مهرالدین مشید
رویکرد زمامداران ایران در افغانستان شخصیت امام خمینی را جریحه دار کرده است
در این شکی نیست که امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران اهدافی بزرگتر از زمامداران کنونی ایران داشت و نگاۀ او نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی در جهان دیدی روشنتر و شفافتر و حتا فراتر از دیدگاه های شماری روحانیون متعصب ایران بود که بوق و کرنای "ام القرایی" را برای انقلاب اسلامی ایران سر داده بودند و اسلاف شان هنوز هم به آن ادامه میدهند. در حالیکه امام دیدی فراختر از آن ها داشته و حتا کمتر علاقمند عنوان کردن "تشیع سرخ" بود؛ زیرا او اسلام را بدنۀ واحد و خیلی بزرگتر از تشیع سرخ می پنداشت و او میدانست که عنوان کردن تشیع سرخ به مثابۀ تیشه در ریشۀ اسلام بوده که بدنۀ واحد جهان اسلام را از هم جدا جدا میسازد . دیدگاۀ امام نسبت به اسلام فراتشیع و فراتسنن بوده و هرگز تمایل نداشت تا اسلام بزرگ را در زندان تشیع یا تسنن به زنجیر بکشد؛ زیرا او میدانست که این به زنجیر کشی ها عواقب خطرناکی را در جهان اسلام به بار می آورد . از تاثیر پذیری های فکری او از سید جمال الدین افغان و بوِیژه دو حامی و شاگردان او در ایران قاآنی و روحانی و تمایل جدی فکری او به شخصیت های بزرگ جهان اسلام بوِیژه شیخ عبده و سید قطب شهید از نظریه پردازان و رهبران پیشتاز جنبش اخوان المسلمین مصر و ابوالاعلای مودودی بنیانگذار و رهبر جماعت اسلامی پاکستان پیدا است که او نسبت به اسلام دیدگاهی فرامذهبی و فراملی داشته و میدانست که قربانی کردن اسلام در پای مذهب و قوم جفای بزرگی به اسلام است . چنانچه امام زمانیکه در رابطه به سفرش به ایران از شهرک "نوفل لوشاتو" در پاریس فرانسه سخن راند، به صراحت بیان داشت که این تصمیمش را در روشنایی مشوره های مودودی به منصۀ عمل نهاده بود تا مبادا انقلاب اسلامی ایران مانند جهاد مردم افغانستان فرسایشی نشود؛ زیرا فرسایشی شدن هر انقلابی وابستگی های دردناک اقتصادی،سیاسی و نظامی را به دنبال داشته و شیرازه و ستون فقرات مقاومت را میشکند و وقار، عزت و آرمان های والای او را به زنجیر های اسارت می کشاند . چنانچه جهاد مردم افغانستان بصورت خیلی دراماتیک و دردناک قربانی این گونه وابستگی ها گردید و صد ها دریغ و درد که هنوز هم ادامه دارد. امام با توجه به آزمون های سیاسی و اجتماعی که از بدحوادث آموخته بود که هرگاه نجات انقلابی به بهای حتا قربانی شدن بنیانگذارش بینجامد، بازهم بزرگترین پیروزی است تا آنکه سرنوشت انقلاب قربانی جنگ درازمدت گردد؛ زیرا مرگ ملتی را نمی توان با مرگ رهبری به معاوضه گرفت . در این شکی نیست که نقش رهبران برای نجات یک کشور حیاتی و تعیین کننده است؛ اما زمانیکه حیات رهبری به بهای نابودی زنده گی ملتی تمام شود . در این صورت هیچگاهی از رهبران آواره و ناگزیر وابسته چیزی ساخته نیست و اگر ساخته هم باشد، آنقدر موثر نبوده و تاثیر گذاری های آن هم بدور از عواقب ناگوار در موجی از وابستگی ها نخواهد بود .
