مهرالدین مشید
قرائت تازه از جهاد مردم افغانستان
برای تفکیک مجاهدین از غارتگران جهاد به قرائت تازه نیاز است
بیشتر از سه دهه جنگ نه تنها رهبران و فرماندهان جهادی را وابسته به استخبارات جهنمی کشور های منطقه و بویژه پاکستان و ایران نمود؛ بلکه آنان را به غارتگران چیره دست و ماهر مافیایی مبدل کرد؛ اما صد ها و هزاران دریغ و درد که نام بدون مسمای"رهبران جهادی " با نام مردان نام آشنا و مبارزان خستگی ناپذیر گره خورده است که مجاهدین راستین آزادی افغانستان بوده و مردم افغانستان هیچ گاهی ایثار و فداکاری های آنان را فراموش نخواهند کرد؛ زیرا ارجگذاری به این ها ارجگذاری با تاریخ و افتخارات فرهنگی و ملی مردم افغانستان بوده و ناسپاسی و بی اعتنایی به این ها پشت پا زدن به همه ارزش های ماندگار مادی و معنوی کشور به حساب میرود . بدون تردید کلمۀ جهاد که دلالت به امر مقدس و الهی مینماید؛ ناگزیرانه در کنار بدترین واژه ها قرار میگرند که عاملین آنها جنایتکاران و غارتگران حرفه یی و تردست استند؛ اما زمانیکه رادمردی ها و جوانمردی های مجاهدین در ذهنم تداعی می شود، شب ها و روز های دشوار عاشقانه ترین نبرد های مقدس میهنی آنان برج و باروی روانم را به نوازش می گیرند که چگونه مردان دل باخته و مالامال از شور و سرشار از عشق انسان و رمز و راز آزادی پروری ها در راۀ جهاد قربانی های صادقانه و بیدریغ دادند . بویژه آنزمان که شب های خاطره انگیز شجاعت ها و شهامت های بی بدیل و استثنایی مجاهدین در موجی از مقدس ترین آرزو های پاک انسانی آنان در آسمان افکارم متجلی می گردند و گویی من را با خود به اوج های بیکران می برند و مقام انسان را تا آنسوی پر جبریل در بلندای شوق ورستگاری ها به تصویر می کشند و در چشمانم نقش می بندند. چنان می نمایند که گویی مردان آزاده یی در شرب دمادم می ناب باورمندی ها و آزاده گی ها قامت استوار شهامت ها و شجاعت ها را تا آسمان ها به آرایش گرفته اند . این مردان آهنین اراده به معنای واقعی کلمه گویی مقام انسان را تا آنسوی سدرۀ تعالی و ترقی در نزدیکی های قاب و قوسین پله به پله تا آستان خداوند به آزمون گرفته وخود شناسی ها را دشوار تر از هر زمانی برای دیگر شناسایی ها به تجربۀ جدید گرفته بودند . چنان عاشقانه می رزمیدند و شجاعانه حماسه می آفریدند که در جهانی از خود آگاهی ها مسؤولانه گام بر میداشتند و پا به پای شوق با شور و شعف پرواز می نمودند . با اراده و استوار در رکاب خدا ، به کلی خالی از خود خواهی ها به سوی خدا و در جهت کسب رضای او چنان استوار و بی هراس گام برمداشتند که و عشق انسان را در موجی از ایثار عاشقانه به تصویر می کشیدند که دشمنان جرئت رویارویی با آنان را به کلی از دست داده بودند. بویژه آن هنگام که این راهیان راۀ آزادی و نجات انسان به پرواز در می آمدند و سنگر ها را به قصد حمله بر مراکز طاغوتی ترک می کردند . این درحالی بود که با زنده گی بدرود گفته و به استقبال شهادت می شتافتند . به تعبیری پیش از آنکه بمیرند، شاهد مرگ را درآغوش گرفته بودند . این مردان جبون وبزدل نبوده؛ بلکه این ها بودند که نمادی از آخرین جلوه های ایثار و شهامت را در اوج نه کرسی فلک به تصویر می کشیدند . آری مجاهدین چنان شور انسان زیستن را به امانت گرفته بودند و بی ریا و بی دریغ در راۀ آن تا پای جان رزمیدند که حتا در شور پرشرنگ شرنگ آن شمشیر های آخته و غرش تفنگ های پر صلابت شان فرشته ها خدا انگشت حیرت بر لب می نهادند که چگونه خلافت انسان در زمین را زیر سوال برده بودند و با استدلال ورزیدن با خدا مقام او را در زمین بحیث خلیفۀ خدا به چالش کشیده بودند؛ زیرا فرشته ها از انسان تصویر دیگری داشته و آن را موجودی سفاک و خونریز تلقی میکردند . با این تعبیر جز جنایتکاری و سفاکی تصور دیگری از انسان نداشتند و نمیدانستند که خدا او را مانند خود آفریده است و روح خویش را در او دمیده و از ویژه گی های الهی خود او را بهره مند گردانیده است . آری دمیدن روح خدا در انسان بیانگر آخرین مرحلۀ کمال او است که برای رسیدن به دشوار ترین اهداف عالی یار و یاور است . هرگاه او اراده کند، خود را بشناسد و به کشف توانایی های مرموز خود چنگ بزند . این مفهوم در او تحقق عینی پیدا میکند که انسان در مقام آدمیت جز خدا دیگر همه چیز می شود، زیرا او نائب خدا است؛ آنهم نائب همیشه در حضوری که در سفر و حضر زنده گی اش مصداق این آیت"کل یوم هو فی شان" بوده و ماموریت خویش را در این راستان ادامه میدهد . این نیابت مقامی فراتر از معاونیت و سرپرستی و از این قبیل حرف ها دارد؛ زیرا این رابطه میان انسان و خدا است ونه رابطه میان انسان و جامعه . این نیابت نوعی خودمختاری فراتر از قیمومیت اجباری است؛ زیرا در قیمومیت اختیار کم واردتر و جبر پرواردتر است . در این نیابت معیار؛ قدرت و ثروت نه؛ بلکه معیار انسانیت، انسان داشتن و پاسداری از حریم مقدس انسانیت است . به همین دلیل است که مستضعفین یعنی بنده گان صالح خداوند وارثان راستین خدا در زمین خوانده شده اند؛ زیرا این ها اند که قدرت واقعی انسانیت یعنی ایثار که جوهر اخلاقی را در انسان محک میزند . این ها اند که می ناب عشق آزادی انسان نوش جان کرده اند و چنان سیراب عشق راستین گردیده اند که حتا عشق در شوری از شوق در آنسوتر ها در رکاب آنان به حرکت افتاده و به دنبال آنان می تپد . نه تنها تپش؛ بلکه شتاب آلود و پرهیجان به استقبال آنان گام برمیدارد .
زمانیکه کلمۀ غارتگران جهادی یا مافیای جهادی این حلقۀ طفیلی به مثابه دانۀ سرطان در بدن مجاهدین را در کنار مجاهدین می نویسم . یک باره تکان میخورد که مبادا قلم خدای نخواسته به انحراف رود، از مقام خود نافرمانی کند و مجاهدین راستین را بجای نامجاهدین یعنی غارتگران جهاد نشانه بگیرد . به این ترتیب ترک مسؤولیت واقعی نماید که همانا ناپاسداری از راهیان آزادی و مجاهدان آگاهی و عدالت است. آنچه مسلم است اینکه اهداف اصلی جهاد و راۀ مجاهدین روشن و بی غبار بوده و در گسترۀ آن آگاهی، آزادی و عدالت پرتوافشانی دارد . این نور افگنی ها دلالت آشکار بر آن دارد؛ یعنی همه زیبایی ها اعم از شور سرشار انسانی، پاکی، بی آلایشی، ساده گی ، زیبایی، صداقت و ... در جهاد و مجاهدین موج میزند و پیهم قامت آرایی می کنند . پس این ویژه گی ها است که مجاهدین را از نامجاهدین یا آن کسانیکه جهاد را ابزاری برای اهدف شخصی خود گردانیده اند، جدا میگرداند و راهیان آزادی و عاشقان رستگاری انسان را از غارتگران و جنایتکاران تفکیک مینمایند . پس اطلاق کلمۀ مجاهد تنها برآنانی می سزد که متصف به اوصاف یاد شده باشند . آنانیکه چنین صفات نیک را ندارند، نه