افغانستان ویرانه ای  بزرگ با  خواسته های کوچک !

             شورشهای کور یا مقاؤمت ملی ! ؟

                                                                           

 پیوسته به گذشته بخش پنجم و آخیر

 

محمدامین فروتن

 

 

درراه حل های اجتماعی نباید به کوتاه ترین راه اندیشید ؛ بلکه باید به درست ترین راه فکر کرد .

« ژان ژاک روسو متفکرودانشمند سوئیسی »           

 

 

به عنوان نطق قبل از دستور! در بخش چهارم آنگاهی که گفتیم و نوشتیم یکی از خصائل استعمار جدید و نظام سرمایه داری با قرئت متعفن مافیائی این است که پنجه های خون آلود خود را بر هستی و ارزشهای تاریخی و تمدنی  ملت ها در هردو حوزه یعنی یعنی « حاکمیت های شبه  دولتی » و همچنان « اپوزسیون های » منتقد حاکمیت های شبه دولتی می گستراند و چنانچه دیدیم  همین چند روزقبل بود که«جبهه ملی افغانستان» درکنارچندین دسته دیگری مانند "ائتلاف ملی افغانستان" ، حزب " حق و عدالت" وغیره احزاب و تشکیلات خورد وبزرگ مذهبی و لائیک  در مقابل بزرگترین کارتل اقتصادی یعنی « دولت جمهوری اسلامی افغانستان! » به مثابه یک اپوزسیون اصلی و منتقد در جغرافیای افغانستان دسترخوان پهن  کردند و پا را در یک کفش کرده مسأ له تغییر نظام  از نوع  ریاستی به پارلمانی را از اهداف اولیه و بنیادیی جبهه ملی افغانستان به حساب آوردند . بله ، این همان شعاری است که یکعده دوستان همین مجمعی از « بزرگان و بازرگانانی !! که در بزرگترین شرکت اپوزسیونی بنام جبهه ملی ! » گرد هم آؤرده شده اند در ماضی نه چندان دور با همین سادگی ای امروز،  نظام های  پارلمانی ...را مصیبت  بزرگی برای مردم افغانستان وانمود می فرمودند .!!

البته این هم یکی از واقیعت های انکار ناپذیردر تاریخ بشر است که ممکن در یک مقطعی از تاریخ و جغرافیای خاصی از کشورها  لزومأ شرائط تکاملی و ذهنی جوامع بشر اقتضای متفاوتی داشته باشد و این امر سبب گردد تا برخی از جریان های فکری و گروه های سیاسی  را وادارند  که برای تغییرماهیت  نظام سیاسی شعار های در تقابل باهم دهند ؛ و آنچه را که امروز به مثابه خواست منطقی یک حرکت جمعی مطرح میسازند و حصول آنرا از اولویت های عمده و اصول مبارزاتی  خویش میشمارند ، برویت معادلات منطقی و علمی و به مثابه  ضرورت تاریخی جامعه و مردمی که آن  مجمع سیاسی و حقوقی  به نمائنده گی از آنها پرچم مبارزه مسالمت آمیزی را بلند ساخته اند به وجدان عمومی و برخاسته از اراده ء فرد ، فردی از شهروندان مبدل سازند . نزدیکترین مثال آن کشورترکیه است که در همسایه گی نسبتأ دور ی ، آنگاه که حزب توسعه و عدالت مسأ له تغییر در قانون اساسی ترکیه و بخشیدن صلاحیت های بیشتر به رئیس جمهوری در چهارچوب های نظام دموکراتیک و مردم سالارخواهان نظام ریا ستی شده است  .  این همه هست اما این واقیعت تلخ  نیز در تاریخ جامعه ما وجود دارد که گروه ها وجریان های نیزیا آگاهانه وبه خاطر حفظ منافع گروهی، زبانی و سمتی خویش تغییرنظام ریاستی به پارلمانی را دراجندای مهم مبارزات سیاسی واجتماعی خویش قرارداده ا ست ویا هم بدون آنکه بیماریی اصلی جامعه ومردم ما را تشخیص کنند این داد وبیداد ها ی«من آنم که رستم بود پهلوان !!» و « مرگ حق است برای همسایه ! » براه انداخته اند . البته با حرمت به همه این دوستان وعزیزانی که به هردلیلی شعار تغییر نظام از« ریأ » ستی به « پارلمانی » را در تیتر اول فهرست شعار ها وو ظائف اجرأ ناشده خویش اعلام میفرمائند باید گفت بزرگترین مسؤلیت کسی که میخواهد تغییرمثبت درجامعه ما ایجاد کند این است که ازهمه اول باید برای« آزاد سازیی تدریجی اراده انسان »  این سرزمین با یک نگاه خالصانه  انسانی به دور از هرنوع تبعیض های قومی ، نژادی و مذهبی در چهارچوب یک تفاهم عمومی و ترکیب کلی ، از میان عناصر و قطعه های بریده شده و حتی متنفِرازهم فراهم کرده وبه تجدید بنای از جامعه اش بپردازند، وبا پرهیز ازشعارهای بدون مصرف سیاسی که با دریغ وباتأسف که سردادن چنین شعارهای بدون مصرف و« پهلوان پنبه ای !» به بیماریی مهلک و مزمنی تبدیل شده است به دور از مراکز اصلی قدرت که همان سیستم مافیائی سرمایه داری بازار آزاد که عملأ موجب « آزار! » مردم ما شده است باشد ، بصورت مسالمت آمیز آغاز کنند .زیرا هرکسی که روشنفکرو دعوتگر توده ها  است و نسبت سرنوشت توده های ازمردم احساس مسؤلیت کند ، نخست ازهمه بر اساس هرمکتبی و اندیشه ای که باوردارد به این سوال مهم تاریخی و جامعه شناسانه ای که از کجا و چگونه باید آغاز کرد ؟ پاسخ دهد . وسپس  بدون تعرف های مرسوم « سیأ »سی با انتن های احساس  نه به کمک اطلاعات و معلومات اش که گاهی از دست چندم اغیار  بخاطر وارونه جلوه دادن واقیعت های جاری و موجود در جامعه  به گوش روشنفکران میرسند دریابد که مگرواقعأ ما افغانها را ، دنیا سؤمی ها واکثر کشور های این حوزه تمدنی را چگونه وبا کدام ویروسی از بیماری مزمنی که نخست فرهنگ مان ، زبان مان ، ادبیات مان و تاریخ و مذهب مانرا چنان تحقیر کردند و همه ما را به قدری دست دوم و سوم حساب کردند که بیش از همه ء اغیار و بیگانه گان ، خود مانرا مسخره کرده ا یم ! و درعوض آنها یعنی مافیای حاکم برسرنوشت آنقدر برتر و بلند تر ساختیم و بر ما نیز باوراندند که گویا ما از ازل غلام وبرده  بوده ایم  و چنان معتاد به قدرت و ثروت وازهمه مهم ترمعتاد به شهرت ساخته اند  که در رقص  اشباع این گونه اعتیاد مزمن نا خود آگاه ادای مافیای حاکم را در می آوریم و شبیه به آنها حرکت میکنیم و حتی مانند آنها لباس می پوشیم و بزبان آنها حرف میزنیم .

 جالب ترین بخش این سناریوی قدرت در جامعه ما زمانی به چشم میخورد که هر گروه و دسته وحزب و ائتلاف و جبهه  که  در پوشش آن معتادان به قدرت و ثروت جابجا ساخته شده اند خودرا نگهبانان راستین دست آورد های میشمارند که در یک دهه و چند سال نظام مبارکه !!« دموکراسی !، آزادی بیان، وحقوق بشر بویژه در حوزه حقوق زنان !!» به قیمت گزافی حصول یافته اند !! و گروه حاکم را به مسامحه و معامله با دشمنان این دست آورد ها متهم میسازند .! این یکی از مصیبت های بزرگ جامعه ما است که کشور ما را به ویرانه ای بزرگی  مبدل ساخته اند که مردم ازهر کجا وازهمه  رنگی با شعار های رنگین و دلفریبی می آیند و هرآنچه را که بخواهند می گیرند و به غارت می برند .!

