنجالی و پر از تقلب برای بار دوم بحیث رییس جمهور افغانستان فرمانروایی ارگ کابل را به عهده گرفت . وی توانست تا با وعده و وعید های پر زرق و برق برای مردم افغانستان و استفاده از بد نامی ها و زرد رنگی های رهبران جهادی شماری رهبران جهادی بویژه استاد سیاف و استاد ربانی را با شماری فرماندهان جبههٔ متحد مانند مارشال فهیم٬ بسم لله محمدی و شماری خورده فرماندهان دیگر را به محور خود بکشاند . شاید حامد کرزی از سخنان گیری شرون نمایندهٔ استخبارات امریکا با مارشال فهیم در پنجشیر آگاهی یافته بود که با وعده سپردن همکاری با امریکا برای وی گفته بود : استاد ربانی و استاد سیاف شاید با دموکراسی شما مخالفت کند و اما شرون در پاسخ وی میگوید : از استاد ربانی مردم رو گردانیده و وقت او تمام است و فردا صبح چای را با استاد سیاف خورده و موضوع را همرایش حل خواهم کرد . این بیچاره ها که بعد از سقوط رژیم مزدور نجیب پس از دههٔ هفتاد خورشیدی یک باره تحمل اسلامی و شعار های طلایی صد در صد حکومت اسلامی را به باد فراموشی گذاشته و با چنگ و دندان بر روی یکدیگر تاختند و مردم مظلوم افغانستان را بصورت بیرحمانه یی قربانی اهداف گروهی٬ قومی و شخصی خود گردانیدند . با این افتادن های بی مورد بجان هم و تاراج و غارت دارایی های عامه و شخصی بصورت کامل از دل های مردم بیرون شده و منفور مجاهدین راستین و مردم افغانستان گردیدند؛ گرچند این بیچاره ها چنان در نشهٔ غارت ها و تازه به دوران رسیدن های خود غرق بودند که کمتر چه که حتا هیچ نمی توانستند٬ میزان خشم و نفرت واقعی مردم را در برابر خود احساس کنند؛ اما باز هم در میان لاف زدن هایی چون چند خانه دزدیدی و چقدر پول بدست آوردی٬ هرگز نمی توانستند٬ خود را از زیر فشار ناخودآگاهٔ وجدان به کلی رها یابند . در هالهٔ این تنگدستی ها به نحوی احساس ذلت کرده و به بهای ترک قدرت به شکم افگندن بر دارایی های مردم بسنده کردند . حامد کرزی هم که این تنگدستی های آنان را دریافته بود٬ به اندازهٔ کافی توانست ٬ از آن ها به نفع خود بهره بگیرد .
با تاسف که از این ها به مثابهٔ عروسک هایی یا خیمه شب بازی هایی استفاده کرد و با بازی های زیرکانه یی یکی را در برابر دیگری قرار داد و از آنان به نفع خود استفاده کرد . روزی از روز ها با شماری از دوستان با استاد ربانی صحبتی داشتیم . ... تا حرف ها بر سر صداقت رهبران جهادی و بی باوری مردم نسبت به آنان پیش آمد . من به گونهٔ نمونه به سازش آنان در لویه جرگهٔ اضطراری با حامد کرزی یاد آور شدم . استاد با شنیدن سخن های من خیلی عصبی شد و گفت : استاد سیاف با من خلاف نمود . او برایم وعده کرد که حامد کرزی گفته است . استاد ربانی از نامزدی بگذرد و از حامد کرزی حمایت کند . کرزی هم در برابر این حمایت شورای قیادی را تشکیل میدهد ؛ اما فردا صبح که به ولسی جرگه رفتیم ٬ از شورای قیادی خبری نبود و کار از کار گذشته بود . من برای استاد سیاف گفتم که بسیار پوده آدم هستی ٬ تو برای من جفا نکردی٬ برای مجاهدین جفا کردی . از این حرف های استاد معلوم میشد که در صورت انتخاب خودش مجاهدین به حق خود میرسیدند . به هر حال با این اظهارات به مصداق سخن « مشت نمونهٔ خروار » در این جا بسنده کرده و اصل موضوع را پی میگیریم .