تنها که مجاهد نیستند و از هدف جهاد فرسنگ ها فاصله دارند، اطلاق نام مجاهد بر آنان بزرگترین جفا به حق مجاهدین است. چه رسد به این که این مقام بلند وانسانی را به کسانی بحیث رهبران جهاد اطلاق نمود که زنده گی آنان ننگی بر دامن مجاهدین و ارزش های جهاد مردم افغانستان است. آنانیکه دین خداوند را به حراج گذاشته اند، جهاد و ارزش های جهاد را ابزاری برای رسیدن به اهداف ضد انسانی و ضد اسلامی خود قرار داده اند . نه تنها که آنان ننگین ترین لکه های سیاه و تاریک بر دامن جهاد افغانستان استند و از این هم شرمناکتر به مثابۀ جسد های بویناک و شکمبو اند که گندیده گی های شان را در زیر لباس های فیشنی مخفی کرده اند . با پنهان کردن فریب ها و جنایت های شان در زیر عبا و قبای کذایی بزرگترین جفا را به حق مجاهدین روا داشته اند. بدتر این که این ها خود را به مثابۀ رهبران بدون منازعه بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند و مانند لاش های تفتیده بر گردن های مردم ما خویش را آویخته اند. زیر پوشش رهبری به مانور های خطرناک سیاسی پرداخته و در زیر پوشش این مانور ها غارتگری ها و جنایت های شان را توجیه می نمایند . بدین بهانه می خواهند، غارتگری ها و جنایت های شان رابر گردن جهاد و مردم مجاهد افغانستان تحمیل کنند . بدون تردید جهاد و مجاهد دو واژۀ پاک و مقدس بوده که اولی بر تمامی تلاش های شرافتمندانه و عاشقانه و خستگی ناپذیر انسانی اطلاق می شود که نوید آور رفاه ورستگاری انسان در ابعاد گونه گون زنده گی است . کلمۀ مجاهد برای آنانی نام با مسما است که
زنده گی خویش را بدون ریا صادقانه، راسخ و استوار وقف رهایی و رستگاری انسان نموده و مردان با اراده و آهنین عزمی را به نمایش میگذارد که تشنگان آزادی، آگاهی وعدالت استند . جوهرۀ ایثار در آنان هر لحظه قامت می کشد، شرافت و شجاعت از سیمای آنان نور پاشی می نمایند . کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک به مثابۀ سه رکن استوار زنده گی آنان را تشکیل داده و چهارچوب استوار انسانیت را در آنان بنا نهاده و به قوام رسانده اند .
در حالیکه رهبر نمایان فیشنی جهاد از این اوصاف عالی بدور بوده، دستان شان در ده ها گونه غارت و تاراج آلوده است و از همه مهمتر این که دستاورد های خونین جهاد مردم افغانستان را قربانی اهداف گروهی و غارتگری های شان نمودند . جفایی که نه امروز و نه فردا ها بخشودنی است. نسل های فردا خیلی زشت تر و بی رحمانه تر در مورد آنان قضاوت خواهد کرد . ترس آن میرود که وجود ننگین این ها لکه یی بر دامان مجاهدین واقع نشود و رزم و پیکار خالصانه و صادقانۀ مجاهدین قربانی اعمال خجلت بار و شرمسارانۀ این ها نگردد . سیل بدنامی های جهاد زدایانۀ این ها بر دامان مجاهدین سنگینی نکند و خدای نخواسته قضاوت نسل فردا ها پیرامون رزم و پیکار صادقانۀ مجاهدین خلل آفرین صورت پذیرد . در یک سبک و سنگینی شتابزده مجاهدین با غارتگران جهاد یکسان سنجیده شوند و با واریز کردن بار تاراج ها و جنایت های نامجاهدان رهبرنما بر روی مجاهدین راستین، کارنامه های سیاه و سفید را در یک دوسیه به ابهام کشاند . خدای نخواسته بدون تفکیک حنایت کاران از جنایت سیتزان و با افگندن بار ملامتی ها بر دوش مجاهدین راستین سیاه روی ها سفید روی ها حساب شوند .
