خوشه چين
روز«عیاران»
بیست وپنج ثور،روزمردان وخواهران«عیار»باناموس وباشرف است.
«عیاران»میگویندهمه بازيگران صحنه درجنگهای موجود افغا نستان متحيراند. سرانجام درک کرده اند که ازآئين ورسم ورواج «عیاران»غافل بودن عاقبت چنین روزگاری پیش آید.خلاف ارزشهای انسانی ،دست درازی وپا گذاری،در حریم خانواده ها،ملت ها ،کشورها ،کشتارانسانها ،زیرهرعنوانی که بوده {انتر ناسیونالیزم پرولیتری،حقوق بشر،دین ومذهب((اتحادشوروی+ایالت متحده وشرکا+ایران +عربستان+پاکستان) هركسي كه روزگاري درعرصۀ اين جهان پهناورگردن كشيده((فرد،دولت،امپراتور)) به نوعي اسير چنگ آزوفزون طلبي بوده است.
گوشت واستخوان می رسد،به فروشندگـــــــان معــــدود،خان،بای،زی برای کودکان واحمقان سیاسی رسیده است شکمبه روده،کلپوره وپـی زندگي رادرآن،جزرنج وعذاب بی آب رویی وپشیمانی ندیده است.
بلی! این روزهای صادرشده باغم درد آلود به پايان رسید.وفرداهم به پایان رسیدنی است.
مگرملت به یاری خدا وهمکاری«عیاران»روشن ضمیر روش هميشگي خود رابخاطرهمبستگی ملی دنبال مینمایند.
روز«عیــــــــــار»درمــــــــــاه دوم بـــه بهارآمـــده
آرزوی ملــــــــت بوده چـــــون گــــــــــل به بارآمده
میـــــــــان جنگل خلـــق«عیـــار»است قلـــــب مردم
سینه قفس درمیـــــــان، قنــاری به گفـــــــــتار آمده
محبت توزیع میگردد نتـــــــوان یافــت بــــه گدایی
توضح حقیت((مهر))ازجانب پــــــروردگـــــــارآمده
ماه تابان بگرفت محبتـــی ازان نـــــــورذاتــــــــی
سخن گـــــوی حقیقی به معرفی ظلمــتکـــــدۀ تارآمــده
خالق دشمن مخلوق خودنیست بشنــــودرشب چهـــارده
عیارشب گرد،آگاه ازدرد مردم به دستگیری بیمــــارآمده
«خوشه»رسالت مندم،ای برادر،ای خواهر آگاهم ازدردتو
ازروی وجدان وصداقت برای نجات شما گروه سربه دارآمده
هرزمانیکه وحشت قد برافراشته است،سرانجام به پیشگاه قامت آدمگرایی وانسانگرایی زانو خوابانده است.
بیست وپنجم ثـور،داکترصفوی گفت:روز«عیاران» است
روزخلــقــــــهای زحمت کش شریــف بــــاوجــدان است
شیوای سخن رانی دریـــن روز،لــــــذ تش فــراوان است
چیره گی درتقــــریربیان کلمه وجمله ازخــردمنـــدان است
دکلمه گران به زبانهای پشتو،دری،ازبکی،ترکمنی،بلوچی
ازجنـــوب تابه شمال ازغرب تابه شرق الی بدخشان است
خدمتگاران فرهنگ«عیاران»را به آرزوی،صحت وسلامت
این روزمعرفی کارنامه های مردان«عیاران» خراسان است
یکی را امیرابو مسلم شناسیم دومی اش یعقوب لیس صفار
امیرحبیب الله خــــادم دین رسول الله مردمیدان ازکلکان است
عـلاوه بـرآن جادارد بستاییم«عیــــــــــاران» وطن پرست انقلابی را
«عبدالمجید»مربوط ولایت کابل«بدخشی»محمد طاهرازبدخشان است
خیبرشهید،پخته کار،مانندکوه استوار،ازاقدامات قبل ازوقت بیزاربود
گاو،وخرس درعمق جنگ،ترورست باهدف،میراکبرقربانی آن پلان است
اکادیمیسین دستگیر«پنجشیری»با وجدان تسلیم ناپذیردایم میزند قلم
مرد ایمان دار،با ثبات،خیرخواه، خیراند یش محمد بشیرازبغلان است
شهید اکبرداکترنجیب شخصیت قرنها دیگر مادری به دنیا نیاورد اورا
شخصیت مهربان،انسان دوست،عالم مدبر،عزیز«آماج»ازپغـــمــان است
سردبیرآریائی،آقای عزیز جرأت را آئینۀ تمام نمای وجدان وشرافت گفتند
جملۀ فوق طرف تایید هوشمند «نبرد»قرارگرفت،محمد آصف ازپروان است
درخوشیهــای یاران،محافل شهریان،بارها بلبل هزارداستان سخن میراند
این شیرین کلام بی بدیل،مستقل، محفـــل آرامحمد داوودازقابـــــوزان است
بی فرهنـــــگی ،بی سرهنـــــگی،درقاموس «عیاران» نـــــــــه گـُنجد هــرگز
دستگیری ضعیفان درمقابل ظالمان قضاوت ازروی وجدان فرهنگ عیاران است
میگفتند این جمله را دانشمندان فرهیخته وتوا نا بین هم ازملیت هــــــای مختلف
رنانس فرهنگـی عیاران به معنی احیای دوبارۀ کشورباثبات یک افغانستان است
«خوشه چین» بگفت: وطن پرستی شایستۀ عیاران است سیاست بازان بازاری را درین راه گذری نیست.
