خوشه چين
بیرون شدن ازبحران
قسمت چهارم:
روشن فکروابسته به نسل کهن«اکثراً»زمان بعد ازشکست ثابت کرد که تو توان بسیج شدن را نداری وآن قدرت بسیجی که داشتی((منفی ملی گرایان)) ازمنبع دیگری آبیاری میگردید.شرافت انسانی حکم مینماید که دیگرموی دماغ جنبش نوپای نشوید.انتقاد های جدی بیشتر ازین به حیث تازیانه درچنگال کلک انترنت قراردارد.
دردستان توانای نسل بالنده گره میخورد.
رهبرعزیز توبه کن که مسخره شـــــــدی
درچرخ تاریخ تماس به پــــــــره شدی
شکایت های ازان طرف تاریخ بدینسو
گویند که درجنبش، ارۀ دوسره شـــدی
نسل برومند عیاران منتقدان امروزاند
مورد ضربت شلاق جوانان سره شدی
امتیازگیری وامتیاز د هی حق تونبود
رنگ زرد چون بادرنگ تخمی وتره شدی
عیاران چیزی رابرای نسل جوان میخواهند((تعلیم وتربیه)) که درآن عزت شرف((آزادی)) بربادرفتۀ هموطنان خودرایافته بتوانند.
نه آن طوریکه درگذشته احزاب سیاسی به حساب رشوت نمره شاگردان رابه حزب جذب میکردند.
مرغ حادثه تخم گذاشته است درمرغانچه قد قدازمیشه
پیرمردن آســـان بود میشنوی رخنۀ مـــرگ بازمیشــــه
سلطان حادثه گشته به قهر،درجنگ فرسایشی،عصرحجر
همان رنده وهمان داس،گفت:تهدید خــاص، ایازمیشــــــه
چرخ فلک باردیگربه چرخ آمد،قضیۀ اسک به بلخ آمد
بیگانه درخانۀ صاحب خانه،مردم ازآب شیرین به تلخ آمد
زدنی بودم وهستم دروازۀ ارگ به رخ دیگری بازمیشه
آهنگی بیرون آمـــــد ازحوزۀ نفت آمــــو دریـــــــــــــــــا
حاصل این جمع ومنفی،ضرب وتقسیم اشغالگریعنی چه؟
گرگیهای دیروز مصروف ناخُنک زنان درجان همدیــــگر
کثافت کاران امروز را بینی که روی تخته بی نماز میشه
نخبگان مساوی به پوست سیرضرب درپوست پیازمیشه
اطاعت از اوامر الهی فرض است.به منظوراینکه کارهای نیکو انجام بدهی وکارهای خراب نکنی.ولی ماحق نداریم که درطریق عبادت فرض را قربانی
طریقت نماییم.
انسان برتروجود ندارد،ازانسان بهتر منکرشده نمیتوانیم.
انسان اصل است.زبان وسیلۀ افهام وتفهیم((قرارداد))اجتماعی است.وسیله را میتوان ایجاد کرد.مگرما حق نداریم که اصل را فدای وسیله نماییم.قوم برتر،نژاد برتر،دراصل انسانیت وجود ندارد.مگرمیتوانیم بگوییم که گاندی انسان بهتر بازبان هندی تلفظ می کرد.
انشتین بهترین انسان عصر با زبان المانی تلفظ میکرد.
یعنی که منافق فرع را به اصل واصل را به فرع مبدل ساخته ازین طریق به تباهی بشریت عمل مینماید.
آبـــــی کـــــــه رفتــــه اســــت باز آیـــــد به جـــــــــوی
مغزهای سرد درمرزقلب های گـــــــرم آیند به شستشوی
دستان پاک به میدان کشیده است اگربدانــی جـــان مــن
با قدم های ثابت واستوار نخبگان روند به گفتـــــــگوی
ارزش بحـــرازاتحاد قطرات میگـــــردد تعیـــــــــــــــــن
همسـویی وهمگرایی،آهسته،آهستـــه مـــــوبه مــــــــوی
زمان شتابنده است،حرافان،بی مروت،ای عالمان بی عمــل
عیارکم حرف،معیاروارزش،«خوشه»آ مدبه جستجوی
برای رسیدن به هدف«آزادی» مبارزه کن
بیجا انتقادازهمدیگر،بدانید ای افراد بی حرکـــت
نه درتومانده است نه درمه مانده است برکـــــت
درصفحۀ حوادث پیچیده بـــــخوان
درازنای تاریخ دست به دنبوره کرد
خواند:ابلیس،هاها،هاها دندوره کرد
خانه خراب هم توره کد هم مره کــــد
به رنگ خون شهید چنــــــین بنــــوشت
مقصدی داشت به شهادت من وتوپُوره کرد
ناتو میرود
پشت سرش وطن فروشان
چون تو تو میرود
ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته، در بیشه ی اندیشه ها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی، هم منتها هم مبتدا
در سینه ها برخاسته، اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بی بَدَل، وی لذت علم و عمل
باقی بهانه ست و دغل، کاین علت آمد وآن دوا
ما زان دغل کژ بین شده، با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا
این سُکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بقل را، چندین نشاید ماجرا
تدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی
و اندر میان جنگ افکنی، فی اصطناع لا یری
میمال پنهان گوش جان، مینه بهانه بر کسان
جان رب خلصنی زنان، والله که لاغست ای کیا
خامُش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم، ساقی درآمـــــد، الصـــــلا
«دیوان شمس طبریزی»
ازمفاهیم کلتک چوب آگاهی پیدا کردید.
به نکته های اردک بزرگ شمارا آشنا ساختم
دراطاق معلم ریاضی شمارا معرفی کردم تابه متودولوژی تعلیم وتربیه آشنایی پیدا کنید.
