ــــ
سیدموسی عثمان هستی
سیدموسی عثمان هستی مشهوربه مارک توین افغانستانی
روابط ضبط احوالات دستگاه جاسوسی ظاهرشاه
اگرمورخین واقعیت هاراپنهان کنندمن نمی کنم
توای گژدم بد کردارو بداندیش
ندانی برچی می زنی نیش
نخواهی شوی منفورازین بیش
بکن این عادت بد،دورازخویش
شاعربیترازو
عمرخطاب یاگژدم بدکرداروبداندیش ازولایت لوگراست دردانشکده اقتصاددانشگاه کابل درس خواند ، باخانم «ملا»سمین ازدواج کرده بود. بعددرامریکا به دستورحزب اسلامی خانم سمین عمرراطلاق داده که داستانی هست طولانی وبعدبایک دختری که سی وچندسال ازاوکوچکتر است ودرشهرما درتورنتوی کانادا بزرگ وزندگی می کردقربانی دست خانواده خودشد ، باعمرخطاب ازدواج کرد. طوریکه شنیده می شود آنها مناسبات خوب ندارند ولی بازهم باهم زندگی می کنندامیداست که این زندگی راادمه بدهند
خانم سمین زن اول عمرخطاب ازخانواده داکتراکبرجان اوریاکارمندبلندپایه دفترداکترنجیب الله خان وآقای عبدالحمید خان محتاط که معاون داکترنجیب بود ، درزمان حاکیت حزب دموکراتیک خلق دریک کرسی بلندپایه کارمی کرد. اکبراوریا را من بخاطراستادحمشت جان اوریا که برادردومی اکبرجان است می شناسم. حشمت جان به اتهام روابط باگروپ داکترفیض به زندان حزب دموکراتیک خلق رفت مدت زیادی درزندان ماند. من بااستادوخانواده استادحشمت بخاطریکه استادحشمت جان اوریا سالها درتورنتوزندگی می کردبااوروابط فامیلی داشتم. هشت سال ميشود که به افغانستان رفته درکلوله پشته بااکبرجان برادربررگ خودواشرف جان برادرکوچک خوددرخانه پدری زندگی می کند. اکبرجان پسرخاله وشوهرهمشیره جنرال رفیع پغمانی وزیردفاع حزب دموکراتیک خلق می باشد.
اگبرجان اوریا مرددانشمند، مجلس آراوخوش صحبت است یکدوره درمقابل کرزی خودرا کاندید کردوخوب هم درخشید.
بگفته ملک خان عبدالرحیم زی که درزندان به من وداکترمیرآقای قندهاری داکترچشم شفاخانه نورکه فعلاً درتورنتوی کانادازندگی می کند ، گفت پدرعمرخطاب ازجاسوسان نزدیگ وسرسپرده وزیرمحمدگل خان مهمندمعروف بود. وی دردوران اول کتابت خودمامورضبط احوالات دوران صدارت هاشم خان وشاه محمودخان بود. بعدهابحیث علاقدار، حاکم ، حکمران درمربوطات وزارت داخله کارکرده است. بگفته خودملک خان عبداارحیم زی درتوطئه کودتای عبدالرحیم زی علیه عبدالرحیم زی دست داشت.