حامد کرزی در آغاز هر مرحله از گزینش خود وعده های پرزرق و برق تر را برابر بر اندام قدرت در حال انتظارش برای مردم می سپرد و اما با رسیدن به قدرت به زودی فراموشش کرده و باز هم مانند گذشته دست از معامله ومصالحه برنداشت؛ اما رفاقت و یاری رییس جمهور هم با آنها را نباید دست کم گرفت که یاری اش با آنان کمتر از گوش به فرمان بودن بر آنان نبوده و نیست . خود این عالی جنابان را بحیث رقیب هر گز قبول نداشته و ندارد و اما خیلی علاقمند است تا این ها را در کنار خود داشته باشد و هر تصمیم خود را تحت عنوان شورای رهبران جهادی و سیاسی گویا بوسیلهٔ آنان مشروعیت ببخشد و هم به اصطلاح کلهٔ آنان را کلان نماید . رییس جمهور در یک بازی خیلی مضحکانهٔ نمایش عروسکی یا خیمه شب بازی با آنان سرنوشت مردم افغانستان را در قمار رویایی های ناتعبیر خودش و آرزوی های غارتگرانهٔ این رهبرنمایان قرار داده است ؛ آنهم خیمه شب بازی های مضحکه ییکه نه در قاموس سیاسی و نه در قاموس حکومت داری می توان آنرا سراغ نمود . در سناریوی آن دلقک هایی به بازی کشانده شده که جز دغدغه یی برای قدرت و ثروت با به قولی غارت تاراج چیز دیگری ندارند . این دلقک ها که پول را بالاتر از آبرو میدانند و دست های خویش را برای عبور تا رسیدن بر سر بسته های کلان دالری پل بسته اند . حاضر اند تا برای بدست آورد ویلا ها و ثروت های باد آورده آبرو چه که از هر چیزی بگذرند . این ها اگر اندکی هم آبرو میداشند٬ مقام های وزارت و ریاست رابه بهای آبرو و حیثیت خود حفظ نمی کردند٬ بر آن با این پر روریی شکم نمی افگندند و با تن دادن به این خیمه شب بازی ها به ذلت های کنونی تن نمیدادند .
برخی خیمه شب بازی را به کمدیا « دل آرته » منسوب میدانند و گروهی بر این عقیدهاند که از کشورهای کهن چین، هند، ژاپن و نواحی جنوب شرقی آسیا به اروپا نفوذ کرده است . (۱) نمایش عروسکی یا خیمه شب بازی طبق آخرین نظریه ها در اصل از ایران شروع شده؛ اما در زمان ترکهای عثمانی به ترکیه رفته و در آنجا تحت عنوان نمایش قره گوز ((چشم سیاه) معروف گشتهاست . این بازی در بریتانیا به پانچ و جودی معروف است . واعظ کاشفی گفتهاست:اگر پرسند که مخصوص لعبت بازی چیست، بگوی خیمه و پیشبند. و بازی خیمه در روز توان کرد و بازی پیشبند در شب . و پیشبند، صندوقی را گویند که در پیش آن خیال بازی می کنند و در روز بازی به دست حرکت کنند و در شب بازی، رشتهیی چند را متحرک سازند.
نطامی گنجوی می گوید : در ایران خیمه شب بازی در زمان بهرام مقارن با مهاجرت بازیگران کولی هند متداول شد. این نمایش شاد به مناسبت جشن ها، عروسیها و ختنه سوراننی ها به اجرا در می آمد .
رییس جمهور در واقع در برابر این رهبران و حواریون آنان نقش پدر خوانده یی را بازی میکند که گاه در نقش پدر خواندهٔ هالیودی و زمانی هم بر جای پدر سالار « پاییز پدر سالار » گابریل کارسیا مارکز کلمبیایی ظاهر میگردد و اما در هر دو حالت از میزان لطفش در برابر آنان کاسته نمی شود . . (۲)
آقای کرزی زمانیکه در نقش پدر خوانده در نظام سیاسی افغانستان ظاهر می شود و بجای تحکیم حاکمیت قانون مدارانه و استحکام نظام پایدار مردمی به گونهٔ پدر خواندهٔ هالیودی عمل کرده و با سازش ها و زد و بند های قومی و زبانی بساط اقتدار فاسدش را در کشور گسترده و بر مردم ما تحمیل مینماید .
وی با این رویکرد در درون حکومت٬ حکومت ها را ایجاد کرده و حاکمانش بر سر و روی مردم مظلوم افغانستان می پرند٬ غارت میکنند و از سوی رییس جمهور نه تنها مکافات؛ بلکه مجازات هم می شوند . افرادی که نزدیک به رییس جمهور اند ٬ همان نقشی را بازی میکنند که اعضای خانوادهٔ الیاچینو در فلم پدر خوانده به عهده دارند .