اندرزنامۀ سعدی شیرازی رابرای سردمداران گذشته وحال درسرلوحۀ «آریایی» قراردادم تاکه ازتکرارفاجعه پرهیزشود. به توجه خوانندگان محترم وهم وطنان شرافت مند رسانیده میشود: طوفان حوادث جهانی، اندیشۀ((انتیک))سیاستهای اواخر قرن 18 واوایل قرن 19 رابه حیث ((فرهنگ)) دربازارمعاملات اجاره داری وخریدوفروش، ازخانۀ «ماکیاوالیزم» بیرون کشیده است.علی الخصوص فرهنگی که درافغانستان شخصیت ها برای همیش خریده نمی شوند.مگربه اجاره گرفته میشوند. علی الخصوص تیکه داران جـــنت
همراه معامله گران خاک امــــانـــت
برای عوام وعدۀ بـــهشت میدهنــــــــد
برای فـروش وطن شریک به خیانت
خیانت،جمع انواع حرکات ومعاملات نا مشروع دست به دست هم داده اند منحیث کوه برای انجام فاجعه دست بالارا داده است.
درافغانستان،کاغذ را با کاغذ((گدی پران))جنگ می اندازند.کبک را با کبک بودنه را بابودنه،خروس را باخروس،گاورابا گاو،ماوست را باسویتست،خلق را با پرچم ،مجاهدرابا کمونست،حزب را با جمعیت، میدان سگ جنگی تماشا چیان فراوان دارد.تابه الحال به تماشای خرجنگی کس نرفته است.مگرم خرها درانگاره خود بین هم درجنگ می افتند.
برای بیرون رفت ازبحران ازین پند بهارویا داستان بند نغلو نوشتۀ خوشه چین من چه جرمی کرده که سزاوار سنگ تو گشته ام استفاده کنید.
چشمه وسنگ
جدا شد یکی چشمه ازکوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
زدش سلی وگفت:دورای پـــسر!
نجنبیــــدم ازسیل زور ازمــــای
کــــه ای،توکه پیش جنبم زجـای
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به کنــــدن دراستاد ابــــرام کــــرد
بسی کند وکاوید وکوشش نمود
کزان سنگ خارا زهــــی برگشـود
زکوشش به هرچیزی خواهی رسید
به هرچیزخواهی کجــــاهی رسید
بــــروکارگـــــربــــــاش وامیــــد وار
که ازیأس خیـــــر نایــــد به بـــــار
گرت پایداری است درکارها
شود سهل پیش تو کارها
ملک الشعرا«بهار»
-------------------------------------------------------------------------------------------
قسمت سوم:
درزمانهای قدیم گویند که دهاتی بیخبرازشیطنت بازاریان، تربوزرا،ازفروشنده زیرعنوان مادردلدل خریداری کرد.زمانیکه به سمت خانه روان بود.قضای حاجت درمعدۀ خریدار ظاهرگردید،تربوزرا درگوشۀ نهاد.تصادفاً حین رفع ضرورت مین کنار جاده انفجارکرد.باشنیدن آهنگ مهیب وخطرناک،روباه خزیده درکنارجاده،پا به فرارنهاد درتماس با،این تربوز،تربوزازجا بیجا، دوپله، چهارپله،هشت پله،شانزده پله با الاخره به یک صدو چند پله،تقسیم گشت.
درپشت سرما فلانه کشوربزرگ است
ازمردم پناه نخواستن عیب بزرگ است
بازنگری درسیاست وجـــــــــدان می طلبد
تعرض تحت هرعنوان، گناه بزرگ است
اصلی که ازما بودبیگانه شـــــــد رابیگانه بخوان
صادرشده ها راالی اخیر،جرنگانه وپوقـانه بخوان
آن صد که شکست بعدش دیوارهـــــا را بشکست
افراد بــــــــــرخاسته اززیرآواررا دُردانه بخـــوان
قدرتهای شکست ناپذیر شکست پذیـــــــرروبه زوال
بیان یکی معنی دیگرحضوردرصحنه راماهرانه بخوان
تحت اشغال بیگانه، تف به روی خود،دامـــــــــن بالا
خواروذلــــیل ساختن تحقیرهمدیگررا کارظالمانه بخوان
اگرکسی ازاعمال گذشته نادم است حق با اوهست بگذارکه ازگذشت آموخته اقراربه شرمنده گی نماید.زمینهای سخت که قدرت نفوذ پذیری آب را درخود ندارند.بگذارکه به نفوذ نا پذیری خود افتخار کنند.
"خامُش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای علم"
"کاغذ بنه بشکن قلم، ساقی درآمـــــد، الصـــــلا"
درقست اول: به تحلیل گرفته شدکه درنظام شاهی دورۀ امانی، نتیجۀ تطبیق نقشۀ صادراتی ازدنیای مدرن،درقالب جهان کهنه بود که به ثمرنرسید. درقسمت دوم: عوامل شکستهای دولتها((کلتک چوب درفرق ملت)) به شیوۀ کودتا های صادراتی ماسکاو((داوودخان،هف ثور،مرحلۀ نوین، شش جدی پلینوم هژده،هشت ثور))واشنگتن((به رهبری آی اس آی پاکستان،طالب مرحلۀ تکاملی آن بن اول تا بن دوم وجلسۀ شیکا گو))،تک حزبی ،دیکتا توری قومی وقبیلوی وفاشستی، به بررسی گرفته شد. بیرون شدن ازبحران که جنگ سرد آفرید وواردبحرانهای تودرتوگردیده است.کاریک شبانه روزنیست.بلکه فهمیدن ومتود بیرون آمدن ازبحران عمده است نه آن چنانکه همین اکنون عدۀ ازروشن فکران فرصت طلب خطرناک ترنسبت به دولت اشغال گر بحران آفرینی مینمایند. برای فهمیدن ازین مطلب که حل بحران کار یک شبه نیست.شما را دراطاق معلم ریاضی معرفی کردم.تاکسانیکه میخواهند درآینده رهبرشوند.
باید که اول معلم باشند ازاکادمی تعلیم وتربیه سند فراغت بدست بیاورند. رهبران می توانند ازموقف یک معلم،گروه،حلقه،سازمان سیاسی، حزب، را رهبری مینمایند تاکه جامعه درمسیر درست کاروان پیشرفت وتعالی حرکت نماید وازتصادمات حتمی ویا احتمالی جلوگیری بعمل آید.شعربیدل درپایین نازک خیالیهای حوادث وپیچد ه گی حوادث را درزیرعنوان فتنه به تحلیل گرفته است وتوضح میدهد که فتنه گری ها همیش درطبقه ها ی فوقانی صورت میگیرد.
