هدایت حبیب
هدایت حبیب
9سرطان کابل
ديداری از سرزمين مألوفم؛ اما ديدم نديده بودم !؟
محبت وطن و عشق ديدار با دوستان، عزيزان و مردم سرزمين به خون نشسته ام، که از آبله ی کف دست آنان مکتب خواندم، تحصيل نمودم و بجامعه تقديم شدم؛ مرا واداشت تا عزم سفر را بجانب افغانستان و کابل زيبای ديروز و سوگوار و خسته دل، از برادران آزرده خاطر! امروز نمايم.
حوالی ساعت ده صبح، هوا پیمای حامل ما به میدان هوایی کابل فرود آمد؛ خانم ها وارخطا، وارخطا دستکول ها را باز نموده هرکدام چادر و چادری را بیرون کشیده موهای انبوهِ جلا دار عطر آگین اروپایی شان را پوشانیدند. گویی به زیارتی یا عبادت گاهی داخل می شوند و بنا به رسم معمول و ادای احترام، نبايد سر برهنه باشند.
در این هنگام مثلی که مشتاق دیدار دوست نهایت عزیز دیرینۀ باشم، سرا پایم را هیجان عجیبی فرا گرفت؛ نا قراری مدهشی به قلبم فشار آورد. با همین حالت در داخل ترمینل شدم، که بگونۀ سابق نبود؛ نظم و نسق و ماشین آلات آن به ترمینل میدانهای هوایی کشورهای اروپایی که درحالت بحران و بی نظمی باشد، شباهت داشت. نگاهم حین خروج از ترمینل به دیوارهای ضخیم کانکریتییِ، که کوچه ها و احاطه ها را تشکیل می دادند و شباهت به محوطۀ زندان داشتند اصابت کرد؛ از آن میدان وسیع پیشروی ترمینل سابق خبری نبود.
مطابق به پروگرام، راهیی مکروریان ها شدیم، همان سرک چند لینۀ میدان هوایی، در برابر تهاجم انبوه وسایل نقلیه تنگی می کرد؛ چنان راه بندان بود، که همان فاصلۀ کوتاه را در مدت چهل و پنج دقیقه طی نمودیم. محلی که سالیان متمادی زندگی کرده بودم، کاملاً برایم بیگانه بود؛ دورهر بلاک مکروریان احاطۀ از سیم خاردار و پنجرۀ آهنین کشیده شده بود. یعنی از حسن همجواری و زندگی اجتماعی سابق، اثری و خبری وجود نداشته؛ برعکس جای آن را فرد گرایی و زورگرایی گرفته است. زمانی، پاک ترین محل شهر کابل مکروریانها بود؛ اکنون یکی از مکانهای آلودۀ آنجاست؛ بخصوص اين که به سبب تعفن طاقت فرسا، بدون پوزبند و یا ماسک ضخیم، عبور از پل مکروریان و جوار جوی مکروریان سوم، کاری است دشوار. هر آپارتمان مکروریان علاوه بر دروازۀ اصلی، درب آهنین نیز دارند، که سلولهای زندان را درذهن انسان، تداعی میکند و دلالت به گرفتن "امنیت خودی!" می نماید. از تایخ راکت بارانهای جناب حکمتیار صاحب به این طرف که ساکنان اصلی آن جا را رها کرده اند؛ جنگ سالاران باتصرف اين شهرک به رضا، یا بزور، کلتور "جهاد" وعدم رعایت فرهنک شهرنشینی را نیز با خود آورده اند. بالا یا پایین شدن در زینه های اپارتمانها برای دفاع از هجوم پشه ها به دهان، بینی، چشمان و گوشها به ماسک ضرورت است.
اکثر روزها بعد از ظهر چنان گردباد توأم با صدها خریطۀ پلاستیکی و کاغذ پاره ها به هوا بلند می گردد، که بین ریه، چشمان و گوشهای هیچ عابری سالم نه می ماند؛ تو گویی ساکنان شهر نفرین شده اند، و از آسمان بالای شان خاک می ریزد.
با اولین برخورد با هریکی از اهالی کشور بخصوص افراد گردانندۀ چرخ امور سیاسی ـ اجتماعی، نظامی و کلتوری کشور در می یابی که به درجه بلند تکلیف روانی قرار دارد و نیازمند کمک عاجل است. همينگونه از هر پل و پلچک دهها شخص مبتلا به مواد مخدر را می یابی که مانند خریطه های مملو در بین زباله ها افتیده اند. اما ازجانب مقام های مسؤول در مورد نجات آنان هيچ گونه دلسوزيی، مداوایی و غمخواريی ، سراغ نه می شود.