این ها به سان حیوان « تانژیرو » گاهی در سیمای شیر و زمانی در سیمای روباه ظاهر می شوند . زمانیکه خود را بدور از سایهٔ دید رییس جمهور می یابند٬ گویی احساس شیر بودن در آنان دست میدهد . چنان عاصی و بی اعتنا به قانون اند و ارزش ها را زیر پا مینمایند که حتا از توهین بر ولی نعمت و پدر خواندهٔ خود هم ابا نمی ورزند؛ اما زمانیکه خویش را زیر سایهٔ نگاههای او می یابند. چنان ژستی مطیع به خود گرفته که حتا از نوعی اطاعت کورکورانه و غیر عقلانی هم در برابر او خود داری نمی کنند . آری زمانیکه سیاست شکل مافیایی را به خود میگیرد٬ بساط اعتماد به کلی چیده شده و همه چیز بهم می پاشد . تو گویی مافیا همواره در یک ثانیه پیش از مرگ زنده گی میکند و در یک ثانیهٔ باقیمانده هم از هیچ جنایتی دریغ نمیکند . پدر خوانده گی در سیاست همه چیز را در خدمت هدف قرار داده و هر چه را که از این دایره بیرون باشد٬ قابل شک و تردید قرار میدهد . فلم سه گانهٔ معروف پدرخواندهٔ هالیودی با کارگردانی الیاچینو بحیث پدر خواندهٔ مافیا ها یکی از فلم های بینظیر هالیود است که گروهی از مافیا را در تحت چتر پدر خوانده رهبری میکند و بعد کشته می شود و با کشته شدنش خانوادهٔ مافیایی او نیز از هم می پاشند؛ اما زمانیکه نقش پدر سالار در بحیث بازیگر رومان « پاییز پدر سالار » آشکار میگردد . بازی شکل دیگری را به خود گرفته و طوری می نماید که گویا معامله و مصالحه پایان یافته و پدر سالاری به مراتب زشت تر از پدر شاهی در سیمای استبداد منشانه رخ می نماید . این زمانی است که دیگر دست امیران و حواریون به دست او نرسیده و همه چیز در دیگ خشم پدرسالاری او جوش می خورند که گویا حق هر نوع گزینش را از آنان گرفته است و تازیانه بر دست دارد و همه را با چوب و چماق میراند . او دیگر آن پدر خواندهٔ هالیودی نیست که بر کرسی « لک بخشی » ها قرار داشت و برای ولی نعمتان هر چه از دستش می آمد٬ « از کیسهٔ خلیفه » می بخشید و از غارت های شان چشم می پوشید٬ بر تاراج های شان صد آفرین گفته و از رفتن تا زیر بال طیاره هم از استقبال آنان دریغ نمی نمود؛ زیرا او در نقش فرانکو ها قرار گرفته و در نقش قهرمان گابریل سندان را به شیشه می شکند . نگاهٔ پاییزی به جامعه٬ تاریخ و انسان پیدا کرده و توسن استبداد را در بستر پاییزی بی پایان تاریخ بر گلوی مظلوم ترین انسان افغانستانی میراند . او گویی با این رویکرد از فشار های وارده بر خود اندکی می کاهد و فضا را برای تصمیم گیری های خود فراختر میگرداند . پس از آنکه امیران نا امیر و حواریون ناخلف آنان را بر جای می نشاند٬ بر تصمیم گیری های خود فایق آمده و فاسد ترین مهرهها را بر وفق مراد جدا جدا در تختهٔ بازی خود می چیند . بار دیگر گوشهٔ چشم لطف به سوی امیران و حواریون شان نموده٬ دستان شان را سخت می فشرد و با چیزکی دادن ها به دلداری شان بیشتر می پردازد .