۱۳٩٠/۱۱/٢٦
فتنه
شب چشم نیم مستش، واشد ز خواب، نیمی
در دست فتـــــــنه دادند، جام شراب، نیـمــی
موج خجالت ســـرو، پیداســـت از لــب جــو
کز شـــرم قامت او، گردیده آب، نیــــــمـــی
گیرم لبــــت نگـــردد، بی پــرده در تکـــــلّم
از شــوخی تبســـــم، واکن نقـــــاب، نیمـــی
زان ابر خط که دارد، طــرف نقاب حسـنت
خورشید، پنجۀ ناز، زد در خضـاب، نیمی
پاکســـــت دفتـــر ما، کز برق ناکســـیهـــا
باقی نمی توان یافت از صد حساب، نیمـی
سرمایه یک نفس عمر، آن هم به باد دادیم
در کسب جاه نیمی، درخوردوخواب نیمی
قانع به جام وهمیـــم از بزم نیســتی، کاش
قسمــت کنند برمـــا، از یک حبــاب، نیمی
عمـــریســــت آهم از دل، مانند دود مجمـر
در آتش است نیمـــی، در پیچ و تاب، نیمی
آن لالــــه ام درین باغ کز درد بی دمــاغی
تا یک قدح ستــــانم، گردم کبــــــاب، نیمی
در دعوی کمالات، صد نسخه لاف فضلــم
اما، نیـــم به معــــنی، در هیــچ باب، نیمی
موی ســـفید گل کـــرد، آمــادۀ فنـــــا باش
یعنی سواد این شهـــر، بـُردست آب، نیمی
بیدل نشـــــاط این بزم، از بسکه ناتمامیست
چرخ از هلال دارد، جام شـــــراب، نیمــــــی
ابوالمعانی بیدل
درینجا لازم میدانم که زعمای گذشته وموجودۀ افغانستان علاوه ازانکه خودرا وارد به معنی شعرفوق بسازند.ازاندرزهای سعدی شیرازی استفادۀ اعظمی نمایند. ازرسالۀ پنجم بنام«نصيحة الملوك»یاد بگیرند تا ازخطا ها واشتباهات درامن باشند.
كتاب كليات شيخ مصلح الدين«سعدى»علاوه بر«گلستان»و«ديوان اشعار»، مشتمل برپنج
رساله ديگراست كه رساله پنجم، «نصيحة الملوك» نام دارد و مشحون
از«پند»و«اندرز»به«ارباب مملكت»وكارگزاران يك «نظام حكومتى» مىباشد.اين
رساله،به درخواست يكى ازدوستان سعدى به رشته تحريردرآمده كه خود گفته است:
اما بعد از ثناى خداوند عالم و «ذكر» بهترين فرزند آدم عليهالسلام، خاتم
انبياء محمد مصطفى صلىاللهعليهوآله در «نصيحت» ارباب مملكت، شروع كنيم به
حكم آن كه: يكى از دوستان عزيز، جزوهاى در اين معنى، تمنّا كرد به «فهم» نزديك
و از «تكلّف» دور. جوابش نبشتم كه «شرايف» ساعات فرزند، دام بقائه به «وظايف»
طاعات خداوند متعال جل ثنائه آراسته باد؛ معلوم كند كه «ملوك» جهان را «نصيحت»
رب العالمين، پسنديده است كه در كتاب مجيد مىفرمايد: «و اذا حكمتم بين الناس
ان تحكموا بالعدل». و ديگر فرمود: «ان الله يامر بالعدل و الاحسان». مجملى
فرمود تعالى و تقدس كه مفصل آن، در دفترها نشايد گفتن؛ اما به قدر طاقت،
كلمهاى چند بيان كنيم در معنى «عدل» و «احسان» و بالله التوفيق. 1. پادشاهانى
كه مشفق درويشاند، نگهبان ملك و دولت خويشند به حكم آنكه عدل و احسان و انصاف
خداوند مملكت، موجب امن و استقامت رعيّت است و عمارت و زراعت بيش اتفاق افتد؛
پس نام نيكو (آوازه) و راحت و امن و ارزانى غله و ديگر متاع به اقصاى عالم برود
و بازرگانان و مسافران، رغبت نمايند و قماش و غله و ديگر متاع» بياورند و ملك و
مملكت، آبادان شود و خزائن معمور و لشكريان و حواشى فراخ دست؛ نعمت دنيا، حاصل
و به ثواب عقبى واصل. و اگر طريق ظلم رود، بر خلاف اين است.
ظالم برفت
وقاعده زشت ازاوبماند
عادل برفت و نام نيكو يادگار كرد
2. عهده ملك دارى، كارى عظيم است؛ «بيدار و هشيار»، بايد بود و به دل، همه وقتى
با خداى تبارك و تعالى، در مناجات تا بر دست و زبان و قلم و قدم وى، آن رود كه
صلاح ملك و دين و رضاى رب العالمين در آن باشد.
«تفويض» كارهاى بزرگ، به مردم «ناآزموده» نكند كه «پشيمانى» آرد.
مردم «متهم» ناپرهيزكار، قرين و رفيق خود نسازد كه طبيعت ايشان در او اثر كند و
اگر نكند، از شنعت خالى نماند و تأديب ديگران است كه همان فعل دارند، از روى
درست نيايد.
گواهى به «خيانت» كس، نشنود؛ مگر اين كه «ديانت» گوينده، معلوم كند و تا به
«غور» گناه نرسد، «عقوبت» روا ندارد.
قطع «دزدان» و قصاص «خونيان»، به «شفاعت» دوستان در نگذارد.
«دزدان»، دو گروهاند؛ چندى به تيروكمان درصحراها؛ چندى به «كيل» و «ترازو»
در«بازارها»؛دفع همگان «واجب» داند!
انوشيروان عادل را كه به «كفر» منسوب بود، به خواب ديدند در جايگاه خوش و خرم؛
پرسيدنش كه اين مقام به چه يافتى؟ گفت: برمجرمان «شفقت» نبردم وبىگناهان،
«نيازردم»!
