.


 

 مهرالدین مشید

 


نهضت اصلاح دینی و جنبش اخوان المسلمین

 

قسمت یازدهم

اخوانیت یک تعهد راستین و نهایت انسانی بود، برای رهایی انسان مظلوم از بنده بنده گی ها و استبداد داخلی زمامداران ستمگر و چنگال آهنین قدرت های استعماری وقت . این تعهد در اصل میثاق راستین انسانی بود که عرصۀ مانور آن بصورت فرا قومی، فرا زبانی و فراملی شکل میگرفت که در واقع قلمرو های جغرافیایی گونه گون را باید در می نوردید . بنیانگذاران این حرکت فکر کرده بودند که یگانه راه برای نجات انسان مظلوم و دربند ، اسلام است و اما این اسلام خواهی معنای نفی ادیان و مذاهب دیگر و میل دشمنی با هیچ یک از نحله های فکری دیگر را نداشت؛ زیرا هدف اساسی حرکت یاد شده تحقق آزای های واقعی بشری و تامین عدالت اجتماعی در جوامع بشری بود و است . بنیانگذاران این حرکت دریافته  بودند که یگانه بدیل برای تحقق آزادی و استحکام عدالت اجتماعی اسلام با توجه به اصالت های توحیدی آن است؛ زیرا مساوات و عدالت زمانی در جامعه به بهترین صورت عملی می گردد که تمامی تضاد های قومی، گروهی، فرهنگی و تاریخی بصورت یگانه وهماهنگ در جامعه تحقق واقعی و عملی پیدا کند . معنای این یگانگی، ایجاد نوعی هماهنگی و همسنگ گردانیدن اختلافات است، در فضای تحمل فرادینی و فرهنگی، نه تشدید اختلافات دینی و فرهنگی . از همین رو بود که رهبران اخوان از همان آغاز به اصلاح جامعه آغاز کردند و به بازسازی های ارزش های دینی و فرهنگی پرداختند . بیشتر تلاش کردند تا هر چه بیشتر شیرازۀ نظم فرهنگی واجتماعی مصر را استحکام بخشیده و از هم گسیختگی های فرهنگی و اجتماعی در آن جلوگیری کنند . چنانچه حسن البنا هرگز حرفی از انقلاب در جامعۀ مصر به میان نیاورد و تمامی تلاش هایش را برای آموزش و اصلاحات به کار بست . او به مثابۀ معلم خوب عمل کرد که با شیوۀ خاص خودش از طریق آموزش و پرورش به اصلاح مردم مصر اقدام کرد .

تاکید رهبران اخوان به توحید از آن جهت بود که آنان شرک را منشای تمامی اختلافات قومی و تضاد های طبقاتی و اجتماعی تلقی نموده بودند . در  واقع شرک  اجتماعی نوعی بازتاب شرک مذهبی است؛ یعنی برای اولین بار شرک در لباس دین و مذهب وارد جامعه شده و به تدریج در ساختار های اقتصادی و اجتماعی نفوذ میکند . ثنویت دینی گواۀ روشنی بر تفاوت گذاشتن فاحش میان خیر و شر و گروهی را خیر و گروهی را شریر شمردن و به این ترتیب به ابدیت خیر و شر فرمان رانده است ؛ یعنی اشرافیت ابدی و فقر همیشگی . به همین گونه این تفاوت را در اقنوم ثلاثۀ اب، ابن و روح می توان مشاهده کرد که  روحانیت و شاه و قیصر، نظامیان و زیر دستان و مدافعان را در جامعه برتافت و حتا افلاطون را واداشت تا بگوید که انسان ها دو گونه آفریده شده اند نجبا و فقرا . به باور او اشرافیت وزیر دستی یک امر الهی و جز عدالت الهی در جامعۀ بشری به حساب میرفت. به باور او نجابت و فقر یک امر ابدی است و هیچگاهی طبقۀ اول در جایگاۀ طبقه دوم گام نهاده نمی تواند . به این ترتیبت گروهی را وارثان خدا وهمه کاره و گروهی را مظلوم و فرودست ارایه نمود . این دیدگاۀ شرک آلود مذهبی به تدریج تارو پود جامعه را درنوردید، تضاد های اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی را در جامعه دامن زد  و باتقسیمات انسان به عنوان نجیب و نانجیب حقوق بشری آنان را مورد تجاوز و هتک حرمت قرار داد .

اخوانیت در واقع فریاد کوبندۀ انسان مظلوم بر فرق ستمگران گیتی برای فرود آوردن آنان از سکوی استبداد بود تا باشد که عدالت را در جامعه پیاده کنند و حقوق بشری را اعاده نمایند . هدف اساسی این جریان انسانی، گرفتن دست او بود، برای رستگاری ها تا سدره های نهای تکامل و رسیدن به مقامی که به قول مولانای روم" آنچه اندر وهم ناید آن شود " این حرکت نیامد تا انسان را از مقام عظیم انسانی اش به هبوط بکشاند؛ گرچند این جریان بعد از شهادت بنا دستخوش تحولات شگفت آوری گردید و رهبران و نظریه پردازان آن مانند سید قطب به زندان کشانده شدند و شماری ها بعد تر اعدام گردیدند . پس از قیام نظامیان در مصر و حمایت اخوان از جنرال نجیب و بعد سقوط نجیب و به قدرت رسیدن جمال ناصر اخوان وارد تلخ ترین تجارب زنده گردید . شرایط دشوار رهبران آنان را به خشونت واداشت و سید قطب با نوشتن کتاب "چراغی بر فراز راه " جامعۀ الهی و غیر الهی را از یکدیگر جدا نمود و نوعی هجرت را به دارالسلام توصیه کرد . با قرار گرفتن اخوان در تندباد حوادث دچار دگرگونی های جدی گردید . افکار سید قطب جریان اصلاحی بنا را به سوی حرکت انقلابی سوق داد و سخن از انقلاب اسلامی به میان آورد . این افکار سید قطبت بعد ها اخوان را دچار تجزیه نمود و اندیشه های او سرمشق گروه هایی چون الجهاد والهچره، الجهاد والتکفیر و جمات اسلامی گردید .

با تاسف که افکار اخوان المسلمین بصورت اصیل و بنیادی اش در افغانستان نیامده و به گونۀ جسته و گریخته بصورت مستقیم و غیر مستقیم از طریق اشخاصی مانند استاد نیازی و برهان الربانی وارد کشور ما گردید . گفته می شود که استاد نیازی در سال 1336 حلقه فکری ییرا در افغانستان بنیادگذاری نمود که جمعیت اسلامی مدعی است که این درواقع سرآغاز فعالیت این گروه در افغانستان به حساب میرود و اما فعالیت های این حلقه در کشور ما چندان محسوس نیوده و اگر چیزی هم وجود داشته در زیر هفتاد من برج و باروی محافظه کاری که هرگز صدای آن به گوش کسی نرسید . طوریکه به همگان آشکار است ، برای اولین بار در افغانستان پس از بازداشت اسماعیل بلخی و سید دیوار سوار فعالیت های اسلام گرایان در سال 1348 بعد از تاسیس جنبش جوانان مسلمان در دانشگاۀ کابل علنی و محسوس گردید . چنانچه این گروه پس از سال 1350 شمسی در فعالیت های محصلین نقش بایسته یی داشت و ریاست اتحادیۀ محصلان را بدست آوردند .

هر دو گروه به گونه یی متاثر از افکار اخوان المسلمین مصر و تا حدودی متاثراز جنبش نیم قاره و ایران هم گردیده بودند . جریان دومی خیلی پرجاذبه و آرمانی عمل کرد و با شعار های تند اسلامی وارد عرصۀ مبارزات سیاسی گردید . فعالیت های آن چنان چشمگیر واقع شد، با اشتراک مساعی شماری علمای دینی و حلقات روشنفکری مسلمان به گونۀ شگفت آوری رشد کرد و در سطح کشور سراسری گردید که خار چشم دشمنانش قرار گرفت . قرار گرفتن جنبش جوانان در رقابت با گروه های چپ مارکسیستی و مائوویستی، به گونه یی بر فعالیت های آن اثر گذار شد و آن را به سوی تندروی سوق داد . چنانچه حوادثی در دانشگاۀ کابل رخ داد که سبب کشته شدن سیدال گردید . دولت به اتهام کشته شدن او شماری رهبران جنبش جوانان را زندانی کرد . حکمتیار به این اتهام زندانی گردید و با میانجیگری حضرت از زندان رها شد . هنوز این حرکت مراحل اساسی تکامل خود را نپیموده بود و به بلوغ نرسیده بود که داوود در سال 1352 شمسی بر ضد خانوادۀ سلطنتی کودتا کرد . داوود که از حمایت گروه های مارکسیستی برخوردار بود، به سرکوب سایر گروه ها پرداخت. میوندوال را به اتهام کودتا زندانی نمود و بعد به قتل رساند و عبدالرحیم نیازی از رهبران شناخته شدۀ جنبش جوانان را نیز زندانی نمود . این حوادث سبب مهاجرت اعضای این جنبش به پاکستان گردید و شمار دیگر آنان در داخل افغانستان مخفی شدند . رقابت داوود با پاکستان بر سر پشتونستان و سخت گیری ها، تک روی ها واستبداد او سبب شد تا جنبش جوانان در سال 1354 شمسی با حمایت استخبارات پاکستان و ایران قیامی را بر ضد داوود سازماندهی کنند . این قیام که برابر به جسن  استقلال کشور در سوم سنبله بود، در کابل خنثا گردید و اعضای آن در لغمان، کنر و پنجشیر دست به قیام زدند و از این  که مردم با قیام آوران آشنایی نداشتند و دولت از این نقطۀ ضعف آنان استفادۀ اعظمی کرد. داوود برای مردم وعدۀ زمین داد  و قیام آوران را بوسیلۀ آنان دستگیر نمود . یکی از دلایل مهم شکست جنبش یاد شده عدم فعالیتهای سیاسی و اعتقادی در میان مردم بود که نتوانسته بودند، خواست های اسلامی خود را برای مردم ارایه کنند .

هدف از این یاد دهانی اشاره به فراز و فرود جنبش جوانان مسلمان بود که خیلی شتابزده عرض وجود کرد و شتابزده فعالیت های سیاسی خود را توسعه داد و در موجی از درگیری ها به حیات خود ادامه داد . این شتابزده گی ها بر مشی فکری و حیات سیاسی آن نیز اثر گذار واقع شد . این تاثیر پذیری ها به گونه یی  با تصمیم گیری های عجولانه همراه گردید .

این حرک هنوز دورۀ بلوغش را نپیموده بود که در برابر تهاجم شوروی قرار گرفت و به مبارازت مسلحانه در برابر ارتش سرخ قدعلم نمود . در برابر جنگ فرسایشی قرار گرفت و پیشتر از گذشته وابسته گردید. وابستگی های نظامی، سیاسی و اقتصادی و مالی مانند تیغی بر کام این جنبش قرار گرفت و دار و ندارش را به تاراج برد. نه تنها این که استقلال فکری و سیاسی و مشی مبارزاتی ان را هم به زنجیر کشید .

پس از تهاجم شوروی به افغانستان هفت گروۀ جهادی در پشاور ابراز موجودیت نمود و اما جنبش جوانان زیر نام حزب اسلامی به رهبری حکمتیاز فعالیت هایش را بر ضد متجاوزین سر و سامان داد . این حزب بنا بر ارتباط قبلی اش با استخبارات پاکستان توانست تا اضافه تر از شصت درصد کمک ها را بدست آورد . این حزب با وجود دشواری ها در کنار سایر گروه های جهادی توانست هزاران مجاهد را به جبهات جنگ با دشمن بسیج کند. دلیل موفقیتش مانند سایر گروه ها خشم و انزجار مردم افغانستان در برابر تجاوز شوروی بود که به گونه یی خودجوش ملیون ها انسان بر ضد شوروی با هم بسیج شده بودند . این گروه ها از این حالت استفاده کرده و به سربازگیری از میان مردم پرداختند؛ اما چنان مصروف نبرد با دشمن شدند که وظایف اصلی که همانا دادن آگاهی های سیاسی و اعتقادی برای مبارزان بود ، از آن فرسنگ ها فاصله گرفتند . نه تنها صفوف، بلکه این درز در رهبری گروه های جهادی بیشتر درز نمود و وابستگی های دردناک رهبران جهادی را به کلی از خود بیگانه کرد .  گروه ها توانستند تا زمان حضور نیرو های شوروی در افغانستان مجاهدین را برای نبرد با دشمن زیر نام دفاع  از دین و وطن بسیج نمایند واما زمانیکه ارتش سرخ خاک افغانسان را ترک کرد، گروه ها و مجاهدین در آزمون تازه یی قرار گرفتند .از این آزمون به خوبی بدر نشدند و کم کم فضای قومی و بی اعتمادی بر اوضاع جهادی و روحیۀ مجاهدین حاکم گردید و از سویی هم فرماندهان ثروتمند شدند و به زنده گی فیشنی روی آوردند که این سبب نارضایتی جدی مجاهدین را از فرماندهان شان فراهم کرد .

در دوران تجاوز شوروی روحیۀ افراطیت و خشونت و ویرانگری در میان اسلام گرایان افغانستان افزایش یافت. چنانچه در این دوره هزاران انسان بیگناه قربانی اتهامات ناروا گردیدند و به  جرم اعتقادی شان بوسیلۀ آنها کشته شدند . جاطلبی ها و خود خواهی ها در میان مدعیان کاذب اخوانیت درافغانستان به اندازه یی بالا گرفت، تحمل پذیری های اعتقادی و فرهنگی از میان رفت که حتا یکی تحمل دیگری را نداشتند .  چنانچه تنظیم های جهادی از کشتن یکدیگر دریغ نکرده و بصورت بیرحمانه یی یکی دیگری را  میکشتند . در عقب این کشتار های بیرحمانه دست فرماندهان و رهبرن آنان دخیل بود . این ها به بهانه های زیرکانه و به گونۀ خیلی مرموزانه فرماندهان و اعضای یکدیگر را می کشتند . رهبران و فرماندهان  جهادی با استفاده از ناآگاهی ها و سطح پایین فرهنگی اعضای شان هر روز بیشتر از روز دیگر به این گونه خشونت ها می افزودند .هر گروه تلاش میکرد تا گروۀ رقیب خود را بیشتر حذف نماید و رژیم نجیب توانست تا با استفاده از درگیری های گروهی در میان گروه ها نفوذ کند و درگیری ها در میان گروه ها را به گونه یی شدت ببخشد . فرماندهان جاطلب جهادی گاهی از این توطیه های رژیم  برضد گروۀ رقیب خود پشتیبانی میکردند . فرماندهان هر زمان که می خواستند، فرماندۀ یا عضوی از گروۀ رقیب خود و حتا اعضای درونگروهی شان را بکشند، کافی بود که بر وی اتهام ناروایی را ببندند . شماری فرماندهان و اعضای گروه ها ده ها عضو و فرماندۀ گروه های دیگر و عضو خود گروه را بخاطر افشای جنایات شان کشتند .

 خشونت آفرینی های ارتش سرخ و عمال آنها در افغانستان خشونت آفرینی ها در میان گروه های جهادی افغان را افزونتر گردانید . شاید شماری ها قصۀ کشتار های بیرحمانۀ قصاب را در ساحه های فاضل بیگ کابل به یاده داشته باشند که ده ها انسان بیگناه را کشت و گناۀ او خوش بویی زیر بغلش بود. در حالیکه در اسلام نظافت جز دین است و کفایت میکرد که زیر بغل قربانی را بوی میکرد . این خشونت آفرینی ها پس از سقوط نجیب بیشتر از گذشته لجام گسیخته گردید و انسان های شریفی قربانی این خشونت ها شدند . به انسان چه که حتا به حیوان این سرزمین هم رحم نکردند. هر آنچه در خورجین داشتند، برای ارزش زدایی های جهادی واسلامی از آن دریغ نکردند، به غارت مظلوم ترین انسان ها در محل های فقر نشینی مانند شهر کهنه دست یازیدند.  شاید رهبران و فرماندها گروه ها بگویند که آنان در ویرانی ها و غارت های شهر کهنه دست نداشتند، این را به تصمیم شخصی تفنگداران شان محول کنند . به این ترتیب از بار مسؤولیت ها فرار کرده و تنها به دزدی های دارایی های جهاد مردم افغانستان اذعان نمایند؛ اما این را بدانند که دستان شان در دزدی ها وغارت های فقیر ترین و مظلوم ترین انسان این سرزمین تا آرنج ها دخیل است که فرماندهان شان خانه های تهی دست ترین افراد را در شهر کهنه و سایر محل ها ویران کردند و دزدیدند.

این روحیه اندک اندک در میان مجاهدین بالا میگرفت و سبب مایوسیت آنان از جهاد گردید. این مایوسیت پس از سقوط نجیب به اوجش رسید و بسیاری مجاهدین واقعی بعد از آن از تفنگ های شان را برزمین گذاشتند و از جنگ داخلی خود داری کردند . پس از آن اوضاع به کلی تغییر کرد و جاذبه های دینی مجاهدین فروکش نمود؛ زیرا نبود کار قبلی فکری در میان مجاهدین چنین پیش آمد ها را بعید نمی نمود و از سویی هم وابستگی های رهبران بر عبوسیت مجاهدین افزود. نبود کار فکری در میان مجاهدین و بستر فکری مناسب در کنار انجراف رهبران و فرماندهان تمام احساسات دینی آنان را خشکانید و جایش را تمایلات قومی ، گروهی  و ضد ملی پر نمود . این تمایل در رهبران جهادی افزونتر از مجاهدین خانه کرد . تا آنکه پس از سقوط نجیب به فوران آمد و تفنگداران شان را بر روی یکدیگر ایستاد نمودند و عرادۀ بدترین جنگ ویرانگر داخلی را به بهای کشته شدن شصت هزار شهروند کابلی به پیش بردند.

درست این زمانی بود رهبران گروه ها در پرتگاۀ افکار خودمن درآوردی های فرو افتادند واز افکار اخوانیت فرسنگ ها فاصله گرفتند . جنگ های گروهی پرده از سیمای رهبران سابق جهادی فرو افگند و هر روز بیشتر از روز دیگر در انحطاط فکری افتادند. اندیشه های قومی و زبانی و مذهبی بر افکار آنان غلبه کرد و به رویکرد ضد اسلامی و ضد ملی در برابر مردم خود روی آوردند که به تمام معنا با اندیشه های اصیل اخوانیت در مغایرت قرار داشت . پس از آن بوضوح دیده شد که رهبران سابق جهادی هر روز بیشتر از روز دیگر در سراشیب انحطاط افکار قومی و مذهبی سقوط نمودند؛ زیرا پس از آن نتوانستند، اعمال خود را توجیۀ اسلامی کنند و چه رسد به آنکه با اخوانیت بیشتر در آمیزند . به عکس از اخوان و افکار آن فرسنگ ها فاصله گرفتند؛ زیرا حرکت های قومی و گروهی با حرکت اخوانیت که صبغۀ فراقومی و فراملی را داشت، هرگز سازگار نبود . از این رو رهبران در چاله های تنگ قومی، مذهبی و گروهی سقوط نمودند و هرکدام به ثروت اندوزی های افسانه یی روی آوردند و ملیون ها دالر پول جهاد را قربانی عیش و عشرت اعضای خانواده و نزدیکان خود نمودند . از آن به بعد رهبر بدخشانی در فکر بدخشانی ها ، رهبر ننگرهاری در فکر ننگرهاری ها ، رهبر پغمانی در فکر پغمانی ها، رهبر لوگری در فکر لوگری ها شدند و شماری ها که جای شان معلوم نبود و به کلی از خود بیگانه شدند .   در حالیکه این حرکت از نظر اخوان شرک محض بوده و با اسلام در اصل سازگار نبود . واضح است که هرکدام از موضع فکری و مشی مبارزاتی خود عدول کرده بودند و آخرت به دنیا فروختند . اعمال این ها کجا و مشی اخوان المسلمین کجا و حتا این لکۀ ننگی بر دامان جنبش اخوان واقع شدند که اخوانی های راستین این ها را استفراغ می نماید و به کارنامه های ننگین و ثروت های باد آوردۀ آنان هزاران بار دریغ و درد می گویند .

این گونه خشونت آفرینی ها در آنزمان چه که اکنون هم به شدت ادامه دارد . گفته می توان که علم برداران اخوانیت در افغانستان نه تنها نگاۀ انسانی به انسان نداشتندکه از داشتن نگاۀ انسانی فرسنگ های فاصله گرفته بودندو گرفته اند و از نگاۀ الهی نسبت به انسان هزاران فرسنگ فاصله داشتند و دارند . این ها با اعمال شان نشان دادند و میدهند که لکه های سیاهی بر دامان اخوانیت چه که بر دامان انسانیت هستند؛ زیرا این ها نگاۀ انسانی نسبت به انسان افغانستان نداشتند و ندارند و چگونه می توان گفت که نگاۀ الهی نسبت به انسان این سرزمین داشته باشند. در حالیکه نگاۀ الهی نسبت به انسان به مراتب ارجمندتر و انسانی تر است. این هاییکه به مقام نگاۀ انسانی نسبت به انسان، جامعه و تاریخ نرسیده اند و چگونه  می توان قبول کرد که نگاۀ آنها نسبت به انسان، جامعه و تاریخ انسانی بوده باشد؛ زیرا نگاۀ الهی نسبت به انسان مقدم تر از نگاۀ انسانی و شفافتر از آن است. نگاۀ انسانی نسبت به پدیده ها موخر تر از نگاۀ الهی است . نگاۀ الهی از منظر بلندی نسبت به انسان به تماشا نشسته و انسان، جامعه و تاریخ را عریانتر نگان می نمایند . این نگاه فراتر از دیدگاه های برادر دینی است؛ زیرا به تعبیر دین تمامی انسان  های روی زمین برادران یکدیگر هستند. نگاۀ اخوانیت بر همین مبانی به هدف تحکیم و تداوم این برادری و هر چه گسترش آن است؛ زیرا زمانیکه برادری در دایرۀ روابط انسانی تحقق پیدا نکند، بعید است که در دایرۀ دین تحقق عملی پیدا کند . انسانیت موخر از دینداری و دینداری مقدم تر از انسانیت است . اول باید انسان خوب بود تا بعد از آن به مثابۀ دیندار خوب تچلی نمود. صد ها دریغ و درد که علم برداران کذایی اخوانیت در افغانستان نه تنها نگاۀ انسانی به انسان، تاریخ و جامعه نداشتند  وندارند؛ بلکه از داشتن نگاۀ الهی نسبت به هستی و پدیده ها داشته باشند . هرگاه این ها از داشتن چنین نگاۀ انسانی و الهی بهره مند می بودند، انسان مظلوم افغانستان قربانی آرزو های ضد انسانی آنها نمیگردید وفاجعۀ کنونی در افغانستان حاکم نمی شد.

 

 

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دهم

 

در این شکی نیست که حرکت های پیشرو اسلامی در یک بستر خاص جغرافیایی و تا ریخی رشد کرده و پرورده شده اند؛ اما با این هم هر یک بصورت جداگانه آزمون های مختلف را پشت سرگذاشته و در کوره راهان دشواری ها به گونه های متفاوت آبدیده شده اند . هر یک با پیمودن فراز و فرود های زیاد مبارزاتی به عقلانیت کنونی خود نایل  آمده اند که نبوغ رهبری خردمندانۀ رهبران آنان را به نمایش میگذارد . این ها دریافته اند که دامن تفکر در اسلام مرزی نداشته و برای رسیدن به حقیقت هیچ روشی را مطرود نشمرده است . به تاسی از آیت قرآنکریم "اعدلو هو  اقرب باالتقوا" راه یافتن به پیچیده ترین و غامض ترین مسایل را برای پاسخ گفتن به دشواری های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و مدنی  ناممکن نمی شمارند . تا حال توانسته اند، در شماری حوزه ها نسخه های خوبی را ارایه نمایند. از همین رو برای رسیدن به قرائت جدید، نگاهی پویا و بالنده را به اسلام حتمی شمردند . برای نیل به چنین هدفی قبل از همه باید رابطه میان پدیدۀ بعثت را با ارادۀ خداوند مورد تحقیق و کاوش قرار داد تا دست کمی از راز های پشت پردۀ این موضوع آگاهی پیدا کرد که پدیدۀ برانگیختن انسان در زمین چه رابط یی با ارادۀ خداوند دارد . پس از آن میکانیزم های تحقق ارادۀ الهی رادر جامعۀ انسان به بحث گرفت تا آگاه شد که در چگونه میکانیزمی ارادۀ خداوند در جامعه تحقق پیدا میکند. مردم چه نقشی در این روند داشته و انسان چه جایگاهی را  می تواند؛ دراین روند داشته باشد . از عقب این کنکاش است که اصل مسآلۀ انسان بحیث موجود تاریخی و متحول مطرح می گردد . هرگاه نقش تاریخی انسان در طول تاریخ نفی گردد، رکود در سراسر هستی، تاریخ و جامعه حاکم گردیده و انحطاط بر زنده گی انسان مستولی میگردد . این مسؤولیت است که زبان وحی را می گشاید و پرده از سکوت آن برمیدارد؛ ورنه وحی برای همیش صامت و خاموش باقی میماند و بالاخره  قرآنکریم از جامعه رخت برمی بست . چنانچه در رویکرد سلفی وحی چه که اسلام به بن بست رسیده است. در قرائت غیر سلفی اکنون دیدگاه ها رو بیشتر رو به بالنده شدن فرهنگی در اسلام داشته و دیدگاه ها در حوزه های مختلف بر بنیاد دین و اساس عدالت تدوین شده است. بر این بنیاد می توان بر بسیاری مسایل پیچیده مانند شهادت، ارتداد، اعدام و ... نیاز به بازخوانی تازه دارد؛ زیرا اسلام دین زمانه ها بوده و با توجه به این ویژه گی اش است که به نفس یعنی موجود زنده ارج گذاشته و حتا مرگ انسان چه که مرگ قصدی وعمدی نبات و حیوان را حرام پنداشته و عاملین آن را محکوم به دوزخ نموده است.

تحولات فکری و سیاسی و اجتماعی دست به دست هم داده و غبار یاس و ناامیدی را از چهرۀ  جنبش های پویای اسلامی برداشت و رکودی را که پس از پیروزی جهاد مردم افغانستان بر دامان جنبش های اسلامی سایه افگنده بود، به دور افگند . روح تازه یی در جنبش های اسلامی دمید و فصل تازه یی از پیشرفت های در حال شگوفایی را به تجربی میگیرند .

شگوفایی نهضت های اسلامی :

کار خستگی  ناپذیر و پیگیر حزب عدالت وتوسعه در ترکیه و به پیروزی رسیدن انقلاب ها در جهان عرب یکی پی دیگر فصل تازه یی را در زنده گی جنبش های اسلامی غیر سلفی بوجود آورد . تحولات شگرف و شگفت انگیز در جهان عرب خواب گرانسنگ را از  چشمان مسلمانان ربود و عرصۀ تازه تلاش و تپش های خستگی ناپذیر را به روی آنان گشود . این دوره که فصل تازه یی از آموزه ها است، نهضت های اسلامی باید جدی باشند تا خرمن بدست آمده به زودی دوباره در توفان حوادث نابود نگردد . این در حالی است که نهضت های اسلامی در حال قدرت با دشواری های بی شمار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی در کشور های شان مواجه بوده و از سویی هم سیلی از دشواری های بازمانده از میراث دولت های قبلی  به مثابۀ بار گرانسنگی بر شانه های آنان سنگینی دارد. این دشواری ها رهبران تازه به قدرت رسیدۀ نهضت  های اسلامی را در برابر چالش های فراوان دیپلوماتیکی در سطح داخلی و بین المللی قرار داده است. سیلی از دشواری های اقتصادی و اجتماعی در داخل و روابط ومناسبات با کشور های جهان در رابطه به قرار داد ها  و پیمان ها و معاهده های بین المللی، آنان را در مرحلۀ خاصی به آزمون کشانده است . برای عبور از این دشواری ها نیاز به ایجاد اصلاحات جدی و بنیادی در حوزه های اقتصادی و اجتماعی در کشور های خود دارند . از سویی هم ناگزیر اند تا برای پاسخگویی به خواست های مردم شان طرح های لازم اصلاحی را روی دست بگیرند؛ البته هرگونه طرح های آنان نمی تواند، بصورت کامل مستقل از روابط موجود اقتصادی درسطح جهان باشد . بنا بر این هیچ طرحی نمی تواند به پیروزی برسد تا زمانیکه تا حدودی همخوانی با شیوه های مسلط اقتصادی در جهان نداشته باشد و بدون آن پیشرفت بصورت طبیعی در هر کشور ی دشوار و حتا ناممکن است. برای نیل به این همخوانی ها وهماهنگی نیاز به قرائت های جدید درحوزه های مختلف دارند . قرائت ها زمانی در عرصه های گوناگون موثر و مفید ثابت شده می تواند که قرائت های یادشده با قرائت تازۀ دینی همخوانی پیدا کنند. این همخوانی زمانی بوجود آمده می تواند که قرآئت دینی از تحرک کافی و جامع برخوردار بوده و دینامیک  و پویا باشد . رویکرد های تازۀ مبارزاتی جنبش های تازه به قدرت رسیدۀ اسلامی در تونس مانند حزب النهضت، در مصر مانند جزب آزادی و عدالت و شاخۀ اخوان در لیبیا زیر نام آزدادی و بازسازی نشانگر این است که جنبش های اسلامی در سطح جهان وارد فصل تازۀ مبارزاتی شده اند؛ زیرا جنبش های یاد شده ریشه  در جنبش اخوان المسلمین مصر داشته و از آن الهام گرفته اند . طوریکه شباهت های نام آنان دلالت آشکاری بر نزدیکی فکری و روش های مبارزاتی آنان دارد. این ها از تندروی های گذشته بسا چیز ها آموخته اند؛ گرچند تندروی های گذشته عوامل زیادی داشته که از جمله به عوامل بزرگ آن مانند استعمار خارجی و استبداد و سرکوب داخلی می توان اشاره کرد که سایر گزینه های مردم سالاری را برای مبارزات سیاسی نهضت های اسلامی از میان برده بود. آشکار است زمانی که کارد به استخوان برسد و هر چاره و بویژه راه های منطقی برای مبارزه  مسالمت آمیز از میان برود . در این صورت رویکرد ایده ئولوژیک یگانه پاسخ دندان شکن در برابر قدرت های استعماری واستبدادی به مثابۀ امر ناگزیری تلقی میگردد . هرگاه به روند مبارزاتی جنبش های اسلامی در گذشته ها در جهان عرب نظر اندازی شود، علت اصلی به خشونت رفتن آنها، تشدید اختناق در نظام هایی بوده که برای بقای سیطرۀ استبدادی خود از هیچ ظلمی بر مردم دریغ نکرده اند . چنانچه چندی پیش دیدیم که بهار عرب در نتیجۀ مقاومت و قیام ملت های عرب بوقوع پیوست و هرگاه رژیم های خود کامۀ عرب به سرکوب بیرحمانه می پرداخت، چنانچه دیروز در یمن، تونس، مصر ولیبیا پرداختند و امروز در سوریه سرکوب مردم بوسیلۀ رژیم اسد به شدت تمام ادامه دارد . رییس جمهور مستبدی که به خواست مردم خود پاسخ مثبت نگوید و به عکس به سرکوب خونین مردم روی آورد؛ پس چنین نظامی خود خشونت آفرین است.

برای جلوگیری از خشونت ها یگانه راۀ سالم سرنگونی رژیم های خودکامه بوسیلۀ نیرو های مردمی است که  برای تسریع این روند همکاری های صادقانه و بی غرضانۀ کشور های دیگرنیز لازمی است؛ اما در کشور هایی مانند افغانستان اوضاع طور دیگر است . کشور هایی مانند افغانستان که کوره راهان دشواری ها را پشت سرگذاشته اند و با رخداد های سایر کشور خیلی متفاوت است . دشوار های آن با سایر کشور ها هم متفاوت بوده و چالش آفرین است . مداخلات پیهم قدرت های خارجی بویژه ایران و پاکستان درافغانستان اوضاع در این کشور را پیچیده تر از هر کشوری گردانیده است . حالا با حضور نیرو های ناتو و امریکا اوضاع در این کشورچنان پیچیده شده است که مخالفان سیاسی دولت یعنی طالبان حاضر به پیوستن با دولت با قبول معیار های نظام مردم سالار نیستند؛ زیرا مخالفان مسلح دولت به اصول همچو نظامی باور ندارند .

هدف  از اشاره به نکات فوق نشانه رفتن بر مشکلاتی بوده که زمینه ساز حرکت های خشونت آمیز و سرکوب های وحشیانه را در کشور های اسلامی به بار آورده است . فضای سرکوب سبب شده که نهضت های اسلامی بیشترین انرژی و توان خود را صرف مبارزات خشونت آمیز نموده و از اصل مسآله که همانا کار برای پویایی وبالنده گی های فکری است، بدور مانده اند .  ایجاد این فاصله سبب شده تا  امروز بار گرانسنگی از کاستی های فکری بر شانه های آنان سنگینی کند . از سویی هم بدور ماندن آنها از قدرت و نبود زمینه ها برای آموزه های عملی برای ساخت نظام از جمله دشواری هایی اند که امروز به مثابۀ کابوسی بر روان جنبش های اسلامی بر سرقدرت و بیرون از قدرت سخت سنگینی دارند . هرگاه فرصت برای آنان یاری میکرد، حالا برای ساختن نظام از داشتن تیوری های فکری لازمی برخوردار می بودند و با دشواری های کمتری رو به روی می بودند؛ زیرا هر نظام سیاسی دارای روح ویژه است که در اصل این روح است که فضای خاصی را در جامعه حاکم گردانیده ومردم را به دنبال خود میکشاند . در جامعه ییکه روح حاکم فساد گستری و غارتگری باشد، گسترش و نهادینه شدن این روح فاسد در جامعه هم به امر عادی مبدل میگردد . در جامعه ییکه روح همکاری، صداقت و پاکی حاکم باشد؛ در آن جامعه بصورت خود به خودی غنچه های روح پرور انسانیت و احساسات روح نواز همکاری و راستی به بار و برگ می نشیند . آشکار است که فضای زنده گی در چنین کشوری گواراتر بوده و در همه پدیده ها رنگ و بوی همدلی ها و هماهنگی ها موج میزند . به گونۀ مثال در یک محفل یا فضایی که چند تن عارف و دانشمند حضور داشته باشد، فضای آن چنان انسان را پرجاذبه و دل انگیز وخیلی صادقانه به خود میکشاند که جز موجی از شادی و طرب روح انگیز دورنی و شور و شعف عاشقانه و جان پرور چیز دیگری را نمی توان در آن سراغ کرد. در بستر روح دل نواز و شور حیرت آفرین آن طلسم شگفتی ها شکسته میگردد و غنچه های شادی بازتر می شود، زشتی ها یکسره رخت برمیدارند و زیبایی ها به شگوفایی میرسند . این حلاوت را کسی داند و از فیض آن بهره مند گردد که در عمل چنین لطافتی را تجربه نموده باشد . در محفلی که حضور نااهلان و ناهمدلان در آن پررنگ باشد، همه چیز وارونه واقع می شود . جامعۀ خوب را می توان از نماد اولی و جامعه بد را از نماد دومی به حساب آورد . آشکار است که اولی سرشار از پاکی و عطوفت و راستی ها و دومی به عکس مملو از بدی ها و زشتی ها است .