فاسد پروری ها و فاسق نوازی های او از همین جا منشا میگیرد که این بار نه در نقش فرانکو ها؛ بلکه در نقش پدر خواندهٔ هالیودی با هسته گذاری های ماهرانهٔ مافیایی٬ به سر و سامان دادن دوبارهٔ شان می پردازد و از متفرق شدن و از هم پارچه شدن آنان جلوگیری میکند؛ زیرا می ترسد تا مبادا با شکستن حلقه یی از حلقه های بهم بسته مافیایی راز نظام افشا نشود و طشت رسوایی ها از بام به زیر نیفتد . نظام مافیایی تحت چتر زعامت پدرخوانده بدون هرگونه کمی و کاستی یک بافت و یک ریخت بوده و هر جنایتی زیر چتر آن سازمان یافته صورت میگیرد و هر امتیازی برابر به مسؤولیت بوده و قدرتمند ترین مافیا از بیشترین امتیاز بهره مند است . بنا بر این با شکستن اولین زنجیر مافیایی ولو که خیلی کوچک هم باشد٬ بیشترین خساره را باید مافیای شماره اول پذیرا شود . از همین رو است که مافیای پدر خوانده تلاش میکند تا به هر بهای ممکنه از شکست و ریخت نظام مافیایی جلوگیری کند . در این نظام شماری افراد انگشت نشان وارد حلقهٔ مافیایی گردیده و در ساختار محکمی زیر نام قدرت بصورت کانکریتی بهم جوش می خورند . چنان از لطف پدر خوانده برخوردار میگردند که اگر صد بار هم دزدی کنند٬ دست به غارت و اختلاس بزنند و نابکاری و عدم شایستگی در مصارف بودیجوی خود هم به خرج بدهد؛ اما باز هم از مجازات معاف اند٬ بار بار به مقام های بالاتر ارتقا یافته و به وزارت های دلخواهٔ شان معرفی می شوند . از سوی پارلمان بیمار هم اگر رد شدند٬ برای ماهها و حتا سال ها مقام وزارت در تار زلف مافیایی شان بسته است . بازیگر فلم « پدر خواندهٔ هالیودی » و قهرمان رومان « پاییز پدر سالار » از اضافه تر از ده سال بدین سو با نقش های گونه گون گاه در سناریو های متضاد و گاهی هم متناقض مردم افغانستان را با کاسهٔ سر آب داده است . با به کارگماری شماری مفسدان مافیایی در هسته های کوچک و در نمادی از قدرت های خورده مستقل در برابر قدرت مرکزی قیامتی از فساد و غارتگری را برپا کرده اند و با نهادن چکمه های گندیدهٔ خویش بر گلوی مردم ما چه جنایت و چه قباحتی نیست که بر آنان روا میدارند .
یاد داشت ها :
۱ - عطا ملک جوینی وفات ۶۸۰ قمری در قرن هفتم در کتاب خود زیر عنوان تاریخ جهانگشا که تاریخ مغول ها است ٬ گزراشی از خیمه شب بازی در روزگار اوکتای می دهد و میگوید: روزی خیمه شب بازان از ختا (شهری میان ترکستان و چین قدیم ) آمده بودند و عروسک های ختایی عجیب و غریبی با خود آورده بودند که ما هرگز ندیده بودیم و به خیمه شب بازی پرداختند و در این هنگام عروسکی را که شکل پیرمردی با ریش سفید بود، از صندوق بیرون آورده و به صورت اسیر به نمایش در آوردند. اوکتای قاآن پرسید این صورت ِ کیست؟ گفتند صورت مسلمانی است یاغی که به دست لشکریان اسیر آمدهاست. اوکتای قاآن بی درنگ فرمود که بازی را متوقف بدارند.
برخی خیمه شب بازی را به کمدیا « دل آرته » منسوب میدانند و گروهی بر این عقیدهاند که از کشورهای کهن چین، هند، ژاپن و نواحی جنوب شرقی آسیا به اروپا نفوذ کرده است . نمایش عروسکی یا خیمه شب بازی طبق آخرین نظریه ها در اصل از ایران شروع شده؛ اما در زمان ترکهای عثمانی به ترکیه رفته و در آنجا تحت عنوان نمایش قره گوز ((چشم سیاه) معروف گشتهاست . این بازی در بریتانیا به پانچ و جودی معروف است .
واعظ کاشفی گفتهاست :
اگر پرسند که مخصوص لعبت بازی چیست، بگوی خیمه و پیشبند. و بازی خیمه در روز توان کرد و بازی پیشبند در شب . و پیشبند، صندوقی را گویند که در پیش آن خیال بازی می کنند و در روز بازی به دست حرکت کنند و در شب بازی، رشتهیی چند را متحرک سازند.
نطامی گنجوی می گوید : در ایران خیمه شب بازی در زمان بهرام مقارن با مهاجرت بازیگران کولی هند متداول شد. این نمایش شاد به مناسبت جشن ها، عروسیها و ختنه سوراننی ها به اجرا در می آمد .
۲ – گابریل اولین اثرش را مخصوص برای شاگردان لیسه ها منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه یوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه الاسپکتادور به همکاری پرداخت و گزارش داستانی خود را زیرنام سرگذشت یک غریق بصورت پاورقی در آن به چاپ رساند . وی در سال ۱۹۵۴ بحیث روزنامه نگار به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه اش به پاریس رفت . وی در سفری کوتاه به کلمبیا با نامزدش مرسدی بارکاپاردو ازدواح کرد . در سال های ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلاک شر و اروپایی سفر نمود . وی بالاخره در سال ۱۹۶۱ به مکزیک رفت و در آنجا زنده گی کرد .