مهرالدین مشید
قدرت که آبرو ببرد سنگ گونه بر زمین رهایش کن
این نوشته برایم خیلی جالب واقع شد . این نوشته درست، روزی به تحریر درآمده بود که وزرای دفاع و داخله به دلیل عدم دفاع از مرز های میهن و ناپاسداری از تمامیت ارضی کشور در نتیجۀ عدم پاسخگویی به راکت های نظامیان پاکستان درکنر و نورستان از سوی پارلمان استیضاح شدند و با اکثریت آرا سلب اعتماد شدند . این که وزار یاد شده به چه میزانی ازتجارب و آگاهی های نظامی برخوردار اند، چه توانایی های عملیاتی دارند و از چه تحرکی برای رفتن به پایگاه های مختلف نظامی در ولایت های کشور بهره مند بودند . این را میگذارم به قضاوت مردم افغانستان و اما آنچه که باید در این مطلب به آن پرداخته شود، همانا ناتوانایی های اند که وزرای یاد شده نتوانستند، اندکی از بار قدرت بر شانه های خود بکاهند و چه خوب میشد که قبل از آنکه به استیضاح کشانده شوند . استعفای خود را شرافتمندانه به رییس جمهور پیش کش کرده و برایش مگفتند :"عطایت لقایت" حالا که ما نتوانستیم از عهدۀ وظایف خود درست بیرون بدر شویم و وظیفۀ خود را بحیث مقام های مدافع مرز های این سرزمین نتوانستیم انجام بدهیم . میرویم تا اشخاص دیگری وظیفۀ دفاع از سرحدات کشور و حمله بر نظامیان پاکستانی را به عهده بگیرد. به پیشگاۀ مردم افغانستان اخلاصمندانه اظهار عجز و ناتوانی کرده، به صراحت تمام ضعف ها و ناتوانی های خود را ابراز می کردند . از کاستی های نظامی و نبود تجهیزات نظامی برای دفاع سخن گفته و از بی توجهی های امریکا و طرفند های آن برای ساخت و ساز اردوی افغانستان پرده می افگنندند . قوت خود را با الفاظ صریح و برناتوانی های ادارۀ کابل انگشت می گذاشتند . با حسابدهی شفاف همه چیز را غیث و ثمین نموده و با رویکرد انسانی توانایی های خود را برای مردم افغانستان ابراز میکردند . از چند و چون فشار های داخلی و خارجی دراین باره پرده برمیداشتند . در شعاع واقعیت های عینی نظام وجامعۀ ما حقایق موجود را بصورت صاف و آشکارا بدون رو در بایستی بیان میکردند تا سیاه روی شود هرکه دراو غش باشد . در این صورت با چشمان گشاده به سوی مردم افغانستان نگاه کرده و بدین وسیله بر خود اتمام حجت میکردند . در این صورت اکنون در عین بی قدرتی مردان با عظمت و با اعتباری نزد مردم افغانستان می بودند .