مردم کشور در مجموع وآگاهان به طور خاص از دولت های پيش از مجاهدين و طالبان ، بويژه از دهۀ هشتاد ميلادی، سپاس گذارند وعلنی از سردمداران موجود عدم رضایت شان را ابراز نموده حسرت سالهای گذشته را می خورند و از این که از آن حاکمیت دفاع جدی نکرده اند، ابراز ندامت می نمایند.
جامعه افغانستان را به معنای واقعی کلمه بحران عمیقی فرا گرفته است، یعنی، محافل حاکم نه می توانند مانند حکومات گذشته حکومت نمایند؛ زیرا پایینی ها نه می خواهند از اوامر بالاییها اطاعت کنند. مردم، ارکان دولت و رسانه ها حتا آنانی که خود در فساد غرق اند، از موجودیت فساد در همه عرصه ها و ضرورت اصلاح آن سخن می گویند؛ ادارات متعددی را بنام اصلاح کننده تشکیل کرده اند، اما همۀ این تدابیر فقط به بد تر شدن اوضاع منجر می شود و بس. اگر در ادارات واسطۀ نداشته باشی، یا پول هنگفت رشوت ندهی کاری که اجرای آن یک روز را ایجاب کند، ماهها طول می کشد و اگر اجرای کاری ایجاب یک هفته را نماید. به هفت ماه به درازا می انجامد، یا این که بکلی غیر قابل اجراء می گردد.
بدتر از همه این است، که همه به آینده بی اطمینان اند و از آن در هراس اند، این امر سبب آن گردیده است، که عده ای از ترس آیندۀ نا معلوم و برای روز مبادا به هر وسیله یی که شود زر اندوزی کنند؛ ويا از بيم اين که نشود زعامت کشور از ترس آینده با اهل فساد سازش کنند؛ وياهم آنانی که توان فرار را دارند از ترس آینده از کشور بیرون گردند و درآن حالت، اکثریت خاموش بسوزند و بسازند.
مبتنی بر تقلید از نظام اقتصادی ـ اجتماعی لیبرال ( بازار آزاد ! ) دولت خود را مکلف به کار در جهت رشد و انکشاف اقتصادی و اجتماعی نه می داند. به این سبب در این عرصه هیچ گونه کاری انجام نه می دهد. سرمایه داران ملی آگاه از سرمایه گذاری و وضع موجود، با سرمایه های شان از وطن بیرون شده اند؛ سرمایه های موجوده غنیمتی استند و مالکان آنها اخاذ و دزد؛ فقط تعمیر های رهایشی بلند منزل و سالونهای متعدد محافل عروسی با نامهای قلمبه و سلمبه، خلاف نقشۀ شهری و اصول انجینری، بدون کانالیزاسیون و فاقد دستگاه تصفیه فاضل آب، ساخته اند، که نه تنها به درد مردم نه می خورند، بلکه به حال اهالی نيز زیان دارند.
آن مرد بزرگ تاریخ به حق گفته است که ماهیت انسان را مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی مسلط در جامعه تعیين می نماید، بنابر همین اصل است که با تغییر مناسبات گذشته با وجود این که انسانهای شریف کم نیستند، اما ماهیت بسیاری افراد کشور ما تغییر کرده است. اکثریت به زر اندوزی و حصول پول کمر بسته اند ؛ برای توفیق در این راه هیچ قاعده و قانون اخلاقی، انسانی یا مذهبی ـ از خود و بیگانه را نمی شناسند، از هر طریقی که شود باید پول بدست آید و بس.
روشن فکران ما که زمانی، با تقوا ترین لایۀ جامعۀ ما را تشکیل می دادند، حالا از طریق سازمان سازی، با استفادۀ به اصطلاح آزادی بیان و شیوه های دیگر تقلا می نمایند که به مقامی برسند، تا بدان وسیله به جمع آوری پول دست یابند. از همین روست که در هر ماه حزبی یا سازمانی تشکیل می شود و فردای آن به پارچه های تقسیم می گردد. در این امر نقش ورابطۀ (رهبران پشت پرده) و سیاست بازان معلوم الحال ساکن در اروپا تعیين کننده است. زیرا آنان با ارسال مبلغ ناچیزی بداخل کشور، رهبر سازمانی را می خرند ؛ آن دیگری را طرد و عزل می کنند ؛ جبهه ای را تشکیل می نمایند و سازمانی را که نخواهند منشعب می سازند و نابود می کنند. احزاب تشکيل شده چنان کوچک اند، که مبارزات شان ملموس نیست و به يک نیرویی قابل توجه در جامعه به حساب نه می آیند. با وجود خواست اکثریت قریب به تمام اعضای سازمانهای ملی، دموکرات و چپ، آرزوی مردم و حتا تمایلات بین المللی به و حدت این سازمانها، سران این احزاب و افراد و حلقاتی از درون و بیرون سازمان و کشور مانع تأمین وحدت می شوند.