برادرملک خان بنام عبدالله خان بی خدامشهوربه مدیرترافیک که درزمان دستگیری ملک خان قومندان امنیه ولایت فاریاب بودبدستورصدراعظم مستبد وقت یعنی سردارمحمدداوودخان ازولایت فاریاب دستبدزده توسط پدرعمرخطاب به کابل انتقال داده شد. تاروزی که ملک خان اززندان برآمدبرای ثبوت جرم اومحکمه اختصاصی وغیراختصاصی دایرنشدولی پدرعمرخطاب بالای عبدالله خان بی خدابرادرملک خان درجریان تحقیق شهادت داد
عمرخطاب مردخیلی زرنگ ، مکاروموقع شناس می باشدکه ازخیانت پدرآگاهی دارد. دردوران مکتب ودانشکده اقتصاد با سیدقاسم اخوانی پسرمدیرصاحب میرآقاخان اخوانی معروف وپسران ملک خان روابط نزدیک داشت وخطاب درزمان حزب دموکراتیک خلق که به اساس روابط خانوادگی خانمش که ازخانواده سرشناس حزب دموکراتیک خلق بودتمام خانواده مدیرصاحب میرآقاکه سید قاسم آقادوست نزدیک عمرخطاب بودتوسط دولت حزب دموکراتیک خلق ازبین رفت راپورهای این خانواده ازطرف عمرخطاب وخانم اش سمین عمردرقسمت خانوده سیدقاسم داده می شد وعمرخطاب کسی بودکه بااستخبارات حزب اسلامی که جز آی اس آی بودارتباط تنگاتنگ داشت. چنانچه درقتل عزیزالفت زمانی او حاکم اندخوی بودومن درمحکمه وظیفه داشتم اودخترخوردسال عبدالله جان قندهاری رابه اثراستفاده ازکرسی خودگرفت من ازنکاح آن خوداری کردم همان خانم سوم زنده یادعزیزالفت محبوبه جان درتورنتوباسه پسرخودزندگی می کند. عزیزالفت درپهلوی ازاینکه مردمترقی وضداخوان بودفاشیستی خودراهم داشت عمرخطاب بنام یک فاشیست درپوست عزیزالفت وزندیاد چنزی که یک وقت مدیرذاتیه قوه کاردرزمان عبدالحمدخان قومندان قوای کارسالنگ وتازمان کاررشیدخان درهمان پوست اجرای وظیفه کردوبعدبه حیث رییس جنگلک مقررشد ، با دسیسه حزب اسلامی توسط خطاب وولس مل هردوترورشدند. ولس مل شوهرخواهرعزیزالفت بود ولی بخاطربچه بازی آن ازولس مل نفرت داشت .خادافغانستان که حمامچی بودازخطاب که آب گنده بودکارمی گرفت.
کسانیکه ازدولت کابل فرارمی کردنددرپاکستان بدستورخادکابل اورامخفیانه نابودمی کردندیامستقیماً ترور ميکردند وکسانیکه دوباربه کابل ازدست حزب اسلامی فرارمی کردتوسط خادکابل نابودمی شد. محمودسامل استاتعلیم وتربیه دانشکده کابل داماد جنرال سعدالله خان تگابی رئیس محکمات وزارت دفاع زمان شاه کاکای جنرال رحمت الله صافی محمودسامل که مدیرفرهنگی زمان حزب دموکراتیک خلق دروزارت خارجه بود حفیظه جان قندهاری سکرتراوبود درپاکستان بدستورخادکابل توسط حزب اسلامی باارتباط عمرخطاب مخفیانه ازبین برده شدوهم عزیزالفت وچنزی مرموزانه توسط حزب اسلامی درروز روشن درخانه های شان ترورشدند.آفتاب به دوانگشت پت نمی ماند. این بودمشت نمونه خروارکه دریاداشت های جلال رزمنده رئیس خادپسرزندیادعبدالجبارخان از قریه وزیرخان ده ملایوسف پروان فارغ تحصیل یافته دانشکده ژورنالیزم دانشگاه کابل زمانی که داکترجاوید رئیس دانشگاه ومیرحسین شاه خان قندهاری استادتاریخ رئیس دانشکده ادبیات بودجلال بانمرات اعلی ازدانشکده دانشگاه کابل فارغ شدعزیزالفت ، دگروال چنزی ومحمود سامل دریاداشت های جلال درلست کشته ده های قتل های زنجیری آمده است
