دكتراندس نبي هيكل
یک بحث و یک مشوره
حقیقت نه تنها تلخ است بلکه گفتن آن نیز دشوار است. اما پیش از بیان حقیقت باید آن را دریافت و سپس آن را به گونهای بیان داشت که حقیقت بودنش زیان نبیند.همه ی حقایق یکسان تلخ و شیرین نیستند و تلخی و شیرینی آن به فاصلهای بستگی دارد که حقیقت از منافع ما دارد. بدین ترتیب حقیقت میتواند شیرین نیز باشد. در هرصورت حقیقت را باید همچو یک داروی تلخ مانند کاسنی پنداشت که برای صحت یابی آن را با وصف تلخی آن مینوشیم. انتقاد نیز میتواند بیانگر حقایقی باشد و همواره چه وارد و ناوارد به آن بایدگوش داد و از آن فرا گرفت. اما انتقاد به دلایل مختلف در کشور ما و به احتمال زیاد در به اصطلاح جهان سوم معنای منفی را حمل میکند. درفرهنگ غرب نیز مواردی از این منفیگرایی وجود دارد، به گونه ی مثال وقتی میگویند نظریه ی . . . با انتقادات ... روبرو گردید. در ایجا سخن بر سر همین مساله است.
انتقاد کردن از خویشتن یا از دو ستان و همفکران و هم مسلکان باید میان روشنفکران افغان مروج گردد و انتقاد باید نکات مثبت و منفی مساله را احتوا نماید.دشواری زمانی برزو میکند که موضوع مورد نقد چیزی برای توصیف نداشته باشد که به ندرت چنین اتفاق میافتد و یا حقایق نادیده انگاشته شوند. نه تنها زبان نقد بلکه برداشت از آن نیز دارای اهمیت است. مباحثات پیرامون» گوهر اصیل آدمی...« یک مثال از این مورد است که از مدتی جریان دارد. این مباحثه با و صف دشواریهایی که دارد سودمند میباشد. اما مباحثات متذکره میتوانند سودمندتر از آن باشند که هستند.اما دشواری اساسی در جای دیگر قرار دارد. لحظهای بر این مساله مکث مینماییم. نخست بحثهای انجام شده صرفنظر از انگیزه آن ( خصومت شخصی یا بدبینی، اختلافات دیدگاه یا هر انگیزه دیگر) باید مبنا و مدارک داشته باشد. نخست بر این مساله و پس از از آن به دشواری دیگر در این رابطه مکث مینماییم.
مبـــــاحـــثــات ســــــودمــــنــد
مباحثات چه علمی یا غیر علمی همواره سودمند اند هرگاه به خصومت نیانجامند و به در یافت یک راه حل منتج گردند یا کمک نمایند. نتیجهگیری از مباحث کمتر از مباحث اهمیت ندارد. دشواری مباحثات روشنفکران افغانی کاستی های جدی دارد. مباحثات کماز کم باید مضخصه های آتی را دارا باشد.
(۱) بحث باید مسلکی باشد: با تأسف مشخصه های مسلکی بودن مباحثات در میان روشنفکران افغان صراحت ندارد. به شیوه سنتی هر یک از ما مطلع العلوم و مجمع الفنون هستیم
و در هر موردی میدانیم. در عرصه شعر و ادب و هنر مسایل به مقایسه دیگر عرصه های علوم
اجتماعی روشنتر اند.
(۲) تخصص مسلکی: ما میدانیم که همه رو شنفکران ما بخصوص در فلسفه و جامعه شناسی، تاریخ و سیاست دانشمند اند. اما این حد معیین نیست که تخصص مسلکی بر کدام یکی از پایههای دانش: سنتی، تجربه مستقیم و تحصیلات رسمی اکادمیک استوار میباشد.
(۳) بحث سیستماتیک و منظم:در تعدادی از بحثهای انجام شده معیارهای علمی رعایت نمیشوند. یادآوری مثال ممکن است ضروری باشد.بحث نه تنها از نظر موضوع، هدف، منبع و زبان دشواریهایی دارد ( دشواریهای تایپی خیلی معمول اند به دلایل تخنیکی). در حالیکه ادعا میشود برای نسل جوان کشور خدمتی انجام میگردد، از زبان معمول دری فاصله گرفته میشود و ابهام در کلام بسیاری از نویسندگان مشهود است. دشواری معادلهای علمی در زبان دری و پشتو یک دشواری مهم بر سر راه همه ی رو شنفکران مجرب و تازه کار میباشد. بحث باید ساختار لازم را داشته باشد و هر بحث یک تمامیت منطقی را باید تشکیل دهد تا نتیجهگیری و برداشت از آن ساده گردد.