در رابطه با از سرگیری تفاهم دو سازمان بزرگ ( متحد ملی و نهضت فراگیر) ریخته از پیکر ح. د. خ. ا در کشور کنجکاو شدم. با تاسف که به درد جدایی، یعنی انقسام نهضت فراگیر برخوردم . در مقابل از تلاشهای برای رفع اختلافات ایجاد شده به شرح زیر به وسیلۀ یک تن از دوستان وحدتخواه دیرینۀ عزیزم عضو شورای مرکزی حزب مردم افغانستان مطلع گردیدم :
روسای شورا های ولایتی جوزجان، کندهار، سرپل، فراه، بلخ، بغلان، تخار و تعدادی از اعضای شورای ولایتی لغمان، رییس شورای شهر کابل و شماری از کادر های که در عین حال اعضای شورای مرکزی حزب مردم اند، جلسه مشورتی را تحت ریاست محترم شیرمحمد بزرگر پیرامون چالشهای موجود حزب و تشخیص راه بیرون رفت از آن را، روز جمعه 26 جوزای سال روان دایر نمودند.
در آغاز نشست محترم بزرگر در بارۀ جریانات و چالش های پس از کنگره و بخصوص پلینوم 21 ثور گزارش مفصل ارایه نمود. در مورد تدابیر دموکراتیک به امر حفظ وحدت ویکپارچگی حزب، ایجاد فضای تفاهم، علنیت و مباحثات دموکراتیک بخاطر حل مناسب مشکلات ناشی از بروز تقلب در رأی گیریِ پُست ریاستِ حزب، مفصل معلومات داد. محترم بزرگر گفت: ما از فردای پلینوم که با موجودیت سه رأی اضافی در صندوق و اعلان یک جانبه برندۀ رای گیری به وسیلۀ گردانندگان جلسه به ریاست محمد داوود رزمیار، فضای متشنج در حزب را ایجاد نمود، در تلاش شدیم تا بخاطر حل این معضل با محترم راوش راه حل را جستجو نماییم و تدویر پلینوم فوق العاده را بمنظور انتخاب رییس و هیأت رهبری حزب در فضای آزاد و دموکراتیک پیشنهاد نمودیم که در آغاز این طرح از جانب رفیق ها رزمیار، متین و راوش پذیرفته شد و سندی را هم داوود رزمیار، متین، سپاهی، استاد حلیم و لطیف صالحی امضاء نمودند؛ اما بعداً محترم راوش در اثر مداخلۀ شورای اروپایی از قبولی این طرح طفره رفت. سپس رفقا بزرگر و راوش یک نشست رفیقانه را که در آن محترم سپاهی نیز شرکت ورزيده بود، داشتند . دراين نشست به وضاحت و به شيوه ی دموکراتیک بر تحکیم وحدت حزب و جستجوی راه حل چالشهای موجود حزب تاکید گردید . بعداً سایت های انترنتی (بامداد) و ... خبر تدویر کنگره را پخش نمودند که در آن باز هم از موجودیت رأی اضافی در صندوق و ضرورت دریافت راه حل مناسب در تفاهم رفیقانه ، که تاکید از وجود تقلب در صندوق رای دهی میباشد؛ اما باوجود این حقایق روشن و انکار ناپذیر، سایت انترنتی شورای اروپایی بامداد مورخ 91/3/16 به استناد هیأت رئیسه پولینوم اعلامیه انتخاب محترم راوش را به حیث رییس حزب، که گویا در فضای آزاد !، شفاف! و دموکراتیک! صورت گرفته است، در حالی به دست نشر سپردند که مذاکرات بین رفقا سپاهی و راوش در مورد ایجاد یک کمیسیون حقیقت یاب جریان داشت. پیشنهاد این بود تا کمیسیون بطور مساوی از جمله اعضای شورای مرکزی منتخب کنگره توسط بزرگر و راوش برگزیده شده این کمیسیون سه مسالۀ مورد چالش و منازعه را، یعنی سه رأی اضافی در صندوق؛ مشروعیت هیأت اجراییه که در فضای متشنج پلینوم 21 ثور از جانب تعداد اعضای شورای مرکزی، در حالی که تعداد قابل ملاحظه اعضای شورای مرکزی جلسه را ترک نموده بودند، تعین شده اند و سومی، دقیق ساختن اعضای شورای مرکزی را که به طور واضح افراد وتعداد کلی آن معلوم نیست، بررسی نموده و نتایج را به پلینوم فوق العاده گزارش دهند و در باره تصمیم اتخاذ نمایند.