داد «ستمديدگان» بدهد تا «ستمكاران» «خيره» نگردند كه گفتهاند:
سلطان كه «دفع» دزدان نكند، درحقيقت «خود» كاروان مىزند!
عامل «مردم آزار» را «عمل» ندهد كه دعاى بد و نفرين، بدو تنها، نكنند و الباقى
مفهوم!
3. از «سيرت» پادشاهان، يكى آن است كه در«شب» بردرحق «گدايى» كنند و به «روز»،
برسرخلق «پادشاهى». آوردهاند كه سلطان محمود سبكتكين رحمةاللهعليه، همين كه
شب درآمدى، «جامه شاهى» به در كردى و «خرقه درويشى» درپوشيدى و به درگاه «حق»،
سر بر زمين نهادى و گفتى: يا رب العزة! ملك، ملك توست و بنده، بنده تو به
«زوربازو» و «زخم تيغ» من، حاصل نيامده است.تو!بخشيدهاى وهم«قوت»و«نصرت»بخشى
كه بخشانيدهاى. 4- ذوالنون مصرى،پادشاهى را گفت: شنيدهام فلان عامل را كه
فرستادهاى به فلان ولايت بررعيت«درازدستى»میكندو«ظلم»روامىدارد!.
گفت: روزى «سزاى» او بدهم. گفت: بلى، روزى سزاى او بدهى كه «مال» رعيت تمام
ستده باشد؛ پس به «زجر» و «مصادره» از وى، بازستانى و در «خزينه» نهى؛ درويش و
رعيت را «چه سود» دارد؟
پادشاه «خجل» گشت و دفع «مضرّت» عامل بفرمود در حال.
سر «گرگ، بايد هم اول بريده نه چون گوسفندان مردم دريد.
5. يكى از پادشاهان، «خمخانه» خماران، «شكستن» فرمود و شبانگاه گفت نديمان خود
را «انگور» فلان باغ خود را در وجه «عصير» نهاديم. صاحبدلى شنيد؛ گفت: اى كه
گفتى بد مكن، خود بد مكن!
6. «صاحب فرمان» را تحمل زحمت «فرمانبرداران »واجب است تا «مصلحتى» كه
دارند،«فوت» نشود. بايد كه «مراد» همه بجويد و«حاجات» هريكى را به حسب
مراد،برآورده گرداند كه حاكم«تند ترشروى»، پيشوايى را نشايد يكى «مظلمه» پيش
«حجاج يوسف» برد؛ جوابش نگفت،والتفاتش نكرد. مرد«بخنديد» وبه خنده همى رفت
ومىگفت: اين از خداى متكبرتر است. به حجاج رسانيدند؛ بخواندش كه اين، چراگفتى؟
گفت:ازبراى آنكه خدابا موسى عليهالسلام،سخن گفت وتورا ازدل نمىآيدكه با«خلق
خداى»سخن گويى!حجاج،اين سخن بشنيدو«انصافش» بداد.
7.چندان كه از«زهر»و«مكر»و«غدر»و«فدايى»و«شبيخون» برحذراست، ازدرون«خستگان»
و«دل شكستگان» ودعاى نفرين«مظلومان»و«ناله محرومان»برحذرباشد.سلطان غزنينى گفت:
من از«نيزه مردان،چندان نمىترسم كه از«دوك» زنان؛ يعنى «سوزسينه»ايشان
فرياد«پيره
زن» كه برآيد ز«سوز دل»
«كيفــــــر»برد زحمله«مردان كارزار»
سيصد هزار بار از آن «سختتر» زند
«ضربت» كه شير«شرزه»و«شمشيرآبدار»
8- آن كن كه:«خير» تو
در قفاى تو گويند كه در نظر، از «بيم» گويند يا «طمع».از«بدگويان» مرنج كه
«گناه» ازآنِ تواست؛چراچنان نباشى كه «نيكو» گويند؟
چو «بيداد
كردى، «توقع» مدار
که «نامت» به نيكى رود در ديار
در «زندگانى» سعى كن تا «به» از ديگران باشى؛ به؛ «فعل» و «صلاح» و «كرم» كه از
مردگى، پادشاهان و گدايان، يكسانند و اگر مدفن «سلطانى» يا «سگبانى» بازكنند،
ميان ايشان، فرق نتوانند كرد.
«عيب» خود از «دوستان» مپرس كه بپوشانند.
«تفحص» كن كه «دشمنان» چه مىگويند
«عفو» از«گناه» كسى كن كه: «دعاى خيرت» گويد(همه كس)؛ نه «او» گويد وبس!
9. عمرعبدالعزيز رحمةاللهعليه، چون از خواب برخاستى، بعدازفرضيه حق، «شكر»
وسپاس «نعمت» و«فضل» رب العالمين بگفتى و «امن» و «استقامت» خلق، از خداى
درخواستى و گفتى: يا رب! عهده كارى عظيم به دست اين بنده ضعيف، متعلق است؛ پيدا
است كه از جهد وكفايت من، نه خيزد. به آبروى «مردان» درگاهت و به صدق معامله
«راستان» و «پاكان» كه توفيق «عدل» و «احسان» و «انصاف»، ده
وازجوروعدوان،پرهيز! مرا ازشر«خلق»وخلق را ازشر«من»،نگاهدار. روزى ده و روزى
مكن كه دلى ازمن بيازارد يا دعاى نفرين مظلومى درحق من باشد.
10. اى كه در«خواب خوشى»، از بيداران بينديش! اى كه «توانايى دررفتن دارى»،با
همراه«ناتوان» بساز! اى كه «فراخ دستى»! با تنگدستان مراعات كن! ديدى كه
پيشينيان چه كردند و چه بردند؟ رفتند و «جفا» برمظلومان سر آمد و «وبال»، بر
ظالمان بماند كه «جاهى» از اين رفيعتر نيست كه خلقت دوست دارد و ثنا گويند.
خرم تن عارفان كه: «بديدند» و «بدانستند» كه «دنيا» را وقت «مرگ»، به ديگران
مىبايد گذاشتن؛ هم اكنون به ديگران بگذاشتند!اى كه «مال» از بهر «جاه»، دوست
مىدارى! «كرم كن و تواضع پيش گير!
