خوشه چين
نعرۀ پرسوز
این دیو دلــــــی را رها کن ازخــــوی
مردم شــــو راه مردمی جـــــــــــــوی
ما به دونام. 1- پدروطن2- مادروطن،آشنایی کامل داریم.هم پدرشیرین است وهم مادرشیرین ترازان.بیجا نخواهد بوداگردراینجا پدررا درمحدودۀ اتموسفیر فعلی اش،اسمان آبی،وآفتاب به رنگ طلایی اززمین به سوی آسمان تصور نماییم،وآغوش پرمحبت مادررا،درمحدودۀ جغرافیای سیاسی اش،بامجموع، دریاهای سرگردان،وکوههای،سربه فلک،دردل نهفته ملیاردها دالر،شیره وعصارۀ زنده گی دست ناخورده تصورنماییم.بنأبکاربردعنوان فوق نعرۀ پرسوزرا به حیث((روان)) در((کالبد)) دانۀ فرورفته زیرخاک،که ازآب چشمۀ جوشان عیاران مبدل به درخت می گردد.به حیث تکانۀ به سوی حصول آزادی انتخاب کرده ام وومنظومۀ داستان لیلی ومجنون را،به حیث جادۀ اسفات شده به سوی هدف.
مردان باشرف،باجرأت درحلقـــــۀ عیــــاری
کمربسته با تفنـــگ چـــوب وتبــر،تــلـواری
نعرۀ پرسوز کشیده میروند چون باد طوفنده
شوریده ومــی جنبــــند،درختهادرگوشه وکناری
زدره ها شنوید با زتاب نعـــره هارا که گـــــوید
همه مست ومدهوش،غرق درکثافت،دودوکوکناری
وطن درزندان بلا زعامت بی اعتنا اسیردرحصاری،
درجنگ،شمال به جنوب،شرق وغرب،گروتیکه داری
چنین یک وضع قرنها نیاورده است صلح را برقراری
عقب این جنگ، فرمان میراند،همان شیطان خرسواری
ملت بیچاره زانوی غـم دربغل نشسته به ســـــوگواری
درانتظار،ابومسلم خراسانی،یعقوب لیث صفــــــاری
با این حساب«عیار»درعشق وطنش دلبند شده است
درراه آزادی،حرکت،سرعت،تعجیل ده چند شده است
رستم«پدر»آمده است به میدان،سهراب«فرزند»ازسمنگان
این بار،درمصاف هم نه ،متحد چون،شیـــــروشیربــــــچه
برای پراندن سد شکست ناپذیرعقــــــب این چهاردیواری
گویند آزادی،تکرارخوانند سرودآزادی، تکراربه تکراری
ازخرمن خوشه ها،جوال،جوال درخانه گنـــــــــدم بیاری
خوشۀ گندم
درجنگ میوند: که په میوند کی شهید نشوی خدایه لالیه بی ننگی ته دی ساتینه.
ژیرۀ زما واک ئی دمـلا
گفت این نکته را،زن شجاع ودلیر
دشمنی بازن،زیرفـــرمــان دشمــن
لنگی به سرزد،تف کردبه این کـلا
**********
خوشۀ گندم صرف هــــــدف است
درک ومعنی فهمیدنش،صدف است
جغرافیای سیاسی کشــــور اسکلیت
دمیدن آزادی درآن،دشمن دوکف است
بیلتون میسرائید
آسمان بالای سردارم زمین درزیر پا
چون خوشۀ گندم میان آسیا افتیده ام
خوشۀ گندم دارای معنی دوپهلواست:پهلوی اول،افغانستان به سان خوشۀ گندم میان زمین وآسمان درمرکزآسیا قراردارد.معنی دوم موقعیت جیوپولیتک افغانستان.افغانستان را، بین دوپلۀ آسیاب سنگ قرارداده است.یکی ازین پله ها روسیۀ تزار،دیگرش بریتانیای کبیر«امریکا».
چون مورچه خوشۀ گندم انتقال دهدبه دندان
ازشماچه پرسان ازین مورچه است یک داستان
ازعهد باستان. مورچۀ خوشۀ گندم به دهان میخواست که بالارودازراه،به بام،مرتبۀ اول،به زمین افتاد،مرتبۀ دوم وسوم الی دوازدهم عزم راسخ اورارساند برسربام.مردم روزگار،خسته وزار،ناظرصحنه بودند که مورچه افتان وخیزان،این فاتح میدان. آموختاند.آموختاند که پشت کار،ومبارزۀ دوام داربه منظورهدف انسان را میرساند به انجام کار،کسیکه ازمورچه آموخته بود،آن شخص،عیار، پرکار،مرد، روزگار،تکیه بردیوار،یعقوب لیث صفار،ازجابرخاست خستگی رازیرپانهاد، کمرمردا نگی بست عهدوفا نشکست،به همت مردم خود،حاکمیت بیگانه بشکست.
گویند که درینجا«ملت»به نام قیس آمده
ازنظامی گنجوی چنین :
آهی به جگرفرود می خورد
والماس به سینه خرد می کرد
زین گونه به چارۀ که دانست
میکرد شکیب تا تـــــــوانست
چون سیل غمش رسید برفرق
ازپرده بیرون افتید چون برق
بیرون شد وکرد پیرهن چاتک
وافگندت اززمین به تارک خاک
گریـــــان به زمین فتاد بی تاب
برخاک مراغه کرد چــــــون آب
برداشت زخانــــه راه صـــــحــرا
چون خضرنمود میــــــل خضـــرا
|