این در حالی است که مردم افغانستان خوب میدانند وهرگز تردید ندارند که امریکا در روز اول تهاجمش به افغانستان قصد جفاکاری در حق مردم افغانستان را داشت . جفای امریکا از قرار داد های آن با سران جبهۀ شمال پیدا است که امریکا از مردم افغانستان چه میخواست . توافق امریکا با سران جبهۀ شمال برای تشکیل اردوی 70 هزار نفری آنهم بدون اسلحۀ ثقیل آغازی برای فرو رفتن افغانستان در کام پاکستان بود که امریکایی ها دقیق به حساب خود رسیدند . این در حالی صورت گرفت که توافق کننده گان از اوضاع کشور آگاهی داشته و از نیات شوم پاکستانی ها نسبت به افغانستان آگاهی کامل داشتند و اما پول های پرداخت شده بوسیلۀ امریکایی ها آنان را شادی زده و از خود بیگانه نمود ، چشمان آنان را خیره کرد و چنان از خود بیگانه شدند که حتا سخن های شگفت آور مذاکره کننده با امریکایی برای رهبر مقاومت آنروز آنقدر تعجب آور واقع نشد و برایش گفت که موضوع را قبول کن . شتاب برای اخذ پول چنان سریع بود که حتا اندکترین وسوسه برای منافع ملی، تمامیت ارضی و دفاع از آن را سخت تحت شعاع درآورد . در نتیجه با به بازی گرفتن سرنوشت آیندۀ مردم افغانستان بازی را در برابر پول برای امریکایی ها باختند . در حالیکه از بازی های پشت پردۀ امریکا با پاکستان آگاهی های قبلی و به الف بای سیاست های خصمانۀ و استراتیژی های شیطانی و عمق استراتیژیک پاکستان نسبت به افغانستان دست کم آشنایی داشتند . بدون تردید پول های امریکایی ها آنروز چشمان آنان را سخت خیره گردانید و اما امروز باز شرم آلود آن آخاذی های استخباراتی را نه تنها آقای محمدی و آقای وردک؛ بلکه مردم افغانستان ناگزیرانه به دوش میکشند که حتا در پارلمان افغانستان جرئت دفاع از خود را نداشتند. در حالیکه علت اصلی حالت دفاعی گرفتن اردو و پولیس افغانستان در برابر حملۀ نظامیان پاکستانی نبود اسلحۀ تهاجمی و راکت های دور بورد زمینی و هوایی است که نیرو های دفاعی افغان سخت از آن رنج می برند . در حالیکه دیروز اردوی افغان در حدود 500 طیاره های مختلف و بیشتر از 8000 تانک در اختیار داشت که 200 طیارۀ آن در جنگ های گروهی از میان رفتند و اما امروز صد طیاره دارد که 43 بال هلیکوپتر و متباقی آن باربری بوده مقامات دفاعی افغان از نابکاری این طیاره ها بار ها سخن گفته اند؛ اما وزرای یاد شده ناتوانی های اساسی خود را در موچ ضرب زبانی های معمول نظامی پنهان کردند وبا علم کردن این که راکت های فیر شده به کنر و نورستان مربوط به نظامیان پاکستان است ، بسنده کردند و ضعف نظامی و ناتوانایی های تجهیزاتی خود را به ابهام کشاندند . آقای وردک با صدای لرزان و اما استوار طوریکه از لحنش پیدا بود، باوجود ناتوانایی های نظامی و نبود تجهیزات لازم جنگی ، سخن از سفربری نظامی بر ضد نظامیان پاکستانی به عمل آورد و گفت که هرگاه برای وی فرمان سفربری داده شود، باهمه دشواری هایی که دارد، فرمان خواهد برد واما از این که دستش زیر سنگ فرمان رییس جمهور گیر مانده است، کاری از دستش ساخته نیست . این درحالی است که وزارت خارجۀ افغانستان گفت، تلاش های سیاسی برای متوقف گردانیدن حمله های راکتی به نتیجه نرسیده و مبارزه با راکت پرانی های پاکستان نیاز به تصمیم بزرگ ملی یا اجماع ملی دارد . این سخن دلالت آشکاری بر ناتوانی های دولت برای عبور از این آزمون دشوار ملی را دارد که کرزی نمی خواهد بار ملامت را به تنهایی بدوش بکشد و ناگزیر شد تا دو وزیرش را به پارلمان به قربانی بدهد ؛ زیرا او میداند که بنا بر مدیریت ناتوان ومعامله گرانه اش اداره اش از هم پاشیده و غرق در فساد شده است . اردویش از نداشتن تجهیزات جنگی رنج می برد و وعده های ناتمام امریکا برای تجهیز اردوی افغانستان بسنده و صادقانه نیست. ازسخن موسی زی پیدا بود که رییس جمهور بیشتر از وزرای مسلوبش از این ناحیه تحت فشار بوده و هر نوع تصمیم گیری در این زمینه راخطرناکتر از عواقب آن میداند . وزرایی یاد شده میدانند که امریکایی ها در برخورد شان نسبت به اردو و مردم افغانستان دو پهلو وفریبنده عمل میکند .از این رو به امریکایی ها باور ندارند؛ زیرا امریکا هیچ گاهی راضی نیست که به نسبت موقعیت استراتیژیک پاکستان دوستی یک جانبه با افغانستان را با آن معاوضه کند .