+++++++++++
قسمت دوم:
مه خوبه توگفته بودم که فرمان ماشین دراختیارعیاران باشد.
دیدی درتصادم برابرش کردی که ماشین به پارچه ها تقسیم شد. برای اینکه توجرأت بردن بزرا دردائرۀ حلال نداشتی.
«عیارا ن» با ادم های فرصت طلب ومداح صفت کنارنمی آیند مگرکنارمی آیند باهمه جنجالیها بخاطریکه حقیقت درمیان جنجال نهفته است.
عیاران ازسیاست های، بازی با کلمات تنفردارند،ازچنین اشخاص متنفرتر اند.
تما شا بین ندارد:
پهلوان بی رقیب دیوانه وار این طرف وآن طرف با سنگ وچوب وکلخ تمرین میکند.
جهان متعرض همیش ملت ها را به مرگ می گیرندکه «توده ها »رابه تب راضی نگه دارند.درقسمت اول ذکری ازکلتک چوب به عمل آمده است.درینجا کلتک چوب دارای دوسر،درتن واحد، اهداف بزرگ امریکا. برای ویرانی نهادها وتباهی ملتها ی دربند نگه داشته شده است. اکثراً اتفاق افتاده است که عوامل دست به دست هم بدهند که کلتک جوب بشکند.مثلاً می بینیم که کلتک چوب سرخ چگونه شکست.کلتک چوب موجود چگونه درحال شکستن است.
الهام ازنکته های اردک بزرگ.
1- زمانیکه بوت پاکی وجاپلوسی دربین مردم به حد اعلی خود برسد.
2- زمانیکه هنرمندان وفرهنگیان کشورنسبت به دستگاه اداربه حیث دولت ((ناکارآمد))ومزدورنگریسته.دراجرأت غیر مسئولانه برخورد نمایند. 3-اگرخردمندان کشورازهمکاری با دلایل مؤجه کناره گیری کنند.
زمانیکه گفته شود بزازلنگش گوسفند ازلنگش
4- بی میلی وکم علاقگی عمومی به تحولات سیاسی کشور. درآخرین روزهای تحولات سیاسی((مصالحۀ ملی))دردفترمعاون حزب وطن محترم((مزدک)) رفته ازش پرسیدم،هیچ پیامی دربارۀ رخداد های سیاسی ازجانب رهبری حزب دردست نیست.مردم همه تحولات سیاسی را درافغانستان ازکانا ل بی بی سی به تحلیل می گیرند.ازشان درجواب شنیدم تشویشم ازین است که جنگ شهرها آغاز نگردد. 5-زمانیکه مردم تحولات سیاسی داخل کشوررا امید وار کننده نیابند وبه تحولات وانکشافات بیرونی دل باخته باشند. 6- زمانیکه ب غزل خوانی ومدیحه سرایی بی بنیاد درمورد افراد اوقات سپری گردد.چون مهمان ناخواسته درکنارقصابی به امید استخوان. 7-زمانیکه آوارگان جنگ درسراسرجهان،توده های ملیونی درداخل کشور هیچ امیدی به جز دربار خدا به آینده نداشته باشند.
همه خـــــام ها به سوی پختگی میرونـــد
رهبران خام شده به سوی خستگی میرونــد
درمحاسبه به توده ها طفره رفته دروغ گویند
ازشرم توده های باوجدان ازراه کجی میروند
کنـــــون مسخــــــرۀ طفلـــــکان گشتــــه اند
برسرشانه هایشان سوارلوکانــــــجی میروند
نزد شیخ های عـــــــرب درپشاورزانـــــو زند
حضرت محترم نزد خواهرخود خانۀ آکجی میرود
8-زمانیکه سازمان دهندگان ،شخصیت های دست اول سیاست گذاران به فحاشی ،دایم الخمری وبدنامی وبی کفایتی معروف شوند. 9-زمانیکه زی بازی،منگل بازی،وردک گری وگریهای دیگرازقبیل،شمالی گری،پکتیا گری درسیستم اداره به اوج تکامل خود برسد. 10- زمانی که جوانان طبق نیازمندی خواست زمان ضعف های موجود سیستم سیاسی را بی فایده ارزیابی نمایند.ناگذیرشوند برای رهیافت به ابرمردهای تاریخ کشوراشاره دهند. 11- زمانیکه تود های ملیونی کشور به حوادث وشکل گیریهای بعد ازان شک بیاورند. ازماسکاو تابه واشنگتن وازبن اول تابه شیکا گو 12- زمانیکه انتقاد کردن به اوج تکامل برسد ومسؤلیت پذیری به صفر تقرب کند.
13-
زمانیکه نخبگان به جنو ن آیند
لیلــــی ها به سراغ مجنون آیند
نظام ناخواستۀ توده،صادراتی
برسرتقسیم به کشت و خون آیند
شواهدی که میتواند نظام سیاسی مستقل
آزاد وغیر وابسته را همیش جوان وسر پا نگاه دارد ذیلاً می خوانیم. 1- همبستگی
ملی وازخود گذری به نفع تودها ی مردم. 2- همکاری وهم یاری نخبگان وصاحب اندیشه
با دستگاه دولت که هویت ملی وغیر وابستگی داشته باشند. 3- زمینه سازی برای
پیدایش خردمندان درمیان نسل جوان
4- گرداننده گی ادارۀ کشورتوسط دانشمندان ونخبگان متعهد به ارمانهای انسانی.
5- عکس العمل به موقع درمقابل اندک ترین حادثه درکشوربه حساب((پیرمردن حق است
ولیکن رخنۀ مرگ باز می گردد))درپی جلوگیری علت واقعه قبل ازوقوع.مهم بودن
رخدادهای درونی کشور برای مردم((حل مسئلۀ ملی))
6-زمانیکه روحیۀ وطن پرستی ایجاد شود،مردم به مفهوم سرود ملی دل بسته باشند.
7- زمانیکه مردم ازآینده نا امید نباشند.