تحول در یک جامعه زمانی جان میگیرد که انگیزه ها برای شدن از درون انسان های آن برخیزد و بر دل ها بنشیند؛ زیرا انگیزه هایی که مایه های خالصانه  وصادقانۀ درونی دارند، پاک ومنزه بوده و یک رنگی ها در آنها موج میزند . از همین رو است که قرآنکریم می گوید تا زمانیکه نفس های خود را تغییر ندهید، جامعه هرگز تغییر نمی کند. با این تعبیر تحولات طبیعی و واقعی زمانی در یک جامعه رونما میگردد که منشای تحولات بیرونی در آن از درون آغاز شده باشد . هرگاه به  نهضت های اسلامی چنین فرصت دست میداد، در این زمینه به گونۀ امروز دست خالی نمی بودند . حالا که فرصت اندکی بر دست نهضت های اسلامی آمده است، هر چه جدی تر تلاش کنند تا پیش از آنکه فرصت ها را از دست بدهند، کاری نمایند که دست کم سنگ بنای یک نظام اسلامی را در جهان معاصر بگذارند . این در صورتی ممکن است که دیدی بازتر به جهان نگاه کنند، دشواری های کنونی در جامعه و جهان را ریشه یابی کنند و نیاز های انسانی را در چهارچوب ضرورت های مشروع کنونی به بررسی یگیرند . با دیدی معقول و منطقی به کشف مفاهیم تازه از متون دینی پرداخته و در روشنایی آیات الهی خالی از  تعصب های دینی، ایده ئولوژیکی، مذهبی، قومی وگروهی به تاویل آیات بپردازند تا به خواست زمان به کشف آیات دست یابند . از اینکه آگاهی های بشر در تغییر است و جهان در مستوای آن رو به تحول است؛ پس هر تفسیری از متون قرآنی تنها پاسخگوی نیاز های انسان همان عصر است . از این رو کار دانسمندان مسلمان هر عصر خیلی مهم وحیاتی است و سخن پیامبر در این راستا خیلی پرجاذبه است که می گوید، عالم و دانشمند دین من رسالت نبی های گذشته را دارند . پیشوایان جنبش های اسلامی در واقع رسالت پیامبرانه دارند تا در راۀ اشاعۀ ارزش های دینی کار خستگی ناپذیر نمایند . به مثابۀ چراغ بدستان پیشتازی عمل کنند که سایرین را به دنبال خود به سوی روشنایی ها بکشانند . در این رویکرد کاربرد و در نظر گیری اصل آزادی، آگاهی و عدالت را نباید از به هیچ گرفت، زیرا این سه مفهوم لازم وملزوم یکدیگر اند که به گونۀ زنجیری یکی پی دیگری سلسلۀ تعادل را در افکارانسانی و اجتماع انسانی فراهم می نمایند؛ زیرا آزادی بدون آگاهی و آگاهی بدون عدالت معنایی ندارد . در بستر آزادی است که آگاهی های انسانی و مسؤولبت های تاریخی و جغرافیایی او به شگوفایی میرسد . در بستر آگاهی ها است که عدالت بال و پر می گشاید .  هر تعبیری از متون قرآنکریم زمانی به حقیقت می پیوندد که برآورندۀ این سه اصل باشد و در غیر آن صورت به تعبیر پیامبر اسلام باید نقش دیوار شوند . از همین رو آزادی ، آگاهی آور و آگاهی عدالت گستر است .  هر تعبیر و تفسیر از متون دینی نه تنها آزادی پرور است؛ بلکه آگاهی گستر و عدالت پرور است . در صورتیکه این سه اصل را احتوا نکند، نه تنها سبب رهایی و رستگاری انسان و جامعه نمی شود؛ بلکه جامعه را به قهقرا و انحطاط نیز می کشاند .

 

+++++++++++++++++++++++++++

 

شگوفایی جنبش های اصلاحی پس از انحطاط در دهۀ نود

قسمت نهم – در اصل دوم

 

این نهضت باوجود دشواری های فراوان توانست تا در دهۀ هشتاد قرن بیست در برابر تهاجم شوروی از خود رشادت ها و شهکاری های استثنایی نشان بدهد و بالاخره توانست شوروی را به شکشت فاحش رو به رو بسازد .  جنب و جوش شوروی ستیزی سراسر جهان اسلام را فراگرفت و داوطلبان اسلامی از سراسر جهان به کمک مجاهدین افغانستان شتافتند . در این زمان بود که اسلام سیاسی وارد مرحلۀ تازه یی گردید و بک باره به شگوفایی رسید؛ اما این شگوفایی پیش از شگفتن دچار حادثۀ دردناکی گردید و غنچۀ تازه بدوران رسیدۀ آن بعد از پیروی مجاهدین افغانستان یک باره پرپر گردید . این پرپر شدن ها بود که نویسنده گان و کارآگاهان  سیاسی غرب از آن به عنوان " شکست سیاسی اسلام"یاد کردند . شاید گزاف نباشد اگر گفته شود که عامل اصلی جدایی اسلام از اسلام گرایی البته به تعبیر غربی ها، ایجاد نفاق در میان رهبران جهادی افغانستان بود که بالاخره به انحرافات قومی و  زبانی منجر گردید؛ گرچه مجاهدین افغان با نبرد مقدس خود توانستند، بزرگترین ارتش تا دندان مسلح سرخ را به زانو درآورند، امپراطوری شوروی را از هم پاشیدند، بلاک شرق را تجزیه نمودند، دیوار برلین را فرو ریختند، کشور های آسیای میانه را آزاد و واروپای شرقی را از اسارت شوری رهایی بخشیدند و پیمان نظامی وارسا را از میان بردند؛ اما بزرگترین گوهر نایاب را از دست دادند و چیزی را که سال ها برای آن رزمیدند، یک باره قربانی حرص و آز خود نمودند. ارزش های جهاد و آرزو های مردم را به بازی گرفتند و اسلام عزیز را پامال نمودند . جوش و خروش تازه به دوران رسیدۀ اسلامی را یخبندان کردند. رهبران و فرماندهان جهادی با پشت پا زدن به تعهدات دینی و ملی خود به غارت دارایی های مردم پرداختند .مبارزۀ راستین و ایثار رادمردان مومن را قربانی خواست های منحط خود نمودد . به ساخت و ساز کاخ ها، بلند منزل ها، ویلا ها، شهرک ها، با غ ها و ... رو آوردند . حتا در تاراج های خود افراط کردند و خانه  های مجاهدین عرب را هم در کابل غصب کردند و در نتیجۀ پرتگاۀ انجراف  انسانی و اسلامی سقوط کردند . شکست این ها را نمی توان با نداشتن مایه های فکری نمادین پیرامون اسلام و نظام اسلامی بیرابطه دانست . رهبران جهادی افغان از داشتن الگوی فکری واحد نه تنها رنج می بردند؛ بلکه برداشت های شان از اسلام بیشتر قشری و از شماری هم بیشترمتاثر از الگو های اصلاحی کلاسیک  بود که در آن زمان کارایی خویش را از دست داده بودند . این ها که از جامعۀ  اسلامی به گونۀ نمادین طرز تلقی روشنی نداشتند . بعید نیست که آگاهانه و ناآگاهانه افکار شان را در میان افت و خیز هایی از اسلام قشری یا اصلاحی و لیبرالیزم  و مارکسیزم می یافتند . در حالیکه از لحاظ تیوری با هر دو فاصلۀ زیادی داشتند . شاید وقتی با توجه به جلوۀ دینی در مارکسیزم به تعبیر تاریخ یعنی خدا ، بهشت کمونیزم و دوزخ سرمایه داری، ایمان کمونیستی یک گام خود را نزدیک تر به کمونیز می یافتند تا لیبرالیزم و اما جنگ با  کمونیزم سبب گردید که از آن به کلی بریده و اندکی ها خود در سایۀ کمک های غرب متمایل به لیبرالیزم تلقی می نمودند . این گونه افکار را تنها در یک یا دو تن از رهبران به ندرت می توان دید و نه در همه و شماری ها بیشتر سلفی فکر میکردند تا آشتی پذیر با جریان اصلاحی .

انحراف گروه های جهادی افغانستان درسطح داخل و بیرون از کشور بازتاب متفاوت پیدا کرد. جنبش های اصلاحی را بصورت عموم وارد بحران فکری و تاکتیکی نمود که حتا بر اهداف راهبردی آنان اثر گذاشت. دور تازه یی از بازنگری ها را در قلمرو های فکری آنان رونما گردانید .  این بحران همراه با نوعی حیرت زده گی بود تا چگونه بتوان از وادی حیرت آن پا برکند . از این رو تانی آور هم واقع شد و نهضت های اصلاحی را برای تانی و تدبر بیشتر تا رسیدن به قرائت تازه وادار گردانید. از سویی هم شکست نهضت اصلاحی در موجی از توطیه های سنگین، راه را برای نفس کشیدن بیشتر گروه های سلفی باز نمود. سلفی ها با نشان دادن ضرب شصت خود به گرو های اصلاحی، زیر لطف سیاسی و مالی امریکا سر از نیام بیرون کردند . به مانور شدید پرداختند . با سرکوب و از صحنه رفتن گروه های انقلابی، زمینه برای گروه های سلفی فراهم گردید و توانستند تا با مانور بر سر سنت در نماد عمامه و ریش به زودی در میان طبقات ناخوان و کم سواد خوب بدرخشند . بدین وسیله توانستند تا در میان مردم راه پیدا کنند . این دو جریان هنوز هم به گونه یی در مقابل هم قرار دارند؛ گرچند این دو جریان چندان در میان گروه های جهادی افغان سره وناسره نگردیده است و هر کدام اصلاحی ها و سلفی های تیپ طالبانی آن افزون بر گرایش های سلیقه یی از دیدگاه های فکری کمتر از یکدیگر فاصله دارند.

یک زمانی امریکایی ها برای سرکوب جریان های اصلاحی سلفی ها را در آغوش گرفتند و حرکت های سلفی را به قیام وادشتند . در حالیکه این گروه ها با الگو گیری از سعودی ها کمتر تمایل به قیام های مسلحانه داشتند . امریکایی ها توانستند تا فتوای دولت سعودی را برای آنان بگیرند و وارد صحنۀ نظامی و سیاسی شان بسازند .

پیش از آن جنبش  جهادی افغانستان به گونه یی متاثر از افکار اسلام گرایان نیم قاره، ایران و اخوان المسلمین مصر بود . شماری ها  متاثر از اندیشۀ مودودی، اقبال، مفتی محمود، سرسید احمد و ...، شماری ها متاثر از اندیشه های مرحوم شریعتی، مطهری، خمینی، موسی صدر، خاتمی، ابوالحسن بنی صدر، جلال الدین پارسی، بازرگان و ناصر مکارم ... و شماری ها هم متاثر از افکار شهید حسن البنا، شهید سید قطب، محمد قطب، هضیبی، الکواکبی، یوسف طلعت و ... بودند . این ها توانستند تا بنیاد یک تفکر جدید را در شرق اسلامی بریزند و به مثابۀ پیشاهنگان متفکر و آکاه رسالت انسانی و دینی خوییش را در قبال باور های اعتقادی، کشور و مردم خود بجا نمایند  . این ها بیشتر به فکر وحدت و همگرایی مسلمانان بودند تا به فکر نفاق و واگرایی . تلاش همگانی فکری شان برای وحدت جهانی اسلام متمرکز شده بود. در این شکی نیست که این ها انسان های با دردی بودند و از پی نجات مسلمانان و جهان بشریت برآمده بودند. باوجود یک سلسله کاستی ها کار های بزرگ فکری را انجام دادند و بر قشریت دینی بدرود گفتند . هر یک به نحوی کوشش کردند که اسلام را در دایرۀ وسیعتر از مذاهب مختلف به تحلیل بگیرند و راه همگانی پیروان اسلام را به سرچشمۀ زلال اسلام راستین پیوند ناگسستنی بدهند؛ گرچند شماری ها برای نیل به موفقیت با توجه به شرایط جامعۀ خود دیدگاه های خاص مذهبی  خویش را فراموش نکرده اند . با این وجود هر کدام قمر هایی بودند که در یک منظومۀ بزرگ به دور آفتاب اسلام به حرکت در آمده بودند. بنیاد تفکر جدیدی را بنا نهادند و راه اندیشه را برای نسل های بعدی هموار گردانیدند. هرگاه آن مردان بزرگ کار های بزرگ فکری انجام نمیدادند، بدون تردید امروز دشواری های فکر مسلمانان بیشتر از این می بود . چراغی را که آنان روشن کردند، بر نفت آن باید افزود تا به مثابۀ نوری در نور درخشنده تر نورافشانی کند .  تمامی نهضت های اسلامی به شمول نهضت اسلامی افغانستان متاثر از افکار آن مردان متفکر و با اراده بود و است .

به این ترتیب نهضت اسلامی افغانستان به گونه یی متاثر از افکار گونه گون اسلامی در اشکال نیم قاره یی با آمیزۀ افکار خلافت، ایرانی و مصری بودند که نتوانسته بودند، اندیشه های آنان را بصورت کامل هضم کنند و چهارچوبۀ تاویل های مختلف به نحوی پا در گل مانده و اسیر اندیشه های خود شده بودند؛ در نتیجه  پای استدلال شان در زمینه از بار چوبین رهایی نیافته بود و در بستر افکار معجون اسلام گرایانه اسیر شده بودند . از سویی هم این ها نتوانسته بودند اندیشه های سنتی بومی دینی خود را با اندیشه های جدید اسلامی وفق برهند و در پرتو اندیشه های تازۀ به شفافیت و غنا برسانند.  از همین رو بود که جنبش های اسلامی افغانستان بیشتر در بند سنت های دینی و ملی اسیر گردیدند و از اسلام بالنده و پویا محروم گردیدند . افکار اسلام گرایانۀ گروه های جهادی افغانستان که بخشی متاثر از اسلام گرایی نیم قاره، بخشی متاثر از ایران و بخشی هم متاثر از اخوان المسلمین مصر بودند . نه تنها افکار سه گانه در آن ها به قوام نرسید؛ بلکه در مرزی از اندیشه های بومی نیم قاره یی، بومی ایرانی – مذهبی و بومی اخوانی به گونه یی راه گم شدند . در جغرافیای ناپیدای باور های کهن و جدید خود حیرت زده شدند ودر وادی ناپیدای حیرت از داشتن اندیشه های سالم و یکدست اسلامی محروم گردیدند . در واقع در وادی افکار نقل نیم قاره یی متاثر از سعودی با آمیزۀ خلافت اسلامی، افکار عقلی ایرانی با آمیزۀ مذهبی وافکار عقلی مصری سرگردان و لالهان شدند . بی آنکه به نقل کامل و عقل کامل برسند.  در میان راۀ عقل و نقل خود را گم گردند . از همین رو بود که هیچ کدام به استقلال فکری دست نیافته و نتوانستند، اسلام پویا و دینامیک را چراغ راۀ مبارزاتی خود بنمایند. این گم گشتگی ها بود که حتا بالاخره یکدیگر را گم کردند . چنان بر روی یکدیگر شمشیر کشیدند، کشتند و بستند که هرگز به حال نیامدند . این ها نتوانستند از افکار بالندۀ اسلام گرایان هر سه حوزه به گونۀ درست بهره مند شده و با تشخیص درد های واقعی جامعۀ خود نسخۀ درستی ارایه کننند . در حالیکه در افکار اسلام گرایان هر سه حوزه اندیشه های خروشان و شگوفای اسلامی موج میزد که پیام آور تحول دم به دم در راستای رستگاری مسلمانان بود . افکار عقلی این ها بر بنای آیت شریف"کل یوم هو فی شان" شکل گرفته بودند . بر اساس این آیت هر لحظۀ انسان مومن باید متفاوت از لحظۀ پیشتر بوده و انسان یک لحظه پیشتر با انسان یک لحظه بعدتر به کلی متفاوت بوده و در این دگرگونی ها افکار متحول را به استقبال می گیرد . از همین رو است که اسلام پویا ترین تفکر در جهان کنونی است . یکی از دلایل نفاق دوامدار میان گروه های جهادی افغانستان این بود که در هیچ زمینه یی به وفاق فکری نرسیده بودند و تا آخر هرگز به اجماع نرسیدند . از این رو کمترین گامی هم برای طرح یک برنامۀ مدون اسلامی برداشته نتوانسته و اندکترین کاری هم در این زمینه انجام ندادند . علت آن واضح است نداشتن یک تفکر مدون در رابطه به اسلام بود که بی اراده گی آنان را برای ساختن حکومت اسلامی به نمایش گذاشت . این ناتوانایی ها وناکارایی ها با انگیزه های تمامیت خواهانه و تکروانۀ آنان دست به دست هم داده و فاجعۀ ظهور طالبانی را بوجود آورد و دستاورد های مجاهدین افغان به تاراج طالبان این دست نشانده های استخبارات پاکستان رفت و جوش و خروش حرکت طالبانی را بوجود آورد.

این جوش و خروش طالبانی برخاسته از شکست جهادی های افغانستان، جنبش های اصلاحی را در سراسر به تکان شدید واداشت تا در برابر افکار منحط و قهقرایی طالبانی قد علم کنند و دست کم آنان را مهار نمایند؛ اما به زودی دریافتند که مهار کردن جنبش های سلفی امری ساده نیست . به قول معروف حالا که این کوران عصا را بدست آورده و بر گوش های شان پنبه گذاشته اند، نه تنها به زودی از پا ننشسته؛ بلکه چنان با آن حمله ور می شوند که مشت های آهنین آنان حتا ضرب شصت این سخن " از گرفتن کور و زدن کر خدا نجات بدهد" را از خاطره ها پاک میسازد .  در زیر ضرب مشت های فولادین آنان جنبش های اصلاح بیشتر تکان خوردند و ناگزیر به تجدید افکار مبارزاتی خود شدند . حزب عدالت و توسعه در ترکیه از  اولین احزاب اصلاحی بود که به سرعت تر از دیگران وارد بازنگری روش های مبارزاتی خود گردید . این حزب در جامعۀ لاییک ترکیه توانست تا با راه اندازی یک سلسله فعالیت های اجتماعی به دور از شعار های اسلامی، راۀ خود را در درون جامعۀ ترکیه باز نماید . این حزب توانست تا از طریق فعالیت های چشمگیر اجتماعی و عام المنفعه قلب های مردم ترکیه را تسخیر کند . رهبران خردمند این حزب توانستند تا از مجرای فعالیت های اجتماعی وارد سیاست این کشور شوند تا توانستند، راهی را که این حزب باید سال ها می پیمود، در چند سال محدود طی کرد . این حزب از یک دهه بدین سو در ترکیه حاکم بوده و ترکیه را به پیشرفت های شایانی سوق داده است. چنانچه براساس آمار صندوق بين المللي پول، اقتصاد تركيه، ششمين اقتصاد بزرگ اروپا در سال2011  و طبق همين آمار، شانزدهمين اقتصاد بزرگ در سقف جهان است و از نگاه تحليلگران تركيه، پانزدهمين کشور مورد توجۀ سرمايه گذاري مستقيم خارجي است. اقتصاد این کشور در  سال 2011  نزديك به 9درصد رشد داشته است. و تا سال 2015 به دهمین اقتصاد دنیا مبدل خواهد شد . رشد اقتصادی ترکیه 11 درصد بوده و تجارت این کشور در ده سال اخیر  به 500 ملیارد دالر بالغ شده است.(1) مبادلات تجاری میان ایران و ترکیه در سال به 19 ملیارد دالر میرسد  و تا سال 2020 به 30 ملیارد دالر خواهد رسید . جمعيت تركيه 75ميليون نفر است كه بيش از 52 درصد آن جوان هستند و كمتر از 30 سال دارند. درآمد سرانه مردم تركيه طي سال هاي اخير به بيش از 10 هزار دلار رسيده است. در اين كشور بيش از يك ميليون و صد هزار كود معاملات بورسي به ثبت رسيده است كه بخش عمده آن فعال است. پس انداز در اين كشور به نفع سپرده هاي بانكي است، به طوري كه در سال 2009 از مجموع 483 ميليارد دالر، بيش از 362 ميليارد دالر در سپرده بانكي، 73 ميليارد دالر در اوراق قرضه و ساير اوراق با درآمد ثابت پس انداز شد. سهم بازار سرمايه تنها 48 ميليارد دالر است.
86 درصد از سهامداران اين كشور از 5 شهر استانبول، آنكارا، ازمير، بورسا و آدانا هستند و سهم سهامداران 76 شهر ديگر اين كشور تنها 14 درصد از بازار سرمايه تركيه است. بورس اوراق بهادار استانبول از چهار بازار سهام، اوراق قرضه، بازار شركت هاي نوظهور و بازار اوراق بهادار خارجي برخوردار است و در حال حاضر ابزارهاي مالي مختلفي نظير صندوق هاي قابل معامله، اوراق قرضۀ دولتي و شركتي، اسناد خزانه و  غیره است .

ارزش معاملات بورس استانبول طي سال هاي اخير به شدت افزايش يافته است. ، بخش عمده اين گردش معاملات به ويژه در سهام، محصول حضور 242 صندوق سرمايه گذاري مشترك داخلي و 40 صندوق سرمايه گذاري مشترك خارجي است كه در اين بازار فعال هستند. در حال حاضر 101 شركت خدماتی، 11 موسسه تامين سرمايه، 29 بانك تجاري عضو بورس استانبول هستند. 5903 شعبه بانكي و خدماتی به ارائه خدمات مالي مي پردازند كه از اين نسبت تنها 200 شعبه مستقيما مربوط به عمليات بازار سرمايه است. 4695 كارمند كه 50درصد آنها از تحصيلات سطح تخصص برخوردارند در شركت هاي خدمات فعاليت مي كنند كه براساس طبقه سني، نزديك به 50درصد آنها بين 31 تا 40 سال سن دارند. مطابق اعلام گزارش كانون كارگزاران بورس استانبول درآمد شركت هاي خدماتی نسبت به سال هاي 2006 و 2007 كاهش يافته است و در سال 2009 به حدود 500 ميليون دلار رسيده است كه 62 درصد از اين درآمد از محل كارمزد معاملات و 38 درصد باقي مانده از محل ارائه ساير خدمات به دست مي آيد.
اکنون چهار حزب ، حزب عدالت و توسعه، حزب جمهوریخواۀ خلق ترکیه، حزب ملی ترکیه و حزب آشتی دموکراسی درپارلمان 295 عضوی ترکیه تحت رهبری حزب عدالت و توسعه کار میکنند . اکنون کمیسیونی تعیین شده تا قانون اساسی جدید ترکیه را بسازند و به همه پرسی بگذارند . در صورت پذیرش جانشین قانون اساسی سال 1982 می شود . پیرامون قانون اساسی 4 حزب در این کشور نظر واحد ندارند. (2) حزب عدالت و توسعه توانست تا برای اولین بار لایحه یی را با 291 رای موافق و 91 رای مخالف به تصویب رساند که بر اساس آن دانش آموزان ابتدایی حق اشتراک در دوره های آموزشی قرآن را میدهد و هم برای دانش آموزان متوسط و عالی چنین حقی را میدهد .

این حزب توانست تا 29 تن نظامیان ترکیه که نجم الدین اربکان را وادار به استعفا کرده بودند، به میز محاکمه بکشاند .(3)

مشاجرۀ رییس جمهور ترکیه عبدالله گل با یکی از مقامات ارشد دولت اسراییل در یکی از نشست های سازمان ملل و ترک آن اجلاس از سوی او ، دفاع وزیر معارف ترکیه از حجاب اسلامی در مکاتب ، ارسال کمک ها برای مردم فلسطین و اقداماتی دیگر از این دست ترکیه را بحیث کشوری مدرن اسلامی در سطح جهان مطرح کرد. (4)

این در حالیی است که در پایان جنگ جهانی و شکست ترکیه  در سال 1929 تمام متصرفات این کشور در آسیای میانه، خاور نزدیک و در اروپا میان قدرت های بزرگ اروپایی تقسیمات گردید. پس از جنگ جهانی اول امپراطوری های عثمانی، مجارستان، روسیه و اتریش تجزیه گردید . پولند و فنلند از روسیه جدا شدند . یوگوسلاویا، چکسلواکیا و ملداوی بحیث کشور های مستقل عرض اندام کردند و ترانسلوانیا میان رومانیا و مجارستان تقسیم شد . در حوزۀ بالتیک یک نوار ضد شوروی کشیده شد که با شکستن شوروی از هم پاشید . بخارا و خیوه یکسره در اختیار شوروی درآمد . پیش از آن ترک های عثمانی   شعار های پان ترکیسم و پان  اسلامیزم را بلند کرده بودند که انگلیس ها با اولی به دلیل هژمونی و گسترش یعنی تچزیه و با دومی به دلیل آن که مبادا سبب بسیج سراسری کشورهای اسلامی شود ، مخالف بودند .

حزب عدالت و توسعه در ترکیه بصورت نمادین پارادیم خاصی را برای گروه های اصلاحی در قرن بیست و یک ارایه کرد. توانست تا با این رویکرد خود جایگاۀ ویژه یی را در میان نهضت های اسلامی معاصر پیدا کند . امروز حزب عدالت و توسعۀ ترکیه الگوی جامعه سازی و نظام سازی برای حزب النهضت به رهبری راشدالغنوشی و حزب عدالت و آزادی مصر گردیده است. ترک ها با نبوغ سیاسی و فکری یی که داشتند، توانستند تا الگوی جدیدی از یک حرکت اسلامی را در سطح جهان ارایه کنند که سرمشق حرکت های پیشروی اسلامی در جهان معاصر گردیده است.

حرکت اسلام گرایان ترکیه در واقع چراغ را بر فراز راۀ نهضت های اسلامی روشن گردانید تا به دنبال آن بروند . این جنبش ها پس از پیروزی کی پی دیگر روش ترک ها را در پیش گرفته اند . نه تنها این؛ بلکه جنبش های دیگری از حزب توسعه در مراکش می توان یاد آور شد که بعد از اصلاحات محمد ششم، عبدالاله بن گیران منشی عمومی  حزب توسعه  وعدالت با اخذ 47 درصد آرا بحیث نخست وزیر این کشور برگزیده شد . بیجا نخواهد بود تا گفتۀ اردوغان برای مرسی رییس جمهور مصر یاد آور شد که برای او در سفرش به مصر گفته که او امیدوار است تا در مصر حکومت سیکولر بوجود بیاید. گزینش مرد مسیحی بحیث معاون حزب عدالت و آزادی نمی تواند،بی رابطه به این رویکرد ها باشد .

 

++++++++++

 

شگوفایی جنبش های اصلاحی پس از انحطاط در دهۀ نود

قسمت اول – ادامه قسمت هشتم

در این شکی نیست که نهضت های سیاسی واجتماعی دینی از قرن هژدهم به رهبری عبدالوهاب نجدی و در قرن هژدهم به رهبری سید جمال الدین افغان تا کنون فراز و فرود های دشوار مبارزاتی را پیموده اند و پی آمد آن شکست های فاجعه بار و پیروزی های شکوهمند را داشته  است؛ اما صد ها دریغ و درد که پیروزی های آن بی آنکه به کرسی بنشیند، در صبحگاۀ پیروزی انقلاب به تاراج رفته است . جنبش های اسلامی با آنکه بیشتر روحیۀ ضد استعماری داشتند و اما بدون تردید از تحولات مدرنیته در اروپا متاثر شده بودند. جریان اولی بوسیلۀ محمد بن عبدالوهاب نجدی( 1703 – 1791) آغاز شد که خود را از حامیان ابن تیمیه 661 ه ق به حساب می آورد و حرکت دومی به رهبری سید جمال الدید افغان ( 1838- 18969) بوجود آمدند .

از آنجا که نهضت های اسلامی واکنشی بود، در برابر استعمار، استبداد، استحمار، خرافات، جهل و ناآگاهی و برای نابود سازی و غلبه براین پدیده های اهریمنی؛ هر یک برای محو این جلوه های شیطانی و ایجاد اصلاحت به رویکرد های متفاوتی رو آوردند تا پاسخ روشنتری برای رهایی ملت های مسلمان جهان دریابند . نهضت نوزایی به رهبری عبدالوهاب نجدی باور داشت که علت اصلی هجوم کشور های استعماری به سرزمین های اسلامی و ادامه سیطرۀ استعماری آنان را استبداد و استعمار را حاکم بودن سنت های غیر دین زیر نام دین در جوامع اسلامی می پنداشت که به نام دین از سوی شاهان مستبد بر ملت های مسلمان تحمیل شده بود . شاهان ستمگر با استفادۀ ابزاری از دین بر مردم شان هرگونه ستم را روا داشته و بر آنان فرمان میراندند . در حالیکه آنچه به نام دین بر مردم تحمیل میگردید، همه مخالف دین و ضد اسلامی بود؛ گرچند نجدی خوب آغاز کرد و مشکلات فکری مسلمانان را درک کرده بود و دریافته بود که عقب ماندگی های فرهنگی و ناآگاهی های دینی عامل اصلی بدبختی های ملت های مسلمان است و اما نسخه یی را که برای تداوی آن تجویز کرده بود، ناتوان تر از آن بود که بتواند به باری از دشواری های گرانسنگ در جهان اسلام پاسخ مثبت بدهد . او دریافته بود که توجه به فرهنگ و کشف عناصر جدید  فرهنگی و زدودن عناصر کهنه و نابکار از آن بحیث نیاز مبرم مسلمانان به شمار میرود؛ اما او به بالنده گی های فرهنگی با نگاۀ خاص خودش نظر داشت و از زاویۀ دید ویژه یی بر آن میدید که با گسترده گی های تمام نمی توانست، بالنده گی های فرهنگی را احتوا نماید .

اندیشه های این گروه با آرا و اندیشه های وهابیون ٬ حنبلی ها  ابن تیمیه و خوارج شباهت هایی دارند. این ها مانند خوارج  سایر فرقه های اسلامی را مشرک می خوانند .  بنا به برداشت خاص شان از توحید بسیاری آداب و و رسوم اسلامی را شرک می گویند .  این ها اعمالی را گناهٔ‌ کبیره می خوانند که هیچ یک از فرقه های اسلامی آنها را گناهٔ‌ کبیره نداسته و سبب کفر نمی دانند . جمود در فهم دین و تعصب جاهلانه نسبت به آموزه های دینی از دیگر ویژه گی های آنان است . این ها یدون در نظر گیری پایه های عقلی و اصول دینی به ظاهر روایات  و منقولات باور داشته و به عقل وادراک بها نمیدهند. به این ترتیب نقل را ترجیح داده و با عقل سازگار نیستند.

این ها هر چیزی را که در سنت نمی یابند با آن مخالف هستند. این اسلام گرایان رادیکال اکنون گفتمان دینی – سیاسی و حرکت شبه نظامی خود را با شعار مبارزه با خرافات ادامه داده و مدعی اند که حکومت ها و جوامع اسلامی انحراف کرده اند . این افکار در عصر حاضر یکی از جلوه های بنیاد گرایی به شمار میرود که با وجود شعار های اصلاح طلبانه و احیا گرانهٔ خود به خاطر ماهیت واپسگرایانه گذشتّۀ شان  نگرانهٔ از اندیشه های اجتهادی و انتقادی هستند . با تندروی های فکری به جمود٬ رکود وقشری گری دامن زده و خشونت های فرقه یی را در سراسر جهان اسلام  ترویج کرده اند؛ اما اتکای این جریان به نقل وفاصله گیری آنان از عقل سبب گردید تا از محتوای درونی اسلام بی بهره مانده و از اشاعۀ اندیشه های سیال و پویای اسلامی عاجز گردند . در حالیکه روح دین حرکتی به پیش بوده و بر مصداق سخن اقبال مانند موج زخود رفته یی است که وجودش در تیزخرامی های دم به دم یا به قول قرآنکریم " در هر زمان حالت دیگری دارد ". حرکت وجود و حضورش را سجل کرده و هستی اش را تداوم می بخشد؛ گرچه حریان مذکور تمسک جستن به اصل دین را ادعا دارد و اما در عمل نه تنها یاری پیوستن به اصل را دارد؛ بلکه از اصل بیشتر فاصله گرفت اصل را قربانی فرع گردانیده است.