در این تردیدی نیست که نگاۀ امام نسبت به انقلاب اسلامی ایران دیدگاهی فرا تشیع و فراایرانی یعنی اسلامی و جهانی بود و بدیهی است که پیرامون صدور آن دیدی اسلامی و جهانی داشت تا شیعی و ایرانی؛ زیرا رویکرد شیعی و ایرانی از عزمت انقلاب اسلامی میکاهد و با افتادن در لاک تنگ مذهب ارزش های خروشان و فورانی اسلام از بالنده گی مانده و رو به رکود و انحطاط می گذارد . از این رو دانشمندان و متفکران راستین و بزرگ جهان اسلام سعی ورزیده اند تا اندیشه های دینی خود را فرامذهبی و فراگروهی ارایه کنند تا مبادا اندیشه های خروشان و جوشان اسلامی در لاک مذهب و گروه از جوش و خروش بماند . در اصل انقلاب و تحولات اجتماعی آنقدر ها قابل صدور نیستند؛ زیرا این گونه تحولات بیشتر تاثیر گذار اند که اثرات آن می توانند، کشوری را به تحرک و جهش وادارد که این انتقال تحرک و جهش جدا از صدور است . چنانچه از تاثیر انقلاب امریکا در سال 1777، انقلاب فرانسه در سال 1789 و انقلاب اوکتوبر شووری در سال 1917 بر سایر کشور های جهان نمی توان چشم پوشید که انقلاب اسلامی ایران هم در قرن بیستم خورشید آزادی خواهی را در جهان تاباند . مثلی که جهاد مردم افغانستان اثرات چشمگیری از خود در جهان بر جا گذاشت . دیوار برلین فرو ریخت ، شرق و غرب بهم وصل گردید، شوروی تجزیه گردید، کمونیزم به قول امام خمینی به موزه های سیاسی جهان نقل مکان کرد و پروندۀ بلاک شرق برای همیش بسته شد و امروز امریکا در زیر گلوی روسیه به راکت بازی آغازیده است . بنا بر این تابنده گی های انقلاب جدا از صدور آن است؛ زیرا انقلاب شکل کالا را ندارد که به بیرون از کشوری صادر شود و هرگاه انقلابی به شکل کالایی زیر پوشش حرک های نظامی و کودتایی بر کشوری تحمیل شود، مانند کودک معیوب از رشد بازمانده و در پرتگاۀ کودک مرگی سقوط می کند. چنانچه کودتای گروۀ خلق و پرچم با حمایت شوروی در افغانستان به چنین سرنوشت مرگبار مواجه گردید؛ زیرا این حرکت در افغانستان بصورت اساسی در متن جامعۀ افغانی به قوام نرسیده و در تار و پود افکار مردم ما جای پیدا نکرده بود و از سویی هم عناصر فرهنگی این انقلاب با عناصر فرهنگی کشور ما سازگار نبود و به گونۀ تحمیلی بر مردم ما تحمیل شد که به مقاومت سخت و ناشکننده رو به رو گردید و بالاخره بصورت افتضاح باری شکست خورد. شکست این گونه حرکت های تحمیلی پرده از روی این واقعیت برمیدارد که انقلاب و تحولات اجتماعی غیرقابل صدور بوده و اگر به زور و سرنیزه هم صادر شود . بالاخره در نظفه خنثا گردیده و به شکست حتمی می انجامد . در حالیکه تحولات و انقلاب های بزرگ اجتماعی با تاثیر پذیری هایی از بیرون برخاسته از تحولات درونی یک جامعه است که بصورت طبیعی عناصر راه اندازی انقلاب در متن جامعه پرورده شده و بالنده میگردد . در غیر این صورت تحولات صادراتی جز فاجعه چیز دیگری را به دنبال ندارد . چنانچه دموکراسی صادر شده از غرب در کشور ما پیش و بدون زیر ساختهای اساسی و نهاد های اصلی آن به گونه یی فاجعه آفریده است.