8-زمانیکه توده های ملیونی کشور،رهبری کشور خود را بحیث پیش آهنگ وپیش قراول به
حساب آورند. 9- زمانیکه فرهنگ بها دادن به هم دیگربرای اداره کشور براساس
تواناییها به خصلت ملی مبدل گردد
10- زمانیکه جوانان بدانند، قهرمانان زندۀ زمان خود میباشند. 11-زمانیکه منافع
ملی ومنافع کشوری بالاتر ازهرمنافع دیگر قرارگیرد.درهرتصمیم گفته شود که بخاطر
منافع ملی وکشوری این کاررا انجام میدهم.
12-زمانیکه جوانان جایگاه خویش را درجامعه مهم یافته بتوانند.
13- زمانیکه مردم((خون ناپاک باعث مرگ نظام سیاسی می گردد.)) ازپولیس ودستگاه
حاکمه واستخبارات نترسید ودرک کردند که پولیس واستخبارات جریان خون موجود فعال
کشورخود میباشند.
درافغانستان رهبران تفنگ روسی ودالرامریکایی گرفتند مردم خودرا کشتند. سیاست سازان ازهمه اول باید معلم باشند تا رهبر:طی چهل سال اخیر، در قسمت نسل بالنده ازجانب سیاست گذاران ملی وبین المللی،خیانتهای جدی صورت گرفته است.نسل بالنده درگرو، خلقی، پرچمی، شعلۀ، اخوانی ((گلبدین&مسعود)) دست وپنجه نرم کرد.اما جو سیاسی موجود بیان میدارد که همه متفقاً بگوییم که:ازهمه اولتر باید که یاد گیرندۀ خوب باشیم.
فهمیدن مطالب بهتراست اماپیاده کردن مطالب بهترترازان است.میرویم دراتاق ریاضی که معلم ریاضی چگونه می آموزاند..
دوستان محترم مطلب زیرین را ازگوگل یافتم خواندم ودانستم که خواندن این مطلب خالی ازمفاد نبوده نقل بانقل درین صفحه انتقالش دادم.. اتاق ریاضی
اولین بخش از موفقیت با سماجت دست به کار شدن است و دومین بخش از موفقیت با سماجت به کار ادامه دادن
نظرشخصيت ها
درباره ی تعليم و تربيت و انتخاب معلم
استاد جلاالدين همايي :معلم، يعني كسي كه براي معلمي خلق شده وشا يستگي اين شغل
مقدس ولياقت اين مقام و منزلت عالي را داشته باشد، بسيار گرانبها و عزيزالوجود
است.
چنين نيست كه هر كس ايامي چند درس خواند وخط و سوادي به هم رسانيد، يا دست بالا
به مقام اجتهاد قديم يا دكتراي جديد هم رسيد، واقعاً شايسته ايفاء وظيفه و شغل
خطير معلمي باشد.
استاد درتاريخ 5/5/1345 دريك سخنراني اظهارداشته اند :
حدود 35 سال پيش مقاله اي تحت عنوان «هرخواننده اي داننده وهرداننده اي آموزنده
نيست »براي مجله تعليم وتربيت نوشتم، ازآن زمان تاكنون، روز به روزبرتجربه من
افزوده شده است اكنون هم ازبن دندان مي گويم، « هر كس درس مي خواند،عالم حقيقي
نميشودوهرعالمي هم ازعهده كارمعلمي بر نمي آيد ازصدها دانشجو، جزعده قليلي
واقعاً عالم نمي شود وازصدها عالم نيزغيرازمعدودي واحد شرايط معلم حقيقي
نيستند. »
درست فهميدن مطالب، هضم شدن معاني در روح، قوه تعبير و حسن تقرير، قدرت خلاقه
بيانات خطا بي جهت تقريب و تأثير مطالب در ذهن دانش آموزان و دانشجويان، با
رعايت اين شرط كه « هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد »، حِلم و بردباري، درست
كرداري و راست گفتاري حسن شفقت و دلسوزي و مهرباني، مراعات شيوه دلالت و هدايت
و بالجمله داشتن عواطف پدري نسبت به دانش آموز و دانشجو و امثال اينها از شرايط
معلم واقعي است.
دكتر علي اكبر سياسي :
براي آنكه معلم، ازنظر جسمي و روحي تربيت هماهنگ داشته باشد وبراي انجام وظيفه
آماده شود، بايد حداقل به مدت 2 سال شبانه روز زيرنظر كارشنا سان خبره
قرارگيرد، وحتي الامكان د راين مدت ازتماس با محيط بيرون و خارج ازمركزتربيت
معلم خوداري نمايد.
در بعضي از كشورهاي پيشرفته دوره دانشسراهاي شبانه روزي دوراني چهارسال است.
شايسته است، اين روش را تعقيب كنيم، وبه معلمان آينده جامعه خود پندار نيك،
گفتار نيك و كردارنيك را بياموزيم و ترتيبي بدهيم كه محيط آموزشي ايشان در سطح
بسيار والا قرار گيرد. بطور يقين وقتي محدوديت هاي موجود از نظر امكانات مادي و
وسايل آزمايشگاه و ابزاركار هررشته وساير تجهيزات، برطرف شد شاهد رشد وشكوفايي
انديشه خواهيم بود. دانشجو حداقل بايد دردانشسراي عالي براي مدت 3 سال دوره
ببيند.
براي دانشسرا بايد بهترين دانش آموزان را بصورت ورودي انتخاب و گزينش كنيم واين
وظائف رؤساي نواحي و مناطق آموزش و پرورش مي باشد.
معلم دانشسرا علاوه بر مراتب فضل و دانش و بهره داشتن از علوم تربيتي بايد
ازنظر فضايل اخلاقي بين همكاران وهمگنان ممتازباشد.