این در حالی است که تفقه و اجتهاد متحرک و پویای دینی یگانه پاسخ روشن برای پاسخگویی نیاز های انسان هر نسلی و هر عصری به شمار میرود . دانشمندان مسلمان رسالت انسان و تاریخ دارند تا تا در هر زمانی در این راستا گام های جدی بردارند؛ زیرا یگانه راه برای بقا و ادامۀ دین به شگوفایی نگهداشتن عناصر بالندۀ آن است . وظیفۀ دانشمندان است تا نسبت پدیدۀ بعثت با ارادۀ خداوند را کشف و ارایه کنند که چگونه در یک میکانیزم شگفت آور، ارادۀ خداوند با ارادۀ انسان گره می خورد و  در چه روندی ارادۀ متناهی با ارادۀ نامتناهی در نزدیک ترین فاصله های شاهرگ گردن وصل می شود. روی میکانیزم های تحقق ارادۀ الهی در جامعۀ انسانی و اهمیت و نقش مردم در وقوع پدیده ها و رخداد ها را به بحث بگیرند . بدون این ها نمی توان به سرچشمۀ زلال و روشن دین دست یافت که همانا رهایی انسان از جبر همنوع، جبر طبعیت، جبر جامعه و جبر تاریخ است  . از همین رو است که دین از قشریت و ایستایی گریزان بوده وماندن در ایستایی و سکون معنای مرگ دین را دارد . ناپاسخگویی حرکت نوزایی سبب شد تا جریان دیگری به رهبری سید جمال الدین افغان بعد از دهۀ هفتاد قرن نوزدهم زیر نام اصلاح گرایی بوجود بیاید.

افکار و اندیشه های سید در زمانی شکل گرفتند که  سرزمین های اسلامی یک پی دیگر در کام استعمار فرو میرفت و جهالت، فقرو استبداد در جهان اسلام موج میزد . او باور داشت که ایمان امت اسلامی سست شده و بنیان های اخلاقی آن به ضعف کشانده شده است . در حالیکه اسلام توانایی های هماهنگی با پیشرفت های مدرن را داشته و تغییرات بوجود آمده را تبیین و تفسر کرده می تواند؛ یعنی اسلام در هر زمانی می تواند، الگوی خوبی برای تشکیلات سیاسی و اجتماعی باشد و پیشرفت های در حوزه های مختلف را بپذیرد.  (8*)

سید عامل اصلی عقب مانده گی های مسلمانان را تقلید کورکورانه و بریدن از دلیل های عقلی میدانست . او استدلال میکند که اسلام به پیروان خود فرمان میدهد تا برای ایمان خود برهان های محکم بیابند و به عقل تمسک بورزند . (9*) به باور سید رسوم و سنت های کهن با اسلام درآمیخته  و چنان تقدس یافته اند . در حالیکه به باور او  عصر سعادت برای انسان ایده آل یک الگوی دست اول است و اصل احیای دین را یگانه رویکرد برای رسیدن به آن تلقی میکرد . وی شرط ارتقای انسان را ایمان داشت عنون میکرد و  می گفت که هیچ امتی ظرفیتی کمتر از دیگری ندارد و برتری را تنها در عقل،  کمال روح ، دانش و فضیلت آدمی تلقی میکرد . (10*)

او میگفت که غربی ها اسرار حکمرانی و پیشرفت را کشف  کرده و از آن استفاده کرده اند ، در صورتیکه با اصول دین در تضاد نباشد، اقتباس آن برای مسلمانان لازمی است   . (11*) او اسلام ر ا هویت ملی مسلمانان می پنداشت و توصیه میکرد که مسلمانان  هویت سیاسی خو د را باید در رابطه به اسلام بدست آورند و یک کلیت مشترک تشکیل بدهند. او باور به حاکمیت قرآن در جامعۀ بشری داشته و میگفت ،  بدون آنکه کشور های تابع یک کشور باشند و اما تاکید میکرد که پادشاۀ همه قرآنکریم و نقظۀ اتحاد آنان باید دین باشد .  آنچه به مسلمانان هویت ملی می بخشد اسلام است. لازم است مسلمانان هویت سیاسی خود را در ارتباط با اسلام به دست آورند و یک کلیت مشترک تشکیل دهند. افغانی چنین می گوید: " من نمی گویم که همه ی کشورها تابع یک کشور شوند اما پادشاه همه قرآن و نقطه ی اتحاد آنها دین باشد . وی میگفت :زمانی که عصبیت قومی بر عصبیت دینی چیره شود و به اتحاد امت صدمه وارد کند . در این صورت عصبیت مشروعیت خود را از دست می دهد. (12*)

سید در عصر مدرن سهم عمده و موثری  در پروژه ی تلقی از اسلام به عنوان یک تفکر جدید دارد. او در موضوعاتی چون آزادی، ناسیونالیسم، اعتماد به نفس و حق و عدالت نظرات ارزشمندی ارائه نموده افراد مهمی را تحت تأثیر خود قرار داده است. مانند عثمانی های جدید، ترکان جوان، پان ترکیست هایی چون محمد امین یورداکول، یوسف آکچورا، احمد آغااوغلو، متفکرانی چون محمد عاکف، احمد حمدی آکسکی و افرادی چون سید بیگ، شمس الدین گون آلتای وجود دارند. عبدالحمید دوم گرچند اندیشه های سید را عملی نگردانید و اما در عرصۀ اندیشه از او متاثر بود و به وی احترام داشت . (13*)

بدیع الزمان سعید نورسی نیز در افکار اتحاد اسلام خود، از سید به عنوان سلف خویش یاد نموده اظهار می دارد که "مقتصد مسلک بودن در سیاست" را از او آموخته است .  مقتصد یعنی دوری از افراط در سیاست که در کناب مناظرات خویش آنرا بازتاب داده است. وی در مباحث خود پیرامون سیاست زیاده روان و تفریطی ها را مورد نکوهش قرار داده است .(14*)

با تاسف که سید به رغم افکار بلند و تلاش های پیگیرش برای رهایی مسلمانان از اسارت ، جهل، فقر و تنگدستی در کشور ما ناشناخته مانده است. شاید دلیلش رابطۀ پیهم او باسیاستمداران و زمامداران بوده که وی زا از مردم عادی بدور  رانده بود . چنانچه خودش میگوید " شایسته بود بذر افکارم را در زمینی حاصلخیز می افشاندم. نباید بذر افکار مستعدم را در شوره زار بی حاصل تباه می نمودم. در تمام طول این مدت هیچ یک از افکار من در گوش زمامداران شرقی فرو نرفت. (15*)

او در پایان زنده گی دریافت که مبارزه با جهل و تقلید را باید در دستور کار مبارزاتی خود قرار بدهد، زیرا او در پایان زنده گی مخاطبان اصلی اش را که همانا مردم بود، دریافت و اما  مرگ مجالش نداد  . سید با آنکه در هنگام حیات هرگز به آرزو هایش نرسید و افکار  او برای رفع عقب مانی ، بیداری و  پیشرفت کشور های اسلامی ناشگفته باقی ماند و اما می توان گفت، تنها آرامش خاطرش امیدواری و ایمان راسخ به رنسانس اسلامی در آینده بود .

سید گرچند بیشتر به اسلام سیاسی که همانا روح اصلی اسلام است، باور داشت و اما این به معنای بی توجهی او به فرهنگ اسلامی نبود؛ زیرا به باور او سیاست جز جدا ناپذیر دین است . هیچ تلاش سیاسی به ثمر نمی رسد تا زمانیکه عناصر بالندۀ فرهنگی در بسنر آن به قوام نرسد و ارزش های سیاسی در بستر عناصر پویای فرهنگی غنامندی پیدا نکنند. از جمله عواملی که جنبش نوزایی شکست خورد و راه به منزل نرساند. دلیلش بی توجهی بنیانگذاران آن به مبارزۀ سیاسی بود که حتا تلاش های فرهنگی نیم بند آنان را نیز عقیم گردانید .

سید میان  اسلام و اسلام گرایی فرقی قایل نبود و خلاف آنانیکه امروز با طرح اسلام و اسلام گرایی؛ خواسته اند میان هر  دو دیوار آهنین ایجاد کنند . او به یک اسلام باور داشت و اسلام گرایی را جز جدا ناپذیر آن میدانست . از همین رو او چندان میلی نداشت که اسلام سیاسی را درکنار اسلام علاوه کند . از نظر او اسلام دین کامل و تمام بوده و پیشوند و پسوند تازه یی نیاز ندارد. چنانچه امام خمینی درسرآغاز  انقلاب اسلامی،  درست زمانیکه بحث بر سر اسلام و دموکراسی مطرح بود. به صراحت گفت که اسلام خود دینی کامل بوده و اضافه شدن دموکراسی بحیث پسوند در کلمۀ اسلامی زاید دانست . به باور او اسلام خود ظرفیت های سرشاری برای ساختن نظام مردم سالار را دارا بوده و هرگاه نظام اسلامی در جامعه بصورت واقعی تطبیق گردد، بصورت نمادین می تواند،نظام مردم سالار را در جامعۀ انسانی به نمایش بگذارد. عناصر مهم دموکراسی که همانا انتخابات یعنی حق رای دادن و حق رای گرفتن؛ اعادۀ آزادی های بیان، آزادی های بشری و حقوق بشری است . همه را در خود دارد؛ اما با تاسف که این ارکان نظام مردم سالاری در اسلام به بالنده گی نرسید و ناشگفته باقی ماند . این در صورتی ممکن است که برداشت اسلامی بویژه پیرامون آزادی های بیان و آزادی های حقوق بشری شفافیت پیدا کرده و اندیشه های سیال اسلامی از زیر بار افکار قشری بیرون آیند . حدود و ثغور آزادی های بیان و حقوق بشری بر بنیاد عدالت قرآنی تفسیر شوند و حق زن و مرد بر بنیاد های اصل عدالت فردی و اجتماعی در جامعه بر اساس آیات  قرآن کریم بصورت صریح و روشن ارایه گردند . برداشت های قبلی مورد تجدید نظر قرار گرفته و در منصۀ قرائت جدید قرار بگیرند .

قشری گرایی ها در اسلام و حاکم شدن اسلام سنتی در جهان اسلام در موجی از توطیه های خطرناک غرب سبب شد تا غربی ها اسلام را از اسلام گرایی جدا کنند . با وزن کردن گروه های  اسلامی از سلفی ها تا وهابی ها، اخوانی ها، حزب عدالت و توسعۀ ترکیه، حزب آزادی و عدالت مصر را به یک سنگ وزن کنند و در یک داوری پیش داوارانه و غیر واقعی اسلام را از اسلام گرایی جدا کنند.

اخوان المسلمین مصر که در سال 1928 به رهبری حسن البنا در مصر تاسیس شد، خود را از راهیان شاخه های عروه میدانست که در زمان سید جمال الدین در هنگام توقفش در فرانسه با نشر جریدۀ عروه الوثقی آغاز شده بود . بنا از لحاظ فکری بیشتر متاثر از افکار عبده  از شاگردان نامی سید بود که در نشر اندیشه های سید نقش مهم و اساسی داشت . چنانچه سید زمانی که در فرانسه بود و تصمیم نشر جریدۀ عروه را اتخاذ کرد . شیخ عبده را از مصر به فراسه خواست؛ گرچه حامیان افکار عبده بعد ها در دو شاخۀ افکار مغربی به رهبری کوکبی و شرقی به رهبری حسن البنا تقسیم شدند که شاخۀ مغربی بیشتر متاثر از افکار نوزایی بود . جنبش اخوان بعد از شهادت حسن البنا دچار تحولات شدید گردید . اخوان در آزادی کانال سویز و ملی شدن آن نقش بزرگی را بازی نمود و اما با مرگ جنرال نحیب رابطه اش با جمال ناصر خراب شد و رهبرانش مانند سید قطب و سایرین به شهادت رسیدند و به زندان ها افتادند . اخوان فعالیت هایش را زیر زمینی گرداند و به شاخه های مختلف تقسم شد . شاخه های از آن مانند الجهاد والهجره و الجهاد و التکفیر و الجماعت خیلی تند روی اختیار کردند . این شاخه ها با تعبیر از  افکار "معالم فی طریق" شهید سید قطب تمام جوامع اسلامی را غیر اسلامی خوانده و خود را ملزم به هجرت و جهاد در برابر سادات نمودند . چنانچه  الجهاد سادات را فرعون خواند و خالد اسلامبولی یک عصو آن او را به قتل رساند . جنبش اخوان پس از کشته شدن سادات بار دیگر به سرکوب بیرحمانه یی مواجه گردید . سرکوب و اختناق بر تندروی های شاخه های اخوان افزود . اخوان المسلمین پس از آن فراز و فرود های زیادی را پیمود تا آنکه شاخۀ میانه رو آن در سال های اخیر حق شرکت در انتخابات پارلمانی را در زمان مبارک پیدا کردند تا بالاخره در بهار غرب سر از نیام خاک بیرون کردند و اکنون پارلمان مصر را در اختیار دارند و رییس جمهور مصر رهبر حزب عدالت و آزادی شاخۀ سیاسی اخوان المسلمین است .

جنبش اصلاحی اخوان که از سرزمین های عربی پافراتر نهاد و منبع الهام تمام جنبش های اسلامی در سراسر جهان گردید . فعالیت های گسترده یی را در کشور های مختلف اسلامی راه اندازی کردند که گاهی در اوج و زمانی هم در حضیض به فعالیت های خود ادامه دادند . در میان این ها جنبش اسلامی افغانستان که به رهبری عبدالرحیم نیازی در سال 1348 به فعالیت آغاز کرد و به فعالیت های خود برضد استبداد شاهی ادامه داد و رهبرانش سال های طولانی زندان را سپری کردند و تا آنکه شماری از آنان در 14 جوزای سال 1358 بوسیلۀ رژیم دژخیم و سفاک تره کی در زندان پلچرخی به شهادت رسیدند.  جنبش اسلامی افغانستان پیش از آن که از لحاظ مبارزات سیاسی آبدیده شود و در کوره راهان نبرد پخته گردد . دچار سرکوب شد و هر گونه مجال برای مبارزات  سیاسی را از دست داد و پیش از آنکه کار های مبارزاتی اش به پختگی برسد. داوود برضد ظاهر شاه کودتا کرد و حامیان داوود که چپی های وابسته به بلاک شوروی بودند. پیس از همه به سرکوب نهضت اسلامی افغانستان پرداختند و عیدالرحیم نیازی رهبر آن را به زندان کشاندند  . گروۀ دموکراتیک خلق برضد داوود کودتا کرد و یک و نیم سال بعد  از آن شوروی به افغانستان تجاوز کرد . تجاوز شووری نهضت اسلامی افغانستان را در آزمون تازه یی قرار داد . این حرکت که خود را در برابر وقوع رخداد غیر قابل پیش بینی یافت و ناگزیر به واکنش شتاب زده در برابر متجاوزی شوروی گردید . واکنش شتاب آلود سبب شد تا در مسیر مبارزات خود دچار اشتباهات شود . از یک سو مبارزات سیاسی اش به مبارزات مسلحانه مبدل گردید واز سویی هم اعضایش از لحاظ نظامی از آماده گی های لازم برای مبارزات مسلحانه برخوردار نبودند . نداشتن آگاهی های لازم اعتقادی – سیاسی آنان با  نبود آگاهی های نظامی آنان همدست شد و بعد ها به اهداف مبارزاتی آنان آسیب فراوانی رساند .

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت هفتم

جنبش اخوان المسلمین در مصر نه تنها با دشواری های فراوان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعۀ مصر رو به رو است؛ بلکه از این هم مهمتر با دشواری های فقهی نیز رو به رو است که اسلام گرایان را در جهان گونه گون گردانیده است. هر گاه تحولات فکری در این حرکت از زمان حسن البنا بدین سو مورد بحث قرار بگیرد . به خوبی درک می شود که چگونه رهبران اولی این جنبش اصلاح طلبانی بودند که حرفی از انقلاب در مصر نگفته و خواهان اصلاحات جدی در جامعۀ مصر بودند که پس از آن همه چیز به سرعت دگرگون شد .  با مطالعۀ و مقایسۀ تفاوت اسلام گرایی میان افکار اصلاح طلبانۀ حسن البنا و اندیشه های انقلابی سید قطب و شریعتی با دو رویکرد متفاوت که فرسنگ ها از یکدیگر فاصله دارند،  اندکی به چون و چند  تغییرات یاد شده می توان پی برد؛ اما در این میان از مشابهت های فکری آشکار اسلام گرایان از اول تا کنون نمی توان انکار کرد . تمامی اسلام گرایان از حسن البنا تا مودودی، شریعتی، خمینی، اقبال لاهوری، مطهری و اکنون راشدالغنوشی، نجم الدین اربکان، داکتر سروش، اردوغان، قرضاوی و... به نوعی دموکراسی باور داشته و حتا بنیانگداران آنان مانند حسن البنان سیستم پارلمانی انگلیس مورد قبولش بود . این بدان معنا نیست که اسلام گرایان در این زمینه مشکلات نداشت و دشواری های شان از این ناحیه به کلی حل شده است . هرگز نه با بوجود آمدن اسلام سیاسی بعد از اوجگیری جهاد مردم افغانستان و پیروزی انقلاب اسلامی ایران این گونه دشواری ها دوچندان گردید . پس از آن اسلام گرایان وارد تحولات فکری بیشتر شدند؛ اما با وجود یک سلسله اختلافات دیدگاۀ آنان نسبت به انسان شناسی چندان متفاوت نبود و نیست . چنانجه همه قریب به اتفاق قبول دارند که انسان موجودی است دارای کرامت و شرافت ذاتی، خردمند و عاقل، خودآگاه، خلاق و آفریننده و مختار و آزاد . این وحدت نظر نسبی به معنان آن نیست که اختلافات فکری آنان به کلی حل شده است؛ زیرا تحولات شگرف در جهان اسلام گرایان را به تغییرات فکری نو به نو واداشته است . چنانچه اسلام گرایانی مانند رشید رضا شاگرد عبده و حسن البنا، سید قطب و رهبران بعد اخوان المسلمین  بار ها اعتراف کرده اند که دیدگاه های شان در موارد مختلف تغییر کرده و بسیار تغییرات را پذیرا شده اند . این تغییرات اسلام گرایان را به دو بخش تقسیم کرده است که می توان از آن مدل ایران و مدل ترکیه یاد آور شد . مدل ایران هنوز با دشواری های زیاد تیوریک رو به رو است که هنوز رابطه میان قدرت و دین به کلی حل نشده است . دشواری این رابطه سبب شده تا دانشمندانی مانند داکتر سروش که دیروز از نظریه پردازان جمهوری اسلامی ایران بود و امروز روی چند و چون این رابطه بویژه ولایت فقیه با زمامداران ایران در حال مناقشه است . نه تنها این که شماری اندیشمندان دیگر نیز در ایران موجود اند که بیشتر با تفکر شورایی باورمند اند تا به ولایت فقیه . نوع دوم اسلام گرایی مودل ترکیه است . چنانچه نجم‌الدین اربکان، بنیانگذار حزب اسلامگرای رفاه با وجود مشکل با سیستم اقتصاد غربی چندان در پی دولت اسلامی نیست و از سویی هم  از منظر اسلامی، اقتصادی را معرفی می‌کند که با نظام سکولار در تضاد است . شاگرد او، اردوغان که در زمان نخست‌وزیری‌اش شهردار  انقره بود، نگاۀ به کلی جدیدی نسبت به مرجعیت اسلام و ساختار سکولاریزم دارد. برنامۀ او، نوعی سازش با ساختار سکولار به هدف اصلاحات و توسعه اقتصادی بود و با همین ساختار سکولار به مقابله با و ضعیف قدرت سیاسی ارتش برخاست، تا جایی که اتحادیه اروپا را برای قبول عضویت ترکیه قانع کرد.  بنابراین برخی دوره اردوغان را دوره پسااسلامگرایی قلمداد می‌کنند.

مدل ترکیه پروژه اسلامی خود را بر چهار اصل بنا نهاده است: مرجعیت قرآن و سنت، اجرای اصول و تعالیم متعالی شریعت، تأسیس دولت اسلامی و حمایت از روند آزادی‌خواهی در کشور. به باور اردوغان هیچ تناقضی بین اسلام و دموکراسی موجود نیست . وی می گوید که تاسیس و موفقیت «دولت مدنی» بدون نیروهای مدنی امکان پذیر نیست و نیروهای جامعۀ مدنی نیازمند «تعلیم و تربیت» صحیح، قوی، مدرن و فراگیر است . مانند مشارکت سیستم آموزشی جنبش «فتح‌الله گولن» در تربیت نسل جدید مسلمانان ترکیه که عصای دست دولت اسلامگرای اردوغان شده‌اند.(46)

مرسی نمی تواند از این دو گزینه فرار کند و ناگزیر است تا به یکی از این گزینه ها چنگ بزند و آنرا فرا راۀ دولت سازی و نظام سازی خود به کار بندد . از رویکرد های رهبران اخوان فهمیده می شود که این گروه بیشتر متمایل به گزینۀ مدل ترکیه است؛ گرچند از لحاظ ساختاری جامعۀ ترکیه از جامعۀ مصر متفاوت بوده و نظام ترکیه یک نظام سیکولر است . بعید نیست که اخوان گزینۀ ترکی را با توجه به ساختار های جامعۀ مصر به تجربه بگیرد و یا به بخشی از دشواری ها پاسخ بینا بین مصری و ترکی بدهد .

حالا که جنبش اخوان المسلمین بعد از 84 سال مبارزات پیهم، خستگی ناپذیر و قربانی های فراوان بالاخره توانست تا قدرت سیاسی را بصورت دموکراتیک در یک انتخابات آزاد و بدون تقلب بدست آورد. این در و اقع قرار گرفتن این حرکت در یک آزمون دشوارتر از گذشته است؛ زیرا ادارۀ یک کشور خیلی دشوارترو پیچیده تر از مبارزات سیاسی است . زمان قدرت دور اسقرار و سازنده گی بوده و آشکار است که ساختن و سرو سامان دادن یک کشور خیلی مشکل و وقت گیر است . به گونۀ مثال در یک روز می توان بزرگترین ساختمانی را به زمین فروریخت . در حالیکه برای ساختمان آن سال ها نیاز است . دوران مبارزات سیاسی بیشتر مربوط به تجارب فکری در عرصۀ مبارزاتی است که می شود در روند مبارزات سیاسی به تیوری های جدید مبارزاتی دست یافت و با استفاده از تیوری های یاد شده توده های ملیونی را برای مبارزات سیاسی بسیج نمود .  هدف اصلی از تیوری های مبارزاتی بسیج جامعه به سوی خیر و رستگاری ملی و رفاۀ اقتصادی است که برای رسیدن به چنین مامولی تحرک اجتماعی نیاز است . تحرک اجتماعی نیاز به کار پیگیر دارد تا اقشار گونه گون جامعه وارد شد و صنف های کاری و نهاد های مدنی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به سوی رسیدن به هدف روشن بسیج کرد . این سازمان های خیریه جدا ازنفوذ سیاسی بوده که در طول هشتاد سال فعالیت پایگاۀ محکمی در میان جامعۀ مصر پیدا کرده اند که در حال حاضر نزدیک به صد هزار نفر از این جماعت حمایت مالی میکند و طرفداران شان چندین ملیون تن هستند  . در کنار این سازمان دیگری را به نام "جمعیت شریعت "   بوجود آورده  که دارای 450 شعبه ، 6000 مسجد و دو ملیون عضو دارد . این جمعیت مهمترین انجمن خیریۀ مصر است . این حرکت توانست تا در دوران اضافه تر از هشتاد سال مبارزات سیاسی خود تحارب خوبی بدست آورد و مطابق به شرایط استبدادی حاکمیت های استبدادی در مصر خود را عیار کند؛ اما حالا که به قدرت سیاسی رسیده است ، به تجارب تازه یی برای حکومتداری نیاز دارد که با تجارب قبلی آن متفاوت است . هنوز که آغاز کار بوده و جامعۀ مصر با دشواری های گونه گون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مواجه است . معلوم نیست که این حزب به چه میزانی توانایی نرمش برای ساختن یک حکومت مردم سالار در مصر دارد تا بتواند پاسخگوی نیاز های تمام مردم مصر باشد. حال مهم این است که اخوان بیشتر از هشتاد سال فشار ها و قربانی های فراوان را متحمل شده و آیا می تواند با تمامی فشارهای گذشته پشت بدهد و و دست انتقامگیری از رقبایش را کوتاه بسازد و حتا مردم مصر را ترغیب به نرمش و گذشت  در برابر بقایای مبارک کند . در این صورت می توان به بهار عرب در آینده و شگوفایی آن باورمند گردید . در غیر این صورت مردم مصر بیشتر از هشتاد سال دیگر منتظر انتقام کشی های این حرکت در درون جامعۀ خود باشند و تا باشد که روزی فرا برسد که بهار عرب بصورت واقعی بشگفد و بارور گردد . از همین رو شماری ها به آیندۀ مصر به دیدۀ شک نگریسته و سرنوشت مصر را تحت حاکمیت اخوان المسلمین ناپایدار ارزیابی میکنند. حال بر رهبران اخوان است تا با توجه به شرایط خاص و ویژه گی های تاریخی فرهنگی و ملی جامعۀ مصر برای تحکیم حاکمیت یک نظام مردم سالار و ملی و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی، آزادی های بیان و حقوق بشری کار های مهم و عملی گام های جدی بگذارند؛ بویژه مولفه های مهم یک نظام مردم سالار مانند آزادی های بیان و حقوق بشری، طوری ارایه شده اند که  گویا آزادی های بیان حقوق بشری در شماری موارد با اسلام در تضاد استند . برای رهایی ازاین ابهام کار های زیاد فکری لازم بوده و به قرائت پویا نیاز است.

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت ششم

شورای نظامیان مصر مسوده یی را به تصویب رساند که مقامات ارشد حکومت سی سالۀ مصر را اجازه نامزدی به ریاست جمهوری مصر نمیداد ؛ اما این مسوده شامل حال احمد شفیق احمد شفیق فردی که در آخرین روز ها نخست وزیر مصر شد، شامل نگردید. (25) شایعاتی پخش گردید که احمد شفیق نخست وزیر سابق مصر به اساس وصیت خانمش از نامزدی ریاست جمهوری مصر کناره گیری خواهد کرد . خانمش در آخرین لحظات برای او گفته بود : تو به ریاست جمهوری نیازی نداری . (26)اوضاع سیاسی در مصر پایدار نبود و هر روز حادثۀ تازه یی رخ میداد، مردم به خیابان ها میریختند، در میدان تحریر خیمه میزدند و خواهان برکناری نظامیان و به مجازات کشاندن قربانیان انقلاب گردیدند.

به دنبال تظاهرات خونین که سبب کشته شدن یک تن و زخمی شدن صد ها تن تظاهر کننده گان و نیرو های امنیتی مصر گردید و 70 تن را زندانی کردند. پولیس بر تظاهرکننده گان که خواهان برکناری نظامیان و تسلیمی قدرت به یک حکومت ملکی بودند . نیرو های امنیتی به روی تظاهر کننده گان گاز اشک آور پاش دادند، گلوله های رابری بر آنان فیر کردند و موتر های آب پاش آنان را متفرق گردانید . وزارت دفاع مصر منع رفت و آمد را در اطراف وزارت دفاع این کشور برای دو روز اعلان کرد . این تصمیم بیزاری از رژیم مبارک وهمبستگی با انقلابیون شعار درشت نامزدان بود چنانچهاحمد شفیق برندۀ دوم ریاست جمهوری مصر و نخست وزیر دوران مبارک گفت که  دیگر به زمان مبارک برنمیگردد . وی تاکید کرد که دست خود را به سوی جوانان مصر دراز کرده و چرخۀ بهار عرب را به پیش خواهد راند . مرسی نامزد اخوان با اخذ 26 درصد کاندید پیشتاز شناخته شده است . (27)

در انتخابات مصر 24 نفر خود را کانددید کرده بودند که ده تن به شمول البرادعی و الشاطر رهبر حزب آزادی و عدالت از فهرست بیرون شدند .  12 تن به رقابت پرداختند . گمانه زنی های وجود داشت که عبدالمنعم ابوالفتوح عضو جنبش اخوان از دیگران پیشی خواهد گرفت . وی ادعا کرد که حکومتی را در مصر تاسیس خواهد کرد که متشکل از اسلام گرا ها و دموکرات ها باشد . ابوالفتوح زمانی از محبوبیت بیشتر برخوردار شد که با جوانان تظاهر کننده پیوست . نامزد دیگر محمد مرسی یکی از رهبران حزب آزادی وعدالت است . در میان نامزدان دو تن  از وزیران حسنی مبارک نیز شامل بودند که از حمایت نظامیان برخوردار بودند. (28) محمد التجی یک عضو اخوان گفت که در انتخابات مصر بیشتر از 26 درصد رای را محمد مرسی و بیشتر از 22 درصد را احمد شفیق نخست وزیر دوران مبارک بدست آورده است . این دو در دور دوم انتخابات مصر به تاریخ 16  و 17 جون با یکدیگر رقابت خواهند کرد  . در این انتخابات از جملۀ 50 ملیون واجد شرایط رای دهی 50 درصد در انتخابات اشتراک کردند . لیبرال ها و انقلابیون اصلی در مصر از این انتخابات راضی نیستند . صباحی یکی از نامزدان لیبرال ها نتوانست رای بیشتر بدست آورد . اخوان از احزاب دیگر خواسته است تا توافق خویش را برای معاونیت ریاست جمهوری اعلام نمایند . مرسی در اولین رویکردش خواست تا تبلیغات مخالفانش را مبنی بر ادارۀ استبدادی و ضد مردم سالاری نقش بر آب نماید . وی خود را رییس جمهور تمام مصریان خوانده و تاکید کرد که با تمام مردم مصر بدون توجه به دین و مذهب و رنگ و نژاد یکسان برخورد خواهد کرد .

رسانه ها تبصره کردند که  اخوان المسلمین بر پارلمان مصر سیطره داشته و در تلا ش است تا قدرتمندی پارلمان را در برابر رییس جمهور و شورای قدرتمند نظامی حفظ کند. این تبصره زمانی صورت گرفت که احتمال به پیروزی رسیدن اخوان المسلمین در انتخابات ناممکن تر به نظر میرسید . (29) پس از رایگیری دور اول انتخابات شماری نامزدان دست به تظاهرات زده و مدعی شدند که در انتخابات تقلب صورت گرفته است. چناچه

هواخواهان صباحی در مصر دست به تظاهرات زده و کمیسیون انتخابات مصر را متهم به تقلب کردند . راهپیمایان بر دفتر احمد شفیق نخست وزیر سابق مبارک حمله کردند و با به آتش کشاندن دفترش به غارت کردن آن پرداختند. مرسی نامزد پیشرو اخوان از تمام جناح های لیبرال خواست تا با وی همکاری کنند . وی وعدۀ تظاهرات خیابانی و آزادی های بیان را برای شان پیشکش نموده و وعده سپرد که اخوان گرایش های تندروانۀ خود را کنار گزارده است . از سویی دیگر طرفداران احمد شفیق نیز شعار میدادند که با خون و جان از شفیق حمایت میکنند . (30)

احمد شفیق نخست وزیر دورۀ مبارک و برندۀ دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر بر اخوان حمله کرد که مصر رابه دوران تاریک می برد و خواهان حکومت فرقه یی در مصر است .(31) مقام‌های ایرانی آشکارا به حمایت از محمد مرسی، نامزد اسلامگرای انتخابات ریاست جمهوری مصر برخاستند، اما رسانه ها این  حمایت ایران را به دیدۀ شک نگریسته و نوشتند که آیا قلباً دل به بهبودی رابطه با مصر بسته اند که مردی از اخوان المسلمین سنی مذهب بر جایگاه رهبری اش نشسته باشد یا اینکه زبانش با اوست و دلش با پیروزی رقیب سکولاراش یعنی احمد شفیق؟ (32) هنوز انتخابات ریاست جمهوری مصر انجام نیافته بود که مبارک در شفاخانه بار بار به حال بیهوشی میرفت و خانم خودش و خانم های فرزندانش از او عیادت میکردند.

دور دوم انتخابات در مصر برگزار گردید و ستاد انتخاباتی نامزد اسلامگرایان در انتخابات ریاست جمهوری مصر، گفت که مرسی  آرای بیشتری از احمد شفیق آخرین نخست وزیر در دوران حکومت حسنی مبارک کسب کرده و همزمان شورای نظامیان حاکم طی سندی اقتدارات گسترده ای برای خود در نظر گرفتند.  این در واقع زنگ خطری برای قدرت مرسی بود و بعد از این اعلام ستاد انتخاباتی در نشست خبری یی اعلام کرد که با شمارش ۹۷.۶۶ آرائی که به صندوق ریخته شده بود، آقای مرسی ۱۲۷۵۳۰۰۰ رأی و رقیبش ۱۱۸۴۶۰۰۰ به دست آورد. مرسی با کسب 51.2 در صد رای برندۀ انتخابات ریاست جمهوری مصر شناخته شد . وی 13 ملیون و دوصد سی هزار و شفیق با اخذ 48.27 در صد 12 ملیون و  رای بدست آورد . با اعلان شدن پیروزی وی صد ها هزار مصر در میدان تحریر قاهره وسایر شهر های مصر برآمده و به پیروزی مرسی را جشن گرفتند . (33)

احمد مرسی که در سال ۱۹۵۱ در نواحی منطقه شرقیه به دنیا آمده است ُ  دانش آموخته دوره کارشناسی مهندسی دانشگاه قاهره در سال ۱۹۷۵  میلادی و کارشناسی ارشد مهندسی فلزات از دانشگاه قاهره در سال ۱۹۷۸میلادی و دکترای مهندسی از دانشگاه جنوب کالیفرنیا در سال ۱۹۸۲ میلادی.- استاد همکار دانشکده مهندسی دانشگاه قاهره، استادهمکار دانشگاه جنوب کالیفرنیا و استاد دانشگاه نورس ریج کالیفرنیا در سال‌های۱۹۸۲– ۱۹۸۵- استاد و رئیس بخش مهندسی مواد در دانشکده مهندسی “الزقازیق” در سال ۱۹۸۵  تا ۲۰۱۰ میلادی عضو کمیته مقاومت در برابر صهیونیسم در منطقه  الشرقیه- عضو کنگره بین المللی احزاب و گروه های سیاسی و سندیکاهای صنفی- عضو مؤسس کمیته مصری “مقاومت در برابر پروژه صهیونیسم”- منتخب شورای نهضت  اخوان المسلمون در سی ام اپریل  سال ۲۰۱۱ میلادی  به عنوان نخستین  رئیس حزب آزادی و عدالت انتخاب گردید .مرسی در صبح پیروزی اش با چالش شگفت آوری در برابر نظامیان قرار گرفت

مجلس مصر در 9 جون  در پی حکم دادگاه عالی قانون اساسی منحل گردید. این دادگاه استفاده از دو سیستم رای ‌گیری مختلف در انتخابات را دلیل انحلال مجلس اعلام کرد. در آن مقطع، ارتش، که قدرت را در اختیار داشت، حکم انحلال را به اجرا درآورد؛ اما آقای مرسی دستور داد که مجلس تا انتخابات بعدی و تشکیل مجلس جدید به کار خود ادامه بدهد ؛ زیرا او پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری و در جمع هوادارانش گفته بود که نمی‌تواند از اختیارات نمایندگان ملت بگذرد؛(34) اما نظامیان بر رای دادگاه تاکید کرده و تاکید کردند که رای دادگاه عملی شود . بالاخره مرسی اعلان کرد که به رای دادگاه احترام میگذارد . او ناگزیر هم بود که چنین موضع بگیرد؛ زیرا شرایط حساس و بحرانی مصر طوری بود که بیش از  حد برای جنجال آفرینی ها آماده نبود . از سویی هم نظامیان در کمین بودند که به مجرد دستیابی به اندکترین فرصت حاکمیت خود را بر مردم مصر توجیه و تحمیل نمایند . از این رو مرسی با یک عقب نشینی فرمان استره محکمه را پذیرفت واما گفت که انتخابات به زودی برگزار شد . در حالیکه مرسی سخت درگیر با نظامیان در رابطه به مجلس نماینده گان مصر بود که  رسانه های ایران برای او حادثه آفرینی کردند .