آنانیکه
تصویرهای امام را با بیرق های بلند برافراشته اند . این بلندافرازی ها ریشه در
بنیاد های فکری امام خمینی ندارد؛ زیرا زنده گی شخصی امام در دخمۀ (کوخ )
جماران و چشمان افتاده بر زمینش گواۀ روشنی بر فروتنی و ایثارگری وی در راۀ
آزادی ملت ایران بود و است و اما این بیرق کشان ما که تصویر های او را به
آسمان کشور برافراشته اند، پیش از همه خود را به ارزیابی بگیرند و به خود شناسی
خود بپردازند که آیا در آیینۀ تمام نمای اعمال ضد مردمی خود بویژه بعد از سقوط
دولت نجیب چه بزرگی هایی از خود برای نجات این ملت نشان داده اند که اکنون آنها
را در تصویر امام خمینی مشاهده کنند . به عکس امام از این تصویر خود که احساس
رضایت نمیکند و حتا در موج کارنامه های سیاۀ حامیان کذایی خود شاید بر خود
احساس خجلت نماید که چگونه شده است . کسانی بر او ارج گذاشته اند که جز نفاق
افگنی و نفاق کاری برای مردم خود انجام نداده اند . بعید نیست که روح امام
خمینی از این تصویر آویزانی ها خیلی ناراض هم باشد . بر مصداق تمثیل ادبی فیض
کاشانی : زمانیکه برای افلاطون خبر رسید که آدم نادانی او را به ستایش گرفته
است . بعد از شنیدن این سخن خیلی گریست و گفت که آن مرد کجا است تا زود پیدایش
کند و چه عملی را آن مرد از او پسندیده تا زود از آن پرهیزکند. .
زان سخن بگريست
افلاطون بدرد
روی
آورد از سر دردی بمرد
گفت ميگريم که
در دل مشکليست
تا
چه کردم کان پسند جاهليست
کسانی که
مردان بزرگ را الگویی برای زنده گی خود بر میگزینند، قبل از همه باید زنده گی
واقعی آنان را نصب العین و نمادی برای زنده گی شخصی، سیاسی ، مذهبی و گروهی خود
قرار بدهند . مگر این ها نمیدانند که امام در اوج قدرت کوخ جماران را با کاخ
های تهران عوض نکرد و خانۀ فقیرانۀ او محل ملاقات رهبران سیاسی جهان بود و از
این خانه محقر بود که پیام مهم تاریخی خود را برای رهبر قدرتمند جهان جهان
گورباچوف فرستاد و با جرئت باور نکردنی او را از نابودی کمونیزم خبر داد و
برایش توصیه کرد، به اسلام رو آورد و به دامن سرمایه داری سقوط نکند . برایش
گوشزد نمود که نظام سرمایه داری هم نمی تواند، پاسخگوی نیاز های واقعی انسان
امروز باشد؛ بلکه انسان در زیر چرخ این نظام به پرزه یی بیش مبدل نشده و روح
عصیانی او را ماشین به اسارت می برد . مردیکه زیستن تا پایان عمر در پایین شهری
را افتخاری بس بزرگ از زیستن در بالاشهری دانست و در زیر هاون این تصمیم و
ریاضت ناب انسانی بود که حتا زمین "نوفل لوشاتو" در پاریس را ارجمند گردانید و
از خیر مقدم او بهای گزافی پیدا کرد. آیا این هایی که با یافتن اندک ترین فرصت
آخرت را در بدل زنده گی دنیا به فروش رساندند، با ترک کوخ ها به کاخ ها ریختند
و عاجوج و ماجوج وار دارای های مردم را به غارت بردند . در کجای این اعمال خود
تصویر واقعی زنده گی امام را به خوانش گرفته اند . آشکار است که تصویر امام هم
مانند سایر بازی کنان بازی یی بیش در تختۀ شطرنج سیاسی آنان نبوده و امید که او
را از این بازی فرسنگ ها بدور سازند .
