محمد بشیر بغلانی
بررسی تهاجمات پیشین،استبداد سلطنتهای قبیلوی،جمهوریهای کودتایی وخبرسازافغانستان
درمقالات پیش دربارۀ تهاجمات گذشته واستبداد حکام بتفصیل سخن گفته شده بود. کنون دراین مقاله مطلب مرکزی جستجوی راه برونرفت ازوضیعت ناگوارجاری وسرنویشت آیندۀ کشوردرنظراست.بنابراین لازم است که گذشته روشن توضیح شود وبر پایۀ آن آینده درست تصویروتشخیص گردد که راه رسیدن به صلح،امنیت وحد ت ملی وسازندگی وطن پیداشود.
سرزمین مادرقلب آسیا واقع شده است .تمدن قدیم وجغرافیای آن پهناورو چهارراه تجارت بوده است. درزمانهای پیش، مهاجمین وکشورکشاها از اراضی آن ازاین سو به آن سو گذرگاه استفاده کرده اند.درتها جمات،اعراب،چنگیز، تیمورودیگران خونریزیها،بدرفتاریهازیاد صورت گرفته مردمانش آواره وبیجاشده اند، هستی شان غارت وتمدن نابود شده است.
دردونیم قرن اخیرشاهان قبایلی صحرانشین باجنگ وفتوحات،با انحصارقدرت درآن فرمان روایی کردهاند ودوام سلطنت راحق میراثی خانواده وقبیلۀ خودمیدانستند.تاریخ ازاستبدادخشن، بد رفتاری،نابرابری ملیتها درتمام عرصه های زندگی جامعه توام باسرکوب حکایت داردوازنقش پیشرونده و تفکرسازندۀ شاهان هیچ سخن سالم درمیان نیست.دراثرمهاجرتهای اجباری واسکان تازه واردشده هاترکیب قومی دیگرگون شده وجود ذهنیتهای ناسازگارراسبب گردیده است.
کشورماکثیرالملیت است،بیشترازدونیم قرن سلطنتهای قبیله گراوحکام مستبدبانژاد پرستی ونابرابری قومی فرمان روایی کرده وفرهنگ مسلط نظام،قبیلوی بوده است و ارادۀ شخص شاه بانظرحلقات نزیک به سلطنت وسازش باسران قبایل در(لویه جرگه)سنتی بمثابۀ قانون تصویب وبمردم تعمیل شده است.درچنین جامعۀ سنتی درتصمیم گیریهاودیگرگونیها ازمذهب.بهرۀگیری نا جایز شده است.چنانچه شاهان راکه استعمار تکیگاه شان بود چندان پا یبندی بمذهب نداشتند ولی پایگاه اجتماعی نیرومند وحریم مصئونیت شان مذهب بوده است ومخالفین خودراباتازیانه وتیغ مذهب مهارویا نابودکرده تراژی دی آفریده اندکه دراثربدرفتاریهاوحدت ملی،ملت سازی، حاکمیت ملی مشروع وپیشرفت بوجود نیامد وتاحال نمیتوان ازدولتی نام برد که با ارادۀ آزاد و مستقیم مردم بمیان آمده باشد.
دردوام وضع استعمارگران (روسیۀ تزاری وانگلیس) برای آشغال اراضی جنوب آسیا و آسایی مرکزی وقفقاذ برقابت وپیشروی پرداختند. سرانجام تزارروس اراضی قفقاذ وآسیایی مرکزی وانگلیس نیم قارۀهندوکشورما که بخشی ازخراسان بود آشغال کردند.درنتیجه مرزهای کنونی آن رامتصل به آسیایی جنوبی،اسیایی مرکزی،چین وخاورمیانه بمثابۀ منطقۀ «حایل» میان مستعمرات شان محدود خط کشی کرده اراضی و اقوام آن را از چهار طرف پارچه ساختندوباهویت یک قوم افعانستان مسما نموده وبرهویت اقوام وملیتهای دیگرکه پیشینه وتداوم تأریخی داشتند،سرپوش گذاشتندودر رأس آن شاهان مستبد ومتعصب را بمردم تحمیل نمودند و سیاست خارجی آن را انگلیسها کنترول میکرد ودرمعاهدۀ 8 آگست 1919 را ولپندی استقلال افغانستان برسمیت شناخته شده است.
با سقوط تزار وبقدرت رسیدن بلشویکها در1917 وآن بخش سرزمین خراسان که مستعمرآت تزاربود، کما کان جزقلمروسیاسی کشورجدید بنام اتحاد شوروی باقیماند ودرآغاز تمایل برای ایجاد یک هویت روسی وجود،داشت.اما اقوام ملیتهای متعدد به حفظ نژاد،مذهب، قبیله وهویت ملی خودوفاداری نشان دادند؛به آن توجه شد. نظام شوروی ملیتهای زیاد ی را ازاستبداد فیودالی زمان آزادکرده بسوی جامعۀ مدرن کشاندوبا ایجاد جمهوریتهای کنونی که درتأریخ سابقه ندارد وبدون خود ارادیت به آنها هویت ملی بخشید وزبان دری یا فارسی که قرنها زبان مکتب،مدرسه وگفتمان همه مردمان منطقه ود ولتهای وقت بود کنارزده شد؛عوض آن زبان روسی رسمیت ورواج یافت.
