محمد عالم افتخار
مسلمانان به برائت گرفتن از "کشتن" کاران؛ احتیاج تاخیر ناپذیر دارند!
(تبصره سیاسی)
چنانکه بنده در همین نزدیکی ها طی پیام و مقالهء «هوشدار تلخ و اما حیاتی و مماتی به همدینان مسلمان» خاطر نشان ساخته بودم؛ شواهد کافی و شافی فراهم شده میرود که حکومت پنهان جهانی صیهونیستی ـ امپریالیستی که با رمزیهء کمیته 300 شناخته میشود؛ جهت آماده سازی فضا ها برای راه اندازی هلوکاستی بیحد گسترده در برابر مسلمانان؛ دست اندرکار است؛ ولی انتخاب دختر 14 ساله ای در سوات پاکستان برای کشتن که به دانش و تنور و بیداری از قبل شهرت و وجهه عالمگیر هم داشته است؛ نشان میدهد که مرکز توطئه های جهانی برای نهادینه کردن این باور در عالم بشری عجله دارد که اسلام ؛ دین کشتن است؛ مسلمانان به مرض هاری کشتن مبتلا اند، کتاب شان قرآن؛ کتاب کشتن و پیغمبر شان محمد؛ سرغنه و منادی کشتن بوده است.
بنده این عجله را پس از انتشار آن مقاله؛ در تعیین کاملاً غیر عادی و نامتعارف جایزه برای کشتن سازندهء فیلم مبتذل و اصلاً غیر قابل اعتنای «بیگناهی مسلمانان» از طرف یک وزیر قبایلی پاکستان و سپس از طرف هم کاسه های سرغنهء اشرار سابقه تورن اسماعیل در هرات و اخیر تر در وجود تهدید القاعده برای راه اندازی کشتن ها وانفجارات و انتحار ها در آلمان شاهد بودم و بیش از پیش حس و درک مینمودم.
اما با قرار گرفتن چهرهء زیبا و معصوم ملاله دختر صغیر 14 ساله و همزمان تن نیمه جان و سر گلولهء خوردهء این معصومیت مطلق ـ معصومیت مطلق حتی در شرع اسلام!؛ بر پرده های شبکه های رسانه ای جهانی تلویزیونی و انترنیتی و تحریک شدن خشم و خروش بی نهایت عمقی روانی در جهانیان نسبت به دارندگان دین کشتن؛ که گویا همه یا اقلاً بیشترینه مجاهد های کشتن کار، طالب های کشتن کار و خود مردار سازان کشتن کار میباشند؛ بیشتر معلوم و مبرهن گشت که عجله برای چنان فضاسازی ها خیلی خیلی زیاد است.
موازی بودن این تشدید فضا سازی و بسیار کاری تر و مؤثر تر شدن این روانگردانی جهانی با تدارکات آغاز جنگ تباهکن در سرحدات سوریه و ایران که کم از کم حالت گسترده ترین و چه بسا طولانی ترین جنگ در خاور میانه را به خود خواهد گرفت، نشان میدهد که همه این دسایس، در کادر یک ستراتیژی بس بزرگ اتفاق می افتد.
این استراتیژی بدون شک همانا سوزاندن دارندگان دین کشتن در آتش نفت و بیرون کشیدن معادن طلای سیاه و سایر منابع عظیم زیر زمینی (تا حدود 70 ـ 75 فیصد منابع طبیعی موجود تمام جهان) از تصرف و تملک صاحبان بیماری هاری کشتن است که مزیداً پیشاپیش به معنای نجات جهانیان از بلایی همسان طاعون، انفلونزای خوکی و مرغی، بیماری سیاه زخم، مرض «سگ دیوانه» و چیزی بالاتر از سرطان تلقین و نهادینه و تبدیل به واقعیت روان جهانی شده است.
خیلی معنی دار است با اینکه بارز ترین اثباتیه را در قبولاندن اسلام به مثابه دین کشتن؛ قبلاً ناشکیبایی یا هر انگیزه که خمینی داشت؛ در صورت فتوا برای کشتن نویسندهء کتاب بازهم ناچیز و غیر قابل اعتنای «آیات شیطانی»؛ به دست کمیته 300 و میدیای جهانی و جهانگردان آن داده بود؛ معهذا آخوندان ایران امروزه ؛ سخت محتاط اند و حتی از آن فتوا دیگر یاد نمیکنند و در برابر تحریکات امپریالیستی یا چیزهایی که طور عادی در نشرات اینجا و آنجای جهان بیرون میشود و نقد و انتقاد اسلام و بخصوص مذهب تشیع است؛ خیلی خونسردانه و منطقی برخورد مینمایند.