در این شکی نیست که با تایید سخن پیامبر، آذین بند اعمال انسانی نیات آنان است و ای کاش در عقب این تصویر افرازی نیت خیری در راستای رستگاری دنیوی و اخروی مردم افغانستان نهفته می بود . در حالیکه به عکس هدف از این تصویر برافرازی ها توجیۀ مزدوری ها برای زمامداران افغانستان دشمن ایران بوده که در آن نیت خیر دینی چه که حتا مذهبی هم وجود نداشته و بیش از هم روح پرفتوح امام از آن به کلی بیزار است . در عقب این حرکت در چنین وضعیت حساس کشور جز دامن زدن به نفاق مذهبی به بهای به زیر افسار رفتن استخبارات ایران چیز دیگری نیست تا پول های گرفته شده حلال شود . بصورت قطع امام از این حادثه آفرینی ها برائت جسته و به دلیل نبود خیر و فلاح ملت افغان از عاملین آن متنفر است . گیریم آرزو های امام وحدت و هم پارچگی ملت های مسلمان جهان بوده و با توجه به شرایط کنونی کشور در کجای این تصویر برافرازی ها میتوان وحدت ملی را به استقبال گرفت تا این عمل مورد پذیرش معنوی امام قرار بگیرد . در حالی که هدف از این کار نوعی نمایش سیاسی و به تماشا گذاشتن رقابت های مذهبی است که در شرایط کنونی مطلوب هیچ افغان مسلمان چه که حتا از نامسلمان آن هم نیست . در شرایط نازک کنونی دست یازی به همچو اعمال حساسیت برانگیز از سوی هر فرقۀ مذهی چه سنی و چه شیعی، گروه های سیاسی و قومی چه پشتون، تاجک، ترک، ازبک، ایماق، پشه یی، نورستانی و ... که صورت بگیرد؛ ولو که با به قول صوفی صاحب عشقری در لای هفت دستمال ابریشمی هم پوشانده شود و به خط طلایی تقدیس گردد؛ بازهم بوی نفاق مذهبی و سیاسی از آن بلند میشود که مصداقی بیشتر از آب جاری کردن به آسیاب دشمنان افغانستان را ندارد. در حالیکه امام مشتاق وحدت اسلام و جهان اسلام بود و با هر نوع نفاق افگنی های مذهبی و قومی مخالف بود؛ زیرا میدانست که این گونه اختلافات جز ابزاری برای بهره برداری های سیاسی دشمنان افغانستان و دشمنان اسلام معنای دیگری ندارد. او بدین باور بود که شیعه وسنی هیچگاهی با راه اندازی رقابت های سیاسی و مذهبی نمی توانند، کشتی توفان زدۀ کشور های خود را به ساحل نجات بکشانند و با راه اندازی جنگ های قومی به مرز مراد برسند . از این رو او سخت از آدم هایی بیزار بود که شخصیت او را ابزاری برای بهره برداری های تن پرورانۀ شخصی و اقتصادی خود قرار بدهند . نه تنها بیزار که آشتی ناپذیری با همچو شخصیت ها و گروه ها سرمشق مبارزات درونی گروهی و درون مذهبی و درون ملی و تاریخی او بود . آنانیکه با بهانه های مذهبی و سیاسی آتش نفاق در کشور را دامن میزنند و این نفاق افگنی ها را زیر تندیس های مقدسی برای ولی نعمتان خود به نمایش میگذارند تا باشد که پول بیشتری زیر نام همچو سناریو ها به کف آورند و با به جیب زدن ملیون ها افغانی حساب مصرفش را به مراکز استخباراتی ایران بدهند . ورنه کدام عقل سلیمی می تواند باور کند که آدم هایی که کودکان گدایی که با جهانی از مظلویت و گردن های "پت"(کج) پشت و پهلوی شان را برای یک یا دو افغانی لمس میکنند، جرئت و همت دادن 5 افغانی خیرات را برای آنان ندارند و چگونه ممکن است که صد ها هزار افغانی را از جیب خود صرف امور خیریۀ مذهبی، سیاسی و قومی نمایند؛ مگر بلا تشبیه مردم را خر خوانده اند که گویا با خاک افگندن بر چشمان شان خر سوار از پیش آنان بی شرمانه عبور مینمایند . هرگز نه مردم خوب میدانند و این ها را شناخته اند و میدانند که این بازی های آنان خیمه شب بازی هایی بیش برای فریب شماری ها نیست و همه به قول معروف مصرف بیرونی دارد .
سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار
31 می 2010