حفیظ الله خرم
رئیس جمهوری که بعد از یک دهه چیز گرایی، چیزگرایی را چیز کرد! دیگر چیز ها چیز ساز نیست
برج اولی در حال سوختن و ریختن بود! هواپیمای بعدی به برج دوم برخوردکرد ، کوهی از اتش و دود به هوا بلند شد، مردم با چهر ه های ترسناک و خاک آلود به هر طرف می دویدند، لحظه ها وحشت آور و دلخراش کننده بود. بعد از ظهر سه شنبه یازده سپتمبر 2001 میلادی شدیدترین حمله تروریستی به پیشواز قرن بیست یک شتافت و مهمترین حادثه زمان معاصر را ثبت تاریخ کرد. گوشی موبایل زنگ خورد ، برداشتم، پشت خط گفت: حفیظ تلویزیون را روشن کن ، من چرا چرا کردم، گفت: هر یپ - زود باش! اوگوشی را قطع کرد و من تلویزیون را روشن کردم دیدیم ....برجهای دوقلو در حال سوختن و ریختن بود و.....!
معادلات سیاسی جهان و روابط بین المللی ملت ها کاملا رنگ و سخن جدید بخود گرفتند، مکتب های ایدولوژیکی معاصر به سرعت جاه عوض کردند. تا صبح یازدهم سپتمبر هنوز نظریه ای "پایان تاریخ" فکویاما که از اندیشه ای ایدیال لیبرالیزم آب میخورد جاری، دلکش و به چشم می خورد. بازار "گفتگویی تمدن ها" در اوج گرمی از حرف و حدیث و کسب و کار مشتریان شلوغ به نظر میرسید، چنانچه چند ما قبل از حادثه دوقلوی نیویارک، سال 2001 میلادی، سال "گفتگوی تمدن ها" نامگذاری شده بود. از نیمه روز یازده ستمبر همه چیز دگرگون شد، فکویاما بخود لرزید در گوشه ای خزید و لوازمش را کنار کشید ، دیگر خریداری برای متاعش نمانده بود، نظریه اش را تاریخ نویسان ثبت احوال گم شده ها کردند و مهر انقطاع بر کالایی زدند که تاریخ مصرفش به سر رسیده بود.
سمیول هنگتینتون حراج با تجربه کار، شراب کهنه ای را با رنگ و طعم تازه ای وارد مارکیت ساخت، متاع " برخورد تمدن ها" ساخت هنگتینتون توجه خریداران زیادی را در سراسر جهان بخود جلب کرد. ریالیزم حریف دیرینه اش آیدیالیزم را شدیدا به چالش کشاند و بازارش را بار دیگر با آغاز قرن جدید حال و شوری حیران کننده ای بخشید. دریغا! ایدیال لیبرالیزم با "پایان تاریخ" به خط پایانی نزدیک شده است و در امتدادش "گفتگوی تمدن ها" را شاید برای همیشه بی گفتگو رها کرده است. ریالیزم با فرماندهی سر لشکر هنگتین تون پرچم "بر خورد تمدن ها" را در سرتا سر جهان به اهتزاز در آورده است و تا حالا که من از اطاق کارم پر حرفی میکنم بازار ریالیزم گرمی گرم است و نظریه "برخورد تمدن ها" چربی چرب و صدای آهنین برخورد هنگتین تون همه جا بگوش میرسد.