(۴) اولویت بندی: درجه بندی اولویتها کار دشوار بنظر میرسد. سیاست و مسایل سیاسی بدون شک کار همه ی روشنفکران است زیرا سرنوشت آنها را رقم زده و رقم میزند.اما چه کارهایی در سیاست اولویت دارند و چه مباحثی باید در اولویت قرارداده شوند.در حالیکه برای هر گروپ سیاسی میتواند اولویت بندی به گونه ی دیگری تبارز نماید،میتوان آن را به گونهای دسته بندی کرد مانند دسته بندی معمول کارکنان سیاسی و دانشمندان علوم سیاسی.بحث نیز میتواند بر اولویت متمرکز گردد. در بسیاری از موارد تعیین اولویتها بیانگر چیزهای زیادی میباشد.
برخی از این مسایل از دید روشنفکران افغان پنهان نمانده اند، اما به گمان اغلب در تحت نفوذ تفکر گروپی قرار دارند.مرکز تحقیقات افغانی به ریاست آقای کشتمند یک اقدام مفید است، اما نگارنده در مورد برنامه تحقیق و ساحات تحقیق آن معلومات لازم را ندارم تا به قضاوت بپردازم.اما نمونههای دیگری نیز وجود دارند که زیان آنها بیشتر از سود آنها است. بطور مثال کارهای اتنولوژیک و زبان میتواند بصورت مفید و غیر مفید مطرح و مورد بحث قرار گیرند.
تفکر گروپی
تفکر گروپی در مجموع مانند هرپدیده دیگر دارای جهات مثبت و سودمند و جهات منفی یازنبار است. اما خوبیهای آن در زیر نفوذ خصیصه های منفی آن قرار دارد. خود بینی، و تعصب فکری دو مشخصه عمده تفکر گروپی اند که در گروپها به درجات مهم دیده میشوند. گروههای سیاسی در افغانستان بخصوص در این نوع تفکر مدال قهرمانی دارند. دشواری خانواده نیروهای
چپ در افغانستان تا حدی از این مساله منشآ میگیرد. تفکرگروپی در منظره سیاسی افغانی خود محدود به تفکر مارکسیستی نیست. دشواری عمده تفکر گروپی در خانواده چپ که خیلی مورد علاقه نگارنده قراردارد در راستای مشوقها و دلبستگیهای تنگتر و کوچکتر از ساحه ی ایدیولوژیک آن رنگارنگی یافته است. این رنگارنگی بیانگر تنوع تیوریتیکی ایدیولوژی مارکسیستی نه بلکه بیشتر با پیوندهای سنتی و ذهنیت ماقبل صنعتی گره خورده است.دشواری اساسی و جدال اساسی میان آنانی که این روال را میخواهند پایان بخشند و میان آنانی که هنوز به آن ارج قایل اند هنوز به پیروزی قطعی هیچیکی از آنها نیانجامیده است. یکی از دلایل عمدهای که بر سر راه تشکیل یک حزب سراسری متشکل از همه ی سازمانهای سیاسی دموکرات و مترقی قرار دارد همین است. دشواریهایی که در این روزها نهضت فراگیر و ... با آن دست وگریبان اند از همینجا ناشی میگردد. جامعه سنتی و تفکر بیشتر به قول دورکهایم بیشتر ارگانیک است و به قول پتنام بیشتر بر اعتماد غلیظ اتکا دارد تا بر تخصص و مسلکی بودن. این تنها مهمترین و جهی میباشد که نیروهای چپ دموکراتیک و نیروهای جهاد و مقاومت باهم شریک دارند.
روشنفکران افغان هنوز از جهاد تفکر گروپی فارغ نشده اند. برخی به دنبال قوم و قبیله وهمچو باستانشناسان به هدف متفاوت به جای فراگیری از درسهای بزرگان و تاریخ به تقدیر و پرستش استخوانهای قدیمی و یا مدفون مصروف اند،برخی نمیتوانند از لاکهای های ایدیولوژیک و تیوریک خود را بیرون کشند. تفکر گروپی نه تنها دارای سمپتوم ها ، بلکه دارای عوارض جانبی نیز میباشد که در اینجا در مورد آن بحث نمیشود. در واقعیت روشنفکر (ان) افغان مصروف خویشتن است و با خود هنوز تصفیه حساب نکرده است/اند.آنها به نحوی در میان خود در برابرهم مصروف صف آرای و مبارزه طلبی اند، در حالیکه کارهای ملی مستلزم آن است تا از امور مایکرو میسو به سود مسایل ملی گذشت صورت گیرد.