به هر حال داستان عهد شکنی ها بی باوری ها نسبت به امریکا و رویکرد های ضد اسلامی همسایگان بویژه پاکستان وایران همراه با مدخله های آشکار آنان در امور افغانستان حرف تازه یی نیست که امروز آغاز شده است . این تجاوز به پیشتر از سی سال از امروز میرسد که سرآغاز آن به سال 1354 بر میگردد، درست زمانیکه داوود با اتخاذ سیاست های ضد ملی به تاسیس حکومت استبدادی روی آورد و با حمایت گروه های طرفدار مسکو سیاست های خصمانه را در برابر گروه های دیگر اتخاذ تمود. سیاست های او اسلام گرایان را ناگزیرانه به پاکستان متواری گردانید و به دامن استخبارات آن افتادند . از آنروز به بعد مداخله آغاز گردید . این مداخله ها از سال ها بدین سو مردم افغانستان را به قربانی گرفته است. هزاران سرباز آزادی و مجاهد جان برکف افغانستان قربانی آن گردیدند وهنوز هم به شدت ادامه دارد . محمدی و وردک هم شاید آخرین قربانیانش نباشند و این گونه قربانی ها دامه خواهد یافت ؛ زیرا این گونه قربانی ها طولانی تر و پیچیده تر از درازای مداخله های نظامیان پاکستان در امور افغانستان است. افغانستانی که اعضای دولت، گروه ها، رسانه ها و حتا نهاد های مدنی اش وابسته به استخبارات پاکستان و ایران است.
وزرای یاد شده در حالی شکار پارلمان کشور شدند که بر مصداق این سخن " گال را گنجشک خورد و لت را بودنه" یعنی فرمان حمله به پاکستان در دست رییس جمهور؛ اما جزای ناپاسخگویی اش را محمدی و وردک متحمل شدند و جزای ناکرده کاری های او را به بهای آبرو این ها پذیرا شدند. در حالیکه بجا بود، اگر پارلمان صلاحیت میداشت، اول باید رییس جمهور را به استیضاح میکشید که چرا فرمان حمله را برای وزرای مذکور صادر نکرده است تا حق به حقدار میرسید ؛ شدند . درحالیکه این طورنشد و همه چیز به عکس واقع گردید .حال که این طور شد و وزرای قربانی شده هم در پارلمان دلایل اصلی ناتوانی های شان را ابراز نکردند و از اصل واقعیت ها طفره رفتند و با این طفره روی ها در پارلمان مجازات شدند و سلب اعتماد گردیدند . چندان ناموجه هم نیست که کرزی از آنان دلجویی کند به مقام سرپرستی ایقای شان کند و بعد ترهم به مقام های دیگری معرفی شان نماید .