درسال 1343خورشیدی سلطنت مطلقه تحت تأثیر تحولات جهان و منطقه جامه بدل کرد وباتوشیح قانون اساسی نظام شاهی مشروطه راپذیرفت و درآن پادشاه مثل گذشته محورقدرت ، غیرمسئول وواجب الاحترام تسجیل شده بود. روشنفکران باوصف شرایط نه چندان مساعدوراه نامکشوف برای نخستین بارتظاهرات خیا بانی را درشهرکابل بسیار پرشوربر پا کردند ودرپی آن دررقابتهای سیاسی میان«مسکووپیکن»پیوستند وبصورت التقاطی ازافکارآنها درتظاهرات علیۀ یکدیگرصف کشیده سخن گفتند.عدۀ دیگربا«طرح حل عادلانۀمسأله ملی وسیاست عدم دنبا له روی ازخاریجیها»ورقابتهای پیروانشان،جداگانه فعالیت تحولخواهانه مینمودند.چون درکشورتفکرغالب مذهب بود،چنین اندیشها ورقابتها توانایی وزمینۀ پذیرش نداشت وتندروان مذهبی بحمایت خارجیهابرضد روشنفکران بمخا لفت برخواست، بنابراین نا همآهنگیها اندیشۀ مترقی درافکارجامعه جای فراخ ونیرومندبازکرده نتوانست وبنیروی سازنده و ناشکن تبدیل نشد.ازاین اوضاع سلطنت بیشتردرنمایش دموکراسی دروغین خود بهره گرفت.
کودتا 26 سرطان سردارمحمدداود خان جناح افراطی سلطنت با انگیزۀ رقابت خانوادگی برسرقدرت صورت گرفت. با اعلام نظام جمهوری بدوام سلسلۀ نظام های پادشاهی دونیم قرنه پایان داد.سخنها وپروگرام « خطاب بمردم » اوترفند وریا بودودرحقیت استبدادچهره بدل کرده بود ودرآغاز آزادی بیان وفعالیت احزاب سیاسی رامحدود ساخت ویکی ازگروهای سیاسی را بدنبال خودکشاند وتعداد، دیگررا به بهانۀ داشتن قصد ویا اقدام به کودتا ویا قیام کشت وزندانی ساخت وگروه های تندروی مذهبی باحمایت پاکستان دربعضی محلات قیام مسلحانه برپا کردند شکست خوردند وبه پاکستان پناه بردند.
درپی آن یکی ازگروه ها با کودتأ خونین 7 ثوربقدرت رسید و با سرمستی پیروزی خود باجنبش روشنفکری که در احزاب و گروهای جداگانه حضورداشت، خصومت ورزید ودهها هزارتن انرا کشت ویازندانی ساخت،بسیاری شخصیتهای بیطرف ملی شامل ارقام کشته شده گان وزندانیان میباشد. رژیم فاشیستی کودتارا انقلاب گفت وتأریخ رادر جامعۀ سنتی عقبماندۀ قبیلوی ونیمه فیودالی بمبارزه طلبیدوکشورراخون آلود ساخت ودر برابرش واکنشها و قیامهای خود جوش مردم بوجود آمد که دولت رابسوی زوال میراند.
تندروان مذهبی تلاش میکردندکه باشعار(جهاد)وامکانات پولی وتسلیحاتی خارجیها رهبری قیامهاراغصب نموده وقدرت رابدست بگیرند. چنین نظام درجوار جمهوریتهای مسلمان نشین آسیای مرکزی که جزقلمروی اتحاد شوروی وقت بودوباشنده گان بومی آن بامردمان افغانستان مشترکات نژادی،زبانی ومذهبی داشتند ودارند، آشوب سازمیشد به شوروی قا بل تحمل نبود. سرانجام ارتش شوروی با کودتای 6 جدی1358 رژیم کودتأ 7 ثوررا سقوط داد ورهبران فاشیست آن کشته ویا زندانی شدند.درعوض هردوجناح میانه روحزب براریکۀ قدرت نشست. وبا نرمش زیاد وعدۀ اصلاً حات توأم با نقد روشهای خشونت بارسلف خود (رژیم را مرحلۀ نوین انقلاب ملی ودموکراتیک) اعلام کرد و دهها هزار زندانی راکه اکثرأ انتظار مرگ را میکشیدند رها ساخت وبمردم تأ مین امنیت وعدالت را وعده داد.
اماحضورنیروهای شوروی درداخل وخارج غوغایی آشغال کشوررابرپاساخت ودرپی آن رژیم«اصول اساسی»رادر25 حمل1359 بتصویب شورای انقلابی نافذ اعلام کردکه درمادۀ چهارم آن چنین سجیل شده بود.« حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب طبقۀ کارگر وتمام زحمتکشان کشور،نیروی رهبری کننده وسوق دهندۀ جامعه و دولت بوده بیا نگراراده ومنافع کارگران،دهقانان،روشنفکران، تمام زحمتکشان، نیروهای ملی ودموکراتیک ومد افع ثابت قدم منافع واقعی تمام خلقهای ساکن وطن واحد افغانستان میباشد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان براساس ارادۀ خلق افغانستان اصول انقلاب ملی ودموکرا تیک را درسیاست داخلی وخارجی خویش ملاک عمل قرارداده تعمیل تدریجی اهداف وظائف انقلاب ثور را تعین نموده مبارزۀ تمام خلق افغانستان رادرایجاد جامعۀ نوین عادلانه وفارغ ازاستثمار فرد ازفرد رهبری میکند.»
حضورارتش شوروی وانفاذ اصول اساسی بویژه مادۀ چهارآن که اهداف و انحصارقدرت حزب رابیان میکرد،درجامعۀ سنتی ریشه دار قرون وسطایی قبیلوی ونیمه فیودالی ومذهبی مسلط براوضاع واکنشهای گروهای مذهبی،سیاسی،پیروان پیکن،لایه ها واقشارگوناگون جامعه را برانگیخت ودرجنگ علیۀ رژیم همسو ساخت،شورشها وقیامها به صورت روز افزون شدت میافت ورقبای دوران «جنگ سرد» امریکا،متحدینش بشمول چین،سعودی، ایران، پاکستان و ارتجاع عرب ازعقب اکمالات تمام مصارف ما لی، تجهیزات وتسلیحات جنگ را از طریق کشورهای هم مرز افغانستان انجام میدادند و باحمایت ( ازجهاد ومجاهدین) دربرا برشوروی ورژیم استفادۀ ابزاری مینمودندوسوق ادارۀ جنگ توسط استخبارات پاکستان صورت میگرفت. دراین روزگاردررهبری وسیاست شوروی تغیرات بوجود آمدو درمیان انقطاب جهانی تمایلات همسوراسبب گردیدوبراوضاع کشورتأثیرگذاشت. «تیزسهای ده گانۀ»که درآن ازرفع انحصار قدرت حزب حاکم وجلب همکاری سایرشخصیتهاونیروهای تحول خواه بویژه ازخروج نیروی های شوروی بشرط قطع مداخله ازبیرون سخن گفته شده بود اعلام گردید.امابرخلاف آشوبهای خونین رو به افزایش ادامه یافت .