 اکنون که از سوئی مذهب با قرئت توحیدی  و علم متعهدانه با قدرت بی نظیری در حال رشد و توسعه و تنوع است و عمیق ترین نقشی را در تحول فکری ، تبلیغ و ایجاد یک حرکت همه گیر فرهنگی و دموکراتیک  بازی میکند ، رژیم ها و قدرت های غارتگر جهانی نیز  ایدیولوژی ها، مذهب و همه ادبیات و هنر را با انواع گوناگون و در تکامل یافته ترین شکل آن به استخدام خود در آورده اند ، زیرا به روشنی می بینیم  درجوامع عقب مانده منجمله افغانستان که توده های ازمردم « عوام کا لانعام » و« شبه روشنفکران!» که در فابریکه های نسل سازیی سرمایه داری غارتگر بین المللی  همچون سائر منسوجات تولید میشوند و هدفی جز مصرف کالای شرکت های خارجی را ندارند وبه حیث برنده ترین سلاح برای اضمحلال توانائی های  معنوی و ظرفیت های تمدنی جامعه افغانی بکار گرفته میشوند ،مذهب و هنر بیداد میکنند وتوده ء عوام را به نام مذهب و طریقت به خواب کرده  و روشنفکر تحصیل کرده را نیز مشغول هنر مدرن و خرافات جدید و موهومات و«  استخاره بازی! » و دور از واقیعت های روزگار و احساس های آلوده ساخته اند . در چنین مؤقیعتی است که فعالان  واقعأ سیاسی  جامعه ما باید هشدار دهند و از اشاعهء ابتذال  که رسوبات و عوارض طبیعی نظام مافیائی سرمایه داری اند جلوگیری کنند .

شورشهای کور یا مقاؤمت ملی ! ؟

یکی از برجسته ترین توجیهاتی که عده ای از مخالفان رژیم مافیائی کنونی به « مقاؤمت گفتن و حتی مقاؤمت ملی خواندن !» " شورش های کور" می پردازند در تلقی و استنباط از مفهوم « مقاؤمت بویژه  از جنس ملی آن » است زیرا شورشهای کور عبارت از شورشهای قبیلوی و فرقه ای اند ، که فریاد های اعتراض نسبت به وجود فساد عمومی بدون آنکه یک بینیش و راه حل صلح آمیز علمی و منطقی برای حل عادلانه و عاقلانه ومبنی بر واقیعت های موجود ارائیه کرده باشند  در وجود یک قبیله و یا یک فرقه ای معین از هرکنج و کنار مملکت بلند شوند ، چنانچه دانشمندان علم تاریخ و جامعه شناسی میگویند  ، در دوره ی از انتقال که جوامع انسانی از سنت به مدرنیته انتقال می یابند بیشترین فریاد اعتراض را کسانی بلند میکنند که نگهبانان تیپ قدیم اند  ، تاریخ جوامع شرقی نیز مالامال از چنین فریاد هاو شورشهای کور است که در دوره های انتقال یک جامعه از سنت به مدرنیته از حلقوم های بیرون می کشند  که به تیپ خود شان بصورت تعصب آمیز ابراز وفاداری میکنند و بادیدن این واقیعت که تیپ دیگری جانشین تیپ مورد نظرشان می گردد ، آنرا بخاطر تقدیس تیپ قدیم که حامل سنت است نه  میتوانند ببینند و این عوض شدن را فساد می شمارند !! .اما باید با صراحت گفت که نه میتوان هر فریاد اعتراضی  در دوره انتقال را  نادرست خواند زیرا حقانیت هر فریاد و ندای اعتراض آمیز در دوره انتقال به میزان اندیشه ای است که به عنوان یک تفکر مورد قبول همه شهروندان وتمامی احادی از مردم به « وجدان عمومی و ملی » مبدل شده باشد . می خواهم به عرض برسانم که هر گروه ، هر مجمع تشکیلاتی ، حزب و سازمان سیاسی که سمارُق وار در مسیر حرکت تاریخی ملتها ی شرقی منجمله افغانستان بصورت مستقیم ویاهم غیر مستقیم با امکانات کشور های خارجی بویژه سازمان ها امنیتی و استخباراتی کشور های بزرگ صنعتی مجهز بر ابزارگوناگون غارتگری ملت ها  بوجود آمده باشد ، کاملأ طبیعی است که نه میتوانند به دلائل روشنی و درهر مقطعی از تاریخ تلاشها و مبارزات شانرا « مقاؤمت و یا با هر اسم دیگری از جنس مقاؤمت ملی  » مسمی سازند .بنابر این در حد مجالی که امروز داریم باید و لابد میخواهیم به یک چشمه دیگر از هزاران چشمه حُقه بازیها و چشم بندی ها ی مافیای حاکم بر افغانستان نظر اندازی کنیم این واقیعتی است مشهود و از مقوله توضیح و اضیحات که برخی از رجال حریص الطبع و ثروت اندوز  جامعه افغانی را درهردو حوزه یعنی " شبه دولتی ! " ودرکنارآن برکرسی های نرم " شبه اپوزسیونی ! " جاگزین میسازند. جالب و سخت تأمل انگیز است که این شیوه استعماری کاملأ جدید نیز با اسلوب های فریبکارانه قرن بیست ویکم که بصورت مافیائی و کانگستری کشورهای شرقی منجمله افغانستان را از ارزش های  فرهنگی و تمدنی خویش  محروم سازند بنأ  لوازم و ابزار فکری و تشکیلاتی استحماری ملتها را نیزبه اقتضای منافع اقتصادی کشور های بزرگ سرمایه داری و صنعتی غربی  در اختیار مهره های مطلوب خویش قرار میدهند ، چنانچه همه ما شاهد آن بودیم وهستیم آنگاه که پس ازؤقوع حوادث دردناک یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ میلادی در نتیجه کنفرانس معروف " بن " اداره مؤقت در افغانستان در نتیجه یک اجماع بین المللی با اقتضای منافع اقتصادی و تجاری کشور های شامل در ائتلاف جهانی مبارزه علیه تروریزم بنیاد گذشته شد ، یک رژیم مؤقت با فعال ساختن تمامی نهاد های مشروعیت دهی مانند تشکل های طویل وعریضی چون « جبهات سیاسی  و ائتلاف هامیان دسته ها وگروه های مافیائی » همچنان سازمان های حقوق بشر وزمینه سازی برای ایجاد  مطبوعات به اصطلاح آزاد ورادیو تلویزونهای ۲۴ ساعته با تشخیص روح وروان برخی از شخصیت های سیاسی و رجال شبه علمی  جامعه افغانی به مثابه اپوزسیون رسمی و منتقد « اداره مؤقت » در افغانستان بوجود آورده شدند ، نوشته ها و منشورهای باهم مشابهی را نیز به مثابه وثیقه های تشکیلاتی و نقشه راه در اختیار آنها هر گاهی که لازم باشد  قرار میدهند و بدین ترتیب بزرگترین بحرانها را در جامعه افغانی بوجود می آورند . گفتیم که جزوه ها و منشورهای با هم مشابهی را  با شیوه « نقل مطابق اصل » در اختیار این گروهی از معتادان به قدرت وثروت که درکنار نهاد مافیائی بنام " دولت " در کسوت پوشالی « اپوزسیون رسمی و منتقد » قبلأ گماشته شده اند واگذارمی کنند  . جالب ترین و در عین حال مسخره آمیز ترین بخش این نمائیش آنجا و آنگاه است که در تمامی تشکیلات طویل و عریضی که بنام های فریبنده در کسوت « اپوزسیون رسمی ! » و مشروع بربستر جامعه ما عرض وجود میکنند اکثریتی از رجال و رجاله های حریص به قدرت و ثروت گِرد هم آمده اند که یک دوره طعم گوارای !! قدرت و ثروت را با حضور در بلند ترین مقامات شبه دولتی را چشیده اند ، و ازقدرت متعفن مافیایی در حد و مقام  وزارت  ، وکالت  پارلمان ، معاونت  " ریأ " ست جمهوری " ولایت  ، فرماندهی  و جنرالی  نظامی استفاده برده اند وپس از آنکه دیگر با دلائل معلوم مافیائی از قدرت کاذب برکنارگردیدند  با حضورپررنگی  در سفارت خانه های خارجی مقیم کابل  و اخذ امید های کاذب ومجعولی  همراه با امتیازات فراوان و حتی  بیشتر ازدوران  وزارت و معاونیت و وکالت که برای این آقایون داده میشوند ، با تعیین جایگاه و مقامشان به مثابه یک « اپوزسیون منتقد رسمی » اجلال جلوس می فرمأ یند . نباید عجیب پند اشت که این گروه ها و مجامع تشکیلاتی که بیشتر از وزیران ، و الیان و و کلای سابق پارلمان دغمه شده و برکنار شده از  نهادی  بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان !! » بو جود آمده اند  و شعار تنها  « اپوزسیون رسمی !» دولت  کاذب مافیائی را به ید ک میکشند و خود را« جبهه ملی افغانستان ! » ، « ائتلاف ملی افغانستان ! » حزب « حق وعدالت ! » ، ویا هم مخالفین مسلح با مشروعیت کذائی از همین مافیای سرمایه داری و برخی از روشنفکران تریاکی !! وابسته با مافیای مسلح  چند ملیتی که هر شورش را از جنس « مقاؤمت ملی !» می دانند چگونه با یک آوازدردفاع از خیمه شب بازی های می بر آیند که  درقلمروی بنام افغانستان بنام دست آوردهای مقدس دموکراسی ، حقوق زن و جامعه مدنی محسوب شوند ؟

البته آن داستان عامیانه و معروفی که در جامعه ما ِورد زبانِ عامی ترین افراد این سرزمین است در حق این ناز پرورده گان قدرت و ثروت صدق میکنند ،  یعنی آنگاهی  که قحطی سخت و غیرقابل تحملی بر خراسان زمین مستولی گردیده بود و پسر حاکم منطقه  با اطلاع ازاین خبردردناک گفته بود ، که چرا مردم فقیر و گرسنه کیک و کلچه  را صرف و نوش جان نه میکنند ؟ 

یاهو

       یار زنده صحبت باقی

۱۰ جون سال ۲۰۱۲ میلادی

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

   بورژوازیی مافیائ و شورش های کور در افغانستان  !