عیار:رند،زیرک،هوشیار،آگاه،خردمند،جسور،مستقل،مصمم، بااراده، باوجدان، صادق امانت کار،قدردان وقدرشناس،با ناموس،پابند رسوم وعنعنات اجتماع میباشد.
سنائی غزنوی دربارۀ عیاران((روزرستا خیز)) گفتۀ دارد که میخوانیم.
از بند علایق نشود نفس تــــو آزاد
تا بندۀ رندان خــــــــرابات نگــــردی
تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان
شایستۀ سکان سماوات نگـــــــردی
در شعر سلمان ساوجی (ـ
۷۷۸ق)رند
پربهاست وشباهت شگفتانگیزی بار ند شعرهای حافظ دارد.
درون صافی ازاهل صلاح وزهد مجوی
که
این نشانۀ رندان دردیآشام است
مکن ملامت رندان وذکربد نامی
که هرچه پیش توننگ است،پیش مانام است
شعرشاهدی میدهد
چه شاهدی است که با ماست در میان امشب
که روشن است ز رویش همه جهان امشب
نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابــــــی
نه زهره راست فروغی در آسمــــان امشب
میان مجلس ما صورتی همــــــــــــی تابـد
که آفتـــــــــــاب شد از شرم او نهان امشب
بسی سعادت از این شب پدید خواهــــــد شد
که هست مشتری و زهره را قــــــران امشب
شبی خوش است وزاغیارنیست کس برمـــا
غنیمت است ملاقـــــــــــات دوستـــــان امشب
دمی خوش است مکن صبـــح دم دمــــی مردی
که همــــدم است مرا یـــــار مهربــــان امشب
میان ما و تو امشب کسی نمی گنـــجـــــــــد
که خلوتی است مرا با تو در نهـــــان امشب
بساز مطــــرب از آن پردههای شـــــور انگیز
نـــوای تهنیـــت بــــزم عاشقــــان امشــــــب
همــــه حکــــایت مطبــــوع درد عطار است
ترانــــهٔ خــــوش شیرین مطـــربــان امشب
«عطار»
در خانه نشسته بت عيار کی دارد؟
معشوق قمر روی
شکر بار کی دارد؟
بی زحمت ديده
رخ خورشيد که بيند؟
بی پرده عيان
طاقت ديدار کی دارد؟
گفتي:« به
خرابات دگر کار ندارم »
خود کار تو
داری و دگر کار کی دارد؟
رندان صبوحی
همه مخمور و خمارند
ای زُهره کليد
در خمار کی دارد؟
ما طوطی غيبيم،
شکر خواره و عاشق
آن کان شکرهای
بقنطار کی دارد؟
يک غمزۀ ديدار،
به از دامن دينار
ديدار چو باشد،
غم دينار کی دارد؟
جانها چو از آن
شير رۀ صيد بديدند
اکنون چو سگان،
ميل به مردار کی دارد؟
چون عين
عيانست، ز اقرار کی لافد؟
اقرار چو کاسد
شود، انکار کی دارد؟
ای در رخ تو
زلزلهٔ روز قيامت
در جنت حسن تو
غم نار کی دارد؟
با غمزۀ غمازۀ
آن يار وفادار
انديشهٔ اين
عالم غدار کی دارد؟
گفتي:« که ز
احوال عزيزان خبری ده »
با مخبر خوبت
سر اخبار کی دارد؟
ای مطرب خوش لهجهٔ شيرين دم
عارف
ياری ده و بر
گو که چنين يار کی دارد؟
بازار بتان از
تو خرابست و کسادست
بازار چه باشد؟
دل بازار کی دارد؟
امروز ز سودای تو کس را سرِ
سر نيست
دستار کی دارد؟
سر دستار کی دارد؟
شمس الحق تبريز
چو نقد آمد و پيدا
از پار کی
گويد؟ غم پيرار کی دارد؟
«مولانا جلا ل الدین بلخی
مزرع سبز فلک دیدم و داس مـــه نو