اسامه بن لادن داستان هر خانه شد و عکس و نامش سر لوحه هر روزنامه و اخبار گردید، همه از او میگفتند و با او آشنا میشدند، هیچ شخصی تا کنون در تاریخ بشر به چنین زودی به چنان شهرت جهانی دست نیافته است. همزمان و همگام با بن لادن کشور گمنانم و فقیر افغانستان داشت شهرت جهانی پیدا میکرد و در امتدادش میخواندیم: تروریست، یازده سپتمبر، القاعده، طالبان، ترور وحشت ....! بلی افغانستان به برکت اسامه بن لادن، ملا عمر، طالبان و یازده سپتمبر یکشبه عروس شهره آفاق و خوش آوازه جهان گردید، همه جاه سخن از افغانستان و اسامه بود. کی میدانیست که آن آغاز منفور چنین دوام منحوس پیدا میکند و حالا که دوازده سال از آن واقعه میگذرد، هنوز هم، افغانستان همچنان کشور منفور و بد نام که اکثرا سرخط اخبار و میدیای جهان را به خود اختصاص میدهد، فقط با یک تفاوت:
دیروز در ادامه نام افغانستان میخواندیم: بن لادن، تروریست، طالبان، القاعده، و یازده سپتمبر!
امروز افغانستان با کلمات زیبنده چنین معرفی میشود: انتحار، انفجار، تریاک، ، تروریست، طالبان، القاعده، یازده سپتمبر، ملا عمر، حشیش و تریاک، قاچاقبر مواد مخدر دولتی، حمله انتحاری با موتر، حمله انتحاری فردی، زبح حیوانی یا سر بریدن، زبح شکمی، شبکه تروریست کشوری، شبکه تروریست جهانی، مکتب و کتاب سوزی،خود کشی، آتش زدن خرمن و درخت و تاک سوزی، دشمنی با علم و تکنالوجی، تیزاب پاشی بر صورت متعلمین، گروگان گیری و قتل کار گران سازمانهای خیریه جهانی، شبکه ای حقانی، برادران طالب، راه گیری و شلیک دسته جمعی به مسافرین و ..................
و ... انفجار انفجار انفجار با برادرانش انتحار انتحار انتحار!
بوش رئیس جمهور و قت آمریکا بدون کدام برنامه ریزی دراز مدت و کوتاه مدت فقط بخاطر غرور شکسته دولتش و برباد رفتن حیثیت آمریکای قدرتمندش فرمان جنگ صادر کرد، ده ها جت بمب افگند بر آسمان افغانستان ظاهر شدند و صد ها و هزاران بمب به ادرس اسامه بن لادن پرتاب کردند ولی او به آسانی به غار ها پناه برد. توره بوره شهرت جهانی پیدا کرد و به سوراخهای امن برای بن لادن و تروریستان طالبی و القاعده مبدل گشت. دوران غار نیشینی برای اسامه و اطرافیانش پر فراز و نشیب ولی بی خطر بود و برای جهانیان قصه های جالب هرصبح و شام گردید. شاید اکثر مردم جهان 2001 و 2002 را با اخبار اسامه، برج دوقلوی نیوراک، افغانستان، تروریست، توره بوره، طالبان، ملا عمر و.... سپری نموده باشند. بلاخره بعد از گذشت سالها، بن بوش از کاخ سفید به صحرای تگزاس مشغول شیکار گردید و بن لادن از غار جان سالم بدر برد و در کشور همسایه در همسایگی ارتش ملی آن کشور زندگی آرام را با زن جوانش در ساختمان مجهز یک دهه بدون ترس و فرار آرام زندگی کرد تا یکسال پیش نهار چرب برای شارک و ماهی ها گردید ، این پرونده جنجالی برای همیشه بسته و قصه ای از قصه های هیتلرگونه به تاریخ سپرده شد.
دو قلوی نیویارک پیام مهم برای دولتمردان جهان، آغاز سرنوشت ساز برای مردم افغانستان و تجربه ای تلخ و سنگین برای ملا عمر و حکومت امربمعروف طالبی داشت. ملا عمر با رفیقش بن لادن در یک چشم به هم زدن شکست خوردند و آوره کوه و بیابان گشتند. مجاهدین پریشان حال با شرقیهای دیروز و غربیهای امروز وارد کابل شدند. کانفرانس پشت کانفرانس، از کانفرانس لندن تا کانفرانس کابل، کانفرانس توکیو، کانفرانس نیویارک و...! ولی کنفرانس بن کانفرانس سرنوشت ساز بود. چهره های مختلف را با لباس های نا متجانس و با افکار متضاد گرد میز جمع کرد. تصمیم گرفته شد، افغانستان را از عبای امارت اسلامی خلع لباس کردند و با قبای دولت ملی ملبس ساختند، بالا پوش اسلامی را برای حفظ و سلامتی دولت بر شانه های افغانستان همچنان سنگین و مستدام نگهداشتند.