پیوسته به گذشته بخش چهارم :

 

آورده اند که یک گرگ بُزی را دید که بروی یک پرتگاهی در حال چریدن بود مگر دست گرگ به بز نه میرسید ، گرگ به بزگفت « های بزک نازنین چرا پائین نه می آیی ؟ که زمین اینجا صافتر و علفش خیلی شرین تر است ! » بُز بلادرنگ به جواب این دعوت  گرگ گفت « ای گرگ عالم پناه ! تو نگران شکم خود هستی یا به فکر من ؟

بورژوازی چیست ؟

پس از آنکه سومین بخش این نوشتار از طریق وسائل ارتباط جمعی منتشر گردید برخی از عزیزان نظرو اندیشه ام را در باره « بورژوازی »وهمچنان نظام " ارباب رعایتی "  بویژه با قرئت مافیائی  آن خواستار گردیدند ، لهذا ناگزیر و به خاطر احترامی که برای تک تکی ازاین عزیزان دارم ، به سلسله همان بحث گذشته نظرم را درباره واژه بورژوازی نیز  بصورت مختصر بیان میکنم .

 واژه بورژوازی  Bourgeoisie  که از زبان فرانسوی گرفته شده است بر دسته بندی ها و گروههای اجتماعی ای دلالت میکند که با مشروعیت گرفتن قدرت  از ثروت و علم در حالت مرفه جامعه قرار داشته باشند ، همچنان بورژوا طبقه متوسط کاسب کار است که هیچگاه ارباب نیست و نه هم « رعیت در جامعه » تلقی میگردند ، بنابراین احساس ذلتی که رعیت در برابر ارباب نظام حاکم دارد ،او یعنی بورژوا  دیگر ندارد .زیرا از طرفی برای « ارباب » به خاطر کسب حمایت و مشروعیت  یکی از نهاد های ریشه دارتاریخی در جامعه که  فئودالیته است ، سنتهای اشرافی بسیار نیرومندی که معمولأ با استخاره ها و مذهب خرافی توجیه و جنبه تقدس پیدا کرده  و حتی همین طبقه بورژوا باور یافته  و یاهم به کمک  وسائل ارتباط جمعی و شبکه های بیست وچهار ساعته رادیو تلویزیونی به او با ورانده شده است ووادارش می سازد که وضع شانرا بر مبنای همان سنت  های قدیم حفظ کنند وبرهمان معیار های قدیم زندگی کند ، زیرا " خان و ارباب " بویژه آنانیکه بصورت مصنوعی و در بستر تحولات جامعه به مثابه « اربابان و خوانین !!» قد برافراشته اند  از نوآوری و عوض کردن ِ کوچکترین سمبل ها ی اجتماعی بیم دارند ، زیرا تمامی افتخارات اش را درگذشته جستجو میکنند و به هر اندازه ای که روبه آئنده میروند احساس شکست میکنند .بنابر این خود را از بهترین نگهبانان گذشته می شمارند . حتی میخواهند مانند اجداد شان  لباس بپوشند و مانند آنها حرف بزنند و با  زندگی کردن مانند آنها دیگران را نیز تشویق و ترغیب کنند ! شگفت انگیز است که نگهداریی این سنت تا عمق خانواده های این نسلی از اشراف تازه به دنیا آمده به مشاهده میرسد ، و تمای زنان خانواده منصوب با اشراف جدید الخلقه همان اصالت های اشرافیت و اربابیت را تا مدت های طولانی نگهداری میکنند . جالب آنگاه است که درچنین  سیستم پوشالی ارباب رعیتی جدید هرنوع تغییر و تحول را کار آدم های تازه به دوران رسیده و هیچ چیز نادیده می شمارند وبر حفظ و نگهداریی زندگی قدیم و ثابت را موجب افتخار خود و نسل های آئنده می دانند .!! بورژوا یا همان پادو « خان » یا « ارباب » که حال بر بال استخاره ها به «معراج ! » قدرت رسیده و توانیسته است که «اسپ اش را در خانه خان ببندد !! » و درعین حال از اینکه در بطن نظام اشرافی عنعنوی و قبائیلی  نمو کرده است بنأ بصورت ناخواسته و غیر ارادی با سلف اش یعنی « خان » و ارباب به مسابقه و رقابت افتیده است و از همین رو نیز از لحاظ روانشناسی اجتماعی با فئو دالیسم گذشته تضاد دارد ، فئودال بسته ، سنت گرا و اشرافیت پرست معتقد به حفظ سنت های قدیم و متعصب در برابر نفوذ و هجوم هر تغییری از خارج است .لهذا  هرنوع دیگرگونی در راه پیشرفت اجتماعی و ترقی عمومی را به خارجی ها نسبت می دهند ، درست « بورژوا » نیز برعکس « فئو دالها » به مثابه نیروی منهدم کننده و ویران کننده ءگذشته ، کُشنده ی تمامی ارزشهای که یک جامعه از گذشته دور به میراث برده است ، عمل میکند .

افغانستان جولانگاه نیازها و مصرف های مصنوعی !

چنانچه در بخش دیگری نیز اشاره نمودیم که در قدیم پول و علم از هم جدا تلقی  میگردید ند اما امروز پول بصورت کلی بر علوم و اخلاق حاکم گشته است  و این دو پدیده همچون  دو روح در یک کالبد دمیده شده اند و بنابر توانمندی های بالفعل و به مقتضای مناسبات حاکم بر جامعه  نیز حرف اول و  آخیر را پول و ثروت می زند ؛ لهذا وقتی علم نوکر پول وثروت میگردد بلادرنگ یک جامعه عقب مانده شده به جولانگاه ومبرزی از نیاز ها و مصرف های مصنوعی تبدیل میشود  که لزومأ باید با سرازیرساختن تولیدات و مصنوعاتی که از سوی کشورهای صنعتی جهان سرمایه داری  به جوامع عقب نگه داشته شده وارد میشوند پُر گردد .وقتی انسان  امروزی اصالتأ بر اساس قالب های چند قرن آخیر می اندیشد و با « سیا نتیسم  Syantysm » به معنای بی طرفی علم و تبدیل آن به صورت یک ابزار بدست قدرت و پول و عدم تعهد علم و خِرد در برابر سرنوشت و هدایت و آگاهی انسان در افتاده است لهذا کاملأ  طبیعی است که با عصای «اصالت منطق عقلی» به عنوان تنها ملاک برای فهم بر حقائق تاریخ حرکت کند ،  با دریغ وتأ سف که سرزمین سلحشور افغانستان دراوج عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی  دچاربیماریی لاعلاج  تروریزم و سپس بنام درمان  و وقایه آن مدفن آروزها و آرمان های مردم ساکن آن شده است .این است که اکنون و در این برهه ای از تاریخ در مخروط جامعه ما که قاعده ء  آن مذهبی است مگر مذهب بدون علم و آگاهی ، قشر بالا و نیمه تحصیل کرده ای که لباس روشنفکری را برتن آن کرده اند با الهام از فلاسفه بزرگی  چون کارل فریدریک مارکس Karl Heinrich Marx ودیگران که موصوف  یکی از اثر گذارترین فلاسفه  و دانشمندان بر فلسفه و تاریخ بشر  محسوب میشود دین و مذهب را  تریاک یا « آفیون »  ملتها می خوانند !! در اینگونه شرائط و فورمول های شبه علمی بالخصوص نظامی  است که میبینیم افغانستان از مرحله سنت و سنت گرائی ناگهان با جهش خیره کننده یک قیافه صد در صد شبه  اروپائی پیدا کرده است  و در  تمامی زمینه ها خود را شبیه به اروپا و عموم کشور های  سرمایه داری و اقمار وابسته به آن  که پس از حادثه المناک یازدهم سپتمبر سال دوهزارویک میلادی در افغانستان حضور نظامی و اقتصادی دارند ساخته اند و تمامی مناسبات  اقتصادی ، حقوقی و سیاسی شانرا نیزبه اقتضای استراتیژیی امنیتی و سیاسی  یکایکی از این کشورها تغییر دادند وعوض کردند . چنانچه به ظاهر متمدن شده ایم ولی میبینیم که از درون پوک و پوچ گشته  ایم و در حالیکه بزرگترین کتله ای از مصرف کننده گان دائمی شرکت های تولیدی غرب بشمار می آئیم همیشه برای اشباع غرائز مادی خویش منفذ های تازه و جدیدی را بر کالبد جغرافیای خونین  میهن و تاریخ پرافتخار خویش حُفر می کنیم . من بحیث یک  انسان مسلمان ونواندیشی  از این نسل اکیدأ باوردارم که سنتی ، و کهنه ماندن بهتراست از اینگونه متمدن شدن و پیشرفت کردن ، زیرا تمدن و پیشرفت اجتماعی وسیاسی کالای صادراتی نیست که آنرا از خارج تهیه کرد بلکه تمدن واقعی حالتی از اندیشیدن ، احساس کردن و انسان شدن است که ساختنی است و با خودسازی ، خود اندیشی و تغییر در نگاه ، و تغییر در  بینیش و تعقل بوجود می اید و این است که ما به اندیشه و درست فکرکرد ن بصورت فوری و حیاتی  نیاز داریم ، بسیار اند آدم های که اندیشه شان ، قضاوت وشعور شان اسیر حیثیت  اجتماعی  شان شده است ،این گروه جزی ازذلیل ترین آدم ها بشمارمی آیند، زیرا با آنکه حقیقت را می فهمند ، اما جرئت قضاوت و جرئت حمایت اش  را ندارند ، برای آنکه به حیثیت اش که اسیر« پول و قدرت!!» گشته است بر میخورد .