برای رهایی از چنین سؤ تفاهم نیاز به قرائت جدید است تا مجاهدین را از مظان اتهام های ناروای امروز و فردا ها رها نماید؛ زیرا هر از گاهی تاریخ مورد تحریف قرار گرفته و واقعیت های راستین آن در پردۀ ابهام باقی می ماند . عواملی چون گرایش های فکری، قومی و سلیقه یی ، تاثیر پذیری نظام حاکم، غیابت وعدم حضوری تاریخ نگار در زمان واقعه، نقل قول ها ماخذ های از اسناد مشکوک و دشواری های دیگر دست به دست هم داده و سیمای وقایع تاریخی را مسخ مینماید . در این مسخ وتحریف آنانی بیشتر آسیب پذیراند که از قدرت کنار گذاشته شده اند و لبۀ پرده اندازی ها بر جنایات آنانی سنگینی می کند که قدرت دارند و یا به گونه یی در آن شریک استند . از همین رو می گویند که تاریخ واقعی در جهان وجود ندارد، هر چه به نام تاریخ نوشته شده است . مورخ گوشه هایی از رخداد ها را به خواست خود به تصویر کشیده است و از تحریر گوشه های دیگر آنها چشم پوشی کرده است و بجای آنها با اضافه گویی هایی به مسخ تاریخ پرداخته است. حالا که مجاهدین راستین در صحنۀ قدرت حضور نداشته و غاصبین زیر نام رهبران بر اریکۀ قدرت سوار استند . چگونه می توان مطمین بود که تاریخ راستین جهاد به تحریف کشانده نشود؛ زیرا تاریخ نگاران به نحوی از انحا خویش را دست و پا بین قدرت یافته و یا به نحوی بر قدرت وابسته استند . از این رو جرئت واقعی تاریخ را ندارند . با این همه دشواری های دست و پاگیر، بر تاریخ نگاران و وقایع نگاران و نویسنده گان لازم است تا دین خود را در برابر مجاهدین راستین ادا کرده و نگذارند تا حماسه ها و شهکاری های آنان قربانی غارت، غصب و جنایت مشتی رهبر نما بشود. نویسنده گان و روزنامه نگاران رسالت انسانی و تاریخی دارند تا واقعیت های جهاد مردم افغانستان را به تحریر بکشند . برای نیل به چنین هدفی بایست به بازخوانی رخدادهای سه دهۀ اخیر پرداخته و با استفاده از منابع سالم و بدون غرض در روشنایی تجارب و چشم دید های خود به نوشتن واقعی تاریخ جهاد افغانستان بپردازند . در تمامی این کنکاش اشد تلاش شود تا حوادث واقعی جهاد از رخداد های غیر واقعی یا غیر جهادی از یکدیگر تفکیک شوند . از همه مهمتر این که رخداد ها در روشنی آگاهیChronology)، نگاسته و به تحلیل گرفته شوند؛ کرونولوژی علمی که برای محاسبه زمان یا دورههایی از زمان به کار برده می شود و تاریخهای دقیق وقوع رخداد ها را بیان میکند . با این رویکرد دست کم از خلط کردن حوادث بتوان جلوگیری کرد، هر حادثه را بر جای خودش نشاند و به تحلیل واقعی گرفت . رخداد را در روشنی کارنامه های حادثه آفرینان به تصویرکشید و حادثه آفرینان را غیث و ثمین کرد . در این میان پرداختن به علت رخداد چیزی است که برای سره و ناسره کردن نقش ها می توان از آن استفاده کرد . هر طوری که باشد، برای یک قرائت جدید لازم است تاهر واقعه را با آفریننده گان آن در جای مناسبش نهاد تا بتوان در تاریخ نگاری اصل عدالت را رعایت کرد و بالاخره نسل های امروز و فردا سیاه روی ها و سفید روی ها را شناسایی درست نمایند و تا "سیاه رو شود هر که در او غش باشد " . حال بر قلم بدستان و آگاهان کشور است که دین انسانی و ملی خود را در قبال مجاهدین راستین ادا کنند و در یک رویکرد بیطرفانه و صادقانه رزم آوری های مجاهدین را پیش از خروج شوروی و بعد از آن و در مرحلۀ دیگر پس از سقوط داکتر نجیب مورد بحث و تحلیل گرفته و با حفظ امانت داری رخداد ها را بازتاب داده و قهرمانان اصلی حوادث را به معرفی بگیرند . آشکار است که نقش مجاهدین در این سه مرحله برای دفاع از کشور به گونه یی از یک دیگر متفاوت است؛ اما با وجود این تفاوت ها نباید کارنامه های مجاهدین راستین را به هیچ گرفت و ارزش آفرینی های آنان را با ارزش زدایی های رهبرنمایان همسنگ و یکسان حساب نمود. 14 اگست 2012