حامی بین الملی حزب حاکم تغیردررهبری وسیاست ورفع انحصارقدرت حزب رامتقاضی شد،زعامت حزب که شخصیت با نفوذ وتسلیم ناشونده بود مطابق تقاضا تغیرات را نپذیرفت؛ سرانجام توسط وزرای«قوای مسلح»حزب برایش ابلاغ شد که «کودتا ویا ا ستعفأ» کدام یک را می پذیرد؟ ناگذیربا استعفا کناررفت.
خلفش که جوان با انرژی وشجاع بود با ا ستفاده ازتیزسهای ده گانۀ سلفش بابیان دیگر وروشن(سیاست مشی مصالحۀ ملی)انصراف از انحصارقدرت حزب وخروج نیروهای بیگا نه را ازکشور اعلام کرد و نام ح د،خ،ا به « حزب وطن » تغیرداده شد ودر قانون اساسی تمام صلاحیتها شامل صلاحیتهای رئیس جمهورکه رئیس حزب وطن نیزبود،تسجیل وتوشیح گردید. برپا یۀ قانون اساسی انحصار قدرت دردست شخص رئس جمهوربرسیاست جدید سایۀ سنگین افگند،مخالیفن رژیم جنگ راباشدت بیشتر ادامه دادند.دراین مرحله شوروی حامی حزب فرو پاشید.افزون برآن اختلافات درون حزبی هم با انگیزه های متفاوت گروهی، قومی ، سیاسی و کودتا نا فرجام حزبی سقوط رژیم را تسریع کرد. هنوز هردو جناح آن حزب چندین پارچه حضوردارند تاحال ازعملکرد دوران زمام داری وابستگیهای بیرونی و کود تا های پیهم سرخ وسفید به تأریخ ومردم کشورپاسخ نگفته اند که آیندگان آگاه شوند.برای اینکه:
تبصره ها وداوریها چنین است.عناصری که دیروزبنام حزب درکنارهم ایستاده بودند بخاطرمقام بوده است،یا آرمان ؟؟ وبا کدام دلایل علیۀ یکدیگر شمشیر کشیدند؟ چگونه آرمان بودکه واکنشهای مردم را برانگیخت؟ واکنشها برحق بوده ویا آرمان؟ کنون آن حزب به گروپها وتشکیلاتهای جدا گانه در داخل وخارج رقیب یکدیگر فعال هستند؛ تعدادی هم دررژیم دست نشاندۀ اشغالگران که دیروز آ نرا(امپریالیزم) میگفتند، همکاری دارند، اندیشه تغیر یافته ویا انصراف و سازش صورت گرفته است؟؟ وتعدادی درتلاش دوباره سازی تشکیلات فروپاشیده هستند،روشن نیست که آرمان وهدف غایی چیست؟؟ باوصف آن بهمه دست اندکاران که اهداف میهنی داشته باشند توفیق میخواهم و می افزایم که هرمتفکری،ازتفکرغالب زمان خود تأثیرمی پذیرد.اندیشه های پیشین دیگرتفکرغالب زمان وتشکیلاتهای جدیدجالب وتوانا نیست وحواد ث گذشته فعالین احزاب راکمرنگ ساخته است.برای کوتاهی سخن ازگفتارشاعروام میگرم.
آ ن قدح بشکست آن ساقی نماند / آنقدربشکست که هیچ باقی نماند.
دردوران جنگ سردامریکا بامتحدینش بشمول چین پرورش مهاجرین افغان وسایر تندروهای کشورهای عربی که طالبان جزکوچک آنهابود،بنام تنظمهای جهادی درمدارس پاکستان سازمان دادند وبعدأ توسط (آی آس آی)تعلیمات نظامی به آنها داده میشد وباجنگ افزارمجهزگردیده به افغانستان برضد شوروی سوق وادره میگردید.سرانجام این تنظیمها بقدرت رسیدندوبرسرتقسیم قدرت وبافتوای جهاد علیه یکدیگرتیغ کشیده خون ریختند، ویران کردند،زیاد بدر فتاری انجام دادند،مردم را آواره ساختند وازکشور جزایر مستقل قدرت بوجود آوردند و براهمیت جهاد پا گذاشتندودرعمل نشان دادندکه تنها برای جنگیدن آموزش دیده اند،فرهنگ سیاسی وخردمدیریت ندارند.
باید افزود که نقش دشمنانه وغیرانسانی زعمای درجه اول دولت پاکستان بمثابۀ بازیگر فعال درسازماندهی واکمالات نظامی برای دوام جنگها وبخصوص راکت باران کابل خونبار و یرانگربسیار فاجعه سازبوده است.اخیرأحمایت ازرژیم طالبان دارای تفکرقرون وسطایی عمل مصیبت بارمشهودونفرت انگیزاست.هنوزهمه تنظیم های جهادی بشمول طا لبان دست پرورده های پاکستان وایران وسایرین هنوز برخلاف عملکرد های ناروایشان خو درا حامی صلح ، دموکراسی ، حقوق بشروعدالت وبمردم افغانستان دوست میشمارند.