شورش های کوریا جنگ های زرگری ! :

یکی از خصائل و رسوبات سیستم شبه بورژوازی در جوامع و کشورهای مانند افغانستان این است که هر فرد وفرقه و یاهم قبیله ای که به هر دلیلی نسبت به رژیم  حاکم دلخوری و یا نارضایتی داشته باشند ، بدون آنکه متوجه باشند از سوی اهرم های قدرت اصلی یا همان پدر خوانده های  مافیای حاکم که در کسوت « دولت جمهوری اسلامی افغانستان!! » به نمائیش گذشته شده اند کنترول و مدیریت میشوند ، این شیوه مدیریت استعماری که بیشتر جنبه های امنیتی و سیاسی دارد از هیچ تحلیلگر منصف و بیطرفی پوشیده نیست و طبیعی است که در راه اجرای رسالت روشنفکرانه خویش برتمامی شیوه هاو تاکتیک های معاصر نظام استعمار جهانی معاصرنیز واقف میباشند . واقف اند که چگونه استعمار نو جهانی و صاحبان شرکت های بزرگ صنعتی  با گماشتن پادو های بومی  و مهره های افغانی که همان خارجی های افغان تباری میباشند به اهداف استراتیژیک شان نائل می آیند ؟ و چگونه با پنهان نگه داشتن مسأله اصلی که همانا رسیدن به استقلال و آزادی  واقعی مردم افغانستان  است ؛ جنگ زرگری ودروغینی رامیان دوگروهی ازخودی ها و دردوسنگر جدا گانه یعنی « شبه دولت !» و« اپوزسیون !» براه می اندازند تا مدتی افکار عامه مشغول این جنگ های زرگری باشند و مسائل بسیار فرعی دست چند م را در اذهان مردم به عنوان مسائل درجه اول مطرح میسازند . وما از بدو تأسیس اداره مؤقت در افغانستان گواه براه اندازیی  چنین  نوع جنگ های زرگری هستیم . همین چند روزقبل بود که وقتی جبهه ملی افغانستان در کنار چندین دسته دیگری مانند ائتلاف ملی افغانستان ، حزب حق و عدالت وغیره احزاب و تشکیلات خورد وبزرگ مذهبی و لائیک  در مقابل بزرگترین کارتل اقتصادی یعنی « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » به مثابه یک اپوزسیون اصلی و منتقد در جغرافیای افغانستان ظهور کرد مسأ له تغییر نظام  از نوع  ریاستی به پارلمانی را از اهداف اولیه و بنیادیی جبهه ملی افغانستان به حساب آوردند . ...

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

فرآیند ملت سازی درافغانستان !! ؟ یا فریب بزرگ در تاریخ معاصر

                     « جامعه مدنی  درلباس  مافیائی معد نی ! ؟ »

 

پیوسته به گذشته : بخش سوم

از فرد فردی خواننده گان عزیز نسبت تأخیری نا خواسته ای  که بنابر دلائیل گوناگون  واقع شده بود پوزش می طلبم و اینک بحث را از همان نکته ای که قطع شده بود در حالی  پی می گیریم که بنابر خصلت و فطرت تاریخی  کشور ما افغانستان پیرامون حیات  نسل کنونی و معاصرکنونی را حلقه ای از تغیرات گسترده سیاسی  احاطه کرده اند و طبیعی است که این تغییرات و تحولات از همه ما  نگاه نو به حوادث و جریان های مربوط به آن می طلبد و طبیعی است که من ابراز نظر پیرامون آن تحولات و تغییرات را به آئنده واگذار میکنم . یار زنده صحبت باقی !

 

می گویند اُلاغی پوست شیری را بر سر خود کشیده بود تا همه گمان برند که او شیر است .چنانچه همه حیوانات از سر راهش پا به فرار می گذاشتند ، روزی که همه راه فرار را در پیش گرفته بودند ، و ناگهان باد سختی وزیدن گرفت و پوست شیر را  کنار زد ، طوری که همه دیدند این شیر نه بلکه اُلاغ است همه حیوانات  از هر سو دویدند و تا جائیکه توان داشتند اُلاغ را کتک زدند .

چنانچه قبلأ گفتیم هیأ ت حاکمه محافظه کار و مافیائی در افغانستان حتی هنگامی که حلقه ها وگروه های بنام اپوزسیون  در پروژه  تشویق وتحریص توده های مردم ،  در راستای مشروعیت بخشیدن به شرکت سهامی و تمامی دارودسته های متعلق به آن سخن میگویند متأ سفانه به جای استفاده از ادبیات اپوزسیونی مروج در جهان سیاست  شعار های  هیأت حاکمه را بکار میگیرند و از دست آورد های حاکمیت بیش از یک دهه سخن میگویند بویژه در حوزه آزادی های فردی و مؤلفه های از قبیل احترام به کرامت انسان و حقوق بشر ، مانند آزادی بیان ، آزادی عقیده ، آزادی زنان وغیره گروه های اند که  در گذشته و یا هم اکنون در جامه مذهب و دیانت و یاهم با اندیشه های سکولار ومارکسیستی  بدون مداخله اخلاق و مذهب در زندگی بشر کمتر با مفاهیم دموکراسی ، حقوق بشرمنجمله حقوق زن موافقت دارند. هروسیله وهرشعاری که مقصود زندگی روزمره ومادی معیشتی  را تأ مین کند بکار گرفته میشود . اساسأ رشد و گسترش زندگی بر اساس موازین سیستم  سرمایه داری به شیوه مافیایی ، زندگی مصرفی و رفاه طلبی و به اصطلاح امروزی « بورژوازی تجملی !» در افغانستان اجندای اصلی تمامی گروه های را تشکیل میدهد که در گذشته ای نه چندان دور و شاید هم امروز در هردو حوزه جامعه  « چپ و راست » ، « مذهبی و لامذهب » با نظام سرمایه داری از نوع لبرالی آن  نه تنها چندان موافقت نشان نه میدادند و نه میدهند  بلکه تبعیت و نفس کشیدن در زیر نظام سرمایه داریی لبرال را مغائر با اندیشه های خویش محسوب می کردند . امروز دیگر در قبول این حقیقت جایی تردید نمانده است که نظام جهانی سرمایه و شرکت های غارتگر بین المللی وابسته به آن نه تنها بر دل و دماغ شبه مذهبیون و مجاهد  نمایان  مسلط گشته اند بلکه عنان اندیشه های  اکثریتی ازچپ گرایان دیروزی و شعار دهنده گان « تحقق جامعه بدون طبقات !» و حامیان دو آتشه « طبقه کارگر » و حامیان سراپاقرص نظام کنونی بورژوازی حاکم برسرنوشت افغانستان امروزی را نیزدردست گرفته اند . اکنون بیش و پیش از آنکه به نمونه های فراوان دیگر این « معجون سیاسی » اشاره کنیم بد نیست ریشه های فکری و پیش زمینه های تیوریک آنها را در مفرادات معتبر آنها مورد مطالعه قرار دهیم و درمسیر چنین بررسی ها شرح و در نظر داشت یک نکته کاملأ حائز اهمیت که اکثریت گروه های از تبار چپ اندیشی که تاهنوزهم شعار مبارزه برای رسیدن و تشکیل « جامعه عادلانه و بدون طبقات » به مثابه « مدینه فاضله ! »  تنها وثیقه و شناسنامه  آنها در سیستم کنونی مافیائی محسوب میشود  در طیف های وسیع و متنوعی گردهم آمده اند و به همین دلیل تقسیم بندی های گوناگونی در باره آنها وجود دارد طبیعی است که اگر این تقسیم بندی ها به اعتبار پایگاه های اقتصادی و اجتماعی بربستر سیستم مافیائی حاکم کنونی عرض اندام کرده باشد یک نوع درجه بندی ها و ملاک های متفاوتی خواهیم داشت و اگر به اعتبار وابسته گی تاریخی و عنعنوی با مراکزو اهرم های بیرونی و امنیتی  قدرت  اصلی در جامعه باشد به نوعی تقسیم بندی دیگری می رسیم ، متأ سفانه آنچه که در افغانستان کنونی میگذرد جنون غرائز اشباع ناپذیر ثروت و قدرت است که ریشه در اعتیاد نخبه گان و چیز فهمان این سرزمین باستانی دارد. راستی در تاریخ معاصرو در کدامین دوره ودرکدامین جغرافیه ودر صبحدم خونین کدام تحؤل پرده های چنین کمیدیی به نمائیش گذشته است ؟ ازیکسو حاکمیت مافیای مذهبی با پذیریش دگماتیک و مجهول بسته ای از« دموکراسی لاف زنی  و آزادی بی مرزوحصر! » و فقدان هرگونه ضوابط لازم برای استقرار یک جامعه مترقی و مدنی ،در جامعه ای که تا هنوز بر کوه پایه هایش دودی از « سنت » و غباری از مناسبات قبیلوی  می چرخد و حتی یادی از آزادی واقعی بیان ، مردم سالاری حقیقی  و تحمل مخالفان و دگر اندیشان  جرم و گناه بزرگ تلقی میگردند و از جانب دیگر گروهی که تازه از راه رسیده اند وشعارهای بدرد ناخور وتاریخ گذشته ای از عهد قدیم مانند « سوسیال دموکراسی» ، «راه رشد غیر سرمایه داری »......و .....و ....دهها نسخه غیر قابل عمل در جامعه ما و تمامی کشور های شرقی و اسلامی در کنار نخبه گان مذهبی که دلخواه و توجیه کننده گان نظام سرمایه داری معاصر اند نصب گردیده اند . ! و شعار های افراطی و حتی هویت غیر مذهبی که این تازه از راه رسیده گان  حامل آن اند  نزد مافیای حاکم ملاک اعتبار محسوب میشوند  . مضافأ براینکه وقتی در  یک نهاد رسمی بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان ! » این همه  ماران خوش خال و خط " سیأ " سی با شعار های گوناگون و در بسیاری موارد متناقض باهم جابجا ساخته شده باشند ، مسلم است که قدرت های خارجی یا همان ولی نعمتان خارجی های افغان تبار  نیز برای بقای مؤقت و دلخوش کننده مصنوعی راه کارها ی را پیشبینی میکنند ، که متأسفانه اکنون و شاید تا زمان طولانی نسخه مجرب و علاج تمامی بیماری های لاعلاج ومزمن اجتماعی  یا همان نگاه « اقتصادی و مادی  به بحرانات » و معادله « نصفُ لی و نصفُ لک »  به عنوان بهترین و مجربترین  فورمول غارت ملت ها تشخیص گردیده است . جالب آنجاست که حتی همین محققان و تیوری پردازان مذهبی و شعار دهنده گان « جامعه بدون طبقات » که گاه گاهی درنمائیش اختلافات زرگری شاخ به شاخ می شوند اندکترین دخالتی در امر پیشرفت و ترقی جامعه ندارند ، بلکه آنچه که آنها را برویت یک وظیفه باید بصورت سفارشی  انجام دهند ، به انجام میرسانند . درست مانند فلاسفه موسولینی  !