مرد گمنام اما خوش طالع! قرعه فال بنامش افتاد و یک شبه خوشبخترین مرد جهان گردید، از عمق گمنامی به اوج شهرت و سعادت نائل گشت. خود وی بیشتر از مردم به فکر و حیرت بود، ناگهان وارد ارگش ساختند و در اول اسمش نوشتند رئیس جمهور.......! "رئیس جمهور حامد کرزی"!
حامد کرزی، رئیس جمهور حامد کرزی شد و جای برادر هم زادگاهش ملاعمر، تکیه زد. کابل را بجای قندهار دارالحکومتش ساخت و قلمروش را بجای امارت اسلامی طالبانی، دولت جمهوری اسلامی نام نهاد.
ظلمت و جهل طالبانی جایش را به دموکراسی و لیبرالیسم غربی داد، بدن خسته ، سوخته و فرسوده ای افغانستان را در یک روز رنگ مدرنیته زدند و با شعار دموکراسی تزین نمودند. خوب! خدا وکیلی! همه خوش بین بودند و خوشحال شدند، به یقین که این رنگ و شعار تازه را بر آن سیاهی و تاریکی و خشونت، بهتر و نیکو دانسته و به فال نیک گرفتند.
چشم حسود کور، بر جشن ریاستی رئیس جمهور کرزی من هم کف زدم و از راه دور برایش تبریک گفتم، شاید قرقلی ایشان را بر لنگی نا منظم طالبی تر جیح میدادم و یا کرزی را مرد بهتر از ملا عمر می پنداشتم. هر چه بود! به یقین که در آن دوران یک کرزی بر صدها ملا عمر می ارزید، حد اقل فتوای نسل کوشی و کوج اجباری و قتل عامهای دسته جمعی و کتاب و مکتب سوزی و علم کشی را صادر نمی کرد. بدون شک دولت نو پای کرزی از جنس لیبرالیزم غرب نسبت به امارت جهل و خشونت ملا عمری از جنس وهابیت سعودی خیلی ها با شرف تر، بهتر و انسانی تر به نظر می رسید، ولی دریغ که در زیر قرقلی لیبرالی، همچون لنگی ملا عمر وهابی، مغز مشترک قبیله خفته بود.
پسوند ها و پیشوند های اسلامی شدیدا رنگ باختند، پیشوند و پسوند های ملی به سرعت رواج یافت. احزاب ، افراد و گروه های خرد و کوچک، رنگ اسلامی را از سر لوحه های دفتر و هفته نامه ها و روزنامه هایشان پاک کردند و با پسوند و شعار های ملی رجستر کردند. بلی! امروز همه جاه سخن از ملی بودن و ملی شدن است، روند ملی سازی و ملی گرایی با قوت تمام جاری و سر زبانهاست، حتی اگر این ملی، همانا ستم ملی، تبعیض ملی، تعصب ملی باشند، صحیح و بجاست! همین که پسوند ملی را داراست ، از دید گاه قضا، لوی ثارنوالی و دولت اقای کرزی ارزشمند ، قانونی و به نفع وحدت و مصالح ملی ارزیابی میشود.