لازم است یاد آ وری شودکه درجمهوریهای ساخت شوروی پیشین اختلافات شدید مرزی، قومی،زبانی نمایش یافت.آمریکا وانگلیس تلاش دارند ازاین او ضاع برای توسعۀ نفوذ خودو دسترسی کامل بمنابع سرشارانرژی طبعی منطقۀ آسیای مرکزی استفاده کنند وانگیزۀ آشغال دوامدارافغانستا ن باهمین منابع وافزایش فشاربرایران،کنترول پاکستان،محاصرۀ قدرتهای بزگ منطقه پیوند دارد.درمقا بل چین روسیه بمثابۀ عامل باز دارندۀ اهداف پیشروی امریکا وناتو با ایجاد کنفرانس«شانکهای»فعال هستند.خروج نیروهای نظامی امریکا ازافغانستان عقب نشینی وضعف تلقی میشود که پزیرفتنی نیست. اما نا راضیان، حضور نظامی و ادامۀ در گیریهای امریکارا درافغانستان مانع رشد، تند روان مذهبی درآسیای میانه ومنطقه اثرگذار میدانند ونیز دوام جنگ راپرمصرف،فرسایشی« تلک» خوب میشمارند وظاهرأ خاموشی اختیارکرده اند.
سیاست گذاران آمریکایی وکشورهای ناتوجنگ افغانستان راموضوع تبلیغاتی وضرورت مصرف داخلی میشمارند.اما مردمان این کشورها ناراض اند وبه سیاست مداران فشارمیآورند که جنگ طولانی باتلفات انسانی ومصرف هنگفت کاربی نتیجه است.دربرابر، د کترین نظامی چنین است که مراکزتندروان مذهبی و«تروریزم» درافغانستان،پاکستان و مرزهای ایران را دیکال جنگجومیباشد، سرکوب و مهارآنها درلانه هایشان با ادامۀ جنگ بخاطر حفظ آمنیت ومصئونیت شهروندان، درسرزمین بیگانه،زیان،تلفات ومصارف بسیارکم دارد. دراین صورت کشورما بمثابۀمیدان جنگ بیشترویران،مردمانش قربانی وآواره میشوند.
هدف آمریکا توسعۀامپراتوری وآقایی درجهان بود؛میخواست که ازنیروهای مستعمل دوران جنگ سرد بطرزدیگراستفاده کند.درمقابل القاعده ایجاد«خلافت اسلامی را»باهمنوای پاکستان مطرح کردکه درماهیت خود احیای امپراتوری اسلامی مشابه دوران امویها،عباسیها و ترکان عثمانی بودکه با اهداف آمریکا درتعارض قرارگرفت،میان دوستان انگیزۀ اختلاف واقع شد.
درفراینداختلاف برخی حوادث واقع شد وهمچنان حادثۀ وحشتناک 11 سپتامبر2001 به القاعده نسبت داده شد.حادثه ازطرف«بوش دراول رؤیا روی باجنگ صلیبی وبعدأ تروریزم بینالمللی عنوان واعلام شد.»رژیم طالبان که تکیگاه اصلی پاکستان راداشت ازالقاعده حمایت کرد،درپی آن آمریکا، بجها دیهای ناراض بخاطرشرکت فعال آنها در جنگ برضد طالبان پول فراوان پرداخت،بیشتربوسیلۀ این جنگجویان، رژیم طالبان راسرنگون ساخت، پایگاه و قراگاه فرمان دیهی القاعده رامتلاشی ونابود کرد.درپی آن آمریکا داعیه دار کنفرانس( بن)قرارگرفت.
بصورت خاص گروها وعناصر جهادی وبعضأ دست پرورده های خودرا که هویت افغانی داشتند،در کنفرانس دعوت کرد.همه اشتراک کننده گان مزدوربودند سرنویشت وطن ومردم را درقمارسیاسی به آمریکا سپردند که آلودگی و داغ رسوای و بد نامی برجبین خود، درتاریخ گذاشتند؛ دوام این همه مصیبت و اندوه وتراژدی مرگ خون نتیجۀ ان است که زعیم بسیار بی کفایت و یاران هم مانندش را برسرقدرت آوردند که رژیم باهمه مساعی ومصارف هنگفت حامیان خارجی اش رنگ مشروعیت ملی پیدا نکرد وتا حال ده سال بیشتر میگذرد که جنگ پراکنده،ترور ووحشت با«شعارجهاد»ادامه دارد.جریان حوادث نشان میدهد که آمریکا با ابزار مذهب درمقابل شوروی بازی کرده بود. کنون برعکس مذهب اینجاوانجا بصورت پراکنده با آمریکا بازی میکند و امکان توسعه ودوام این بازی زیاد است.
امریکابا آشغال افغانستان کشورهای اسلامی ومردمان آزادۀ جهان رانگران ساخت؛بویژه اتهامات راکه درموردعراق نسبت داد ودرپی آن انکشور را اشغال کرد ثابت کرده نتوانست و خون ریزی جاریست وبراختلافات نژادی ومذهبی را دامن زدوبویژه با ایجاد آیا لت خودگردان یافدرال کردستان،اوضاع زیادتربحرانی بنظرمیرسدونیزحمایت ازبهار عربی و فریاد دپلوما ت آمریکا درهند ازتجزیۀ افغانستان واخیرأ حمایت ازتجزیۀ بلوچستان، پاکستان، ادامۀ پروگرام دولت بوش تلقی شده است که«ازایجاد خاورمیا نه بزرگ سخن گفته بود» یعنی که کشورهای اسلامی و منطقه هرقدر خورد وکوچک ساخته شو ند، اداره وکنترول آن به ارباب جهان یک قطبی آسان میشود.پس چنین هدف باتجزیۀ ایران، ترکیه، سوریه، مصر، روسیه، چین، هند، افغانستان وپاکستان که درترکیب ملی کشورهایشان نژاد ومذاهب گوناگون ناراض بعضأ جدایی طلب والحاق طلب وجود دارد،باحمایت خارجی میتوانداین تضادها تشدید،سمت وشکل تازه پیدا کند.بنابراین باحضورنظامی امریکاوناتودرافغانستان کشورهای آسیب پذیرمنطقه مخالف هستند.