واین عمرخطاب آن قدرزرنگ است که پسران ملک خان که از دوران مکتب ودانشکده باعمرخطابروابط داشتندعبدارزاق پسرعبدالرحیم زی که درحکومت کرزی معین شاروالی بودوبعدبه بدنامی اوراازکرسی معاونیت شاروالی کابل سبک دوش کردندعمرخطاب ازانگشت افگاراوکارگرفت عبدالرزاق وبرادران اش راتهدیدکردکه چیزهایکه درقسمت خانوادعمرخطاب دریاداشت های ملک عبدالرحیم زی آمده درکتاب خاطرات ملک عبدالرحیم زی بنشرنرسد. واقعاً هرکس این کار راکرده نمی تواند ، ازناخون افگارکسی به نفع خودوخانواده خوداستفاده کند. شافیل است که پای فیل می کشد
میگفتند سردارمحمدداوودخان مانندمحمدظاهرشاه شرابی وچرسی وزناکارنبود تنها یکتعداداشخاص نزدیک به اومیگفت که سردارمحمدداووددرزمان صدارت خود باگلجان خانم جمعه گل خان صدیقی که درآن زمان نایب الحکومه قطغن بودوهم با زن وردک رئیس ترافیک زمان شاه روابط داشت وسردارمحمد داوودخان باقدیرنورستانی درخانه وردک رئس ترافیک آشنا شده بودوهم میگفتند زن سیدعبدالله خان وزیرباداوودخان روابط نامشروع پنهانی داشت من بارها درمجالس بزرگان شنیده ام خداخوداش می داند
ولی کس نمی تواندکه ازرذالت های ظاهرشاه وخیانت به ناموس وطن انکارکند
آصف خان میرشکارظاهرشاه ازمهره های خطرناک ریاست ضبط احوالات زمان شاه بود
خواجه آفتاب الدین برادرخواجه مهتاب الدین رئیس سروس پسرخواجه تاج الدین معروف که ولسوالی سرای خواجه به نام اویادمی شود
خواجه آفتاب الدین مشهودبه لالااقادرگهورگان دهنه غوری پلخمری زندگی می کردوازملاک های مشهورآن دیاربود
آصف خان میرشکارزن مقبولی داشت لالاآقا با آن ارتباط نامشروع پیداکرد
درآن وقت اسماعیل خان مایاروردکی پسرلالاکرنیل نائب الحکومه قطغن بودوحسن خان حکمران پل خمری بودو بعدازحسن خان عبدالرحیم خان پسر عبدالصمدخان حاکم اعلی پروان مدیرمامورین وزارت داخله حکمران پلخمری مقررشد
ظاهرشاه که ازفرارمعشوقه خبرشدبه اسماعیل خان مایارنائب الحکومه وحسن خان حکمران پل خمری تلگرامی دستوردادکه زن آصف خان میرشکاررابا لالااقای پسرخواجه تاج الدین خان فرارکرده دستگیروبکابل انتقال دهیدلالاآقا که درخانه ایشان نبی درعلاقداری اورسچ تخارپنهان شده بودحکمران تخاراورادستگیربه بغلان فرستادونایب الحکومه قطغن اورابازن آصف خان میرشکاربکابل فرستادند
غلام فاروق خان عثمان وزیرشوهرخواهرداوودخان که ازگنده خشتکان مشهوردولت ظاهرشاه بودوآن قدرآدم بی غیرت وبی وجدان بودکه خانم خسربره آن که درآن وقت خسربره آن حاکم نجراب بودوخانم حاکم ازخانواده شجاع الدوله بابکرخیل غوربنددخترکاکای کبیرخان غوربندی معین شورابودهمراه زن خسربره خودروابط نامشروع قائیم کردوخانم خسربره خودراسرخسربره خودکه حاکم نجراب بودطلاق دادوخوداش گرفت
لالاآقا به غلام فاروق خان عثمان سه لک افغانی رشوه دادوغلام فاروق خان عثمان شاه راقانع ساخت میرشکارهم یکصدهزارافغانی گرفت زن خودراطلاق دادولالاآقا زن آصف خان میرشکاررا گرفت
آصف خان میرشکارمحمدزائی بوداوهمیشه دختران زیباروی راازولایت قطغن وبدخشان پیدامی کردوشاه به بهانه شکاربه چشمه شیردهنه غوری پلخمری می آمد دست به بی ناموسی ورذالت می زد
آصف خان میرشکارهم اشخاص وافرادرابه ضبط احوالات وقت جذب می کردهم معاش ازوزارت دربارمی گرفت هم ازریاست ضبط احوالات.