همه کس و همه چیز و همه جاه یکشبه ملی شدند! نسوار ملی، نانوایی ملی، وحدت ملی، قرقلی ملی، مصالح ملی، چوک ملی، خیانت ملی، قانون ملی، نیروی ملی، خاکباد ملی، پولیس ملی، بانک ملی، تعصب ملی، احزاب ملی، جوراب ملی، رئیس جمهور ملی، کاغذ تشناب ملی، سرود ملی، کله پاچه ملی، اتوبس ملی، لنگی ملی، معاون رئیس جمهور ملی، جرگه ملی، باغ وحش ملی، نسوار ملی، مردم ملی، چادری ملی، ترافیک سر چوک ملی، سیلاب ملی، دولت ملی، مواد مخدر ملی، تلویزیون ملی، ضیافت شب در باغ بابر ملی، کشت تریاک ملی، انتخابات ملی، قچاقبری ملی، پارلمان ملی، و........ ! امروز تنور ملی گرایی آنچنان گرم و داغ شده است که حالا طالبان برادران ملی میشوند، فردا دیر نباشد تروریستان، انفجار و انتحار ملی شوند. ملا عمر رهبر انفجار و انتحار مقلب به قهرمان انتحار ملی با نشان عالی دولتی وزیر اکبر خان در ارگ پزیرایی شود .
جالب اینکه ! هر گاه حرف و حدیث از منافع قبیله گرایی با روحیه حق خوری، تبعیض و تعصب و حق کشی با سیاست استبدادی و احساس سلطه طلبی در میان باشد، آغاز و پایانش را با کلمه ملی پیشوند و پسوند داده مشروعیت و قانونی می سازند و به حساب جاری وحدمت ملی و مصالح ملی صادر میکنند! حتی اگر حقیقت آن مصالح ملی را جبر و جهل، خیانت و دزدی و غصب و تعصب شکل دهد! فرق نمیکند، همین که بار و پشتاره کلمه ملی را در آخرش با خود حمل میکنند، درست و بجاست!
گر ضرورت بود روا باشد! گر منافع بود دوا باشد!
گر به پشتو بود صفا باشد! گر به فارسی بود جفا باشد
اینجا منظور از پشتو، میلیت برادر پشتون نیست، قوم پشتون مانند میلیتهای باهم برادر افغانستان بیشترین و زیاد ترین ضربه را از آن حکام مستبد پشتون تبار دیده اند. هرگاه منافع قبیله گرایان با اندیشه سلطه گری مطرح بوده است از هر عنوان و منبع استفاده کرده اند، چنانچه در کنار تضاد قومی اکثرا، زبانهای فارسی- دری و پشتو را در مقابل هم قرار داده اند و به تعصبات زبانی دامن زده اند، طبیعی است وقتیکه این دو زبان در تقابل قرار گیرند گویندگان آنها بطور طبیعی دچار مشکل اجتماعی و تضاد خواهند شد. متاسفانه مردم عوام پشتون فقط دل به خربوزه گفتن خوش کرده اند، و خوشحال از اینکه حکام مستبد و شاهان مفت خور خاندانی فلان زی و فلان خان از قوم پشتون بوده اند، حال آنکه هیچ گونه نفع و خیر به مردم عوام پشتون بعنوان هم تبارانش نرسانده اند، اگر میرسید شاید امروز در کنار میلیت سعادتمند، مترقی، مرفع و خوش نام پشتون دگر اقوام افغانستان نیز به اندک سعادت، آرامش و خوشبختی میرسیدند، و بجای مسافرت و کار در شهر های داغ دبی و ریاض و تهران و... در شهر رویایی و زیبای قندهار توکیو مانند به کار و غریبی می پرداختند.