درکشورما بیشتراز100 گروه وحزب سیاسی راست وچپ روئیده وراجسترشده است که وجود تضاد،آشفتگی و تفکرناهمسان سیاسی ،قومی ومذهبی را در جامعه گواهی میدهد. کنون تحت تأثیر نزدیک شدن زمان انتخابات ویاوعدۀ خروج نیروهای اشغالگر و یا تصور چرخش احتمالی رژیم،یک بخش این گروه هادرداخل وخارج درمهاجرت درائتلافهای گونا گون شکل گرفته وبرخی هم درحال شکلگیری است وهرکدام سخنهای سیاسی خودرادر سایتها نشرنموده و ازحضورشان خبرداده اند.اما این تشکیلاتها ازپیشینۀ کشورو انگیزه حوادث ای که منجربه جنگ خانما ن سوز،خونریزویرانگرواشغال کشورشده است،حرف مشخص وراه حل آن چیزی نگفته اند.امکان داردکه بعضأ اتحادویا ایتلاف برپایۀ برخی مشترکات میان گروههابوجودآید.اما تازمانیکه احزاب ویاجبهه درحل اساسی تضادها به همآهنگی مشترک فکری دست پیدا نکنند راه حل بحران وتنشها کماکان باقی میماند.پس ایجاد حزب،جبهه وائتلاف فراگیر آینده سازمحال است و آن چه که بوجودآید محد ود ناتوان،نا پایداروشکننده خواهدبود.
درکشورکثیرالملیت وجود سلطنتهای استبدادی وحکام بدرفتارقوم گرا ناسیونا لیسم حاکم حضوروخود نمایی دائمی وکنشهای سخت داشته است. دربرابر روشنفکران مدعی دموکراسی وعدالت اجتماعی خاموش مانده اند وازنابرابری ملیتها درهمه عرصه های زندگی جامعه بررسی منصفانه، انسانی و نقد سالم انجام نداده اند که به اقوام آسیب دیده تسلی میشد. کنون فریاد نا سیونا لیسم حق خواهانه روبه افزایش بگوشهامیرسد وتاهنوزروشنفکران دارای بلوغ فکری درباره داوری روشن نکرده اند که راه حل مشکل میبود. چنین بی تفا وتی و ائتلافهای قومی ونژادی جامعه رابسوی ناسازگاریهای بیشترخواهد کشاند.
میدانیم که بسیاری اوراق تاریخ کشورماخون آلود وپرازناراستی ها ونا درستی ها است؛ اربابهای مستبدزما نه ها حقیقت راقلب ماهیت نموده بخود تاریخ سازی وبت سازی کرده اند که برذهنیتها سایه گذا شته است. بیرون شدن از چنین سایۀ یاد گار شوؤنیزم، توانایی فکری، شجاعت وانسان دوستی میطلبد.پس باید باهمگرایی واقعبینی وبا شگردهای مردم پسند، بتها و تا بوهای میراث استبداد را شکست ومرده پرستی راکنار گذاشت؛ ناگفته هارا باید گفت وتوجه داشت که جنگ دراز مدت درکشورهمه خفتگان سیاسی وغیرسیاسی رابخود آورده وبیدارکرده است.دیگربشیوۀ گذشته حکمرانی محال است وبقای کشوربوحدت ملی،برادری،برابری،صلح، دموکراسی وعدالت اجتماعی دریک هویت میهنی موردپسندهمه اقوام و ملیتهای باشنده بستگی دارد.بایدراه آنراجستجوکردوازاین گروه بازیهای پرشماری موجود که توانا نیستند ومانع اتحاد فراگیرملی میگردد،انصراف کرد وصف یگانه بوجود آورد و ازجهان متمدن وپیشرفته آموخت وبه آینده گان خط فکری روشن داد.
درکشورهای پیش رفتۀ جهان انسان آن درفرایند زندگی باخانواده،محله،گروه ها،اتحادیهای صنفی،انجمنها و اجتماعات خورد و بزرگ واحزاب پیوند فعال دارند وبا استفاده ازاین روابط بگونۀ انسانی ومساویانه دورازتعصب قومی،زبانی،مذهبی وحزبی دراستای دموکراسی بخاطر پیشرفت جامعه در ساختار نظام سیاسی با وجود تفاوت نظر درکارهای مفید اجتماعی همسو و سازنده عمل مینمایندودررقابتهای سیاسی کمبودها ونارسایی هارا برسی نقادانه وواقعی میکنند؛ تیغ و تازیانه علیۀ همدیگر نمی کشند و زعامتها مورد احترام است وازآن بت سازی نمیکنند. همچنان عادت مرده پرستی ندارند.بااین شیوه توانستند بمرورزمان درعرصه های گوناگون به پیشرفتهای چشمگیرنایل آیند آزادی عقیده،رأی،برابری حقوق شهروندان اعم اززن ومردامنیت، سعادت وصیانت نفس انسان وطنشان رادرقانون تسجیل وتضمین نموده ودرعمل به آن پایبند میمانند.بایدانسان آگاه وطن ما درجهت ایجاد وشکوفایی چنین فرهنگ تلاش مشترک نماید.