نفردوم ضبط احوالات پدرسلیمان لایق درقطغن که درخدمت ضبط احوالات قرارداشت مشهوربه خلیفه صاحب بازارپلخمری پدرسلیمان لایق بودکه درمسجدحاجی یعقوب پلخمری امام مسجدبودوازطرف خانواده پیرگیلانی خلیفه طریقت بودخلیفه صاحب باآصف خان میرشکارروابطتنگاتنگ داشت
خانواده نبیل مسکنیاروپدرنبیل مسکینیار ازجمله بالکه های آصف خان میرشکاربود
روزی محمدعلی چوپان نویسنده وطنز نویس معروف که نمی دانم زنده است یا نیست خیلی شوخ بوددرقطغن زندگی می کردخوداش محمدزائی بودولی شوخی های زیادسرمحمدزائی هاداشت باپدرخودمیرعلی اگبرهم شوخی بی باکانه می کرد
روزی درپیش روی مادرمجلس خانه انورخان شاروال پلخمری که مهمان بودیم محمدعلی چوپان باپدرخودبشوخی گفت توچرامرادریک مملکت فقیرکه ظاهرشاه گنده خشتک پادشاه این مملکت است بدنیاآوردی من درطول زندگی ازحقوق انسانی خودمحروم هستم روزی من فلان (...) ترا می برم
پدراش گفت چوپان توحق نداری درحق مادرخودمداخله کنی ازمن کرده مادرات درآوردن توبه دنیاشله گی داشت توفرزندی هستی که از یک پاچه بدنیا آمدی این طنزی بود که محمدعلی چوپان ومیرعلی اکبر پدراش درگوش آصف خان میرشکاروپدرنبیل مسکیارزدندوآنقدرمیرشکاربی غیرت بود که میخندید درهمین مجلس پدرنبیل مسکنیارکه ازاقارب آصف خان میرشکاربودبا میرشکاردرخانه انورخان آمده بود. میرعلی اکبرروی خودرابطرف میرشکارکردگفت آصف این سناج حرف وخبرراازکجاآوردی آصف خان میرشکارگفت اگراین سناج حرف وخبرنباشد پول صدارت سرماقطع می شودمیرعلی اکبرپدرمحمدعلی چوپان خنده کردگفت خداکندکه این بالکه توروزی قبرمارانکندماوقتیکه بیرون رفتیم ازعلی اکبرپدرچوپان این کنایه هاراپرسیدم اودشنام رکیک به پدرنبیل مسکنیاردادگفت پول های قوای کار را خورد سیر نشدودست ازجاسوسی هم برنداشت.
زن خلیل هاشمیان که خواهرزن نبیل مسکنیاراست وهردو باجه می شوندروزی ازنبیل مسکنیارچیزهایی می گفت که بعدها درتلویزون عمرخطاب هم گفت درپیش روی ماازاوشکایت کرد وگفت این مردبی سواد رادستگاه جاسوسی سیاامریکا همراه بلال بری قندهاری شوهرصفیه که داماد محمدامین خان خوگیانی شوهرخواهرعزیزالله خوگیانی والی سابق بامیان بود.خلیل هاشمیان گفت با سه نفردیگرنبیل مسکنیاروبلال بری رابخاطرتريننگ سیا درمصرفرستادوقتیکه برگشت سیابه اینها دیپلوم ساختگی داد.من خنده کردم گفتم استادهاشمیان
هرانکه ندارد نشان پدر
تو بيگانه خوانش مخوانش پسر
قوم تاجک ،هزاره،ازبک وترک همیشه ازقوم پشتون می نالنددراین جای شک نیست که درحق این ملیت هاازطرف شاهان قبيلوی درطول تاریخ جفا شده ولی جنایت قوم خودراکه حتی ناموس فروش بوده اند آنها پنهان می سازند
محمدمهدی خان سیغانی میرشکارظاهرشاه بوددرظاهرمردبسیارآرام وخوش صحبت بوددرحالیکه میرشکارشاه بودمسوول ریاست ضبط احوالات درولایت پروان ،کاپیسا وبامیان بود.