دوازده سال از قرن جدید با فرصت طلایی گذشت، جهان تغییر کرد، همه چیز تغییر کرد و در حال تغییر هستند! موبایل های بغلی سه خصلتی که فقط میشد تلفن کرد و ساعت را دانست و از ماشین حسابش استفاده کرد، امروز جهان با همه بزرگی و شگفتی اش با آی فون 4 , HD دیزایر و S گلاکسی و سمسنگ اس 3...در جیب بچه های 16 ساله نه تنهاه حرکت وضعی و انتقالی اش را می پیماید بلکه حرکت هر لحظه ای دارند. امروز در دستان آنان کره زمین با گوگل ارت در گردش است. اما افغانستان بعد از دوازده سال فرصت با هزینه صد ها میلیارد دلر جامعه جهانی همچنان بدور خودش میچرخد، کاش این دور چرخشی رو به جلو میبود، بلکه کن خزک کنان رو به عقب حرکت لرزان و نزولی دارد.
... و اما...! خوشا بحالش! جلالتماب الیحضرت همایونی خوش طالع هنوز قرار معمول در اوج سعادت به ارگ رفت و آمد دارد و در اول اسمش کلمه رئیس جمهور بدون کدام تغییر با تمطراق همچنان زرق و برق دارد، چنانچه الیحضرتا خانم زینت کرزی همچنان بانوی اول کشور محسوب میشود. اسامه بن لادن فعلا قرار را بر فرار تر جیح داده و در شکم یک کوسه ماهی خوشبخت در فکر تشکیل القاعده ای شارکی ها افتاده است. بازار نظریه ای "برخورد تمدن ها " اقای هنگتنتون در محافل و مباحث سیاسی، سمینار ها و کلاسی دانشگاه هی و اکادمیک در اوج و رونق است، خط دورند مثل گذشته به یک مرض لاعلاج تبدیل شده است که سر از گاهی عود میکند و اطرافیانش را به خشونت و عذاب گرفتار میکند. اوباما گاه گاهی سخنرانی دل کشش را با مرچ و مصاله افغانستان با مزه و با نمکتر میسازد. ملا عمر اخند و طالبان قرار معمول در هر گوشه و کنارکشور کارونها را آتش میزنند، حمله های انتحاری برا می اندازند و سر می برند و دسته دسته مسافرین بی گناه را به رگبار مرگ بسته و بعدا با خیال راحت در چند قدمی پولیس و اردوی ملی و نیرو های امنیتی ایساف صفره پهن میکنند. (بیغم باشید هیچ گب نشده)
کرزی بعد از شر و شور و غوغا، پارلمانیان را از سفر تابستانی به کابل فراخواند، همه حیران و منتظرطرح و حرفهای نو و یک تحول جدید بودند، کرزی با دبدبه زیاد وارد پارلمان شد، همه منتظربودند، هم پارلمان، هم افغانستان، هم جهان و حتی من! هیچ چیز برای گفتن نداشت! از چیز به چیزی پرید و بلاخره با چیز های تکراری چیزی گفت، با پارلمانیان چیز ی نکرده بدون چیز محفل را ترک کرد، اعضای پارلمان چیز های شنیده نا شینیده، خود چیزی نگفته حیران چیزهای کرزی ماندند و بلاخره در اخیر آن همه چیزها و چیز کردن ها، اقای رئیس جمهور کرزی فقط یک چیز گفت: که " دیگر چیز نمی کنم و چیز گرا نخوام بود، اگر در گذشته چیز گرایی کردم بخاطر چیزهای کشور بود."
اقای کرزی با غفلت طولانی! کاش این همه چیز را در طلوع حکومتت در نظر میگرفتی حالا که غروب دولتت فرا رسیده است، دیگر این چیز ها چیز ساز نیست. جامعه جهانی هم که بعد از 2014 چیز های خود را جمع کرده کشور را چیز میکنند و به خانه های چیز میشوند. طالبان و القاعده چیز تر از گذشته ها اماده برای هر نوع چیز های خشونت و کشتار آمیز.
حالا من ماندم و شما و افغانستان خسته و مردم بیچاره! با هزاران چیز که باید چیز شوند! ایا میشود بعد از 2015 برای سرنوشت مشترک، کشور خسته و مردم بدبخت و بیچاره ما چیز های کنیم و یا حد اقل چیز های در سر داشته باشیم.