توجه لازم است که از یکطرف شوؤنیزم حاکم دست نشانده و فاسد بخاطر جلب اتحاد گروهای افراطی فاجعه سازبا ترفندهای جدیدبرای ادامۀ انحصارقدرت درتلاش است وازجهت دیگرواکنش شخصیهای جهادی زراندوز، آلوده درتمام حوادث خونین و فساد کشور «برخلاف همسوی دین محوری دوران جهاد» باژستهای قوم گرایی برسرکسب قدرت در رقابت هستند وکنفرانس (بن) ازترکیب همین گروها انتصابی وبسیارمحدودغیرمشروع برگذارشده بود که در آن نماینده گان جامعۀ مدنی وروشنفکران حضورنداشت.کنون با امضای پیمان استراتیژیک و تأسیس پایگاه نظامی خارجیها آشکارونهان اراکین دولت باهمین گروهای جنگجوموافق میباشند که خود وسروتهای نامشروع راحفظ کنند.چنین تفکرجنگجویانه وبحران زابوده باپایان آشغال و استقلال کامل کشور،صلح پایداردموکراسی شفا ف و منافع وطن وآسایش مردم زجرکشیده منافات دارد.داوم بی ثباتی وهرج ومرج برای بسترسازی اهداف تجزیه طلبانۀ،بیگانگان انگیزه خواهدشد.بنابراین زمان حکم میکند که روشنفکران وهمه وطند وستان چنین خزانی راپیش بین باشند وصف واحد د فاعی فعال انسانی درراستأی اجرای دموکراسی واقعی بوجود آورند.
همین دیروزدیدیم که گروه های چپ حاکم بدیگراندیشان نه تنها حق آزادی فعال قایل نشد و تعدادزیادی راسربه نیست یازندانی ومتواری ساخت وباکودتاهای پیهم خونین مبادرت ورزیدند. بد ترازآن تنظیم های جهادی بعدازاینکه به حاکمیت رسیدند برسرتقسیم قدرت، برخلاف احکام قرآن که مومین رابرادرمومین ومیا نشان صلح را جایز میگوید؛ با اعلام جهاد علیۀ هم دیگر شمشیرکشیدند، خون مردم مسلمان فراوان ریخت وبدرفتاری صورت گرفت،مردم آواره وشهر کابل ویران شد.درهمۀ این حوادث وجنگها «وجودمسئلۀملی» برسرانحصارقدرت ویا دسترسی بقدرت جانشین ایدئولوژیها،نمایش یافت.احزاب و تنظیمهای جهادی تاحال ازاین همه تقصیرات بمرد مان مسلمان وطن وتاریخ پاسخ نداده اند.
وجودویژه گیها،انگیزه ها،گرایشها،باورهای متفاوت ونبود فرهنگ سیاسی سبب شد،ایجاد صلح،امنیت وحدت ملی،دموکراسی وحاکمیت قانون زمینه وپایه پیدانکرد.البته پذیرش فرهنگ عرفی شدن جامعه ودموکراسی شفاف وانسان محور میتواند راه را برای صلح دائمی وحدت ملی وپایان همه نابراریهاهموارکند.رسیدن به این آرمان راه دراز درپیش است.اما اتحاد واقعی همه نیروهاوبازبینی درتفکروترک عادت روشهای پیشین میتوانداین منزل راکوتاه بسازد.چنین انتظارازنسل که درپیوندبه انقطاب جهانی وبدبینانه درمقابل یکدیگرعرض وجود نموده وبدون مروت ومداراعمل کرد است.دشواراست بپذیریم که میتوانند گذشته رافراموش کنند ودر کنارهم برای پایان بحران ونجات وطن ومردم بقول حافظ «...فلک راسقف بشکافیم وطرح دراندازیم» راه رسیدن به صلح، دموکراسی و محیط انسانی را دریابند. بهتراست نسل ا ی که رنگ باخته است کناربرود به نسل جوان که تازه رشد کرده و درحوادث آلوده نیست فرصت داده شود که توانایی خودرا درخدمت مردم ووطن بکار اندازند.
وجود«مسئلۀ ملی» دارای ریشۀ تأ ریخی بوده وبحران موجود به آن پیوند دارد. کنون کرزی باروش اسلاف مستبد وقوم گرای خود میخواهد، باتوزیع (شناسنامۀ الکترونیک)«هویت قوم افغان یعنی پشتون»را برهمه ملیتها باشنده تحمیل وترویج نموده وهویت دیگران را نابود کند.چنین تلاشها دردونیم قرن اخیربویژه اززمان شاه شجاع با حمایت استعمار برای ایجاد یک هویت(پشتونی یاافغان) صورت گرفت، اما این تلاشها با وصف حمایت قوی دولت مرکزی وپادشاهان قبلوی مؤفق نبوده است وملیتهای باشنده به بقای هویت جداگانۀ خود تاحا ل وفاداری نشان داد ه اندولی شوؤنیزم حاکم دست نشاندۀ خارج بگونۀ دیگررفتاراسلافش راتکرارمیکند.
اگرمراد دولت( ملت سازیست)،عادلانه وانسانی خواهد بود که وجود تداوم تأریخی وویژگی جداگانۀ ملیتها را مورد برسی قرارداده وازترکیب اراده وارمان همۀ آنها هویت ملی نوین وشناسنامه بسازد وبجامعه پیشکش نماید.درغیرآن بدرفتاریهای پیشینه سبب وجود کینه وناساز گاریهای قومی بوده وچنین شیوه راه ایجاد هویت مشترک ملی نمیباشد. هرگاه دولت و حاکمیت ملی مشروع وبا ورمند بتساوی حقوق انسان،دموکراسی وعدالت اجتماعی بوجود آیدمیتواند این مشکل را حل کند ورسیدن به آن مرحله باید مبارزات حق طلبانه ادامه یابد.دراینجا دفتر گذشته وحال رابابسا بدرفتایهاوناروایهای ناگفته می بندم وبه آینده مینگرم که رانجات چه خواهد بود؟
راه نجات کشورومردم پذیرش دموکراسی است.حال بد موکراسی نگاه میکنیم که چیست؟ دموکراسی شگردعاقلانۀمدیریت سالم وانسانی درجامعۀ موردنظراست.دموکراسی ایده ئولوژی نیست که سازگاری به آن مشکل باشد.آشنای باجوهردموکراسی بامطالعۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر آسان صورت میگرد .