اعلام یک جانبه نتایج انتخابات که در واقع باطل بوده، رفیق ها کامجو، رزمیار و حتا ذبیر بطلان آن را اعتراف نموده و نماینده وزارت عدلیه نیز آن را باطل خوانده است، یک بار دیگر چالش های موجود را تشدید نمود و خط فاصل بین رفیق های طرفدار دموکراسی و اصول حزبی و با طل گرایان را ایجاد نمود.
در جلسه رفیق ها سپاهی و سلام از جریان تماسها و مذاکرات با رهبری شورای اروپایی (رهبران پشت پرده) و رفیق راوش معلومات داده موضوع توافق اولی محمد داوود راوش و محمد داوود رزمیار را تایید نموده افزودند که با نشر اعلامیه به اصطلاح هیأت رئیسه تلاش ها بخاطر دریافت راه حل معقول به سکتگی مواجه گردید و محترم راوش پیشنهاد می نماید که آماده است برای رفیق بزرگر پُست ریاست افتخاری حزب و یا هر مقام دیگری مانند رییس شورای مشورتی و توسعه هیأت اجراییه که فعلاً 12 نفر اند تا افزايش نُه (9) نفر دیگر بپذیرد که این پیشنهاد از جانب رفیق بزرگر رد گردید و بزرگر راه حل را تدویر پولینوم و انتخاب رییس و اعضای هیأت اجراییه و کمیسیون نظارت حزب با اصول دموکراتیک تاکید می نماید.
درپایان صحبت محترم شیرمحمد بزرگر در جلسۀ مشورتی اعضای شورای مرکزی پیرامون موضوع رفیق ها: صالح، کریان، امیریار، سلام، بهروز، عزیز، سردارمحمد، سمون، حلیم، سیداحمد، جان محمد خان، صالحی و سپاهی صحبت نموده بر اصل تفاهم و استحکام وحدت سازمانی تاکید نمودند. اشتراک کنندگان نشست تاکید کردند که راه حل مناسب برای بحران و چالش کنونی که در نتیجه موجودیت رأی اضافی در پلینوم مورخ 21 ثور بوجود آمده، تدویر پلینوم فوق العاده حزب است که باید هرچه زود دایر و رهبری حزب را در فضای آزاد، شفاف و دموکراتیک با رأی سری و مستقیم مطابق بند دوم اساس نامه ی حزب برگزیند.
آرزو می شود که این جد وجهد ها به ثمر بنشیند و آن شگاف ایجاد شده پر گردد و مبارزه در راه اتحاد وحدتخواهان سازمان ها از سر گرفته شود.
خوانندۀ عزیز! توجه شما را به ادامۀ چشم دید خود جلب می نمایم، با یک مقایسۀ گذرا می توان دید که در زمان حاکميت ح. د. خ. ا، علت اساسی جنگ، دخالت امریکا و متحدانش در امور داخلی افغانستان بود، که به استثنای هند و چند کشور سوسیالستی وقت، تمامی کشور های دیگر به شمول چین در یک جبهه با امریکا به ضد مردم افغانستان در نبرد بودند، که با وصف آن جمهوری دموکراتیک افغانستان در عرصۀ نظامی و بسیاری از بخشهای دیگر موفقیت های شایانی داشت و تسليمی و انصراف از قد رت هم به سبب اختلافات درون حزبی ناشیئ از کودتای 14 ثور 1365 و فرو پاشی متحد محوری آن؛ یعنی شوروی وقت، و نابودی اقتصاد کشور در تمامی سکتور های آن بود. ولی اکنون که تمام دنیا از امریکا و حکومت دست نشاندۀ او در افغانستان حمایت می کنند، جای تعجب و سوال برانگيز است که چگونه يک گروه بی هويت ، متحجر وطفیلی ترین قشر جامعۀ افغانی بنام طالبان، قادر است تا امریکا و متحدانش را به عقب نشينی و حتا تعريف و برسميت شناختن آنان، مواجه کرده، امنیت و آرامش مردم افغانستان را با موجودیت 150 هزار سرباز اشغال گر مستقر در کشور سلب نموده است؛ قوت های نظامی خارجی و داخلی به جای نبرد در مقابل طالبان در پناه دیوار های ضخیم کانکریتی تحصن گردیده اند، و به طور دورانی یکی دو نفر از طالبان در یکی از نقاط استراتیژیک شهر کابل ساز و برگ نظامی را جا به جا می کنند و در موقعش نقاط نظامی و باشگاههای خارجی را زیر آتش می گیرند؛ آرامش همه را برهم می زنند، ترس و هراس هولناک ایجاد می نمایند و سپس یا می میرند و یا راه خود را گرفته می روند. مسؤولین پیوسته ابراز نموده اند، که طالبان به زیر چادری امکان می یابند تا ساز و برگ نظامی را در نقاط سوق الجیشی تعبیه نمایند، ولی از مقامات کشور فتوای، حکمی و یا نظری مبنی بر عدم استفاده از چادری چیزی نه می گویند، در حالی که در سایر کشور های اسلامی ستر عورت بدون پوشیدن چادری بطور شایسته تر تطبیق و عملی می گردد.