این ظاهراً به دلیل آنست که این طیف اسلامیون خیلی خیلی باسواد میباشند و بر علاوه سه دهه تجربه حکومت داری و سیاست ایشان را به پخته گی ها و عقلانیت های معینی رسانیده است.
علاوتاً این میتواند بدان معنی باشد که کمیته 300 و شبکه های جاسوسی و تفتین آن در میان آخوند های ایرانی مزدور و فرمانبر کمتری دارد و یا نمیخواهد با استعمال آنان چنانکه در پاکستان و افغانستان و سومالیا و سودان و سعودی وغیره؛ میکند؛ عجالتاً مصرف نابه هنگام نماید.
یکی دیگر از دلایل عجله برای تلقین جهانی ی اسلام به مثابه دین و آئین کشتن و نمایش مسلمانان به مثابه دارندگان مرض هاری کشتن؛ همانا تغییر لحن آشکار ماشین رسانه ای جهانی امپریالیستی؛ از استعمال واژه ترور و تروریست به اصطلاح و لغت کشتن و کشنده و قتال و اصطلاحات و معادل های هرچه شنیع تر و محرک تر آنها در سایر زبانهاست!
اگر به لحن سخنگویان القاعده و طالبان پاکستانی و افغانی و جهادیون سابقه داری چون مقتدیان تورن اسماعیل هم نگاه و دقت شود؛ همه از همین واژه ها استفاده میکنند. چنانکه سخنگوی طالبان پاکستان ضمن به عهده گرفتن مسئولیت اقدام به کشتن دوشیزه ملاله؛ جملاتی را به کار می برد که به طور عادی نامتعارف و غیرمنتظره است:
ملاله (دختر خوردسال که هنوز دهانش بوی شیر میدهد) سیکولاریزم را ترویج میکرد بنابر این باید کشته شود!
عیناً مانند روز های 11 سپتامبر که بوش و بن لادن حرف های همدیگر را تکمیل کرده و به کرسی می نشاندند چرا که هر دو توسط یک کارگردان؛ رهبری و هدایت میگردیدند.
به نظر این حقیر؛ همدینان مسلمان ما نه فقط در شرق میانه بلکه در هرکجای جهان؛ به سختی و به طرز حیاتی و مماتی ضرورت دارند که بدون کمترین فوت وقت؛ برائت خود را از القاعده و طالبان و جهاد و جهاد گری و تمثیل گران قتال و کشتن و برای کشتن جایزه ها تعیین و تبلیغ کردن ...؛ اعلام و اثبات نمایند. از کتله ها و هویت ها و چهره هایی که جز در خدمت شبکه های اهریمنی صیهونیستی و امپریالیستی نبوده اند؛ نیستند و نمیتوانند باشند که هدف بلافصل شان همان نهادینه و تعمیق کردن باور شش ملیارد نفوس جهان بر این میباشد که اسلام دین کشتن است و مسلمان قصاب و جلاد بالفطره و بالاعتقاد.
ولی خیلی خیلی متاسف و مایوس هستم که برای آنان مجال چندانی برای چنین برائت جستن و برائت گرفتن باقی نمانده و حد اقل برای رسیدن به پخته گی ی عقلی و سیاسی در سطح آخوندان ایران هم فاصله بسیار زیادی دارند. وانگهی؛ همه رسانه ها و همه پول و قدرت به دست های دیگریست که نه تنها مایل به چنین تحولی نیستند بلکه چه مستقیم و چه غیر مستقیم مانع آن نیز میباشند. اینان میدانند که هلوکاست احتمالی متوجه آنان و خانواده های شان نمیباشد ؛ چراکه خود از مدت ها پیش و حتی از چند پُشت قبل؛ به شبکه هایی صیهونیستی و فراماسیونری... پیوسته، به خدمت زیر مجموعه های کمیته 300 کمر بسته اند و لهذا تابعیت های کشوری، تعلقات شهروندی و حتی عقاید و پیوسته گی های دینی دیگری دارند یعنی اروپایی ـ امریکایی... و عندالموقع یهودی ـ مسیحی...اند.