دربند سوم مقد مۀ اعلا میۀجهانی حقوق بشرچنین بیان وجود دارد.(اساسأ حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تابشربعنوان آخرین علاج بقیام برضد ظلم وفشارمجبورنگردد) هنگامیکه رژیمها یا دولتهای با استبداد، بدرفتاری، تبعیض، بیعدالتی خلاف قانون به حقوق انسان پا میگذارند دراین حالت واکنش وقیام برحق برای پایان ظلم الزام خواهدبودولی درکشور ما این احساس خفته وبیجان است وخروش های رز مجویانه آهنگ جذاب و دل نشین زمانه را ندارد که خیزشهارا سبب گردد.
درمادۀاول اعلامیۀجهانی حقوق بشر چنین بیان وجود دارد . «تمام افراد بشرآزاد بدنیا میآیندوازلحاظ حیثیت وحقوق باهم برابرند.همه دارای عقل ووجدان میباشندوباید نسبت بیکدیگر باروح برادری رفتار کنند .» ولی تداوم استبداد حاکم نگذاشت که این اصل در روان مردم کشورما راه وجاه بازکند.افزون برآن گروهها و احزاب چپ وراست با داشتن تمایلات گروهی ،قومی ،مذهبی ورابطه بخارجیها، نسبت به یکدیگر برخورد و داوری خصمانه نشان داده اند.
با الهام ازاین مادۀ اعلامیه جهانی حقوق بشرمیگویم :انسان منشأ یگانه دارد ودارای حق برابر میباشد ودموکراسی باتبعیض ونابرابری حقوق سیاسی وفرهنگی همسانی وسازگاری ندارد.
هیچ شخص وحزب وقومی حق ندارد بعنوان برتری فکری، گروهی و یاذاتی با انحصارقدرت بردیگران حکم براندواژۀ دموکراسی مردم سالاری است و پایۀ اصلی مشروعیت دولت تنها به انتخاب مردم ورضایت دوامدارآنها بستگی دارد.با تأسف کشورهای که خودرامدافع دموکراسی وحقوق بشرمیگویند؛عملکردوحمایت شان اززعامت ودولت نامشروع قبیله گرای دست نشاندۀ، قانون شکن وآغشته درفساد برخلاف ارزشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشرمیباشد.
ودر بند 3 مادۀ 21 اعلامیۀ جهانی حقوق بشرگفته شده است.
« اساس ومنشأ قدرت حکومت،ارادۀ مردم است،این اراده باید بوسیلۀ انتخاباتی ابرازگردد که ازروی صداقت وبطورادواری صورت پذیرد.انتخابات باید عمومی وبارعایت مساوات باشد وبارأی مخفی یاطریقه ای نظیرآن انجام گیرد که آزادی رأی را تأمین نماید.» با تأسف تاحال در کشورما انتخابات سالم،شفا ف صورت نگرفته است. خصوصا دو دوره انتخابات ریاست جمهوری کرزی وحضورنمایند گان سازمان ملل وکشورهای حامی دموکراسی بسیاربا تقلب و ونیرنگ آغازو انجام یافت واین همه حاضرین بیرونی هیچ و اکنش لازم وجایز نشان ندادند و دولت پایه ملی و مشروع پیدانکرد تنش ادامه دارد.
ازمطالعۀ نشرات یونسکوچنین برداشت کردم که حکومت اکثریت دموکراسی میباشد. اگر دموکراسی راحقیقتأ حکومت مردم بدانیم،پس باید معنایش حکومت تمام مردم کشور باشد نه از یکبخش اکثریت آن،ویژه گی واصل مهم دموکراسی حق رأی مساوی برای تصمیم گیری است. گردن گذاشتندبارأی اکثریت درصورت جایزاست که برای حل اختلافات هیچ راه سازش وجود نداشته باشد.بنأ تصمیم اکثریت ترجیحأ بهترازآن است که اقلیت برآن تصمیم گیرنده باشد ونیز اقلیت دارای حق کار،داوری واظهارنظر آزاد وبرابردرامورکشورمیباشد .هریک افراد جامعه مطابق مادۀ22 اعلامیۀجهانی حقوق بشرحق امنیت اجتماعی دارد.
درنشرات یونسکو دربارۀ دموکراسی وحقوق اقلیتها چنین بیان وجود دارد.
« درمعیارهای جهانی حقوق بشرتضمینهای خاصی برای اقلیتها،اعم ازمذهبی،فرهنگی، ملی، وزبانی،درنظرگرفته شده است.این اقلیتها نه تنها حق داشتن امکا ناتی برای برسمیت شناختن موجودیت خودرا دارند، بلکه حق دارند که دولت راوادارند تا ازهویت خاص آنها دفاع کند و شرایط به وجودآوردکه آنها بتوانند آن هویت رابدیگران نیزبشناسا نند.افرادی که به اقلیتها تعلق دارند باید ازکلیۀ حقوق دموکراتیک برخوردارباشند...»
هنگامیکه گفته شود که نام کشور تنها بازتاب هویت یک قوم وموجب انکار و سرپوش گذاشتن برهویت سایر اقوام است باید بشناسایی وهویت مشترک در سرزمین مشترک همه اندیشه وعمل کرد؛شوؤنیزم قبیله مخالفت میکند،هیچ توانا یی استدلال وشنیدن حقیقت تأریخی راندارد.پس چگونه میتوان بوحدت ملی امید واربود.؟ باید،درمحوراندیشه تأمین برابری حقوقی همه ملیتها،شناسایی هویتهایشان ،آزادی عقیده، زبان، اجرای مراسم مذهبی ،صیانت نفس انسان واجرای عدالت اجتماعی مطرح باشد. دموکراسی ای که درآن کنترول ابزارتولید و نیروی کارصرفاً درانحصار سرمایه دار و ابزار بهره کشی مردمان زحمتکش باشد ویا هم چنان از حزب و یا ازمذهب و قوم برای دوام انحصار قدرت استفادۀ ابزاری صورت گیرد، استبداد است که درکشورحاکم بود، ثمرش خونریز، تلخ وبحران ساز است.