آنچه که در کابل دیدم، از یک طرف سرمایه های دزدی و اخاذی سر به فلک می کشند، و در مقابل آن فقر بی داد می کند و سیلی از گدایان از صبح تا شام در جاده ها، راهروها و درعقب دروازه های خانه های نشیمن، دهن نانوایی ها در گردش اند، که این وضع قسی ترین قلب را هم به رقت می آورد. بنابر آن همۀ مردم کشور طرفدار و خواهان تغییرات اند، اما نیروی که بتواند این تغییرات را مدیریت، رهبری و براه اندازد تا اکنون دیده نه می شود، البته که نیرو های وجود دارند، اما قاطع و رادیکال نیستند، زود تطميع، بی حوصله، خسته و تسلیم می شوند، پس برای مداوای درد مزمن و شدید مردم ما، به نیروی رادیکال، منسجم، متحد، متعهد و رسالت مند نیاز است.
نیروی یاد شده بالقوه و بطور پراگنده در وجود همه گروههای متشکل ملی، دموکرات و چپ و برجسته ترین آنان در وجود گروپ های چکیده از پیکر ح د خ ا اند، که برون رفت از وضع فلاکتبار موجود، فقط در صورت تأمين وحدت ويا اتحاد و گرد هم آيی بدور حزب مادر ودر وجود يک جبهه ی متحد ـ دموکرتيک و ملی با ساير نيروهای ملی و دموکرات، با تنظيم يک برنامه و پلاتفرم واحد مشتمل بر اساسی ترين و مبرم ترين خواستهای سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی توده های مردم، ازجمله: رفع اشغال افغانستان ، تشکيل اردوی ملی و پوليس مسلکی؛ تأمين صلح، امنيت سراسری و خلع سلاح افراد غير مسؤول؛ تدوين قانون اساسی دموکراتيک و قوانين متمم آن؛ تغيير نظام ضد ملی و ضد دموکراتيک موجود؛ اتخاذ تدابير در جهت رشد و توسعۀ پايه های اقتصادی ـ اجتماعی کشور، از طريق تحکيم پايه های دولتی اقتصاد ـ تقويت اقتصاد مختلط (دولتی و خصوصی)، حمايت و تشويق از بخش خصوصی اقتصاد به سرمايه گذاری دررشته های مهم و ثمربخش؛ ايجاد زمينه های تحصيل، کار و زندگی بهتر برای همه شهروندان کشور؛ استقرار حکومت قانون و نظام دموکراتيک که تطبيق قانون و تأمين عدالت اجتماعی و برچيدن بساط هرنوع ستم و بی عدالتی را در سرلوحۀ کارش قرارداده باشد، سراغ شده می تواند وبس.
اما شیوۀ بهم آیی این گروهها دشوار شده است، بزعم من وطن پرست ترین مبارز، با شهامت ترین، هومانیست ترین و عاقل ترین مردان سیاسی کسانی هستند که در راه تأمین این وحدت و اتحاد بزرگ باهمی، برزمند و آن را به زود ترین فرصت و شایسته ترین شیوه ممکن به ثمر برسانند؛ زیرا التیام درد های مردم ما منوط به ثمر رسيدن این امر بزرگ و وارد آوردن تغیيرات در شکل ـ مضمون و شيوه های کهنۀ کار است که در انتخابات آینده احزاب باید وارد گردد. چگونگی ورود به این تغیيرات وابسته به گذشتهای اصولی و اتحاد نیروهای یاد شده خواهد بود.