 میگویند زمانی که موسولینی در سال ۱۹۲۲ توانیست فرمان نخست وزیری را از پادشاه ایتالیا بگیرد و خودرا « پیشوا » بنامد یک عده از فلاسفه و دانشمندان را بصورت فرمائیشی در یک اتاق بزرگ جمع کرد وشخصأ وارد اتاق گردید فلاسفه و دانشمندان را مورد خطاب قرار داد و درخطاب به آنها گفت :که من وقت برای تفکر واندیشیدن ندارم، شما بهترین و نامدارترین فلاسفه و دانشمند ایتالیا  هستید، پانزده روز دیگر انتخابات است ، شما وظیفه دارید برای انتخابات یک « فلسفه » درست کنید که آنها چگونه باید در انتخابات سهم بگیرند ؟ با اظهار چنین دستوری بلادرنگ درب اتاق را بست و رفت. حال چه کسی جرئت دارد که چنین « فلسفه ! » درست نکند واز فرمان پیشوا سرپیچی کند و از درب  اتاق بیرون رود ؟

یکی از اعجوبه های این جامعه و این کشور آن است که نژاد پرستی بدوی جاهلانه و پلیدی که سالها از انسان جامعه افغانی فاصله گرفته بود دوباره درشریان های جامعه زنده شده است و درنتیجه تضاد طبقاتی ای که بیش و پیش از همه استثمار را وحشتناک کرده بود بر بستر جامعه افغانی  ظهور کرده است ، ایدئولوژی های دروغین و کاذبی که بیش از مذاهب انحطاطی و انحرافی توده ها را مسخ و فلج میکردند به وجود آمد .خلاصه در جامعه افغانی بصورت دراماتیکی علم و ارزشهای انسانی  در خدمت پول و ثروت در آمده اند ، در قدیم پول و علم از هم جدا زندگی میکردند اما امروز پول بصورت کلی بر علوم و اخلاق حاکم گشته است  و این دو پدیده همچون  دو روح در یک کالبد دمیده شده اند و بنابر توانمندی های بالفعل و به مقتضای مناسبات حاکم بر جامعه  نیز حرف اول و  آخیر را پول و ثروت می زند ؛چون علم هدف و غایه اش را ایجاد قدرت تعیین و تشخیص کرده است  و برای رسیدن به قدرت احتیاج به سرمایه دارد ، لهذا بدون آنکه خواسته باشد علوم و اخلاق از جامعه رخت می بندند و در خدمت نظام بورژوازی مافیائی  قرارمیگیرد .بنأ نظام مافیائی سرمایه داری حاکم بر مقدرات کشور ما چون « پول و ثروت » را دارا است  بخود حق میدهد که رگهای گردن همه فلاسفه و دانشمندان جهان و افغانستان را اندازه گیری کنند !!. چون صاحب پول و ثروت و قدرت اند میتوانند بهترین نبوغ ها و ارزش های زندگی ملت ها را به هواداری از خود وادار سازند زیرا اکثریتی از نوابغ و دانشمندان حقیقی و یاهم مجعول  در بازار مکاره "سیأ " سی  همچون کالا خرید وفروش می شوند  اینها ابزاری اند که بسیاری از حقیقت ها و واقیعت های موجود در جامعه  را وارونه جلوه میدهند و به عنوان یک فریب بزرگ به پیشگاه افکار عامه عرضه میدارند .

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

                     « جامعه مدنی  درلباس  مافیائی معد نی ! ؟ »

 

فرآیند ملت سازی در

Demo crazy

یا دموکراسی دیوانه شده !

 

 

« اعیان و اشراف ، روزمصیبت ضعیف ترین افرادند ودر روز نعمت پرتوقع ترین ، اما توده ء مردم « ستون د ین » اند و گُردانهای مقاؤمت ارتش مسلمین » که ابراهیم وار زندگی میکنند و معماران کعبه خویش اند.

مضمون  نامهء حضرت علی کرم الله وجهه چهارمین خلیفه مسلمانان  به مالک اشتر

 

 

پیوسته به گذشته بخش دوم :