آژانس خبری فارس اعلان کرد که مرسی با این آژانس گفته است ، معاهدۀ صلح با اسراییل را تجدید نظر خواهد کرد . این خبر را رسانه های غربی منتشر کرده و بعد تر مینا آژانس دولتی مصر این خبر را رد کرد . خبرگزاری دولت ایران ایرنا نیر مانندالعربیه این خبر را رد کرد که مرسی گفته است که با فارس مصاحبه یی نکرده است. گفته شد که این آژانس بر احمدی نژاد را نیز مورد حمله قرار داده بود . ایرنا خبرگزاری رسمی ایران گفت  که فارس  مصاحبه جعلی با البرادعی رییس سابق آزانس اتومی جهانی نیز درست کرده بود که از سوی وی رد شد . ژانش فارس نزد ایرانی ها بحیث یک رسانۀ دروغگو و جعل ساز معروف است . به دنبال این خبر ویکتور یولان یک مقام امریکایی گفت : این واضح است که ما منتظر پیشرفت روابط با کشور های همسایه اش و پابند بودن به معاهدات بین المللی هستیم . (35) امریکایی ها در تمام مدت به ظاهر سیاست نرم و انعطاف پذیر را در برابر اخوان در پیش گرفتند؛ البته ناگزیر هم بودند، زیرا شکست اخوان برای شان در انتخابات غیر قابل باور بوده و بازگشت اخوان به سیاست مصر را شکست ناپذیر یافته بودند.

رییس جمهور مصر برای تحقق خواست  خانواده های قربانیان انقلاب هیآت حقیقت یاب را برای تحقیقات در رابطه به کشته شدن 1000 قربانیان انقلاب مصر مقرر کرده تا در ظرف دو ماه تحقیقات خود را تکمیل و برای ریاست جمهور تقدیم کنند . در این هیآت شش تن از اعضای خانواده های قربانیان نیز شامل بود. (36) مرسی در یک گام دیگر از تمامی گروه ها خواست تا برای پایان دادن به بحران جاری در مصردست بدست هم داده تا برای حل بحران قانون اساسی آن کشور در مورد آیندۀ مجلس راهی را سراغ کنند . شورای ملی مصر که به دستور نظامیان آن کشور لغو شد . مرسی در این رابطه نگران بوده و خواست تا مجلس را دوباره ابقا نماید و اما به مخالفت جدی نظامیان رو به  رو گردید .  (37) وی قبل از اجرای مراست تحلیف رسمی ، مراسم تحلیفی بصورت سمبولیک را در میدان تحریر بجا آورد و بعد در مقر محکمۀ قانون اساسی مصر حلف وفاداری یاد کرد .

مجلس مصر یک ماه پیش و در پی حکم دادگاه عالی قانون اساسی منحل شده بود.  دادگاۀ مصر استفاده از دو سیستم رای‌گیری مختلف در انتخابات را دلیل انحلال مجلس اعلام کرد. در آن مقطع، ارتش، که قدرت را در اختیار داشت، حکم انحلال را به اجرا درآورد؛ اما آقای مرسی دستور داده است که مجلس تا انتخابات بعدی و تشکیل مجلس جدید به کار خود ادامه دهد. مجلس مصر با وجود تذکر دادگاه قانون اساسی و هشدار شورای عالی نظامی در خصوص عدم تشکیل مجلس، تشکیل جلسه داد. پیش از تشکیل جلسه شورای نظامی مصر در بیانیه یی اظهار کرد که برخلاف دستور محمد مرسی، رییس جمهور مصر برای بازگشایی مجلس، حکم انحلال این مجلس همچنان لازم الاجراست. (38)

احمدی نژاد با محمد مرسی همتای مصری خود تماس گرفته و برای وی طلب موفقیت کرد . از وی خواست تا در کنفرانس کشور های اسلامی در تهران اشتراک کند و اما وی  در این مورد تبصره نکرد . (39) خانم رییس جمهور مصر گفت که او را نه بحیث بانوی اول بلکه بحیث خدمتگذار مصر خطاب کنند . مرسی در میدان تحریر به گونۀ نمادین سوگند وفا داری یاد کرد. وی از رفتن به کاخ ریاست جمهوری  مصر به دلیل ادامۀ آموزش فرزندانش تا شش ماه خود داری کرد .

هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا اولین دیپلومات ارشد امریکایی بود که بعد از پیروزی مرسی با او ملاقات کرد . وی پس از دیدار با محمد مرسی در قاهره گفت که ایالات متحده قویا از مصری ها و انتقال دموکراتیک قدرت در کشورشان حمایت می کند. (40) ملاقات کلنتن با مرسی به مثابۀ بازگشت امریکا به سیاست های تازه با اخوان المسلمین خوانده شد . این ملاقات در حالی انجام یافت که کلنتن پیشتر از آن گفته بود، تمایلی برای ملاقات با اخوان المسمین ندار؛ اما کاخ سفید با آنهم احتیاط را در این زمینه از دست نمیداد؛ گرچند این ملاقات برای مرسی ها به بهای زیادی انجامید .  پس از ملاقات هر دو شماری ها به خیابان ها برآمده و مدعی شدند که مرسی با امریکا سازش کرده است.(41) محمد مرسی رییس جمهور جدید مصر آقای قندیل یک چهرۀ غیر سیاسی را وظیفه داد تا کابینۀ این کشور را تشکیل بدهد . وی در کابینۀ عصام شرف مقام وزارت زراعت را داشت و در دولت بعدی به ریاست جنزوری تا کنون ادارۀ امور مصر را به عهده داشته و در این سمت باقی  ماند . وی اولین نخست وزیر است که ریش دارد و دارای درجۀ تحصیل داکتری بوده و در در دانشگاۀ پوتا درامریکا تحصیل کرده است . (42) وزیر خارجۀ امریکا که هنوز شک و تردید هایش نسبت به روش حکومت داری مرسی منتفی نگردیده و در روز آزادی جهانی مذهب گفت که او امید وار است تا مرسی به نگرانی های عیسویان مصر پاسخ مثبت بدهد و وعده هاییکه برای آزادی مذهب بیرون از سخت گیری های اسلامی داده است، عمل نماید . وی زمانی این سخن را گفت که لیبرال های مصر مرسی را متهم به نوعی سکوت کرده وگفتند که آنان برای او رای دادند تا آزادی های دموکراتیک در مصر تحقق پیدا کند  . (43)

به دنبال سفر کلنتن و ارزیابی او از مصر جدید، لیون پنیتا وزیر دفاع امریکا به مصر سفر کرد و با مرسی دیدار به عمل آورد . وی طی سخنانی گفت که مرسی رییس جمهور مستقل بوده و داری شخصیت مستقل است . وی را رییس جمهور تمام مصر خواند.(44) مرسی با توجه به نگرانی های جهانیان در راستای یک سلسله تبلیغات منفی از محل های باستانی مصر دیدار به عمل آورد و وعده سپرد که برای غنای سیاحتی مصر تلاش های فراوان خواهد کرد. وی از سیاحان جهان خواست تا از محل های سیاحتی مصر دیدن به عمل آورند . این گفته علاقمندی او را برای احیا و بازسازی آبدات مصر کار خواهد کرد . (45)

این دعوت مرسی تنها معنای ترغیب و کشاندن سیاحان خارجی به مصر را ندارد؛ بلکه از این هم برتر، این دعوت پاسخی است برای آن کور اندیشان قشری که زیر نام اسلام بزرگترین ارزش های بشری را نفی کرده و به ویرانی آبدات تاریخی می پردازند . پیروزی حرکت طالبان درافغانستان و ویران شدن مجسمه های بودا بوسیلۀ آنان در واقع ناقوس خطر نوعی اسلام گرایی را خطرناکتر از کمونیزم را هرچه تند تر به صدا درآورد . حرکت فرهنگ ستیز و مدنیت کشندۀ طالبان آژیر های خطر را بر رواق جنبش های اصلاحی اسلامی به صدا در آورد؛ زیرا قدرت های غاصب در یک اجماع غلط و پیشداورانه تمام حرکت های اسلامی چه که حتا اسلام را دشمن فرهنگ و تمدن بشری تلقی کردند . با این قیاس نادرست اسلام را مخالف دموکراسی و حتا نظام های نمادین مردم سالاری خواندند . در حالیکه اسلام درفش دار بهترین نظام مردم سالاری است . اخوان المسلمین میداند که ارجگذاری آنان از ارزش های نظام مردم سالار، آزادی های مدنی و حقوق بشری جایگاۀ آنان را نه تنها در میان جامعۀ جهانی هر چه بیشتراستحکام خواهد بخشید . رهبران اخوان با توجه به این امر مهم ناگزیر اند تا بر مبنای پاسداری ا زاصول های اساسی اسلام یعنی رعایت و گسترش آزادی، آگاهی و عدالت از هیچ نوع سعی برای تحقق آنها دریغ نکردند؛  زیرا باور دارند که روح اسلام نه تنها با عدالت سازگار؛ بلکه حامی عدالت و آزادی بوده تا زمانیکه آزادی ها در یک جامعه تحقق پیدا نکند ومردم به آگاهی لازم نرسند ، تامین عدالت اجتماعی در آن جامعه ناممکن است. از این رو سه اصل یاد شده لازم و ملزوم دیگر بوده و تحقق یکی بدون دیگری ممکن نیست . از این رو نظام اسلامی بر مبنای عدالت اجتماعی برآورندۀ تمامی خواست های مشروع و انسانی یک جامعه است . از آنجا که روح دینی با عدالت پیوند ناگسستنی دارد، بنا بر این اصل عدالت به مراتب ارزش آفرین تر از ارزش های دموکراسی است . با تحقق عدالت اجتماعی نه تنها ارزش های نظام مردم سالاری واقعی؛بلکه فراتر از دموکراسی تحقق پذیراست . نظام های استبدادی زیر نام اسلام نه تنها بدترین ستم وناروایی را درحق ملت های مسلمان در سراسر جهان روا داشتند؛ بلکه بزرگترین جفا را در حق اسلام انجام دارند .

این بار گرانسنگ رسالت را بر دوش جریان های اسلامی معاصر گذاشتند تا در این باره کار خستگی ناپذیر نمایند . جنبش اخوان المسلمین با توجه  به رسالت دینی خود مکلفت دین تاریخی اش را اکنون به بهترین وجه انجام بدهد . انجام چنین رسالتی کار یک شبه نبوده و به تلاش های خستگی ناپذیر علمی و عملی نیاز دارد تا در یک قرائت دینامیک و پویا روح اسلام نظامی را در مصر پیریزی کند که پاسخگوی مردم مصر اعم از قبطی و غیر قبطی باشد

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت پنجم

رهبران اخوان خیلی هوشمندانه مراقب اوضاع مصر بودند و با آنکه میانۀ خوبی را با نظامیان برقرار کرده بودند و اما باز هم نگران بودند که مبادا پنبۀ انقلاب مردم مصر بار دیگر به یغمای نظامیان برود . از این رو در رویکرد های خود خیلی مدبرانه و عاقلانه عمل میکردند . رهبران آن  به رغم یک سلسله تحرکات در هر گفت و گو با رسانه های خارجی تانی را از دست نداده و به اظهاراتی نمی پرداختند که بهانه یی را در دست نظامیان مصری برای سرنگونی انقلاب بدهند . چنانچه عصام عریان رهبر دانشجویان و سخنگو و رییس دفتر سیاسی اخوان المسلمین که از جمله نامزدان دور دوم انتخابات مصر است و از چهل سال بدین سو فعالیت های سیاسی را آغاز کرده و هفت سال را پشت میله های زندان سپری کرده است. وی با بی بی سی گفت : مصر نیازمند دولت وحدت و توافق ملی بوده  و به همراهی تمام نیرو های سیاسی نیاز دارد تا بتواند مصر را از تنگنای موجود بیرون کند . وی از الگوی حکومت اسلامی سخن گفت که فهم مصری های اعتدال گراه را منعکس میکند . الگویی که از جامعۀ اهل تسامح و تساهل برخاسته که در آن اقلیتی از مسیحیان زنده گی می کنند. یعنی جامعۀ تکثر گرا که هم از فرهنگ اسلامی اثر پذیرفته و هم بر آن اثر گذاشته است .

وی در مورد الگو برداری از ترکیه گفت : ترکیه پس از چند دهه ناآرامی ریشه های دموکراسی را در خود استحکام بخشیده و آنهم در کشوری که دو بار نظامش را ارتش سقوط داده است. سه این که موفقیت های ترک ها در عرصۀ اقتصادی که اکنون درآمدش به هفت و هشت برابر و رشد اقتصادی آن به 17 درصد رسیده است؛ اما به نسبت  انسجام بهتر اجتماعی در مصر بهتراز ترکیه این زمینه ها را دارا است  . وی به دو چالش  یکی تحول دموکراتیک و دیگری خروج  از بحران اقتصادی اشاره نمود . وی شماری از احکام شرع مانند سنگسار را بازدارنده خوانده و افزود که تا کنون در ایران و سعودی این حکم اجرا نشده است ؛ زیرا شرایط آن سخت است . تکمیل کردن شرایط سنگسار ساده نیست . وی در رابطه به برقراری با ایران گفت که آنها می خواهند قبل از این که روابط بین مصر و ایران عادی شود؛ توافقی بر سر نظام امنیتی خلیج فارس برقرار شود . در نظام امنیتی که ایرانی ها برای خلیج فارس عرضه کرده اند، مصر در آن جابگاهی ندارد .  درنتیجه این نظام پذیرفته نشده است . مصر اکنون به مثابۀ نیروی اصلی به  منطقه بازگشته است  . این بار دیگر نیرویی نیست که که فقط خواست امریکا را در منطقه اجرا کند . بنا بر این نظام امنیتی تازه یی در آینده برای خلیج فارس تعیین خواهد شدکه ایرانی ها، خلیجی ها ، اماراتی ها و سعودی ها در آن نقشی متوازن داشته باشند . (1)

رهبران اخوان در رویارویی با دشواری های مصر و بویژه  با نظامیان آن کشور به اندازه یی نرمش منطقی نشان دادند که حتا متهم به سازش با اردو شدند . هدف اساسی شان از این کار از بین بردن بهانه هایی بود که اردوی مصر با توسل بر آن در صدد استحکام بیشتر بودند .  برای این منظور اخوان از هیچ نوع تلاشی خود داری نکرد که سبب برهم زدن انتخابات پارلمانی در آن کشورمی گردید . چنانچه ناظران امریکایی انتخابات پارلمانی مصر را عادی٬ آرام  و بدون تقلب گزارش دادند و از اشتراک بیشتر مردم در انتخابات سخن گفتند  . گروههای اسلامی به شمول اخوان المسلمین در آن اشتراک کردند . دراین انتخابات ۳۸۰۹ تن نامزد برای تصدی ۱۶۸ کرسی با هم به رقابت پرداختند؛ گرجند شماری گروهها به دلیل دخالت نظامیان انتخابات را تحریم کردند؛ اما طنطاوی گفت : سلامت انتخابات را تضمین میکند،  وظیفهٔ نظامیان بر اساس قانون اساسی جدید مصر تغییری نخواهد کرد و ماموریت ارتش مانند گذشته دفاع ازکشور خواهد بود. (2)

تانی مبارزاتی رهبران اخوان رهبران ترکیه را به خود شیفته گردانید و چنان مایۀ امیدواری آنان گردید که اردوغان در سفرش به مصر برای رهبران اخوان گفت: حکومتی سکولار را برای مصر آرزو دارم . وی  همچنین گفته بود که از نظر او این موضوع تضادی با اسلام ندارد .(3) رهبران اخوان به آزادی های انسان ارج گذاشته و به سان راشدالغنوشی باور دارند . چنانچه راشد الغنوشی با شبکهٔ العربیه در پاسخ سوالی گفت :  مردم آزاد هستند که دین خود را تغییر بدهند  وما با آزادی تغییر عقیده و دین در کشور خود مشکل نداریم . وی از اخوان المسلمین و سلفی های مصر خواست تا برای جلوگیری از حوادث دهه‌ٔ نود با لاییک ها و مسیحیان حکومت مشترک تشکیل بدهند.(4)رهبران اخوان با توجه به تجارب تلخ گذشته تلاش کردند تا صداقت خود را برای رفاۀ مردم مصر برای نظامیان نشان بدهد. محمد بدیع رهبر اخوان گفت که برای استقرار نظم و حاکمیت قانون  در مصر حاضر به همکاری به نظامیان مصر است .

اما برخورد مصلحت آمیز اخوان با نظامیان تا حدی نبود که منافع مردم مصر و اهداف انقلابیون مصر را آسیب پذیر بگرداند . رهبران اخوان  در رخداد های مهم مردم مصر را تنها نگذاشته و بر نظامیان فشار وارد کردند تا حق انقلابیون را تلف نسازند .  چنانچه جماعت اخوان المسلمین طی اعلامیه یی از شورای نظامی خواست تا برای قربانیان رخداد های میدان تحریر و قصر العینی غرامت بپردازد . در این اعلامیه از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری زود هنگام و انحلال شورای نظامی مصر نیز سخن گفته شده است . رهبران اخوان بصورت جدی متوجه اوضاع بودند تا مبادا دشمنان مردم مصر دست به توطیه زده و با حادثه آفرینی ها انقلاب مصری ها را به شکست مواجه نسازند . از همین رو بود که حازم فاروق یکی از رهبران اخوان گفت : به نظر میرسد٬ طرف سومی درصدد برافروختن آتش فتنه وممانعت  از انتقال مصر به  دموکراسی بویژه پس از پیروزی اسلام گرایان در مرحلهٔ اول و دوم انتخابات پارلمانی است . (5) رهبران اخوان توانستند تا بعد از برگزاری مرحلۀ اول انتخابات پارلمانی مرحلۀ دوم را نیز به خوبی سپری کنند .

در دوم انتخابات پارلمانی در مصر نامزدان برای تصدی ۱۸۰ کرسی به رقابت پرداختند که که ۱۲۰ کرسی برای احزاب و ۶۰ کرسی برای شخصیت های مستقل در نظر گرفته شده بود . ۱۸ ملیون تن در رای گیری اشتراک کردند که ۵۵ در صد اشتراک کننده گان در انتخابات ذکر کرده اند . اخوان مدعی شد که ۴۰ درصد کرسی های پارلمانی را بدست آورده است .(6)  اخوان در تمام این مدت سعی کرد تا با مردم بوده و از داعیۀ انقلابیون برای بازگردانی حکومت نظامی به  حکومت ملکی دفاع کند . زمانیکه در مصر بر ضد برخورد خشونت آمیز مصر تظاهرات بزرگی صورت گرفت . مظاهره چیان از نظامیان خواستند تا بخاطر برخورد های خشونت آمیز شان بر ضد  زنان و مردان مصری معذرت بخواهند و هم از نظامیان خواستند تا روند بازسپاری به حکومت ملکی را سرعت ببخشند . اعضای اخوان المسلمین در تمامی این رخداد ها در کنار مردم مصر بوده و اشد تلاش کرد تا اوضاع از کنترول بیرون نشود . این در حالی بود که اخوان المسلمین با گروه های دیگر مشکلاتی داشت که حتا این حرکت  را برای سازش با نظامیان متهم کردند . با آنکه تمام گروههای سلفی و غیر سلفی اسلام و جوانان شش اپریل برای سقطو مبارک متحد بودند؛ اما  بعد از سقوط مبارک  سلفی ها و اخوانی ها  از تعدیل چند مادهٔ قانون اساسی به نفع اردو  حمایت کردند که جوانان شش  اپریل به آن موافق  نبودند . این قانون ۷۰ درصد رای آورد . این وضعیت غیر معلوم گروههای سلفی و اخوانی ها سبب شد که الازهر به عنوان متولی مسایل اسلامی دخالت کرده و اصول حاکم بر قانون اساسی را پیشنهاد کند که این امر نیز مورد بحث تمامی اسلام گرا  ها قرار خواهدگرفت . هر دو گروهٔ اسلامی در گرد آمدن در تحریر نظر موافق داشتند  . هر دو گروه خواهان حمله به اردو نبوده و تاکید می کردند که اردو را باید فرصت داد . این دو گروه در رابطه با مبارک نیز با سایر گروهها نظریات مختلف داشتند و اما نخواستند که این جریان را حاد بسازند . در موضوع اصول حاکم بر قانون اساسی شامل اصل دموکراسی٬ تداوم قدرت و پایگاهٔ مردمی داشتن و ... سلفی ها و اخوانی ها نظر مشابه دارند  و میگفتند که مجلس آینده حق تعدیل قانون اساسی را دارد. هر دو گروه خواهان برگزاری انتخابات در وقت معین آن بودند و اما سایر گروهها خواهان به تاخیر افگندن آن بودند . این هماهنگی ها معنای آن را نداشت که سلفی ها و اخوانی ها در تمامی موارد توافق نظر داشتند؛ بلکه گرایش های مختلف فکری نیز دارند؛ از جمله اخوان خواهان مبارزهٔ‌ مسلحانه است  که سلفی ها تمایل به مبارزات مسلحانه  ندارند. سلفی  ها در مصر در برابر سه جبهه صوفی ها ٬ لاییک ها و مسلمانان میانه رو قرار دارند . اخوانی ها در مواردی با لاییک ها٬ از جمله تاخیر انتخابات و نسبت به حاکمیت برخی از اصول قانون اساسی مشکل دارند . اخوان محوری از امریکا و ترکیه تشکیل داده است . در صورتی که اخوان به روش های ترکیه در مصر رو آورد٬ از حمایت امریکا برخوردار و در غیرآن حمایت امریکا را از دست خواهد داد . سلفی ها باوجود یک سلسله اختلافات باسعودی که شماری از سلفی های مصری حکومت سعودی را لیبرال می گویند؛ باز هم خواهان برقراری مناسبات با سعودی هستند . اختلافات میان سلفی ها و اخوانی ها تا جایی است که وحدت میان هر دو را ناممکن گردانیده و از سویی هم اختلاف میان اخوانی ها و لاییک ها چیزی است که نمی توان بر توافق میان شان خوش بین بود .(7)

دور دوم انتخابات در مصر برگزار شد و در این دور اخوان المسلمین ۳۶ در صد و گروهٔ سلفی النور ۲۹ در صد آرا را از خود کرده اند .(8) عبدالمعز ابراهیم رییس کمیتهٔ عالی قضایی انتخابات مصر گفت در دور دوم مرحلهٔ دوم انتخابات مصر ۴۳ در صد از واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند . هفت ملیون و ۱۲۶ هزار و ۵۵۶ نفر شرکت کردند . ۴ ملیون و ۵۸ هزار و ۴۹۸ نفر به حزب آزادی و عدالت ٬ ۳ ملیون ۲۱۶ هزار و ۴۳۰ تن نیز به حزب النور رای دادند که ۱۷۷ هزار و۲۴۴ رای را حزب الوفد٬ ۲۳۱ هزار و ۷۱۳ رای حزب اصلاح و آبادانی٬ ۱۶۱ هزار و ۵۴۹ رای حزب الثوره ٬ ۷۸۵ هزار و ۳۷۵ رای حزب فراکسیون المصریه و ۳۶۸ هزار و ۳۷۵ رای حزب لیست الوسط به خود اختصاص داده است . در این دوره ۱۱۸ نامزد  برای تصدی ۵۹  کرسی به رقابت پرداختند .(9)

 در میان گروه های مصری سلفی ها از کمک های سخاوتمندانۀ  سعودی برخوردار بوده و از لحا مالی و اقتصادی در موقعیت خوب تری قرار دارد. به اساس گزارش ها جماعت های سلفی طی ۲۵ سال در حدود ۲۵ ملیارد دالر از سعودی دریافت کرده اند که اکنون این جریان ها ۳۶ شبکهٔ تلویویزیون ماهواره یی ٬ ۲۰ هزار مسجد و ۲۰ هزار جمعیت خیریه هستند . (10)در زمان گرما گرم مبارزات انتخاباتی رییس  دادگاۀ مصر  در قاهره امر  اعدام حسنی مبارک را صادر کرد که وی به اتهاماتی چون امر فیر دادن به تظاهر کننده گان که 800 تن کشته شد و سو ا ستفاده از قدرت و فساد اداری رو به رو بود .

رهبران نظامی مصر قانون نظامی را در این کشور لغو کردند. نظامیان مصر زمانی به لغو حالت اضطرار پراختند که پارلمان مصر تشکیل و سعد الکناتنی منشی عمومی حزب عدالت و آزادی شاخهٔ‌ سیاسی اخوان با اخذ ۳۹۹ را ی بحیث رییس پارلمان این کشور برگزیده شد . در این رایگیری عصام سلطان معاون حزب اسلامگرای الوسط با اخذ ۸۷ رای موفق نشد . وی تعهد کرد که از هیچ نوع تلاش برای قصاص قاتلان مردم مصر.دریغ  ن خواهد کرد و با قدردانی از نظامیان مصر بخاطر برگزاری انتخابات گفت که انقلاب مصر ادامه دارد. (11)

کناتنی در ۳ اپریل ۱۹۵۲ در شهر سوهاج مصر به دنیا آمد . وی تحصیلات خود را در دانشگاهٔ المنیا در رشتهٔ گیا شناسی به پایان رساند . وی منشی عمومی حزب عدالت و آزادی اخوان است که در ۲۵ جنوری سال ۲۰۱۱ بعد از سقوط مبارک تاسیس گردید . وی سند کارشناسی خود را در رشتهٔ علوم در سال ۱۹۷۴ و سند کارشناس ارشد را در سال ۱۹۷۹ و سند دوکتورای علوم  را  در سال ۱۹۸۴ و در سال ۲۰۰۰ سند کارشناسی ادبیات و را در بخش پژوهش های اسلامی بدست آورد . وی از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۳ دبیر کل سندیکای معلمان ٬ رییس سندیکا های معلمان استان المنیا از سال ۱۹۹۳ تا کنون ٬ دبیر کل انجمن اساتید دانشگاهٔ المنیا از سال ۱۹۹۰ تا کنون رییس بخش گیاه شناسی دانشکدهٔ علوم المنیا  از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ را به عهده داشت . وی ریاست جناح پارلمانی اخوان را از سال ۲۰۰۵- ۲۰۱۰ در مجلس نماینده گان مصر نیز به عهده داشت. (12)

انتخابات مصر بصورت آزادانه برگزار و نیرو های امنیتی و نظامی مصر از آن حمایت کامل کردند . فضای انتخابات خیلی باز و بدون هرگونه مداخلۀ داخلی  و خارجی بود . نامزدان توانستند تا با خاطرجمعی کامل در آن اشتراک کنند . چنانچه شیخ طارق الرفاعی رییس فرقهٔ الرفاعیه در انتخابات پارلمانی مصر دو تصویر متفاوت از خود منتشر کرد که در یک تصویر ریشدار و در تصویر دیگر بدون ریش دیده می شود. (13) شماری رهبران اخوان به رغم احتیاط های جدی باز هم نمی توانستند، تمایلات ایده ئولوژیکی شان را مخفی نگهدارند که این نوعی آزادی افکار درون سازمانی را در اخوان به نمایش میگذارد

رشاد پیومی معاون اخوان المسلمین به رغم عدم تمایلات رهبران بیشتر این حرکت گفت که به هیچ وجه اسراییل را به رسمیت نخواهند شناخت ؛ زیرا اسراییل جنایت کار است و پیمان با اسراییل در یک شبه امضا شده که از مردم مصر نظرخواهی صورت نگرفته است . وی افزود که برای آن تدابیر قانونی اتخاذ خواهد شد و پس ازرجعت به پارلمان ومشوره با مردم مصر در مورد تصمیم اتخاذ خواهد شد .(14) نظامیان مصر پس از پایان مرحلۀ دوم انتخابات پارلمانی مصر شرایط نامزدی ریاست جمهوری مصر را به این ترتیب اعلان کردند . نامزد باید از پدر و مادر مصری تولد شده ٬ تابعیت کشور خارجی را نداشته و هم همسر خارجی نداشته باشد . نظامیان قانون اساسی سال ۱۹۷۱ مصر را بحالت تعلیق در آورده که مبارک در سال ۱۹۸۰ جهت منسا قانون گذاری تغییراتی در آن آورد و در سال های۲۰۰۵  و ۲۰۰۷ به منظور افزایش فرصت مشارکت احزاب در انتخابات از جمله انتخابات ریاست جمهوری اصلاحاتی در آن به عمل آورد . در ماهٔ‌ فبروری گذشته اصلاحاتی در آن به عمل آمد و اما نظامیان اعلان کردند که کشور را براساس یک قانون موقت اداره خواهند کرد . قرار بر آن شد تا  گروه صد نفری متشکل از  اعضای پارلمان و سنای مصر برای تدوین قانون اساسی جدید توظیف و بعد از صد روز به بازپرسی گذاشته شود . (15)

اما این برنامه پس از انحلال پارلمان مصر بوسیلۀ نظامیان این کشور به تعویق افتاد . مجلس سنا یا  اتاق دوم شورای ملی مصر ۲۷۰ کرسی دارد و بیشتر نقش مشورتی را بازی میکند . ۱۲۰ کرسی  از طریق سیستم فهرست احزاب و۶۰ کرسی دیگر از سوی  نامزد های مستقل تصرف می شوند که متباقی را رییس جمهور و اکنون نظامیان این کشور تعیین میکند . این مجلس در سال ۱۹۸۰ بوسیلهٔ‌ سادات تاسیس شد . روند انتتقال در مصر به ساده گی پایان نیافت و همراه با یک سلسله کشیده گی ها میان گروه ها ادامه یافت . چنانچه در آخر ماۀ جنوری 2012 میان نیرو های لیبرال و اخوان المسلمین در مصر درگیری رخ داد که سبب زخمی شدن ۴۳ تن گردید . مخالفان اخوان این گروه را به حمایت از نظامیان متهم کرده و مدعی شدند که اخوان در برابر انقلاب مصر قرار گرفته است. (16)

همزمان با این رخداد ها ، حوادثی به وقوع می پیوست که روند انتقال در مصر را به دشواری مواجه می ساخت . در یک درگیری در استدیوم ورزشی در پورت سعید مصر ۷۰ تن کشته و هزار تن زخمی گردید . (17)

پس از حادثۀ استدیوم پورت سعید در مصر طنطاوی امر دستگیری قوماندان شهر و یک مقام دیگر پولیس را صادر و استعفای والی پورت سعید را نیز پذیرفت و امر تحقیقات را از آنان صادر کرد  . پس از این رخداد تظاهرات بزرگی در مصر به وقوع پیوست و در این حادثه پولیس به روی تظاهر کننده گان گاز اشک آور پاش داد . این تظاهرات بعد از رخداد پورت سعید صورت گرفت که خواهان استعفای حکومت نظامی بودند . در تظاهرات روز جمعه  5 فبروری در شهر های اسکندریه و سویس مصر 4 تن کشته و ۲۵۰۰ تن زخمی گردیدند . این تظاهرات را جوانان بیکار وابسته به گروههای لیبرال و اخوان برگزار کرده و به دلیل عدم توانایی نیرو های امنیتی برای ادارۀ کشور خواهان انتخابات زود هنگام ریاست جمهوری و کناره گیری نظامیان از قدرت شدند . پولیس به روی مظاهره کننده گان گاز اشک آور پاش داد .

شورای نظامیان مصر به دنبال تظاهرات وسیع و خشمگینانهٔ مردم بعد از رخداد استدیوم پورت سعید٬ انتخابات ریاست جمهوری زود هنگام را در این کشور اعلان کردند .  در ۱۰ مارچ مسآلهٔ واجد شرایط  بودن نامزدان ریاست جمهوری در مصر آغاز شد . نظامیان مصر انتخابات ریاست  جمهوری این کشور را در ماهٔ جون سال جاری اعلان کردند . در این زمان حوادث دیگری پیش آمد که اوضاع داخلی مصر را تحت تاثیر درآورد .