اوهم دختران نازک بدن ونازک اندام ازبامیان واطراف بامیان پیدامی کردوبنام خدمه درخانه نگهداری می نمودوبه خانواده های فقیربامیان که جگرگوشه های شان رابازوروفریب می آوردیکمقدارپول می داداین پول هم ازجیب خود نمی داداین زن هارادرضبط احوالات راجسترمی کردوبنام شان پول می گرفت یکمقدارازآن پول به خانواده های شان می داد
شاه سال پنج شش مرتبه بنام شکارکردن خودرابه سیغان وکهمردمی رساندازکمرنازکان چهره جاپانی لذت می برد
عبدالصمدخان حاکم اعلی پروان پدرعبدالرحیم خان حکمران پلخمری که محمدزائی بوداومی گفت روزی مردهزاره با سروپای کنده جهت عرض بدفترمن درحکومت اعلی پروان آمدبا چشمان اشک پُرگفت که دخترمرامحمدمهدی خان سیغانی میرشکارپادشاه بزورازخانه من برده می گویدکه من ماهانه بتودوصدافغانی می دهم من به دیدن دخترخودرفتم دخترم گفت مراآرایش کردند نزدظاهرشاه بردند.
بعدازآن مرامحمد مهدی خان باپسراش داکترحبیب سیغانی دریک اتاق انداخته
گفت من گرچه می دانستم که ظاهرشاه این رذالت ها راداردموی درتنم استاده شدمردهزاره راباخودگرفتم به علاقداری سیغان وکهمردبردم به محمدمهدی خان میرشکارعذرکردم ودخترک هزاره خزان شده بودورنگ زردپریده داشت بدست مردهزاره دادم وپنجصد افغانی هم ازجیب خودبه آن پیرمرددادم تاسروصدابلندنشود آقای حسن سیغانی که حالا امیری تخلص می کندخسربره داکترموسی خان وردک است این مردانقلابی ازخانواده محمدمهدی خان سیغانی میرشکارظاهرخان می باشد
مرادردیست دردل اگرگویم جهان سوزد
اگرخاموش بنشینم سراپا استخوان سوزد
آقای دستگیرخان پنجشیری که بعد ازکودتای هفت ثورازطرف حزب دموکراتیک خلق موظف شده بودکه اززمان نادرغداردستگاه های اسخباراتی رابشمول ضبطاخوالات و مصئونیت ملی راتاآخرحکومت سردارمحمدداوودخان مستبدتفتیش وبرسی کندنمی دانم که چرادستگیرخان پنجشیری دراین قسمت سکوت اخیارکرده ویا امکان داردکه عناصرحزب دموکراتیک خلق مانندپدرسلیمان لایق هم دراین دستگاه های استخبارتی ارتباط داشتندکه دستگیرخان پنجشیری جرائت زبان درازکردن قلم راندارد
من که بی طنزوشوخی نمی توانم نوشته راخاتمه بدهم گرچه می دانم نوشته بالادردهای سری به من خلق می کند دهن سناج های حرف وخبررابازمی سازدولی من وخانواده من ازهیچ اتهام هراس ندارم بارهابه من وخانواده من اتهام بستندچون من به ملت خودتعهدکرده ام که هیچ چیزراازملت خودپنهان نمی کنم به حکم وجدا ن وخاطرراحت بودن وجدان خودچیزکی می نویسم
گرچه اشخاص فوق مانندآن زنی است
که خواهرزاده اش گفت خاله اگرسخن راست بزنم ناراحت نمی شویدخاله گفت جان خاله کی ازسخن راست آزرده می شودگفت می گویی که آزرده نمی شوم ولی می دانم ازمن دلخورمی شوی گفت جان خاله بگومن هیچ وقت ازحرف راست ناراحت نمی شوم گفت خاله می گوینددرزیرناف توبین دوپای تواین چیز(...) است خاله گفت بخیزبی تربیه وخواهرزاده رازیرمشت ولگدگرفت خواهرزاده گفت خاله من ازتوپرسان کردم که ازسخن راست ناراحت نمی شویدخودشماگفتیدناراحت نمی شوم یکی ازگرداندگان تلویزون سوال کردهمین که شماسردیگران بی مسوولیت حرف می زندودستکی های تان رابه جان یک انسان شریف مانندسگ می اندازیدوابروی انسان های شریف رامی ریزانید