برهمين اساس « درقانون تربیۀ معلم » داوطلبان ورود به دانشسرا ها مورد تشويق
وحمايت جدي قرار مي گرفتند، و نيز براي معلمان اين مراكز امتيازات ويژه اي را
در نظر مي گرفتند. ازنظر من، معلم در مقابل كار پرزحمت خود پاداش مادي ناچيزي
دريافت مي كند، اما چيزهاي ديگري دريافت مي كند كه جنبه مادي ندارد و كساني كه
درمشاغل ديگري كارمي كننداز دريافت آن محروم مي باشندوآن عبارتست از:
1 – معلم كسري درآمد خود را با لذات معنوي جبران مي كند، زيرا لذتي بالاترازآن
وجود ندارد كه انسان بتواند شخصيت وتكوين منش افراد را سامان دهد.واين كار معلم
است. لذتي كه معلم ازآدم سازي،يعني بازكردن چشم و گوش كودكان وجوانان و آشنا
ساختن ايشان به رموزعلم و پرورش قواي عقلي واخلاقي آن ها مي برد، بيشترازلذتي
است كه مهند س ومعمارازساختن يك بناي تازه يا اديب و صنعتگر ازايجاد يك اثرادبي
و صنعتي مي برد.
2 – معلم هرقد جلوترمي رود بيشتر به نواقص علمي خود پي مي برد و علاقه مند است
كه نواقص وجودخودرا رفع كند وكمالات اخلاقي وعلمي را درك كند ودرحرفه معلمي مي
تواند به اين هدف دست يابد.
3 – معلم به تدريج اين عقيده را پيدا مي كند كه هيچ كاري پرمغزترازكارهاي علمي
نيست واگرعادت به مطالعه كرده باشد، به هيچ قيمتي كارخود رابا كار هاي اداري كه
ازنظرش ماشين وارجلوه مي كند،عوض نخواهد كرد.
اگراين اصول را قبول كنيم تنها كاردستگاه آموزش وپرورش آن استكه با تدابير ويژه
اي بتوانند عده اي از جوانان علاقه مند، با هوش و مستعد را به مراكز تربيت معلم
جذب نمايد. زيرا مي دانيم وقتي وارد مدرسه شدند و آن تربيت ويژه و عشق به معلمي
را آموختند، و شروع به كار معلمي كردند، ديگر از معلمي دست نخواهند كشيد.
ضمناً بايد گفت همانطوري كه لايق ترين فرمانده نظامي، بدون داشتن سربازان
ورزيده و شجاع نمي توانند كاري از پيش ببرد و نخستين اقدام او تربيت سربازان و
مجهز كردن ايشان است. همانطور يك مدير كل يا يك رئيس آموزش و پرورش هر قدر هم
كه فاضل و مدير و مدبر و فعال باشد، اگر آموزگاران و دبيران تربيت شده و كاردان
در اختيار نداشته باشد، نمي تواند كار مهمي از پيش ببرد.
ارشادات مرحوم محمد علي فروغي به معلمان :
1 – كوشش كنيد تا مدرسه براي فرزندان ما، زندان و درس براي ايشان عذاب نباشد.
بدين معني كه تلاش كنيد مدرسه از نظر ساختمان و فضاي سبز و بهداشت و نور و رنگ
بسيار با صفا و دلپذير باشد. بطوري كه دانش آموزان همواره از ورود به مدرسه
شادمان شوند.
2 – رفتار معلمان، معاونان، مديران مدارس چنان باشد كه همه دانش آموزان را جذب
نمايند. نمي گويم كه ابهت و هيبت نداشته باشند، بلكه اين حشمت و هيبت توأم با
مهر و محبت باشد.
درس اديب
اگر بود زمزمه محبتي
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپا را.
3 – درس را بايد با شادي و مسرت توأم ساخت، مطالب بايد با فهم دانش آموزان
متناسب باشد، مخصوصاً معلمان بايد مطابق ذوق و استعداد و هوش دانش آموزان و
حتماً به زبان ايشان تدريس كنند، زيرا اين پند بزرگ، يكي از اصول تعليم و تربيت
است :
چون سروكار
تو با كودك فتاد
پس زبان كودكي بايد گشاد.
4 – گفتار و كردار معلم بايد آميخته با ادب و كمال باشد، آنچه مي گويد و آنچه
عمل مي كند بايد براي
دانش آموزان سرمشق باشد.
پاكيزگي، ادب، حسن خلق، راستي و درستي، نيكوكاري وشرافتمندي وصفات برجسته ديگر
چيزهايي است كه اگردانش آموزان از معلمان، يعني پيشوايان فكري خود ببينند، صد
چندان بهتر مي آموزند تا كتاب يا از واعظ و معلم
بي عمل بشنوند.
5 – در تعليم و تربيت در مرحله ابتدايي مانند مراحل ديگر بايد متوجه پرورش قوه
فكر و انديشه دانش آموزان باشند و نه پر كردن حافظه ايشان، تمام مطالبي كه
آموزش مي دهيد بايد دانش آموزان به خوبي درك كنند و ياد بگيرند، آنچه در سابق
تأكيد مي كردند كه نوآموز مطلبي را حفظ كند، بكلي غلط و غيراصولي و باطل است.