دادگاهی در مصر ۱۹ شهروند امریکایی و ۲۶ شهروند مصری را محاکمه کرد . این ها متهم به دخالت در امور داخلی مصر بوده که از پول های کمکی امریکا زیر نان انجو و حقوق بشر بر ضد منافع مردم مصر استفاده کرده بودند . در میان این ها سام لاهود مدیر دفتر قاهرهٔ سازمان جمهوریخواهان نیز شامل بود . این ها را نظامیان مصر در نتیجهٔ حمله بر ۱۷ سازمان غیر دولتی بازداشت نموده بودند.(18)

اخوان حکومت نظامی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و در پیش آمد بازی فتبال نظامیان را مقصر دانست . پارلمان  تازه تشکیل شدۀ  مصر گروهی را برای ساختن مسودۀ قانون اساسی توظیف نمود . (19) اخوان المسلمین به رغم درگیری ها و دشواری هایی که در داخل مصر به آن مواجه بود . اوضاع بیرون از مصر بویژه سوریه را سخت تحت نظر داشت و مخالف هرگونه مداخلۀ کشور های خارجی در سوریه بود . چنانچه در یک واکنش غیر منتظره  گفت که ایران در کشتار مردم سوریه دخیل است . مهمان پرست این سخن اخوان را رد کرد . (20) در این زمان مقامات نظامی مصر کار کمیسیون ساخت و ساز قانون اساسی مصر را که بیشتر اسلام گرا ها در آن نقش داشتند ، به تعویق افگند . دلیل آن یک سلسله گزارش هایی خوانده شد که حاکی  از نگرانی گروه های هوادار غرب در مصر بود تا مبادا در قانون اساسی مصر مواردی به تصویب برسد که مورد قبول آنان نیست . (21) به دنبال اعلان انتخابات ریاست جمهوری در مصر نمایندۀ گروه های سیاسی و اشخاص مستقل ورق نامزدی خویش را به کمیتۀ برگزاری انتخابات سپردند .

شاخۀ حزب عدالت وآزادی اخوان محمدخیرت الشاطر معاون اخوان که یک تاجر است، بحیث نامزد ریاست جمهوری مصر معرفی کرد . با این تصمیم اخوان رسانه های بین المللی گفتند که این حزب در رابطه به اسراییل سیاست های سخت گیرانه داشته و در این اواخر رابطه اش با نظامیان مصر رو به سردی نهاده است . سلیم العوا نامزد قبلی نیز ابراز آماده گی برای نامزدی به مقام ریاست جمهوری مصر نمود که این تصمیم اخوان سبب شکسته شدن آرای این حزب در انتخابات ریاست جمهوری پیش بینی گردید  .(22)

کمیتۀ انتخابات مصر از جمله 20 تن نامزدان ، نامزدی ده تن را به دلایل مختلف لغو نمود که نامزد های اخوان المسلمین، النور و عمر سلیمان معاون مبارک و رییس سابق استخبارات مصر شامل آنان بودند. نظامیان تلاش کردند تا پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در مصر قانون اساسی این کشور تدوین شود . پس از انتخابات پارلمانی در مصر و تسلط اسلام گرا ها بر هر دو مجلس این کشور نگرانی جوانانی را برانگیخت که در انقلاب مصر نقش تعیین کننده داشتند .این ها خواهان کاهش نفوذ نظامیان در قانون اساسی استند . (23) بر اساس قانون اساسی مصر هر نامزد برای اشتراک در انتخابات ریاست جمهوری این کشور باید دست کم 30 هزار رای مقدماتی داشته، دفتر نماینده گی در 15 ایالت مصر داشته و در هر استان حداقل هزار طرفدار داشته باشد . کمیتۀ انتخابات مصر نامزدی نامزد هایی چون عمر سلیمان رییس سابق استخبارات و معاون مبارک، اسماعیل ابوحازم نامزد سلفی های النورو خیرت الشاطی نامزد اخوان را به دلایل مختلف رد کرد .

کمیتۀ انتخابات نامزدی سه تن عمر سلیمان را به دلیل مشاور امنیت و نخست وزیر مصر در زمان سادات، و ناتوانی او برای داشتن هزار طرفدار در هر ولایت ، نامزدی سلفی را به دلیل مادر خارجی و نامزد اخوان را به دلیل  رد کرد.(*) جوانان مصری واکنش نشان داده و بر ضد حکومت نظامی این کشور دست به تظاهرات زدند و  خواهان برکناری نظامیان از قدرت و تحویلی حکومت نظامی به یک حکومت ملکی شدند . (24) اخوان المسلیمن تنها با دشواری های داخلی رو به رو نبود؛ بلکه در کنار آن با سیلی تبلیغات و پیدا و پنهان رسانه های بین المللی نیز مواجه بود . هر کدام به نحوی در صدد برانگیختن نظامیان و آسیب رساندن به توانایی های این حزب بودند . با راه اندازی یک سلسله تبلیغات راست و دروغ نوعی برای فاجعه آفرینی ها در مصر جو سازی میکردند. چنانچه اسراییل گفت که  آماری را بصورت رسمی بدست آورده است که نشان دهندۀ برنده شدن مرسی بوده واز احتمال اخذ 70 درصد رای او خبر داد . واضح بود که این گونه پیش بینی ها برای نظامیان و مخالفان اخوان چندان خوش آیند نبود . از احتمال هر نوع  رخداد های ناگوار بعید نبود .

 

 

+++++++++++++++++++++++++

 

قسمت جهارم

جنبش اخوان المسلمین در سال 1928 بوسیلۀ  حسن البنا بنیانگذاری شد . در آنزمان در مصر ملک فاروق حاکم بود و تحت حمایت انگلیس قرار داشت . البنا با توجه به رنج های واقعی مصر و سایر مسلمانان جهان به هدف احیا و وقار ملت های مسلمان سازمان اخوان المسلمین را بنیاد گذاشت . او رهبری پر جاذبه و سرشار از معنویت بود . به زودی توانست قلب هزاران مصری را شکار کند . بنیانگذار این حزب خواهان یک نظام اسلامی در مصر بود که تعیین کنندۀ نظام اجتماعی و حقوقی آن کشور باشد . البنا از افکار محمد عبده شاگرد سید جمال الدین و خود  سید فیض ها برده است و در محضر معنوی آنان پرروده گردید . تا زمانیکه در قید حیات بود٬ برای تحقق اندیشه های رهایی بخش آنان از هیچ تلاشی دریغ نکرد . در این راه هر گز تدبر٬ دقت ٬ تانی ٬ استواری٬ تسلسل٬ تحمل و پایمردی را از دست نداد . از همین رو او یکی از پرجاذبه ترین رهبر اسلامی خوانده شده است که کمتر رهبرانی به پای  او رسیده اند . البنا تا سال 1949 میلادی اخوانالمسلمین را رهبری کرد و بالاخره ترور گردید .

در سال 1949م حسن هضیبی بصورت رسمی به عنوان مرشد عام اخوان المسلمین منصوب گردید . بعد ازتروربنیانگذار سازمان، دوران بحرانی و مشکلات برای آن هویدا گردید و یکی از علل ناکامی سازمان، سیاست طرد و عدم تحمل نظرات در دورهٔ پس از مرگ حسن البناء بود . برخی از اقدامات و چون وارد کردن یک سلسله تغییر و تحولات در سازمان، ارتباط وی با فاروق، محدود کردن فعالیتهای شاخهٔ مخفی اخوان المسلمین و مخالفت وی با خشونت موجب گردید تا اختلافاتی  در سازمان رو نما گردد .

در زمان هضیبی اخوان در معرض آزمون های بزرگی قرار گرفت . شورای نظامیان مصر بر ضد ملک فاروق دست به قیام زدند .شورای افسران مصر که در سال1953 دست به کودتا زدند ، عبارت بودند از از دگرمن جمال عبدالناصر، دگرمن عبداللطيف بغدادی، دگرمن علی صبری، دگرمن انورالسادات، دگرمن عبدالحکيم عامر و بالاخره جنرال محمد نجيب. اين شورا در گام اول شورای نيابت سلطنت را به رهبری شاهزاده عبدالمنعم، بهاءالدين برکت و محمد رشاد مهنا

 انتخاب کرد .  بعد تراین شورا را منحل و اعلام جمهوریت نمود . شورای افسران علی ماهر پاشاۀ ضد انگلیس را بحیث نخست وزیر تعیین کرد . پس از استعفای علی ماهر، جنرال نجیب در سال 1953بحیث نخست وزیر برگزیده شد . وی نظام سلطنتی را لغو و ریاست جمهوری را در مصر اعلان کرد. نجیب بحیث رییس جمهور و ناصر بحیث صدراعظم برگزیده شدند . اختلاف مواضع جنرال نجیب و ناصر در سال 1956در رابطه به اخوان المسلمین سبب سبکدوشی نجیب و به قدرت رسیدن ناصر گردید که اول به  مقام نخست وزیری و بعد به ریاست جمهوری رسید. ناصر زمانیکه کمک های مالی بانک جهانی را برای ایجاد سدی دریافت کرده نتوانست . در یک اقدام جرئتمندانه کانال سویز را ملی ساخت تا از عواید آن به اعمار دیوار های کانال بپردازد . این اقدام خشم کشور های غربی را برانگیخت و  مصر به تحریک کشور های غربی مورد تهاجم اسراییل قرار گرفت .  ناصر بعد از جنگ شش روزه اجلاس سران عرب را دایر و ملک حسین شاۀ سعودی را با عرفات آشتی داد . در زمان ناصر سوریه به زیر عنوان "جمهوری متحد عربی"به مصر پیوست . جمال ناصر تا سال 3197 در قدرت باقی ماند . اخوان با نجیب میانهٔ خوبی داشت و اما با به قدرت رسیدن ناصر به دلیل گرایش هایش با شوروی مناسبات اخوان با وی خراب شد؛ زیرا اخوان سخت تمایل برای تاسیس یک حکومت اسلامی در مصر داشت  و رویکرد سیاسی ناصر را دیوار آهنینی در برابر آرزو های خود تلقی میکرد . ناصر در سال 1962 برای قلع  و قمع جنبش اخوان پرداخت و سید قطب را به شهادت رساند و  رهبران  آنرا چون عبد القادر عودة، شيخ محمد فرغلي، ويوسف طلعت، وإبراهيم الطيب، وهنداوي دوير، ومحمد عبد اللطيف را به شهادت رسانید .  شهید سید قطب را بعد از سپری کردن هشت سال زندان به چوبۀ دار آویخت  . ناصر با راندن و تبعید رهبران اخوان فضا را برای حاکمیت استبدادی خود هموار گردانید .

در این دهه اخوان با رخداد های ناگواری مواجه شد؛ بویژه کشته شدن سید قطب مغز متفکر اخوان ضربهٔ  سختی بر پیکر معنوی این سازمان وارد کرد . از سید قطب آثاری زیادی بجا ماند که کتاب معالم فی الطریق یا چراغی بر فراز راهٔ او سرنوشت آیندهٔ اخوان را به گونه یی به گروگان گرفت . تحلیل های گوناگون پیرامون اندیشه های سیدقطب در این کتاب سبب گرایش های تندی در میان صفوف اخوان گردید  . اخوان به نوعی انشعاب درونی مواجه گردید که گروههای تندرو شباب محمد٬ الجهاد والتکفیر و الجهاد والهجره٬ جندالله٬ جماعت الجهاد و گروه های دیگر  از آن منشعب شدند .

ناصر بنا بر شکست افتضاح بار در جنگ 1967 با اسراییل از قدرت کنار رفت . بعد از او در سال 1971 انورالسادات به قدرت رسید که وارث یک مصر شکست خورده در جنگ عرب و اسراییل در سال 1967 بود . گروههای رادیکال اسلامی در مصر در سال 1970 با وجود  فشار های زیاد سیاسی و سرکوب های  وحشناک   در مصر فعال شدند . سازمان آزادی بخش اسلامی به نام "شباب محمد" دست به جذب و جلب وسیع زده و کارمندان ارشد دولتی را مورد حمله قرار داد و مبارزۀ مسلحانه با دولت مصر را راه  اندازی نمود . حسن هضیبی در سال1973 وفات کرد و عمر تلمسانی رهبر اخوان گردید و تا سال 1986 اخوان را رهبری نمود . دوران رهبری تلمسانی دورۀ پر تشنجی بود و شاخه های زیر زمینی اخوان در زمان رهبری تلمسانی دست به فعالیت های شگفت آوری زده و مبارزات آشتی ناپذیری را در برابر سادات آغاز کردند  . جماعت مسلمین زیر نام "الجهاد والتکفیر" توانستند از جهنم سادات زنده بیرون شوند . شباب محمد در سال 1974 اکادمی نظامی قاهره را اشغال کرد . هف از این اشغال اعلام جمهوری اسلامی و ترور سادات بود که به موفقیت نینجامید . جنبش الجهاد والتکفیر   در سال 1977 حسین دهبی یکی از شیوخ مصر را که منتقد نیرو های اسلامی و وزیر پیشین موقوفات دینی بود ، به قتل رساند . شماری از این گروهها مانند جندالله و جماعت الجهاد به فعالیت های زیر زمینی پرداخته وبالاخره  خالد اسلامبولی سادات را ترورکردند  این ترور را در نمایش و نماد رزم پیامبر با فرعون عنوان کردند .  درهنگام ترور سادات که مبارک در کنار او قرار داشت . بعد از مرگ سادات به قدرت رسید . سادات چنان در سرکوبی مخالفان خود زیاده روی و بیرحمی کرد  که مخالفانش او را فرعون خواندند . سادات در سال 1981 بیش ار 1500 تن را زندانی کرد که شامل فعالان سیاسی ، وکلا ، داکتران ، انجنیران ، استادان دانشگاۀ ، وزرای پیشین و روزنامه نگاران بودند . بعد از مرگ سادات ، مبارک که سابقۀ پیلوتی در نیرو های هوایی مصر را داشت و در زمان سادات بحیث معاون او  ایفای وظیفه می نمود  ، قدرت را به دست گرفت .

با تغییر نظام در مصر در 1980 رویکرد مبارزاتی گروههای اسلامی نیز تغییر کرد که این دوره را می توان دورۀ احیاگری آنها  عنوان کرد . مبارک با وجود سرکوب ها یک سلسله آزادی هایی را نیز برای گروههای اسلامی داد که حق اشتراک در انتخابات را پیدا کردند ؛ اما با در افتادن مبارک با گروههای افراطی میانۀ خوبی با گروههای میانه رو مانند اخوان المسلمین پیدا کرد . برای سرکوب مخالفان خود اقدام کرد و به  زندانی کردن آنان پرداخت .

حامد ابونصر در فبروری سال 1986جانشین عمر تلمسانی شد  .  وی بعد از انتخاب شدن  نامه یی به حسنی مبارک رییس جمهور مصر فرستاد و در آن مسایل داخلی و سیاست خارجی کشور مصر را مورد بررسی قرار داد، پیشنهاداتی به رییس جمهور ارائه کرد و از دولت مصر خواست همکاری خود را با اسراییل متوقف سازد و خواستار مشارکت بیشتر زنان در امور جامعه گردید . حسنی مبارک به خواست های  او وقعی نگذاشت و بعد از این نامه بود که روزنامۀ شروق نوشت : اخوان المسلمین اعلان کرد که در  انتخابات ریاست جمهوری اشتراک نخواهد کرد .(1)

با بالا گرفتن سرکوب رژیم مبارک گروههای اسلامی  که حالت خاموشی را انتخاب کرده بودند . در اواخر دههٔ هشتاد به شدت تمام رژیم را مورد حملۀ خود قرار دادند . در این دهه سازمان های دانشجویی اسلامی در شهر های  اسیوط ، مینیا ، قاهره و اسکندریه از نفوذ بیشتری برخوردار شدند . سازمان های اسلامی در قالب سلول هایی که "اسره" نامیده میشدند ، فعالیت های شان را گسترش دادند . گروههای اسلامی توانستد تا در کنار دولت بر مساجد زیادی قدرت کنترول را خود را تحکیم ببخشند . نفوذ این گروهها چنان در مساجد گسترده شد و دولت خطر جدی را از این ناحیه احساس کرد و در سال 1986 کنترول مساجد را بدست خود گرفت٬ سه فعال سیاسی اسلامی و چهار افسر نظامی منسوب به جماعت الجهاد را دستگیر کرد . از آن به بعد سؤ قصد ها به جان مبارک افزایش یافت  . او توانست که از شش سؤ قصد جان به سلامت ببرد . گروههای اسلامی در مصر بعد از سال های 1987 کمک های مالی از کشور های خلیج فارس دریافت میکردند .  دولت در همین سال 10000  تن را زندانی نمود . پس از آن به استثنای حزب دولتی سایر گروهها حق فعالیت نداشند . دولت چنان فشار را بر نیرو های مخالف خود افزایش داد که در سال 1994سازمان های حقوق بشر بین المللی دولت را مورد انتقاد شدید قرار دادند .

اخوان همزمان با این فشار ها شییوه های مببارزاتی خود را تغییر داده، فعالیت های اجتماعی خود را افزایش داد و دست به تاسیس انجمن های خیریه زد.  پیش از اینسازمانخیریهییرا تاسیس کرده بودکهجداازنفوذسیاسیبوده. در طول هشتاد سال فعالیت پایگاۀ محکمی در میان جامعۀ مصر پیدا کرده است که د ر حال حاضر نزدیک به صد هزار نفر تز از این جماعت حمایت مالی میکند و طرفداران شان چندین ملیون هستند  . در کنار این سازمان دیگری را به نام "جمعیت شریعت "   بوجود آورد که دارای 450 شعبه ، 6000 مسجد و دو ملیون عضو دارد . این جمعیت مهمترین انجمن خیریۀ مصر است (2) . از این طریق توانست تا هر چه بیشتر در میان مردم مصر نفوذ نماید و تا آخرین قدمه های مردمی جای خویش را در میان مردمش باز نماید .

پس  از وفات حامد ابونصر، رهبری این گروه در اختیار مصطفی مشهور   قرار گرفت. او  نویسندۀ  کتاب «کیفیات یک مبلغ» است که الازهر مصر آن را ممنوع اعلام کرده است  .  وی در سال 1954 زندانی شد و تا مرگ جمال ناصر در زندان ماند . از او 18 اثر مهم (*) و بجا مانده است که او را جاودانه گردانیده است . پس از او مامون الهضیبی رهبری اخوان را بر عهده گرفت . وی با توجه به اینکه خواهر و سه دخترش تحصیلکرده و دارای درجۀ  دوکترا هستند ، در موضعگیریهای خود در خصوص حقوق زنان، دیدگاه بازتری دارد و یکی از مدافعان سرسخت حق زنان برای کار و اشتغال به شمار میآید[24]  . وی در سال 2002 به عمر 81 سالگی وفات نمود و سپس محمدمهدی عاکف رهبری اخوان المسلیمن را به عهده گرفت .

مهدی عاکف در تاریخ مبارزات اخوان هفتمین رهبر اخوان است که با اظهارات تند خود بحیث جناح مخالف در برابر دولت مصر شهرت دارد . وی عضویت 68 ساله در جنبش اخوان داشته و 4 سال این حزب را رهبری نمود . وی زمانیکه رهبری محصلین مصری را در دانشکدۀ عین شمس به عهده داشت . به اتهام اختطاف دگرمن عبدالمنعم محکوم به اعدام شد و اما بعد از 20 سال زندان در سال 1974 آزاد گردید . وی بار دیگر با خراب شدن رابطۀ اخوان با دولت در سال 1996 زندانی شد و در سال 1999 از زندان رها گردید . وی  در سال 2004  خود را به رهبری حزب نامزد نکرد و از مقام خود استعفا نمود و امروز محمد بدیع هشتمین   رهبر و به اصطلاح اخوانی ها، مرشد عام اخوان المسلمین است.

داکتر بدیع انتخابات مصر در جنوری 2010 را در بسیاری نقاط باطل اعلان کرد و اما با آنهم انتخابات را تحریم نکرد . اخوان بعد ها فعالیت های سیاسی را بصورت غیر حزبی در مصر راه اندازی نمود . چنانکه در سال 2005 این حزب توانست که  20 در صد کرسی های پارلمان 508 عضوی مصر را که شمار اعضای آن به 84 تن میرسید ، بدست آوردند ؛ اما در انتخابات سال 2010 که تحت کنترول و مداخلۀ شدید دولت صورت گرفت ، گروۀ اخوان نتوانست کرسی های پارلمان مصر را اشغال نماید . در پارلمان برای 64 زن سهم داده شده است . .. در این انتخابات حزب دموکراتیک مبارک 440  کرسی، 10 در صد کاتولیک ها 3 کرسی را بدست آوردند . در حالیکه  . رشد عاید ناخالص سالانۀ مصر تحت حاکمیت مبارک از 5 تا  6 درصد، عاید روزانۀ 40 در صد مصری دو دالر و 30 در صد جمعیت مصر از نعمت سواد محروم هستند  .  (3) جمع چپ گرا و انجمن تغییر به رهبری البرادعی این انتخابات را از میان 30 گروۀ مصری تحریم کردند . جنبش اخوان المسلیمن راۀ طولانی را در مبارزه پیموده و فراز و فرود های دشواری را طی کرده است . محمود عزت مقام دوم این حزب است ، محمود البلتاجی معاون دبیر کل فرکسیون اخوان، عبدالحلیم منعم مسوول روابط عمومی جنبش، عصام العریان،  یوسف طلعت و الکواکبی از جمله 8 تن از رهبران اخوان هستند که در کنار محمد بدیع جنبش اخوان المسلمین را رهبری مینمایند .

اخوان المسلمین توانست که با قوت در درون کشور های عربی و غیرعربی مسلمان نفوذ معنوی پیدا کند و اندیشه های بنیانگذاران آن مانند حسن البنا، سید قطب، محمد قطب و زینب غرالی مورد توجهٔ سایرین در کشور های مسلمان گردیده و منبع الهام رهبران و جوانان مسلمان در سراسر جهان گردد . افکار رهبران اخوان به شدت از مرز های مصر بیرون شد و سراسر عرب را فرا گرفت . شاخه های اخوان در سراسر کشور های عربی تشکیل شدند . چنانچه شاخه های اخوان همین اکنون در تونس، مراکش، لیبیا، یمن، عراق، سوریه، سعودی و ... فعال هستند .  در رخداد های اخیر کشور های یاد شده بویژه در تونس٬ لیبیا٬ یمن و بحرین نقش تعیین کننده دارند . به گونۀ نمونه از اخوان  المسلمین لیبیا، اخوان المسلمین سوریه و حرکت مقاومت اسلامی یکی از جناح های اخوان المسلمین در فلسطین که عبدالله عزام یکی از بنیانگذاران آن به شمار میرود، می توان یاد آور شد که در شگوفایی بهار عرب و رستاخیز خروشان فلسطینی ها نقش بایسته یی بازی کرده اند . از  همین رو  حرکت اخوان المسلمین  بک جریان در سطح بین المللی و بزرگترین جنبش اسلامی در عصر حاضر است

 اندیشه های اسلامی سید قطب زنجیرهٔ ارتباط محکمی را میان جنبش های اسلامی در سراسر جهان ایجاد کرد . تاثیرات افکار او را در رهبران اسلامی نیم قاره چون مودودی و در ایران در امام خمینی،  علی شریعتی، طباطبایی خاتمی و خامنه یی مشاهده کرد و به همین گونه ارتباط این گونه زنجیرهٔ فکری را میتوان در آثار شریعتی دریافت که  افکار اقبال لاهوری چه تاثیراتی را بر او نهاده است .  چنانچه کتاب شریعتی زیر نام « پیامی به رهبر مسلم لیگ » گویای روشنی از این تاثیر پذیری ها بوده که تاثیرات متقابل را میان اندیشمندان جنبش بیداری اسلامی میرساند .

اخوان توانست تا در کنار جنبش های سلفی و وهابی در مشرق و مغرب عربی و غیر عربی به حیات خود ادامه داده و از آنها یک گام چه که چندین گام  پیشتر هم  بگذارد؛ اما موجودیت نظام های استبدادی و مزدور در  جهان عرب سبب سرکوب بیرحمانهٔ آنان گردیده است . هرگاه شلاق سرکوب و بیرحمی زمامداران عرب با حمایت امریکا از پشت و پهلوی آنان بدور می بود، شاید پیشتر و بیشتر از این بهار عرب به شگوفایی میرسید .

شماری ها بدین باور اند که نهضت اخوان با پیمودن راۀ طولانی مبارزه  با عبور از فراز و فرود ها به پختگی سیاسی رسیده  و  رهبران کنونی آن تند روی ها یرا کنار گذشته و راۀ میانه را در پیش خواهند گرفت . این حزب به یک حزب مردمی تبدیل شده و از داشتن پایگاۀ نیرومند مردمی برخوردار است . همسویی این حزب را با لبرادعی نشانۀ نرمش آن  خوانده اند در حالیکه او چندان نظریه های برابری با اسلام  ندارد . چنانکه اعضای این حزب از  اولین کسانی بودند که مردم را برای امضا در پای نامه یی کشاندند که البرادعی را بحیث رهبر مذاکرات با دولت قبول کردند .

رهبر این حزب محمد بدیع (4) در گفت و گویش با رسانه ها با لحنی سخن گفته است که در آن زبان مفاهمه آشکار بوده و خواهان حکومت دموکراسی در مصر است . وی گفته است که به جدایی سه قوای مقننه، اجراییه و قضاییه باور دارد و تمایل خود را برای یک نظام اجتماعی کثرت گرا در مصر ابراز کرده است . هم چنین او از دوستی متقابل با امریکا نیز سخن گفته است . غرب این جنبش را اشباحی میداند که از درون جنگل انبوهی استوار قامت کشیده است . غرب هراس دارد که اخوان با به قدرت گرفتن سیاسی در مصر نظام تندرو اسلامی را در آن کشور تاسیس خواهد کرد . امریکا هراس از آن دارد که با به قدرت رسیدن این حزب معاهدۀ کمبدیوید مصر با اسراییل به خطر مواجه گردد . امریکا حمایت از مستبد ترین زمامداران عرب را بهانه یی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن اسلام گرا ها عنوان کرده و با هراساندن مردمان آنها از تندروی های دینی یوغ اسارت را بر گردن های زمامداران عرب هر آن محکم تر از گذشته می بست . حالا که زنجیرهٔ شکن شکن استبداد در جهان عرب به صدا درآمده است٬ بهار عرب رو به شگوفایی نهاده و سرنوشت مزدوران امریکا در منطقه  با خون و آتش گره خورده است . بازی تازه یی را آغازیده و زیر نام حمایت از دموکراسی گویا خود را حامی بهار عرب جا زده است . در حالیکه امریکا دیروز بخاطر بقای منافع خود و تحکیم موقعیت ژاندارمش در منطقه یعنی  اسراییل از تمامی سرکوب های جنبش های اسلامی بوسیلهٔ زمامداران عرب پشتیبانی نموده و از خیزش هاییکه اکنون به نام دموکراسی حمایت میکند . دیروز از سرکوب آن ها به نام دموکراسی جشن میگرفت.

از همین رو شماری رهبران اخوان سیاست های امریکا در  جهان اسلام را غیر واقعی و ناکام دانسته اند . چنانچه عصام العریان (5) یکی از رهبر اخوان مصر میگوید :امریکا در ساختن یک ملت نه در افغانستان موفق شده و نه در عراق  . از این رو بود که اعلان کرد کرد، بعدازکشتهشدناسامهبایدنیروهایامریکاییازافغانستانوعراقبیرونگردند. 

امریکا در قبال جنبش اخوان و نقش وی درجامعۀ مصر نظر مساعدی ندارد و از به قدرت رسیدن آن نگران است . چنانچه  نشریۀ اکس (6) در زمان خیزش های مردم مصر بر ضد مبارک از قول اوباما گفت که مبارکمیتواند،چگونهاوضاعکشورشراتغییربدهد. و افزود که اخوان گروهی در مصر نیست که در مصراز  حمایت  اکثریت برخوردار باشد و اما این گروه را یک سازمان منظم خوانده و افرود که چهره هایی در این حزب موجود  هستند که با امریکا روحیۀ خوبی نداشته و در تحرکات ضد امریکایی  میتوانند  ، نقش داشته باشند  .  وی افزود که این واضح است که مردم مصر انتخابات آزاد می خواهند.

از این اظهارات اوباما پیدا  است که او نگران است تا مبادا اخوان با به قدرت رسیدن در مصر ، قدرت را در انحصار خود در آورد . در حالیکه اخوان المسلمینمصرخواهانپارلمانچندحزبیبودهوهبران آنگفتندکهآنانبرایمسایلفرعیاسلامراجارینخواهند ساخت. حتا یک تن از رهبران آن محمد مرسی گفت که حزب او خواهان کنترول پارلمان نبوده و خواهان پارلمان قوی در مصر است .   این حزب با کارهای اجتماعی ریشه های عمیقی در جامعهٔ مصر دارد  . وی گفت که اگر شخصی از میان اعضایش خود  را به ریاست جمهوری کاندید کند ٬ از آن حمایت نخواهند کرد .  اخوان برای آماده گی های بیشتر حتا به سازماندهی مجدد پرداخته و از اعلان حزب جدیدی به نام " حق و عدالت " خبر داد تا بتواند از سیلی از دشواری ها در مراحل کنونی گذار در جامعۀ مصر به خوبی عبور نماید . محمود غزان (7) سخنگوی این حزب در یک اقدامی دیگراعلان کردکهبرایاولینبارانتخاباتآزادانهدرمیاناعضایاینحزببرگزارشدکه۱۰۰ پالیسی ساز این حزب سه عضو این حزب را برای رهبری انتخاب میکنند .  هدف از این اظهارات پایان دادن به نگرانی های امریکا و غرب در مورد نقش آیندۀ این حزب در مصر است؛ گرچه این سخنان هیچگاهی نمی تواند شک و تردید های می نوشان را از به قدرت رسیدن این حزب به دنبال نداشته باشد . (8)

همچنین حزب اخوان المسلمین در گرماگرم تظاهرات در مصر با تانی عمل کرده و رهبران آن به رغم یک سلسله دشواری ها مذاکره با عمر سلیمان معاون مبارک آغاز کردند و این مذاکرات را هدفی برای تامین منافع مردم مصر عنوان کردند . رشاد پیامی معاون اخوان بهعوضداکتربدیردرنشستبادولتاشتراککرد . حزب اخوانالمسلمین در کنار حزبوفد،حزبتجمع وحربناصریتصمیمگرفتتادرمذاکراتبا دولت اشتراکنموده تا هرچه زودتر به تراژیدی مصر نقطۀ پایان بگذارد . (9) بعد از سقوط مبارک دو عضو آن سبحی صالحی و طارق در شورای هشتنفریتعدیلقانوناساسیمصراشتراکدارند

سیاست های خصمانۀ امریکا در رابطه به نهضت های اسلامی بویژه اخوان سبب نگرانی در حلقه های سیاسی امریکا گردیده و از امریکا خواسته اند تا هر چه سریعتر به رفع آن بپردازد . ستیفن کول نویسندۀ کتاب جنگ اشباح می گوید : امریکا باید با جنبش های اسلامی مانند اخوان مصر تماس حاصل نماید تا شک و تردید های این حزب در مورد امریکا رفع شود ؛ امرا امریکا تا کنون به چنین ابتکاری دست نزده و هنوز هم به نحوی نظاره گر حوادث درشرق میانه بوده و در صدد  گروههای نفوذی خود برای رسیدن به مقامات تصمیم گیری کشور های عربی است  . چناچه عصام (10) گفت تا حال امریکا تماسی با اخوان المسلمین نگرفته است .

ا ین گونه برخورد های امریکایی ها در برابر اخوان المسلمین مصر بر شک و تردید های مسلمانان نسبت به امریکا افزوده و پرده از سیاست های غیر جانبدارانه و غیر صادقانۀ امریکا در قبال نهضت های اسلامی بر میدارد . ادام ۀ اینگونه سیاست های امریکا در برابر جنبش های اسلامی و راندن نهضت های اسلامی بوسیلۀ امریکا با شلاق القاعده گمانه زنی ها را مبنی بر جنگ صلیبی از سوی امریکا بر ضد مسلمانان را بیشتر تقویت کرده و مببارزۀ امریکا با تروریزیم را به کلی زیر سوال می برد که رویارویی های خطرناک دینی را به پیش دارد . در آتش آن نه تنها مسلمانان؛ بلکه مس یحی ها  وامریکایی هم خواهند سوخت .  

اخوان المسلمین با توجه به موضعگیری های غرب و امریکا در قبال نهضت های اسلامی بویژه خود این حزب سبب شده است که در قبال رویداد های مصر با استفاده از تجارب دلخراش گذشته هر چه بیشتر با تانی عمل کرده و به انعطاف جدی تر روی آورد؛ زیرا رهبران این حزب نگران اند تا مبادا فرصت بدست آمدۀ کنونی بار دیگر از دست رود و با مداخلۀ غرب و ایجاد یک سلسله تحرکات در درون مصر بهانه را برای نظامیان مصر برای سرکوب  جنبش بهار عرب در مصر فراهم آورد . چنانچه بازی های تردستانۀ فیلد مارشال طنطاوی در راستای کندی اصلاحات و مصؤونیت های قانونی نظامیان، عدم مجازات جنایتکاران انقلاب مصر، تعلل نظامیان برای کناره گیری از قدرت و حفظ قدرت به بهانۀ خیانت به مردم  و تظاهرات هفت روزۀ مخالفان مصر به رهبریگروهیموسومبهجوانانششماپریل با حمایت اخوان و گروههای دیگر حاکی از زنگ خطری است که چراغ سبز روشن شده در مصر را به سرخترین خاموشی تهدید میکند . اخوان المسلمین که خاطرات سرکوب گرانۀ نظامیان را از دوران جمال ناصر تا سادات و مبارک در خاطره دارد . در مورد موضعگیری کنونی نظامیان مصری به رهبری فیلد مارشال طنطاوی خیلی نگران بوده و می ترسد که مبادا خارجی ها بار دیگر اوضاع مصر را  به انحراف کشیده  و بهانۀ حاکمیت دوامدار را برای نظامیان مصری میسر بگردانند؛ زیرا امریکا حمایت از سیاه ترین استبداد را بخاطر تامین منافعش ترجیح داده و هیچگاهی حاضر نیست تا منافع استراتیژیکش که همانا دفاع از حاکمیت اسراییل است ، آنرا با آمدن نیرو های ناسازگار با صهیونیزم عوض نماید . اخوان المسلمین نگران است تا مبادا خرمن انقلاب مصر خدای نخواسته بار دیگر به توفان حوادث برود؛ زیرا این حزب پیروز های بزرگتر خود را در تداوم انقلاب در مصر به تماشا  گرفته است و از همین رو حاضر است تا برای جلوگیری از آن هر نوع خطر و ضرر گروهی بخاطر منافع مردم مصر پذیرا شود تا باشد که خط خونین به سوی شبق تاریخ رفته را در افق های حکومت جهانی اسلام  پرتلولو بیند .   