یادم از کشتــه خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی وخــورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشـــو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتـــو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین «عیار»
تاج کـــاووس ببرد و کمـــــر کیــــــخسرو
گوشوارزرولعل ار چه گران دارد گــــــوش
دورخوبی گذران است نصیحت بشنـــــــو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشیــــــد گرو
آسمان گومفروش این عظمــــت کاندرعشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دوجو
آتش زهدوریا خرمن دین خواهـــد سوخت
حافظ این خرقه پشمینــــه بینــــــــدازوبرو
«حافظ شیرازی»
هرگه که برمـــن آن بت عیار بگذرد
صد کــاروان عالم اســراربگــــــذرد
مست شراب وخواب جوانی وشاهــدی
هرلحظه پیش مردم هوشیار بگـــذرد
هرگه که بگذرد بکشد دوستان خویش
وین دوست منتظر که دگـــربار بگذرد
گفتم به گوشۀ بنشینم چـــــــو عاقلان
دیوانه ام کند چوپــری واربگـــــــذرد
گفتم دری زخلق ببندم به روی خویش
دردیست دردلــم که زدیـــوار بگذرد
بازارحسن جملــــــــه خوبان شکستۀ
ره نیست کزتو هیج خریدار بگذرد
غایب مشوکه عمرگران مایه ضایعست
الا دمی که درنظریار بگذرد
آسایش است رنج کشیدن به بوی آنک
روزی طبیب برسر بیمار بگذرد
ترسم که مست وعاشق وبی دل شود چوما
گرمحتسب به خانۀ خمار بگذرد
سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست
کانجا طریق نیست که اغیار بگذرد
تاکه ندانیم نمیتوانیم
فرهنگ عیاران بیان ارزشهای اخلاقی،انسانی ومعنوی مردم بی دفاع ما میباشد. هیچ عیاری((بلوچ،پشتون،تاجک،هزاره،وسائراقوام متولدین داخل کشور))آماده نیست که عزت وشرف وناموس وطن را به پرکاهی بفروشد.
ازحاصل این معامله :
گوشت واستخوان می رسد،به فروشندگـــــــان معــــدود،خان،بای،زی برای کودکان واحمقان سیاسی رسیده است شکمبه روده،کلپوره وپـی
به آگاهی نسل بالندۀ کشوررسانیده میشود که سی سال جنگ های تحمیلی بنیاد هستی ومعنوی کشورمارا ازبیخ بن برکند.هنوز ابعاد گسترده تری پیدا کرده است.این جنگهای لعنتی فرمایشی، دشمنی ها را درمیان خانواده های،اقوام وملیت ها رواج داد.ازهمین خاطر است که امروزه روز ملت افغانستان درتمام دنیا تیت وپراگنده وبی عزت به سر می برند و به حیث انسانهای فاقد هویت تحقیر وتوهین شده شناخته میشوند.
برای
نسل جوان ،این پیشگامان آینده سازکشورپیشنهاد مینمایم که ازبیست وپنجم ثوربه
حیث روز،عیاران،روزهمبستگی مردان با شرف وبا وجدان روز مردان شجاع وناموس
پرست،روز انسانهای صادق ووفادار،روز انسان های معارف پرور،روز انسانهای غریب
پروروانسان دوست تجلیل به عمل آورید. بخاطریکه عیاران فرهنگ معنوی تمام مردم
آریانای کبیر،خراسان پهناور وافغا نستان معاصر است این روزرا درهرجای که هستید
با توزیع محبت وهمدلی به همدیگر همه ساله تجلیل بعمل آورید تا که فرهنگ ازدست
رفتۀ کشورباستانی دوباره احیا گردد.