پیش از این هرچه بود گذشت، دور زمامداری وزرای مسلوب الاعتماد در فاسد ترین نظام که خود جز آن بودند، به پایان رسید و به اندازۀ کافی آنجه را می خواستند از مال دنیا بدست آوردند و به کام خود رسیدند وحتا رویا های شان تحقق پیدا کرد . حالا آبروی شان بیشتر از گذشته در معرض خطر قرار گرفته است، ادامۀ قدرت را نباید به بهای آبرو پذیرا شوند . این ها باید دریافته باشند و به قول معروف "یاری که تو را نخواست ناخواستش دار"؛ زیرا پل بستن و گذشتن از آبرو بهای بزرگتر از این می خواهد. وزرای یاد شده نباید بیس از این خود را با پارلمان و افکار عامه مواجه بسازند . در این شکی نیست که پارلمان کشور هنوز نتوانسته از غربال انتقاد مردم به خوبی بیرون شود و وظایف شان را بحیث نماینده گان واقعی مردم افغانستان به انجام برسانند . چنانچه سخنان اعضایش مصداق خوبی برای شناخت پارلمان است . چنانچه آقای بشر دوست برای رییس پارلمان گفت :رییس صاحب امروز معاش را حلال کردی و یا این که صدا برآورد. بکس های وکلا را تلاش کنید و دالر های شان را بگیرید؛ گرچند این سخنان او شماری ها را برافروخت و به اصطلاح به رگ غیرت آنان برخورد و برایش گفتند : آقای بشر دوست با این حرف ها آبروی پارلمان را زیر سوال نبرید . به پاسخ او از عزتی در پارلمان سخن رفت ماه ها پیش ایرانی ها با اهدای ملیون ها دالر برای شماری از اعضایش آبروی آن را بیرحمانه به تاراج بردند و این اظهارات بشردوست نسبت به پارلمان خنجری را ماند که پادزهرش را پیشتر از آن ایرانی ها بر آن ریخته اند . آنچه که حالا در خور شان وزرای مذکور است ، یک" نه" جانانه در برابر قدرت و با اظهار جرئتمندانۀ این حرف " لقایت عطایت" بر خود اتمام حجت کنند . کاری که از قبل ها باید انجام میگرفت و اکنون باید به انجام آن همت بگمارند .
میدانم که نفی قدرت و پشت پازدن به ثروت امر ساده یی نه بلکه خیلی دشوار است . این تصمیم ارادۀ رستم پهلوانان را به چالش می کشد. با تاسف که پهلوانان ما از عهدۀ آن برآمده نمی توانند . این برای شان ممکن چه که حتا محال هم است؛ زیرا زمانیکه بار قدرت یک بر شانه های انسان سنگینی کند، چنان او را با کابوسی درگیر میسازد که شدیدتر از معتادین به مواد مخدر آنان را به وسوسه می کشاند . وسوسه ییکه خود بیگانگی های دردناک را در قبال دارد، خویشاوندان نزدیک را ناخویشاوند و دوستان خوب را دشمن؛ اما به عکس دشمنان دوست نما را دوست و دوستان دشمن نما را دشمن جلوه گر میسازد. انسان را از خویشتن یابی ها تهی کرده و غرق در تفنن و ملعبه میسازد . راستی هم رهایی از این وسوسه امر ساده یی نیست که بتوان به ساده گی به آن پرداخت . بویژه دغدغه یی که ریشه در قدرت و ثروت دارد، رهایی از آن محال و ممتنع است . آنهم دو قدرت همه گیری که این ها در تمام عمر برده گان آن بوده اند . به قول سنایی بزرگ :" دو بردۀ من که حرص و آزند" بر این ها تمام عمر سرافرازی کرده اند؛ ورنه در فاسد ترین نظام مافیایی چگونه می توان رنج قناعت را برخود پذیرا گردید و کار کردن در نقش گرداننده گی های کلان را در آن پذیرفت . بیرون شدن از این وسوسه ها به قول علی شریعتی بزرگ عشق منصور ، همت سنایی و شکوۀ مولانا را می طلبد و حالا که ارادۀ ملاعمر بر این ها سنگینی دارد، آیا می شود دل به آنان بست و امیدی بر آنان داشت. آنانیکه در پای قدرت و ثروت زانو زده ، خودآگاهی ها را قربانی از خود بیگانگی ه کرده اند . از این قاعده مستثنا استند . چرخش بنیادی آنان ایجاب دگرگونی در قاعدۀ بازی را مینماید؛ چرخشی که برای این دوستان سلب اعتماد شده محال است و باور کردن بر آن خیال است و جنون .