                                                                                         

 یاد داشت ها:

 

karaman, 1994, 4561* -

    fahri , 1998, 337 ,   karaman, 1994, 457  2* -

karaman, 1994, 4573* -

torkone, 1994, 10 karaman, 1994, 4584* -  

fahri , 1998, 338 ,  5* -

karaman, 1994, 4956* -

            karaman, 1994, 459   7*- 

7** - آهنگ ، محمد کاظم ، حماسه هایی از قهرمانان سیاست و فرهنگ ، ص 11- 16 

 (Türköne, 1994, 127.128)8* -

" (Karaman, 1994, 416; Fahri, 3419* -

10*- " (Karaman, 1994, 461

11* -  (turkone,1994,128)

Karaman, 1994, 463;turkone,12812* -

Karaman, 1994, 462))13* -

                                                                                                               (Nursi 1996, 105,123.124 -14*

" (Türköne, 1994.101) - 15*

1 -  رادیو آزادی ، اخبارصبح ، 5 فبروری

2        - ماندگار ، شمارۀ 508 ، 9 فبروری

*- الجهاد هو السبيل، تساؤلات على طريق الدعوة، مناجاة على الطريق، مقومات رجل العقيدة على طريق الدعوة ، وحدة العمل الإسلامي في القطر الواحد ، زاد على الطريق، القدوة على طريق الدعوة ، الدعوة الفردية، الحياة في محراب الصلاة ، الإسلام هو الحل،  من فقه الدعوة 1 - 2 ، القائد القدوة الإيمان ومتطلباته، بين الربانية  والمادية، قضايا أساسية على طريق الدعوة ، التيار الإسلامي ودوره في البناء، قضية الظلم في ضوء الكتاب والسنة ، طرق الدعوة بين الأصالة والانحراف،  من التيار الإسلامي إلى شعب مصر .

3- ماندگار ، شمارۀ  ، اول جنوری 2011-10-24ت

4 - رادیو آزادی ، اخبار صبح، اول فبرور

5 - 7سپتمبر ، رادیو آشنا ،  اخبار شب ؛ رادیو آزادی ، اخبار صبح ،4 می

6 - رادیو آزادی ، اخبارصبح ، 7 فبروری

7 - رادیو آزادی ، اخبار صبح ٬  ۷  اگست

8 - رادیو آزادی ، اخبار صبح ۳۰می؛رادیو آزادی ، اخبار صبح ، ا ول می

9 -  رادیو آزادی ، اخبارصبح ، 6فبروری  ؛ رادیو آزادی ، اخبارصبح ، 6 فبروری

10 - . 7سپتمبر ، رادیو آشنا ،  اخبار شب

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++

 

فراز و فرود جنبش اخوان المسلمین

قسمت سوم

جنبش اخوان و اقمار آن در جهان اسلام در دههٔ هشتاد فراز و فرود شگفت آوری را پیمود که با آغاز جهاد مردم افغانستان بر ضد تجاوز شوروی و ورود عبدالله اعزام٬ اسامه به پشاور و ورود هزاران بریگارد داوطلب  مسلمان از کشور های عربی از کشور های خلیج تا شرق میانه٬ شاخ افریقا ٬ جنوب آسیا و از اروپا تا امریکا به پشاور پاکستان یک باره به شگوفایی رسید و  حیات سیاسی این جنبش را در ساختار یک انتر ناسیونالیزم اسلامی وارد فصل تازه یی نمود که در جنب و جوش هزاران مجاهد از گوشه و کنار جهان رخ بنمود . این نبرد حق طلبانه در یک مرحله٬ غلبهٔ داد بر بیداد را در سیمای غلبهٔ خون بر شمشیر در سطح جهانی به نمایش گذاشت و چهرهٔ عاشقانه ترین نبرد مجاهدان را در سطح جهانی به تماشا نهادند . این حرکت در واقع روح تازه یی بر جنبش های اسلامی و سایر جنبش های آزادی خواهانهٔ جهان دمید و نوعی ارادهٔ اعتماد به نفس٬ استبداد شکنی و استقلال طلبی را در میان گروههای مبارز   جهان ایجاد نمود . این حرکت جنبش اخوان را وارد فصل تازه یی از  حیات نمود که با تاسف خوش درخشید و اما زود پرپر گردید که عامل اصلی این پرپر شدن ها در کنار سایر عوامل خارجی و داخلی ضعف و ناکارایی رهبران و افتادن آنان در دام استخبارات پاکستان و ایران است . مظاهر این وابستگی های ننگین و شرم آلود در جنگ های داخلی سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ به خوبی آشکار گردید. نه تنها که با یکدیگر بیرحمانه جنگیدند و حتا از هتک حرمت بر انسان افغانستان هم دریغ نکردند . هزاران انسان بیگناه قربانی بستن ها٬ کشتن ها٬ میخ کوبیدن ها٬ سینه بریدن ها٬ شاشیدن ها بر سر و روی انسان ها٬ تا رقص های برهنه و نمایش های زایمانی گردید که وجدان انسان از توضیح آنها شرم دارد و به مثابه لکهٔ ننگی بر دامان رهبران این جنگ های قدرت طلبانه و ناحق چه که این جنایتکاران خود نمایی داشته و بر جبین  های بی حیای شان درشت و سنگین رخ مینمایند . مجبوریت های جهاد با شوروی و نیاز شدید به کمک های مالی و نظامی با توجه به فرسایشی شدن آن سبب شد که در گام اول آرمان های هزاران مجاهد افغانستان به خاک و  خون کشانده شود و در گام دوم بزرگترین ضربه را جنبش اصلاحی جهان اسلام  وارد کردند که غرب شکست آنرا زیر نام « شکست سیاسی اسلام » به استقبال گرفت و با جدا کردن اسلام سیاسی از بدنهٔ اسلام واحد نظام اسلامی و حکومت اسلامی را زیر سوال برد  که مسؤولیت تمامی این ها بدوش رهبران مجاهد نمای افغانستان است .

در کنار این گروههای تند رو انشعاب یافته از اخوان مانند الجهاد والتکفیر و الجهاد و الهجره به تاسی از اندیشه های سید قطب در کتاب معالم فی الطریق با رویکرد های تند با فرعون خواندن سادات دست به قیام های خطر سازی در مصر زدند . چنانچه خالد اسلامبولی سادات را ترور نمود و بعد از این حادثه اخوان تب و تاب شدید سیاسی را پشت سر گذاشت . این حوادث هم بر جنبش اخوان اثرات ناگواری گذاشت . عوامل دست به دست هم داده و شکست فاجعه باری را متوجه جنبش های اخوانی در سراسر جهان گردانید . این شکست ره آورد نامیمونی داشت که با عقب زدن جنبش جهادی پای جنبش سلفی را به پیش کشاند . این شکست نامیمون سبب شد تا با همکاری نزدیک استخبارات کشور های منطقه و جهان دو جریان سلفی عربی تحت قیادت اسامه به نام القاعده و سلفی وهابی تحت زعامت ملاعمر به نام طالبان به شیوههای قبلی مبارزاتی خود خط بطلان کشیده و با رویکرد جهادی پا به میدان مبارزهٔ نظامی و سیاسی بگذارند؛ گرچه هر دو  جریان سلفی یکی به  رهبری شاه عبدالعزیز دهلوی و دیگری به رهبری وهاب نجدی در موزات یکدیگر از یک منبع آب می خورند که با آموزههای ابن تیمیه به یک دیگر بیشتر نزدیک میشوند؛ اما با آنهم شاخهٔ‌ عربی آن تندرو تراز شاخهٔ عجمی آن است که از قبل تحت تاثیر افکار مولانا محمد طاهر پنجپیر٬ مولانا مفتی محمود و سایر رهبران تبلیغی پاکستان بیشتر خوی سیاست گریزی و سیاست ستیزی داشتند و با آمیختن با جناح عربی تندتر از جهادیان قبلی روی به جهاد آوردند . رویکرد مبارزاتی آنان در ابتدا بیشتر مبارزه بر ضد فساد٬ شرک و خرافات بود . چنانچه طالبان دولت استاد ربانی را به نام  حکومت شر و  فساد سرنگون کردند که کمتر رویکرد تکفیری داشتند و از حملات انتحاری هم خود داری میکردند؛ اما زمانیکه بعد از  حادثهٔ یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ لبهٔ تیز مبارزاتی آنها متوجه امریکا گردید . به روش های تکفیری رو آورده و به عملیات های تند روانهٔ انتحاری مبادرت کردند . نه تنها اینکه با داعیهٔ‌ بزرگتر فراملی و اسلام  جهانی رو‌ آورده و در صدد جاگزینی امارت اسلامی بجای حکومت اسلامی شده اند . مبارزات خود را در سطح جهانی بر ضد امریکا و هم پیمانانش بسیج کرده اند . با توجه به نبرد با امریکا تمامی مظاهر فرهنگی و مدنی غرب را انکار کرده و آنرا نمادی از  جاهلیت قرن بیست و یکم می خوانند .

در این رویکرد جدید سلفی ها عوامل زیاد داخلی و خارجی تاثیر گذار بوده که شکست جنبش جهادی در دهۀ هشتاد در نتیجۀ انحراف رهبران جهادی افغانستا و وابستگی های آنان به مراکز استخباراتی منطقه و جهان در موازات نفوذ گستردۀ سلفی های عربی وعجمی در این جنبش از جمله اثر گذار ترین آنها می توان شمرد . انحراف جهادی ها نه تنها سلفی ها را ودار به مبارزۀ اسلامی نمود؛ بلکه با یک چرخش 180 درجه یی بر ضد جهادی های همپیمان دیروزی خود نیز قد علم کردند و با فاسد و اشرار خواندن آنان علم مبارزه را بر ضد آنان برافراشتند . این ها مدعی اند که جهادی ها در سیاسی ساختن اسلام مبالغه کرده و اسلام را دامی برای برآورده شدن اهداف سیاسی خود گردانیدند. به نظر این ها جهادی ها به عوض اسلامی ساختن سیاست با رویکردی  انحرافی اسلام را ابزاری برای سیاست های منفعت گرایانۀ خود گردانیدند . از همین رو بود که سلفی ها مدعی اند که جهادی های اخوانی اخلاق اسلامی را کنار گذارده و نه تنها سیاست را غیر اخلاقی گردانیدند؛ بلکه هر نوع اعمال شریرانۀ خود را نیز توجیۀ اخلاقی کردند . بنا براین قیام در برابر این نیروی شریر را برای دفاع از اسلام پاک امری شرعی پنداشتند و با تجاوز امریکا به افغانستان و سقوط طالبان، انگیزۀ سلفی ها در سطح جهانی تحریک شد و نوعی پیوند ناگسستنی میان سلفی های جهانی و بویژه عجمی و عربی گردید که در اتحاد القاعده  و طالبان افغانستان و پاکستان در سطح جهانی بر ضد امریکا شکل گرفت .

با آنکه هر دو گروهٔ اخوانی و سلفی آخرین الهام را از دساتیر قرآنی می گیرند . در اوایل گروه های اخوانی جهت توجیهٔ مبارزات مسلحانه بیشتر به سوره های مکی توجه داشتند تا به سورههای مدنی؛ زیرا سورههای مکی بیشتر به اصول دعوت پرداخته و به مبارزه و جهاد فرا می خواند و اما سورههای مدنی بیشتر به نظام سازی پرداخته و از نوعی حالت استقرار سخن می گوید . در حالیکه سورههای مکی از نوعی انقلاب و دگرگونی سخن به عمل می آورد . سلفی ها که در ابتدا بیشتر علاقمند تبلیغ و پخش آموزههای سنتی بودند٬ بیشتر توجه به سورههای مدنی داشتند و در این چهارچوبه مسلمانان را برای رعایت اساسات عبادی در یک جامعه فرا می خواندند؛ اما دیری نگذشت که در روش سلفی ها تغییرات آمد و توجه به مبارزه نمودند . پس از آن سلفی های جهادی با رویکردی تازه متمایل به سورههای مکی شدند تا پیروان خود را برای جهاد و مبارزه ترغیب نمایند . از این پایگاهٔ اصلی این ها سنت بود و زمانی که به جهاد روی آوردند. سنت سکوی خوبی برای پرش های جهادی آنان گردید . از همین رو است که مبارزان سلفی از جاذبهٔ بیشتری برای جهاد برخوردار بوده و با تمسک جستن به عملیات های  استشهادی دست بالایی در عملیات های انتحاری پیدا کرده اند؛ گرچه پیدایی آن در متون شرعی با توجه به زیان های آن برای سایرین دشوار است و اما سلفی ها از فتوای آن هراس ندارند .

این گونه عملیات ها با آمیزش طالبان با القاعده شدت یافت . این گونه عملیات ها در جنوب آسیا و عراق و اکنون در سوریه راه پیدا کرده است٬ روغن خود را از تجاوز امریکا میگیرد . پیش از آن هم  اشغال سرزمین های فلسطینی ها بوسیلهٔ اسراییل انگیزه های استشهادی جهادی ها و سلفی ها را بر ضد اسراییل یک سان تحریک کرده بود و اما در مرز های فلسطین محدود باقی مانده بود؛ اما نبرد استقلال طلبانهٔ مردم نیم قاره در برابر انگیس ها و رقابت های هندو و مسلمان  در برابر دیگر پیهم رسوب نمود و بالاخره با آمیزش سلفی دهلوی با سلفی وهابی در منطقهٔ جنوب آسیا به گونهٔ فاجعه باری رخ بنمود.

از این که اخوانیت در جنوب آسیا بیشتر برخاسته از افکار سرسید احمد بود و سید احمد هم متاثر از افکار دهلوی  بود . از این رو اخوانی های جنوب آسیا بیشتر نزدیک به سلفی اند تا به اخوانیت مصری؛ گرچه مودودود تلاش کرد تا افکار اخوانیت نیم قاره را با اخوانیت مصر نزدیکتر بسازد . میان افکار مودودی و سید قطب اشتراکاتی میتوان یافت که این اشتراکات را تا حدودی می توان در کتاب « الله٬ رب ٬ ناس » مودودی و معالم فی الطریق سید قطب مشاهده کرد؛ اما تلاش های مودودی طور شاید و باید در نیم قاره به ثمر نرسید و این گروه نتوانست جایگاهٔ گسترده یی در میان مردم نیم قاره پیدا کند . چنانچه شاخه های جماعت در پاکستان٬ بنگال و هند از نفوذ چشمگیری میان مردم برخوردار نیستند . از سویی هم ساختار اجتماعی و دینی در نیم قاره طوری بود که آموزه های دینی به گونهٔ سلفی انرژی بیشتری را برای رقابت ها میان هندو و مسلمان آماده میکرد؛ زیرا در این آموزهها بیشتر سنت نشانی گرفته شده است سنت گرایی با توجه به ادای نماز های جماعت و رعایت محاسن اسلامی نمایش خوب دینی را در رقابت با هندو ها بر جای میگذاست و انرژی تازه به تازه را برای جوانان مسلمان میداد . از همین رو است که سلفی ها از سنت آغاز کردند و در سنت باقی ماندند و چنان در سنت غرق شدند که تمامی توجهٔ خود را از علوم معاصر برچیدند و این بر بعد عقل ستیزی جوانان سلفی افزود . اخوانی ها که جذبهٔ‌ بیشتر سیاسی دارند و مطالعات در عرصه های اسلامی را در حوزههای مختلف سیاسی و فقهی جدی تر حساب مینمایند . این جدیت اندکی سبب شده تا از  جدیت عبادی آنان بکاهد . این سبب شده تا آنان به سنت گریزی متهم شوند و این اتهامات دست سلفی ها را در نیم قاره بر آنان بلند تر نموده است .

شکل گیری جدید جنبش های سلفی، جنبش اخوان را که حیثیت محوری را برای جنبش های هم فکر خود در سراسر جهان داشت، تکان شدید داده و این جنبش را وادار گردانید تا راهکار خود را مورد تجدید نظر قرار بدهد . چنانچه در حوادث اخیر مصر این چرخش به صراحت آشکار گردید .  طوریکه رهبران اخوان در آوان مبارزات خود اعلان کردند که مصر،  افغانستان نیست و آنان کشور خود را ویران نمی کنند . این سخن در واقع پیامی بود، برای تمام کشور های غرب و شرق که  جنبش اسلامی مصر را با تنظیم های جهادی افغان یکسان نگرفته و به اشتباۀ  رهبران تنظیم های جهادی افغان پیش از پیش جنبش اخوان مصر را مواخذه نکنند . رهبران اخوان در جریان قیام مردم مصر بر ضد مبارک خیلی عقلانی عمل کرده و از این حرکت خوب مدیریت کردند . رهبران آن اعلام نمودند که دیگر در جستجوی انحصار قدرت نبوده و حکومت مشارکت ملی را در مصر به اشتراک تمام گروههای این کشور تاسیس خواهند کرد . چنانچه در جریان انتخاب رییس و معاونان پارلمان مصر، سعد الکتیبی منشی اخوان بحیث رییس و دو تن از نماینده گان سلفی النور و  لیبرال را معاونان خود بر گزدند . این حرکت در واقع بر افسانۀ سازش ناپذیری سلفی و اخوانی از یکطرف و لیبرالی و خوانی به نحوی خاتمه بخشید . در حالیکه جنگ سلفی ها با اخوانی ها در افغانستان فاجعۀ کنونی را به بار آورد . این جنبش شاید در گام های بعدی صداقت خود را در برابر مردم و گروههای مصری بیشتر به اثبات برساند . خود داری این حزب از اشتراک در انتخابات ریاست جمهوری نماد دیگری از انعطاف این حرکت بوده تا بر هرگونه تبلیغات مخالفانش را مبنی بر انحصار قدرت بوسیلۀ این حزب نقش بر آب نماید .

اکنون اخوان در منصهٔ اولین آزمون قرار گرفته است وبرای بار اول توانسته تا از طریق انتخابات آزاد با بدست آوردن ۴۷ درصد آرا ریاست پارلمان مصر را بدست آورده و شاید که مقام نخست وزیری این کشور را نیز از آن خود بسازد . این بدین معنا نیست که اخوان در مصر معجزه میکند و یک شبه به ایده آل ها و خواست های  مردم مصر پاسخ مثبت میدهد . در حالیکه این خیلی محال است . مصری که باری از دشواری های اقتصادی رو به رو بوده و نظامیانش معاش خوار امریکا بوده  و سالانه این کشور با 3 ملیارد دالر کمک میکند؛ اما با این هم  مشی خردمندانۀ رهبران آن تا کنون در رویداد های مصر با وجود همه دشواری ها باز هم نشانگر این امید واری است که این حزب با گام های عقلانی خواهد توانست، با همکاری نزدیک با سایر گروههای مصر این امید واری را در افکار جهانیان بیدار کند که جنبش اخوان بصورت واقعی در صدد اصلاح جامعۀ مصر است .

اما جریان فکری اخوانیت در سرزمین های اصلی اش یعنی شاخ افریقا مانند کشور های مصر٬ تونس٬ مراکش٬ لیبی و سودان بیشتر همخوانی با بنیانگذاران این تفکر داشته و از وجهٔ خوبی بهره مند هستند و حتا از این هم بیشتر جریان های اخوانیت در شماری کشور ها مانند ترکیه٬ مالیزیا٬ تونس و مراکش از این هم پا فراتر نهاده و به نوعی نواندیشی تازه رو آورده اند و به قرائت های تازه یی از دین نایل آمده اند و مصر دارد اکنون به سرعت بیشتر وارد این قافله میگردد . این ها با آگاهی از تمدن غرب میزان عقب مانی های خود را در حوزهٔ سیاسی و اجتماعی درک کردند و دریافتند که جوامع  اسلامی دچار یک وقفهٔ‌ تمدنی شده اند و مدعی اند که برای پشت سر گذاشتن این فاصله یک جهش نیاز است . این جهش زمانی ممکن است که به قرائت  تازه یی دست برد و  جریان فکری معرفت شناسی دینی را غنای بیشتر بخشید و بالنده گردانید ؛ گرچه سنگ بنای این جریان را کسانی مانند اقبال لاهوری  شریعتی و مودودی گذاشتند که پیش از آن رهگشای این حرکت شیخ عبده شاگرد سید بود؛ زیرا  جریان های سلفی و اخوانی بیشتر در شعاع هایی مانور کردند که در عین تفاوت های فکری گاهی با هم نزدیک و زمانی از هم دور شده و میزان این دوری ها و نزدیکی بیشتر بر اقتضای شرایط بود که هر دو الگو گاهی در اوج و زمانی در حضیص در برابر یکدیگر قرار می گیرند و این قرار گرفتن ها تا سرحد منازعه و پرخاش به پیش میرود . از همه مهمتر این که ناپاسخگویی قطعی این دو جریان به نیاز های کنونی جهان اسلام شک و گمان ها را پیرامون موفقیت های آنان در افکار مسلمانان برانگیخته است . قرائت های آنان از اسلام تا کنون نتوانسته است٬ پاسخگوی جدی نیاز های کنونی جوامع اسلامی باشد . از همین رو نیاز به قرائت تازه در چهارچوب معرفت شناسی جدید است تا بتوان خلای موجود فکری در جهان اسلام را پر نمود تا اگر از عهدهٔ‌ تلفیق دو جریان سلفی و اخوانی بیرون برآمده نمی تواند٬ دست کم راهی تازه یی را برای رهایی جهان اسلام از دشواری های موجود سراغ  نماید؛ زیرا دو جریان قبلی چنان گاهی در اوج و زمانی در حضیض یکدیگر و وقتی هم به همسویی و گاهی به رویارویی در برابر هم پرداخته اند که در کنش ها و واکنش های متضاد و هماهنگ فرع را قربانی اصل نموده و از اصل پرداختن به دشواری های جهان اسلام عاجز مانده اند.  حالا نیاز است تا با قرائت تازه جمیع فاصله ها میان سنت و تجدد را کوتاه گردانید. این زمانی ممکن است که عرادهٔ  شناخت را بلندی های دانش و معارف کنونی بشر عبور داد و با عبور از آنها بر کاستی ها و ناتمامی های موجود در جهان واقف گردید و برای رهایی از بحران از آموزههای اسلامی مدد جست .

بویژه اکنون که جوامع اسلامی در تند باد حوادث قرار گرفته و آشفتگی های خطرناک سیاسی و اجتماعی آنها را تهدید میدارد . بیشتر از هر زمانی لازم است تا در راستای گفت و گو های اصلاحی از میزان کشیده گی ها و آشفتگی های فکری میان آنها کاست . با برچیدن فاصله ها میان افکار می توان به نقطهٔ مشترکی دست یافت که بتواند محور تمسک تمامی گروهها و کشور های اسلامی شود؛ گرچه جهان اسلام با دشواری های متعددی رو به رو هستند که بیشتر محصول نارسایی های فکری و عدم آگاهی فرهنگی بوده و این زمینه را برای بهره برداری نیرو های شیطانی برای به آشوب کشاندن جهان اسلام فراهم کرده است و اما باز هم هر چه دشواری ها بزرگتر و پرحجم تر باشد٬ از گشایش دست کم آن بوسیلهٔ خرد نمی توان انکار کرد تا زمینه های توسعه  و انکشاف را در حوزههای مختلف میسر گردانید . یرای دست یابی به  این مهم از الگو های تازه و عناصر فرهنگی جدید و آزموده شده در سطح جهانی استفاده کرده و آنها را چنان بومی کرد که در مرحلهٔ اول در فرهنگ اسلامی و در مرحلهٔ دوم در فرهنگ بومی هر کشور به درجهٔ انحلال برسد تا از تاثیر پذیری فرهنگی آن   جلوگیری شود . در صورتیکه عناصر فرهنگی بیگانه در یک فرهنگ بصورت کامل هضم نشوند٬ در این حال عناصر ارزشی فرهنگ بیگانه به شکل شعاعی در فرهنگ بومی به گونه یی رسوب میکند که تاثیر گذاری فرهنگی آن حتمی است ؛ گرچند این کاری است٬ بس دشوار و ناگزیر باید برای انجام آن همت گماشت .

 

 

++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم

عدم پاسخگویی درست جنبش سلفی به نیاز های واقعی جهان اسلام متفکران مسلمان را وادار به چاره اندیشی نموده و در صدد راهکار تازۀ مبارزاتی شدند . راهکاری که بتواند، دست کم به حد اقلی از نیاز های جامعۀ آنروز مسلمان پاسخ روشن تر بدهد و هم بازگشای دشوای های شان در حوزه های گوناگون اجتماعی و اقتصادی در آنیده باشد تا آنکه با گذشت یک قرن از جنبش سلفی وهابی جنبش تازه یی به رهبری سید جمال الدین افغان بوجود آمد

سید در سال 1838 میلادی در خانۀ سید صفدر در کنر افغانستان به دنیا آمد و علوم ابتدایی را از پدر خود آموخت(1*)  . وی 18 سال را در کابل سپری نمود و بعد عازم قزوین شد و در تهران از سید صادق بهره برد . از آنجا به نجف رفت و 4 سال را در عراق سپری کرد و علوم متداولۀ زمان خود را از شیخ مرتضی انصاری آموخت (2*) پس از آن به هند رفت و از علوم و ادبیات اروپایی آگاهی پیدا کرد . وی در سال 1857 به حج بیت الله رفت و طی یک سال از کشور های حجاز، مصر، یمن، ترکیه، روسیه، انگلستان و فرانسه را دیدار به عمل آورد  . در این وقت امیر دوست  محمد وفات کرد و به جایش اعظم خان به تخت نشست . سید بحیث صدراعظم وی تعیین شد و اما انگلیس با نیرنگ او را برکنار و شیرعلی را به قدرت رساند . انگلیس او را به ترک افغانستان واداشت و عازم هند گردید . او خطاب به مردم هند گفت : ای مسلمانان اگر شما انسان نبودید و پشه بودید ، صدای وزوز تان گوش  انگلیس را کر میکرد و اگر لاک پشت بودید، جزیرۀ انگلیس را از جا می کندید و در دریا غرق می گردید .  (3*)  سید در سال 1870 به مصر رفت و 40 روز در استانبول ماند؛ اما پس از ایجاد یک سلسله بدگمانی ها و اشتباهات از ترکیه رانده شد و در مارچ 1871 وارد مصر گردید . وی در ترکیه به عضویت مجلس کبیر معارف ترکیه درآمد . وی هست سال در مصر ماند، شیخ عبده به مثابۀ دومین ستون افکار مدرن در منطقه در جمع شاگردان ممتاز او قرار گرفت . انتقادات او از ظلم و استبدادش اسماعیل پاشا سبب رنجش خدیو توفق پاشا جانشین او را فراهم کرد و با تحریک انگلیس ها از مصراخراج گردید؛ گرچند از مصر رانده شد و اما اثرات ماندگارش در مصر باقی ماند.(4*),.سید در سال1879 به حیدر آباد هند رفت و کتاب رد  "نیچریه "( ماده پرستی) را در آنجا نوشت . در این زمان شورس اعرابی پاشا در مصر آغاز شد و انگلیس ها دست سید را در آن دخیل دانستند و او را تحت نظر قرار دادند . وی ناگزیر شد که بریتانیا و بعد به فرانسه برود . وی عبده را در سال 1883 از مصر به پاریس خواست و با تشکیل حمعیت عروه به نشر جریدۀ عروه الوثقی پرداخت، انگلیس نشرات آن را در کشور های هند، ترکیه عثمانی و مصر منع قرار داد  و پس از 18 شماره  متوقف گردید . هدف این نشریه بیداری مسلمانان، نجات شرق از استعمار،  اصلاحات در کشور های اسلامی و احیای خلافت بود . (5*)وی در سال 1885 نظر به دعوت ناصرالدین شاه به ایران رفت واما ترغیب او برای ایجاد اصلاحات در ایران سبب خشم او را فراهم کرد . وی ناگزیر ایران را ترک کرد و در سال های 1886- 1889 در روسیه به سر برد. در سال 1889 بنا بر دعوت شاۀ ایران بار دیگر وارد ایران گردید. وی باز هم بر شاه فشار آورد تا دست به اصلاحات بزند و بالاخره بار دیگر از ایران رانده شد و در سال 1892 بار دوم وارد استانبول گردید . وی به بریتانیا رفت و جریدۀ ضیا الخافقین را به نشر سپرد تا آنکه عبدالحمید در سال 1892 به بهانه متوسل شد و او را به ترکیه دعوت کرد تا آنکه بر اثر مریضی فک سرطان در استانبول وفات نمود .  (6*)با ترغیب عبدالحمید برای برقراری ارتباط میان شیعه و سنی پرداخت که مرگ برایش فرصت نداد . (7*). روایتی است که سید در یک توطیه بوسیله ابوالهدی پیرو طریقۀ " رفاعیه" از پاریس به ترکیه آورده می شود و بدین وسیله شکار عبدالحمید میگردد . به گفتۀ محمود طرزی ابوالهدی بوسیلۀ یک داکتر یهودی سید را به قتل رساند . دلیلش کشته شدن ناصرالدین شاۀ قاجار بوسیلۀ میرزا رضا کرمانی  ذکر شده که  به کمک سید در ترکیه تداوی شد و عازم ایران گردید .(7**)

افکار و اندیشه های سید در زمانی شکل گرفتند که  سرزمین های اسلامی یک پی دیگر در کام استعمار فرو میرفت و جهالت، فقرو استبداد در جهان اسلام موج میزد . او باور داشت که ایمان امت اسلامی سست شده و بنیان های اخلاقی آن به ضعف کشانده شده است . در حالیکه اسلام توانایی های هماهنگی با پیشرفت های مدرن را داشته و تغییرات بوجود آمده را تبیین و تفسر کرده می تواند؛ یعنی اسلام در هر زمانی می تواند، الگوی خوبی برای تشکیلات سیاسی و اجتماعی باشد و پیشرفت های در حوزه های مختلف را بپذیرد.  (8*)

سید عامل اصلی عقب مانی های مسلمانان را تقلید کورکورانه و بریدن از دلیل های عقلی میدانست . او استدلال میکند که اسلام به پیروان خود فرمان میدهد تا برای ایمان خود برهان های محکم بیابند و به عقل تمسک بورزند . (9*) به باور سید رسوم و سنت های کهن با اسلام درآمیخته  و چنان تقدس یافته اند . در حالیکه به باور او  عصر سعادت برای انسان ایده آل یک الگوی دست اول است و اصل احیای دین را یگانه رویکرد برای رسیدن به آن تلقی میکرد . وی شرط ارتقای انسان را ایمان داشت عنون میکرد و  می گفت که هیچ امتی ظرفیتی کمتر از دیگری ندارد و برتری را تنها در عقل،  کمال روح ، دانش و فضیلت آدمی تلقی میکرد . (10*)

او میگفت که غربی ها اسرار حکمرانی و پیشرفت را کشف  کرده و از آن استفاده کرده اند ، در صورتیکه با اصول دین در تضاد نباشد، اقتباس آن برای مسلمانان لازمی است   . (11*) او اسلام ر ا هویت ملی مسلمانان می پنداشت و توصیه میکرد که مسلمانان  هویت سیاسی خو د را باید در رابطه به اسلام بدست آورند و یک کلیت مشترک تشکیل بدهند. او باور به حاکمیت قرآن در جامعۀ بشری داشته و میگفت ،  بدون آنکه کشور های تابع یک کشور باشند و اما تاکید میکرد که پادشاۀ همه قرآنکریم و نقظۀ اتحاد آنان باید دین باشد . 

ا، آنچه به مسلمانان هویت ملی می بخشد اسلام است. لازم است مسلمانان هویت سیاسی خود را در ارتباط با اسلام به دست آورند و یک کلیت مشترک تشکیل دهند. افغانی چنین می گوید: " من نمی گویم که همه ی کشورها تابع یک کشور شوند اما پادشاه همه قرآن و نقطه ی اتحاد آنها دین باشد . وی میگفت :زمانی که عصبیت قومی بر عصبیت دینی چیره شود و به اتحاد امت صدمه وارد کند . در این صورت عصبیت مشروعیت خود را از دست می دهد. (12*)

سید در عصر مدرن سهم عمده و موثری  در پروژه ی تلقی از اسلام به عنوان یک تفکر جدید دارد. او در موضوعاتی چون آزادی، ناسیونالیسم، اعتماد به نفس و حق و عدالت نظرات ارزشمندی ارائه نموده افراد مهمی را تحت تأثیر خود قرار داده است. مانند عثمانی های جدید، ترکان جوان، پان ترکیست هایی چون محمد امین یورداکول، یوسف آکچورا، احمد آغااوغلو، متفکرانی چون محمد عاکف، احمد حمدی آکسکی و افرادی چون سید بیگ، شمس الدین گون آلتای وجود دارند. عبدالحمید دوم گرچند اندیشه های سید را عملی نگردانید و اما در عرصۀ اندیشه از او متاثر بود و به وی احترام داشت . (13*)

بدیع الزمان سعید نورسی نیز در افکار اتحاد اسلام خود، از سید به عنوان سلف خویش یاد نموده اظهار می دارد که "مقتصد مسلک بودن در سیاست" را از او آموخته است .  مقتصد یعنی دوری از افراط در سیاست که در کناب مناظرات خویش آنرا بازتاب داده است. وی در مباحث خود پیرامون سیاست زیاده روان و تفریطی ها را مورد نکوهش قرار داده است .(14*)

با تاسف که سید به رغم افکار بلند و تلاش های پیگیرش برای رهایی مسلمانان از اسارت ، جهل، فقر و تنگدستی در کشور ما ناشناخته مانده است. شاید دلیلش رابطۀ پیهم او باسیاستمداران و زمامداران بوده که وی زا از مردم عادی بدور  رانده بود . چنانچه خودش میگوید " شایسته بود بذر افکارم را در زمینی حاصلخیز می افشاندم. نباید بذر افکار مستعدم را در شوره زار بی حاصل تباه می نمودم. در تمام طول این مدت هیچ یک از افکار من در گوش زمامداران شرقی فرو نرفت. (15*)

او در پایان زنده گی دریافت که مبارزه با جهل و تقلید را باید در دستور کار مبارزاتی خود قرار بدهد، زیرا او در پایان زنده گی مخاطبان اصلی اش را که همانا مردم بود، دریافت و اما  مرگ مجالش نداد  . سید با آنکه در هنگام حیات هرگز به آرزو هایش نرسید و افکار  او برای رفع عقب مانی ، بیداری و  پیشرفت کشور های اسلامی ناشگفته باقی ماند و اما می توان گفت، تنها آرامش خاطرش امیدواری و ایمان راسخ به رنسانس اسلامی در آینده بود .