اگرکسی پیداشوددرقسمت شماوخانواده شمابااسناد،دلایل ،شواهدوقرائین واقعیت هارابنویسدناراحت نمی شویدگوینده گفت اگرمردم سرماوخانواده ماچیزی می داشت حالاصدهابارنوشته می کردندخانم دوباره گفت این چیزی که شمامی گویددرست نیست بخاطریکه تلویزون جهانی دردست شما قراردارد مردم ازآب خودمی ترسدجرائت نمی کنندکه چلوصاف شما وخانواده شماراازآب کثافت تان بیرون کنندورنه برنج شماسنگ وریگ زیادداردمن که سوال وجواب آن خانم وگوینده راشنیدم گفتم بگذارکه تمام ملت افغانستان ازاین دهن کشادهابترسد من نمی ترسم به حکم وجدان خودبنام وشهرت خودنوشته می کنم تاملت افغانستان کثافت کاری خودشان وخانواده شان رابدانندبه اتهام وحرفهای این هاگوش نکنندهزاران انسان شریف بدون حکم محکمه خودشان وارذالی را که درلین آوردندمردم شریف خاین ،جاسوس ومجرم خواندند درحالیکه هیچ کسی بدون حکم محکمه ثلاثه ویابدون حکم محکمه اختصاصی مجرم شناخته نمی شودحتی اشخاصی که درجنگ های کابل نزدمردم کابل جنایتکارهستندبدون حکم محکمه مجرم نیستند تنهامی گویم اتهام علیه شان واردشده اتهام وجرم فرق می کند.
هراتهام رااینها بخاطرنادانی شان جرم می پندارنددرجسجوی عیب مردم بخاطر گرم ساختن بازاربرنامه وتلویزون شان هستندازخودوخانواده خودحرف نمی زنندتمام ملت بخاطرچرندگفتن اینهابه ستوه آمده اندواینها هزاران خانواده شریف بدنام ساختندمن خواستم که ملیت های افغانستان اینهاراباخانواده شان بشناسندبعددرقسمت سخنان بی مسوولیت شان قضاوت کنندوقتیکه خوانده بدقت نوشته بالارابخواندمی داندکه چقدراین نوشته مسنداست من باشواهد،دلایل وقرائین بشکل مستندنوشتم قضاوت رابه ملت افغانستان می سپرم ولی ایمان دارم که ملت افغانستان بعدازاین اینهاراازروی نوشته بالامی شناسندوبه چرندگویی شان گوش فرانمی دهندمن اسنادفروان درقسمت این اشخاص دارم اگرهزارباربه ردنوشته بالاچیزی درتلویزن حرف بزنندویا چیزی بنویسدهزارویکم نوشته من است پستۀ بی مغرکه نول بازکندجزخودرسواکار دیگر کرده نمی تواند
خوش بود گرمحک تجربه آیدبه میان
تاسیاه روشودآنکه دراوغش باشد
نوت: لطفاً محمودسامل راکه ازولایت بغلان بوددرعوض محمد ابراهیم خان سامل پنجشیری نگیریدمحمودسامل استاددانشکده تعلیم وتربیه ومدیر فرهنگی وزارت خارجه ازدوستان وشاگردان خاص حفیظ الله امین بودوزنده یادابراهم سامل رئیس اداری وزارت عدلیه ، لوی ثارنوالی واسرمحکمه ازرفقای نزدیک دستگیرخان پنجشیری وازمخالفان سرسخت تره کی بودآنقدرکه تره کی ازابراهیم سامل بدمی بردازهیچ انسان بدنمی بردچراکه ابراهیم سامل سرتره کی درمجالس حزبی وغیرحزبی فکاهی می گفت
ادمه دارد