و سوال اساسی ای که نزد تمامی اصحاب علم و دانش بوجود می آید این است که چگونه و چرا مفاهیم  مهم و اکادمیکی چون « وحدت » و « ملت » که با گذشت بیش ازسه دهه عمر نکتبارمردم درد دیده افغانستان در وجدان عمومی مشخص و نهادینه نه شده اند ، و چگونه است که نخبه گان و روشن اندیشان جامعه و کشورما به پرسش ها ی روبربرو شده اند که لزومأ باید  ترمنولوژی و ادبیات قبول شده علم  جامعه شناسی در ارتباط با جامعه و مردم افغانستان « بویژه » در قلمروی بنام افغانستان ، را  مورد شک و تردید قرار دهند ؟ به هرحال  علم جامعه شناسی و ترمنولوژی  وابسته به آن را نه میتوان  به هیچ دلیلی و به هرگونه « صُغری و کُبری » کردن ها به عنوان رشته ای از علوم  اجتماعی نادیده گرفت و یا آنرا به « فتوی مذهبی » فلان مرجع شبه دینی و یاهم فرمان فلان حاکم  « مافیائی  » سنگسار کرد و یا هم به دار کشید .جالب ترین و از سوئی مضحک ترین استدلالی که در سخنان وتحلیل های همه جناح ها اعم از مهره های که در شرکت تجاری مافیائی  بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » تنظیم یافته اند و یاهم درکسوت اپوزسیون " مسلح"  و " غیر مسلح "  به تخته شطرنج افغانستان کشانده و آورده  شده اند حین خطبه های آتشینی که برای بقای « قدرت کاذب » شان ایراد میکنند ، آنچه را که طی سه دهه معاملات ننگین اقتصادی به  قول شان به « غنیمت ! » یافته اند « منافع ملی ! » می خوانند . و برای شستن و تطهیر چنین سرمایه ها وثروت های به باد آورده ،گروه های ازهرج ومرج وچانه زنی که شعارهای« زنده باد !» و « مرده باد !» را حمل میکنند در د فاع از غارتگرانِ معاصر تشکیل می دهند . تا به عقل ناقص شان "آب را گِل آلود و ماهیان را صید کنند " لهذا با ایجاد چنین فضای تاروتاریک  مافیائی کاملأ طبیعی است که سرمایه داران بزرگ وکاخ نشینانی  که بر نفس خویش بصیر!  اند و می دانند ثروتهای آنچنانی و دارائی های  حرام « شرین تر ازجان » خود را چگونه و با چه شعبده بازی های فریبنده شستشو کنند . صاحبان ثروتهای حرام آنچنانکه  سنجیده و ارزیابی کرده اند طیف بسیار وسیعی را تشکیل می دهند وازنظرکمی درسطوح مختلف و درلایه های گوناگون جامعه افغانی سم مهلکی از« امتیازات !» را پاش داده اند وملت بزرگ وبا تمدنی را با آن همه افتخارات تاریخی ومیراث های عظیم فرهنگی با«امتیازات ناچیزمادی و وعده های سرِخرمن !! » معتاد ساخته و به خواب مصنوعی برده اند . جالب ترین بخشی از این خواب های کُنجاره ای و  مصنوعی وقتی به" شبه حقیقت " تبدیل میگردد  که بسیاری از بخواب رفته گان پس از جابجا ساختن در تشکیلات شبکه ای بنام دولت ویا هم منتقد و اپوزسیون اعم از مسلح و غیر مسلح آن بحیث حلقه های مرسومی از تشکیلات اجتماعی مانند « جبهه ملی ، ائتلاف ملی و ...حق ملی .» ده ها اسم کوچک وبزرگی ازملیگرائی مصنوعی، شعارهای مفتکی واعلامیه های پُفکی وارد صحنه شده  وقصیده دردناک  به اصطلاح حقوق بشر! و دموکراسی!!  که با دریغ وتأ سف در کشور افغانستان به عنوان دموکريزي  « Democrazy »  یا « دموکراسی دیوانه شده !!» عمل میکند  وشبه نهاد های  جامعه مدنی  را پس از تعامل با همین دموکرازی به « جامعه معدنی » مبدل ساخته است  گَردان ووِردِ زبان می کنند !

این ها مسائل روشنی اند که از نزد هیچ یکی از تحلیل گران و جامعه شناسان پوشیده نیست ، اما از سوی دیگر این رویه ای " سیأ "  سی هر دو طیفی از شبه قدرت مندان و زورمداران  اعم از شبکه ای که بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان جابجا ساخته شده و یاهم گروه ها و اجتماعات وسیعی از شبه روشنفکران و تحلیل گران که برکرسی انتظارپوچ اپوزسیونی  نشانده شده اند به دلیل کمبود دکتورین ونقشه راه  منطقی و معقولی که جامعه ومردم افغانستان را بصورت مسالمت آمیزبه صلح عادلانه وتوأم به پیشرفت وتکنولوژی معاصربرسانند، و تنها آنچه را که با عقول قاصر شان کشف و آن را برخاسته از اراده مبارکه ء «  نظام سرمایه داری معاصر »  تشخیص فرمایند بلا درنگ غریزه شعار بازی ها و « زنده باد و مرده باد گوئی ها » ی شان به اهتزاز می آید و پس از یک استخاره و ریاضت مختصردر هر دو حوزه شبه قدرت یعنی دائره قدرت شبه دولتی و همچنا ن شبه اپوزسیونی اعم از« اپوزسیون مسلح !» خارج نشین که به اراده معیوب اهرم های قدرت نظامی و کنسر سیوم های پول و سرمایه  که بر سرتاسرجهان سایه افگنده است به حرکت می آیند و با گروه ها ی  ازانانی که تازه مقام ها و کرسی ها و امتیازات را با اعمال اسلوب نوین چند ملیتی سرمایه داری  معاصر* از دست داده اند و درنهاد های گوناگون شبه اپوزسیونی مانند « جبهه ملی و لزومأ مذهبی - ائتلاف ملی ..» و ده ها عنوان دهن چرب کن دیگر که ازبرکت نظام "بازار آزار!" و« دموکرازيی » Democrazy » یا دموکراسی دیوانه ء مافیائی ! »، مانند سمارق سرکشیده اند  برویت فورمول معروف تقسیم قدرت « نصف لی و نصف لک » به معامله پرداخته اند .تازه ترین مورد و مثال چنین فورمول و اسلوب معاصر شرکت های چند ملیتی  که بصورت شبکه ای عمل میکنند ایجاد ائتلاف های است که در بستر مافیائی بنام های ائتلاف ملی ! ، جبهه حق و عدالت ! ، جبهه ملی !در حوزه اپوزسیون داخلی و از سوی دیگر در حوزه بیرونی اپوزسیون  دسته های ازجنگجویان مسلحی اند  که از جنس و ریشه همین« جبهات ، ائتلاف ها » ی مقدس و نامقدس بشمار می روند . مگر آنچه که به مثابه مهمترین عارضه این اسلوب نوین شرکت های چند ملیتی به مشاهده میرسند این است که نگاه به معادله قدرت را نیز  تحت تأثیر خود قرار می دهد و به مثابه میزان حرکت یک جامعه در تاریخ مورد استفاده قرار می گیرد .و ازیک اسلوب و  تاکتیک  اقتصادی به استراتیژیی ملی شهروندان جامعه ما  ارتقأ می یابد . و این معادله در سیر تدوین و ترسیم یک تفکر ملی زیربنای همه تغییرات و تحولات دریک  جامعه  عقب مانده افغانی مبدل می شود و بصورت واضیح می بینیم و در بخش اول این نوشتار نیزبه آن اشاره نمودم وگفتم که همین نگاه مشارکتی و تجاری مافیائی چگونه  توجیه کننده « وحدت ملی » گشته است ؟ و قوانین و مناسبات « ملت سازی » بصورت مصنوعی تحت قواعد شرکت های تجاری در آمده اند. ؟ چنانچه به شیوه و اسلوب  جدید نظام سرمایه داری بویژه شرکت های چند ملیتی  اشاره نمودیم که بر بستر دموکراسی دیوانه یا Democrazy و  در جدار های تنگ فکری و تشکیلاتی مافیایی ، توده ها بویژه شبه روشنفکرانی از قبل نشانی کرده شده گروه ، گروه و جوقه ، جوقه به مرکز نمائیشی و مصنوعی قدرت داخل ساخته میشوند تا با ویروس قدرت خواهی و شهرت طلبی  که فطرتأ در وجود انسان ها موجود است آلوده گردند و تنها گروهی از روشنفکران معتمد و محرم جامعه را که چراغ راه ملت ها باید باشند معتاد و مصاب  به بیماریی  ثروت اندوزی  ،  شهرت طلبی  و هزاران بیماریی دیگری که عوارض طبیعی  نظام  مافیائی و شبه مدرن  در یک جامعه  سنتی اند مبتلا  میسازند ؛

 بزرگترین نقطه ضعف که مؤلد رسوبات طبیعی و آفات این اسلوب مافیائی شناخته میشود این است که به تناسب ذخائر گروه های نشانی کرده شده ء  بروکراتیک ، که از نظر کارشناسان وابسته به این سیستم مشارکتی سرمایه داری !! به مثابه بهترین و مهمترین استعداد ها ی اکادمیک و به درد بخور  جامعه !!  تشخیص و شناسائی میگردند  ، به سطح عمومی ظرفیت سازی صورت میگیرد . یعنی برای کادر های مناسب زمینه های کار ایجاد میگردد . تا از طریق منفذ های که قبلأ با ذره بین های خاصی  شناسائی شده  اند ویروس اعتیاد به قدرت و ثروت را ترزیق کنند .!!

می گوئند شخصی به دوستان اش گفت ، حتمأ  فلان فیلم سینمائی را ببینید چون من در آن فیلم بازی کرده ام ، یکی از حاضران گفت که ما آن فیلم را از سرتا پا دیده ایم ولی اثری از شما نبود ،آن مرد با تندی جواب داد ، آنجا که هنر پیشه اول  فیلم می خواهد از یک بلندی بپرد من هم بودم . دوستان اش پرسیدند ، پس شما کجا بودید که دیده نه می شدید ، آن مرد باز هم گفت : پشت صحنه در یک گوشه ایستاده بودم که کار گردان به شانه ام محکم زد و گفت : برو بچه این جا را خلوت کن که نوبت از کس دیگری است . و ما هم مشغول فیلم برداری از وی هستیم . !!