سید با توجه به شرایط استعماری آنزمان چندین روش را در پیش گرفت . اول خواست تا حکومت های مستقل در کشور های اسلامی را به اصلاحات وادارد که این گونه تلاش هایش در افغانستان و ایران به ثمر ننشست . در گام دوم کوشش کرد تا بیشتر تا حکومت ها را بر ضد استعمار انگلیس به قیام وادارد و تمام  تلاش های خود را برای مبارزه با استعمار و زدودن استعمار از منطقه به کار برد . وی زمانیکه از بسر رسانیدن این اهداف خود ناکام ماند و بالاخره طرح پان اسلامیزم را سرمشق فعالیت های مبارزاتی خود گردانید . تا آنکه ابوالهدی که پیروی طریقۀ رفاعیه بود، با ترفند شگفت آوری خود را از مقربان دربار عبدالحمید پادشاه گردانید و دست به شیطنت زد و با مهارت خاص توانست ، سید را از فرانسه به ترکیه آورد . هدف از  این برنامۀ عبدالحمید جلوگیری از فعالیت های سید بود و تا بالاخره داکتر یهودی ابوالهدی شیطان سید را به قتل رسانید .

سید مرد متفکر و آزاد اندیش مسلمان بود که خود را مربوط به جهان اسلام دانسته و از این  تریبیون خواهان رهایی تمام انسان های در بند گیتی بود . او که دغدغهٔ آزادی انسان را داشت و رسیدن به رستگاری او را در بستر اندیشهٔ اسلامی تلقی میکرد و بدان باور داشت . او برای تحقق اندیشهٔ خود  جهانی می اندیشید و قلمرو های جغرافیای را مرزی غیر قابل عبور نمی پنداشت؛ زیرا او فراملی و فرامذهبی می اندیشید و قلمرو ها و مذهب ها را دیوار هایی برای جلوگیری از رفاهٔ بشری عنوان میکرد که زمامداران مستبد با قرار گرفتن در حصار های ملی و مذهبی هر نوع ستم و ناروایی را برمردم خود جاری گردانیده اند . او به تفکر به مثابهٔ دنیای بدون قلمروی نگاه میکرد که از عهدهٔ پیوند دادن قلمرو های مختلف جغرافیایی بیرون بدر شده می تواند . از همین رو برای تحقق ایده آل های بزرگ انسانی خود از کشوری به کشوری و از قاره یی به قاره یی بدون احساس خستگی لالهان بود . زمانیکه از وادار به ترک افغانستان شد٬ به ایران رفت و پیش از آن سفری به عراق نیز انجام داده بود؛ اما با وجود ترک افغانستان طرح اصلاحی خود را برای امیر شیرعلی خان تسلیم نمود . با وارد شدن در  ایران به روحانیون مبارز ایران همدست شد و به جنبش تنباکو پیوست تا آنکه این حرکتش خشم زمامداران ایران را فراهم کرد و میرزا آقا خان قاجار او را از ایران اخراج نمود . از ایران به ترکیه رفت و از ترکیه مصر و از آنجا بوسیلهٔ‌ انگلیس ها اخراج و به فرانسه رفت و از آنجا به لندن و تا آنکه به تدبیر فریب آلود ابوالهدی به دام عبدالحمید خلیفهٔ عثمانی افتاد . وی با ورود در هر کشوری بصورت فوری دست به نشر افکار خود میزد . چنانکه در فرانسه نشریهٔ پانزده روزه عروت الوثقی٬ در هند نیچیریه و در لندن ضیاالخافقین را به نشر رساند و این ها را به اکثر نقاط جهان اسلامی می فرستاد . نشریهٔ عروه در جهان اسلام منبع الهام شخصیت ها٬ حلقه ها و گروهها در جهان اسلامی قرار گرفت و در سراسر جهان اسلام گروههای عروه تاسیس گردید؛ اما با این همه تلاش های شبانه روزی فرصت زیستن و فعالیت کردن در افغانسان را نیافت و صرف باری در زمان عبدالرحمان خان بصورت مخفی به هرات یا قندهار آمد و با جمعی از علما و دانشمندان صحبت کرد و بازگشت .

سید با آنکه دانشی وسیع و ژرفتر و ذهنی فعال تر و دراک تر از محمد بن عبدالوهاب داشت  و اما رویکرد بیرون نگرانه٬ سفر های پیهم و فرصت اقامت نیافتن سید در کشور های اسلامی سبب شد که او اندکی از احوال درونی کشور های اسلامی بدور ماند و فرصت ارایهٔ طرح مشخص والگو را برای رهایی آنها نیابد . حضور پر رنگتر عامل خارجی برخاسته از  خطر استعمار سید را به نحوی واداشت تا به عامل های داخلی کمتر توجه کرده و عوامل داخلی به گونه یی به حاشیه کشانده شود . وی برای رهایی کشور های اسلامی از  چنگال استعمار به گونه یی کنار آمدن با شاهان مستبد را امری ناگزیری پنداشته بود . چنانچه تلاش هایش برای ترغیب اعظم خان با به قدرت رسیدن شیرعلی خان به ناکامی انجامید . به همین گونه سعی خستگی ناپذیر او برای تشویق شاهٔ ایران در راستای تاسیس یک حکومت مردمی  به ثمر نه نشست و با کشته شدن میرزا آقا خان دو شاگرد او قاآنی و روحانی درایران مورد اتهام قرار گرفتند و حتا مقامات ایرانی خواهان برگشت او از ترکیه شدند که عبدالحمید پاشا از تسلیمی آن به ایرانی ها خود داری کرد .  به همین گونه تلاشهایش در مصر برای مبارزه برضد  انگلیس پیش از آن که به ثمر بنشیند، بوسیلۀ انگیس ها از مصر اخراج گردید و وارد فرانسه گردید. سید در فرانسه جریدۀ پانزد روزۀ عروت الوثقی را به نشر رساند و به اکثر کشور های اسلامی میرسید . وی در هر سرزمینی که میرفت . آرام ننشسته به چاپ نشریه یی می پرداخت . چنانچه نشریه یی را زیر نام « نیچیریه » در هند و « ضیاالخافقین » در لندن به نشر رساند . سید تلاش کرد تا از طریق برقراری رابطه با شخصیت های مسلمان در سراسر جهان موفق به عملی  گردانیدن طرح های خود شود  و برای بسر رسانیدن این هدف بهره گیری از شخصیت های گوناگون عرفانی و سیاسی و فقهی دریغ نکرد . چنانچه سید سفیری را نزد محمد احمد سوانی که گرایش های عرفانی داشت، فرستاد و اهداف خود را برای رهایی کشور هایی مانند مصر و سودان از چنگال انگلیس به وی رسانید ؛ اما گسترده گی تلاش های سید سبب شد که او توفیق مزید را برای پیشبرد یکی از برنامه های خود حاصل کرده نتواند  . از سویی هم اخراج های پیهم او از کشوری به کشوری این فرصت را از وی گرفت و در آخر که موقع برای طرح پان اسلامیزم خود داشت . عبدالحمید در دورنمای این طرح نابودی حاکمیت خود را میدید و از همین رو او را در دام خود اسیر گردانید . بنا براین

سیدجمال الدین افغان ( ۱۸۳۷  تا ۱۸۹۷ ) نتوانست تا  در  حوزهٔ اصلاح دینی٬ بویژه در بعد فرهنگی و ساحهٔ اصلاح سیاسی و اجتماعی به طرح مشخص و راهکار روشنی دست یابد . دشواری های روزگار و شرایط سختی که او با آن رو به رو گردید٬ کار هایش در تمام این عرصه ها ناتمام باقی ماند؛ اما محمد عبده ( ۱۲۲۳ –  ۱۲۶۶ق برابر به ۱۸۴۹ ۱۹۰۵ میلادی) شاگرد سید که بعد از سرکوب قیام اعرابی پاشا بوسیلهٔ خلفای عثمانی تکان خورد، از کار های شتاب زده خود داری نمود  و تلاش کرد تا گام های بلند تری را در مسیر اصلاح دینی و در تفسیر قرآن کریم بردارد  و باب گفت و گو ها را در حوزهٔ کلام  جدید گشود؛ اما پیش  از آنکه این روند را به پختگی برساند و به الگویی مبدل گرداند٬  جنگ دوم جهانی اول از راه رسید و درسال ۱۹۲۴ خلافت عثمانی را برچید . خلافت عثمانی با آنکه بیشتر نمایانگر سلطه خلفای عثمانی بود تا سلطه جهانی اسلام واقعی و اما باز هم حیثیت نمادین را در میان گروههای اسلامی داشت . د رنتیجهٔ این پیش آمد شرایط در جهان اسلام دگرگون گردید و این دگرگونی گروههای مسلمان را وادار کرد تا به روش هایی بپردازند که پاسخگوی شرایط جدید باشد؛ زیرا روش های فکری گذشته بیشتر محصول شرایط آن زمان بود که با واقعیت های بعد از جنگ در جهان اسلام سازگار نبوده و با اوضاع سیاسی و اجتماعی تازه همخوانی نداشت  .

پیش از آن هم جنبش هایی چون نهضت سنوسیه در سال ۱۸۳۷ در لیبیا٬ نهضت مهدویه در ۱۸۴۳ در سودان٬  نهضت عبدالحمید بن بادیس در ۱۸۸۹ تا ۱۹۲۴ در الجزایر٬ جنبش خلافت در سال ۱۹۱۸تا ۱۹۲۴ در  هند  و حرکت  های کوچک دیگر در سایر جهان اسلام دست به فعالیت زدند و اما هر کدام در حوزههای کوچک و محلی فعالیت داشتند که در این میان تنها بر عرصهٔ فعالیت جنبش خلافت را در سطح منطقهٔ جنوب آسیا می توان صحه گذاشت که با سقوط خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴ از میان رفت .

بعد ار جنگ جهانی دوم و با فروپاشی خلافت عثمانی شرایط تازه یی در جهان اسلام بوجود آمد . انگلیس ها برای سلطان های عرب گفتند که در صورت همکاری با آنان و مخالفت با خلافت عثمانی حاضر اند تا کشور های عربی را برای استقلال کامل یاری نمایند . انگلیس ها بعد از پایان جنگ چندان به این تعهد خود وفا دار نماندند و سلطنت های مزدور را بر مقدرات مردم عرب حاکم گردانیدند . شرایط جدید بینش تازه یی را پیرامون اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان اسلام و بویژه جهان عرب در میان مسلمانان برانگیخت . این گرایش تازه جنبش فکری تازه یی را در جهان عرب بوجود آورد که در نتیجه در مصر به ثمر نشست . جنبش اخوان المسلمین در مصر ۱۹۲۸ به رهبری حسن البناتاسیس شد که هدف این جنبش تنها نجات مصر و کشور های عربی نه؛ بلکه در سطح بزرگی برای رهایی جهان اسلام از چنگال استعمار٬ استبداد٬ خرافات و بی عدالتی دغدغهٔ‌ فکری داشت . این جریان پرتحرک تر و بالنده تر از سایر جنبش های اسلامی آن زمان بود . این جریان با دیدی تند و آینده نگرانه ٬ آیندهٔ‌ کشور های اسلامی در قلمرو دین را چه که آینده جهان را در قلمرو دین به تماشا گرفت . این بینش بزرگ سبب شد تا رهبران اخوان بیشتر فراملی و فرا عربی اندیشیده و تا باشد که دین را با رویا های جهانی خود تحقق ببخشند . این تفکر جهانی اسلام شور و شعف تازه یی را در جهان اسلام برانگیخت و گروههای اسلامی در سایر کشور ها را به محور خود کشاند . صبغهٔ اسلام نگری اخوان در سطح جهانی یک سلسله اختلافات را میان رهبران و اعضای آن برانگیخت و این سبب  خروج شماری از رهبران و اعضای آن از بدنهٔ این جنبش گردید و به کار های مختلف فکری٬ سیاسی و اجتماعی رو آوردند؛ اما در این میان جنبش اخوان المسمین به نوعی استقبال جهانی مسلمانان و گروههای اسلامی رو به رو گردید . رهبران اخوان هم ناگزیر شدند تا در صدد ارایهٔ الگوی مبارزاتی شوند که به گونه یی هم آمبزه یی از اندیشه های متفکران و جنبش های قبلی  در جهان اسلام از ابن تیمیه تا وهابیت و جنبش سلفی غرب عربی رشید رضا ۱۸۶۵- ۱۹۳۵ باشد و هم طوری این ها را با یکدیگر تلفیق نمایند که پاسخگوی یک  پروژهٔ تازهٔ‌ دینی تحت رهبری یک جنبش نیرومند باشد . ناگزیر بودند که به جهات داخلی و خارجی نیاز های جامعه توجه کنند  و  حتا بهره گیری از روش  سخت گیرانه و قشری وهابیت مانند مبارزه با خرافات و شرک و بدعت هم نامجاز نشمردند تا بتوانند جهات بالنده گی ارزش های پاک دینی در داخل جامعه را در دستور کار خود قرار بدهند . جنبش اخوان بیشتر تحت تاثیر دیدگاههای بیرون نگرانهٔ سید قرار گرفت و در ضمن  جنبه های سیاسی مبارزات سید را در محور افکار خود قرار داد . در راستای غنای دوکتورین سیاسی خود تا سرحد مبارزهٔ آشتی ناپذیر با استعمار که در راس اندیشه های سید قرار داشت ٬ به پیش رفت .

اخوان که خود را در برابر رسالت عظیمی یافته بود و ناگزیر شد تا دست به روایت های کلانتر زده و در صدد تدوین ایده ئولوژی کامل و تمام گردد که بتواند تمامی  جهات زنده گی فردی و اجتماعی را چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی احتوا نماید تا اصلاح نظام را در عرصه های گوناگون سیاسی٬ اخلاقی٬ فرهنگی اقتصادی٬قضایی٬ صنعتی٬ تقنینی٬ اداری٬ علمی٬ فرهنگی ٬ هنری در بر بگیرد؛ گرچه رهبران اخوان از حسن النبای شهید تا سید قطت شهید و سایرین یکی پی دیگر تلاش کرده اند تا ار عهدهٔ چنین آرمان بلند پروازانه بیرون بدر آیند؛ اما از این که تاکنون که نتوانسته اند در عرصهٔ عملی برنامه های خود را عملی سازند٬ بنا بر این خوش باوری خواهد  بود که گفت از چنین مسؤولیتی به خوبی بیرون جهیده اند .  بعید نیست که رهبران اخوان طی ۸۲ سال گذشته توانسته اند تا برای تدوین ایده آل خود کار های مهم نظری را به پیش برده باشند . هم چنین تردیدی وجود ندارد که تلاش ها در راستای به کرسی نشاندن ایده آل های بزرگ سیاسی و ایده ئولوژیکی آنان برای ارایه کردن الگوی اصلاحی بی ثمر نمانده و توانسته اند دین را از چنبرهٔ خنثا نگرانهٔ سلفی ها که بیشتر یک بعدی عمل کرده و جهات مهم سیاسی و اقتصادی را از چشم افگنده بودند٬ رهایی ببخشند؛ زیرا ماندن در مقام خنثا وارگی دینی هر نوع خطر آسیب پذیری از دشمنان مکار و زرنگ و دوستان ناآگاه متصور است .

رهبران اخوان با توجه به نیاز های جهان اسلام و حساسیت ها و نیاز های تاریخی آنان طرح های بلند بالایی را روی صفحات کاغذ ریختند . کار های خستگی ناپذیر شهید سید قطت بویژه کتاب عدالت اجتماعی او در کنار کتاب ایده ئولوژی و کتاب جنجالی او زیر نام معالم فی الطریق در این زمینه محسوس و درخشان بوده است. وی در کتاب عدالت اجتماعی خود توانست تا تصویریک جامعهٔ عادلانه را تحت زعامت یک مسلمان ارایه کند و این کتاب ممثل ایده آل های عدالت خواهی اخوان در یک جامعهٔ‌ اسلامی است که برای رهایی و رستگاری یک  نظام اسلامی راهکار هایی مشخصی را در روشنایی متون دینی در ابعاد گوناگون ارایه کرده است ؛ گرچند کتاب معالم فی الطریق ( چراغی بر فراز راه ) او منبع الهام گروههای تندروی مانند الجهاد والهجره و الجهاد و تکفیر و سایر گروههای تندرو گردید و با تعبیره های تندروانه از افکار او الگوی اصلاح دینی  او را تا حدودی زیر سوال بردند. در حالیکه سید قطب در شرایط خاصی به نوشتن کتاب یاد شده پرداخته بود که دوران انقلاب و خیزش بود . آشکار است که در زمان انقلاب سخن گفتن نه تنها دشوار که خیلی مشکل است تا سخن پردازی و ایده ئولوژی سازی ها در زمان استقرار . این در حالی است که سید قطب شهید به تاسی از سایر رهبران اخوان هیچگاهی تاریخ را فراموش نکرده و نقش تاریخ را در ادوار گوناگون با توجه به پیشرفت های بشری و نیاز های در حال توسعه و دگرگونی های شگفت آور از یاد نبرده و رمز پویایی ایده ئولوژی اسلامی را در همین نکته تعبیر و تفسیر کرده است.

بر مصداق سخن لقمان حکیم که گفت : ادب را از بی ادبان آموختم . اخوان خیلی چیز ها را از تجارب ناکام و پی آمد های نادرست سلفیت آموخت . با آنکه نخواسته به کلی از سلفیت ببرد؛ زیرا بریدن کلی از سلفیت از دیدگاهٔ‌ رهبران اخوان امری ناممکن است . از همین رو بنیانگذار اخوان حسن البنا٫ اخوان را جریان سلفی خوانده و بلا فاصله برای کاستن حساسیت مخالفانش آنرا جریانی صوفی گری خوانده است؛ در حالیکه این گفته جهش اخوان را از سکوی عقل ستیزی برای خیز افگندن در سکوی عقل گرایانهٔ اصلاحی به دشواری مواجه ساخته است و اما باز هم کوشیده بدور از دنباله  روی های کورکورانه عناصری از اندیشه های سلفی را جذب نماید تا با  اتهام بریدن از گذشته مواجه نگردد؛ اما توانسته است تا مواضع فکری خود را در قبال گذشتگان صریحتر ابراز نموده و  در زمینه های مختلف اجتهادات مستقلی ارایه کند . هدف از این تلاش ارایه کردن سیمای واقعی از اسلام است تا مسلمانان و بویژه سلفی ها بدانند که برداشت های شان از دین به آن گونه که پرادعا اند٬ خیلی ناقص بوده  و نیاز به قرائت تازه دارند . در حالیکه جنبهٔ‌ عقل ستیزی سلفی ها هر کونه مجال قرائت تازه را از آنان گرفته است ؛ زیرا فهم سلفی ها از دین از چهارچوب دیدگاههای فقهی گذشتگان فراتر نرفته و بازسازی افکار گذشتگان به گونهٔ غیر سیال و متحرک هم نمی تواند٬ پاسخگوی نیاز های انسان امروز باشد. شاید سلفی ها ادعا کنند که هدف شان دست یابی به چشمه های شفاف و زلال فهم گذشتگان بوده؛ در حالیکه فهم گذشتکان از دین در چهار چوب های اجتهادی خاص و آگاهی های آنزمان بوده که امروز کافی نبوده و به نیاز های امروزین هرگز پاسخگو نیستند . از سویی هم اجتهاد آنان در ظرف زمانی صورت گرفته که آن ظرف امروز وجود ندارد و ظرف تازه به قرائت جدید نیاز دارد؛ البته قرائت جدید در حوزههای مختلف هیچگاهی از التزام ما بر قواعد و اصولی نمی کاهد که گذشتگان بر آن متوسل شده اند؛ بویژه قرائت جدید بر اجتهاد گذشتگان که  با توجه به اصول های اجتهادی هرگز ما را از کم توجهی به  ظرف زمانی و مکانی آنان مستغنی نمی سازد .

الگوی اصلاحی اخوان برخاسته از تجاربی بوده که شاید اکنون بسیاری از انان منتفی شده باشند و در سایه و روشن  پیشامد های جدید کمرنگ گردیده باشند؛ زیرا پاسخی بوده  برای ناکامی ها و ناآزمونی های گذشته که شاید به شرایط کنونی کمتر و به  شرایط آینده چندان پاسخگو نبوده و به پویایی وغنای بیشتری نیاز دارد . از همین رو نمی توان آ‌نقدر خوش بین بود که رسیدن اخوان را در چهارچوبهٔ ایده آل هایش یک شبه به استقبال گرفت٬  بر آن خوش بین بود و عبور از دشواری های ناآزمون شده را برای آن امری ساده شمرد .

در این میان بزرگترین آزمونی که اخوان را با آن رو به رو کرده است ٬ گریز ناپذیری اخوان از جریان سلفی است که معنای بریدن با قرآن و سنت را توجیه میدارد . از  سویی هم بار عقل ستیزی سلفیت دست و پای اخوان را برای  اجتهاد تازه در قلمرو اسلام به یاری عقل به چالش می برد. نه تنها این که در بخش های مهمی از پاسخ دهی در امور مختلف که در متون دینی به عنوان آیات محکم آمده است٬ به گونه یی عقل پا در گل مانده و از دادن پاسخ روشن و صریح  در آن مورد گریز میکند که این نوعی تناقض میان دو جریان سلفی و اخوانی را به نمایش میگذارد . از سویی هم تمایل مفرط افکار اخوانیت به سیاست و بی میلی مفرط افکار سلفیت به سیاست نمایانگر یک تناقض فکری است که از همسویی وهمنگری هر دو می کاهد و حتا تضاد تا سرحد مصاف دین و عقل را به دنبال می کشاند که جنبشی مانند اخوان حتا از مواجه شدن با آن می ترسد و چه رسد به آنکه خود را در برابر فتوای الازهر مصر و دارالافتای مصر و سایر کشور ها قرار بدهد .

این خود داری ها و به گونه یی گریز ناپذیری از ارزش های سلفی را میتوان به گونه های مختلف در آثار رهبران اخوان مشاهده کرد . چیزیکه از ابتدا در نوشته های رهبران جنبش اخوان پر رنگ بوده و بعد پیروان جهانی آن نیز بر آن پرداخته اند . نوعی انکار مدنیت غرب و نفی تمامی جلوههای فرهنگی و مدنی آن بوده و مظاهر فرهنگی غرب را به مثابهٔ نمادی از جاهلیت قرن بیستم خوانده اند . این اندیشه ها در آثار سید قطب بویژه در کتاب « امریکایی که من دیدم » و « چراغی بر فراز راه » و در کتاب  «  جاهلیت قرن بیست  » از محمد قطب٬ « ما و تمدن غرب » از ابوالعلا مودودی٬ « تفسیر سورهٔ‌ کهف » از ابوالحسن ندوی و سایر رهبران اخوان و جنبش های حامی آنان خیلی پررنگ به چشم می خورند که هر یک بگونه یی سخن از جاهلیت قرن بیستم زده و جامعهٔ کنونی غرب را کم شباهت تر به جامعهٔ جاهلیت عرب نمیدانند؛ گرچه این اندیشه ها اکنون از افکار وارثان اخوان رخت بربسته است و فصل جدیدی از رنسانس اسلامی را به تجربه گرفته اند . گزینش یک فرد مسیحی بحیث معاون حزب " عدالت و آزادی" نمونه های بارزی از انعطاف های فکری آن به سوی رسیدن به افکار ایده آل اسلامی است . در حالیکه  اندیشه های قبلی همزیستی و آشتی میان فرهنگ ها و  مردم جهان را بهم زده و نوعی نفی فرهنگی غرب را در بر داشت که تهاجم  و ستیز فرهنگی را شدت می دهد . در حالیکه اسلام دین مصالحه و آشتی بوده و صلح را خیر بزرگ و کثیر خوانده است . این رویکرد گفتمان اسلامی را آسیب پذیر گردانیده و حقانیت جدال و دیالوگ اسلامی را با سایر ادیان و فرهنگ ها در عرصه های گوناگون زیر سوال می برد. در حالیکه در متون دینی جهاد اسلام معنای دفاعی داشته٬ نه تهاجمی وقرآن و  پیامبر زمانی جهاد را مشروع دانسته است که خطر تجاوز بر عقیده٬ آزادی و استقلال یک ملتی محسوس باشد و در غیر این صورت هر گونه حرکتی که تحت عنون دین صورت بگیرد٬ جهاد نبوده و بلکه به معنای امروزین جنگ تهاجمی است .

از سویی هم جنبش اخوان تا کنون از لحاظ نظریه پردازی در عرصه های مهم مانند اقتصاد اسلامی و حکومت اسلامی عاجز مانده و نتوانسته است ٬ الگوی اقتصاد اسلامی و  حکومت اسلامی را ارایه کند . از سویی هم پیرامون چگونگی و ساختار های گوناگون حکومت اسلامی نظریه پردازی مدونی ننموده است . شاید به تنهایی پذیرش دموکراسی به گونهٔ‌ کامل غربی نتواند٬ حلال مشکلات جهان اسلام بوده و پاسخی جامع به نظام سیاسی مستقل اسلامی باشد . مهمتر این که تا کنون نتوانسته اند٬ طرح کلی و جهان  شمول چه که حتا در سطح ملی برای رهایی مردم جهان از دشواری های کنونی در چهار چوبهٔ اندیشه های اسلامی ارایه کند؛ گرچند ارایهٔ چنین طرحی در جهان امروز که هر آن در حال دگرگونی بوده و با ظهور هر پدیده و پیشامد تازه هر طرحی را به بازخوانی دوباره میکشاند٬ امری ساده نست و اما در این زمینه تا کنون دست کم از نگاهٔ نظری کاری مهم و مشهودی انجام نداده اند و شاید بحث های کلی که تاکنون در موارد مختلف شده است . برای ارایهٔ چنین طرحی کارساز نباشد . این در حالی است که هنوز موارد زیادی وجود دارد که مسلمانان را بر سر دو راهی قرار داده و بنا بر نبود دوکتورین تدوین شده بویژه در مواردی که بتواند حکومت اسلامی را با دموکراسی معاصر تلفیق بدهد و سازگار گرداند . هنوز بسیاری چیز ها در این مورد ناگفته و مجهول باقی مانده است که مسلمانان و گروههای اسلامی را بر سر دو راهی قرار داده است. برخورد های اخوان و شاخه های او در جهان معاصر در این موارد بیشتر رویکرد تقلیدی از غرب را داشته است که این گونه پذیرش ها نمی تواند٬ پاسخگوی یک سیستم سیاسی٬ اقتصادی و اجتماعی مستقل اسلامی باشد. آیا چقدر ممکن است که بتوان٬ ارزش های دموکراسی در مقولهٔ‌ غربی را که همانا آزادی عقیده و حق انتخاب دین٬ آزادی انتخابات و اقتصاد بازار است٬ در یک نظام سیاسی اسلامی به تصویر کشید . در حالیکه در قرائت کنونی آزادی عقیده و اقتصاد بازار اشکال داشته و همچو اشکالی را در آثار تیوری پردازان بزرگ این جنبش می توان مشاهده کرد . این ها در اکثر موارد اقتصاد مختلط را بجای اقتصاد دولتی و اشتراکی و سرمایه داری پیش نهاد کرده اند . این نظریات اقتصادی را می توان در کتاب اقتصادنای موسی صدر٬ اقتصاد در اسلام موسی سعد لبنانی و اقتصاد در مکتب اسلام مودودی و سایرین مشاهده کرد . به همین گونه دشواری انتخاب عقیده ولو که توجیهٔ سیاسی شود و بر مبنای عامل های اقتصادی و سیاسی هم در نظر گرفته شود٬ نمی تواند٬ بر بن بست موجود در این زمینه در یک نظام اسلامی پایان ببخشد و بن بست در این حصه را  پایان یافته حساب کرد . این در حالی است که هنوز حکومت انتخابی به گونهٔ کنونی و متاثر از شیوهٔ غربی با دیدگاههای اسلامی تا کنون به شفافیت نرسیده و فاصلهٔ زیادی میان شورای اهل و حل و عقد تا دموکراسی کنونی وجود دارد . اکثر فقها شورای اهل حل و عقد را به دلیل حیاتی بودن پارلمان بیشتر از حکومت انتخابی کنونی تر جیج میدهند؛ زیرا این ها می گویند که در این شیوه افراد سره و ناسره نشده و در نتیجه انسان های به مجلس راه می یابند که اهلیت پارلمانی و اسلامی ندارند . در حالیکه وضع هر گونه سخت گیری ها بخاطر گزینش افراد برای اشتراک در انتخابات خلاف ارزش های قبول شدهٔ دموکراسی است . از سویی هم رای دهی افراد فاقد مسؤولیت و ناآگاه برای شخص مورد نظر شان در بستر دموکراسی کنونی خود قاعده یی بدون استثنا است که با گزینه های اسلامی در تعارض است . چنانچه امروز در ایران ما شاهد همچو دشواری ها هستیم که شورای خبرگان هم نتوانسته است٬ طور شاید و باید به این معضل پاسخ روشن بدهد . از همین رو است که هر انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری دراین کشور همراه با جنجال ها و سر صدا ها بوده که در واقع ناقض دموکراسی غرب است . این یاد دهانی ها بر مصداق مشت نمونهٔ خروار اشاره به دشواری هایی بود که هنوز جنبش اخوان بر آن کمتر و ناتمام پرداخته است . با قرار دادن این همه دشواری ها در کنار پیشرفت هایی که اخوان تا کنون در عرصه های مختلف در حوزههای کلی و بویژه از نگاهٔ انظباط سازمانی و سازماندهی محکم و تبعیت بدون قید و شرط از رهبری بدان دست یافته است٬ خیلی اندک است . 

این را نباید از نظر دور داشت که ارایهٔ ایده ئولوژیکی و طرح اصلاحی رهبران اخوان تعبیر و تفسیری از اسلام بوده که نمی توان آنها را بحیث وحی منزل تلقی کرد . این ها با توجه به فهم قرآنی  و فقهی در کنار خود آکاهی های انسانی٬ اجتماعی٬ تاریخی و جغرافیایی قرائتی از اسلام را در چوکات پروژهٔ اصلاحی ارایه کرده اند که بیشترین امتیاز شان تفاوت فاحش آن با قرائت های گذشته است که با راهکار پویاتر مطرح شده است که با آنهم بستر آن هیچگاهی نتوانسته فضای مساعدی برای شناخت شناسی اسلامی واقع گردد . مهمتر این که طرح های نظری هیچگاهی جهت اثباتی پیدا نمی کنند تا از محک عملی عبور نکنند .

این دشواری ها سبب شده تا شماری رهبران اخوان که عرصهٔ تشکیلات گروهی را برای فعالیت های فکری خود محدود یافته اند. ترجیح داده اند تا خود را از قید و بند گروهی رهایی بخشیده و به گونهٔ مستقل به تلاش های علمی و فکری خود ادامه بدهند؛ زیرا این ها باورمند به تغییرات در زیر ساخت های فرهنگی و رسایی شناخت به ژرفای اسلام بوده و از این رو برای کمرنگ گردانیدن فعالیت های سیاسی برآمده اند . تنها با تغییر زیر ساخت های فرهنگی است که می توان به بخشی از دشواری های گروههای مختلف و مردم در جهان اسلام  پایان داد و با فرو ریختن دیوار های خطر ساز٬  بالنده گی های فکری را درلایه های مختلف جامعه به بار و برگ نشاند .

از همین رو است که قرآن کریم در اکثر آیات به برتری عقل اشاره کرده و آنرا ستوده ست . در آیات مختلف انسان آگاه را از ناآگاه جدا گردانیده و تاکید کرده که چگونه ممکن است تا آنانی را که میدانند و آنانی را که نمیدانند٬ یکی شمرد و با ارج گذاشتن به مقام تفقه مجتهدان را تا سرحد نبی امت های گذشته مورد تقدیر قرار داده است. بیش از صد بار در قرآن کلماتی مانند یعقلون٬ یفقهون٬ یتفکرون٬ یعملون٬ یتکلمون و ... ذکر گردیده که در هر از گاهی عقل را از ناآگاهی٬ علم را از جهل٬ تفقه را از تقشر٬ گفتمان را از تحجر جدا گردانیده و اندیشیدن در مورد آفاق و انفس را بهتر از هفتاد بار عبادت غیر فکری خوانده است . در تمام حالات بر رعایت اصول اخلاقی به شیوهٔ اسلامی تاکید جدی نموده است .  حتا اسلام در آزمایش نمادینی برتری آدم را نسبت به شیطان در میزان داشتن آگاهی به نمایش گذاشت که آدم به یاری آموختن به شناخت اشیا قادر گردید . به چون  و چند و رمز و راز هستی و آفرینش پی برد و در برابر شیطان پیروز گردید؛ اما این عقل در حال شدن بوده جوی آگاهی که آدم تا کنون به سوی بشریت جاری گردیده ؛ چون رود خروشانی به همهٔ عصر ها و نسل ها می گذرد  . این آگاهی در هر عصری دستخوش تحولات جدید شده٬ در میکانیزم های جدید فکری به بالنده گی های تازه دست یافته و تا آخر زمان به سوی کمال پا میگذارد. انسان در روند رو به کمالی عقل به حیات خود ادامه میدهد و از آنجا که خیلی جهول و ظلوم بوده  و از هم از جهل و ظلمت گریزان است . به سوی آگاهی شتاب دارد و در هر برهه یی از آگاهی شناخت های دست یافتهٔ خود را حریصانه و شتاب آلود قطعی حساب میکند  . این  قطعی انگاری سبب شده تا در مورد شناخت های خود عجله کرده و هر دریافت خود را قطعی و تغییر ناپذیر حساب کند . در حالیکه انسان هر آن در حال شدن و آگاهی های او همپا با شدن های او دگرگون میگردد . در سایۀ این شدن ها و دگرگونی ها است که رویکرد انسان نسبت به عقل متغیر گردید و عقل گرایی افراطی جای خود را به عقل انتقادی گذاشت . امروز آگاهی های عقلی و دستاورد های علمی همه در معرض انتقاد قرار  گرفته و به قطعی بودن و بدون تغییر بدون آنها خط بطلان کشیده شده است . بدون تردید شناخت شناسی دینی هم در روند این تحول خود به خود متحول میگردد . مثلی که امروز دموکراسی بحیث یک ارزش در جهان غرب جایگاۀ بلندی یافته است و نمی توان از بسا ارزش های آن چشم پنهان کرد که حتا متفکران مسلمان را در منصۀ بازنگری های جدید فکری و معرفت دینی نموده است . به همین گونه شاید فردا ها در موازات نظام دموکراسی نظام ایده آل دیگری شکل بگیرد که نسبت به دموکراسی بهتر پاسخگوی نیاز های انسانی  باشد . در آن صورت معرفت دینی هم نیاز به بازنگری های تازه برای دریافت ارزش های تازه پیدا خواهد کرد . در موازات این سیر و تحول جنبش های اسلامی هم بصورت طبعیی در منصۀ تحول قرار میگیرند که این تحولات جنبش ها را در فراز و فرود قرار میدهند .