براستی اگرمیخواهیم که وطن واحد دارای صلح دائمی وحدت ملی وحاکمیت ملی مشروع ونظام دموکراسی داشته باشیم باید مواردزیررا درمتن مرکزی پروگرام سیاسی پزیراشویم.
1 ــــ پایان آشغال باخروج کامل نیروهای نظامی بیگانه ازکشور.درعوض همزمان ملل متحد نیروی حافظ صلح پیاده کند ومساعدت شفا ف ادامه یابد وپیمان های متقا بلا مفید کشورها ی زیعلاقه بغیرازپیمان نظامی میتواندبوجودآید.بایدتوجه شود که تأسیس پایگاه نظامی مؤقت و یا دائمی آمریکا ویا ناتو با هرتوجیه وتعبیرکه درنظر باشد ازمضمون آشغال نمی کاهد واکنشهای موجودتوام باواکنش کنفرانس شانکهای وکشورهای همسایۀ افغانستان باشدت بیشترادامه خواهد یافت.
2ــــ کرزی نماد آشغال است وقانون اساسی انحصارقدرت رادردست شخص رئیس جمهور بیان میکند که با دموکراسی سازگارنمیباشد و نیزبعضی موادآن با اعلا میه جهانی حقوق بشر همآهنگی ندارد؛بایدهردوکنارگذاشته شود.
3 ــــ درعوض یک حکومت مؤقت عبوری بمدت یکسال تا یکنیم سال ازرجا ل نیک نام شناخته شده وبیطرف دریک مجلس فراگیرکه نماینده گان همه اقوام وروشنفکران وجامعۀ مدنی حضورداشته باشندوداعیه داراصلی آن ملل متحد باشد، بوجود آید ونیزملل متحد برعملکرد این حکومت ناظرباشد.
4 ــــ حکومت مؤقت با شتراک نماینده گان مسلکی ملل متحد و باجمع کار شناسان حقوقی با صلاحیت کشوروبا نظرداشت اوضاع با استفاده ازقوانین اساسی قبلی درهمآهنگی اعلامیۀ
جهانی حقوق بشرحدود صلاحیت های اجرایی دوران کارحکومت مؤقت را دریک سند تقنینی تنظیم وبموجب فرمان تنفیذ نماید.
5 ــــ حکومت مؤقت تحت نظر سازمان ملل متحد توسط دانشمندان ومحقیقین کشور طرح قانون اساسی راکه میثاق واقعی مردم کشور باشد، درهمسانی ازرشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشرآماده بسازد ودرآن حفظ وطن واحد،وحدت ملی،حاکمیت ملی مشروع، نظام غیر متمرکز، پارلمانی و تفکیک قوای ثلاثۀ مستقل دولت که صرفأ تابع قانون باشدو با تساوی حقوق انسانی شهر وندان، تسجیل،ودرمجلس مؤسسان تصویب گردد که ضمانت اجرایی داشته باشد.
6 ــــ مسئلۀ ملی که بحران سازاست راه حل عادلانۀ آن وداشتن حق آزادی بیان،عقیده،فعالیت
سیاسی احزاب،اجتماعات،مذاهب واجرای مراسم دینی درقانون آساسی تسجیل شود.
7 ــــ درقانون اساسی بیطرفی کامل افغانستا ن درتمام پیمان های نظامی وهرگونه قضا یای موردمنازعه ومناقشۀ تجزیه خواهانه والحاق طلبانه کشورهای منطقه وجهان تسجیل گردد و کشورهای همسایه ومنطقه ازعدم مداخلۀ درموردافغانستان به ملل متحد تضمین بدهدوملل متحد اجرای امور را نظارت وضمانت کند.
8ــــ درقا نون اساسی تسجیل گردد که رئیس جممهوردرا نتخابات آزاد شفاف با رأی سری مردم سراسری کشورانتخاب میگردد و دارای صلاحتهای معین وناظربرعمل کرد های همسان قوای ثلاثه مستقل دولت میباشد.صدراعظم واعضای کابینه غرض اخذ رأی اعتماد ازپارلمان به پیشنهاد رئیس جمهورصورت میگیرد.
9 ــــ پارلمان بمثابِۀ قوای تقنینی با انتخابات آزاد، شفاف و رأی سری مردم سراسری کشور بوجود میآید.
10 ــــ قوای اجرائیه ازپارلمان رأی اعتماد اخذ وکسب صلاحیت میکند. پارلمان صلاحیت دارد قوۀ اجرائیه را استیضاح نمایدودرصورت تخلف ازقانون، سلب اعتماد کند. رئس جمهور باید به تصمیم پارلمان تمکین نماید.
11 ـــ د رقانون اساسی اسقلال قوۀقضائیه باید طوری تضمین شود که عزل ونصب قاضی توسط کمیسون قضایی مستقل ویا شورای رهبری انتخابی کادر های مسلکی قوای قضائیه با
توجه به شایستگی واستعداد مسلکی صورت گیردوقاضی در عملکرد قضایی آزاد صرف تابع قانون بوده به استثنأ آلوده گی درفساد ویا اجرأ ت خلاف قا نون وعدا لت دارای مصئونیت شغلی میباشد.
12 ــــ هرسه قوه دولت درعملکرد خود آزاد و صرف تابع قانون میباشند وبا مساعی مشترک وهمسان دراجرای قانون هم دیگرخودرا تکمیل وتعدیل مینمایند.
چنین است راه ورسم دموکراسی وبرون رفت ازبحران بشرط ایجاد قانون وحاکمیت آن.
محمد بشیر بغلانی 19 می 20012