 با توجه به این معادله جامعه شناختی  میتوان قضاوت کرد که اسلوب یا همین شیوه تطمیع به نحوی و به نوعی به یک اجبارواعتقاد ی که درآن اراده ء انسانی بعنوان یک جوهرمؤلد استعداد های طبیعی انسان ها مطرح نباشد  مبدل گشته  است . و اینگونه قضاوت ها به مثابه یکی از انحرافی ترین فورمول ها ومعادله ها بشمار می آیند که درسرتاسر سرزمین های شحم کرده شده مافیائی به ؤفوردیده می شود.

 

* اسلوب  نوین چند ملیتی  استثماری سرمایه داری معاصر اسلوبی است که شهروندان بویژه شبه روشنفکران جوامع مغلوب جهان سومی مانند افغانستان را به اساس نوبت به قدرت کاذب معتاد می سازند

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

فرآیند ملت سازی در« دموکراسی اشرافی! » و نوعی از "  اسلام " اسلام آبادی! در افغانستان

 

 

قومی که تنها در مصرف وتجمل متمدن شود یک حیوان وحشی ازاو مترقی تراست.

و برای از میان بردن چنین روحیه مصرفی نباید مرداب را خشکاند ، بلکه باید سرچشمه را کشف کرد و نشان داد .

              « ژان پل سارتر فیلسوف معروف فرانسوی »         

بخش اول :

مسخره ترین توجیهی که  در زمینه « تأمین وحدت ملی» در افغانستان تا اکنون  شنیده ایم و دیده ایم دیدگاه مشارکتی و تجاری به مسأ له ملی است که برخی از پایه های مهم  شبکه تجاری مافیای حاکم بر سرنوشت افغانستان بیان میدارند . وبرای فرآئند ملت سازی که از جنس اعتبار است بصورت بسیار دردناک  مشارکت در تجارت و ساخت و سازها را نمونه ای از وحدت ملی می شمارند ، بطور مثال فرزند فلان غارتگرو چپاؤلگر معروفی را  که اتفاقأ وابسته به یک قوم خاصی هست با فلان و فلان جنگ سالارانی  که  صاحب شرکت و شهرک اند  و از قضأ در بستر ا قوا م دیگری تولد یافته اند سهم تجاری دارند آن را ملموس ترین مفهوم تأمین « وحدت ملی » می شمارند و جالب آنجاست که ثروت های غارت شده را که در نتیجه این نوع مشارکت بدست می آورند نه تنها « منافع ملی » می شمارند بلکه به کمک  استخاره های شبانه روزی و اذکار ریأ کارانه آنرا جزی از « حریم الهی » میدانند و کسانی که درباره چنین سرمایه های غارت کرده شده پرسشی مطرح کنند با فتواهای که از قبل و توسط کاردینال های شبه  مذهبی تدارک دیده شده است " مرتد " ، "  واجب القتل " و " مباح الدم " اعلام کنند ،  راستی باید این همه  نبوغ و کشف جدید در علم جامعه شناسی را باید به همه اختراع کننده گان آن مبارکباد گفت و دعا کرد که خداوند سایه مبارکه چنین نوابغ روزگار !! را از سر بشریت بویژه کشور های شرقی و اسلامی کم نکنند ! اکنون بر اثر تقاضای بسیاری از علاقه مندان این قلم  با احترامی که به همه آنها قائل هستم بصورت شفاف و روشن داستان حضورم در یکی از  مجالس نسبتأ شبه روشنفکرانه ای بیان کنم .

در یکی از روزهای بهاری  که نخستین روزهای  سال ۱۳۹۱ بود  و پس از ادای نماز جمعه غرض دیدن  دوستان قدیمی به منطقه کارته سوم شهر کابل رفتم و قتی دوستم که من باید به دیدن اش می رفتم از نخستین لحظات تماس ام با وی  فهمیده بود که من قصد دارم بسیاری از عزیزان و دوستان دیگری  را نیز از نزدیک ببینم  با لطف بیکرانی که در حق من داشت برخی از دوستان دیگری را نیز که با من از قدیم و ندیم می شناختند به منزل اش دعوت کرده بودند تا من با دیدن هریکی از آنها بصورت جداگانه زحمت نه بینم و بسیاری از دوستان قدیمی را یکجا زیارت کرده باشم . کاملأ  طبیعی است و قتی دوستان و آشنا یانی پس از سال ها دوری و فراق باهم می بینند در گام اول از زندگی شخصی  ای هم دیگر می پرسند و سپس آرام ، آرام وارد بحث های سیاسی می شوند که ملاقات من با دوستان خوبم  نیز این روال طبیعی  هر  دیدارنخست میان دوستان و عزیزان  را طی نمود  و پس از احوال پرسی های معمول یکی از دوستانی که برای نخستین بار با چهره اش آشنا می شدم طی یک صحبت مقدماتی از پیشرفت های که به قول وی طی همین یک دهه ء آخیر نصیب افغانستان شده است یاد آوری نمودند و به زعم وی اگر ما همسایه های مسلمان نمای که همیشه برخی از برادران ناراضی !! این کشور را آله ای دست خویش قرار میدهند نه میبودند افغانستان در ظرف همین ده سال به یکی از پیشرفته ترین کشور های منطقه و جهان تبدیل می شد ، وباز هم اگر همین کشورها می گذاشتند ما در راستای تأ مین وحدت ملی به نتائج مطلوبی نائل می آمدیم !! ، مگرباز هم شکر پروردگاراست که  از برکت جهاد مقدس مردم افغانستان برادرانی که از نعمت های الهی و سرمایه های حلال !! برخوردار هستند راه حل های برای تأ مین وحدت ملی ! را پیدا کرده اند و هرگز کشور های همسایه و دشمنان  اسلام و وطن نه خواهند توانیست به اهداف شوم شان برسند ،!! وقتی این دوست عزیز که همزمان با صحبت های خطبه مانند خویش بر  ریش مبارک اش نیز دست میزد و در یک جمله چند مرتبه از«  برکات و فیوضات الهی !!»  یاد آوری می نمود متوجه شد که لابد در نزد یاران محفل بویژه من که از افکار و اندیشه هایم آگاه بود سوال مطرح میگردد که آخیر این  چگونه و کدامین معجزه است که مردم درد دیده افغانستان را بدور از چشم « اغیار و به قول آن دوست عزیز » به « وحدت ملی واسلامی  » نائیل گردانیده باشند ؟ ناگهان به یکی از بزرگترین شرکت های ساختمانی و خدماتی در افغانستان  اشاره نمود که با سرمایه های چندین تن ازسرمایه دارانی  که با اقوام مختلف ساکن در افغانستان  منسوب اند بوجود آمده است .! واتفاقأ درگذشته ء نه چندان دور وابسته گان با این اقوام بد ترین نوعی از جنایات ضد بشری در برابر همدیگر مرتکب شده اند . و امروز از برکت نظام دموکراتیک !! که تنها شاخصه پربرکت  بازار آزاد است نه تنها با هم اختلاف ندارند بلکه مانند  برادران و خون شریکان  با هم زندگی میکنند ! و برای این نوع وحدت به مناسبات جاهلی در گذشته متوسل شد و گفت که حضرت رسول الله ( ص)  نیز  مسأ له  دختر دادن در بد را به شرطی جائز دانسته است که افراد و منسوبان با قبائل در حال جنگ بروی چنین یک معامله به صلح و سلم برسند . !! به زعم آن دوست محترم  بدون شک که هر آنچه موجب " تحقق صلح " در جامعه گردد نه تنها کراهت ندارد بلکه خداوند ج برای چنین مردان خدا بهشت نصیب خواهند گردانید !!