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت اول

قبل از آن که به جنبش اخوان المسلمین پرداخته شود، بیرابطه نخواهد بود تا پیرامون نهضت  های سیاسی و مذهبی در اسلام بعد از دوران خلفای راشدین  اندکی اشاره شود . پس از خلفای راشدین و سقوط نظام خلافت اسلامی به دامن ملوکیت شیرازۀ نظام خلافت اسلامی از هم پاشید؛ گرچه پیش از آن هم رخداد ثقیفۀ بنی ساعده و امتناع حضرت علی تا شش ماه از بیعت به خلیفۀ اول مسلمین و جهت گیری عبدالرحمان بن عوف خلاف وصیت حضرت عمر به نفع حضرت عثمان و قیام کوفیان در برابر خلیفۀ سوم و به شهادت رسیدن او حوادث دلخراشی در جهان اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام  بود که در تمامی رویداد های بعدی در جهان اسلام به نحوی تاثیر گذاشته است . این حوادث در واقع جریان های خاموشی بود که حرکت آن نسل به نسل در جامعۀ اسلامی ادامه یافت تا زمانیکه مردان مدبری چون علی در قید حیات بود . اشد تلاش کرد تا بخاطر جلوگیری از شکستن شیرازۀ جامعۀ نو پای اسلامی به صبر و استقامت تن داده و به قول علی شریعتی بیست سال سکوت کند و رنج های بی پایان خود را با فریاد زدن در چاههای نخلستان های مدینه و بغداد اندکی التیام ببخشد . نباید اشتباه کرد که رنج علی رنج قدرت و رسیدن به مقام و منزلت نبود؛ بلکه رنج او رنج اسلام بود و ناروایی های شماری بود که با استفاده از خلافت اسلامی و نام خلیفۀ مسلمین دست به تخلف و استفاده جویی میزدند و نرمش خلیفه در برابر این عوامل فساد در جامعۀ نوپای اسلامی سخت او را میدرداند . این همه رنج ها را باز هم بخاطر از هم نپاشی نظام اسلامی ناگزیرانه پذیرا گردید . او بود که باز هم بخاطر جلوگیری از آشوب در زمان قیام کوفیان فرزند خودش و فرزند عمر را برای حفاظت خلیفه توظیف کرد و اما آشوب چنان بزرگ بود که این دو کاری را از پیش برده نتوانستند .  عواقب ناگوار این رخداد ها در جنگ جمل به کلی آشکار گردید و برای اولین بار میان صحابۀ پیامبر رویا رویی دست داد . این حادثه در واقع انشعاب بزرگی را در میان مسلمانان بوجود آورد و معاویه توانست از این حادثه به نفع خود استفاده کند . معاویه با استفاده از اشتباۀ اشعری موکل حضرت علی که گفت علی را خلع کردم و نمایندۀ معاویه خلاف تعهد به عوض اعلام خلع معاویه، اعلان نمود که نمایندۀ علی کناره گیری او را  از خلافت ابراز کرد و پس معاویه خلیفۀ مسلمین است . معاویه با این ترفند قدرت خود را در شام حفظ کرد و نظام یک پارچۀ اسلامی تجزیه گردید . شام مرکز پادشاهی معاویه  و کوفه مرکز خلافت علی گردید ؛ اما بعد از معاویه به اساس وصیت معاویه فرزندش یزید به قدرت رسید و دست به جنایت زد و قیام امام حسین را به فجیع ترین حالت سرکوب نمود. پس از حادثۀ کربلا برای خون خواهی حسین محمد حنیفه برادرش بر ضد یزید قیام کرد و بعد از شهادت یا مفقودی او جنبش هایی به نام کیسانیه و مختاریه به طرفداری او بر ضد اموی ها قیام کردند .

پس از آن قیام های وخونینی بصورت پیهم برای خون خواهی حسین بوسیلۀ بازمانده گان حسین بر ضد شاهان اموی قیام کردند که در تاریخ به نام قیام های خانوادۀ ابوطالبی یاد شده است . این قیام ها چنان بوسیلۀ ملوک اموی بصورت بیرحمانه سرکوب شدند که تفصیل هر یک موی بر اندام آدمی راست میگردد . اموی ها چنان در برابر خانوادۀ حضرت علی از در خصومت پیش آمدند که حتا برای ملا امامان دستور داده بودند تا از مقابر و منابر بر ضد علی و خانواده  اش تبلیغ کنند. این حالت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز معروف به عمر ثانی ادامه داشت و بالاخره بعد از دهۀ نود هجری بر این تبلیغات خصمانه پایان داد .

پس از آن هم قیام های زیادی بر ضد اموی ها بوقوع پیوست تا آنکه آخرین شاۀ اموی مروان حمار بوسیلۀ عباسی ها سرنگون گردید و عباسی ها بر تعهدات خود پا نهاده و به عوض انتقال قدرت به امام علوی ها منصور عباسی پس از برادر خود قدرت را غضب نمود . پس از آن تمام هواخواهان  علوی ها را کشت . قتل جنایتکارانه و نامردانۀ ابومسلم خراسانی یکی از حامیان مهم علوی ها در خراسان ریشه در همین کشتار های بیرحمانه دارد . این گونه قیام ها یکی پی دیگر بر ضد عباسی ها ادامه یافت و از جنبش هایی به رهبری بابک خرم دین، ابن مقفع و جنبش راوندیه می توان یاد آورد شد؛ اما این حرکت ها بیشتر رنگ صرف سیاسی داشتند و بعد رنگ  مذهبی را به خود گرفتند . فاطمی ها که خود را منسوب به خانوادۀ علی و فاطمه میدانستند، در مصر قدرت رسیدند و برای گسترش حاکمیت خود به دعوت گری رو آوردند . چنانچه ناصر  خسرو بلخی را بحیث داعی خود به خراسان فرستادند و در تبعیدگاۀ خود در یمگان بدخشان وفات نمود . پس از آنهم جنبش هایی در خراسان و عراق بر ضد عباسی ها سر بیرون کردند . چنانچه جنبش معروف اسماعیلی ها در حصار های الموت در  ایران میتوان یاد آور شد و انگیزههای مذهبی سبب شد تا نصیر  الدین طوسی هلا کو را برای سوختاندن و تخریب بغداد ترغیب نمود . به همین سلسله جنبش هایی به نام زنگی در نهاوند و درویشیه در خراسان بر ضد حکام بغداد بوجود آمدند که حافظ هم در آثار خود از این جنبش یاد آوری کرده است . صفوی های ایران 907-1335 هجری که موسس آنان صفی الدین اردبیلی بود، تحت چتر همین جنبش بوجود آمدند و اما بعد از به قدرت رسیدن شیعۀ راستین را قربانی سلطۀ خود نمودند . جنبش های یاد شده بصورت عموم سیاسی و مذهبی بوده و هر کدام از داشتن برنامه های مدون اصلاحی رنج می بردند . هدف اصلی آنان مبارزه بر ضد حکام مستبد بغداد و حکام مستبد محلی برای کسب استقلال بود .

در میان این رخداد های سیاسی شماری فقها کم توجه به جریان های سیاسی بیشتر مصروف ارایۀ فتوا در بخش های عبادی و فقۀ معاملات بودند که این تلاش های آنان نوعی فرقه  گرایی را در اسلام  دامن زد . این بدان معنان نیست که امامان و پیشوایان دین نسبت به اوضاع جهان اسلام بی تفاوت بودند؛ بلکه در این رابطه توجۀ جدی داشتند . چنانچه امام اعظم از لحاظ سیاسی تمایل به جنبش علوی داشت و خواهان انتقال خلافت از خاندان اموی به خانواۀ علوی بود. در این میان بودند، گروههاییکه از این رخداد ها بر ضد اسلام استفاده کرده و به بهانه های مختلف اختلافات میان مسلمانان را دامن میزدند . زیر پوشش اسلام و مذهب اهداف ضد اسلامی و مذهبی خود را به پیش می بردند؛ گرچه در آنزمان از فرقه های  مذهبی به نام اسلام خبری نبود و گروههایی به نام های خوارج و غیر خوارج عرض اندام کردند و بعد ها گروههایی به نام رافضی و ناصبی در جهان بوجود آمدند که از آن به بعد در تبانی با استفاده جویان و قدرت طلبان و دشمنان اسلام بذر نفاق را در جهان اسلام کاشتند که تا امروز ادامه دارد . این اختلافات در یک مرحله سبب شد که گروههاایی با استفاده از نام امامانی مانند امام احمد حنبل، امام شافی، امام مالک و امام اعظم دست به فرقه سازی در اسلام زدند و شاهان اموی هم که بقای خود را در بستر همچو اختلافات میدیدند . بر این فرقه گرایی ها نفت افگندند و آنرا تندتر گردانیدند . در حالیکه هدف امامان تشکیل فرقه های اسلامی و ایجاد نفاق میان مسلمانان نبود . آنان بنا بر متون اصلی دین که قرآن کریم و سنت پیامبر است، دست به یک سلسله فتوا ها زده وهدف آنان حل دشواری های مسلمانان بود و نه ایجاد فرقه ها و نفاق میان آنان . بعد از وفات امامان شاگردان آنان آثار امامان را جمع آوری کرده و در تبانی با نظام های مستبد نام مذاهب مختلف را بر آنها نهادند . در حالیکه هدف امامان تکامل دین بود، نه نفاق در دین . آنان خواستند تا بدین  وسیله نوعی قشریگری و انجماد گرایی در دین را از میان برداشته و باب آزادی های فکری را برای پویایی شریعت در حوزههای لازم بگشایند .  به همت این ها و سایر فقها و دانشمندان مسلمان بود که دروازۀ اجتهاد در قلمرو اسلام تا قرن هفتم هجری ادامه یافت که بنا بر عواملی مختلف که دلیلش هم روشن نیست، این روند روشنگرانه و پویا متوقف گردید  و چراغ حراست از آزادی های فکری در جهان اسلام به خاموشی گرایید که دخالت شماری فقها را بخاطر هراس از پراگنده گی در اسلام و استفادۀ ابزاری از دین نمی توان انکار  کرد . این ها هراس داشتند که مبادا این روند به فرقه گرایی هایی در اسلام بینجامد که شیرازۀ وحدت  اسلامی را نابود بسازد . چنانچه اکنون ما شاهد اضافه تر از 300 فرقه های کلامی و بیشتر از آن فرقه های عرفانی و تصوفی در جهان اسلام موجود است که درد سر عجیبی را برای جهان اسلام ایجاد کرده و روند نظام سازی در اسلام را به چالش برده اند .  تفقه و اجتهاد بیشتر در دایرههای تنگ بویژه در حوزههای عبادی و بخشی هم پیرامون فقه معاملات صورت میگرفت که در این زمینه کارهای فقهی امام اعظم خیلی شایان تقدیر است . چنانچه او در مورد نماز جمعه نظر سخت گیرانه یی دارد . به باور او امام جمعه خلیفۀ راستین و امام واقعی مسلمانان بوده که شخص مومن، صادق، پرهیزگار و آگاه بوده و مجری شریعت در جامعه باشد . به همین ترتیب امام جمعه ها در سطح ولایت ها، ولسوالی ها و علاقداری ها از چنین مواصفاتی برخوردار باشند . هر گاه این  گونه اندیشه ها در موارد مهم حکومتی و تعیین چهارچوبه های سیاسی و اقتصادی نظام اسلامی صورت میگرفت  . در حالیکه از اندیشیدن در محور های مهم اسلامی از قبیل طرحریزی اساسات نطام اسلامی و طرح مسایل مهم وکلان سیاسی واقتصادی بدور بودند . هر گاه در آنزمان کاری در عرصۀ چگونگی نظام اسلامی صورت میگرفت و پیرامون نظام شورایی در اسلام کار میشد . بعید نبود که امروز مسلمانان احتیاج غرب نمی بودند و ناگزیر به پذیرش دموکراسی غرب نمی بودند . کوچگ نگری فقها و مجتهدان در رابطه به طرح اساسات واقعی نظام اسلامی سبب شد که طی چندین قرن شاهان مستبد و عیاش بر سرنوت مسلمانان حکومت کردند که داستان های کتاب « هزار و یک شب » گواۀ روشنی از زنده گی ننگین شاهان عباسی است . دلیل این خود داری ها در کنار یک سلسله مسایلی که نمی توان از آن چشم پوشید، هراس فقها و اندیشمندان مسلمان از زمامداران حاکم بود؛ زیرا آنان هرگز موقع نمیدادند که فقها زیر نام اسلام پیرامون نحوۀ نظام اسلامی و بویژه ساختار شورایی در آن دست به اجتهاد بزنند و صرف در ساحاتی اجازه میدادند که منافع سیاسی شاهان را به خطر تهدید نمیکرد .

از گفته های بالا فهمیده می شود که پس از خلفای راشدین تا قرن هفتم دو جریان در جهان اسلام بیشتر پررنگ بود، یکی سیاسی و دیگری فقهی بود . جریان سیاسی به تدریج فقهایی را به محور خود کشاندند و بالاخره رنگ مذهب را به خود گرفتند که تحول شکل گیری مذهب تشیع نمادی از این گونه  حرکت سیاسی است؛ یعنی در زمان قیام ها بر ضد شاهان اموی وعباسی چیزی به نام شیعی وجود نداشت  و هرگز این قیام ها رنگ مذهبی نداشت؛ بلکه بیشتر رنگ سیاسی داشت که بخاطر خون خواهی حسین و صورت میگرفت و این قیام ها برحق بود؛ زیرا تمام این قیام ها برضد حکام مستبد و غاصب صورت میگرفت و اما کسانی آمدند که این قیام ها را رنگ مذهبی داده و در چهارچوب امامت بسیجش نمودند . درکنار این حرکت جریان فقهی با قوت خود به راه اش ادامه داد که به تدریج جانشین مذاهب گوناگون شدند. افزایش مذاهب خود به خود تضاد های مذهبی را دامن زد و مسلمانان را بیشتر متفرق گردانید. فرقه گرایی ها به اندازه یی به مخاصمت انجامید که حتا زنده گی مسالمت آمیز میان فرقه های مختلف را بهم زد .

این سبب شد که گروهها و فرقه های متعصب تبلیغات غلطی را راه اندازی کرده و اسلام یک پارچه را در گام اول به نام تشیع و تسنن دو پارچه کردند . در این راه چنان افراط نمودند که حتا تسنن را به یک قلم غاصب خلافت خواندند .  در حالیکه ملیون ها مسلمان که پیروی امامان اهل سنت بودند، خود در موجی از استبداد زمامداران فاسد ناکزیرانه زنده گی داشتند و حتا برضد نظام های حاکم آنزمان قیام ها نمودند . نه  تنها این که فرقه های تسنن هم قربانی اختلافات مذهبی هستند، چنانچه تضاد فرقۀ وهابی با سایر فرقه های تسنن و  تشیع به همگان آشکار است و به همین گونه به نحوی از انحا پیروان مذاهب چهارگانه با یکدیگر اختلافاتی دارند که گزینش مذهب بجای تکامل راۀ اسلام را به سوی  تفرقه و رکود کشانده است . در حالیکه اختلافات میان آنها جزیی و فرعی بوده و نه اصولی و اساسی . این اختلافات فرعی سبب شده که افرادی از آن بحیث ابزار استفاده کرده و از آنان بحیث ابزار سیاسی استفاده کنند .

سیر و صعود مذهب از گذشته تا کنون به گونه های مختلفی راۀ خود را پیموده است . دیروز گرایش ها و تمایلات سیاسی سبب شد تا این تمایلات به نحوی از انحا جاگزین مذهب شدند و امروز می بینیم که عکس موضوع جریان داشته و در حال تکامل است . امروز می بینیم که گروههای سیاسی چه در تشیع  و چه در تسنن می خواهد مذاهب را به سوی سیاست کشانده و از باورمندان به مذهب تشیع و تسنن استفادۀ ابزاری کرده و آنان را به سوی اهداف سیاسی خود توجیه مینمایند . در این گروههای مذهبی و فرقه های فقهی هر گز نتوانستند به مثابه متفکران احیاگر در جهان اسلام عرض اندام کرده و روند احیا  گری های فکری را در جهان اسلام باز نمایند  .

برای اولین بار در قرن هشتم جنبش اصلاحی سلفی به همت امام ابن تیمیه ۱۲۶۳۱۳۲۸ میلادی و ابن قیمیه در جهان اسلام بوجود آمدند . ابن تییمه  پیرو بدون چون و چرای نقل  و حدیث و مخالف با تمام مذاهب اسلامی تا سرحد تکفیر بود . وی پیرو امام حنبل بود، با عقلانیت سازگار نبوده و گرایش های ضد عقلی داشت . هر چیزی را که در سنت نمی یافت با آن مخالفت میکرد . او افکار فراموش شدهٔ امام حنبل را در قرن هشتم هجری دوباره احیا کرد . با آنکه این امامان برای پیشبرد اهداف خود متحمل دشواری های زیادی شدند و اما حرکت شان به یک جنبش مبدل نگردید . از همین رو بعد از وفات آنان حرکت شان به باد فراموشی نهاده شد تا آنکه در محمد ابن عبدالوهاب نجدی  در نجد قیام کرد  . عبدالوهاب نجدی در قرن هژدهم افکار ابن تیمیه را سر و صورت داده و تحرک بخشید . افکار او در قرن ۱۲ه ق در منطقهٔ نجد هواخواهانی پیدا کرد  .جنبش وهابی در واقع ادامهٔ همان جنبش سلفی گذشته است که تحت سلطهٔ عثمانی ها  به رهبری محمد ابن عبدالوهاب نجدی ۱۷۰۳- ۱۷۹۳ زیر شعار مبارزه با شرک و خرافات آغاز شد . این اسلام گرای رادیکال گفتمان دینی – سیاسی و حرکت شبه نظامی خود را با شعار مبارزه با خرافات آغاز کردو مدعی بود که حکومت ها و جوامع اسلامی انحراف کرده اند . این افکار در عصر حاضر یکی از جلوه های بنیاد گرایی به شمار میرود که با وجود شعار های اصلاح طلبانه و احیا گرانهٔ خود به خاطر ماهیت واپسگرایانه گذشته نگرانهٔ از اندیشه های اجتهادی و انتقادی دوری گزیده  و به جمود٬ رکود وقشری گری دامن زده و خشونت های فرقه یی را  ترویج کرده است .

بین آرا و اندیشه های وهابیون ٬ حنبلی ها  ابن تیمیه و خوارج شباهت هایی وجود دارد؛ این ها سایر فرقه های اسلامی را مشرک می خوانند، بنا به برداشت خاص شان از توحید بسیاری آداب و  رسوم اسلامی را شرک می گویند، اعمالی را گناهٔ‌ کبیره می خوانند که هیچ یک از فرقه های اسلامی آنها را گناهٔ‌ کبیره نداسنته و موجب کفر نمی دانند . جمود در فهم دین و تعصب جاهلانه نسبت به آموزه های دینی از دیگر ویژه گی های آنان است . این ها یدون در نظر گیری پایه های عقلی و اصول دینی به ظاهر روایات  و منقولات باور داشته و به عقل وادراک بها نمیدهند . مشارکت ملی ٬ شمارهٔ   ٬ ۲۴ نوومبر

از گفته های بالا بر می آید که سابقۀ جنبش اصلاحی و نهضت دینی به سه یا دو قرن پیشتر میرسد که تاکنون در چندین الگوی مختلف گاهی هم متضاد٬ در عمل و عکس العمل متقابل با یکدیگر تجلی کرده اند . این ها خواستند، فکر اصلاحی خود را از اندیشه های فلسفی غنا ببخشند و کوشیدند تا با  تمیز فساد از اصلاح؛ اصلاح دینی را یگانه بدیل برای محو فساد در بستر اندیشه های فلسفی تیوریزه  بسازند .  این ها می گویند که

فلاسفه در گذشته باور داشتند که جهان از هیولا  و صورت تشکیل شده است . هیولامادهٔ خالص٬ مجرد  و بدون ( تغییر ) است و صورت همه ویژه گی های مانند رنگ٬ وزن٬  حجم و شکل میباشد یا هر صفتی که  ماده  بر آن تعلق بگیرد٬ تنها صورت است که تفاوت میان اشیا را از یکدیگر آشکار میسازد و گرنه هیولا حالت ثابت ماده است که ظرفیت پذیرش هر نوع تغییر را داشته و قالیت پذیرش صورت ها و اشکال مختلف را دارد . د رحالیکه هیولا در همهٔ آنها یکسان و ثابت بوده و در ماهیت های مختلف جلوه مینمایند که  ماهیت اشیا تابع صورت  آن ها است . زمانیکه شی از یک حالت به حالت دیگر تغییر می یابد٬ در واقع ماهیت آن خود را از دست میدهد . این ها مدعی اند، زمانیکه

  یک شی از صورت اولی خود جدا شده و با از دست دادن شکل اولی خود در واقع  ماهیت خود را از دست میدهد که از  این نظر دستخوش فساد میگردد . از این نظر صورت و شکل حالات متغیر ماده است . نظر اصلاح گرایان دینی ریشه درا ین تعبیر دارد .

به نخستین جنبش اصلاحی در جهان اسلام سلفیت می گویند که شاخهٔ عربی آن به نام وهابیت به رهبری نجدی معروف بوده و ( عباس محمود عقاد:  اسلام در قرن بیستم ) شاخهٔ هندی آن مشمول تلاش های فقهی و فکری شاه ولی الله دهلوی ۱۷۵۳۱۸۱۵- ۱۱۱۴۱۱۷۶ است  که با وهابیت عربی درعرض یکدیگر قرار داشتند . هر چند تلاش های دهلوی به  یک جنبش فکری نینجامید و اما منبع الهامگیری افکار تازه یی گردید که به تاثیر پذیری از آن جنبش جهادی سید احمد بن عرفان ۱۷۸۱۱۸۳۱۱۲۰۱۱۲۴۶ ق ٬ جریان سلفی صدیق حسن خان ۱۳۰۷۱۲۴۸۱۸۳۲۱۸۹۰ و تاسیس دارالعلوم سنتی دیوبند ۱۲۸۳ ۱۸۶۶ بوجود آمدند .   (‌ ابوالحسن ندوی ٬ جنبش اسلامی درهند)

در این زمان اوضاع عمومی جهان اسلام رو به خرابی بود . درگیری های دوامدار میان عثمانی های ترکیه  و صفوی های ایران مایۀ نگرانی جهان اسلام را فراهم کرده بود . کشور سعودی در تب و تاب  نابسامانی های شدید  و درگیری ها میان امارت نشینی های مختلف به سر میبرد . اوضاع اجتماعی چنان در این کشور تیره و تار بود که نجدی نمادی از جامعۀ جاهلیت را در آن مشاهده کرد . از همین رو بود که نجدی سخن از بازگشت به صدر اسلام و حاکم بودن عصر جاهلیت در سعودی فراوان سخن زد .

در این شکی نیست که تمامی مصلحین و متفکران جهان اسلام پس از نجدی بویژه اقبال لاهوری و علی شریعتی از نوعی بازگشت به خویشتن سخن ها گفته اند . و این ها را در بستر آمیختگی هایی ممکن میداند که از زیرکی های فهم غربی و عشق و معنویت شرقی ریشه گرفته باشد . در حالیکه خرد ورزی٬ آزادی خواهی٬ اتکا به خویشتن٬٫ مذهب گرایی روشنفکررانه با آمیزه یی از اندیشهٔ جهان وطنی اسلامی از ویژه گی ها بارز اقبال بوده وعناصر مهمی در اقمار فکری او هستند . بعید نیست که تفکر منیع الهام سید قطب در یک سلسله توری های او مانند  « اسلام در قلمرو آیندهٔ جهان  » نیز بوده باشد .  وی این اندیشه های خود را در احیای فکر دینی در اسلام انعکاس داده و علی شریعتی به تاثیر پذیری از او کتاب بازگشت به خویشتن خود را تدوین نمود . این ها در این آثار بصورت مکرر از نوعی بازگشت به خویشتن سخن گفته اند که هدف آنان از این بازگشت٬ بازگشت به انجماد و رکود و انحطاط فکری نیست؛ بلکه هدف از این بازگشت رسیدن به چشمه های زلال آگاهی اصیل بوده که تا هنوز دست نخورده باقی مانده است .  شاید هم به قول داکتر سروش به صدا در آوردن زگنال های صامت آیات الهی باشد٬ نه افتادن در چاهٔ انجماد و رکود که طبعیت دین از آن بیزار است؛ زیرا آگاهی٬ آزادی و عدالت در بستر نگاهٔ توحیدی در تاریخ٬ جامعه و انسان تنها در قلمرو اسلام به شفافیت رسیده است . بازگشت به خویشتن یعنی سیر و صعود به منابع اصلی فکری سچه که تا کنون در زیر بار مسخ باقی مانده و زنگار تحریف سیمای  واقعی آن را پنهان نگاهداشته است که همانا ادامه کاوش های دقیق گذشتگان برای رسیدن به زیبایی های صاف و بی آلایش عناصر گوناگون در هستی و جامعه است ؛ اما میان این بازگشت و بازگشت نجدی فرسنگ ها فاصله است ؛ زیرا بازگشت نجدی حالت ایستایی بر متون گذشته را داشته و پیام رکود و تحجر فکری را میرساند . در حالیکه بازگشت به خویشتن حالت دینامیک را داشته٬ از ایستایی منزجر است و ادامهٔ همه چیز را در بستر سیال اندیشه متحول می بیند .

به همین گونه اوضاع در هند تحت امپراطوری اسلامی مغلی فروپاشید و حکومت های محلی در ایالت های مختلف هند حاکم شد . وضعیت سیاسی و بحران اجتماعی در نیم قاره به حدی خراب شد که شاه ولی الله  وادار گردید تا طی نامه یی اوضاع آشفتهٔ این دیار را برای احمد شاه ابدالی ۱۷۲۳۱۷۷۳توضیح  داده و از وی خواهان کمک شد . اوضاع آشفتۀ نیم قاره دهلوی را در فکر چاره جویی افگند و مجموعه یی از تلاش های خود را برای نجات مردم نیم قاره به خرج داد . وی با توجه به آشفتگی های مذهبی و اجتماعی و موجودیت عنعنه های خرافی در هند را یگانه عامل بدبختی های مسلمانان هند را خرافات پرستی و شرک دانست و دعوت سلفیت را یگانه بدیل برای زدودن خرافات و شرک در نیم قاره تلقی نمود؛ زیرا هند از نگاۀ ساختار اجتماعی متفاوت، ادیان، مذاهب و ملیت ها یکی از پیچیده ترین کشور های جهان است . 

از نظر پیشگامان سلفیت آنچه اسلام را از اصل دور گردانیده و به جاهلیت نزدیک گردانیده ٬ بازگشت خرافات به عرصه های پاک دینی بوده و خرافات در اشکال گوناگون بصورت عناصر دینی جلوه گر می شوند . در حالیکه این ها ماهیت های فساد آلود اند که رنگ دین بر روی آنان کشیده شده است  . به باور سلفی ها زیارت قبور و کمک خواستن از ارواح٬ درگیری میان فقها و ایجاد درز ها میان مسلمانان همه جلوههای نادرست و فساد گستری در جامعه اند که از گرایش های ناسالم ٬ در نتیجۀ گسترش تصوف عامیانه و آمیخته با بدعت های اعتقادی و عبادی بوجود آمده است . سلفی ها کاهش ارتباطات مستقیم مسلمانان با منابع درجه اول دین مانند قرآن و سنت و روی آوردن آنان را با احادیث ضعیف و ساختگی عامل اصلی این انحراف میدانند که گویا  این گرایش ها آنان را از دسترسی به منابع اول شریعت دور و به عکس به منابع درجه دوم و سوم که بصورت سلیقه یی بوسیلهٔ شماری علما بوجود آمده است، نزدیک ساخته است  .  

جنبش وهابی بیشتر دنبال محو خرافات و شرک بود و اما از ارایۀ بدیل جانشین سالم و موثر عاجز بوده و از نشان دادن راۀ حل ها و جستجوی راۀ حل های بدیل و ارایۀ اندیشه های پویا ناتوانتر از آن بود .  وی بیشتر برای کار فرهنگی آنهم در حوزههای محدود علاقمند بود که نمی توانست، به حال مسلمانان چندان پاسخگو باشد .

در این میان دیدگاۀ دهلوی برای جستجو راه حل ها و اندیشه های بدیل به خواست شرایط و اوضاع جهان دیدگاهٔ جامع تری نسبت به نجدی بود که نسبت به او اندکی به راهٔ بیرون رفت از بحران جهان اسلام عقلانی تر برخورد کرده است . نگاهٔ او برای نجات مسلمانان از بحران فراگیر و گسترده یی که به آن رو به رو بودند، به مراتب خوبتر و رهگشاتر از نجدی بود  و اما با این هم نمی تواند از کاستی ها و ناتمامی ها مبرا بوده و دست انتقاد به آن نرسد . (   مودودی : احیای تفکر دینی )

از همین رو بود که سلفیت دهلوی در نیم قاره تاثیر دوگانه داشته و منبع الهام جنبش های سلفی مانند جنبش صدیق حسن خان و مدرسۀ دیوبند و غیر سلفی مانند جنبش جهادی تیپ اخوانی سید احمد گردید . بعد ها این سلفیت منبع الهام تمامی گروههای تبلیغی و سلفی در شاخه های مختلف در نیم قاره گردید که دیوبند به  مثابۀ مرکز تولید سلفی ها شاگردان زیادی را در سطح منطقه و حتا فرامنطقه صادر نمود . پس از جدایی پاکستان مدرسۀ پنجپیر واقع در پنجپیری مردان به ریاست مولوی محمد طاهر مشهور به پنجپیری به مثابۀ مرکز معنوی سلفی ها جایگاۀ دیوبند را در پاکستان گرفت . این مدرسه مورد اعتماد مولانا مفتی محمود پدر مولانا فضل رحمان رهبر جمعیت العلمای پاکستان نیز بود . در میان دهها دانش آموزی که از این مدرسه فارغ شده ، یکی از آن مولوی جمیل الرحمان با انشعاب از حزب اسلامی به رهبری حکمتیار شاخۀ  سلفی های افغانستان را تاسیس کرد که مرکز فعالیت هایش بیشتر ولایت کنر بود . جمیت العلمای پاکستان بعد از مفتی محمود دچار انشعاب گردید و به سه گروه تجزیه گردید که یکی به رهبری مولانا سمع الحق، دیگری به رهبری مولانا فضل رحمان و دیگری هم به رهبری مولوی نورانی بصورت مستقل وارد فعالیت های سیاسی شدند . این گروهها با حفظ افکار سلفی خلاف سلف خود به فعالیت های سیاسی نیز رو آوردند. چنانچه اکنون مولوی فضل  رحمان یکی از موتلفین حزب مردم پاکستان است .

سلفیت وهابی با پیوستن به آل سعود که رییس یکی از فرقه های وهابی بود، رنگ درباری را به خود گرفته و از این ناحیه خیلی ضربه خورد و آسیب پذیر گردید . پسان ها از متن سلفی عربی القاعده به رهبری اسامه در کنار عبدالله عزام شاخۀ اصلاحی اخوان در پاکستان به فعالیت آغاز کرد و با آغاز فعالیت های القاعده درپاکستان در واقع دو جریان  سلفی عربی و سلفی عجمی با یکدیگر تلفیق گردیدند . اکنون طالبان افغانستان و پاکستان و القاعده در ساختار اضافه تر از 30 گروۀ جهادی سلفی در پاکستان فعال هستند که ساحات مانور شان فراتر از پاکستان بوده و محور فعالیت های شان افغانستان و هند به نفع استخبارات پاکستان است ؛ اما آنچه مسلم است، اینکه گروههای سلفی در نقطه پیوند مشترک پیدا میکنند که همانا عقل ستیزی و نقل گرایی اآنها است که آنها را از تحلیل واقعیت های موجود در جهان اسلام فرسنگ ها دور نگاه کرده است و از برقراری رابطه میان عین و ذهن یا واقعیت های موجود در جوامع بشری با ایده آل های خود عاجز اند . در آخرین تحلیل برای گشودن بن بست موجود در جهان اسلام پیام روشنی نداشته و هر گز نمی توانند، پاسخگوی نیاز های پیرامونی شان باشند . نیازی که مسؤولیت و رسالت جنبش های اصیل اسلامی را محک میزند .

 

 

 


بالا
 
بازگشت