:دوکتور انور ترابی

 

کلاه دلکش

کلاه دلکش بی اختیار را بنگر           

نماد عزت نا پایدار را بنگر

  شهنشهی که به ایوان کاخ میگرید           

غریو افسر بی اقتدار را بنگر

فریب وحیله به مصداق آرزومندی         

زدوست ودشمن این روزگار را بنگر

درون خانه به هررنگ مدعی پیداست        

حیاط مزدحم بی حصار را بنگر

صدای ضجه وکشتار میرسد هر دم

گریز قافله ای سوگوار را بنگر

حدیث فقر خمار گرسنه میآرد

 هجوم رونق بی کسب وکار را بنگر

فساد در رگ احساس آشیانه گرفت

چپاول شرف چند هزار را بنگر

شتاب یورش فرهنگ نو پدیدار است

نبود واژه ای و ا لا تبار را بنگر

به بزم شادی خورشید سر فرود آور

ومرگ طبله وطنبورو تار را بنگر

از این معامله بوی فریب میآید

شعار دلکش صلح و قمار را بنگر

به فصل عقد قرار داد دوستی هردم

خط وصحیفه ای بی اعتبار را بنگر

غرور کافه ای ملت به باد یغما رفت

خمود عنعنه ای ننگ وعار را بنگر

 

 

 


بالا
 
بازگشت