خوب طبیعی است که این چنین توجیه ها برای به اثبات رساندن  و حق جلوه دادن یک معادله باطل را باید رسوبات و عوارض طبیعی  شرائط قرانطین شده  جامعه مجروح افغانستان دانیست . مگر سوال و تأ سف آنجا و آ نگاه است که برای به کرسی نشاندن چنین یک فرآئند کثیف  و معادله ای که یک مسأله جامعه شناختی است  حیات پیامبر گرامی اسلام  را نیز مسخ و آلوده میکنند  و به حکایاتی متوصل می شوند که بدون تردید یکی ازهزاران  انگیزه  ظهور دین اسلام و پیامبرآزادی خواه اسلام  حضرت محمد مصطفی ( صلی  الله علیه و آله و سلم )  از میان بردن آن مناسبات جاهلی و ضد کرامت بشری بوده است  حکایت میکنند : ازابو سعید ملقب به  حسن بصری پرسیدند ، چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هریکی بر تخته ای بمانند ؟ حسن بصری گفت بسیار سخت باشد ، زیرا آرزوهای زیادی غوطه ور طوفان ها خواهند شد و دیگر هیچگاه همان که بودند ، نخواهند گشت ! وقتی این فرمائیشات و آفاضات دوست عزیز ی که قبلأ با وی در هیچ کجا و هیچگاه شناختی نداشتم را شنیدم نه بخاطر اینکه چرا برای اثبات کاذبانه چنین یک معادله فاسد از خدا و پیامبرگرامی  اش استمداد جسته شده است  زیرا  وقتی مؤعظه های اکثریتی از منبر نشینان مذهبی در قلمروی بنام افغانستان بشنوند بلا درنگ در ذهن هر آدم منصف چنین خطور میکند که  آن خدایی که کتاب اش بنام خدا آغاز میشود وبه نام مردم خاتمه می یابد  برخلاف آنچه است  که در جغرافیای بنام افغانستان بنام مذهب و عدالت پنداشته میشوند و مؤمنان امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس میکنند ؛ زیرا  بیشتر توجه همین دسته های ازمافیای مذهبی ، و شبه روشنفکران چپ و سکولاری که در گُردان های بنام اپوزسیون مسلح و غیر مسلح تنظیم شده اند  به « ثروت » و« قدرت » است و طبیعی است که مذهب شان  نیز توجیه کننده چنین غارتگری و زراندوزی است !! و لزومأ برای حق جلوه دادن غارتگری های شان خدایی را که مانند یک نگهبان قوی هیکل وترساننده و پیامبر شمشیر بدست ومطیع استخاره ای به گواهی می گیرند  .

و شبه روشنفکرانی که شعارهای « چپ و ضد  نظام سرمایه داری » را سر میدادند با توجیه کردنها و« صُغری و کُبرا کردنهای » " شبه  بورژوازی "  و مسخ مارکسیسم و لنینیزم مشغول اند . تا باشد که از همکاران شبه مذهبی شان در توجیه و مسخ  ارزشها عقب نمانند . البته داستان مضحک انگیز روشنفکرنما های  چپ و افغان تباری که منافع کشورهای عضو کنفرانس  شانگهای  بویژه چین کمونیست  را از عینک منافع مشترک میان آلمان «  سبز » و چین توده ای نگه داری میکنند بجائی خودش باقی است .بلکه به دلیل عیب بزرگی که درتوصل  به چنین منطق معیوبی در سخنان آن عزیز مجاهد نما موجود بود سخنان اند وهبار آن روز دوست نا آشنا ام که در باره ء تأمین به اصطلاح وحدت ملی مردم افغانستان از منظر « یک معامله تجاری » مطرح کردند  اگر نگویم « تنها کسی است » ولی مطمئنأ میتوانم بگویم که مضحکترین نسخه ای است که از سوی یکی از هم پالکی های این پروژه بصورت واضیح بیان گردیده بود درد آور و نفرت انگیز یافتم  .

پس از صحبت های زرگریی عزیزانی که غرض دیدن من در منزل یکی از دوستان تشریف آؤرده بودند وقتی ناگزیر شدم چیزی درباره ء اوضاع مملکت بالخصوص فرمائشات و سخنان گهر بار آن دوست عالی  مقامی  که در باره « تأ مین وحدت ملی در افغانستان » از منظر یک پروژه تجاری بیان فرموده بود بگویم و گفتم و چنین آغاز کردم  که در اینجا از " خودم " و قضاوت هایم نسبت به اوضاع مملکت بویژه سخنان این دوست ارجمندی که در زمینه تحقق وحدت ملی در افغانستان بیان فرمودند خواهم گفت : به دلیل سخن ناب و بی آلائیش  آقای آرتور سالزبرگر" (c.l. Sulzberger ) مؤسس و بنیا نگذار روزنامه  معروف نیویورک تایمز که گفته است  : « نظرو قضاوت هرکسی نسبت به هر موضوعی نه میتواند بهتر از نوع اطلاعات و آگاهی های باشد که در آن زمینه دریافت کرده اند ...» من به عنوان کسی که خودرا با این نسل واین طبقه و جامعه وابسته میدانم ، از یکطرف به گروه تحصیل کرده امروز وابسته ام که همه ما میدانیم چه نسبتی با مذهب و دیانت دارند ؟ چه هدفهای را دنبال میکنند و صاحبان چه زبان و فرهنگی اند و از جانب دیگر فرزند کشور و خاکی ام که ازدیر بدینسو نسبت استبداد مذهبی و طبقاتی  حاکمان از اندکترین رفاه و سعادتی برخوردار نیست و از طرفی به طبقه و تباری وابسته ام  که شرف و عزت خویش را در این می بینند که خون هیچ انسانی را با تیغ زر و تزویر نریزانند و در فطرتم احساس میکنم که گذشته گان من ، اجداد و نیا کان من در طول نسل های متمادی همواره زاده فقر ، سختی و محرومیت بودند ، با این خصوصیات و هویتم راجع به سرنوشت مملکت و وضع موجود چند کلیمه ای خواهم گفت :اساسأ بجای اینکه بخاطریک مغالطه بنیادی وعلمی ، فلسفه بافی  و« صغری و کُبری »   کنیم یا به فلسفه بافی ها ی دیگران گوش دهیم  و آثار آنرا بر سرنوشت جامعه  مجروح افغانستان تعبیر نمائیم  و آنگاه ببینیم آنانی که عزم را جزم ساخته اند تا مفاهیم وظابطه های مهم تاریخی و اجتماعی مانند « وحدت ملی » را همچون گوشت و کچالو از بازار و مندویی شهر تهیه کنند ، اندکی هم به ساختار زبانی و گرامریی  این دو واژه یعنی " وحدت " و " ملی " تأ مل کنیم ، با ترسیم چهارچوب کلیمات  یاد شده میتوان به تحلیل تطبیقی آنها پرداخت ، برای اینکه چنین تحلیلی قابل قبول و مستدل باشد دست کم مفاهیم ذیل باید برای مان روشن شود .

الف : ساخت ترکیبی مفهومی بنام « وحدت ملی »

 ب :  از اینکه در بحث ما با یک  مفهوم  جامعه شناختی و تاریخی بنام « وحدت ملی » سروکار پیدا کرده ایم ، لهذا صورت اصلی و ریشه ای مفهومی بنام « انسان  »  را باید دریافت . زیرا بدون روشن ساختن  مؤقیعت و تحلیل جایگاه  جامعه شناسانه از انسان در تاریخ  هیچگونه نقد و بررسی در زمینه ء  دریافت حقیقت پیرامون مسأ له ای بنام « وحدت ملی » میسر نخواهد شد . بدون شک  مطالعه چگونگی حیات عمومی انسان در تاریخ و قلمرو های گوناگون جغرافیاوی ، ما را قادر میسازند تا برویت اینگونه پژوهشها ی علمی و اکاد میک و جامعه شناسانه  به کشف  تمامی عوامل جانبی مسأ له  ای بنام وحدت ملی نائل آئیم . زیرا تنها به  تحلیل های علمی  و جامعه شناسانه تاریخی زندگی از انسان است که  « انسان » به عنوان یک " علت " در مسیر زمان و جامعه ، سازنده تاریخ و بزرگترین تمدن ها در جهان نامیده میشود . البته نباید از یاد برد که مقصود ما ازآنگونه  تحلیل های آبکی !  و شبه عالمانه نیست که با گذشت زمان ،  آن همه تحقیقات و پژوهش ها ی که  پیرامون شناخت و هویت انسان  بنام « پژوهش های اکا دمیک و جامعه شناسانه  !! » ثبت تاریخ گردیده باشد بروی تحقیقات علمای معاصر جامعه شناسی در زُمره « خُرافات و توهومات » شبه فلسفی وعلمی  به حساب آیند ! و آنچه که مهم است در امر فرائند ملت سازی توجه بیشتر به سیر تدریجی یا گوناگونی مسائل ،  تحولات و حوادثی است که  از ابتدائی خلقت انسان بویژه در حوزه هویت و سرنوشت اش تفسیر و مفهوم پیدا کرده است و در هر کدام از مراحل تاریخی و جغرافیاوی هویت و سرنوشت دیگری پیدا میکنند .

ملموس ترین و درعین حال دردناک ترین  واقیعتی که به دلیل آموزش و فرهنگ  مصرفی بورژوازی  در افغانستان به مشاهده میرسد و به مثابه یک « سِکه  مقدس »  در میان خاص و عام بربستر  جامعه افغانی با ؤفور پیدا میشود ، متغییرهای اند که درحوزه ترمنولوژی و مفاهیم پایه ای و اساسی  مانند « وحدت ملی !» ، « منافع ملی، عدالت اجتماعی، آزادی شهروندی ، مؤلفه های بنام حقوق بشر ! » متفکران تازه اندیش وزبان شناسان فرهیخته علوم جامعه شناسی و تاریخ رابه تأ مل واداشته اند .زیرا در بستر آلوده و متعفن کرده شده جامعه افغانی این واژه ها مفاهیم دیگری پیدا کرده اند ....

 

 

 


بالا
 
بازگشت