یاد دهانی چند مثال کوتاه را بحیث مثالهایی از برخورد مبتنی بر تفکر گروپی لازم میدانم.
نگارنده سال گذشته از همه ی رو شنفکران افغان در داخل و خارج علاقمند دعوت نمودم تا در تشکیل انجمن مطالعات سیاسی افغانستان بامن یاری نمایند. در حالیکه سیاسون و دانشمندان سیاسی فراوانی در زمره افغانان وجود دارند، صدای همکاری به این یا آن دلیل از هیچ جانبی بلند نگردید.
در سالهای گذشته نگارنده فراخوانی را زیر عنوان » بیایید به دور مفکوره ها و ارزشهای ملی
متحد گردیم!« حد اقل دو بار در سایت آریایی منتشر نمودم. هیچ متفکر یا روشنفکرسیاسی با وصف وفرت آن به بحث در مورد آن خویشتن را زحمت نداد. چندی پیش طی یک تحلیل کوتاه از همه محافل خواستم متحدانه از جامعه بینالمللی تقاضا نمایند تا حکومت افغانستان را برای ... زیر فشار قراردهد. این درواقعیت خواست مردم و نیروهای مترقی است، اما گوش شنوایی برای آن در میان اینهمه مبارزان وجود نداشت، بحث یا انتقادی هم صورت نگرفت. سایتهای افغانی نیز در روشنایی تفکر گروپی نخواستند به آن توجه کنند. دلیل آن را میتوان حدث زد: تفکر گرو پی روشنفکران مبارز یکی از علتها بود و دومی به گمان اغلب این بود که اتحاد به دور مفکوره ها و ارزشهای ملی برای بسیاریها دشواری آفرین میباشد.زیرا بسیاری از ما روشنفکران باوصف تلاش دیگراندیشی و بردباری سیاسی در بند تفکر گروپی قرارداریم.
مهمترین سؤالها اینها اند: چرا مسایل مربوط به داعیه و خواستهای ملی در اولویت قرار داده نمیشوند، در حالیکه به مسایل حاشیوی و یا زیانبار به وحدت ملی اولویت داده میشود؟
چرا روشنفکران افغان از بحث بر مسایل کلیدی و مهم مانند انتخابات، سازماندهی اکتویزم فعال سیاسی در حمایت از مردم و میهن و اعمال فشار بر جامعه جهانی توجه نمینمایند؟ بیشتر نیرو ههای گروی و سازمانی و رسانهها به کارهای گروی و حزبی و رشد تفکر گروپی مصروف اند تا به تفکر ماکرو و ملی. در این شکی وجود ندارد که تفکر گروپی، منافع فردی و گروپی و حزبی نیز دارای اهمیت اند، اما در این نیز شکی وجود ندارد که این افراد، گروهها و احزاب به خانوادهها و ملیتها و ملتی تعلق دارند که منافع آن متضمن قسمت اعظم منافع آنها میباشد.
نگارنده یکباردیگر روشنفکران افغان را دعوت مینمایم تا به سوی مسلکی شدن و تخصصی شدن گام بردارند.مسلکی و تخصصی شدن مستلزم دانش مسلکی، تجربه مسلکی و اخلاق مسلکی میباشد. برای روشنفکران افغان صرف نظر از موضعگیری سیاسی آنها پیشنهاد مینمایم به تشکیل انجمنهای مسلکی مانند:
· انجمن مطالعات سیاسی افغانستان
· انجمن شعرا، . . .
· انجمن محصلان افغان در خارج از کشور
· انجمن وکلای مدافع، انجمن پناهندگان و مهاجران سیاسی، دکتوران
· انجمن مترجمان آثار علمی و کتابها درسی، ریاضی دانان و. . .
و از این قبیل اقدام نمایند و آن را در ارتباط با شاخههای داخلی توامیت بخشند. از این انکشافات آگاهیم که انجمنها و اتحادیه هایی در هرکشوری وجود دارند، مگر از دشواریهای آنان نیز بیخبر نیستیم.به این ساختارها باید از نظر ساختاری و ماهوی خصلت سراسری و ملی داده شود.
چنین کاری میتواند کار و فعالیتهای علمی را بهبود بخشد، امکانات مطالعات مقایسوی را میسر گرداند و زمینههای ا نجام کار مشترک علمی ، مددگاری علمی و بحثهای علمی را فراهم گرداند، به تبادله تجارب و دانش علمی و تربیت کادرهای جوان کمک نمایدو حلقات مسلکی داخلی و خارجی را در همکاری باهم قرار میدهد.
کاری دشواری نیست تا کار علمی و کار سیاسی را همزمان دنبال نمایم.
پایان