با تمام اینها حسب همان باور مشهور اسلامی که «نا امید شیطان است!» نبایستی کاملا نا امید شد و دست زیر آلاشه گذاشته فقط منتظر نوبت قصابی شدن خود و نسل و جماعت خود بود. مبارزه راه ها و وسایل بیحد و حدود دارد و باز از همه مهمتر همین است که خلق های مسلمان درک کنند که برای بودن و ماندن در جهان؛ به برائت جستن و برائت گرفتن حتمی و حتمی و حتمی از جریانات و افکار اکستریمستی ساخته و پرداخته و تحمیل کردهء دشمنان؛ احتیاج تعویض ناپذیر و تاخیرناپذیر دارند.
در همین جا از یک زاویه دیگر هم میخواهم عرایضی داشته باشم.
سوات پاکستان ـ منطقه جغرافیایی که تصور میشد؛ هنوز موزیم عصر توحش و بربریت است و اغلب که واقعاً هم هست؛ چرا که انتقال یک جغرافیا و منطقهء تاریخی از یک مرحله تاریخی به مرحله دیگر تاریخی چندان آسان متحقق نمیشود!؛ معهذا به نظر بنده؛ حماسهء ملاله دختر 14 ساله اهل سوات؛ خیلی از کان و کیف عقل های پوده و افلیج منم گویان روشنفکری مردسالارانه ما را فاش و رسوا کرد.
کمینه که مرتکب نگارش (و نعوذ بالله!) آفرینش نمایش عظیمی به نام «گوهر اصیل آدمی» شده ام؛ در این نمایش؛ دختری از اهالی دهکده های سخت عقب افتادهء افغانستان را به مثابهء قهرمان مرکزی نمایش پرورانده و بدینگونه عنصر عجوزه و "مال" و "حیوان" را درین جغرافیاها به مقام شخصیت انسانی و از آن بالاتر به حساب اسطوره؛ به قرب مقام پیغمبری بالا کشیده ام.
و به همین دلیل و علت تا کنون با شماتت و فحش های بسیاری روبرو گردیده ام. یکی از صادقانه ترین و بی روی و ریاترین این فحش ها؛ فرمایشات جناب مولانا عبدالصمد آخوند یکی از سخن گویان تیپیک اشرار دههء 80 و 90 ؛ در سایت خاوران است که مایلم خواننده گان عزیز؛ بار ها و بار ها آن را بخوانند.
به خلاف عده ای از روشنفکران و دانشمندانی که به زمین میگویند: منت دار باش که من سرت راه می روم؛ جناب مولانا عبدالصمد آخوند به راستی کتاب گوهر اصیل آدمی و آثار دیگر اینجانب را خوانده و فهمیده اند و بر اساس همین خوانش و فهم است که میفرمایند:
«.. نا گفته نماند که کتاب شما را خواندم. باید اعتراف کنم که به راستی مستحق جایزه نوبل و بالا تر از ، همانطوری که رفقای حزبی شما ادعا کرده اند، می باشد. هخاطر(به خاطر)ی که تا حال چنین کتابی بااینقدر دروغ، بی حیائی، و حماقت نوشته نشده است. در کتاب شما سراپا دروغ، خود نمائی، خود فروشی و بی احترامی به عقاید و عنعنات مردم دیگر چیزی نیست. داست(ان) پری و مادر پری دور (از)عنعنات مردم، سراپاه دروغ، خلاف عنعنات مردم و خیلی خنده آور و بی معنی است. درین کتاب، تو خواستی که زیر نام دین به دین خیانت کنی. تا دیروز اگر به دستور روس ها حقیقت کودتای ثور را می نوشتی، امروز به دستور امریکا بر خلاف دین و قرآن می نویسی. غلامی و خود فروشی را از رهبران خود آموختی که فعلا در خون تو است... صمد»
مایلم به مولانا صمد آخوند و همقطاران شان بگویم: داستان پری و مادرپری؛ دروغ است؛ یعنی چنان شخصیت ها در بین مادران بالفعل و بالقوه ما و شما و بشریت ؛ در بین همان جنس که شما و دیگرانی عجوزه و "مال" و "حیوان" خویش میخوانید و میخوانند؛ در افغانستان و در عالم اسلام بوده نمیتوانند؛ پس داستان و حماسه ملاله ـ پری زنده و نمونه مشخص و مشعشع موجود پیش چشم تمام جهانیان آنهم در وحشتکده سوات چطور است و آیا هنوز هم برای دین کشتن وانمود و نهادینه کردن اسلام کار و جهاد و موعظه میفرمائید یا می پذیرید که مسلمانان ضرورت به برائت جستن و به برائت یافتن از اینگونه کار و جهاد و موعظه و...و...دارند!؟؟