6 – در آموزش مطالب به نوآموزان به هيچوجه شتاب نكنيد، آرام آرام ابتدا مطالب
را شفاهي و از روي نقشه و تصاوير جالب توجه يا ابزارهاي آموزشي ،وسايل
آزمايشگاهي شرح دهيد.تاخوداوكم كم با آنچه که شما مي گوييد يا اهداف مدرسه آشنا
شود و بعد با نهايت دقت و با برنامه ريزي دقيق و زمان بندي شده به او كلمات و
طرز محبت كردن و روش نوشتن را بياموزيد.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت اول:
بخوانید که در نوشته نهفتــــه هزارهنراست
طولانی است چون بنـــد بند ش نیشـــکر است
میدانی جمله مطلب را درمصـــرع دیـــگــــر
هرکسی که برهنه گوید آن شخصیت نراست
عصرجدید صفحۀ نومیدهد ازجهان انترنــــت
کهنه اندیشان افتاده تیت وپرک توتۀ تیکراست
آزاد گان گویند چون عقاب بـــــه پـــرواز آینـــد
منافع بیگانه (هدف))کلتک چـــوب دوســـراست
ساقی به پیالۀ ماباده کم ریختی
میکدۀ مارا ازبنیاد به هم ریختی
ملت بودیم آرام بـــــودیــــــــم وآزاد
ازابرسبـــزوسرخ اسارت ریختــــی
ای وحشی قرن برو خانۀ تــــوخراب
خراب تو کردی آبادی به ما گذاشتی
ما نسل عیــــاربه آزادی عادت داریم
به مشـــورۀ خـــــرد مند ارادت داریم
وجـــدان،صداقت،جسارت ســـــه رفیق
تعهد به عمل تابه فـــردای قیامت داریم
گویند که خوب وزیبا نوشتی«خوشه چین»
درچنین ایام حقیقت نویسان هرکدام تاج سراست
فرصت طلبان ازطریق پل آن طرف دریا میروند
عیارماهر،میان موج،دریای خروشان شناوراست
عیاران را یگان متعقل دردانه((چهل مرد جنگی))آید به کار
سیاست بازان را تلاش پی سیاهی((صدهزار)) لشکراست
مثلاً:اززبان جناب بغلانی صاحب شنیده هستم که گفته بود،دوطرف جگر من داغ دارد،یک داغش جناب مرحوم بدخشی استاد من است.دومین داغش، مرحوم عبد المجید معروف به کلکانی است.مردخیلیها جسور،با مناعت نفس ،خوش مشرب،با حیا وبا انظبات زمانیکه همسفرش میشدی فکرمیکردی که یک فرقه پیاده نظام تورا همراهی میکند. قابل توجه احزاب راجسترشده،زیر ادارۀ افغانستان تحت اشغال . خشتی که ازبام به سوی پایین پرتاب گردد،گیرندۀ خشت دستانش افگار میگردد.بخاطریکه قوۀ جازبه ،به سرعت خشت به سمت زمین مستقیماً تأ ثیر میگذارد.هرگاه خشتی را از زمین به سوی بام پرتاب نمایی ،جازبۀ زمین معکوساً،ازسرعت پرتاب کاسته ((قوۀ جازبه وقوۀ پرتاب))به صفرتقرب میکند،گیرندۀ خشت بالای بام،به راحتی خشت را میگیرد. حس آزادی خواهی((مشروطه خواهان)) ضعف بریتانیا ی کبیر بعد از جنگ عمومی اول جهانی،برای کنترول ساحات متصرفۀ خویش،بیداری ملل بعد ازانقلاب اکتوبر،((قیام ملی))خشت بودکه توسط مردم به سوی بام پرتاب گردید.خشت درحال تقرب به صفربد ست امالله خان((آزادی کشورامانت مردم)) به راحتی افتاد.امان الله خان ،شاه آزاد ومستقل،علاقه مند بود که کشورش،پله های ارتقای را درزمان کوتاه به بام مقصد به کام نشاند.نقشه های بدست آورده ازدنیای متمدن را به گونۀ خشت ازبام به سمت زمین پرتاب نمود،گیرندۀ خشت((تودۀ مردم))دربرخورد خشت بدستش احساس درد کرد. درضعف مدیریت شرافت آن است که اقرارشود،برای چیدن گل ناگذیری که رنج خار بیبینی. باکاروان همسفرشدی باید به سوی هدف باگام های کاروان همسفر باشی تاکه کاروان مورد دستر برد رهزنان قرارنگیرد. انگلیس شکست خوردۀ سه مرحلۀ هنوز،عطش ،انتقام گیری اش فروکش نکرده بود،دشمن باخبراز سنتهای پذیرفتۀ اجتماعی افغانستان، انسان بیدار،وارد درکار،میراث خورمعامله دار،نادرغداررا((چنگک ماهیگیری)) دراختیارداشت.
آب را خط کرده شاه ماهی بگیر
ماهی توسط روحانیون پیسه خوربگیر
امروز درمساجد بنامش خطبه خواندند
کفر،گفتند،اشارۀ((انگلیس))بانعرۀ تکبیر
ازجنوب نعرۀ کفر ملای لنگ طنین انداخت
این طرف دست طمعه سوی حبیب الله نازنین دراز، بستند کمرش را گفتندش توئی مرد میدان وامیرجنگ مرد شنکنجه دیده،فریب خورده دروغ شنیده،وارد معرکه شد گفت اینه بگیرید،پاداش،آن همه خدماتی که ملت قهرمان برای آزادی کشور،خون ریختانده بودند وجان باخته بودند. آزادی ملت را به امانت به شما تسلیم داده بودند.درمقابل شماه به جز از دسیسه چینی توطئه،فریب واغوا کار دیگری برای مردم نکردید.
درپایان فتح گفت:
منــــــــــــم یک فرد ناخــــــــــــــوان
ایمـــــــــــان دارم به خدا وقــــــــــرآن
وظیفــــــــــه را رسانیدم به پایـــــــان
وجدانــــــــــم چوآنان خلق نفریبــــــد
مرارســــم شاهی،دشمن مردم نزیبــــد
آنانکه دیروز،لنگی جنگ به کمر بستند
امروز دستــــــار،امیری به سربستنــــد
مردجنگی،این دشمن،روس وفرنگی،ازمواضع حاکمیت دارد،عیاری وزرنگی،ناموس داری را پیشه کرد،انسان آزادۀ که به هیچ رشوتی تطمیع نمیشود.انگلیس می دانست که امیر حبیب الله خادم دین رسول الله((خرگری نپذیرد وزیربارنرود)) اتحاد شوروی تازه شکل گرفته درجنگهای بخارا از حبیب الله عیار دل خوش ندارد.طرف جنوب را به خود تاریک می دید.با اقدامات تازۀ انگلیس درقضایای افغانستان،مخالفتی نشان نداد نه اینکه نشان نداد بلکه اشارۀ برای سرنگونی هم ازجانب ماسکاو مطرح بود.انگلیس تیرش به هدف میخورد،هیزم که برای پخته شدن مرام انگلیس درتنور داغ مناقشات بین المللی آن سوخته بود دیگر شعلل به سوی آسمان نداشت،دردیگدان خاکستر نشست.انگلیس میدان را بدون حریف یافت.
فردا رسم وقرارداد دیگــــــری شد
انگلیس مهاجم دمش ببــــری شد
باآمدن،نادر وبرادران،درصحنـــه
انگلیس فاتـــح ومظـــفـــری، شد
نتیجۀ تطبیق نقشۀ صادراتی ازدنیای مدرن،درقالب جهان کهنه بود که به ثمر نرسید.